درسهایی از اخلاص و بصیرت شهید سلیمانی/ ۳
از سادهزیستی تا آرزوی شهادت
یکی از نشانههای انسان مخلص در قرآن، آرزوی شهادت و پیوستن به لقای حق بعد از سالها جهاد، ایثار و فداکاری است و کسانی که به دنبال آن هستند تا با شهادتشان خدمتی به جامعه خود کنند این از اوج اخلاص آنان است، از همینرو سردار سلیمانی پیش از این همه جهاد و تلاش برای اسلام و مسلمین به دنبال چنین هدفی بود.
حجتالاسلام والمسلمین عیسی عیسیزاده، عضو هیئت علمی پژوهشکده فرهنگ و معارف قرآن طی یادداشتی به مناسبت ایام سالگرد شهادت سردار سلیمانی و دهه بصیرت، نوشت: یکی از نشانههای انسان مخلص در قرآن، پرهیز از دنیاطلبی و دستمزد است، بر همین اساس، خداوند در سوره هود، آیه ۵۱ فرمود: «یَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى الَّذِی فَطَرَنِی أَفَلَا تَعْقِلُونَ؛ اى قوم من براى این رسالت پاداشى از شما درخواست نمىکنم پاداش من جز بر عهده کسى که مرا آفریده است، نیست پس آیا نمىاندیشید.»
شهید حسین پورجعفری، از همراهان چندساله سردار سلیمانی درباره وجود این ویژگی در سردار سلیمانی گفته است: «در طول تمام این سالها یاد ندارم حاجی برای یک روز مأموریت خارج از کشور، ریالی حق مأموریت گرفته باشد. یک بار که مشکل مالی پیدا کرده بود، من بدون اطلاع خودش، سردار قاآنی را در جریان قرار دادم، ایشان به معاون اداری مالی دستور داد یکی از مأموریتهای حاجی را حساب کنند و پولش را به حسابش بریزند، بعد از اینکه حاج قاسم متوجه این موضوع شد، اول پول را برگرداند، بعد، هم من، هم سردار قاآنی و هم معاون مالی را توبیخ کرد و گفت: شما اشتباه میکنید در زندگی شخصی من دخالت میکنید، به شما ربطی ندارد که من مشکل مالی دارم یا ندارم. از این به بعد هم از این کارها نکنید.» (اکبری مزدآبادی، ص ۱۳۲)
آرزوی شهادت و پیوستن به لقای حق بعد از سالها جهاد، ایثار و فداکاری از دیگر صفات انسانهای مخلص است، خداوند در آیه ۱۱۱ سوره توبه میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛ خداوند جان و مال مؤمنان را در ازای بهشت از آنان خریده است، همان کسانى که در راه خدا کارزار میکنند و میکشند و کشته میشوند، این وعده به راستى و درستى در تورات، انجیل و قرآن بر عهده اوست، و کیست از خداوند وفادارتر به پیمانش؟ پس به داد و ستدى که به آن دست زدهاید، شادمان باشید، و این همان رستگارى بزرگ است.»
شهادت؛ حق انگشتری که ادا شد
با استناد به این آیه، پاداش اینگونه اعمال برای مؤمنان جز دستیابی به مقام شهادت قابل تصور نیست، بنابراین تمام هم و غم آنها این است که از طریق شهادت به بارگاه ملکوتی حضرت حق بار یابند؛ از همینرو درباره حاج قاسم سردار سلیمانی نقل شده است که دختر شهید حسین محرابی گفته است بعد از سخنرانی حاج قاسم در جمع خانواده شهدای مدافع حرم، چند بار به اسم صدایش زدم، بالاخره شنید و گفت: «جانم»؛ رفتم جلو جهت تشکر از بابت حضور در جمع ما، که چشمم به انگشترش افتاد.
به خود جرئت دادم و گفتم: «چه انگشتر قشنگی دارید، میتوانید این را به من بدهید؟»، لبخندی زد و سرش را پایین انداخت، دوباره درخواستم را تکرار کردم. انگشتر را از دستانش درآورد و قبل از اینکه به من بدهد چند بار تکانش داد، گفت: «انگشتر رو میدم بهت، اما حقش را ادا کنیها، گفتی از مشهد آمدی، برو حرم امام رضا(ع)، شهادت من رو از آقا بگیر» انگشتر را که به من داد، باز تأکید کرد: «یادت نرهها، برو حق انگشتر من رو ادا کن» بعد هم رفت.
