جغرافياي تاريخي مصر در قرآن کريم و عهد عتيق

پدیدآورطاهره سادات طباطبایی امینمحمدعلی احمدیان

نشریهقرآن شناخت

شماره نشریه9

تاریخ انتشار1394/02/27

منبع مقاله

share 2265 بازدید
جغرافياي تاريخي مصر در قرآن کريم و عهد عتيق

طاهره‌سادات طباطبايي امين*
* دانشجوي دكتري علوم قرآن و حديث، دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات تهران
Tabatabaei.amin@gmail.com
محمدعلي احمديان**
** دانشيار دانشگاه فردوسي مشهد، گروه جغرافيا.

چکيده

بررسي تطبيقي جغرافياي تاريخي مکان‌هاي مذکور در قرآن و عهد عتيق، از برخي ابهامات تاريخي و تفسيري پرده برمي‌دارد.
قرآن به جغرافياي تاريخي کشور مصر، ازجمله حاصلخيزي، ذخاير، مفاخر تاريخ اديان مصر، طبقه‌بندي حکام و پادشاهان مصر، شکرگزاري حضرت يوسف براي سکونت در مصر و... اشاره کرده است.
قرآن کريم در سرگذشت افکندن موساي نوزاد در رود نيل، مباهات فرعون به حکومت مصر و مديريت شاخه‌هاي منشعب شده از آن، به رود نيل (واقع در مصر) اشاره کرده است.
واژة مصر پنچ‌بار در قرآن ذکر شده که دو مورد اشاره به سرزميني است که يوسف از کنعان به آنجا سفر کرد و سه مورد ديگر همان سرزمين را ذکر مي‌کند و اشاره دارد که حضرت موسي و قوم او به امر خداوند از آن به سوي ارض مقدس مهاجرت نمودند.
کليدواژگان: جغرافياي تاريخي مصر، مصر، نيل، قرآن، عهد عتيق.

مقدمه

قرآن کريم معجزه است و هيچ‌گونه تحريفي به آن ـ خواه به نقصان يا اضافه يا هرگونه تغييرـ‌‌ راه نيافته و هر واژة آن به‌جا در آيات به‌کار رفته و جابه‌جا کردن هر کلمه‌اي يا جايگزين نمودن آن با واژه‌اي ديگر باعث تغيير در مفهوم، ساختار يا محتواي مورد نظر خداوند خواهد بود؛ لذا بايد هر گونه ابهام يا تفصيل در آيات را جدي گرفت و دربارة علت آن انديشيد. قرآن به عوامل جغرافيايي در ساختار قصص توجه خاص نموده، آنها را به شكل‌هاي مختلف (روشن، نيمه‌روشن، و مبهم) طرح كرده است.
اين نوشتار که حول کشور مصر مي‌چرخد، بر آن است که برخي عوامل جغرافياي تاريخي کشور مصر، در قرآن و عهدعتيق را بررسي كند. براي تبيين بهتر تحقيق، ابتدا نگاهي گذرا به موقعيت تاريخي و جغرافيايي مصر افکنده، سپس جغرافياي تاريخي سرزمين مصر را با تفصيل بيشتري در قرآن بررسي کرده است. در پايان نتيجه‌گيري نهايي تحقيق منعکس شده است.

1. موقعيت تاريخي و تمدن مصر

دربارة تمدن مصر سخن فراوان است. مصريان در زبان، کتابت، اختراع خط، آموزش کهانت، تعليم دين، هندسة معماري، رياضيات، ستاره‌شناسي، موسيقي، و علوم و فنون مختلف پيشتاز بوده‌اند. براي مثال، آنها2000 سال قبل از ميلاد شمار ساعت‌ها وروزهاي سال و ماه را دريافته و ساعت آبي اختراع کرده بودند.1
تمدن در مصر شکل گرفته است؛ تمدني بزرگ که مردمان آن، نخستين‌بار ستاره‌ها را ‌شناختند، هندسه را تنظيم کردند، سال را ابتدا به 310 و بعد به 365 روز و به 12 ماه تقسيم کردند. نخستين جوانه‌هاي رياضي در اين تمدن به بار نشست. طب و شناخت کاغذ و مرکب و قلم که هريک به تنهايي کافي است به يک تمدن نقش و اثري شکوهمند و فراگير ببخشد، در اين سرزمين ظهور کرد.2

1.1. ارتباط مصر با فلسطين

مصر با بلاد شام (به‌طورکلي) و با فلسطين (به‌طور خاص) ارتباط مؤثر و حياتي دارد. با مطالعة اعصار تاريخي مي‌توان به اين نتيجه رسيد که اين دو اقليم از نظر تاريخي، جغرافيايي، سياسي و نظامي ارتباطي تنگاتنگ و جدايي‌ناپذير داشته است. ازاين‌رو، مصر بسياري از جنگ‌هاي خود را در بلاد شام انجام داد؛ چون شام خط اول دفاعي مصر است.3 و4

1.2. خط هيروگليفي مصر

حدود هزارة دوم قبل از ميلاد، دورة اوج خط ميخي بود. از حدود اوايل قرن شانزدهم قبل از ميلاد، با پيدايش هجاهاي بسيط در خط هيروگليفي مصري خط ميخي متروک شد. برخي محققان قدمت خط هيروگليفي را بيش از 3000 سال قبل از ميلاد دانسته و آن را آميزه‌اي از خط سامي و حامي و متشکل از حروف تصويري (نقوش و کتابت) توصيف کرده‌اند.5
اين امر حاکي از پيشرفت مصر باستان در زمينة نشر فرهنگ از زمان‌هاي کهن است. برخي محققان بر اين باورند که حضرت موسي(ع) نيز به حکم اقامتش در کاخ فرعون، بر زبان گفتاري و نوشتاري مصري قديم (هيروگليفي) مسلط بوده است.6 هرچند مدت‌ها پس از پيشرفت خط هيروگليفي مصري، الفباي صامت (يک نوآوري سوري ـ فلسطيني) رايج شد.7
مصر به لحاظ تمدن، شوکت، رفاه و ثروت، از عالي‌ترين کشورها بود؛ تا جايي که بسياري از دانشمندان و حکيمان يونان براي آموختن انواع علوم و معارف به مصر سفر مي‌کردند.8

1.3. پيشرفت پزشکي در مصر

در عصر فراعنه، طب از مرتبت والايي برخوردار بود و پزشکان داراي جايگاه رفيعي بودند. به گفتة هرودُت دانش طب در اين سرزمين از حرفه‌هاي تخصصي متفکران و بزرگان قلمداد مي‌گرديد و کيمياگري در اين ديار رايج بود. به اعتقاد او واژة کيميا از نام قديمي مصر گرفته شده است. طب در اين سرزمين به‌گونه‌اي گسترش يافته بود که آوازة طبيبان آن ديار اقصي نقاط گيتي را درنورديده بود و امپراتوران ازجمله کوروش پادشاه ايران‌زمين، كساني را نزد فراعنه مي‌فرستادند و از آنان درخواست گسيل طبيب براي اشتغال در دربارهايشان مي‌كردند. حرفة پزشکي، از مشاغل مذهبي آن سرزمين محسوب مي‌شد.9

2. ويژگي‌هاي جغرافيايي مصر

در اين بخش به حدود جغرافيايي، ناهمواري‌هاي مصر، عوارض طبيعي، و آب‌هاي اين کشور پرداخته مي‌شود.

