بُعد اقتصادي حيات معقول در آيات و روايات

پدیدآورمحمدجمال خلیلیان اشکذری

تاریخ انتشار1388/12/26

منبع مقاله

share 1172 بازدید
بُعد اقتصادي حيات معقول در آيات و روايات

دكتر محمدجمال خليليان اشكذري
چكيده

نظام اقتصاد اسلامي نگرشي جامع به جنبه‏هاي مادي و معنوي انسان دارد و به همه ابعاد فردي، اجتماعي، حيات دنيوي و اخروي او توجّه داشته و درصدد پاسخ‏گويي به انواع خواسته‏ها و تمايلات عقلاني و عاطفي او مي‏باشد. از اين‏رو، تلاش براي رسيدن به رشد و توسعه در ابعاد مذكور، از يكديگر تفكيك‏ناپذير است.
بر اساس بينش اسلامي، محور تلاش براي رشد و توسعه و قلب آن انسان است و از آن‏رو كه قلمرو توسعه اصلاح درون و برون انسان مي‏باشد، تفكرات، انگيزه‏ها و خواسته‏هاي انسان همسان منابع فيزيكي در تعيين خط مشي‏ها نقش اساسي ايفا مي‏كند.
بنابراين، در جامعه اسلامي ارزش و كرامت انسان پايه و اصل است و مهم‏ترين عامل بنيادين واساسي براي دست يابي به رشد اقتصادي مطلوب و توزيع مناسب درآمدها و اتّخاذ الگوي صحيح مصرف تحقق توسعه انساني به معناي جامع آن، يعني رشد دانش و تخصّص افراد جامعه همراه با تعهّد آنان مي‏باشد.

مقدّمه

حيات معقول يك انسان وضعيتي است كه در آن نيازهاي مادي و جسمي او در محدوده امكانات موجود به بهترين و آسان‏ترين وجه تأمين گردد، به گونه‏اي كه زمينه رشد و تعالي معنوي او و رسيدن به مقام والا و شايسته‏اي كه خداوند متعال بشر را براي آن خلق كرده است، فراهم باشد و اين مهمّ تنها زماني ممكن است كه انسان، در حيات مادي خود با خردمندي، جهت صحيح و معقول زندگي را در پيروي از وحي و مقررات الهي يافته و با آگاهي و اختيار خود آن مسير را بپيمايد؛ زيرا زيربنا و اساس دست‏يابي به هرگونه رشد و ترقّي مادي و معنوي، تعليم و تربيت افراد بشر به عنوان عوامل اصلي فرايند مذكور مي‏باشد و اين امر در سايه تسلّط انسان بر طبيعت و بهره‏برداري معقول و كارا از امكانات موجود در آن ميسّر مي‏گردد.
تعريف مزبور از حيات معقول، مستند به حيات طيّبه‏اي است كه قرآن كريم آن را مطرح نموده است:
(مَنْ عَمِلَ صالِحا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ) (نحل: 97)، هر كس كار شايسته‏اي انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالي كه مؤمن است، او را به حياتي پاك زنده مي‏داريم؛ و پاداش آن‏ها را به بهترين اعمالي كه انجام مي‏دادند، خواهيم داد.
مفروضات ما از حيات معقول را در امور زير مي‏توان خلاصه نمود:
1. محور و موضوع ترسيم حيات معقول، انسان است و هدف آن، تحقق خواسته‏ها و نيازهاي او.
2. انسان، موجودي صاحب اختيار در رفتار خود و در انتخاب مسير زندگي است.
3. علاوه بر نيازهاي مادي و جسماني، انسان داراي نيازهاي روحي و تمايلات معنوي نيز است.
4. تنها راهِ يافتن جهت صحيح و معقول در زندگي آن است كه انسان با استفاده از عقل و آگاهي مسير پيروي از وحي و دستورات الهي را انتخاب نمايد و بداند نيازمند وحي بوده و دانش او به تنهايي براي يافتن مسير حيات معقول كافي نيست.
5. با دست‏يابي انسان به حيات معقول، علاوه بر زندگي اين جهاني، حيات پس از مرگ او نيز به بهترين وجه تأمين مي‏گردد.
مفروضات مزبور را مي‏توان از آيه 97 سوره نحل نيز استفاده نمود: (مَنْ عَمِلَ صالِحا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي) بيانگر فرض اوّل و دوّم (محور بودن انسان و انتخاب‏گر بودن او) مي‏باشد و عبارت (فلنحيينّه حياةً طيبه) بيانگر زندگي شايسته مقام و منزلت انسان است كه خداوند به او عنايت مي‏نمايد و بديهي است كه در اين حيات طيبه نيازهاي مادي انسان همراه با رشد و تعالي روحي و معنوي او تأمين مي‏گردد. عبارت مذكور بيانگر اين مطلب است كه اعطاي حيات طيّبه از ناحيه خداوند و با استمداد از او و پيروي از مقرّرات الهي امكان‏پذير مي‏باشد. فرض پنجم مستند به جمله آخر آيه شريفه مي‏باشد كه مي‏فرمايد: «پاداش آنان را به بهترين اعمالي كه انجام مي‏داده‏اند خواهيم داد.»

