تحليل ظاهر و باطن قرآن

پدیدآورجعفر نکونام

نشریهصحیفه مبین

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 2533 بازدید
تحليل ظاهر و باطن قرآن

دكتر جعفر نكونام

استاديار دانشگاه قم

چكيده

ظاهر و باطن در اصل لغت، ماخوذ از ظهر و بطن و به ترتيب به معناى پشت و شكم است و به معناى آشكارى و پنهانى نيز به كار رفته است . در حديث، ظاهر قرآن، مصاديق اوليه آيات و باطن قرآن، مصاديق بعدى آنها خوانده شده است . غاليان باطن قرآن را ولايت ائمه و برائت از نواصب، و متصوفه باطن قرآن را حالات نفس دانسته‏اند . علامه طباطبائى بواطن قرآن را معانى طولى آيات - كه رابطه مثل و ممثلى با يكديگر دارند - به شمار مى‏آورد; اما در تحليل عقلى به نظر مى‏رسد، مانعى نيست كه كليه معانى التزامى آيات را باطن قرآن تلقى كرد; اعم از آنكه رابطه مثل و ممثلى با يكديگر داشته باشند يا نداشته باشند، در اين مقاله، مباحث فوق به تفصيل آمده است .

كليد واژه‏ها: ظاهر و باطن، غلات، متصوفه، علامه طباطبائى، معانى‏التزامى .

1) مقدمه

ظاهر و باطن يكى از مباحث دلالى قرآن به شمار مى‏رود . در اين مبحث از دلالتهاى طولى قرآن سخن به ميان مى‏آيد; يعنى دلالتهاى كه هر يك در طول ديگرى قرار دارد ويكى از ديگرى قابل استنباط است .
به نظر مى‏رسد، موضوع ظاهر باطن داشتن قرآن نخست در احاديث نبوى و اقوال صحابه وروايات ائمه عليهم السلام مطرح شد; سپس در اقوال غلات و متصوفه و عرفا ملاحظه گرديد . البته هر گروه معناى خاصى را از آنها اراده كرده‏اند كه عنايت‏بدان به فهم روشنتر موضوع كمك مى‏كند; مع‏الوصف فصل‏الخطاب، تحليل عقلى آن است كه در اين مقاله بدان پرداخته مى‏شود .

2) ظاهر و باطن در لغت

ظاهر و باطن در لغت ماخود از ظهر و بطن است و آندو در اصل بر اعضاى بدن - يعنى به ترتيب بر پشت و شكم - اطلاق مى‏شده است; سپس نظر به دو وصف مشهور هر يك - يعنى سختى و آشكارى پشت و نرمى و پنهانى شكم - به اشياى ديگر نيز كه در يكى از آن اوصاف مشتركند، اطلاق گرديده است .
راغب اصفهانى درباره ظهر گويد: «ظهر همان عضو [معروف، يعنى پشت] است و جمع آن ظهور مى‏باشد . . . آن براى [بخش] ناپيداى زمين به عاريت گرفته شده، [بدان] ظهرالارض گفته‏اند و [درمقابل آن] بطن‏الارض . . . رجل مظهر [يعنى: آدمى] سخت‏پشت . . . و ظهر عليه; [يعنى] بر او چيره شد . . . و ظهرالشى‏ء: در اصل [به] اين [معنا] است كه چيزى بر روى زمين واقع شده، پنهان نباشد و بطن [الشى‏ء] هنگامى است كه در دل زمين واقع گرديده، پنهان باشد; زان پس در مورد هر [چيز] آشكارى كه با بينايى يا بينش درك‏شدنى باشد، به كار رفته است . . . و دانش ظاهر و باطن گاهى بر معرفتهاى آشكار و معرفتهاى پنهان، و گاهى بر علوم دنيوى و علوم اخروى اطلاق مى‏شود . . . و [در] «نعمه ظاهرة و باطنة‏» مراد از [نعم] ظاهر، آنهايى است كه بر آن آگاهى مى‏يابيم و از [نعم] باطن، آنهايى است ما آنها را نمى‏دانيم‏» [1].
نيز درباره بطن گويد: «اصل بطن همان عضو [معروف، يعنى شكم] است و جمع آن بطون مى‏باشد . . . بطن در هر چيز مقابل ظهر است . . . و به هر نهانى بطن و به هر پيدايى ظهر گويند [. . . نيز] به هر چه با حس درك شود، ظاهر و به هر چه از آن پنهان باشد، باطن گويند» [2].

