عام و سنة در قرآن كريم

پدیدآورمهدی عصاره

تاریخ انتشار1388/09/22

منبع مقاله

share 1459 بازدید
عام و سنة در قرآن كريم

مهدي عصاره

در قرآن كريم كلمات «عام، عامَيْن، عامهم» و «سنة، سنين» به دفعات به چشم مي‌خورد، در حالي كه در فرهنگ‌هاي لغت عربي و فارسي هر دو را مترادف و يا با تعاريفي بسيار نزديك به هم ذكر كرده‌اند از جمله در المنجد ذيل عام (عَوَم) آن را اين‌گونه تعريف كرده‌ است:اربعة فصول السنة كاملة متوالية.1
و در تعريف سنة (سنا ـ سنو) آورده‌اند: «اثنا عشر شهرا» و «365 يوماً»2 يعني سنة همان سال شمسي است! و اين تعريف همان تعريف عام است! و تنها تفاوت دو تعريف در اين است كه سال شمسي را زماني از نظر تعداد فصول و زماني از نظر تعداد ماه و يا روز مورد ارزيابي قرار مي‌دهد. ولي آيا همين تعاريف، تعاريف مورد نظر قرآن كريم است؟! در اين مقاله در صدد يافتن جوابي نزديك به واقعيّت، براي اين سؤال هستيم.
ابتدا آماري از كاربرد كلمات مورد تحقيق را ـ حتّي با معناي غير از معناي «سال» ـ در اينجا مي‌آوريم:
1. سنة: سوره‌هاي (بقره،2/96)، (مائده، 5/26)، (حج، 22/47)، (عنكبوت، 29/14)، (سجده، 32/5)، (احقاف، 46/15)، (معارج،70/4) جمعاً هفت بار.
2. سِنين:سوره‌هاي (اعراف، 7/130)،(يونس،10/5)، (يوسف،12/42 و47)، (اسراء، 17/12)، ((كهف، 18/11 و25)،(طه،20/40)، (مؤمنون، 23/112)، (شعراء، 26/18 و205)،(روم،30/4)، جمعاً دوازده بار.
3. عام: سوره‌هاي (بقره، 2/25) دوبار،(توبه، 9/37) دوبار و 126،(يوسف، 12/49)، (عنكبوت، 29/14) جمعاً هفت بار.
4 .عامهم:سوره? ( توبه، 9/28) .
5.عامَيْن:سوره? (لقمان، 31/14).
حال اگر براساس كتاب سير تحوّل قرآن، تأليف مرحوم مهندس بازرگان، سير نزول اين آيات را دنبال كنيم،3 به نظم زيردست مي‌يابيم:
1 . معارج،70/4:…يوم كان مقداره خمسين ألف سنة ـ سال دوم بعثت ـ مدّت قيامت به كنايه از درازي آن.
2 . شعراء، 26/205:أفرأيت إن متّعناهم سنين ـ سال سوم بعثت ـ بهره‌مندي يهود از دنيا.
3 .مؤمنون،23/112:قال كم لبثتم في الأرض عدد سنين ـ سال پنجم بعثت ـ مدّت درنگ كفار مالدار و قدرتمند در دنيا.
4.شعراء، 26/18:قال ألم نربّك فينا وليداً ولبثت فينا من عمرك سنين ـ سال پنجم بعثت‌ـ مدّت درنگ موسي‌(ع) از زبان فرعون.
5. روم،30/4: في بضع سنين… ـ سال ششم بعثت ـ مدّت فاصله‌? پيروزي و شكست روميان.
6.طه، 20/40: … فلبثت سنين في أهل مدين… ـ سال هفتم بعثت ـ مدّت درنگ موسي‌(ع) نزد شعيب‌(ع).
7 . اعراف، 7/130: ولقد أخذنا آل فرعون بالسّنين ونقص من الثّمرات… ـ سال نهم بعثت‌ـ خشكسالي‌هاي با فاصله?‌ مصر در دوران فرعون.
8. حج، 22/47:‌…وإنّ يوما عند ربّك كألف سنة ممّا تعدّون ـ سال هفتم بعثت‌ـ كوتاهي فاصله? زماني وعده? خداوند براي عذاب كفّار.
9.عنكبوت، 29/14: …فلبث فيهم ألف سنة إلاّ خمسين عاما… ـ سال دهم بعثت‌ـ مدّت رسالت حضرت‌نوح‌(ع).
10.يوسف، 12/49: ثمّ يأتي من بعد ذلك عام فيه يغاث الناس وفيه يعصرون ـ سال يازدهم بعثت‌ـ زمان بارندگي از زبان حضرت يوسف‌(ع).
11.يونس، 10/5: …والقمر نورا وقدّره منازل لتعلموا عدد السّنين والحساب… ـ سال يازدهم بعثت‌ـ گاه‌شماري براساس حالات و منازل ماه.
12. يوسف/42: …فلبث في السّجن بضع سنين ـ سال يازدهم بعثت‌ـ مدّت زنداني بودن حضرت يوسف‌(ع).
13. يوسف/47: قال تزرعون سبع سنين دأبا… ـ سال يازدهم بعثت‌ـ پياپي كاشتن از زبان حضرت يوسف‌(ع).
14.لقمان، 31/14: …وفصاله في عامين… ـ سال سيزدهم بعثت ـ زمان از شير بازگرفتن اطفال.
15. مائده، 5/26: قال فإنّها محرّمة عليهم أربعين سنة يتيهون في الأرض ـ سال دوم هجرت‌ـ حرام شدن ورود بني‌اسرائيل به سرزمين موعود به دستور الهي.