اهداف حيات معقول و شيوه دست‏يابي به آن

اهداف زندگي يا حيات معقول را مي‏توان اين‏گونه بيان نمود:
الف. تأمين نيازهاي مادي و جسمي انسان به بهترين و آسان‏ترين شيوه ممكن؛
ب. پاسخ‏گويي معقول به نيازهاي روحي انسان و فراهم‏آوردن رشد و تعالي معنوي او؛
ج. دست‏يابي به معرفت و مقام قرب الهي و رضايت معبود.
شرط اصلي دست‏يابي به اهداف مذكور، حاكم گرديدن روابط عادلانه در زمينه توليد و توزيع مي‏باشد. از سوي ديگر، براي برقراري اين روابط و تداوم آن، نظام‏هاي حكومتي و حاكمان بر مردم در هر زمان مهم‏ترين نقش را در اين زمينه ايفا كرده‏اند، به گونه‏اي كه با برقراري نظام سياسي و اجتماعي مناسب و حاكميت افراد صالح و كاردان، حقوق متقابل مردم و حكومت به خوبي رعايت گرديده و با وجود همكاري و همياري لازم بين آنان، بستر مناسبي براي ايجاد روابط عادلانه فراهم مي‏گردد. اميرمؤمنان حضرت علي(ع) حقوق متقابل بين حاكم و مردم را به عنوان يكي از بزرگ‏ترين و با اهميّت‏ترين حقوق معرفي نموده كه خداوند متعال آن را واجب گردانيده است. حقوق مذكور منشأ تنظيم روابط اجتماعي، و انسجام آن مايه عزّت و سربلندي جامعه اسلامي مي‏باشد. از نظر آن حضرت، امور مردم جز با شايسته بودن حاكمان اصلاح نمي‏شود، و استقامت و پايداري مردم در طريق حق موجب اصلاح زمامداران مي‏گردد. رعايت حقوق متقابل دولت و مردم موجب عزيز و ارزشمند گرديدن حق و اجراي احكام الهي و برقراري روابط عادلانه در جامعه مي‏شود و در اين شرايط، دولتي پايدار و خدمتگزار براي ايجاد رفاه و امنيت كامل به وجود آمده و اميد دشمنان قطع مي‏گردد.1
از مجموع سخنان امام(ع) استفاده مي‏شود كه رعايت حقوق مذكور و برقراري روابط عادلانه، بستر مناسبي براي رشد و توسعه سرمايه‏هاي فيزيكي و انساني فراهم مي‏آورد و حكومت اسلامي به انجام وظايف چهارگانه‏اي كه در عهدنامه مالك اشتر ذكر گرديده موفق مي‏گردد: جمع‏آوري ماليات، جهاد با دشمنان، تعليم و تربيت مردم و آباد كردن كشور.2 بنابراين، در سايه پرورش و تربيت نيروهاي متخصص و متعهّد (استصلاح اهل)، دولت موفق به رشد درآمد ملّي و ثروت عمومي جامعه مي‏گردد و در اين صورت، هدف دوّم، يعني عمران و آباداني قلمرو حكومت و سرزمين اسلام (عمارةُ البلاد) ممكن گشته و درآمدهاي مالياتي دولت نيز افزايش مي‏يابد (جباية الخراج)؛ زيرا بدون دستيابي به رشد توليد ناخالص داخلي و بالارفتن سطح زندگي و درآمدهاي مردم، نه تنها اخذ ماليات مشكل است، بلكه تحميل آن موجب بدتر شدن وضع عمومي اقتصاد و كاهش توليد كل مي‏گردد. اما در صورت بهبود سطح زندگي و درآمد مردم، امكان اجراي برنامه‏هاي مناسب توزيع درآمد و دستيابي به توازن اقتصادي فراهم و امنيّت اقتصادي و اجتماعي نيز در جامعه برقرار مي‏گردد؛ زيرا يكي از عوامل مهم آشفتگي و هرج و مرج داخلي وجود فقر، بيكاري و محروميت عمومي مردم مي‏باشد. از سوي ديگر، همراه با بهبود وضعيّت عمومي اقتصاد و افزايش درآمدهاي مالياتي دولت، امكان تهيه تجهيزات دفاعي و تربيت رزمندگاني شجاع و آماده براي حفظ مرزها و جلوگيري از تجاوز دشمنان خارجي فراهم گرديده و در صورت لزوم دولت را قادر به جهاد و مبارزه با آنان و برقراري امنيّت مي‏گرداند (جهاد عدوّها).
بنابراين، جهت‏دهي صحيح و ايجاد زمينه رشد توليد و درآمد عمومي جامعه و رهايي افراد از جهل و ناداني و پرورش نيروهاي متعهّد و متخصّص از وظايف حكومت اسلامي است و در مقابل، مردم بايد با تعهّد و دلسوزي دولت را در راه رسيدن به اهداف مذكور ياري نمايند تا بستري مناسب براي برقراري روابط عادلانه در زمينه توليد و توزيع به وجود آورده و الگوي صحيح مصرف را به مردم معرفي نمايد تا افراد جامعه از نظر اقتصادي به حيات معقول يا به تعبير قرآن، «حيات طيبه» (نحل: 97) دست يابند و رسيدن به اين هدف تنها با حاكميّت حكومتي صالح و الهي، كه به رعايت حقوق متقابل دولت و ملت متعهّد بوده و مردم نيز به آن نظام وفادار باشند، امكان‏پذير مي‏باشد.3