1.2. موقعيت، حدود و وسعت

جمهوري مصر، در گوشه شمال شرقي قارة آفريقا قرار گرفته است. اين سرزمين از طرف شمال به درياي مديترانه از طرف مشرق به درياي سرخ و از طرف جنوب به سودان و از طرف مغرب به کشور ليبي محدود مي‌گردد.10
حدود 96% از مساحت 1001450 کيلومتر مربعي اين سرزمين را صحرا تشکيل مي‌دهد و تنها حدود 4 درصد از خاک اين کشور که در حواشي رود نيل قرار گرفته است، حاصلخيز و مسکوني مي‌باشد. شبه‌جزيرة سينا که در مشرق اين کشور قرار گرفته، حد فاصل اين سرزمين با قاره آسياست.11و12

2.2. ناهمواري (Topography)

مصر در مجموع کم‌ارتفاع است و ارتفاعات عمدتاً در نواحي شرقي و جنوب غربي قرار دارد. بلندترين نقطه در اين کشور کوه کاترين مي‌باشد که در صحراي سينا واقع شده و 2642 متر از سطح دريا ارتفاع دارد. همچنين اين سرزمين کوه‌هاي آتشفشاني ندارد.
کوه‌هاي فعلي از سنگ‌هاي بلورين و متامورفيک كهن و مربوط به چين‌خوردگي‌هاي حاصل از دوران اول زمين‌شناسي مي‌باشند که به‌شدت فرسوده شده‌اند. پس از استقرار اقليم صحرايي، چين‌خوردگي‌هاي ابتدايي فرسوده شده و سطح زمين را ماسه پوشانده است.
در دوره ژوراسيک13 (Jurassic) و کرتاسه(Kretaceou) آب تقريباً تمام منطقه را فراگرفته و آهک و مارن(Marnes) به جاي گذاشته است. فشارهاي داخلي به آهستگي موجب پيدايش چين‌خوردگي‌هاي قوسي‌شکل شده است که از جنوب غربي به سوي شمال شرقي امتداد يافته و در صحراي سينا امتدادي شمالي و جنوبي پيدا کرده‌اند. ناوديس‌ها، چاله‌هاي عميق را در صحراي غربي، و طاقديس‌ها در شرق، برجستگي‌هايي در سينا (جبل مغاره ـ  Maghara) پديد آورده‌اند. در آن دوران شکاف‌ها سبب پيدايش بحر احمر و بالا آمدن منطقة سوئز و جنوب سينا (جبل التيه ـ Jabal ol tih) شده و در ساحل بحراحمر، نيز جبل شعيب(2181) ارتفاع يافته است. سپس اين منطقة خشک به منطقة استوايي مرطوب تبديل مي‌گردد. برجستگي‌هايي نامتقارن(Cuesta)14 در سينا، نشانة اقليم حاره‌اي مرطوب آن زمان است و همچنين گود شدن دره‌ها نشانة اقليمي مرطوب. كم‌كم اقليم خشک باز بر اين نواحي حاکم شده و در خارج از درة نيل (شرق و غرب آن) فرسايش صحرايي حکمفرما شده است.15
کشور مصر از نظر ويژگي‌هاي جغرافيايي، به چهار بخش تقسيم مي‌گردد:
الف. دلتاي نيل: مساحت درة نيل و دلتاي آن تقريباً 33000 کيلومتر مربع و حدوداً 4 درصد از مساحت کل کشور است. رود نيل از خط مرزي در جنوب وارد مصر مي‌شود و سرتاسر مصر را پيموده، از اين دلتا به درياي مديترانه در شمال مي‌ريزد.
ب. صحراي غربي: صحراي غربي در مغرب رود نيل تا مرزهاي غربي اين کشور قرار دارد و در حدود 671 هزار کيلومتر مربع وسعت دارد. در اين منطقه تپه‌هاي صخره‌اي تشکيل گرديده و مناطق پست الفرافره(Elfaraferah)، الخارجه، الداخله و العنويات(Eloneiet) قرار گرفته‌اند.
ج. صحراي شرقي: بخش صحراي شرقي به طور تقريبي 225000 کيلومتر مربع مساحت دارد و از غرب به رودخانة نيل، از شرق به درياي سرخ، از جنوب به سرزمين‌هاي شمال شرقي سودان و از شمال به دلتاي نيل محدود مي‌شود.
د. شبه‌جزيرة سينا: تنها شبه‌جزيره در مصر، شبه‌جزيره سيناست. اين شبه‌جزيره حدود 60000 کيلومتر مربع مساحت دارد و به شکل مثلثي است که قاعدة آن در شمال و رأس آن در جنوب مي‌باشد. اين شبه‌جزيره از شمال به درياي مديترانه، از شرق به خليج عقبه و از غرب به خليج و کانال سوئز متصل است و مرز مصر و فلسطين اشغالي در اين شبه‌جزيره واقع است.16

3.2. آب و هوا و شرايط اقليمي

کشور مصر به لحاظ اقليمي در کمربند مناطق خشک جهان قرار گرفته و به غير از نوار شمالي که تحت تأثير اقليم مديترانه‌اي است، بخش وسيعي از اين کشور تحت تأثير اقليم خشک و بياباني قرار دارد.
هواي مصر تقريباً در تمام فصل‌ها غبارآلود است. علاوه بر گرد و غبار، ذرات معلق شن نيز هواي بياباني مصر را همراهي مي‌کنند. اما در فصل بهار اين گرد و غبار به صورت طوفان‌هاي موسمي و شن نمايان مي‌شود که از عوامل نشئت گرفته از عوارض طبيعي در اين کشور مي‌باشد. از ديگر عوارض طبيعي، در گذشته، طغيان رود نيل بوده که با احداث سد اسوان(Aswan) در مسير نيل، تقريباً طغيان‌هاي اين رود از بين رفته است.17

4.2. آب‌ها (خوشبختي مصر)

مصر به دو ناحية پرجمعيت و کم‌جمعيت تقسيم مي‌شود. قسمت پرجمعيت در دره و دلتاي نيل قرار دارد که 33000 کيلومتر مربع وسعت دارد و متجاوز از نود درصد مردم مصر را در خود جاي داده است.
منطقة کم‌جمعيت، در صحراهاي شرقي و غرب نيل قرار دارد که مساحت اين منطقه 965000 کيلومتر مربع مي‌باشد و جمعيت نسبي آن در هر بيست کيلومتر، از يک نفر بيشتر نيست. به منطقة پرجمعيت در عربي مصر اطلاق مي‌گردد. کشور مصر سرزمين پربرکتي مي‌باشد که به يمن رودخانه نيل پديد آمده است. وجود اين رود عظيم در اين گوشه از قارة آفريقا به معجره شباهت دارد. آغاز پيدايش آن به اوايل دوران دوم زمين‌شناسي برمي‌گردد، اما پيدايش دلتا را به دوران سوم نسبت مي‌دهند.

2ـ4ـ1. رودخانة نيل

از زمان قبل از نوسنگي، رانده‌شدگان اقليم‌هاي خشک صحرايي که جز درة نيل پناهي نيافتند، در کناره‌هاي رودخانه اقامت گزيدند. وجود نباتات و حيوانات و شرايط مساعد ديگر، باعث شد که شکارچيان و دامپروران در روستاها اقامت گزينند. زماني که همسايگان مصر (هکسوس‌ها، ليبي‌ها، آريايي‌ها، يوناني‌ها و...) در مراحل آغازين تمدن گام برمي‌داشتند، تمدن مصر مديترانه را ارتقا داده بود. نيل شطي است به طول 6825 کيلومتر که طويل‌ترين رود جهان است و از گرم‌ترين و خشک‌ترين صحراهاي جهان عبور مي‌کند.
رود نيل در مسير خود از چند آبشار مي‌گذرد و سد اسوان بر روي اولين آبشار احداث شده است. رود نيل پس از قاهره به شکل بادبزني دلتاي وسيعي مي‌سازد که 22000 کيلومتر مربع وسعت دارد. از قاهره رودخانه به شعبه‌هاي مختلف تقسيم مي‌شود، شعبة روزت(Rosetta) در غرب و دمياط در شرق. در پشت رسوبات ماسه‌هاي ساحلي، درياچه‌هاي ماريوت(Mariot)، ادکو، بورولوس(Borollos) و منزله قرار دارند.
اين رودخانه بخش عظيمي از برق مورد نياز مصر را تأمين مي‌كند. ميزان بارندگي در سرزمين مصر بين 100 تا 200 ميليمتر متغير است و هرگز اين ميزان باران نمي‌تواند آب مورد نياز اين سرزمين را تأمين نمايد. بزرگ‌ترين و مطمئن‌ترين منبع آب به غير از نيل، سفره‌هاي آب زيرزميني اين سرزمين است که در غرب صحراي مصر قرار دارد. اين محدوده که عمدتاً از ماسه و لايه‌هاي گستردة رسوبي تشکيل يافته، حاوي ذخاير فراوان آب است که براي ساکنان اطراف خود، موهبتي ارزشمند قلمداد مي‌گردد. اين ذخاير عظيم که مي‌توان ميزان استخراج آنها را به 800 ميليون متر مکعب در سال افزايش داد، باوجود گستردگي‌اش تنها مي‌توانند 5/1 درصد از نياز کلي اين سرزمين را برطرف سازد.
درياچه‌هاي فراواني که در جوار کشورهاي رواندا و بروندي شکل گرفته‌اند، هرچند برخي داراي منشأ تکتونيکي (زمين‌ساختي)اند، ولي از تأثيرات ارتفاعات جنوبي خود نيز بي بهره نيستند. درياچة ويکتوريا (با 1135 متر ارتفاع از سطح دريا) و درياچة کيوگا(Kyoga) و درياچة آلبرت داراي اثرپذيري از آب‌هاي ارتفاعات مياني آفريقا بوده‌اند. بخشي از آب رودخانة نيل از طريق ذوب برف‌هاي کوه‌هاي پيش‌گفته تأمين مي‌شود و بخش ديگر از باران‌هاي سنگين و پرآب استوايي. بايد به اين نکته توجه كرد که ارتفاعات آفريقايي مياني (در محدودة شرق) آن‌قدر که در جنوب خود و به سوي کشورهاي تانزانيا و رواندا و... دچار عملکردهاي تکتونيک بوده‌اند، در بخش شمالي خود کمتر دچار ناآرامي و شکست شده‌اند و همين امر باعث شده است که رودخانة نيل در مسير خود فراز و نشيب کمتري داشته باشد و مسيري آرام را بپيمايد.