3) ظاهر و باطن در حديث

متاسفانه اغلب رواياتى كه متضمن شرح ظاهر و باطن قرآن است، از سوى غلات نقل شده كه به دروغگويى و جعل حديث متهمند; لذا بيشتر روايات اين باب را نمى‏توان به ائمه عليه السلام نسبت داد . آنچه در خصوص ظاهر و باطن قرآن با اطمينان مى‏توان به ائمه عليهم السلام نسبت داد، اين است كه به نظر آن بزرگواران ظاهر قرآن عبارت از همان مصاديق اوليه و باطن قرآن عبارت از مصاديق جاريه آن است . اين معنا بوضوح از روايات صحيح قابل تحصيل است . مراد از مصاديق اوليه قرآن اشخاصى هستند كه قرآن درباره آنها سخن گفته است و مقصود از مصاديق جاريه اشخاصى هستند كه همسان آنان‏اند . يكى از آن روايات چنين است:
- عن حمران بن اعين قال: سالت اباجعفر عليه السلام عن ظهر القرآن و بطنه فقال: ظهره الذين نزل فيهم القرآن، و بطنه الذين عملوا باعمالهم; يجرى فيهم مانزل فى اولئك (حمران‏بن‏اعين‏گويد: از امام باقر عليه السلام درباره ظاهر و باطن قرآن پرسيدم . فرمود: ظاهرش كسانى هستند كه قرآن درباره آنان نازل شده و باطنش كسانى هستند كه مانند آنان عمل كرده‏اند; آنچه در مورد آنان نزول يافته، در مورد اينان [نيز] جارى است) [3].
شايان ذكر است كه باطن قرآن در برخى روايات بر تاويل قرآن اطلاق شده است و البته تاويل قرآن چيزى جز همان مصاديق جاريه آن نيست . در اين خصوص عنايت‏به حديث ذيل در خور اهميت است:
- عن فضيل بن يسار قال: سالت اباجعفر عليه السلام عن هذه الرواية: «ما من القرآن آية الا ولها ظهر و بطن‏» فقال: ظهره تنزيله و بطنه تاويله: منه ما قد مضى و منه ما لم يكن . يجرى كما يجرى الشمس والقمر; كلما جاء تاويل شى‏ء منه على الاموات كما يكون على الاحياء (فضيل‏بن‏يسارگويد: از امام باقر عليه السلام راجع به اين روايت پرسيدم كه «هيچ‏آيه‏اى از قرآن نيست مگر آنكه ظاهر و باطنى دارد» فرمود: ظاهر قرآن آن است كه نازل شده و باطنش آن است كه بدان بر مى‏گردد . برخى از موارد برگشتش آمده و برخى نيامده است . اين موارد برگشت همچنانكه خورشيد و ماه در جريان است، جريان دارد . هرگاه موارد برگشت آيه‏اى بيايد، همان [حكمى] بر زندگان است كه بر مردگان بوده است) [4].
خاطرنشان مى‏سازم كه راويان اين دو حديث موثقند .