انسان عقلايي از ديدگاه اسلام

پيش از تعريف انسان عقلايي از ديدگاه اسلام، مناسب است واژه مذكور از ديدگاه نظام سرمايه‏داري كلاسيك تبيين و نقد گردد. انسان عقلايي در اين نظام، كسي است كه تنها به فكر منافع شخصي خود باشد و براي حداكثر نمودن آن تلاش نمايد، و آزادي اقتصادي بر اين اساس قرار دارد كه تعقيب نفع شخصي تأمين‏كننده منافع جمع است. از نظر اقتصاددانان كلاسيك، از چنين فردي به عنوان انسان اقتصادي (Economic-Man) تعبير مي‏شود؛ يعني كسي كه تنها انگيزه‏هاي اقتصادي مي‏تواند او را تحريك كند. اقتصاددانان مكتب تاريخي تعريف و طرز تفكّر مذكور را به شدّت مورد انتقاد قرار دادند. از نظر آنان انسان اقتصادي به كسي گفته مي‏شود كه رفتار وي نمونه‏اي از اعمال جامعه او باشد و اين فرد عملي نامعقول انجام ندهد.4
هابرماس (Habermas) اشكال مختلف عقلانيت از نظر ماكس وبر را در سه دسته طبقه‏بندي مي‏كند:
1. عقلانيت در جامعه؛ كه سه عنصر «سرمايه‏گذاري» (با حسابداري و برنامه منظم و استفاده فنّي از دانش)، «دولت نوين» (با سيستم مالياتي متمركز و دايمي و ارتشي منظم با فرماندهي واحد و حكومت قانون و مديران متخصّص) و «قانون» را عناصر عقلاني كردن جامعه مي‏داند.
2. عقلانيّت در فرهنگ؛ كه ساختار وجدان جوامع نوين از آن ناشي مي‏شود و تمام عناصر معرفتي، بياني ـ هنري و اخلاقي ـ ارزشي و سنّت مذهبي را در بر مي‏گيرد.
3. عقلانيّت در شخصيّت فردي؛ عقلانيّت فرهنگي در سطح نظام شخصيّتي منجر به بروز رفتاري مي‏شود كه وِبِر آن را رفتار مبتني بر اصول مي‏ناميد.5
با بررسي واژه مذكور از نظر دو مكتب سرمايه‏داري كلاسيك و اسلام به اين تفاوت اصلي مي‏رسيم كه رفتار عقلاني از نظر سرمايه‏داري، رفتاري نيست كه اهداف عقلاني دارد، بلكه رفتاري است كه بر اساس سهل‏الوصول‏ترين و راحت‏ترين وسايل نيل به اهداف (حداكثر كردن سود و لذّت) طراحي شود و به پيش برود. بر اين اساس، تنها بايد سعي كنيم كه با هزينه هر چه كمتر و سرعت هر چه بيشتر پيش برويم. همواره بايد در جست‏وجوي منابع هر چه بيشتر براي مصرف و تأمين فردي بود و وضعيت ايده‏آل از حيث ارزشي همين است. هيچ بايد و نبايد اصول‏گرايانه عقلي يا وحياني كه براي تمايلات و انگيزه‏هاي ما ضرورت‏هاي جديد را ايجاب كند و علي‏رغم ميل‏ما، تحقق چيزي يا وضعيّتي را بطلبد قابل قبول نيست.6
به طور خلاصه، از ديدگاه سرمايه‏داري ليبرال نكات زير را درباره عقلانيّت و انسان عقلايي مي‏توان بيان نمود:
الف. حريم عقلانيّت، بسيار محدود و تنها مختص به مهندسي ابزار و تنظيم وسايل براي نيل به مطلوب اقتصادي و شخصي مي‏باشد.
ب. عقل، مطلقا قدرت مانور در حوزه اهداف، به ويژه در مقياس كلي حيات و مدنيّت، و حق چون و چرا در مباني را ندارد و تعيين هدف، به اميال و به هنجارهاي شخصي يا ملّي بستگي دارد.
ج. عقل، فاقد قدرت داوري درباره ارزش‏ها است؛ زيرا حوزه عقل، غير ارزشي و حوزه ارزش‏ها، غير عقلاني و غير عملي است و دانش از ارزش جداست.
د. انسان، اصولا موجودي غيرمنطقي به شمار مي‏آيد و عقل، تنها قوه محاسبه‏اي در خدمت غرايز و اميال بوده و صلاحيت فرماندهي ندارد.
امّا عقلانيّت را با توجّه به آموزه‏هاي اسلامي در سه سطح مي‏توان مطرح نمود:
1. عقلانيّت در مقياس كلّي (شناخت فلسفه حيات، موقعيّت حساس و استثنايي انسان در آن و اهميّت و نقش عقل در تنظيم ابطه انسان با جهان و خالق آن)؛
2. عقلانيّت و ارزش‏ها (شأن عقل در تنظيم رابطه انسان و معماري اخلاقيّات)؛
3. عقلانيّت ابزاري (مهندسي و اندازه‏گيري، نظم و پيش‏بيني و نقش عقل در محاسبات معيشتي براي نيل به اقتصادي شكوفا و تمدني آباد و مرفّه)؛
با بررسي كامل نظريه ماكس وبر معلوم مي‏گردد كه عقلانيّت در مكتب سرمايه‏داري كلاسيك از سه حوزه مزبور، تنها به سوّمي اكتفا كرده و دقيقا به همين علت است كه در تفسير جهان، انسان و حيات ناقص و ناتوان مي‏باشد.7
در حال حاضر با توجّه به خودخواهي‏ها و افزون‏طلبي‏هاي انسان و با وجود ميليون‏ها نفر محروم و گرسنه در كشورهاي گوناگون و توزيع نابرابر درآمد و ثروت در سطح جهان و تشديد فاصله‏هاي طبقاتي در بسياري از كشورها، ديگر اين كلام آدام اسميت، به عنوان تنها اصل عقلايي خدشه‏ناپذير در تأمين منافع جامعه تلقّي نمي‏گردد و به وسيله بسياري از صاحب‏نظران و اقتصاددانان مشهور غربي مورد نقد قرار گرفته است؛ براي مثال، آمارتياسن در اين زمينه مي‏گويد: «اين ادعا كه حداكثر كردن نفع شخصي امري عقلايي است، ممكن است ادعاي بي‏جايي نباشد، اما اين استدلال كه هر چيز جز حداكثر كردن نفع شخصي بايستي غير عقلاني به حساب آيد كاملا شگفت‏انگيز است... حقيقت اين استدلال كه مردم همواره نفع شخصي خود را به حداكثر مي‏رسانند چندان بي‏معنا نيست، اما نمي‏توان گفت كه عقلانيّت همواره و در همه جا ايجاب مي‏كند كه انسان به دنبال حداكثر كردن نفع شخصي‏اش باشد. به عبارت ديگر، اينكه خودخواهي فراگير را يك واقعيّت به شمار آوريم شايد اشتباهي بيش نباشد، اما اينكه خودخواهي را ملاك عقلانيّت بدانيم واقعا بي‏معناست.»8
انسان عقلايي از ديدگاه اسلام كسي است كه مسير حيات معقول را بپيمايد، بنابراين، علاوه بر اينكه عاقل است مسلمان نيز هست؛ يعني رفتار او مطابق با قوانين و مقرراتي است كه با وحي توسط پيامبران الهي به او رسيده، در نتيجه، بر اساس نگرش يك مسلمان، نفع تنها در نفع شخصي مادي خلاصه نمي‏گردد، بلكه گذشتن از نفع شخصي مادي با رسيدگي و كمك به محرومان جامعه با انگيزه الهي، موجب دستيابي به منافع برتر و بالاتر براي فرد مي‏گردد.
پرفسور نايت (Knight) در اين زمينه مي‏گويد: «او (انسان عقلايي) مي‏داند كه چه مي‏خواهد و رفتار خود را هوشمندانه با ديدگاهي خاص براي دستيابي به آن هدف تنظيم مي‏كند».9
علت اختلاف در تعريف انسان عقلايي از ديدگاه اسلام و نظام سرمايه‏داري، در اين است كه زيربناي تنظيم اصول و روش‏هاي اقتصاد سرمايه‏داري فقط بر اساس معيار قرار دادن انگيزه مادي است، از اين‏رو، رشد اقتصادي و رفاه انسان هدف اصلي و نهايي قلمداد مي‏شود، ولي در اسلام رشد اقتصادي و رفاه اجتماعي وسيله‏اي براي آزادسازي انسان از اسارت در طبيعت مادّي است.
از سوي ديگر، انسان عقلايي موردنظر اسلام نيز در تلاش است نفع و مطلوبيّت خود را حداكثر نمايد، اما با توجّه به بينش اسلامي و ارزش‏هاي مربوط به آن، گستره اين مطلوبيّت وسيع‏تر از مطلوبيت مادي زودگذر است و مطلوبيّت‏هاي معنوي و اخروي را نيز شامل مي‏شود.
در قرآن كريم بيش از 300 آيه متضمن دعوت انسان به تفكر، استدلال و تعقل است. اسلام همواره پيروان خود را به خردورزي در زمينه‏هاي طبيعت (بقره: 164، جاثيه: 5، نحل: 12، رعد: 4) و شريعت (بقره: 242، نور: 61، انعام: 151) دعوت مي‏كند. همين معنا در كلام امام علي(ع) نيز به شكلي ديگر بيان شده است:
در خطبه اوّل نهج‏البلاغه آمده است كه پيامبران براي آن مبعوث شده‏اند كه عقل و خردِ انسان را از صورت دفينه خارج كنند و آن را برانگيزانند.10
قرآن حتي در پاسخ كساني كه پايبندي و تعصب به ميراث فرهنگي را ارزش تلقّي مي‏كنند، عقلانيت را معيار ردّ و قبول اعلام مي‏كند و مي‏فرمايد: (أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ شَيْئا وَلاَ يَهْتَدُونَ) (بقره: 170)، آيا اگر پدران آن‏ها چيزي نمي‏فهميدند و هدايت نيافتند [باز از آن‏ها پيروي خواهيد كرد]؟ و يا: (أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ شَيْئا وَلاَ يَهْتَدُونَ) (مائده: 104) آيا اگر پدران آن‏ها چيزي نمي‏دانستند و هدايت نيافته بودند [باز از آن‏ها پيروي كنند]؟ يعني مبناي هر نوع نقد و انتقادي عقل و علم است؛ چه، اينكه معيار پذيرش، عقلانيّت و دانش مي‏باشد و شيوع يا عرف و قِدْمت، هيچ يك به تنهايي براي انديشه يا عملي ارزش نمي‏آورد.11

