تمثيلهاي قرآن
اكبرزاده، محمود
«انزل من السماء ماءً فسالت اودية بقدرها فاحتمل السيل زبداً رابياً و مما يوقدون عليه في النار ابتغاء حلية او متاع زبد مثله. كذلك يضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ما ينفع الناس، فيمكثُ في الارض كذلك يضرب الله الامثال...فرو فرستاد از آسمان آبي. پس روان شد رودها به اندازه آن (كه ميتوانست و در آن ميگنجيد) پس برگرفت آن سيل كفي را ايستاده بر سر آب و از آنچه برميفروزند بر آن در آتش كه از آن زيوري يا بهرهاي بسازند هم كفي است مانند آن. اين چنين ميزند خداي حق و باطل را. اما آن كف (بيرون انداخته شده) ميرود و آنچه مردم را كار آيد و سودمند باشد در زمين همي ماند اين چنين ميزند خدا (بدين نيكوئي) مثلها. رعد 17.
مفسران گفتهاند: در آيه 17 از سوره رعد دو مثل است. هر دو براي بيان ثبات حق و دوام آن، و ذكر فناي باطل و زوال آن. در مثل اول تشبيه كرده است حق را به آب باران كه از آسمان فرود آيد و در رودها جريان يابد و بر روي آن كف بالا گيرد. در مثل دوم تشبيه حق است به بعضي از فلزات گرانقيمت چون زر و سيم كه آن را بگدازند به قصد آنكه از آن زيورها و پيرايهها بسازند و بعضي فلزات ارزان قيمت چون آهن و مس كه آنها را نيز بگدازند به نيت آنكه از آنها متاعي و كالايي درست كنند. از آن فلزهاي گداخته نيز كفي بهوجود آيد و بر روي آن بايستد. همانگونه كه كف از آب برود، در فلز مذاب نيز باقي نماند و بزودي نابود و زايل شود و باطل نيز ثبات و دوام نياورد و كس از آن سودي نبرد يا دركنار رود بيفتد و باد آن را ببرد يا آنكه در بوته به جاي نماند و نابود شود. ليكن هرچه كه براي مردم سودمند است مانند آب روان و ماده صافي در زمين پايدار ميماند.
شيخ طبرسي به نقل از قتاده برآن است كه در اين آيه سه مثل است: اول تشبيه نزول قرآن به آبي كه از آسمان فرود آيد و تشبيه قلوب انسان به واديها و نهرها كه آب در آن جريان يابد. دوم تشبيه خطرات باطل و وسواس شيطاني به كفي كه بر روي آب قرار گيرد. سوم تمثيل كفر به كفي كه از اجزاي ناپاك فلز در موقع گداختن پديد آيد و از اين سبب است كه در آخر آيه به صيغه جمع فرموده:
«يضرب الله الامثال» تا آنكه به مثلهاي سهگانه اشارت باشد.
«اوديةٌ» جمع وادي است و آن درهاي است كه در آن رودي جريان يابد و غالباً در ميان دو كوه باشد. «بقدرها» يعني به مقداري كه لازم و سودمند است. «رابياً» يعني- عالياً و مرتفعاً- و اين صفت كف است، زيرا كف برفراز آب يا ماده مذاب قرار دارد و چون سيل جريان كند و يا فلز ذوب شود، آن كف از هر دو بالا گيرد. «جفاءً» يعني - باطلا.
بعضي از مفسران گفتهاند كه مراد از آب باران كه از آسمان فرود آيد، زلال علم و دانش است كه در واديهاي قلوب خلايق جريان يابد، و هر كسي به قدر خويش از آن بهره برد.
در تفاسير بعضي از علماي معاصر اين نكته مشاهده شده كه: در آيه مثالي است بر نظريه «تكامل» و قاعده «بقاء اصلح و فوز اكمل» و آن دانشمند بر آن است كه بقاء شيئي در وجود بسته به منفعت آن است و گفته - ملخص آيه آن است كه در جهان آن چيزي باقي ماند كه نافعتر باشد و نيز گويد: «فهي عيناً نظريه الترقي و بقاء الاصلح. فالماء و فلزات اشبه بالامم الراقيه، العاقله، الكاملة و الزبد اشبه بالامم الجاهلة التي تظهر غلبتها في الاول امر ثم يعتريها الاضمحلال و الانحلال...»
صوفيه و ارباب تأويل را در معناي اين مثل نيز مقالاتي است و گويند: «معناي آب نازل از آسمان درياي انوار ذات و صفات و اسماء و افعال الهي است و واديها، قلوب موحدان و عارفان است. همانگونه كه قطرات باران در واديها سيلاب شود و هر سيل را كفي بر سر آيد كه مانع جريان آن شود، همچنان از تواتر فيض بارش انوار تجلي حق مانند سيل دمان به جريان آيد و در جويهاي قلوب صافي و انهار دلهاي پاك روان شود و اوصاف بشريت مانند كفي زايل و باطل شود و صفاي دل و پاكي قلب كه از ظواهر هر ريا، شك و شبهه و نفاق و ضلال مصفا شده است به جاي ماند...» قال ابن عطا: «هذا مثل ضربه الله للعبد و هو انه اذا سال السيل في اودية لايبقي فيها نجاته الاكنسّها و ذهب بها كذلك اذا سال نور الذي قسم الله في العبد في نفسه لايبقي فيه غلفةً و لاضللته».
بوبكر واسطي: «اين آيه مدار علم حقيقت و معرفت است كه جلال احديت فرو فرستاد از آسمان بر پيغمبران و پيغام راست و وحي پاك و همچنين اولياء را الهام داد و نور حكمت در دل ايشان افكند و دلها را بقدر وسعت و حيات آن. دلهاي انبياء روشن گشت و بيفروخت به نور وحي و رسالت و اولياء را به چراغ حكمت و معرفت و آن دلها اگرچه روشن گشت و افروخته، ليكن از وساوس و هوا خالي نباشد و آن جمله از خطا و طغيان به باد رود و اشارت در اين آيه آن است كه نور معرفت چون در دل تابد آثار ظلمت معصيت را پاك ببرد و چون خورشيد يگانگي از افق غيب سر بزند، شب دوگانگي را زايل سازد.