4) ظاهر و باطن در نظر غلات

غاليان يا گزافه‏گويان فرقه‏هايى بودند كه اغلب در عصر صادقين عليه السلام در ميان شيعه پديد آمدند . آنان ائمه عليه السلام را تا حد الوهيت‏بالا بردند و همه احكام دين را در ولايت آن بزرگواران خلاصه كردند; بر اين اساس ظواهر قرآن را تعطيل كردند و آنها را اشاراتى به ائمه عليه السلام يا خلفا دانستند .
سعدبن‏عبدالله اشعرى در خصوص يكى از فرق غلات به نام خطابيه گويد: «واجباتى را كه خداى تعالى واجب ساخته، اشخاصى خواندند كه به معرفت و ولايت آنان دستور داده شده است و معاصى را اشخاصى دانستند كه به برائت از آنان و لعن كردن آنان و دورى گزيدن از آنان امر شده است و يكى از آياتى را كه تاويل كردند، «يريدالله ليخفف عنكم‏» [4/27] بود . گفتند: بواسطه ابوالخطاب به ما تخفيف داده شده است و بندها و بارها از ما برداشته شده است . مراد آنان نماز، زكات، حج، روزه و همه اعمال بود; بر اين اساس هر كه به رسول پيامبر، امام معرفت داشته باشد، آنها از [دوش] او برداشته شده; لذا رواست كه هر چه دوست داشت، انجام دهد» [5].
همو درباره آن فرقه افزايد: «آنان پنداشتند، همه واجباتى را كه خداوند بر بندگانش واجب ساخته و پيامبرش مقرر داشته، ظاهر و باطنى دارد، و همه آنچه از كتاب و سنت در ظاهر با آنها بندگان را به بندگى خوانده است، [بواقع] مثلهايى است كه زده شده و در تحت آنها معناهايى است كه عبارت از بطون آنهاست و به آنها بايد عمل كرد و رهايى در آنهاست; ولى عمل به ظاهر آنها موجب هلاكت است و مايه عذاب ادنى . خداوند بدان گروهى را عذاب كرده و گرفتار ساخته است تا بدان هلاك شوند; زيرا حق را نشناختند و بدان عقيده پيدا نكردند و ايمان نياوردند» [6].
حاصل مطلب آنكه به عقيده غلات باطن واجبات، ولايت ائمه عليه السلام و باطن محرمات، برائت از خلفاست . گفتنى است اين معنا در پاره‏اى از رواياتى نيز كه غلات به نام ائمه عليه السلام جعل كرده‏اند، آمده است . براى نمونه روايات ذيل قابل ملاحظه است:
- عن محمدبن منصور قال: سالت عبدا صالحا عن قول الله تبارك و تعالى «انماحرم ربى الفواحش ماظهر منهاو ما بطن‏» [الاعراف 33] فقال: ان القرآن له ظهر و بطن فجميع ما حرم فى‏الكتاب هوالظاهر، والباطن من ذلك ائمه الجور، و جميع ما احل فى الكتاب هوالظاهر والباطن من ذلك ائمه الحق (محمدبن‏منصور گويد: از امام كاظم عليه السلام راجع به آيه «انماحرم . . .» [اعراف 33] پرسيدم . پاسخ داد: قرآن ظاهر و باطنى دارد . همه آنچه در قرآن حرام شمرده شده، ظاهر است و باطن آن پيشوايان ستم است و همه آنچه در قرآن حلال گردانيده شده، ظاهر است و باطن آن پيشوايان حق است) [7].
به نظر مى‏رسد، راوى اين حديث محمدبن‏منصور كوفى باشد كه كشى وى را متهم به غلو و تفويض دانسته است [8].
- داود بن‏كثير قال: قلت لابى عبدالله عليه السلام: انتم الصلاة فى كتاب الله عزوجل و انتم الزكاة و انتم الحج؟ فقال: يا داود! نحن‏الصلاة فى كتاب الله عزوجل و نحن الزكاة و نحن الصيام و نحن الحج و نحن الشهر الحرام و نحن البلدالحرام و نحن كعبة‏الله و نحن قبلة‏الله و نحن وجه الله . قال الله تعالى: «فاينما تولوا فثم وجة‏الله‏» [البقره‏115] و نحن الآيات و نحن البينات، و عدونا فى كتاب الله عزوجل الفحشاء و المنكر و البغى و الخمر و الميسر والانصاب و الازلام و الاصنام و الاوثان و الجبت و الطاغوت و الميتة والدم ولحم الخنزير (داودبن‏كثير گويد: از امام صادق پرسيدم: [آيا] شما در كتاب خداى عزوجل همان نماز و زكات و حج هستيد؟ پاسخ داد: اى داود! ما در كتاب خداى عزوجل همان نماز و زكات و روزه و حج و ماه حرام و سرزمين محترم و كعبه خدا و قبله خدا و روى خداييم . خداى تعالى فرمود: به هر جا روى كنيد، همانجا روى خداست‏» ما نشانه‏ها و دلايل روشن هستيم و دشمن ما در كتاب خداى عزوجل همان [عمل] زشت و ناپسند و ستم و باده و قمار و بت‏هاى نصبى و تيرهاى شرطبندى و بتان سنگى و غيرسنگى و خدايان و طغيانگران و مرده و خون و گوشت‏خوك است) [9].
آورده‏اند كه داودبن‏كثير رقى - راوى حديث مذكور - را غلات از بزرگان خود برشمرده و احاديث غلوآميزى از او روايت كرده‏اند [10] .
روشن است چنين باطنى كه هرگز از ظاهر قرآن بر نمى‏آيد، پذيرفتنى نيست و روايت ذيل هر چند راويان آن مجهول الحال هستند، ولى نظر به اينكه از مضمون مدلل و معقولى برخوردار است، مؤيد اين نظر است:
- عن الحمادى رفعه الى ابى عبدالله عليه السلام انه قيل له: روى ان الخمر والميسر والانصاب والازلام رجال، فقال; ما كان الله عزوجل ليخاطب خلقه بما لايعلمون (حماد مرفوعا از امام صادق عليه السلام آورده كه به آن حضرت عرض كردند: روايت كرده‏اند كه باده و قمار و بتان نصب شده و تيرهاى شرطبندى عبارت از اشخاصى هستند . فرمود: خداى عزوجل به آفريدگانش چيزى نمى‏گويد كه نفهمند) [11].
روايت ذيل نيز كه راويان موثق آن را روايت كرده‏اند، عقيده باطل غلات را رد مى‏كند:
- داودبن‏فرقد قال: قال ابوعبدالله عليه السلام: لاتقولوا لكل آية هذه رجل و هذه رجل! من القرآن حلال و منه حرام، و منه نباما قبلكم و حكم ما بينكم و خبر ما بعدكم (داودبن‏فرقد گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: براى هر آيه‏اى نگوييد: اين فلان كس است و اين بهمان كس! بخشى از قرآن حلالهاست و بخشى ديگر حرامها و پاره‏اى خبر پيشينيان است و [پاره‏اى ديگر] احكام امورى است كه ميان شما روى مى‏دهد و [پاره‏اى ديگر] گزارش پسينيانتان است) [12].
چنانكه از برخى روايات بر مى‏آيد، ولايت ائمه عليهم السلام يكى از مهمترين فرايض دين اسلام است [13] ; لكن اين ايجاب نمى‏كند كه ظواهر فرايض ديگر نيز به ائمه عليهم السلام تاويل شود . در اين خصوص عنايت‏به روايت ذيل مناسب مى‏نمايد .
- حفص المؤذن قال: كتب ابوعبدالله عليه السلام الى ابى الخطاب: بلغنى انك تزعم ان الخمر رجل و ان الزنا رجل و ان الصلاة رجل و ان الصوم رجل، ليس كما تقول . نحن اصل الخير و فروعه طاعة الله، و عدونا اصل الشر و فروعه معصية الله . ثم كتب: كيف يطاع من لايعرف؟ و كيف يعرف من لايطاع (حفض مؤذن گويد: امام صادق عليه السلام به ابوالخطاب نوشت: به من خبر رسيده است كه تو مى‏پندارى باده فلان كس است وزنا بهمان كس، و نماز فلان كس و روزه بهمان كس . اينچنين كه مى‏گويى، نيست . ما اصل خوبيها هستيم و فروعش فرمانبردارى از خداست و دشمن ما اصل بديهاست و فروعش نافرمانى خداست . پس از آن افزود: چگونه كسى را كه نمى‏شناسند از او فرمانبردارى كنند، و چگونه از كسى فرمانبردارى كنند كه او را نمى‏شناسند [14].
گفتنى است همين حديث را بشير دهان نيز از آن حضرت روايت كرده است [15]. اگر چه حفص و بشير هر دو مجهول الحال هستند; لكن تعدد طريق احتمال جعل حديث را زايل مى‏سازد .
شايان ذكر است متن اين حديث مشكلاتى دارد; از جمله اينكه ميان ائمه و طاعت‏يا دشمن ائمه و معصيت‏سنخيتى وجود ندارد كه يكى به منزله اصل و ديگرى به منزله فرع قلمداد شود و ديگر اينكه ميان فروع و خبرش تناسبى نيست; زيرا لازم بود خبرش جمع باشد; نه مفرد . در خصوص مشكلات مذكور دو احتمال وجود دارد: يكى آنكه «طاعة‏» جمع طائع يا طيع باشد; چنانكه «سادة‏» جمع سيد و «قادة‏» جمع قائد و «صاغة‏» جمع صائغ است; بر اين اساس معناى حديث چنين مى‏شود كه ما اصل حق هستيم و فروع حق طائعون، يا طيعون - يعنى فرمانبرداران - خدايند; اما اين احتمال ضعيف است; زيرا «معصية‏» را كه در جمله ديگر حديث است، نمى‏توان اينچنين توجيه كرد، و ديگر آنكه «طاعة‏» اسم جنس باشد; لذا مراد عموم طاعات باشد . با اين توجيه سنخيت ميان «معصية‏» و «عدونا» نيز روشن مى‏شود . با اين احتمال بايد قبل از «نحن‏» و «عدونا» لفظ ولايت را در نظر گرفت [17].
ناگفته نماند كه اين دو احتمال با فرض اين است كه متن حديث عين لفظ معصوم عليه السلام باشد; لكن مقايسه متن وايت‏حفص با متن روايت‏بشير و ملاحظه اختلافات پاره‏اى از الفاظ آندو اين فرض را تضعيف مى‏سازد . اختلافات متن روايت‏بشير با متن روايت‏حفص چنين است: 1- جمله «الزنا رجل‏» بر جمله «الخمررجل‏» مقدم شده است . 2- بجاى «الصوم‏» ، «الصيام‏» آمده است . 3- جمله «ان الفواحش‏رجل‏» را افزون بر آن دارد . 4- بجاى «نحن اصل الخير» ، «انا اصل الحق‏» آمده است . 5- بجاى «فروعه‏» ، «فروع‏الحق‏» آمده است . 6- بجاى «فروعه معصية‏الله‏» ، «فروعهم الفواحش‏» آمده است . 7- «ثم كتب‏» را ندارد . اين اختلافات حاكى از اين است كه حديث نقل به معنا شده است; بنابراين بعيد نيست در اصل چنين بوده باشد: ولايتنا اصل الخير و فروعه الطاعات و ولايت عدونا اصل الشر و فروعه المعاصى; يعنى ريشه خوبى دوستى ماست و شاخه‏هايش طاعات و ريشه بدى دوستى دشمنان ماست و شاخه‏هايش معاصى .