بينش كلي نظام اقتصاد اسلامي

نظام اقتصاد اسلامي نگرشي جامع به جنبه‏هاي مادي و معنوي انسان دارد و به همه ابعاد فردي و اجتماعي انسان و حيات دنيوي و اخروي او توجّه داشته و در صدد پاسخ‏گويي به انواع خواسته‏ها و تمايلات عقلاني و عاطفي او مي‏باشد؛ از اين‏رو، تلاش براي رسيدن به رشد و توسعه در ابعاد مذكور، از يكديگر تفكيك‏ناپذير است. بنابراين، خوشبختي، سعادت و رفاه انسان در دنيا و آخرت موردنظر اسلام مي‏باشد و تلاش در اين جهان مادي، مقدّمه و وسيله‏اي براي رسيدن به سعادت حقيقي و جاوداني در آخرت است و اين‏گونه دنياطلبي و تلاش براي آن، نه تنها تعارضي با آخرت‏خواهي ندارد، بلكه جهت‏دهنده و تصحيح‏كننده حركت انسان مي‏باشد. بر اساس بينش اسلامي، محور تلاش براي رشد و توسعه و قلب آن، انسان است و چون قلمرو توسعه، اصلاح درون و برون انسان مي‏باشد، تفكرات، انگيزه‏ها و خواسته‏هاي او، همسانِ منابع فيزيكي، سرمايه، دانش و تخصص، سازماندهي و مديريت، در تعيين خط مشي‏ها نقش اساسي ايفا مي‏كند. از آيات قرآن كريم استفاده مي‏شود كه دستيابي به زندگي شايسته و سالم در گرو بهره‏گيري از معارف آسماني همراه با تفكر و تعقّل است و انسان بايد حيات طيّبه‏اي كه خالق اين جهان به او معرفي كرده شناسايي و راهكارهاي رسيدن به آن را از طريق وحي و عقل جست‏وجو نمايد.
خلاصه مطلب آنكه، نظريات اقتصادي كلاسيك صرفا بر انديشه‏هاي بشري و روش آزمون و خطا در زندگي مبتني مي‏باشند، ولي اقتصاد اسلامي مبتني بر وحي و تفكر و تعقّل براي پيدا كردن راه سعادت و بهروزي است.12 از آيات متعددي استفاده مي‏شود كه وحي انسان را به حقايق هستي واقف و راه‏هاي سعادت و رستگاري را براي او روشن مي‏سازد.13