حسابی جا خورده و مات و مبهوت بودم. واقعاً توان نداشتم چنین چیزی از امام رضا(ع) بخواهم. دویدم دنبال حاج قاسم وقتی به ایشان رسیدم، انگشتر را جلو بردم و گفتم: «نمیخواهم، مال خودتان»، پرسید: «چرا؟» گفتم: «من نمیتونم برای شما چنین دعایی بکنم. شما باید بمانید عَلَم مقاومت دست شماست. شما باید فلسطین را آزاد کنید» حاج قاسم در جواب گفت: «تا زمانی که محور مقاومت وجود دارد، یک عالمه سرباز هست که میخواهند این راه را ادامه بدن. من دیگه توان نگاه کردن به فرزندان کوچک شهدا را ندارم. وقتی شما را میبینم، حالم عوض میشود» و رفتند. انگشتر هم دست من ماند.
آن روز که در حال رفتن بود، چند بار به من گفت: «زینب حرم امام رضا(ع)، شهادت من یادت نرهها»، من که از این همه تمنای شهادت حاج قاسم مبهوت شده بودم، به ایشان گفتم: «شما الان هم شهید هستید، رهبر انقلاب به شما لقب شهید زنده دادهاند» گفت: «همینطور که داری میگویی، این فقط یک لقب و یک دلخوشیه. من به این لقب دلخوش هستم ولی تا شهادتم رو نگیرم ول بکن نیستم.» (اکبری مزدآبادی، ۱۳۹۸: ص ۱۴۹، ۱۵۰، ۱۵۲)
نامزد شهادت، شهید شد
یکی از نشانههای افراد مخلص این است با اینکه از محبوبیت بسیار بالایی در جامعه بر خوردار میشوند، اما حاضر نیستند از این محبوبیت برای دستیابی به مقامات دنیوی استفاده کنند، سردار سلیمانی بهدلیل خدمات کمنظیر در عرصه نظامی از محبوبیت مردمی بسیار بالایی در کشور ایران بلکه در بعضی از دیگر کشورهای اسلامی برخوردار بود، اما حاضر نشد از این محبوبیت برای دستیابی به قدرت بالاتر سیاسی استفاده کند.
در همین رابطه یکی از دوستانش گفته است: «در ایام انتخابات ریاست جمهوری در یکی از دورههای گذشته به ملاقات سردار سلیمانی رفتم و به او گفتم شما با این محبوبیتی که دارید چرا رئیسجمهور نمیشوید؟ تمام مردم ایران شما را دوست دارند و با رأی بالایی نفر اول میشوید.» سردار لبخند محجوبانهای زد و سرش را زیر انداخت، اندکی تأمل کرد و گفت: «ببین من نامزد گلولهها و خمپارهها هستم بگذار قدرت به دست اهلش برسد و من نامزد شهادت هستم.» (گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ۱۳۹۹: ص ۸۳)
کسانی که بهدنبال آن هستند تا با شهادتشان خدمتی به جامعه خود کنند این از اوج اخلاص آنان است، از همینرو سردار سلیمانی پیش از این همه جهاد و تلاش برای اسلام و مسلمین به دنبال چنین هدفی بود، حسین معروفی از دوستان حاج قاسم نقل میکند: «در سال ۱۳۸۵ قبل از سفر به حج تمتع رفتم تا از حاج قاسم خداحافظی کنم، بعد از خداحافظی و روبوسی، حاجی به شانهام زد و گفت: «حسین» برگشتم گفتم: «بله؟» گفت: «یادت باشد اولین بار که چشمت به خانه خدا افتاد، از خدا بخواه که من در راهش تکه تکه شوم.» (اکبری مزدآبادی، ۱۳۹۸: ص ۱۵۴)
مهدی ایرانمنش درباره فلسفه درخواست شهادت از سوی حاج قاسم نقل میکند که روزی به ایشان گفتم: «وقتی ما از دست شما عصبانی میشویم، دعا میکنیم شهید شوید؛ البته بعد از ۱۲۰ سال» حاجی گفت: «چرا ۱۲۰ سال؟» گفتم: «این مملکت و حضرت آقا حالا حالاها به شما نیاز دارد. جریان مقاومت به شما نیاز دارد.» گفت: «نه الان شهادت من تأثیرگذار است. اثری که الان خون من دارد، بهخصوص بین جوانان، در آینده نخواهد داشت. حتماً برای من دعا کن که زودتر شهید شوم.» همیشه هم میگفت: «انشاءالله من در راه خدا ارباً اربا شوم.»