5) ظاهر و باطن در نظر متصوفه

متصوفه در اين نظر كه ظاهر قرآن رمز و مثلى است كه به حقيقتى ديگر اشاره دارد و ظاهر قرآن مراد خداوند نيست، بلكه صرفا همان حقيقت ديگر مراد خداست، با غلات هم عقيده‏اند; لكن برخلاف غلات كه معتقد بودند، باطن قرآن رجل است، متصوفه معتقدند، باطن قرآن نفس آدمى است; لذا ظاهر همه الفاظ قرآن را به نفس و حالات آن تاويل مى‏كنند .
ناگفته نماند برخى از متصوفه هم ظاهر قرآن را مراد خدا مى‏دانند و هم آنچه را كه باطن قرآن مى‏خوانند; لكن فهم باطن قرآن را ويژه خويش مى‏شمارند . برخى از مواردى را كه متصوفه باطن قرآن خوانده‏اند، چنين است:
- سهل شوشترى درباره آيه «لتنذر ام القرى و من حولها» [انعام 92] گفته است: «تفسير ظاهرى «ام‏القرى‏» مكه مكرمه و مقصود باطنى آن قلب است و منظور از «من‏حولها» اعضاء و جوارح است و مراد آيه بيم دادن مردم است كه دلها و اعضاى خود را از لذات معاصى و منكرات نگهدارند» [18].
- ابوعبدالرحمن سلمى درباره آيه «الم‏تر ان‏الله انزل من السماء ماء فتصبح الارض مخضرة‏» [حج 63] گويد: «يكى از متصوفه گفته است: [يعنى:] آب‏هاى رحمت را از ابرهاى قرب نازل كرد و به [روى] دلهاى بندگانش چشمه‏هايى از آب رحمت گشود; زان پس روياند و با زيور معرفت‏سبز ساخت . . . .» [19].
- نجم‏الدين دايه در مورد آيه «يا ايهاالذين آمنوا قاتلوا الذين يلونكم من الكفار وليجدوا فيكم غلظة‏» [توبه 123] گويد: «و قاتلوا الذين يلونكم من الكفار يعنى: با كافران نفس و صفاتش بوسيله مخالفت‏با خواهش‏هايش و تبديل صفاتش و واداشتن آن به طاعت‏خدا و مجاهده در راه او جهاد كنيد; زيرا آن حجاب تو از [وصال به] خداست . «وليجدوا فيكم غلظة‏» ; يعنى: [بايد در شما بيابند] تصميمى صادقانه در فانى ساختن آن با رها كردن خواهشها و لذتها و نيك پنداريهايش و مبارز با خواسته‏هاى آن و واداشتنش به پيروى در طلب حق‏» [20].
چنين معانى باطنى كه متصوفه ارائه مى‏دهند - حتى اگر منكر ظاهر قرآن نباشند - پذيرفتنى نيست; زيرا اين معانى - بدون انضمام بينش صوفيانه به معانى قرآن - از ظاهر قرآن بر نمى‏آيد .
- مغنيه در رد عقيده متصوفه گويد: «چنين پندارى به هيچ دليلى مستند نيست; چون خداى سبحان همه مردم را به تكليف واحدى مكلف ساخته است و ميان گروهها و افراد فرق ننهاده و همه را با قرآن كريم مخاطب ساخته و عمل بدان را بر آنان واجب گردانيده است و محال است كه آنان را به چيزهايى امر كند كه آنها را نمى‏فهمند و بدانها راه نمى‏برند . چگونه چنين باشد; در حالى كه خدا قرآن را به عربى مبين متصف ساخته است‏» [21].
نيز علامه طباطبائى گويد: «متصوفه به جهت‏سرگرمى به سير در باطن آفرينش و توجه به مقام آيات انفسى - بدون عالم ظاهر و آيات آفاتى - در بحث‏خود به تاويل محدود شدند و تنزيل را كنار گذاشتند . اين امر مردم را به تاويل و پرداختن جملاتى شاعرانه و استدلال از هر چيز بر هر چيز جرئت داد; حتى تا به آنجا انجاميد كه آيات را با حساب جمل تفسير كردند و كلمات را به زبر و بينات و حروف نورانى و ظلمانى و جز آنها برگرداندند، و حال آنكه واضح است كه قرآن نازل نشده تا فقط متصوفه را هدايت كند و نه مخاطبان آن اهل علم اعداد و اوفاق و حروفند و نه معارف آن بر اساس حساب جمل مبتنى است كه منجمان آن را پس از انتقال [علم] نجوم از [زبان] يونانى به [زبان] عربى برقرار كردند» [22].