نگرش اسلام به انسان

در بينش اسلامي، انسان موجود برگزيده خداوند است كه مي‏تواند كانون برتري‏ها و فضايل اخلاقي گردد؛ زيرا روح الهي در او دميده شده است.14
خداوند انسان را خليفه خود در روي زمين قرار داده،15 او را گرامي داشته و بر بسياري از موجودات برتري داده است.16 همچنين خداوند انسان را امانت‏دار خود17 و مأمور آباد كردن زمين قرار داده است.18
بنابراين، از انسان به عنوان موجودي صاحب اختيار و اراده انتظار مي‏رود كه عقل و فكر خود را به كار گرفته، خود را مكلّف به پيروي از فرامين الهي دانسته19 و در مقابل اعمال خود مسئول باشد.20 در نتيجه، او مي‏تواند عنصري فعال و مفيد براي جامعه باشد يا به عكس، به صورت عنصري ناسپاس و كفران‏كننده نعمت‏ها درآيد؛21 زيرا با به كارگيري عقل و پيروي از وحي، شايستگي عروج و فراتر رفتن از مقام ملايك را دارد، تا جايي كه به فرمان خداوند فرشتگان بر او سجده نمودند22 و اگر صرفا به دنبال اشباع غرايز حيواني و كسب سود و ثروت يا مقام باشد، ممكن است از منزلت انساني‏اش ساقط گرديده، از چهارپايان پست‏تر گردد.23 رابطه با انسان و ارج نهادن به او، رابطه با خالق و ارج‏گذاري نسبت به آفريدگار است. هر انساني مي‏تواند راه رسيدن افراد ديگر را به معنويت و كمالات انساني هموار نمايد؛ او مي‏تواند با رعايت حقوق همنوعان خود و بهبود روابطش با آنان، به كمالات معنوي جديدي دست يابد و رضايت و خشنودي خداوند متعال را، كه بالاترين و برترين كمال است،24 تحصيل نمايد.
در جامعه اسلامي، ارزش و كرامت انسان پايه و اصل است و همه قوانين با توجّه به اين اصل تدوين مي‏گردند، روابط مالي و مبادلات اقتصادي همه بر محور اين انديشه دور مي‏زنند كه سرمايه و سود بايد در خدمت انسان قرار گيرند؛ زيرا آن دو براي رشد و تكامل مادي و معنوي انسان مي‏باشند، نه اينكه انسان براي آن دو بوده و در خدمت سود و سرمايه باشد.25 اوج كرامت و منزلت انسان از نظر اسلام و اصالت دادن به حقوق انساني او را در كلام هشتمين پيشواي معصوم، امام رضا(ع)، مي‏توان مشاهده نمود: زكريابن آدم مي‏گويد: از آن حضرت سؤال نمودم: مردي از اهل ذمّه (اهل كتاب مقيم كشورهاي اسلامي) كه به فقر و گرسنگي مبتلا گرديده بود، فرزندش را آورد و گفت: فرزندم مال تو، او را خوراك بده و برده تو باشد. امام فرمود: (انسانِ) آزاد خريد و فروش نمي‏شود، اين كار شايسته تو نيست و براي اهل ذمّه نيز روا نمي‏باشد.26 بر اساس آنچه در اين روايت آمده، از نظر اسلام انسان، آزاد است و نيازهاي اقتصادي نمي‏تواند او را برده كسي ساخته و آزادي خدادادي او را سلب نمايد. از اين‏رو، اميرمؤمنان حضرت علي(ع) در اين‏باره مي‏فرمايد: «لا تَكُن عَبْدَ غَيْرِك وَ قَدْ جَعَلَكَ اللّهُ حُرّا»؛27 برده كسي مباش، حال آنكه، خداوند تو را آزاد قرار داده است.
نتيجه آنكه، از نظر اسلام انسان داراي كرامت و شرافت ذاتي مي‏باشد و خداوند متعال همه امكانات مادي و معنوي را براي به فعليّت رساندن استعدادها و كمالات ذاتي در اختيار او قرار داده است، از اين‏رو، اعضا و جوارح، سلامتي و حيات، انديشه و تعقل، حقوق انساني و آزادي‏هاي فردي و اجتماعي، همه و همه به عنوان امانت‏هاي الهي در اختيار انسان مي‏باشند و او نسبت به چگونگي بهره‏برداري از آن‏ها مسئول است. بنابراين، كسي نمي‏تواند بگويد كه چون آن‏ها از آنِ من هستند مي‏توانم با رضايت خودم آن‏ها را نابود ساخته يا از خود سلب نمايم. از اين‏رو، از نظر اسلام كسي حق ندارد براي امرار معاش، خود را برده ديگري سازد يا برخي از اعضا و جوارح خود را بفروشد و سلامتي خود را در معرض خطر قرار دهد و يا دست به سقط جنين بزند. حال آنكه از نظر مكتب سرمايه‏داري، اگر اين امور با اختيار و رضايت خود شخص انجام گيرند مانعي ندارد؛ چرا كه در راستاي استيفاي حقوق و آزادي‏هاي فردي قلمداد مي‏گردد. از سوي ديگر، اسلام با آن دسته از آزادي‏هاي فردي و اجتماعي كه همراه با فساد و فحشا باشد و بي‏بندو باري و سست شدن بنيان خانواده را به دنبال دارد، مخالف است و اين‏گونه آزادي‏ها را در تضادّ با مصلحت فرد و جامعه و از بين برنده آزادگي انسان مي‏داند. در حالي‏كه مكتب سرمايه‏داري با آزادي‏هاي مذكور موافق بوده و محدوديت آن را تنها در جايي مي‏داند كه موجب سلب آزادي از ديگران گردد.