2ـ4ـ2. نيل در قرآن

قرآن کريم چندبار به رود نيل اشاره کرده که مواردي از آن ارائه مي‌شود.
ـ افکندن موساي نوزاد در آب: «وَأَوْحَينا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيهِ فَأَلْقيهِ فِي الْيمِّ وَلا تَخافي وَلا تَحْزَني إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيكِ وَجاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلينَ؛ ما به مادر موسى الهام كرديم كه: او را شير ده و هنگامى كه بر او ترسيدى، وى را در رود [نيل] بيفكن و نترس و غمگين مباش، كه ما او را به تو بازمى گردانيم، و او را از رسولان قرار مى دهيم»(قصص:7).
تقريباً همة مفسران، يمّ را در اين آية شريفه، نيل مي‌دانند.18
ـ مباهات فرعون به حکومت مصر و مديريت نيل: مصر کشوري است که فراعنة مقتدر روزگار به فرمانروايي آن مباهات و فخرفروشي مي‌كردند: «وَنادى فِرْعَوْنُ في قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ ألَيسَ لي مُلْكُ مِصْرَ وَهذِهِ الْأَنْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي أَفَلا تُبْصِرُونَ؛ فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت: «اى قوم من! آيا حكومت مصر از آن من نيست، و اين نهرها تحت [فرمان] من جريان ندارد؟ آيا نمى بينيد؟» (زخرف:51).
واژة «الْأَنْهارُ» در آية مذكور به معني نهرهاي منشعب شده از رود عظيم نيل است که فرعون به جريان آنها تحت فرمان خودش مباهات مي‌کند. معناى «وَهذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي» اين است كه اين نهرها از زير کاخم يا از زير دامنة بستانم كه قصرم در آن است، جارى است. احتمال مي‌رود قصر فرعون در آن باغ و در نقطة مرتفعى قرار داشته، و بنايى بلند بوده است.19 احتمال ديگر در معني اين عبارت آن است كه اين نهرها به فرمان من جريان مي‌يابند20 و نظام تقسيم آن بر آبادي‌ها طبق مقرراتى است كه من اراده مى كنم.21
به نظر مي‌رسد اين عبارت قرآني به مديريت منابع آب و ايجاد کانال‌هاي آبياري و... به دستور فرعون و مقامات حکومت مصري اشاره کرده است.
ـ عبور بني‌اسرائيل از آب: «وَإِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيناكُمْ وَأَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ؛ و [به خاطر بياوريد] هنگامى را كه دريا را براى شما شكافتيم و شما را نجات داديم و فرعونيان را غرق ساختيم در حالى كه شما تماشا مى كرديد»(بقره:50).
به نظر برخي مفسران مراد از بحر در اين آيه و آيات مشابه، رود نيل است.22 اين نظريه مستند به ادله‌اي است که در كانون نقد و بررسي قرار گرفته و در مقابل آن، نظرية قوي‌تر اين است که آل‌فرعون در درياي سرخ غرق شده‌اند. اين نظريه مبتني بر ادلة بسياري از جمله آيات قرآن و تحقيقات ميداني است.23

3. مصر در عهد عتيق

مصر در عهد عتيق فراوان ياد شده است: وقتي خشکسالي کنعان را گرفت، ابراهيم به مصر مهاجرت كرد.24 لوط نگاه خود را بالا گرفت و تمام درة رود اردن را از نظر گذراند. همة آن سرزمين (سدوم و عموره قبل از نزول عذاب خداوند) چون باغ عدن و مانند مصر سرسبز بود.25 يوسف را برادران به عنوان برده به کارواني فروختند که به مصر مي‌آمد. آنان نيز يوسف را در مصر به فوطيفار فروختند.26 در مصر خدا با يوسف همراه بود، لذا نخست‌وزير فرعون شد.27 زماني بر زمين گذشته که مصر با فراواني نعمت، همة کشورهاي مجاور را از سختي و مشقت قحطي رهانيده است: «در آن موقع قحطي سراسر جهان را فراگرفته بود. يوسف انبارها را گشوده، غلة مورد نياز را به مصريان و به مردمي که از خارج مي‌آمدند مي‌فروخت».28 يوسف از پدر و برادرانش دعوت نمود که براي اقامت در جوشن29، به مصر بيايند.30 پس از اين مهاجرت، بني اسرائيل حدود چهارصد سال در مصر ماندند، تا اينکه به رهبري حضرت موسي از مصر خارج شدند.31 و32

4. مصر در قرآن

آيات قرآن از کشور مصر، با عظمت ياد کرده و از حاصل‌خيزي زمين آن، گنجينه‌هاي آن، مباهات شاهان به سلطنت آن، شکرگزاري پيامبران به سکونت در آن، و... سخن گفته است.

1.4 حاصل‌خيزي مصر

اگرچه اطلاعات و گزارش‌هاي دقيقي از شرايط جغرافيايي آن زمان در دست نيست، برخي کلمات کليدي در لابه‌لاي آيات قرآن يافت مي‌شود که مي‌تواند حقايقي را از آن زمان براي ما بازگويد.
گويي قرآن کريم به کشور مصر، اوصاف بهشت را نسبت مي‌دهد. در بيان شکست فرعونيان و از دست دادن نعمت‌هاي بزرگ دنيوي و محروم شدن از موهبت‌هاي الهي (باغ‌ها و چشمه‌ها)، مي‌فرمايد: «كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَعُيونٍ * وَزُرُوعٍ وَمَقامٍ كَريمٍ؛ [سرانجام همگى نابود شدند و] چه بسيار باغ‌ها و چشمه ها كه ازخود به‌جاى گذاشتند، و زراعت‌ها و قصرهاى زيبا و گرانقيمت»(دخان: 25ـ26).
فرعون در توصيف جوي‌هاي روان نيل که شکوه و جلال خاصي به کاخ سلطنتي مصر مي‌داده، به مردم فخر مي‌فروشد: «وَنادى فِرْعَوْنُ في قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ ألَيسَ لي مُلْكُ مِصْرَ وَهذِهِ الْأَنْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي أَفَلا تُبْصِرُونَ»(زخرف:51).
قرار دادن آية دخان و زخرف کنار هم، مخاطب را به ياد آيات توصيف بهشت مي‌اندازد: «وَبَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري منْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ...».
در آيات کريمة ديگري، جغرافياي طبيعي مصر چنين تعريف شده است:
«فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وعُيونٍ. وَكُنُوزٍ وَمَقامٍ كَريمٍ؛ [سرانجام فرعونيان مغلوب شدند] و ما آنها را از باغ‌ها و چشمه ها بيرون رانديم، واز گنج‌ها و قصرهاى مجلل»(شعراء:57ـ58).
مراد از جَنَّاتٍ، باغ‌هاي خرماست که بر سواحل رود نيل وجود داشته و مراد از عُيونٍ، منابعي است که بر خليج‌هاي نيل حفر مي‌شده؛ مراد از كُنُوزٍ، ثروت‌ها و سرمايه‌هاست و مراد از مَقامٍ كَريمٍ، امنيت و ثروت و رفاه جامعة مصري است.33
در جغرافياي طبيعي هر نوع درخت نشانة نوعي از آب و هوا و نيز نشانة نوع خاک يک سرزمين است. به نظر مي‌رسد نخل‌خيزي مصر از قرآن فهميده مي‌شود: «قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبيرُكُمُ الَّذي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيدِيكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ في جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَينا أَشَدُّ عَذاباً وَأَبْقى؛ [فرعون] گفت: «آيا پيش از آنكه به شما اذن دهم به او ايمان آورديد؟! مسلماً او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است! به‌يقين دست‌ها و پاهايتان را به‌طور مخالف قطع مى كنم و شما را از تنه هاى نخل به دار مى آويزم و خواهيد دانست مجازات كدام يك از ما دردناك‌تر و پايدارتر است!»(طه:71).
وجود کلمة نخل در آية شريفه، حاکي از موقعيت جغرافيايي و شرايط اقليمي خاص مستعد رويش نخل مي‌باشد. نخل در اقليم گرم و خشک مي‌رويد. از مشخصات اين اقليم، کمبود نزولات جوي است. اين کمبود، کشاورزي را وابسته به منابع آب‌هاي روزميني و زيرزميني مي‌گرداند. پيداست که در چنين شرايطي کنترل، مديريت، و حاکميت رود نيل مي‌تواند منشأ قدرت سياسي و ابزاري براي سلطة فرعون بر مردم مصر و بني‌اسرائيل گردد، و براي اثبات مقام الوهيتش به نهرهايي که از زير پاي وي جاريست وزمام اختيارش در دست اوست استناد كند: «...أَلَيسَ لي مُلْكُ مِصْرَ وَهذِهِ الْأَنْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي...».
ناگفته نماند که معادن فراوان فيروزه و مس واقع در صحراي سينا، از کهن‌ترين دوران‌ها براي مصريان منبع درآمد بوده است.34 نفت که مهم‌ترين کاني مصر است، به مقدار زياد در شبه‌جزيرة سينا کشف شده، و زغال‌سنگ و فسفات و منگنز و نمک و طلا نيز در بيابان‌هاي مصر بهره‌برداري مي‌شود.35
شايد بتوان واژة كُنُوزٍ را بيانگر همين ثروت‌ها دانست.

