آدمى در تمام ادوار براى بيان عواطف خود، بنوعى از رنگها استفاده كرده است و رنگ در شرايط عادى تقريبا در همه جا مفاهيمى يكسان را القا و بطور فطرى و براحتى در ما نفوذ مىكند.
قرآن كريم اختلاف زبانها و رنگها را به عنوان آيهاى از آيات الهى برشمرده است، (1) البته كاربرد رنگ در آيات به مناسبتهاى مختلف به فراخور حال و عمل محمود يا مذموم هر گروه ذكر شده است فىالمثل سيماى بهشتيان با رنگ سفيد و چهره دوزخيان با رنگ سياه نموده شده است «يوم تبيض وجوه وتسود وجوه... آن روز قيامتسپيد بود رويهاى مؤمنان و سياه بود رويهاى كافران» (2) (سوره آل عمران3/ آيه106). علاوه براين دو رنگ، قرآن از رنگهاى ديگرى نيز نام مىبرد، براى نشان دادن تنوع و تعدد رنگها، ابتدا به ذكر نشانى آيات و سپس به فراخور اين نوشته به معناى قرآنى و عرفانى «صبغة الله» مىپردازيم.
ابيض يك مورد، (بقره 2/ آيه187)، تبيض يك مورد، (آل عمران3/ آيه106)، ابيضتيك مورد، دو مورد (آل عمران3/ آيه107 و يوسف 12/ آيه 84). بيض يك مورد (فاطر 35/ آيه27)، بيضآء شش مورد، (اعراف7/ آيه 108 و طه 20/ آيه 22 و شعرا26/ آيه33 و نمل27/ آيه 12 و قصص 28/ آيه 32 و صافات37/ آيه46).
اسود يك مورد، (بقره 2/ آيه187)، اسودت يك مورد، (آل عمران3/ آيه106)، تسود يك مورد، (آل عمران3/ آيه106)، سود يك مورد، (فاطر 35/ آيه27)، غرابيب يك مورد، (فاطر 35/ آيه27)، مسودا دو مورد، (نمل16/ آيه 58 و زخرف43/ آيه17)، مسودة يك مورد، (زمر39/ آيه 60) احوى يك مورد، (اعلى(ع)8/ آيه 5).
خضرا يك مورد، (كهف 18/ آيه 31)، اخضر يك مورد، (يونس36/ آيه 80)، خضر دو مورد، (الرحمن 55/ آيه76 و انسان76/ آيه 21) خضرا يك مورد، (انعام6/ آيه99)، مدهامتان يك مورد (الرحمن 55/ آيه 64).
حمر يك مورد (فاطر 35/ آيه27).
صفرآء يك مورد، (بقره 2/ آيه69)، صفر يك مورد، (مرسلات77/ آيه33)، فاقع لونها يك مورد، (بقره 2/ آيه69).
الوان هفت مورد، (روم 30/ آيه 22 و نحل16 آيه13 و69 و فاطر 35/ آيه27 و 28 و زمر39/ آيه 21). لونها دو مورد، (بقره 2/ آيه69).
بنابر آنچه گذشت قرآن سى و نه مورد از رنگ ياد كرده است.
مفسران قرآن كريم با استفاده از روايات، صبغة الله را كه اضافه تشريفى استبه «اسلام»، «فطرت»، «ولايت ائمه معصومين عليهمالسلام» معنى كردهاند و در توضيح و تفسير آيه مباركه صبغة الله ومن احسن من الله صبغة... بقره 2/ آيه 138) نوشتهاند: چون جهودان را مولودى بودى رنگى در او ماليدندى و ترسايان نيز رنگى به خلاف جهودان» (3) و باز در همين مورد نقل شده است كه: ترسايان در روز هفتم مولود را در آبى زردرنگ به نام «معموديه» (4) مىشستند و به اين عمل فخر مىكردند كه ما را صبغه هست و مسلمانان را نيستحق تعالى در آيه فوق عمل آنها را رد كرد و صبغه الهى را بهترين رنگ ناميد.