16. اسراء، 17/12: وجعلنا الليل والنّهار آيتين… ولتعلموا عدد السّنين والحساب… ـ‌سال دوم هجرت‌‌ـ گاه‌شماري براساس شمارش و دقت در شب و روز.
17.بقره، 2/96: لو يعمّر ألف سنة… ـ سال پنجم هجرت‌‌ـ تقاضاي طول عمر يهوديان.
18.سجده، 32/5:…يوم كان مقداره ألف سنة ممّا تعدّون ـ سال پنجم هجرت‌ـ مدّت قيامت به كنايه از درازي آن.
19. توبه، 9/126:…أوَ لايرون أنّهم يفتنون في كلّ عام مرّة أو مرّتين… ـ‌سال هفتم هجرت‌ـ نزول آيات در مدينه? منورّه در هرسال به عنوان امتحان منافقان و كم‌ايمانان.
20. توبه /37 (دو بار): …يحلّونه عاماً ويحرّمونه عاماً… ـ‌سال هفتم هجرت‌ـ زماني را حلال و حرام دانستن از طرف كفّار.
21. توبه/28:يا أيّها‌الّذين آمنوا إنّما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا…‌ـ سال هشتم هجرت‌ـ دستور دوري مشركان از مسجد‌الحرام از اين سال به بعد.
22. احقاف، 46/15: …وبلغ أربعين سنة قال ربّ… ـ سال هفتم هجرت‌ـ فرا‌رسيدن زمان روي‌آوردن به نيكي‌ها در طول حيات انسان.
23 . كهف، 18/11: فضربنا علي آذانهم في الكهف سنين عددا ـ سال هشتم هجرت‌ـ مدت خواب اصحاب كهف.
24.كهف/25: ولبثوا في كهفهم ثلاث مئة سنين وازدادوا تسعا ـ سال هشتم هجرت‌ـ زمان درنگ اصحاب كه كهف.
25 .بقره/25 (دوبار): …فأماته اللّه مئة عام… قال بل لبثت مئة عام… ـ‌سال دهم هجرت‌ـ مدت مرگ عُزير و جواب حق تعالي به سؤالي در مورد مدّت مرگ او.
از مجموع 25 مورد بالا، تنها سه مورد از زبان انسان‌ها و بقيّه ضمن نزول آيات الهي توسط امين وحي برپيامبر اكرم(ص) نازل شده‌ است، و به تعبيري از لسان حق تعالي صادر شده‌ است! از طرفي عبارت عدد السنين والحساب دوبار در قرآن كريم آمده است كه قبل از هجرت به گاه شماري براساس حركت ماه امر مي‌كند و آيه‌اي كه بعد از هجرت نازل شده است به گاه شماري براساس شب و روز تكيه دارد.
ضمناً افرادي كه از آنها در اين آيات ياد شده‌عبارتند از: موسي‌(ع)، شعيب‌(ع)، نوح(ع)، يوسف‌(ع)، روميان، فرعون، يهوديان همراه موسي‌(ع) در هجرت، مسلمين در مدينه، كفّار بعد از فتح مكّه، اصحاب كهف، و فردي كه ميرانده شد (عُزير).
حال اگر بتوانيم اين افراد را از نظر تاريخ دسته‌بندي كنيم به ما در رسيدن به هدفمان كمك شايان خواهد كرد.
در حال حاضر مي‌دانيم: موسي‌ و شعيب، فرعون و يهوديان همراه موسي‌ در هجرت، در يك عصر مي‌زيسته‌اند. نوح‌ قبل از همه بوده است. يوسف‌ قبل از حضرت موسي‌ زيسته و اصحاب كهف بعد از ظهور مسيح‌(ع) زندگي مي‌كردند، مسلمانان در مدينه و كفّار قبل و بعد از فتح مكّه هم مشخّص اند، چون نزديك به ما بوده‌اند و تنها عُزير مي‌ماند كه احتمال داده‌اند بين دوران حكومت سليمان‌(ع) و عصر مسيح‌(ع) زندگي كرده است.4
نكته? ديگري كه لازم است به آن توجّه كنيم آياتي است كه ارتباط مستقيمي با تاريخ ندارند و جمعاً 9مورد از 25 مورد را تشكيل مي دهند ،كه به ترتيب و براساس شماره? موارد ياد شده به شرح زير هستند: شماره‌هاي 1، 2، 3، 7، 8، 14، 17، 18و 22.
از نظر بسامد كلمات نيز عام و سنة در قرآن كريم به شكل جالبي وجود دارند يعني نسبت سنة و سنين به عام در آيات نازل شده‌? قبل از هجرت (12 به 3) است حال آنكه نسبت اين دو كلمه در آيات نازل شده‌? بعد از هجرت به (7 به 6) مي‌رسد.
در انتهاي بخش اوّل مقاله و به عنوان جمع‌بندي اوّليه از ميان 25 مورد؛ 9مورد ارتباط مستقيمي با تاريخ ندارد، 2مورد به گاه شماري مربوط است (شماره‌هاي 11 و16)، يك مورد به زمان شيرخوارگي مربوط است كه جمعاً 11 مورد از مبحث اصلي مقاله كنار مي‌روند هرچند هنگامي كه به گاه شماري تاريخ (تقويم تاريخ) رو‌مي‌آوريم به مباحث پيراموني نيز مي‌پردازيم. پس، 14 مورد از 25 مورد را در اينجا بررسي خواهيم كرد.