2.4. مفاخر تاريخ اديان مصر

مصر زادگاه حضرت موسي و هارون، مقصد مهاجرت خاندان حضرت يوسف و مدفن بسياري از پيامبران است. نخلي که حضرت مريم هنگام تولد عيسي بدان تکيه فرمود، در اين سرزمين است.36
يکي ديگر از مفاخر مصر، ماريه قبطيه، همسر حضرت محمد(ص)، است که براي حضرت پسري به نام ابراهيم به دنيا آورد. ديگري هاجر مادر اسماعيل، جدّ پيامبر، است. پيامبر(ص) فرمود: «إِنَّكُمْ سَتَفْتَحُونَ مِصْرَ فَإِذَا فَتَحْتُمُوهَا فَاسْتَوْصُوا بِالْقِبْطِ خَيراً فَإِنَّ لَهُمْ رَحِماً وَذِمَّةً؛37 شما به‌زودي مصر را فتح خواهيد نمود، هرگاه آن را فتح كرديد، با مردم آن خوش‌رفتار باشيد که حق خويشاوندي و هم‌پيماني دارند». ابن شهرآشوب در بيان مقصود پيامبر اکرم(ص) مي‌نويسد: يعْنِي أَنَّ أُمَّ إِبْرَاهِيمَ مِنْهُمْ38 منظور حضرت، اين است که مادر ابراهيم، همسر آن حضرت، از اين سرزمين است.

3.4. حکام و پادشاهان مصر (تفاوت واژه‌هاي ملک، عزيز، و فرعون)

يکي از معجزات قرآن کريم که اخيراً کشف شده، آن است که حدود هفتاد آيه‌اي که در سوره‌هاي مختلف قرآن از پادشاهان مصر سخن گفته، همه تعبير فرعون دارد. جز سورة مبارکة يوسف که در چهار آيه (43 و 50 و 54 و 72) با کلمة ملک يا عزيز، پادشاهان مصر را ياد کرده است:
ـ وَقالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرى سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ يأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يابِساتٍ يا أَيهَا الْمَلَأُ أَفْتُوني في رُؤياي إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّؤيا تَعْبُرُونَ؛
ـ وَقالَ الْمَلِكُ ائْتُوني بِهِ فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِلى رَبِّكَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللاَّتي قَطَّعْنَ أَيدِيهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيدِهِنَّ عَليمٌ؛
ـ وَقالَ الْمَلِكُ ائْتُوني بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيوْمَ لَدَينا مَكينٌ أَمينٌ؛
ـ قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَلِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعيرٍ وَأَنَا بِهِ زَعيمٌ.
راز اين امر تا پيش از کشف راز کتيبه‌ي رشيد به دست گروه باستان‌شناسان در حملة ناپلئون بناپارت به مصر پوشيده و پنهان مانده بود. همان زمان بود که شامپليون با خط هيروگليفي (خط نخستين مصر) آشنا شد (اواخر قرن نوزدهم و اول قرن بيستم ميلادي). حضرت يوسف، فرزند يعقوب (ع)، در زمان پادشاهان رعيتي هکسوس‌ها ساکن مصر بود (1580ـ1730ق.م). هکسوس‌ها با شکست دادن فراعنة مصر و راندن آنان و محدود کردن حکومتشان به جنوب مصر، 150 سال در مصر فرمان‌روايي كردند. تا اينکه پس از يک قرن و نيم، يکي از فراعنه (أحمس اول)، هکسوس‌ها را شکست داد و دولت جديدي تشکيل داد.39 به گفته يوسفوس نهايتاً قراردادي منعقد شد که به موجب آن به هکسوس‌ها اجازه داده شد که از مصر به سوي سوريه روانه شوند؛ جايي که قلعه‌اي به نام اورشليم ساختند.40
بنابراين، فرعون لقبي است که پادشاهان مصر در برهه‌اي از زمان (بعد از حضرت يوسف) براي خود برگزيده‌اند.41
بيومي اين مطلب را با دقت بيشتري آورده است: قرآن ميان حاکم مصر در دوره حضرت يوسف(ع) در عهد هکسوس‌ها (حوالي 1725 1575 ق م) و حاکم دورة حضرت موسي(ع) فرق گذاشته: اولي را «مَلِک» و دومي را «فرعون» ناميده است، درحالي‌که عهدعتيق به‌جاي ملک، فرعون به‌کار برده است و لقب ملک را در زماني به‌کار برده که بايد لقب فرعون را به‌کار مي‌برد42 و آن از زمان خانوادة هيجدهم به بعد (1575ـ1308 ق.م) است.43
برخي پژوهشگران، بين دو واژة الْعَزِيز و الْمَلِك نيز تفاوت قائل شده، با استناد به آيات (يوسف: 26، 31، 79 و89) تبيين نموده‌اند که عزيز، به معناي مسئول خزانه‌هاي مملکت، اما ملک به معناي سلطان يک مملکت است.44
ازآنجاکه در زبان عبري «هيک» به معناي پادشاه و «سوس» به معناي رعيت است، هکسوس به معناي رعيتي است که سلطه يافته است. مصريان آنها را «شاسو» يعني بدوي ناميدند؛ لذا به نام رعيت‌هاي باديه معروف شدند. عرب‌ها به آنها «عمالقه» يا «عماليق» يا «العرب البائده» مي‌گفتند و يونانيان نامشان را «هکسوس» گذاشتند.45
تاريخ حاکي از مصلح بودن هکسوس‌ها، موحد بودن حاکمان آنها، همکاري با پيامبران در مبارزة شديد با شرک و تخريب بتخانه‌هاست. براي نمونه يوسفوس، مورخ يهودي و مفسرعهدعتيق در قرن اول ميلادي، تعبير عجيبي در توصيف اينها دارد. او مي‌گويد:
در عهد يکي از پادشاهان «تيماوس»، بر اثر خشم الهي قوم بيگانه‌اي از مشرق بر بلاد (مصر) حمله و پادشاهان را خوار کردند، شهرها را به آتش کشيدند و معابد و خدايان را ويران نمودند. آنها به پادشاهان خود لقب "مَلِک" دادند (نه فرعون). اين امپراتوري مصر، ريشة سامي عربي دارد.46
البته آثار برجا مانده اشاره مي‌کنند به اينکه ممکن است آغاز حکومتشان با خشونت و ستم همراه بوده، ولي در نقل ظلم و ويرانگري بي‌پايانشان مبالغه شده است.47
دربارة پايتخت حکومتي هکسوس‌ها ميان محققان اختلاف هست. برخي آن را ممفيس48، برخي طيبه49، و برخي آواريس50 نوشته‌اند. ناگفته نماند که برخي مورخان آواريس را همان رعمسيس مي‌دانند.51
خاندان حضرت يعقوب و يوسف صديق در اوايل حکومت هکسوسها به مصر مهاجرت نمودند و با هکسوس‌ها روابط خوبي برقرار نمودند. هکسوس‌ها از قبايل عربي اصيل (عمالقه) بودند که از جزيرةالعرب به شبه‌جزيرة سينا رفتند.52 برخي مدت حکومت هکسوس‌ها را 5 قرن53، و برخي کمتر و حتي 5/1 قرن54 نيز گفته‌اند.
بيشتر مورخان، در سامي و عربي بودن اصالت هکسوس‌ها ترديد ندارند و پاره‌اي از پيشرفت و تمدن مصر را مديون هکسوس‌ها مي‌دانند. باستان‌شناسان صنعت فلزات، پيشرفت نظامي (استفاده از اسب و ارابه به عنوان وسيلة جنگي) و... را وامدار ايشان معرفي کرده و نيز احتمال داده‌اند که علت اصلي تسخير آسان سرزمين مصر به‌دست ايشان همين پيشرفت و تکنيک بوده باشد.55
اگر پادشاه زمان حضرت يوسف را از هکسوس‌ها بدانيم، واژة ملک در سورة يوسف اشاره به يکي از هکسوس‌هاست: «وَقالَ الْمَلِكُ ائْتُوني بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيوْمَ لَدَينا مَكينٌ أَمينٌ قالَ اجْعَلْني عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفيظٌ عَليمٌ وَكَذلِكَ مَكَّنَّا لِيوسُفَ فِي الْأَرْضِ يتَبَوَّأُ مِنْها حَيثُ يشاءُ نُصيبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَلا نُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ»(يوسف:54 ـ 56).