پيشوايان دين به لسان احاديث پيروان خود را همواره از شر هواهاى نفسانى و وسوسههاى رنگين شيطانى برحذر داشتهاند و در زدودن نقش كثرت و دوگانگى از صفحه دل و رسيدن به مقام توحيد تاكيدها كردهاند. دين الهى در تفاسير به صورت «حبلالله و فطرت الله، صبغة الله...» (5) خوانده شده است، و مراد از صبغه، مىتواند پاكى و بىرنگى فطرت آدمى باشد كه بتدريجبر اثر تلقينات و اعتقادات پدر و مادر رنگ و صبغه ديگر مىپذيرد و به مدلول فرمايش پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله هر مولودى بر فطرت اسلام است ولى بعد «مادر و پدر او را جهود يا ترسا كنند» (6) و از امام صادقعليهالسلام نيز نقل شده است كه: «الصبغه هى الاسلام» (7) و در جاى ديگر فرمودند: مراد از صبغه در آيه كريمه «زينت دادن خداى تعالى است مر مؤمنان را به زيور تصديق و ولايت ائمه هداى عليهمالسلام در روز ميثاق» (8) است و در تفسير الميزان همان مفهوم بدين صورت آمده است: «خداوند در ميثاق مؤمنين را به رنگ ولايت درآورد». (9)
عرفاى اسلام در آثار خود اشارات لطيفى به صبغةالله كرده و گفتهاند: دوستى حق كيميايى است كه همه رنگها را فروشويد و وجود را به رنگ خويش كند «امروز ايشان را به رنگ دوستى برآرد و فردا به نور خود رنگين كند» (10) و اين نور اوست كه در هر مقامى به رنگى جلوه نمايد «چون ظلمت نفس نماند نور سپيد پديد آيد و چون نور روح با صفاى دل امتزاج گيرد نور سبز... و چون نور حق بى حجب در شهود آيد بىرنگى... آشكار شود». (11)
هر گاه نيتخدايى بر دل غالب شود در آن صورت اعمال به بهترين شكل كه همان صبغة الهى تجلى خواهد كرد و آدمى مقامات معنوى را يكى پس از ديگرى سير مىنمايد تا وجودش تجليگاه اسم باطن گردد. مىدانيم از خصوصيات اسماء باطن بىرنگى است كه «لون و رنگ نمىگيرد» (12) در آن صورت رهرو طريق حق بتدريج از رنگآميزىهاى عارضى پاك مىشود و «لباس عبوديت صبغ ربوبيت» (13) مىپذيرد و كسانى كه با قدم عبوديتسير مىكنند. سرانجام به «عز ربوبيت» (14) خواهند رسيد.
از دو صدرنگى به بىرنگى رهيست رنگ چون ابرست و بىرنگى مهيست اهل صيقل رستهاند از بو و رنگ هر دمى بينند خوبى بى درنگ (15)
با زدودن زنگارهاى درون و تهذيب نفس زينت الهى و دل افروزى رنگ خدايى آشكار مىشود و از اين طريق در معرفتبه روى دل بازمىگردد و شعاعى از «معرفت اميرالمؤمنينعليهالسلام» (16) در درون و سپس «رتبه ولايت و درجه محبت» (17) معصومينعليهمالسلام در اعمال ظهور مىكند.
از ميان شاعران نامور فارسى جلالالدين مولوى در آفريدن مضامين نو و آوردن تعبيرات عرفانى ممتاز است او كه از سرچشمه جوشان علوم و معارف اسلامى بهرهور است، بسيارى از مفاهيم قرآنى را به نحوى دلپذير در شعر خود به كار برده است. از جمله شمار چشمگيرى از ابيات مثنوى به مضمون صبغة الله اختصاص يافته، او صبغةالله را رنگ جاويد و مايه اتحاد و نشانه قدرت مىداند، رنگينى و دلفريبى حيات را مستعار و رنگ صدق، تقوا و يقين را پايدار مىخواند، صبغه بندگى را بىرنگى، و بىرنگى را اصل رنگها دانسته است. مولوى مفاهيم ديگرى در معنى رنگ (صبغةالله) دارد كه در اين جا تنها به ذكر ابياتى از آن مفاهيم اكتفا مىشود:
«رنگ باقى صبغةالله است و بس غير آن بربسته دان همچون جرس رنگ صدق و رنگ تقوى و يقين تا ابد باقى بود بر عابدين
(مثنوى، ج3، ص545)
1 - چونك بىرنگى اسير رنگ شد موسئى با موسئى در جنگ شد چون به بىرنگى رسى كان داشتى موسى و فرعون دارند آشتى اين عجب كين رنگ از بىرنگ خاست رنگ با بىرنگ چون در جنگ خاست
(مثنوى، ج1، ص153)
2 - از دو صد رنگى به بىرنگى رهيست رنگ چون ابرست و بىرنگى مهيست