ارزش‏هاي معنوي و اقتصاد

يكي از مهم‏ترين و برجسته‏ترين فرازهاي قرآن كريم، تأكيد بر ضرورت تزكيه انسان‏ها و تهذيب اخلاق آن‏ها مي‏باشد و اهميّت آن به حدّي است كه يكي از اهداف بعثت انبياي الهي تحقّق بخشيدن به اين مطلب عنوان شده است.28 قرآن كريم در تشويق به كار و توليد تحصيل رزق و روزي، انسان را به جست‏وجوي فضل الهي دعوت مي‏كند تا محصول به دست آمده را صرفا نتيجه كار خود مپندارد29 و زماني كه توصيه به تصرف در نعمت‏هاي الهي مي‏كند، به دنبال آن بر رعايت تقوا تأكيد مي‏نمايد30 تا انگيزه اصلي و نهايي انسان را در راستاي دستيابي به حيات معقول و زندگي پاكيزه جهت‏دهي نمايد. همچنين براي رسيدن به اين هدف ارزشمند، انسان را به رعايت برخي ارزش‏ها در صحنه توليد و مصرف سفارش مي‏كند؛ مثلا، به هنگام اقامه نمازجمعه و تشكيل اين اجتماع روحاني و معنوي، مسلمانان را به كوشش براي شركت در آن ترغيب نموده و به ترك فعاليت‏هاي اقتصادي در آن زمان توصيه مي‏نمايد31 و يا اعمال محدوديت‏هايي نظير منع اسراف و تبذير،32 ممنوعيّت توليد برخي كالاها و ارائه بعضي خدمات33 (مانند مشروبات الكلي و داير كردن محل قماربازي)، تأكيد بر ذكر نام خدا به هنگام قرباني كردن و ذبح چهارپايان34 و يا توصيه به گفتن «انشاءالله» به هنگام انجام هر كاري35 و همچنين اين مطلب كه گوشت قرباني شما به خداي متعال نمي‏رسد، بلكه آنچه به او مي‏رسد و ارزشمند است، تقواي شماست،36 همه درصدد تقويت ارزش‏هاي اخلاقي و معنوي در انسان مي‏باشد.37

باورهاي اسلامي و اقتصاد

در اسلام، مباني عقيدتي، اصول تربيتي و اخلاقي از اقتصاد و مسائل مالي و سياسي جدا نيست. توحيد و عدل به عنوان دو اصل اساسي رسالت پيامبران الهي، با ضوابط اجتماعي و قوانين اقتصادي پيوندي ناگسستني داشته و همه مقرّرات بر محور اين دو اصل قرار دارند؛ زيرا دو اصل مذكور جوهره تعاليم الهي و اخلاقي مي‏باشند كه جسم و جان انسان را تحت تأثير قرار داده و به فعاليت‏هاي او رنگ الهي و انساني مي‏بخشند.38 اعتقاد به توحيد به معناي جامع آن و توجّه به توحيد افعالي به هنگام توليد، به انسان مي‏آموزد كه او جانشين خدا (خليفةاللّه) در روي زمين است و در جايگاهي قرار دارد كه فعل خداوند متعال با دستان او قابل انجام مي‏باشد. اين عقيده موجب مي‏گردد كه يك مسلمان به كبر و غرور و خودخواهي، كه سرچشمه بسياري از تخلفّات و نزاع‏هاست، مبتلا نگردد.
از سوي ديگر، با اعتقاد به معاد و زندگي پس از مرگ، افق زماني نگرش يك فرد در عرصه زندگي تغيير كرده و نه تنها از كوتاه مدت به بلندمدت، بلكه به ابديّت منتهي مي‏گردد. امّا اين بينش كه انسان پس از مدتي كوتاه، آن هم در زمان نامعيّني، نيست و نابود مي‏گردد، آينده‏اي تاريك و مأيوس‏كننده را براي انسان ترسيم نموده و زمينه هرگونه جرم و جنايتي را براي رسيدن به لذايذ و افزايش سود و منفعت مادّي در اين مدّت محدود براي او فراهم مي‏سازد. با اعتقاد به معاد، افق ديد يك مصرف‏كننده مسلمان تا حيات جاودان پس از مرگ گسترش يافته و با توجّه به ديدگاه »الدنيا مزرعة الاخرة« بسياري از واژه‏هاي اقتصاد، به ويژه مفاهيمي همچون مطلوبيّت و سود، دگرگون شده و معناي وسيع‏تري مي‏يابند؛ مفهوم سود از نفع مادي و اين دنيايي فراتر رفته و مصاديق لذّت و مطلوبيّت از دايره تنگ و محدود ماديّات به لذايذ معنوي و كمالات روحي و رضايت خاطر به نعمت‏ها و رحمت‏هاي الهي در سراي جاودان و هميشگي آخرت گسترش مي‏يابد؛ زيرا افراد معتقد به معاد نه تنها منافع جهان پس از مرگ را نيز مورد توجّه قرار مي‏دهند، بلكه به دليل تداوم حيات اخروي و جاودان بودن انسان در آن‏جا، وزن بيشتري به آخرت مي‏دهند، در نتيجه، صله رحم، احسان، انفاق و رعايت حقوق ديگران ـ حتي در صورتي كه دستگاه كنترل‏كننده‏اي نباشد ـ توجيه جدي پيدا مي‏كنند و فعاليت‏هاي اقتصادي با انگيزه الهي و با هدف اطاعت و بندگي خداوند متعال قابل انجام مي‏باشد و از سوي ديگر، وعده عقوبت‏ها و تنبيهات سنگين الهي در آخرت، فرد را از تعرّض به حقوق ديگران و ارتكاب جرايم از جمله تخلّفات اقتصادي، باز مي‏دارد. از اين‏رو، قرآن كريم از روش انذار و تبشير (بيم دادن نسبت به عذاب‏هاي الهي و وعده پاداش، نعمت‏ها و مقامات آخرتي) براي تربيت و هدايت انسان در مسائل مختلف زندگي استفاده نموده است.39 به عنوان نمونه، درباره كم‏فروشي مي‏فرمايد: (ويل للمطففين...) (مطففين: 1) واي بر كم فروشان! و يا به كنزكنندگان طلا و نقره و بي‏توجّهان به محرومان جامعه وعده عذابي دردناك داده است.40 در مقابل، براي تشويق نسبت به رسيدگي به فقرا و محرومان در آيات فراواني پاداش بزرگ انفاق كنندگان در راه خدا را متذكر گرديده است.41