1. دوران حضرت نوح‌(ع)

در باره? حضرت نوح‌، خصوصاً سن و يا مدّت رسالت آن حضرت تا قبل از طوفان، تنها يك آيه (عنكبوت، 29/14) در قرآن كريم آمده است و آيه‌? مذكور به شكلي عجيب و مخصوص بين آياتي قرار گرفته كه درباره رسالت‌هاي پيامبران گذشته‌ سخن مي‌گويد ولي براي هيچ‌كدام به عددي اشاره نشده است، حال آنكه درباره حضرت نوح‌(ع) به عددي دقيق؛ «950سال» بر‌مي‌خوريم و آن هم با استفاده از هردو كلمه‌?«عام و سنة» در ابتدا، وجود اين دو كلمه، يافتن پاسخ را كمي مشكل كرد چرا كه قاعدتاً اين دو كلمه در آيه? شريفه، يكي نبايد باشند وإلاّ بايد در داستان عُزير ( بقره، 2/259) نيز يك بار از «عام» و بار ديگر از«سنة» استفاده مي‌شد؟! كه اين‌گونه نشده است!پس بايد تفاوت يا تفاوت‌هايي بين اين دو كلمه وجود داشته باشد! لذا به كتب متعددي مراجعه شد و از ميان آنها «دايرة المعارف مُصاحب» جوابگوي بسياري از سؤالات نويسنده بود.
در دايرة المعارف مُصاحب مي‌خوانيم كه:
الف) در ابتداي راه گاه، شماري انسان به تكرار منظم و متناوب حوادث طبيعي زميني و سماوي [=ماه] توأمان توجه داشت. با تكامل گاه شماري، آرام آرام گاه شماري، زميني كه تشخيص فصل هاي گرم و سرد، فصل هاي كشت و درو، و يا آغاز تجديد حيات طبيعت در بهار بود، به گاه شماري سماوي [=ماه‌نگري] سوق داده مي‌شد. اين تكامل بسيار كُند صورت گرفت. اين نوع گاه شماريِ جديد يعني توجّه به حالات ماه هنوز به مراحل پيچيده نرسيده بود و در كنارش گاه شماري زميني [=شمسي] هم به صورت بسيار ابتدايي كاربرد داشت، لذا مي‌توان گاه شماري اين عصر را «گاه شماري قمري بدوي» ناميد.5
ب) بعد از طي اين مرحله و تثبيت گاه شماري قمري،منجمان و هرآن كس كه با ستارگان سروكاري داشت،به ويژه،به مطالعه? حالات ماه ،پرداخت و بدين طريق روشن شد كه دو نوع ماه،«ماه نجومي و ماه هلالي»وجود دارد و علاوه براين طي سال‌ها تحقيق آشكار شد كه سير انتقالي ماه و زمين در طول يك سال برابر نيست كه هيچ، طول هرماه سال هم به راحتي قابل تشخيص نيست!بعضي اقوام براي خود تقسيم‌بندي هايي انجام دادند از آن جمله ايراني‌ها قبل از 1304هـ. ش، به نوعي تقسيم روزهاي سال عمل مي‌كردند و بعد از اين تاريخ و بنا به تصويب مجلس شوراي ملّي سابق به نوعي ديگر و يا يهود، سال را از آغاز پاييز، شروع مي‌كردند!6 و اين امر موجب شد سالي كه براساس حركت ماه سنجيد مي‌شد از سالي كه براساس حركت زمين سنجيده مي‌شد هرسال مقداري عقب بيفتد و حالت كبس [kabs] يعني الحاق يك ماه پس از چند سال به دوازده ماه قمري پيش آيد. اين كار در حدّ فاصل گاه شماري قمري بدوي و گاه شماري قمري شمسي صورت مي‌گرفت.
ج)تا اين كه گاه شماري قمري شمسي را بابلي‌ها ابداع كردند كه تكيه? بيشتر برسال شمسي [=وضع طبيعي زمين و حركت آن] داشت و پس از 19سال شمسي و يا 235 سال قمري بازهم هردو سال به هم مي‌رسيدند‌. در فلسطين،يهوديان دوره? نوزده ساله را براي تقويم ديني خود اختياركردند و پس از آنها اين نوع‌گاه شماري به مسيحيان به ارث رسيد.
د) از طرفي، در كشور مصر به مناسبت نقش حياتي كه طغيان هاي ساليانه? رود نيل براي رونق اقتصاد زراعتي آنها داشت سال قمري از اهميّت كم‌تري برخوردار بود و بيشتر به سال شمسي و فصول منظم آن علاقه و توجّه داشتند ،لذا احتمالاً از حدود 2700 سال قبل از ميلاد مسيح‌(ع) تقويم شمسي خالص جايگزين تقويم قمري بدوي گرديد. اين تقويم قريب سه هزار سال نزد مصريان رايج بود. ظاهراً پس از افتادن مصر به دست ايرانيان در سلطنت كمبوجيه (522 ـ 529 ق. م)، ايراني‌ها آن‌را اقتباس كرده و تقويم اوستايي را ساخته‌اند. جالب اينكه تا پيش از زمان يوليوس قيصر، هيچ يك از اقوام ديگر به تقويم شمسي مصري عنايتي نداشتند و او در سال 46ق.م آن را براي اصلاح تقويم آشفته‌? رُم اقتباس كرد.7
هـ) پس از اينكه اسلام در ميان اعراب پاگرفت و احتمالاً بعد از سال دهم هجري گاه‌شماري اعراب مسلمان و ديگر مسلمانان «تقويم به كلي قمري [=تقويم قمري صِرف]» شد و چون با هجرت رسول اكرم(ص) سنجيده و آغاز مي‌شد آن را هجري قمري ناميدند. در اين گاه شماري سال قمري مركّب از دوازده ماه قمري است و 354 يا 355 شبانه روز دارد، بالنتيجه ماه هاي قمري با فصول ارتباطي ندارند. در هر دوره‌? سي‌ساله،يازده روز را به ترتيب در سالهاي 2، 5، 7، 10، 13، 15، (يا 16)، 18، 21، 24، 26، 29 كبيسه مي‌كنند، بدين ترتيب كه در هريك از اين سال‌ها يك شبانه روز به ذو‌الحجّة اضافه مي‌كنند تا سي شبانه روز شود.
از طرفي دلايل و شواهدي در دست است كه تقويم اعراب قبل از اسلام جنبه‌? قمري شمسي داشته است.8
از مسائل مطرح شده در بالا، به نتايج زير مي‌رسيم:
1.اوّلين مرحله‌? تكامل گاه شماري علمي، «سال قمري بدوي» بوده است.
2. دومين مرحله، «سال قمري» بوده است كه در كنار آن به وضعيت زمين نيز توجّه داشته‌اند.
3 . سومين مرحله، «سال قمري شمسي بابلي» بوده است كه از آنجا به سرزمين‌هاي يهوديان، مسيحيان و اعراب نفوذ كرده است.
4. در كنار تكامل گاه‌شماري در بابل، چهارمين مرحله در مصر با رواج «سال شمسي مصري» بوجود مي‌آيد هرچند در ابتداي راه، مصريان «سال قمري بدوي» را مورد استفاده قرار مي‌دادند ولي آرام آرام آن را بعد از اعلام «سال شمسي مصري» كنار گذاردند.
5. پنجمين مرحله? تكامل گاه‌شماري علمي، «سال قمري صِرف» است كه به شيوه? اسلامي محاسبه مي‌شود و هيچ ارتباطي با، ماه و سالِ شمسي ندارد اين در حالي است كه اعراب قبل از اسلام «سال قمري شمسي بابلي» را بكار مي‌بردند.
اينك شايد بتوان با كنار هم چيدن تاريخ زندگي پيامبران‌(ع) و تاريخ گاه‌شماري و كاربردهاي عام و سنة، معناي اين كلمات را به دست آورد.
قبلاً گذشت كه حضرت نوح‌(ع) با فاصله زماني بسيار، قبل از يوسف‌(ع) و ساير پيامبران الهي‌(ع) مي‌زيستند لذا مي‌توان نتيجه گرفت: كلمات «سنة و عام» در آيه? 14 سوره‌? مباركه‌? عنكبوت نشان دهنده‌? اين است كه در عصر اين پيامبر‌ الهي؛ هردو نوع زمان سنجي قمري (حالات قمر) و شمسي (حالات زمين) براي گذران زندگي و گاه‌شماري مورد استفاده قرار مي‌گرفته است كه باز هم غلبه با سال قمري بوده يعني همان «سال قمري بدوي» چون حق تعالي نفرمود: ألف عام إلاّ خمسين سنة!