واژه‌شناسي فرعون

اينجا لازم است واژة فرعون نيز بررسي لغوي گردد تا زمينة تطبيق و تحليل به دست آيد.
ابن منظور مي‌نويسد: فعل فَرعَن يعني کبر ورزيد و تجبّر نمود. اسم فرعون وقتي براي يک نفر عَلَم شود، چون عجم مي‌باشد غيرمنصرف است. سپس از جوهري نقل مي‌کند: فرعون لقب وليد بن مصعب، پادشاه مصر است و به هر سرکشي فرعون گويند. تفرعن فلان: يعني او سرکشي و تکبر نمود. سپس مي‌افزايد: گفته شده فرعون در زبان قبطي به معناي تمساح است.56
راغب اصفهاني آورده است: اين يک اسم عجمي است که از آن در عرب فعل آورده و گفته اند: تفرعن فلان يعنى كار فرعون كرد كه تكبر و تجاوز بود.57
قرشي مي‌افزايد: فرعون از فرع به معناي بالا رفتن مشتق شده: «فرع الجبل: صعده». شاخة درخت را به‌مناسبت بالا رفتن فرع گفته اند. اين کلمه عجمى و لقب پادشاهان مصر و به‌قول اقرب ‌الموارد در لغت قبط به‌معنى تمساح است. اين لفظ بيش از هفتاد بار در قرآن مجيد آمده و در داستان بنى‌‌اسرائيل و موسى(ع) به‌چشم مي‌خورد.58
مصطفوي ابتدا از قاموس مقدس نقل مي‌کند: فرعون لقب پادشاهان مصر بوده، چنان‌که قيصر لقب پادشاهان روم، و کسري لقب پادشاهان ايران بوده است. هرچند اين کلمه اسم عام است، گاهي براي يک پادشاه عَلَم مي‌شود مانند فرعون زمان حضرت موسي(ع). سپس از فرهنگ عبري فارسي نقل مي‌کند: بعيد نيست کلمة فرعون از فارع (به معناي قتل و انتقام و غارت)، يا از فرع (به معناي هرج و مرج و خروج چيزي مثل ديوار و درخت و بالا رفتن و ارتفاع يافتنش) مشتق شده باشد.59
سپس تحليل مي‌نمايد: اين معنا (خروج و بالا گرفتن)، هم با معناي عربي کلمه هماهنگ است هم با مفهوم آيه: (وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ). پس اين کلمه هم در عربي و هم در قبطي به معناي کسي است که برتري مي‌جويد و از حد خارج شده، ظلم مي‌کند.60
ظاهراً مراد مصطفوي از هماهنگي با عربي، اين است که کلمة فرع و متفرع شدن معنايي شبيه متفرع شدن شاخه درخت دارد. شاخة درخت از تنة اصلي درخت خارج مي‌شود، اما از آن بالا مي‌گيرد و بر آن مرتفع‌تر مي‌شود.
به‌نظر مي‌رسد واژة فرعون اگرچه براي کسي علم شده، در لغت ـ خواه قبطي خواه عربي ـ به معناي سرکش، ظالم و متجاوز است، و از آنجا که هکسوس‌ها پادشاهاني بودند که به نفع رعيت و ضدسلاطين ظالم حکم مي‌کردند؛ در تاريخ لقب فرعون نگرفتند و قرآن کريم نيز به همين دليل بر آنان نام ملک نهاده است.

4.4. شکرگزاري يوسف بر سکونت در مصر

در آية «وَرَفَعَ أَبَوَيهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقالَ يا أَبَتِ هذا تَأْويلُ رُؤياي مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بي إِذْ أَخْرَجَني مِنَ السِّجْنِ وَجاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيطانُ بَيني وَبَينَ إِخْوَتي إِنَّ رَبِّي لَطيفٌ لِما يشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَليمُ الْحَكيمُ»(يوسف:100)، مفسّران مقصود از «الْبَدْوِ...» را سرزمين فلسطين دانسته اند كه در زمان حضرت يعقوب(ع) دچار خشکسالي شد؛ از اين‌رو، يعقوب به همراه خاندانش از آنجا به مصر مهاجرت کردند.61

4.5. نظريه‌اي نوپديد در مصر قرآني

اخيراً نظرية شاذ و نادري مطرح شده که مي‌گويد: مصر قرآني در کنارة شرقي درياي سرخ، پايين‌تر از خليج عقبه واقع بوده است، و آنچه امروز مصر نام دارد، در آن زمان، "بلاد قبط" يا "طاو" نام داشت. اين نظريه بر چند دليل استوار شده است که تقرير آن چنين است: مصر نيل مصر قرآن نيست؛ چون اولاً آثار باستان‌شناسي کشف شده در مصر نيل، خالي از دليل‌هايي است که به حوادث ريز و درشتِ واقع شده در مصر قرآن اشاره کند، ثانياً در اين آثار اسامي تاريخي مهمي چون فرعون، يوسف و... مشاهده نشده است.62
نظرية مشابه ديگري نيز (از احمد عيد) مطرح شده که مي‌کوشد با استنادات تاريخي، باستان‌شناختي، جغرافياي تاريخي و... ثابت کند در تاريخ باستان، شبه‌جزيرة عربستان جزء لاينفک و ملحق به سرزمين وسيع مصر فراعنه بوده و تمام حوادث تورات در جنوب جزيرةالعرب رخ داده است.63
در نقد اين نظريه دو اشکال به نظر مي‌رسد: اگر مصر قرآني در ساحل شرقي درياي سرخ باشد، اولاً خروج قوم موسي از مصر به سوي ارض مقدس، کدام دريا را در پيش دارد، که محل غرق فرعون در آن فرض شود؟ ثانياً مسير بازگشت موسي از مدين به مصر، کوه طور را در راه نخواهد داشت تا در آن مکان به نبوت مبعوث شود.
ممکن است مدافعان اين نظريه درياي غرق را خليج عقبه بدانند، در اين صورت مي‌توان مؤيداتي براي آن يافت. از جمله سخن کساني که در اين خليج آثاري از نيزار کشف کرده و گفته‌اند: چون عبورگاه بني‌اسرائيل در متون عبري يم سوف (به معني درياي نيزار) است، مي‌توان عبورگاه را خليج عقبه يعني ساحل نويبه در عربستان سعودي امروزي دانست.64 و65
مؤيد ديگر، نظريه‌اي است که برخي معاصران ارائه كرده و کلاً بعثت حضرت موسي و نزول تورات را برخاسته از شبه‌جزيرة عربستان دانسته‌اند.66 ناگفته نماند که اين نظريه را برخي محققان رد كرده‌اند.67

5. اختلاف ديدگاه‌ها دربارة واژة مصر

دربارة مصر بحث‌ها فراوان است. مهم‌ترين آنها بحث واژه‌شناسي مصر، و تجزيه و ترکيب آن در آيات قرآن است. اينجا دو بحث به طور مستقل طرح و ابتدا ديدگاه لغت‌شناسان، و سپس آراي مفسران ارائه مي‌شود.

