((إلم تر كيف ضرب الله مثلا كلمه طيبه كشجره طيبه إصلها ثابت و فرعها فى السمإ)).
((آيا نديدى چگونه خداوند مثلى را زده است: گفتار پاك بسان درخت پاكى است كه ريشه آن در زمين ثابت, و شاخه هاى آن, در آسمان است)).
((توتى إكلها كل حين باذن ربها و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون)).
((ميوه هاى خود را در هر زمان, به اذن پروردگارش مى دهد, خدا اين مثلها را براى مردم مى زند, شايد به ياد آورند)).
((و مثل كلمه خبيثه كشجره خبيثه اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار)).
((مثل گفتار پليد بسان درخت ناپاكى است كه از زمين بركنده شده و براى آن ثباتى نيست)).
((يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحياه الدنيا و فى الاخره و يضل الله الظالمين و يفعل الله ما يشإ)) 1.
((خداوند در اين جهان و جهان ديگر افراد با ايمان را به خاطر گفتار ثابتشان ثابت قدم نگاه مى دارد, و ستمگران را گمراه مى سازد (توفيق خود را از آنها سلب مى نمايد) خداوند هركارى را بخواهد انجام مى دهد)).
در اين آيات, به جاى يك تمثيل, دو تمثيل وارد شده است و ما هر دو را يك جا مورد بررسى قرار مى دهيم:
الف: تشبيه كلمه پاك به درخت پاك كه ريشه در دل زمين و شاخه در آسمان دارد و پيوسته ميوه هاى شيرين خود را مى دهد.
ب: تشبيه سخن پليد به درخت ناپاك كه از زمين بركنده شده و براى او هيچ نوع ثبات و استقرارى نيست.
پيش از اين كه به تبيين اين دو تشبيه بپردازيم, لازم است در توضيح اين آيه مطالبى را يادآور شويم:
در اين آيات, كلمه ((طيبه)) (گفتار پاك به درخت پاك تشبيه شده است. چيزى كه هست ويژگيهاى مشبه به (درخت پاك) به صورت دلپذيرى بيان گشته است. اينك ويژگيهاى شجره طيبه.
1. درخت پاك, درختى است كه از نظر منظر, زيبا و از نظر ميوه, خوشمزه و سودمند و از نظر شكوفه و گل, زيبا و از نظر سايه, گسترده مى باشد كه اگر نسيمى بر آن بوزد, هواى بس لطيفى از آن برمى خيزد. به اين ويژگى ها با كلمه ((طيبه)) اشاره شده است.
2. ريشه آن ثابت و استوار است كه توفانها و تندبادها آن را از جاى بر نمى كند. و به اين ويژگى با جمله ((إصلها ثابت)) اشاره گشته است.
3. شاخه هاى اين درخت, سينه هوا را شكافته و به سوى آسمان پر مى كشد, چنان كه مى فرمايد: ((و فرعها فى السمإ)), مسلما بالا رفتن شاخه ها سبب لطافت ميوه ها و پاكيزگى آنها است كه از هواى سالم و نور كافى بهره مند مى شود.
4. اين درخت, بى بر نيست, بلكه داراى ميوه اى است كه مردم از آن بهره مند مى شوند. در حقيقت, كار درخت, كار توليدى است و كار انسان, مصرف ميوه آنهاست. و به اين ويژگى با جمله ((توتى إكلها)) اشاره مى كند.
5. ميوه دادن آن منحصر به فصل خاصى نيست, بلكه در هر زمان ميوه مى دهد و ديگران را بهره مند مى سازد, چنان كه مى فرمايد: ((كل حين)).
6. كار اين درخت خودسرانه نيست, بلكه براساس نظام الهى است و به اذن خداوند جهان, انجام وظيفه مى كند.
اين ها ويژگى هاى شش گانه ((شجره طيبه)) است, حال آيا چنين درختى در زندگى ما وجود دارد يا نه؟ نيازمند جستجو است. ولى در برخى از محيطهاى گرمسيرى, درختانى هست كه در هر دو فصل ميوه مى دهند. از يك طرف ميوه آن را مى چينند و از طرف ديگر گل مى كند. ممكن است در پهنه زمين در ميان جنگلها و اطراف جهان, چنين درختى وجود داشته باشد و اگر هم وجود نداشته باشد, ضررى به تشبيه نمى زند, زيرا شرط تمثيل اين نيست كه ((مشبه به)) وجود خارجى داشته باشد, چه بسا انسان در عالم تمثيل, امورى را به چيزى تشبيه مى كند كه فقط در انديشه او وجود دارد.
قرآن يادآور مى شود كه كلمه طيبه نيز بسان درخت پاك داراى اين ويژگيهاست. يعنى اين كلمه از پاكى برخوردار بوده, ريشه هاى آن ثابت و استوار و شاخه هاى متنوع آن داراى آثار حياتى است.