2. دوران حضرت يوسف‌(ع)

در قصص مربوط به حضرت يوسف مي‌خوانيم كه او را به مصر بردند و بعد از ورود آن حضرت به مصر حوادثي روي مي‌دهد كه او را زنداني مي‌كنند و مدّتي (شايد 70سال) در حبس مي‌ماند. حق تعالي دو بار از حضرت يوسف نقل قول مي‌كند و يك بار نيز ما را از زنداني بودن آن حضرت مطّلع مي‌سازد. هنگامي كه حضرت يوسف‌ در زندان است حق تعالي از «سنين» استفاده مي‌كند ولي هنگامي كه از آن حضرت ـ بعد از آزاديش از زندان‌ـ نقل قول مي‌كند يك بار از «عام» و بار ديگر از «سنين» بهره مي‌جويد لذا ما را به فكر وا‌مي‌دارد كه شايد حضرت يوسف‌، در عصر پادشاهي مي‌زيسته كه در دربار او از كلمه‌? «سنين و سنة» براي گاه شماري استفاده مي‌شده است؛ و مصادف و يا قبل از آزادي آن حضرت برنامه‌اي براي تغيير نظام گاه شماري طراحي و پي‌ريزي شده و آن حضرت از اين امر مطّلع بوده و در محاوره? خود از آن استفاده كرده‌ است!
از طرفي مي‌دانيم كه حضرت يوسف قبل از موسي زندگي كرده و در تمامي آيات مربوط به حضرت موسي‌ از كلمه? «سنين» استفاده شده است (4بار) و از كاربرد كلمه?«عام» خبري نيست، حال آنكه با توجه به تاريخ گاه شماري كه قبلاً گذشت بايد هنگامي كه در دوره? حضرت موسي‌، از خشكسالي‌هاي پي‌در‌پي مصر در آيه? 130 سوره? مباركه? اعراف ياد مي‌شد، كلمه? «عام» بكار مي‌رفت كه اين‌گونه نشده است. از اين رو متوجه مي‌شويم كلمه? «عام» در اين دوره كاربرد خاصّي داشته است و به تعبير ديگر در مصر به طور كامل گاه‌شماري قمري شمسي بابلي متروك نشده بود آن طوري كه نوشته‌اند؛ بلكه گاه‌شماري قمري را براي سال شماري مورد استفاده قرار مي‌دادند كه از آن به «سنة و سنين» تعبير مي‌شد ـ اين امر را قرآن كريم به ما تفهيم مي‌كند!ـ؛ و «عام» همان سال شماري شمسي مصري است كه بيشتر متكي برزمان‌هاي بالا آمدن آب نيل به واسطه? بارندگي در سرچشمه‌هاي آن بوده است‌ـ جالب است متذكر شويم كه تنها رود بزرگ دنيا كه از پايين به بالا سرازير مي‌شود، رود نيل است هرچند به اين امر توجه نمي‌شود! همان‌طور كه در آيه?49 سوره? يوسف‌، در كلام آن حضرت به عبارت عام فيه يغاث النّاس بر‌مي‌خوريم كه ترجمه? آن چنين است: «سالي فرا مي‌رسد كه به مردم در آن سال باران مي‌رسد». پس نتيجه مي‌گيريم، گاه شماري قمري شمسي بابلي به طور كامل در مصرِ دوره‌? حضرت يوسف‌(ع) متروك نشده بود بلكه در كنار آن مصريان به گاه شماري ديگري كه براساس بالا آمدن آب رود نيل و به تعبيري حركات و حالات زمين و مسائل‌جوي مي‌پرداخت، رو‌آوردند يعني گاه شماري قمري شمسي بابلي با عنوان «سنين» و گاه شماري شمسي (حالات زمين و مسائل‌جوي) با عنوان «عام» به كار مي‌رفت.