6) ظاهر و باطن در نظر علامه طباطبائى

به نظر مى‏رسد، حاصل نظر علامه طباطبائى در خصوص ظاهر و باطن قرآن چنين است كه هر بيان لفظى قرآن برخاسته از يك معرفت كلى و هر معرفت كلى برآمده از يك معرفت كلى‏تر است تا برسد به اصل قرآن كه در لوح محفوظ است و همه معارف قرآنى از آن سرچشمه گرفته است . نسبت هر معرفت‏به معرفت‏بالاتر از نظر دلالت نسبت مثل به ممثل است; بنابراين ظاهر قرآن همان معنايى است كه در مرتبه نخست از مراتب معانى قرآن قرار دارد و بطون قرآن تمام معناهايى است كه در طول همان معنا واقع است [23].
براى نمونه در آيه «فاجتنبوا الرجس من الاوثان‏» (1) [حج 30] خدا از پرستش بتها نهى كرده است و اين نهى مثالى از يك نهى گسترده‏تر، يعنى نهى از پرستش غيرخداست كه هم شامل نهى از پرستش بتهاست و هم نهى از پرستش غير آن مانند شيطان و حتى خواهشهاى نفس . همچنين نهى از پرستش غيرخدا نيز مثالى از يك نهى فراگيرتر، يعنى از توجه به غير خداست [24].
علامه طباطبائى اين مثال را به بيانى ديگر چنين شرح مى‏دهد: «خداى متعال در كلام خود مى‏فرمايد: «واعبدواالله ولاتشركوا به شيئا» (2) [نساء 36]. ظاهر اين كلام نهى از پرستش معمولى بتهاست; چنانكه مى‏فرمايد: «فاجتنبوا الرجس من الاوثان‏» [حج‏30] ; ولى با تامل و تحليل معلوم مى‏شود كه پرستش بتها براى اين ممنوع است كه خضوع و فروتنى در برابر غير خداست و بت‏بودن معبود نيز خصوصيتى ندارد; چنانكه خداى متعال اطاعت‏شيطان را [نيز] عبادت او شمرده، مى‏فرمايد: «الم اعهد اليكم يا بنى‏آدم ان لاتعبدوا الشيطان‏» (3) [يس 60]، و با تحليلى ديگر معلوم مى‏شود كه در طاعت و گردن نهادن انسان ميان خود و غير فرقى نيست . همانطور كه از غير نبايد اطاعت كرد، از خواستهاى نفس [نيز] نبايد اطاعت كرد; چنانكه خداى متعال اشاره مى‏كند: «افرايت‏من اتخذ الهه هواه‏» (4) [جاثيه 23]، و با تحليل دقيقترى معلوم مى‏شود كه اصلا به غير خداى متعال نبايد التفات داشت و از او غفلت كرد; زيرا توجه به غير خدا همان استقلال دادن به او و خضوع و كوچكى نشان دادن در برابر اوست، و اين همان روح عبادت و پرستش است كه خداى متعال مى‏فرمايد: «ولقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن‏والانس‏» تا آنجا كه مى‏فرمايد: «اولئك هم الغافلون‏» (5) [اعراف‏179].
چنانكه ملاحظه مى‏شود، از آيه كريمه «ولاتشركوا به شيئا» ابتدائا فهميده مى‏شود، اينكه نبايد بتها را پرستش كرد و با نظرى وسيعتر اينكه از ديگران به غير اذن خدا نبايد اطاعت كند و با نظرى وسيعتر از آن اينكه انسان حتى از خواهش دل خود نبايد پيروى كند و با نظر وسيعتر از آن اينكه نبايد از خدا غفلت كرد و به غير او التفات داشت .
همين ترتيب - يعنى ظهور يك معناى ساده ابتدائى از آيه و ظهور معناى وسيعترى بدنبال آن و همچنين پيدايش معنائى در زير معنائى - در سرتاسر قرآن مجيد جارى است و با تدبر در اين معانى معناى حديث معروف - كه از پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم ماثور و در كتب حديث و تفسير نقل شده است كه «ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الى سبعة البطن‏» (6) - روشن مى‏شود .
بنابر آنچه گذشت، قرآن مجيد ظاهر و باطن دارد و هر دو از كلام اراده شده‏اند; جز اينكه اين دو معنا در طول هم مرادند; نه در عرض هم . نه اراده ظاهر لفظ اراده باطن را نفى مى‏كند و نه اراده باطن مزاحم اراده ظاهر است‏» [25].
همو در جاى ديگر درباره كيفيت معانى باطنى قرآن گويد: «قرآن از حيث معنا مراتب گوناگونى دارد كه از جهت طولى بر يكديگر مترتبند [. اين معانى] نه در يك عرض هستند تا استعمال لفظ در بيشتر از يك معنا لازم بيايد [كه ممتنع است] ; نه مثل مجاز است; نه از قبيل لوازم متعدد براى ملزوم واحد; بلكه آنها معناهايى مطابق يكديگرند كه لفظ بر هر يك از آنها - به حسب مراتب فهم‏ها - دلالت مطابقى دارد» [26].