توسعه اقتصادي انسان‏مدار

مهم‏ترين عامل بنيادي و اساسي براي دستيابي به رشد اقتصادي مطلوب و توزيع مناسب درآمدها و اتخاذ الگوي صحيح مصرف در جامعه اسلامي اين است كه افرادي صالح و شايسته، آگاه و متعهد همراه با مهارت‏هاي مورد نياز كشور تربيت شوند. به عبارت ديگر، توسعه انساني به معناي جامع آن، يعني ايمان و معرفت و تخصّص همراه با تعهّد در افراد جامعه تحقق يابد، به گونه‏اي كه انسان‏هايي صالح، شايسته و آشنا به امكانات و نيازهاي كشور، با فكر و انديشه‏اي خلاّق و استمداد از دانش و تخصّص پيشرفته روز به حلِّ معضلات اقتصادي پرداخته و فقر و محروميّت را از جامعه خود دور سازند. در چنين بستري، ديگر تنها راه افزايش كارايي و بهره وري در اقتصاد تشديد رقابت‏ها و فعال‏تر شدن بخش خصوصي نيست، بلكه همراه با راهكار مذكور، تزكيه افراد و تقويت روحيه خودباوري و اعتماد به نفس در آنان در كنار تعليم آحاد جامعه، از كارگزاران دولتي تا فعالان بخش خصوصي و تعاوني، مورد توجّه جدّي قرار مي‏گيرد؛ زيرا توسعه اقتصادي مطلوب و پايدار مشروط به دستيابي به توسعه انساني به معناي جامع آن مي‏باشد. بر اين اساس، آنچه در تنظيم سياست‏ها، طرح‏ها و برنامه‏هاي توسعه بايد مهم قلمداد گردد، اين است كه انسان در درجه اوّل اهميّت قرار گيرد و هدف اصلي، پرورش قابليّت‏هاي او باشد.42 و همان‏گونه كه بيان گرديد، شرط اساسي تحققّ اين امر حاكميّت افرادي صالح و كاردان مي‏باشد. بنابراين، دولت اسلامي متولّي رساندن جامعه به سطح مطلوبي از توسعه انساني مي‏باشد.
پروفسور آمارتياسن، برنده جايزه نوبل علم اقتصاد در سال 1998م / 1377ش با طرح ايده ظرفيت‏ها و كاركردهاي انساني، اين واقعيّت مهم را آشكار ساخت كه دستيابي به زندگي بهتر بيش از آنكه نيازمند مصرف بيشتر كالاها و خدمات باشد، ثمره پرورش و بسط استعدادها و ظرفيّت‏هاي انساني است.43 بنابراين، بسط ظرفيت‏هاي ذهني از طريق آموزش، در كنار درآمد، از عناصر اصلي توسعه انساني از نظر آمارتياسن مي‏باشد.