3‌. دوران حضرت موسي‌ و شعيب(ع)

قبلاً در بخش مربوط به حضرت يوسف‌(ع) توضيح داديم كه حد‌اقل بعد و يا همزمان با حيات آن حضرت گاه‌شماري مصر ـ‌آن‌طور كه نوشته‌اند ـ صرفاً گاه‌شماري شمسي نبوده است هرچند احتمالاً تكيه‌? پادشاه و منجّمان برسال شمسي مصري بوده و در ثبت تاريخ مصر از آن بهره مي‌بردند ولي تداول سال قمري شمسي بابلي بين مردم، پايدارتر و كهن‌تر بوده است، و به تعبير ديگر بين مردم كاربرد سنة مهمتر و بهتر از بكارگيري «عام» تلقّي مي‌شده است. همان‌گونه كه در دنياي امروز چه در كشور ايران و چه در ميان دول عربي، مردم و حكومت‌ها دو تاريخ را همزمان به رسميت مي‌شناسند! نكته?‌قابل تعمق اين است كه گاه‌شماري شمسي در زمان‌هايي كم بهاتر و يا حتّي متروك شده است،آن‌گونه كه در عصر موسي با توجّه به آياتي كه از زبان فرعون (يك آيه) و از جانب حق تعالي (3‌‌آيه) است تماماً از كلمه? «سنين» استفاده شده است و اين مؤيد سخن نويسنده است كه «عام» هنگامي به كار مي‌رفته كه به بالا آمدن رود نيل اشاره مي‌شد و نيز متروك نشدن سال قمري شمسي بابلي با عنوان «سنين»!
نكته‌? ديگري را كه نبايد از قلم انداخت انتخاب گاه‌شماري قمري شمسي بابلي توسط يهوديان براي تقويم ديني خود است ـ قبلاً در بخش مربوط به حضرت نوح‌ به آن اشاره شد ـ لذا مي‌توان از اين مطلب استنباط كرد كه «قوم يهود» در فلسطين داراي تقويمي قمري شمسي بوده‌ا‌ند كه با كلمه? «سنين» در قرآن مجيد بيان شده است(بقره،2/96)، همان‌گونه كه در زمان حيات و رسالت حضرت موسي در مصر اين تقويم را داشته‌اند.
ضمناً گاه‌شماري منطقه? محلّ سكونت شعيب نبي(ع) نيز «سال قمري شمسي بابلي» بوده است چرا كه باز هم از كلمه? «سنين» استفاده شده است. (طه،20/40).

4. دوران عُزير‌(ع)

مي‌دانيم كه دوران حيات عُزير در فاصله? بين حكومت حضرت سليمان تا ظهور مسيح‌(ع) قرار دارد و آن حضرت از پيامبران بني‌اسرائيل است. در مورد آن حضرت در قرآن كريم دو بار از كلمه‌? «عام» استفاده شده است ولي از «سنة و سنين» اثري نيست لذا مي‌توان احتمال داد كه آن حضرت در عصري مي‌زيسته كه گاه‌شماري قمري شمسي بابلي به طور كامل متروك شده و جاي خود را به گاه‌شماري شمسي داده است چرا كه او در عصري مي‌زيست كه به تازگي گاه‌شماري شمسي مصري به دربار ايران وارد شده بود و او جز كساني بود كه بني‌اسرائيل را با حمايت هخامنشيان ـ احتمالاً كمبوجيه‌ـ به اسرائيل (سرزمين موعود يهود) باز گرداند.9 پس «عام» در عصر عُزير‌، همان سال شمسي مصري است كه در ايران و شايد براي مدتي ميان بني‌اسرائيل مهاجر از بابل، رواج داشته است.

5. دوران اصحاب كهف

اين افراد با فاصله‌اي نه چندان زياد از عصر ظهور مسيح‌ مي‌زيستند و مسيحي بوده‌اند. از طرفي مي‌دانيم كه گاه شماري قبل از ظهور مسيح‌، براساس «سال قمري شمسي بابلي» بوده و از سال 46 قبل از ميلاد يوليوس قيصر از گاه شماري شمسي مصري استفاده كرده است ولي در آيات مربوط به اصحاب كهف باز هم در هردو مورد كاربرد سال، از كلمه‌? «سنين» استفاده شده است. البتّه اين مسأله به راحتي قابل حل است چون مسيحيان از سال قمري شمسي بابلي تا عصر حاضر براي تعيين تاريخ عيد فصح استفاده مي‌كنند.10 و اين بدين معني است كه گاه‌شماري مسيحيان «سال قمري شمسي بابلي» بوده و هست ولي يوليوس قيصر، گاه‌شماري جديد را از مصريان آن‌هم قبل از ميلاد مسيح‌، اقتباس كرده و گاه‌شماري مملكت خود را به سال شمسي مصري تبديل كرده بود. احتمالاً با ظهور مسيح‌ و پس از غلبه‌? مسيحيان بر روُميان باز هم به حالت قبلي برگشته است. پس كاربرد «سنين» در مورد اصحاب كهف، گاه شماري براساس سال قمري شمسي بابلي مسيحي شده، بوده است!