7) ظاهر و باطن در تحليل عقلى

براى تجزيه و تحليل عقلى ظاهر و باطن بايد پاسخ اين پرسش كاوش شود كه چه معانى و مضامينى را مى‏توان موافق قرآن دانست . جهت آن است اين است كه اساسا مضامينى را كه موافق قرآن نباشند، نه رواست كه آنها را ظاهر قرآن ناميد و نه باطن‏قرآن .
شايان ذكر است كه نسبت معانى به قرآن سه گونه است: برخى موافق قرآن، برخى مخالف قرآن و بالاخره برخى مفارق از قرآن‏اند .
به عبارت روشنتر بعضى از مضامين را مى‏توان به قرآن نسبت داد و قرآن نه با آنها مخالفت دارد و نه بى‏ارتباط است; براى مثال مضامين «پدر و مادر را كتك مزن! به آنان دشنام مده! آنان را گرامى بدار» همگى با جمله «لاتقل لهما اف‏» (7) [اسراء23] موافقت دارند . همچنين، مضمون «درياى شيرين حاصل از ريزش آب رودخانه‏ها به دريا، و درياى شور واقع در حوزه اصلى كه به يكديگر تلاقى پيدا مى‏كنند، بدون آنكه به حوزه همديگر تجاوز كنند» [27] به عنوان تفسير «مرج البحرين يلتقيان . بينهما برزخ لايبغيان‏» (8) [رحمن‏19و20] موافق قرآن تلقى مى‏شود .
برخى ديگر از مضامين با قرآن مخالفت دارند و قرآن آنها را برنمى‏تابد; مثل مضمون «آبهاى شيرين واقع در سفره‏هاى زيرزمينى و آبهاى شور درياها» به عنوان تفسير «البحرين‏» در آيات اخيرالذكر كه با جملات «يلتقيان‏» و «يخرج منهما اللؤلؤ والمرجان‏» (9) [رحمن 22] مخالفت دارد; چون آن آبها با يكديگر تلاقى ندارند و در آبهاى زيرزمينى لؤلؤ و مرجان به عمل نمى‏آيد; بعلاوه در عرف بر آبهاى زيرزمين، دريا اطلاق نمى‏كنند; بويژه آنكه اين آبها در زيرزمين به صورت دريا نيست; بلكه به شكل ذرات در لابلاى خاك و شن‏اند [28].
بالاخره برخى ديگر از مضامين هيچيك از نسبتهاى موافق يا مخالف را با قرآن ندارند و اساسا مفارق و جداى از قرآن‏اند . قرآن نه آنها را تصديق مى‏كند و نه تكذيب; مثل «على عليه السلام و فاطمه عليها السلام‏» به عنوان تفسير يا تاويل «البحرين‏» در آيه مورد بحث كه اصولا ميان آنها ارتباطى وجود ندارد والبته چنين مضامينى را نيز - نظير مضامين نوع دوم - روا نيست، به قرآن نسبت داد، [29] جز از باب تمثل [30] ; يعنى: على عليه السلام و فاطمه (س) مثل دو درياى از علم و طهارت خوانده شوند كه در دامانشان حسن عليه السلام و حسين عليه السلام چون لؤلؤ و مرجان تربيت‏يافته‏اند .
حاصل بحث آنكه از سه نوع مضامين مذكور تنها آنهايى را كه با قرآن موافقت دارند، مى‏توان بدان نسبت داد و به عنوان معانى قرآن تلقى كرد .
مضامين موافق قرآن خود دو نوعند: يكى آنچه مراد الهى است و خداوند به هنگام نزول قرآن، آن را اراده كرده است و از آن به مراد جدى تعبير مى‏شود و ديگر آنچه لازم مراد الهى است و بسا خداوند به هنگام نزول قرآن، آن را قصد نكرده است كه آن را معناى التزامى مى‏گويند [31].
مى‏توان مراد جدى قرآن را ظاهر و معناى التزامى قرآن را باطن ناميد; چون آن هم با مضمون روايات صحيح معصومين عليه السلام موافقت دارد و هم با فهم عرفى و هم با فهم عقلانى . چنين ظاهر و باطنى برخلاف آنچه معتقد غلات و متصوفه است، مصدق يكديگرند، نه مفارق از يكديگر . (10)