1.5. مصر و اختلاف ديدگاه لغت‌شناسان

نام باستاني مصر، قبط بوده است. قِفْطٌ (قبط) كلماتي عجمي (قبطي و غيرعربي)‌اند که در عربي اصل و ريشه‌اي براي آن يافت نمي‌شود. اين کلمه از نام قفط بن مصر بن بيصر بن حام بن نوح(ع)، گرفته شده است. اين زمين با ساحل نيل حدود يک مايل فاصله دارد. اطراف آن مزارع حاصل‌خيز وجود دارد و اهالي آن تاجر و ثروتمندند و برخي اشراف اصيل مصر منسوب به اين شهرند.68
از منظر مصطفوي، واژة مصر از زبان‌هاي عبري، آرامي، و غيره گرفته شده و به همين شکل در عهد قديم و جديد به کار رفته است، و چون علامت جمع در عبري «يم» مي‌باشد، بعيد نيست که مراد از مصريم، مجموعة سرزمين‌هاي مصر باشد، و لفظ مصر براي هر قسمت از زمين‌هاي تشکيل دهندة مصر به کار رود.69
دائرةالمعارف الکتابية بحث را مفصل‌تر پيش گرفته مي‌گويد: مصريان قديم به بلاد خود «کيمي» يعني زمين سياه مي‌گفتند؛ چون خاک ساحل نيل نسبت به شن‌هاي طلايي‌رنگ صحراهاي اطراف، به سياهي مي‌زد. نام ديگرش «توا» يعني دو زمين، کنايه از مصر سفلي و مصر عليا بود. اسم فرعوني اين سرزمين، «ها ـ کو ـ بتاح» يعني خانة روح بتاح، بود که بر شهر «منف» پايتخت کشور اطلاق مي‌شد، اما يونانيان براي مخالفت با فرعونيان، از زمان هومر، مصر را «ايجيپتوس» (Aigyptos) نام نهادند، که کلمة قبط برگرفته از آن است. اما عبرانيان آن را «مصرايم» ناميدند، که صيغة مثني، به معناي مصرَين است و به احتمال قوي به مصر عليا و مصر سفلي اشاره دارد. نام مصر در عربي نيز از همين نام آمده است.70

2.5. مصر و اختلاف ديدگاه مفسران

مسئلة مهمي که ذهن بسياري از محققان را مشغول کرده اين است که چرا کلمة مصر در قرآن گاه منصرف و گاه غيرمنصرف به کار رفته است. تحليل و بررسي ديدگاه مفسران در اين مسئله ارائه مي‌گردد.
مصر نام سرزمين معروفي است که هم به صورت مؤنث به کار مي‌رود و هم مذکر. اگر مذکر لحاظ شود، منصرف، و اگر مؤنث لحاظ شود، غيرمنصرف است.71 اسم عام به معناي شهر نيز هست که جمع آن امصار است.72 در مصراً دو قرائت است. کساني که تنوين داده‌اند دو وجه جايز را لحاظ کرده‌اند: يا مراد شهري از شهرهاست، چون بني‌اسرائيل در صحراي تيه بودند، يا مراد کشور مصر است که به دليل مذکر بودن لفظ منصرف شده است.73
مصر در قرآن يک بار به صورت منصرف و چهار بار به صورت غيرمنصرف به کار رفته است:
ـ «وَإِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّكَ يخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَقِثَّائِها وَفُومِها وَعَدَسِها وَبَصَلِها قالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذي هُوَ أَدْنى بِالَّذي هُوَ خَيرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَكُمْ ما سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَة وَباؤُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَيقْتُلُونَ النَّبِيينَ بِغَيرِ الْحَقِّ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَكانُوا يعْتَدُونَ؛ و [نيز به خاطر بياوريد] زمانى را كه گفتيد: «اى موسى! هرگز حاضر نيستيم به يك نوع غذا اكتفا كنيم. از خداى خود بخواه كه از آنچه زمين مى روياند، از سبزي‌ها و خيار و سير و عدس و پيازش، براى ما فراهم سازد.» موسى گفت: «آيا غذاى پست تر را به جاى غذاى بهتر انتخاب مى كنيد؟! [اكنون كه چنين است، بكوشيد از اين بيابان] در شهرى فرود آييد، زيرا هرچه خواستيد، در آنجا براى شما هست» و [مهر] ذلت و نياز، بر پيشانى آنها زده شد و باز گرفتار خشم خدايى شدند؛ چراكه آنان نسبت به آيات الهى، كفر مى ورزيدند و پيامبران را به ناحق مى كشتند. اينها به كيفر آن بود كه گناهكار و متجاوز بودند»(بقره:61).
ـ «وَقالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمي مَثْواهُ عَسى أَنْ ينْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَكَذلِكَ مَكَّنَّا لِيوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ وَاللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ و َلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يعْلَمُونَ؛ و آن كس كه او را از سرزمين مصر خريد [عزيز مصر]، به همسرش گفت: «مقام وى را گرامى دار، شايد براى ما سودمند باشد و يا او را به‌عنوان فرزند انتخاب كنيم» و اين‌چنين يوسف را در آن سرزمين متمكن ساختيم [ما اين كار را كرديم، تا او را بزرگ داريم و] از علم تعبير خواب به او بياموزيم. خداوند بر كار خود پيروز است، ولى بيشتر مردم نمى دانند»(يوسف:21).
ـ «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى يوسُفَ آوى إِلَيهِ أَبَوَيهِ وَقالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ؛ و هنگامى كه بر يوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت، و گفت: «همگى داخل مصر شويد، كه ان‌شاء اللَّه در امن و امان خواهيد بود»(يوسف:99).
ـ «وَأَوْحَينا إِلى مُوسى وَأَخيهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيوتاً وَاجْعَلُوا بُيوتَكُمْ قِبْلَةً وَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ؛ و به موسى و برادرش وحى كرديم كه: «براى قوم خود، خانه هايى در سرزمين مصر انتخاب كنيد و خانه هايتان را مقابل يكديگر [و متمركز] قرار دهيد! و نماز را برپا داريد! و به مؤمنان بشارت ده [كه سرانجام پيروز مى شوند]»(يونس:87).
ـ «وَنادى فِرْعَوْنُ في قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ أَلَيسَ لي مُلْكُ مِصْرَ وَهذِهِ الْأَنْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي أَفَلا تُبْصِرُونَ؛ فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت: «اى قوم من! آيا حكومت مصر از آن من نيست، واين نهرها تحت فرمان من جريان ندارد؟ آيا نمى بينيد؟»(زخرف:51).
مفسران در تجزيه و ترکيب کلمة مصر در اين چهار آيه ديدگاه‌هايي طرح كرده‌اند:
1. بر اساس تنوين كه قرائت رايج است، هرچند نكره باشد، مقصود شهري معين است (نه كشور مصر)؛ يعني به شهر بيت‌المقدس كه براي شما نوشته شد، فرود آييد؛74
2. شهر نامعلومي، اعم از شام و غير آن است؛75
3. شهر نامعلومي از شهرهاي شام است؛
4. مصر معهود فرعون مراد است.76
طبري مي‌گويد: دليل معتبري از قرآن يا حديث بر تعيين معناي آن نيست.77 بيشتر مفسران گفته اند: مراد، شهري از شهرهاست، نه كشور مصر؛ زيرا كلمة «مصر» غيرمنصرف است و تنوين نمي پذيرد. ازاين رو، در چهار مورد ديگر استعمال اين كلمه در قرآن كه قطعاً كشور مصر از آن اراده شده بدون تنوين آمده است. اما با توجه به سه حرفي و ساكن‌الوسط بودن كلمة مصر، اين واژه حتي در صورت علميت تنوين مي پذيرد؛ چنان كه اهل ادب در كلماتي نظير نوح، لوط و هند گفته اند. برخي نيز احتمال داده اند منوّن شدن كلمة مصر از قبيل تنوين پذيري كلمة «قوارير» در آيات 15 و 16سوره انسان باشد كه تناسب سياق و مانند آن مصحّح تنوين پذيري كلمة غيرمنصرف است؛78 يعني تنوين گرفتن اين كلمه ملازمه اي با نكره بودن آن ندارد. ازاين رو، غير از سيدقطب، مفسران محققي چون بلاغي و نظام الدين نيشابوري، نيز احتمال داده‌اند كه مقصود همان مصر معهود و گفته اند: در كلماتي نظير هند، لوط، نوح و رعد، هر دو وجه جايز است.79
بنابراين، تنوين پذير بودن كلمة مصر دليل بر اين نيست كه اين شهر غير از مصر معهود فرعوني است؛ چنان كه از تعبير «الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ» در آية «يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلاتَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرينَ؛ اى قوم! به سرزمين مقدسى كه خداوند براى شما مقرر داشته، وارد شويد و به پشت سر خود بازنگرديد [و عقب‌گرد نكنيد] كه زيانكار خواهيد بود»(مائده: 21) نمي توان نتيجه گرفت كه مراد سرزمين مقدس فلسطين است؛ زيرا اين برداشت با ظاهر آيات سورة شعراء منافات دارد: فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَعُيونٍ وَكُنُوزٍ وَمَقامٍ كَريمٍ كَذلِكَ وَأَوْرَثْناها بَني إِسْرائيلَ؛ [سرانجام فرعونيان مغلوب شدند] و ما آنها را از باغ‌ها و چشمه ها بيرون رانديم، و از گنج‌ها و قصرهاى مجلل [آرى،] اين‌چنين كرديم و بنى‌‌اسرائيل را وارث آنها ساختيم»(شعراء:57ـ59). زيرا پس از «فَأَخْرَجْناهُمْ» بي‌درنگ مي فرمايد: «أَوْرَثْناها بَني إِسْرائيلَ»؛ و ظاهرش اين است كه همان شهر فرعوني پس از اخراج آل فرعون و غرق شدن آنان، در دم به دست بني اسرائيل افتاد.80