6 . دوران اسلامي (مسلمانان در مدينه و كفّار قبل و بعد از فتح مكّه)

الف) قبلاً دانستيم كه اعراب قبل از اسلام نيز از گاه‌شماري سال قمري شمسي بابلي استفاده مي‌كردند و شاهد اين امر وجود سه آيه? (حج، 22/47) ، (مؤمنون، 23/112) و(معارج،70/4) در مورد كفّار عرب قبل از هجرت و بعد از هجرت است كه تماماً از كلمات «سنة» و «سنين» استفاده شده است، كه نمايان‌گر زبان و فرهنگ آنها مي‌باشد؛ همچنين علاوه بركاربرد «سنة» و «سنين» در ميان كفّار عرب، به سوره‌? قريش نيز مي‌توانيم رجوع كنيم كه در آنجا به نوعي از زندگي و گاه‌شماري كه براساس نظم سال شمسي يعني بهار، تابستان، پاييز و زمستان برمي‌خوريم كه تنها دو فصل از ميان آنها كه برجستگي بيشتري داشته‌اند در قرآن كريم مطرح شده است: صيف (تابستان) و شتاء (زمستان).
ب) اعراب عصر اسلام يعني مسلمانان قبل از هجرت، با دستور حق تعالي در سال يازدهم بعثت، سال شماري خود را براساس حركت ماه و ظهور و اختفاي آن (يونس، 10/5) پي‌ريزي كردند كه باز هم با كلمه? «سنين» بيان شده است.
به عنوان شاهد ديگر مي‌توان از آيه? 4 سوره? روم نام برد كه در آنجا حق تعالي به مؤمنين نويد مي‌دهد كه روميان در انتها شكست خواهند خورد و براي بيان كلمه?‌سال، از «سنين» استفاده شده است ـ به هماهنگي بين سال مسلمانان قبل از هجرت، و مسيحيان و يهوديان كه داراي سال قمري شمسي بودند توجه كنيد! ـ اين هم سخن حكيمانه? ديگري در جاي ديگر (شعراء،26/ 205) باز هم از كلمه?«سنين» در خطاب به يهود استفاده شده است و اين نشان مي‌دهد كه در ميان يهود «سال قمري شمسي بابلي» حتّي تا عصر پيامبر‌‌(ص) رواج داشته است! نكته‌اي كه كمي گيج كننده مي‌نمايد ذكر كلمه? «عامَيْن» در سال 13 بعثت است كه در مورد نظام رضاعت (شيردادن و از شير گرفتن نوزادان مي باشد) آن‌هم در جامعه? اسلامي! حال آنكه تا قبل از آن از كلمه?«عام» براي گاه شماري عصر حضرت نوح‌(ع) و حضرت يوسف‌(ع) استفاده شده است. لذا مي‌توان حدس زد كه احتمالاً ذكر «عامَيْن» در اينجا دنباله? گاه‌شماري شمسي مصري است يعني در اين سال حق تعالي به 24 ماه شمسي شير دادن بچّه حكم مي‌نمايد و مسلمانان فرزندان خود را پس از سپري شدن دو سال كامل زميني از شير باز مي‌گرفتند.
ممكن سؤال شود پس با آيه? 15 سوره? احقاف كه مي‌فرمايد:…حمله وفصاله ثلاثون شهرا… ـ و دوران بارگرفتن و از شير گرفتن او سي ماه است ـ و آيه? 233 سوره? مباركه? بقره كه مي‌فرمايد: والوالدات يرضعن أولادهنّ حولين كاملين لمن أراد أن يتمّ الرّضاعة…ـ و مادران فرزندانشان را دو سال كامل شير دهند، اين براي كسي است كه بخواهد دوران شير خوارگي را به حدّ كمال برساند ـ چگونه جمع نماييم؟ جواب خواهيم داد:چه براساس جدول شماره? 14 كتاب سير تحوّل قرآن تأليف مرحوم مهندس بازرگان و چه براساس مصحف الازهر اين آيات بدين ترتيب نازل شده‌اند:
1. آيه?‌14 سوره? لقمان ـ سور‌ه? 57 از آغاز بعثت‌ـ با عبارت فصاله في عامين (در سال سيزدهم بعثت).
2. آيه? 15 سوره? احقاف ـ سوره? 66 از آغاز بعثت‌ـ با عبارت حمله وفصاله ثلاثون شهرا ( در سال هشتم هجري)
3. آيه? 233 سوره? بقره ـ سوره? 87 از آغاز بعثت ـ با عبارت حولين كاملين ( در سال دهم هجري).11
يعني آيات سوره? احقاف و بقره ناسخ حكم آيه?14 سوره? لقمان هستند هرچند تفاوت دو گاه شماري قمري كه در آيات سوره? احقاف و بقره منظور شده‌اند ـ و ما بعداً به آن‌ها خواهيم پرداخت‌ـ و گاه شماري شمسي منظور شده در آيه? 14 سوره? لقمان، در دو سال بيش از 24 روز نيست. يعني در واقع مدّت شير دهي، 24 روز كم‌تر از حكم اوّليه شده است و علاوه براين در آخرين آيه ( بقره/233) اجازه داده شده كه حتّي كم‌تر از اين زمان به نوزاد شير داده شود و اين مؤيد صدق گفتار ماست!
ج) مسلمانان بعد از هجرت در سال دوم هجري طي دستور الهي، گاه شماري خود را علاوه برحركت ماه، براساس زمان و نحوه? ظهور و تعداد روز و شب در يك ماه قمري كه در واقع حركت وضعي زمين است پي‌ريزي كردند كه در اينجا باز هم به كلمه? «سنين» برمي‌خوريم. از سوي ديگر در دوران پس از هجرت رسول اكرم‌ ‌(ص)به آيات بيشتري برمي‌خوريم كه به يهوديان مربوط مي‌شود كه آن دسته از آيات مرتبط با اين مقاله عبارتند از:
آيات (مائده/5)، (بقره/96)، (احقاف/15) و (سجده/5)،كه تماماً از كلمه? «سنة» در آنها استفاده شده است. نكته? جالبي كه در اينجا به چشم مي‌خورد همراهي كفّار و يهود به عنوان مخاطبان آيه? 5 سوره? سجده و آيه? 15 سوره? احقاف، كه مي‌رساند دسته‌بندي‌هاي مرحوم بازرگان تا چه اندازه نزديك به واقعيت است هرچند شايد در موارد ديگر دچار اشتباه شده باشد!