(مثنوى، ج1، ص315)
3 - شيشهاى رنگ رنگ آن نور را مىنمايد اين چنين رنگين به ما چون نماند شيشهاى رنگ رنگ نور بى رنگت كند آن گاه رنگ خوى كن بىشيشه ديدن نور را تا چو شيشه بشكند نبود عمى
ثنوى، ج3، ص63)
4 - هستبىرنگى اصول رنگها صلحها باشد اصول جنگها
(مثنوى، ج3، ص374)
5 - اين رنگ همه هوس بود يا پنداشت او بىرنگست رنگ او بايد داشت
(مثنوى، ج3، ص1051)
1 - ارجعى بشنود نور آفتاب سوى اصل خويش باز آمد شتاب نه ز گلخنها برو ننگى بماند نه ز گلشنها برو رنگى بماند
(مثنوى، ج3، ص80)
2 - خاك را بين خلق رنگارنگ را مىكند يك رنگ اندر گورها
(مثنوى، ج3، ص379)
3 - هندو و قفچاق و رومى و حبش جمله يك رنگاند اندر گور خوش تا بدانى كان همه رنگ و نگار جمله روپوشست و مكر و مستعار
(مثنوى، ج3، ص545)
1 - صبغهالله هستخم رنگ هو پيسها يكرنگ گردد اندرو
(مثنوى، ج1، ص320)
2 - تا خم يكىرنگى عيسى ما بشكند نرخ خم صدرنگ را» (18)
(مثنوى، ج3، ص379)
اديبان و پژوهشگران مسلمان با بهرهگيرى از مضامين پرمحتواى قرآن و استمداد از احاديث و تفاسير به آثار خود صبغه قرآنى بخشيدهاند و مفسران هم در معنى مضمونهاى والاى قرآن تعبيرات مؤثرى آوردهاند از آن جمله در تفسير گرانقدر منهج الصادقين بيانى جامع در توضيح صبغةالله آمده است كه به عنوان حسن ختام عينا نقل مىشود.
«خلاصه رسائل اهل عرفان و نقاوه عبارات ايشان بيان معنى صبغة الله است». (19)
1- ومن آياته خلق السموات والارض واختلاف السنتكم والوانكم ان فى ذلك لايات للعالمين (سوره روم 30/ آيه 22).
2- ترجمه قرآن نسخه مورخ556 هجرى، به اهتمام محمد جعفر ياحقى، ناشر مؤسسه فرهنگى شهيد محمد رواقى، مشهد 1364، ص58.
3- ابوالفتوح رازى، روضالجنان و روحالجنان فى تفسير القرآن مشهور به تفسير ابوالفتوح رازى به كوشش و تصحيح محمدجعفر ياحقى، محمدمهدى ناصح، بيست جلد، بنياد پژوهشهاى اسلامى، مشهد،1366، ج2، ص188.
4- فتحالله كاشانى، منهجالصادقين به تصحيح علىاكبر غفارى ده جلد كتابفروشى اسلاميه، تهران1346، ج1، ص329.
5- ابوالفتوح رازى، ج2، ص189.
6- همان، ص188.
7- محمدبن يعقوب، ثقةالاسلام كلينى، اصول كافى، ترجمه سيد جواد مصطفوى، دفتر نشر فرهنگ اهل البيت، بىتا، ج2، ص23.
8- بهاءالدين محمدبن شيخ على الشريف لاهيجى، تفسير لاهيجى، ميرجلالالدين حسينى ارموى، انتشارات علمى، تهران، 1340، ج1، ص122.
9- علامه سيد محمدحسين طباطبايى، تفسير الميزان، ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى، انتشارات دارالعلم قم، ج2، ص187.
10- ابوالفضل رشيدالدين ميبدى، كشف الاسرار و عدة الابرار، به اهتمام علىاصغر حكمت، ده جلد، انتشارات دانشگاه تهران،1339، ج1، ص231.
11- نجمالدين رازى، مرصادالعباد، به اهتمام محمد امين رياحى، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ چهارم، 1371، ص207.
12- سيد جلالالدين آشتيانى شرح مقدمه قيصرى بر فصوص الحكم، ناشر كتابفروشى باستان، مشهد، 1344، ص374.
13- روزبهان بقلى شيرازى، شرح شطحيات، تصحيح هنرى كربين، ناشر انستيتو ايران فرانسه، ص322.
14- امام خمينى قدس سره، آداب الصلوة، مؤسسه تنظيم و نشر آثارامام خمينى قدس سره، چاپ اول، 1370، ص9.
15- جلال الدين محمد مولوى بلخى، مثنوى معنوى، به تصحيح رينولد. ا. نيكلسون، مؤسسه مطبوعاتى علمى، بىتا، ج1، ص315.
16- محدث الجليل ابىبصير مسعودبن عياشى السلمى، تفسير عياشى، تصحيح سيد هاشم رسولى، دو جلد، ناشر المكتبة العلمية الاسلاميه، تهران، ج1، ص62.
17- منهج الصادقين، ج1، ص329.
18- مثنوى معنوى .
19- منهج الصادقين، ص330.