ایرانمنش در ادامه گفته است: «اردیبهشت ۱۳۹۷ گزارشی از انواع تهدیدات آمریکا، اسرائیل و منافقین که قصد کشتن ایشان را داشتند، تهیه و تقدیم ایشان کردیم، گزارش را که خواند، زیر آن نوشت: «از خدا میخواهم من را به دست شقیترین دشمنان اسلام به شهادت برساند.» (اکبری مزدآبادی، ۱۳۹۸: ص ۱۵۵)
با اتفاقاتی که بعد از شهادت حاج قاسم به دست استکبار جهانی افتاد، همه شاهد بودیم که چه تحول عظیمی با شهادت ایشان در جوامع اسلامی رخ داده است که یک نمونهاش حضور دهها میلیونی در تشییع جنازه ایشان بود و نمونه دیگرش زندهتر شدن جریان بیداری و انتقامجویی از ظالمان از سوی جریان مقاومت و رسوایی چهره تروریستها و استکبار جهانی بود.
حاج قاسم سلیمانی به همراهان اعلام کرد، امشب عازم عراق است و هماهنگی لازم را بکنند، سکوت شد، یکی از همراهان گفت: «حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلاً نروید.» حاجی با لبخند گفت: «میترسید شهید بشوم؟» باب صحبت باز شد، یکی گفت: «شهادت که افتخار است، اما رفتن شما برای ما فاجعه است.» حاجی رو به ما کرد، دوباره همه ساکت شدند، حاجی خیلی آرام و شمرده گفت: «میوه وقتی میرسد باغبان باید آن را بچیند، میوه رسیده اگر روی درخت بماند پوسیده میشود و خودش میافتد» بعد نگاهش را بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضیها اشاره کرد و گفت: «این هم رسیده... این هم رسیده...» ساعت ۱۲ شب هواپیمای حاجی پرواز کرد و ساعت ۲ صبح جمعه خبر شهادتش رسید. (اکبری مزدآبادی، ۱۳۹۸: ص ۱۵۹)
کمک بدون توقع به دیگران؛ نشانههای انسان مخلص
همانطور که خداوند در قرآن میفرماید: «الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ؛ کسانى که در نبرد احد پس از آنکه زخم برداشته بودند دعوت خدا و پیامبر او را اجابت کردند براى کسانى از آنان که نیکى و پرهیزگارى کردند پاداشى بزرگ است.» (سوره آل عمران/ آیه ۱۷۲)، از نشانههای انسانهای مخلص، رسیدگی و کمک بدون توقع به افرادی است که بخشی از سلامتی خود را در راه حفظ دین و کشور فدا کردند.
جانباز شهید ناصر توبهایها که از نخاع کمر فلج شده بود و قادر به هیچ کاری نبود نقل میکند: «در اوایل فروردین یک سال حاج قاسم به ملاقاتم آمد و مرا در آغوش گرفت و چند بوسه مرا مهمان کرد با آن همه مشغله بالای سرم نشست و چند ساعت با هم گپ و گفتوگو داشتیم. بعد از آن رو کرد به همسرم و گفت: «من تصمیم گرفتهام اول هر سال خدمت این جانباز عزیز برسم و به او خدمت کنم» همسرم امتناع کرد ولی وقتی اصرار سردار را دید قبول کرد.
امروز، ۲۵ سال از آن ماجرا میگذرد؛ کار او اول سال این است، به کرمان میآید و سری به پدر و مادرش میزند و بعد دو تا سه روز پرستار شخصی من میشود، غذا درست میکند مرا حمام میبرد، من خوشحال هستم که سردار کنارم هست و از طرفی ناراحتم که مزاحمت برایش ایجاد کردهام. خدا خیرش بدهد. (گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ۱۳۹۹: ص ۳۳ و ۳۲)