نتيجه‌گيري

قرآن کريم در بطون خويش لايه‌هاي پنهاني دارد که هر لاية آن در گذر زمان توسط مخاطبان نسل‌هاي بعدي کشف شده و خواهد شد. اين خود، جنبه‌اي از اعجاز را در بر دارد که در زمينه‌هاي بسياري ازجمله عوامل جغرافيايي قصص قرآن صادق است.
اعجاز عوامل جغرافيايي قصص قرآن هنگامي جذاب‌تر به نظر مي‌رسد که با ساير کتب همچون عهدعتيق بررسي تطبيقي شود و وحياني بودن قرآن و راه نيافتن هيچ‌گونه تحريف به آن نمودارتر گردد. يکي از اين نمونه‌ها کاربرد واژه‌هايي است که معناي پادشاهان مصر را دارد. با مطالعة دقيق تفاسير قرآن و عهدعتيق، و نيز کاوش در جغرافياي تاريخي مصر مي‌توان به اين نتيجه رسيد که ملک، عزيز، و فرعون از جمله واژه‌هايي هستند که قرآن کريم هريک را در جاي خود و با اهداف خاصي به کار برده که گويي حكايت از طبقه‌بندي حکام و پادشاهان مصر دارد، درحالي‌كه عهدعتيق اين واژه‌ها را با آن شيوه و اهداف به کار نگرفته است.
قرآن کريم به ساير عوامل جغرافيايي سرزمين مصر نيز اشاره‌هايي دارد، ازجمله: ذخاير و گنجينه‌هاي زمين مصر، مفاخر تاريخ اديان مصر و شکرگزاري حضرت يوسف براي سکونت در مصر.
همچنين قرآن کريم چند بار به رود نيل ـ واقع در مصر ـ اشاره کرده است. ازجمله در سرگذشت افکندن موساي نوزاد در آن، و مباهات فرعون به مديريت شاخه‌هاي منشعب شده از رود نيل.
واژة مصر كه چهار بار به صورت غيرمنصرف و يک بار به صورت منصرف در قرآن ذکر شده است و درهر پنج مورد به سرزميني اشاره دارد که حضرت يوسف از کنعان (فلسطين) به آن سفر کرد و حضرت موسي و قوم او از آن به سوي ارض مقدس (کنعان، فلسطين) مهاجرت نمودند.

پيوست‌ها



منابع

ابن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل أبي‌طالب(ع) ، قم، مؤسسه انتشارات علامه، 1379ق.
ابن منظور اندلسي، لسان العرب، بيروت، دار صادق، بي‌تا.
احمد بن عبدالحميد يوسف، مصر في الکتاب و السنه، قاهره، دار الشروق، 1420ق.
اندلسى، ابو حيان محمد بن يوسف ، البحر المحيط فى التفسير، تحقيق: صدقي محمد جميل، بيروت، دار الفكر،1420ق .
بلاغى نجفى، محمدجواد، آلاءالرحمن فى تفسير القرآن ، تحقيق: واحد تحقيقات اسلامى بنياد بعثت، قم، بنياد بعثت ، 1420ق .
جعفري، عباس، گيتاشناسي نوين کشورها، تهران، مؤسسه گيتاشناسي، 1382.
جوادي آملي، عبدالله، تسنيم تفسير قرآن کريم، قم، مرکز نشر اسراء، 1382.
الحموي، ياقوت، معجم البلدان، تهران، بي‌نا، 1965م.
راغب اصفهاني، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، تهران، آرايه، 1387.
رشيدرضا، محمدبن‌علي، تفسير المنار، الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1990م.
سعدالله، حسن، من اسرار الفراعنه، قاهره، مکتبه مدبولي، بي‌تا.
سورآبادى، ابوبكر عتيق بن محمد، تفسير سورآبادى، تحقيق: على‌اكبر سعيدى سيرجانى، تهران، فرهنگ نشر نو، 1380.
السواح، فراس، الحدث التوراتي و الشرق الأدني القديم (نظريه کمال الصليبي في ميزان الحقائق التاريخيه و الآثاريه)، چ 3، دمشق، منشورات دار علاءالدين، 1997م.
سوسه، أحمد، العرب و اليهود في التاريخ، چ 7، دمشق، العربي للطباعه و النشرو التوزيع، بي‌تا.
شايان، سياوش، فرهنگ اصطلاحات جغرافياي طبيعي، تهران، انتشارات مدرسه، 1369.
الصليبي، کمال، التورات جاءت من جزيره العرب، بيروت، مؤسسه الأبحاث العربيه، بي‌تا.
طباطبايي‌امين، طاهره‌سادات، جغرافياي تاريخي مسير حرکت قوم حضرت موسي(ع) از مصر تا فلسطين با تأکيد بر ديدگاه‌هاي مفسران قرآن و عهد عتيق، رساله دکتراي علوم قرآن و حديث، دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران علوم و تحقيقات.
طباطبايى، سيدمحمدحسين، الميزان فى تفسير القرآن ، چ5، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعة مدرسين حوزه علميه قم ، 1417 ق .
طبري، محمد بن جرير بن يزيد، تفسير جامع البيان عن تأويل آي القرآن، بيروت، دارالمعرفه، 1406ق.
طوسي، محمد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن ، با مقدمه شيخ آقابزرگ تهرانى و تحقيق احمد قصيرعاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى، بي‌تا.
عرابي، رجاء عبدالحميد، سِفر التاريخ اليهودي (اليهود، تاريخهم، عقائدهم، فرقهم، نشاطاتهم...)، دمشق، الأوائل، 1425ق.
عرفات، محمد مختار، إعجاز القرآن في العلوم الجغرافية، بي‌جا، دار اقراء، بي‌تا.
عيد، احمد، جغرافيه التوراه في جزيره الفراعنه، بي‌جا، مرکز المحروسه للبحوث و التدريب و النشر، 1996م.
فاروق، عمر، و محسن، و محمدحسين، تاريخ فلسطين في العصور الإسلاميه الوسطي، بغداد، منشورات دارالحکمه، 1987م.
القاسم، محمودبن‌ عبدالرئوف، من جغرافيه القصص القرآني، عمان، المکتبه الاسلاميه، 1415ق.
قرشى، سيدعلى‌اكبر، قاموس قرآن، چ6، تهران، دار الكتب الإسلاميه، 1371.
قرطبي، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، بيروت، دارإحياء التراث العربي، بي‌تا.
قطب، سيد، في ظلال القرآن، بيروت، دارشروق، بي‌تا.
القنيبي، عصام موسي، سلاسل من دخان، دمشق، دارالطليعه الجديده، 2007م.
کالين مک ايوِدي، اطلس تاريخي جهان از آغاز تا امروز، چ2، ترجمه: فريدون فاطمي، تهران، نشر مرکز، 1385.
کتاب مقدس، ترجمه تفسيري فارسي، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.
مراغي، احمدبن مصطفى ، تفسير المراغى ، بيروت ، داراحياء التراث العربى، بي‌تا.
مصطفوى حسن ، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ،1360.
مكارم شيرازى، ناصر و همکاران، تفسير نمونه ، تهران ، دار الكتب الإسلاميه ، 1374.
مهران، محمد بيومي، بررسي تاريخي قصص قرآن، ترجمه: سيدمحمد راستگو، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1383.
منشي‌زاده، رحمت‌الله، جهان اسلام و تحولات ساختاري، تهران، انتشارات مسعي، 1378.
القس منيس عبدالنور و...، دائرة المعارف الکتابيه، قاهره، دار الثقافه، بي‌تا.
نيشابورى، نظام‌الدين حسن بن محمد، تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان ، بيروت، دار الكتب العلميه ، 1416ق.
Finkelstein & W. D. Davies, The Cambridge History of Judaism.1, Persion Period, Cambridge University Press, Eighth printing, 2007.
Humphreys, J. Colin, The Miracles of Exeodus, new edition, 2004.
James Baiki,John A, Selbie, M.A., D.D., Encyclopedia of Religion and Ethics, "Hyksos", New York: Charles Scribners Sons, Volume 6.