پي‏نوشت‏ها

1 ـ «هذا ما امر به عبدالله علي اميرالمؤمنين مالك بن الحارث الاشتر حين ولّاهُ مصر: جباية خراجها و جهاد عدوها و استصلاح اهلها و عمارة بلادها.» (ابن ابي‏الحديد، پيشين، ج 17، ص 20).
2 ـ «واَعظَمُ ما افترض سبحانه من تلك الحقوق حق الوالي علي الرعيّة و حق الرعيّة علي الوالي، فريضةً فرضها اللّه سبحانه لِكلٍّ علي كلّ، فَجَعَلها نظاما لِاُلفَتِهم و عزّا لدينهم، فَلَيسَت تصلح الرعيّة اِلّا بصلاح الوُلاة و لا تَصلَحُ الولاة اِلّا باستقامة الرعيّة فاذا اَدّتِ الرعيّة الي الوالي حقّه و ادّي الوالي اليها حقّها، عزّ الحق بينهم و قامت مناهج الدّين و اعتدلت معالم العدل و جَرَت علي اِذلالِها السُّنَنْ فَصَلَحَ بذلك الزّمان و طُمِعَ في بقائه الدَّولة و يَئسَت مطامِعُ الاعداء.» (ابن ابي‏الحديد، شرح‏نهج‏البلاغه، ج11، ص91).
3 ـ «و اَمّا حقّي عليكم فالوفاءُ بِالْبَيعة و النَّصيحة في المَشهَد و المَغيبْ وَ الاِجابةُ حينُ اَدْعُوكُم و الطّاعةُ حين آمُركُمْ.» (ابن ابي الحديد، پيشين، ج 2، ص190).
4 ـ منوچهر فرهنگ، فرهنگ بزرگ علوم اقتصادي، تهران، نشر البرز، 1371، ج 2، ص615.
5 ـ محمدسعيد بهمن‏پور، فراز و نشيب عقلانيت، تهران، نوادر، 1379، ص 38ـ42، به نقل از: جرج هابرماس، نظريه كنش ارتباطي، ص 158. براي بررسي و تحليل نظريه هابرماس: ر.ك: همان، ص139ـ 163.
6 ـ حسن رحيم‏پور ازغدي، عقلانيّت، تهران، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، ص 37و38.
7 ـ همان، ص 106تا108.
8 ـ آمارتياسِن، اخلاق و اقتصاد، انتشارات شيرازه، 1377، ص17.
9 ـ George stigler' the teonomist a poescger cit : Basill Blaek well . 1985, p.24-25.
10 ـ «فبعث فيهم رسله... و يثيروا لهم دفائن العقول.» (شرح نهج‏البلاغه، پيشين، ج 1، ص113).
11 ـ عبدالعظيم كريمي، سازه‏هاي تربيت و دموكراسي، عقلانيت، مدنيت و تربيت، تهران، وزارت آموزش و پرورش، 1380، ص85و87.
12 ـ سيد محمدكاظم رجايي با همكاري گروه اقتصاد، معجم موضوعي آيات اقتصادي قرآن، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، 1382، ص 27.
13 ـ مانند: (وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهِيدا عَلي هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْيانا لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدي وَ رَحْمَةً وَ بُشْري لِلْمُسْلِمِينَ و يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرا مِمّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبِينٌ يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْدِيهِمْ إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ) (مائده: 15و 16).
14 ـ (فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ) (حجر:29)
15 ـ (وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ) (بقره: 30) (وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ) (انعام:165)
16 ـ (وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلي كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلا) (اسراء: 70)
17 ـ (إِنّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوما جَهُولا) (احزاب: 72)
18 ـ (هُوَ اَنشَاَكُم مِنَ الاَرضِ وَ استَعمَرَكُم فيها فَاستَغفِرُوهُ ثُمَّ توُبُوا اِلَيهِ اِنَّ رَبّي قَريبٌ مُجّيبٌ) (هود: 61)
19 ـ مانند: (قُلْ أَطِيعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ) (آل‏عمران: 32) و (وَ أَطِيعُوااللّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ) (آل‏عمران: 132)، (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلا) (نساء: 59) (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ) (انفال: 1)، (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ) (انفال: 20) و (وَ أَطِيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرِينَ) (انفال: 46)، (أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطِيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ) (مجادله: 13)، (وَ أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّما عَلي رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ) (تغابن: 12).
20 ـ (وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلا) (اسراء: 36).
21 ـ (إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِرا وَ إِمّا كَفُورا) (دهر: 3).
22 ـ (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِ‏آدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ أَبي وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ) (بقره: 34)، (وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السّاجِدِينَ) (اعراف: 11)، (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ قالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينا) (اسراء: 61)، (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظّالِمِينَ بَدَلا) (كهف: 50)، (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ أَبي) (طه: 116).
23 ـ (وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيرا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ) (اعراف: 179).
24 ـ (وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ) (توبه: 72).
25 ـ محمد حكيمي، معيارهاي اقتصادي در تعاليم رضوي، مشهد، بنياد پژوهش‏هاي آستان قدس رضوي، 1370، ص 430و 431.
26 ـ محمدبن الحسن الطوسي، تهذيب الاحكام، ج 7، ص 77.
27 ـ ابن ابي‏الحديد، پيشين، ج 16، ص93.
28 ـ آيات مربوطه: (هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ)(جمعه: 2)، (لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ) (آل‏عمران:164).
29 ـ (فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللّهِ وَ اذْكُرُوا اللّهَ كَثِيرا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) (جمعه:10)، (إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ أَوْثانا وَ تَخْلُقُونَ إِفْكا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللّهِ‏الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) (عنكبوت: 17).
30 ـ (وَ كُلُوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلالا طَيِّبا وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ) (مائده: 88).
31 ـ (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلي ذِكْرِ اللّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ) (جمعه: 9).
32 ـ (يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ) (اعراف: 31).
33 ـ (يَسئَلونك عَنِ الخَمرِ وَ المَيسِرِ قُل فيهِما اِثمٌ كَبيرٌ وَّ مَنافِعْ لِلنّاس وَ اِثمُهُما اكبرُ مِنْ نفسهما...) (بقره: 219).
34 ـ (فَكُلُوا مِمّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ بِآياتِهِ مُؤْمِنِينَ) (انعام: 118)، (وَ لا تَأْكُلُوا مِمّالَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلي أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ) (انعام: 121).
35 ـ (وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‏ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَدا) (كهف: 23)، (إِلاّ أَنْ يَشاءَ اللّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسي أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَدا) (كهف: 24).
36 ـ (لَنْ يَنالَ اللّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي مِنْكُمْ كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللّهَ عَلي ما هَداكُمْ وَ بَشِّرِ الُْمحْسِنِينَ) (حج: 37)
37 ـ سيد محمدكاظم رجايي، پيشين، ص38ـ40.
38 ـ محمد حكيمي، پيشين، ص 432.
39 ـ سيد محمدكاظم رجايي، پيشين، ص 31و 32.
40 ـ (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرا مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ) (توبه: 34).
41 ـ مانند آيات 261 و 262 و 265 سوره بقره.
42 ـ كيث گريفين وتري مك كنلي، تحقق استراتژي توسعه انساني، مؤسسه عالي پژوهش تأمين اجتماعي، 1375، ص 17و 18.
43 ـ سازمان برنامه و بودجه، اولين گزارش ملّي توسعه انساني جمهوري اسلامي ايران، مركز مدارك اقتصادي ـ اجتماعي و انتشارات، 1378، ص17.