اكنون بايد ديد مقصود از اين كلمه پاك چيست؟ مفسران در اين باره, اقوال گوناگونى نقل كرده اند كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1. مقصود از كلمه ((طيبه)), كلمه توحيد است يعنى شهادت ((إن لا اله الا الله)).
2. هر كلامى است كه متضمن امر و نهى الهى است. علت اين كه آن را طيبه خوانده اند, اين است كه عاملان به اوامر الهى در سايه اطاعت, به خيرات و بركات فراوانى مى رسند.
آنچه مى توان گفت, اين است كه اين تمثيل عطف بر تمثيل بيست و يكم است كه در سوره ((رعد)) وارد شده است. چيزى كه هست در تمثيل نخست, حق به آب و فلزات تشبيه شده و باطل به كف روى آب, يا روى فلزات مذاب. ولى در اين آيه حق كه ((كلمه طيبه)) است, به شجره طيبه تشبيه شده با آن ويژگيها. بنابراين, كلمه طيبه, عقايد حقه الهى است كه از واقعيت صحيح برخوردار باشد, چنين كلمه اى مانند همين شجره طيبه است. بازده آن شيرين و اثر آن گسترده و از دوام و پيوستگى برخوردار است. و اگر در نظريه نخست به كلمه ((لا اله الا الله)) كه حاكى از يك عقيده صحيح است, بسنده شده, در حقيقت به يكى از موارد حق اشاره شده است. بنابراين عقايد صحيح و اخلاق نيك, داراى ويژگى خاصى است. مثلا انسان در سايه توحيد و اعتقاد به خداى دانا و توانا و اين كه پس از مرگ روز جزايى هست, خود را با ملكات فاضله آراسته و ميوه هاى دين خود را در اين جهان و در جهان ديگر مى چيند.
تا اينجا تبيين تشبيه بيست و سوم به پايان رسيد, ولى قرآن پس از اين تشبيه و تمثيل, تمثيل بيست و چهارمى را مطرح مى كند و آن تشبيه كلمه خبيثه به شجره خبيثه است و در آنجا به فشرده گويى بسنده مى كند. شجره خبيثه را با يك ويژگى معرفى مى كند, و آن درختى است كه از ريشه كنده شده و در سايه باد و توفان, قرار و ثباتى ندارد, از اين گوشه به آن گوشه پرتاب شده و سرانجام, طعمه آتش گرديده و نابود مى شود.
اين يكى از نشانه هاى بلاغت قرآن است كه در مورد محبوب و مطلوب خود, به گستردگى سخن مى گويد ولى در مورد مغضوب خود به ايجاز برگزار مى كند.
نتيجه اين كه در عالم هستى, حق و باطل رو در روى هم قرار گرفته است. حق كه از واقعيت برخوردار است, ثابت و پابرجا بوده و به خاطر ثبات خود آثار جاودانه دارد, درحالى كه باطل كه فاقد واقعيت است, جولانى بيش نداشته و سرانجام نابود و معدوم مى گردد.
قرآن در آيه سوم, يادآور مى شود كه خدا افراد با ايمان را در سايه همان قول ثابت (كلمه پاك) در زندگى دنيوى و اخروى ثابت و استوار نگه مى دارد, زيرا ايمان به خدا مايه ثبات انسان در زندگى دنيوى و زندگى اخروى است, يعنى انسان, نتيجه ايمان را در دنيا و آخرت مى بيند و ميوه آن را مى چيند, بنابراين, مانعى ندارد كه ايمان مايه ثبات انسان در زندگى دنيوى و اخروى باشد, ولى گروه ظالم كه از ايمان بهره اى ندارد, گمراه مى شود و پاداش خود را مى بيند و هيچكس در مقابل خدا حق اعتراض ندارد, چنانكه مى فرمايد: ((ويضل الله الظالمين و يضل الله ما يشإ)).
بشر در طول تاريخ در تفسير جهان و انسان, با دهها مكتب و انديشه روبه رو بوده, و هر مكتبى خواسته است جهان را به نوعى تفسير و براى انسان برنامه ريزى كند, ولى چون اين مكتبها از انديشه انسان قابل خطا و اشتباه سرچشمه مى گيرد, پايدار نبوده و فرضيه اى جانشين فرضيه ديگر گرديده است, درحالى كه مكتب انبيا و كليه شرايع آسمانى, با صرف نظر از اختلافات جزئى, بر وحى متكى بوده, اصول عقيدتى و احكام فطرى آنها پيوسته ثابت مى باشند. و جامعه در سايه اين مكتب, ثبات و آرامش در اين جهان مى بيند, ((يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحياه الدنيا)). و نتيجه آن را در آخرت نيز مى بيند چنانكه مى فرمايد: ((والاخره)) سخن پيرامون اين آيه, فزونتر از آن است كه ما در اينجا مطرح كرديم, ولى چون هدف ما تبيين تمثيل قرآن است. به همين اندازه بسنده نموديم.
1. ابراهيم: 24 - 27.