پي‌نوشت‌ها:

1. ر.ك: دائرة المعارف الکتابيه، ج 7، ص178، واژة مصر.
2. ر.ك: رحمت‌الله منشي‌زاده، جهان اسلام و تحولات ساختاري، ص75.
3. عمر فاروق، و محسن، و محمدحسين، تاريخ فلسطين في العصور الإسلاميه الوسطي، ص342.
4. ر.ك: پيوست 1.
5. القس منيس عبدالنور و...، دائرة المعارف الکتابيه، ج 7، ص176، واژة مصر.
6.عصام موسي القنيبي، سلاسل من دخان، ص87.
7. ر.ك: کالين مک ايوِدي، اطلس تاريخي جهان از آغاز تا امروز، ص63ـ64.
8. مصطفوي، ‌التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج 11، ص 120 به نقل از: النخبة الأزهريّة، ص146.
9ر.ك: حسن سعدالله، من اسرار الفراعنه، ص8.
10. Wright, Edmond, A Dictionary of World History, Oxford,2nd, 2006, Egypt, P. 198.
11.ر.ك: رحمت‌الله منشي‌زاده، همان، ص75ـ80.
12.لازم به ذکر است که اين حدود و مرزهاي امروز کشور مصر است، نه مصر قديم.
13. دومين دوره زمين‌شناسي مربوط به 180 تا 135 ميليون سال قبل (همان، ص201).
14. کواستا (Cuesta واژه‌اي اسپانيايي است به معناي رشته کوهي که يک طرف آن داراي شيبي ملايم و طرف ديگر شيبي تند دارد (سياوش شايان، فرهنگ اصطلاحات جغرافياي طبيعي).
15.ر.ك: رحمت‌الله منشي‌زاده، همان، ص77.
16. ر.ك: همان، ص78ـ80.
17.همان، ص79.
18.ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج 20، ص 16؛ احمد بن مصطفى مراغي ، تفسير المراغى ، ج 20، ص37؛ ابن عطيه اندلسى، المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، ج 4، ص277.
19. ر.ك: طباطبايي، الميزان، ج 18، ص110.
20. ر.ك: سورآبادى، تفسير سورآبادى، ج 4، ص2273.
21. ر.ك: مکارم شيرازي و همکاران، تفسير نمونه، ج 21، ص86.
22. ر.ك: همان، ج15، ص248.
23. ر.ك: طاهره‌سادات طباطبايي امين، جغرافياي تاريخي مسير حرکت قوم حضرت موسي(ع) از مصر تا فلسطين با تأکيد بر ديدگاههاي مفسران قرآن و عهد عتيق، فصل سوم، بخش سوم، گفتار سوم، ص100ـ106.
24. پيدايش 12/ 10ـ20 و 13/ 1.
25. پيدايش 13/ 10.
26. پيدايش 37/ 28.
27. پيدايش 41/ 37ـ46.
28. پيدايش 41: 56ـ57.
29. شهر باستاني مصري "جوشن" که در عربي جاسان و در انگليسي Goshen يا Coshen نام دارد، واقع در شرق دلتاي نيل است.
30. پيدايش 46/31 و 47/ 27.
31. ر.ك: خروج 12/ 40.
32. ر.ك: پيوست 2.
33.ر.ك: ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج 19، ص 145.
34. احمد بن عبدالحميد يوسف، مصر في الکتاب و السنه، ص160.
35. عباس جعفري، گيتاشناسي نوين کشورها، ص2786ـ2787.
36. حموي، معجم البلدان، ج 5، ص 138.
37.ابن شهرآشوب، المناقب، ج1، ص109.
38. همان.
39.عرفات، إعجاز القرآن في العلوم الجغرافية، ص 160.
40. James Baiki,John A, Selbie, M.A., D.D., Encyclopedia of Religion and Ethics, Hyksos, New York: Charles Scribners Sons, Vol. 6, p. 889.
41. ر.ك: محمد عبدالرئوف القاسم، من جغرافيه القصص القرآني، ص111.
42. پيدايش، 40: 7ـ41.
43. محمد بيومي مهران، بررسي تاريخي قصص قرآن، ج2، ص118.
44. ر.ك: مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج 11، ص 123.
45. ر.ك: عرابي، سِفر التاريخ اليهودي، ص108ـ110.
46. ر.ك: همان، ص110ـ112، به نقل از: يوسفوس مورخ و مفسر عهد عتيق در قرن اول ميلادي.
47. James Baiki,John A, Selbie, M.A., D.D., Ibid, p. 890.
48. عرابي، همان، ص108.
49. عرفات، إعجاز القرآن في العلوم الجغرافية، ص 160.
50. James Baiki,John A, Selbie, M.A., D.D., Ibid, p 889.
51.احمد عيد، جغرافيه التوراه في جزيرة الفراعنه، ص14.
52.احمد سوسه، العرب و اليهود في التاريخ، ص196.
53. Finkelstein & W. D. Davies, The Cambridge History of Judaism.1, Persion Period, Cambridge University Press, Eighth printing, 2007, p. 372.
54.عرابي، همان، ص110.
55. James Baiki,John A, Selbie, M.A., D.D., Ibid, p. 890.
56. ر.ك: لسان العرب، ج 13، ص 323.
57. ر.ك: راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن.
58. ر.ك: سيدعلى‌اكبر قرشي، قاموس قرآن، ج 5، ص163ـ164.
59. مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج 9، ص 65.
60. همان، ج 9، ص 66.
61.ر.ك: طبري، جامع البيان، ج 8، جزء 13، ص94؛ قرطبي، الجامع لاحكام القرآن، ج 9، ص267.
62. ر.ك: القاسم، محمد عبدالرئوف، من جغرافية القصص القرآني، ص135ـ136.
63. ر.ك: احمد عيد، همان، ص325.
64. Humphreys, J. Colin, The Miracles of Exeodus, new edition, 2004, P. 90-95.
65. ر.ك: طاهره‌سادات طباطبايي امين، همان، فصل سوم، بخش سوم، گفتار دوم.
66.ر.ك: كمال الصليبي، التورات جاءت من جزيرة العرب، ص90.
67. ر.ك: فراس السواح، الحدث التوراتي و الشرق الأدني القديم (نظريه کمال الصليبي في ميزان الحقائق التاريخيه و الآثاريه)، ص210.
68. حموي، معجم البلدان، ج4، ص384.
69. ر.ك: مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج 11، ص121.
70. ر.ك: دائرة المعارف الکتابيه، ج 7، ص163، واژه مصر.
71. مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص120، به نقل از: مصباح المنير.
72. ابن منظور، لسان العرب، ج 5، ص 176، به نقل از: جوهري.
73. همان، به نقل از: ابواسحاق.
74. ر.ك: سيدقطب، في ظلال القرآن، ج1، ص74.
75.ر.ك: رشيدرضا، المنار، ج 1، ص 274.
76.ابوحيان اندلسى ، البحر المحيط فى التفسير، ج1، ص 235.
77. ر.ك: طبري، جامع البيان في تأويل آي القرآن، ج1، ص349.
78. ر.ك: طوسي، تفسير تبيان، ج1، ص277.
79. ر.ك: محمدجواد بلاغي نجفي، آلاء الرحمن فى تفسير القرآن ، ج 1، ص97؛ نظام‌الدين نيشابوري، تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان ، ج1، ص300؛ جوادي آملي، تسنيم، ج 4، ص642ـ643.
80. جوادي آملي، همان، ص 643ـ644.

مقالات مشابه

ام القری؛ پایگاه جهانی «امت وسط»

نام نشریهپژوهش‌های قرآن و حدیث

نام نویسندهابوالفضل خوش‌منش

تنور

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهمحمد خراسانی

تيه

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهعلی اسدی

نظرة متأنیة فی کتاب الله

نام نشریهالازهر

نام نویسندهعزت ابراهیم دسوقی

ملت محبوب خداوند

نام نویسندهکریم فلاح‌زاده

كعبه و بررسي تاريخ بناي آن در قرآن

نام نویسندهسیدجلال امام

ايرانيان در اشاره هاي قرآني

نام نویسندهسیدمحمد شفیعی مازندرانی