منابع

1) راغب، مفردات الفاظ القرآن، ذيل ظهر .
2) همان، ذيل بطن .
3) مجلسى، بحارالانوار 89/83 و طباطبائى، الميزان 3/71 .
4) مجلسى، پيشين 89/97 و 92 .
5) سعدبن‏عبدالله، المقالات و الفرق 51 .
6) همان 85 .
7) مجلسى، پيشين 24/301 و حويزى، تفسير نور الثقلين 2/25 .
8) خوئى، معجم/رجال الحديث، ذيل محمدبن منصور الكوفى .
9)) مجلسى، پيشين 24/303 و 79/236 .
10) خوئى، پيشين، ذيل داودبن‏كثير رقى .
11) مجلسى، پيشين 24/300 .
12) همان 301 .
13) ر . ك: حر عاملى، وسائل‏الشيعه 1/81 و 10 و 14 و 18 .
14) مجلسى; پيشين 24/301 و صفار، بصائرالدرجات 536 .
15) مجلسى; پيشين 299 .
16) خوئى، پيشين، ذيل حفص المؤذن و بشير الدهان .
17) مجلسى، پيشين .
18) هاشم معروف حسينى، تصوف و تشيع، ترجمه سيد صادق عارف 182- 183 .
19) محمدحسين ذهبى، التفسير و المفسرون 2/388 .
20) همان 396- 397 .
21) مغنيه، المعالم الفلسفية الاسلامية 202 .
22) طباطبائى، پيشين 1/71 .
23) همان 3/64 و 72 وهمو، قرآن در اسلام 27- 28 و همو، شيعه در اسلام 47- 50 .
24) ر . ك: طباطبائى، شيعه در اسلام 49 .
25) همو، قرآن در اسلام 27- 28 .
26) همو، الميزان 3/64 .
27) ر . ك: جمعى از نويسندگان، تفسير نمونه، ذيل آيه 19 و 20 رحمن و مغنيه، تفسيرالكاشف، ذيل همان آيه و طنطاوى، تفسيرالجواهر، ذيل همان آيه .
28) ر . ك: جمعى از نويسندگان، پيشين .
29) ر . ك: مغنيه، پيشين .
30) ر . ك: شعرانى، مقدمه تفسيرمنهج‏الصادقين 1/12 .
31) ر . ك: مظفر، اصول الفقه 2- 1/108 .

پى‏نوشت‏ها:

1) از پليدى از قبيل بتها دورى كنيد .
2) و خدا را بندگى كنيد و چيزى را شريك او نسازيد .
3) اى فرزندان آدم آيا از شما پيمان نگرفتم كه شيطان را بندگى نكنيد؟
4) آيا آنكه خواهش خود را خدا گزيده بود، ديدى؟
5) و بسيارى از جن و انس را براى دوزخ آفريديم . . . آنان بى‏خبرند .
6) قرآن ظهر و بطنى دارد و بطنش بطنى ديگر تا هفت‏بطن .
7) به آندو (پدر و مادر) اوف مگو .
8) دو دريا را روان كرد، به گونه‏اى كه به برسند . ميان آندو حائلى است كه به [حوزه] همديگر تجاوز نمى‏كنند .
9) از هر دو مرواريد و مرجان بر مى آيد .
10) شرح اين مجمل به نوبتى ديگر موكول مى‏شود .

مقالات مشابه

نظریه ای نوین در معنای ظاهر و تنزیل قرآن

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهسیدمحمود طیب حسینی

تحلیل انتقادی استناد به ظواهر قرآنی در تفسیر «من وحی القرآن»

نام نشریهتحقیقات علوم قرآن و حدیث

نام نویسندهنهله غروی نائینی, نصرت نیل‌ساز, کاووس روحی برندق, علی صفری

تحلیل باطن قرآن کریم از دیدگاه علامه طباطبایی

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهمحمد شریفانی, زهرا محب‌پور حقیقی

رويكرد عرفاني و نقلي در تحليل بطون قرآن

نام نشریهمعارف

نام نویسندهسیدمحمدحسین میری

رويكرد عرفاني و نقلي در تحليل بطون قرآن

نام نشریهمعارف

نام نویسندهسیدمحمدحسین میری