به هرحال اين دو آيه در دو سوره? مكّي قرار دارد و قاعدتاً بايد مربوط به كفّار مي‌بود ولي با توجّه به كلّ سوره و مخاطبان اصلي آنها متوجّه مي‌شويم كه حد‌اقل اين آيات در مكّه نازل نشده‌اند بلكه در مدينه? منوّره نازل شده‌اند.
قبلاً خوانديم كه اين دو قوم يعني كفّار مكّه و يهود مدينه هردو از يك تقويم «سال قمري شمسي بابلي» استفاده مي‌كردند لذا ذكر كلمه? «سنة» در اينجا بسيار جالب و حكيمانه است.
د) نكته? مهمي كه در واقع مقاله بدان به شدّت وابسته است مسأله‌اي است كه در سال هشتم هجري روي مي‌دهد. براساس جدول 14 كتاب سير تحوّل قرآن، در سال هشتم هجري پنج آيه نازل شده كه دو آيه به اصحاب كهف مربوط است كه قبلاً از نظر خوانندگان محترم گذشت.
يك آيه (احقاف/15) داراي كلمه? سنة است و دو آيه? ديگر (توبه/28 و 37) داراي لفظ عام است. نكته در اينجاست كه آيه? 15 سوره? احقاف داراي چند بند است، كه در يكي از آنها از كلمه? «شهر»، به معني يكي از دوازده قسمت سال (ماه) در مورد دوران بارداري تا زمان از شير‌گرفتن نوزاد استفاده شده است و اين مدّت30 ماه (ثلاثون شهراً) عنوان شده و در بند ديگر به رشد فرد و تكامل شخصيّتي او در چهل سالگي (اربعين سنة) اشاره شده است.
از سويي دانستيم كه تا اين زمان يعني سال هشتم هجري ،مسلمانان داراي سالي با عنوان «سنة» بوده‌اند، كه در اين آيه نيز بدان در عبارت «اربعين سنة» تصريح شده است ولي اتّفاقي كه در همين سال و بعد از نزول اين آيه پيش مي‌آيد و چرخه? جديدي را در تاريخ تمدّن و فرهنگ اسلامي و جهان بوجود مي‌آيد نزول آيات 28، 36، 37 و126 سوره? توبه است. اين اتّفاق زماني روي مي‌دهد كه مسلمانان ،مكّه را فتح كرده‌اند! يعني فتح مكّه ـ جداي از مسائل ديني، سياسي و اجتماعي آن ـ آغاز عصر جديدي حتّي در فرهنگ علمي مسلمانان است.
امّا چرا؟!وقتي آيه? 36 سوره? توبه را مطالعه‌ي كنيم، مي‌خوانيم: إنّ عدّة الشهور عند اللّه إثنا عشر شهرا في كتاب اللّه يوم خلق السماوات والأرض، يعني سال 12 ماه دارد و اين تقدير الهي است و از سويي مي‌دانيم كه قبلاً حق تعالي امر به محاسبه? سال براساس حركت و گردش ماه در مسيري مشخّص كرده است: الشّمس والقمر بحسبان.( الرّحمن، 55/5) پس متوجّه مي‌شويم اين 12 ماه همان تقسيمات سال قمري است و علامه? طباطبايي در تفسير الميزان به اين امر اشاره كرده‌اند و دلايلي براي اين امر از آيات الهي بيان نموده‌اند.12
حال با سابقه? ذهني‌مان از عنوان سال قمري بايست از كلمه‌? «سنة» استفاده كنيم ولي در آيات 28، 37 و 126 سوره‌? توبه چيز ديگري به چشم مي‌خورد و آن استفاده از كلمه‌? «عام» است. در ترجمه‌? آيه? 28 سوره‌? توبه مي‌خوانيم:
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، حقيقت اين است كه مشركان نا پاكند [نجس]، پس نبايد از سال آينده [بعد عامهم هذا يعني بعد از امسال] به مسجد الحرام نزديك شوند…
و اين دستور الهي بعد از فتح مكّه صادر شده است. در ترجمه? آيه? 37 همين سوره كه در واقع دنباله? آيه? 36 ـ‌بيان مبحث جنگيدن در راه خدا به شيوه‌اي كه حق تعالي تعيين فرموده است‌ـ مي‌خوانيم:
… جابجا كردن [ماه‌هاي حرام براي فرار از جنگ]… [كه] آن را يك‌سال [عاماً] حلال مي‌شمارند و يك‌سال [عاماً] ديگر، آن را حرام مي‌دانند، [به قصد اين است] تا با شمار?ه ماه‌هايي كه خدا حرام كرده است موافق سازند…
باز هم به دو كلمه? «عام» برمي‌خوريم كه مربوط به همان ماه‌هاي حلال و حرام سال قمري است!
در ترجمه? آيه? 126 سوره? توبه مي‌خوانيم:
آيا نمي‌بينند كه آنان در هرسال [عامٍ]، يك يا دو بار آزموده مي‌شوند، باز هم توبه نمي‌كنند و عبرت نمي‌گيرند؟
جالب اين است كه اين آيه علاوه براشاره به جنگ با كفّار (توبه/123) ،به نزول آيات الهي و تمسخر مؤمنان از سوي منافقان تصريح دارد (توبه/124، 125 و 127).
در انتهاي اين مبحث، با نگاهي به سير نزول آيات درمي‌يابيم كه بعد از عنوان شدن كلمه? «عام» براي «سال قمري مسلمانان» (سال قمري صِرف) تنها دو آيه در سال دهم هجري نازل شده كه آنهم به تاريخ يهود مربوط است!
لذا نتيجه مي‌گيريم: سال رسمي مسلمانان، سال قمري 12 ماهي است كه با گذشت 354 روز و 8 ساعت و 48 دقيقه به پايان مي‌رسد13 و نامش «عام» است!

سه نكته? لغوي

1. در اينجا ياد‌آور مي‌شويم فعل لَبَثَ (درنگ كردن، ماندن) همان‌طور كه قبل از هجرت با كلمه?«سنة» بكار رفته، بعد از هجرت نيز با كلمه? «عام» بكار رفته است هرچند باز هم به تاريخ قبل از اسلام مربوط مي‌شود.
2. تا قبل از نزول آيات مباركه? سوره‌هاي توبه و بقره در سال‌هاي هشتم و دهم هجري، حق تعالي از كلمه? «سنة» براي نامگذاري سال قمري (354 روز) و از كلمه‌? «عام» براي نامگذاري سال شمسي (365 روز) كه در ميان اقوام مختلف رايج است استفاده مي‌نمايد ولي بعد از نزول اين آيات، «عام» همان سال قمري اسلامي است.
3.تفاوت لغوي و فلسفي كلمات «عام» و «سنة»، با تفحص در معاني «سنة» و «عام» روشن مي‌شود كه «سنة» ماندگاري و زمان داشتن و مقدار عمر را تداعي مي‌كند ولي «عام» به، به جريان انداختن و شناور كردن چيزي اطلاق مي‌شود.14 و اين هردو را اگر از ديدگاه فلسفي بنگريم و در كنار آن به قرآن كريم توجّه داشته باشيم، به اين برداشت مي‌رسيم كه:
الف‌ـ در ميان انسان‌هاي جاهل و كفّار كلمه? «سنة» و «سنين» به جهت پايداري و ماندگاري و عمر داشتن با حالتي قائم با لذّات مطرح است حال آنكه خداوند در بسياري از آيات، اين دوام وگذر به ظاهر آرام و طولاني را چيزي كوتاه و كم دوام عنوان مي‌كند‌ـ براي مثال مي‌توان به آيات قبل و بعدمراجعه نماييد‌ـ و اين طرز تفكّر را رد مي‌نمايد.
ب‌ـ حق تعالي با نام نهادن سال اسلامي با عنوان «عام» قصد دارد اين حقيقت مسلّم را به ما بفهماند كه زمان و حيات بشري (عمر) همانند چيزي است كه برسطح آب به حركت درمي‌آيد. حركتش، عمرش و سنجش زمانش از خود نيست. و تنها به خودش وابسته نيست. بلكه زمانش، حركتش، سيرش، مقاصدش و تغييرات حالاتش را حق تعالي تعيين مي‌كند چرا كه خداوند هيچ يك از امور جهان و اداره‌? آن را به طور كامل و يا هميشگي به كسي يا چيزي محوّل نكرده است و هميشه اوست كه حافظ است، وكيل است، نصير است و بصير است و…

سير تاريخي دوران ها

1 . دوران نوح‌(ع): «عام و سنة» (سال قمري بدوي، در كنار سال شمسي و با تكيه? بيشتر برسال قمري).
2. دوران يوسف‌(ع):سال قمري شمسي بابلي با عنوان «سنة» و سال شمسي مصري با عنوان «عام» .
3. دوران موسي (ع)سال قمري شمسي بابلي با عنوان «سنة» (يهود اين گاه شماري را براي خود اختيار كرد.)
4.دوران عُزير‌(ع): سال شمسي مصري منتقل شده به ايران و مهاجران يهودي به فلسطين پس از اسارت بابلي با عنوان «عام».
5.دوران اصحاب كهف: سال قمري شمسي مسيحي با عنوان «سنة».
6. دوران اسلامي:
الف‌‌ـ اعراب قبل از اسلام: سال قمري شمسي بابلي با عنوان «سنة».
ب‌‌ـ مسلمانان تا قبل از هجرت: سال قمري با عنوان «سنة».
ج‌‌ـ مسلمانان بعد از فتح مكّه و تا قبل از اوايل يا اواسط سال هشتم هجري: سال قمري با عنوان «سنة».
د) مسلمانان بعد از فتح مكّه و تا قبل از پايان سال هشتم هجري: سال قمري اسلامي با عنوان «عام».

پاورقيها:

1. المنجد /539،ذيل عَوَم.
2. همان/359 ، ذيل سنا (سنو).
3. مهدي بازرگان، سير تحوّل قرآن/126 ـ 127، جدول شماره? 14.
4. صدر الدين بلاغي،قصص قرآن/199، ذيل عُزير، تهران: امير كبير.
5. دايرة المعارف مصاحب، 2/236و 655.
6.محمد مُعين ، فرهنگ فارسي به فارسي، 6/3726، ذيل ماه.
7. دايرة المعارف مصاحب، 2/656.
8. همان /658.
9. فرهنگ فارسي به فارسي،ج 5 (اعلام)، ذيل عُزير.
10. دايرة المعارف مصاحب، 2/656.
11. قرآن كريم، ترجمه? بهاء الدين خرمشاهي/ 611، جدول فهرست سوره ها بر حسب نزول .
12. علامة طباطبائي، تفسير الميزان، 18/119.
13. محاسبه‌? عددي سال قمري براساس جلد پنجم فرهنگ فارسي به فارسي مُعين، ذيل سال و ماه صورت گرفته است.
14. المنجد/ 539، ذيل عَوَم و 359، ذيل سنا (سنو).

مقالات مشابه

معناشناسی واژه اعجمی در کتاب و سنت

نام نشریهعلوم و معارف قرآن و حدیث

نام نویسندهحمیدرضا فهیمی تبار, مهدی آذری‌فرد

معناي واژه «ص-ل-ح» و مشتقات آن در قرآن

نام نشریهمشکوة

نام نویسندهمجید صالحی

مفردات قرآن در «تفسیر المیزان»

نام نشریهعیون

نام نویسندهمحمود حائری, صالح عادلی ساردو

خبری یا انشایی بودن اسلوب «سبحان»

نام نشریهعیون

نام نویسندهوصال میمندی, علی بیانلو, سکینه حجازی