صوت، روح و جنسيت در سوره «قدر»

پدیدآورمایکل سلز

تاریخ انتشار1388/12/26

منبع مقاله

share 592 بازدید
صوت، روح و جنسيت در سوره «قدر»

مايكل سلز/ترجمه: ابوالفضل حرّى

اين مقاله، چندساحتى2 بودن معنا را كه به واسطه وجوه معنايى، صوتى،3 عاطفى و جنسيتى4 ايجاد مى‏شود، در سوره قدر بررسى مى‏كند. سه وجه آوايى، عاطفى و جنسيتى عمدتا در ترجمه از كف مى‏روند. قرائت تنگاتنگ5 سوره قدر، بسترى را براى تحليل همكنشى6 صوت و معنا فراهم مى‏آورد. در عوض، اين تحليل تلاش مى‏كند كه جنبه‏هاى معنا را نيز بررسى كند. در اين تحليل، به آرايه‏هاى آوايى7 يعنى الگوهاى صوتى سرتاسرى كه به واسطه استخدام در سوره قدر و ديگر سوره‏هاى قرآن، تداعى‏ها يا «بارهاى» معنايى، عاطفى و جنسيتى را به دوش مى‏كشند، توجه ويژه مبذول مى‏شود. اين آرايه‏هاى آوايى موجب مى‏شوند كه ته‏صداهاى تشخص‏بخشى8 و جان‏بخشى9 در برساخت‏هاى جنسيتى، در گوش طنين‏انداز شوند؛ كه اگر جز اين بود اين برساخت‏ها، مجموعه‏اى جملات دستورى بيش نبودند، حتى اگر اين الگوهاى آوايى به واسطه سياق معنايى و آوايى گريزپا، سايه روشن‏هاى عاطفى سوره را تلطيف مى‏كردند. بررسى برهم‏نقش شدن اين سه لحظه قرآنى در كنار وجوه به هم تافته گفتمانى كه پيش‏تر اشاره كرديم، نتيجه‏اى است كه از اين مقاله حاصل مى‏آيد.
معدود افرادى كه قرآن را به ناآشنايان به زبان عربى، معرفى كرده‏اند، از اين احساس گريزان بوده‏اند كه آنچه از ترجمه قرآن به گوش مى‏خورد ـ گو كه ترجمه‏ها هم قوى باشند (اگر اصلاً بشود نام ترجمه را بر آنها گذاشت) ـ فقط طنينى غالبا درهم از متن اصلى است. توجه معاصر به ماهيت شفاهى و آوايى قرآن، ناكارآمدى ترجمه قرآن را عيان‏تر كرده است. در اين‏باره مسائل به هم تافته متعددى مطرح مى‏شوند: توصيفى كه قرآن از خودش ارائه داده است (قرآنّ عربىّ)؛ نقش سنت شفاهى در انتقال قرآن؛ تأكيدى كه در دين اسلام شده است مبنى بر اينكه قرآن به زبان اصلى خود تلاوت شود؛ اهميت اسلام به حفظ كردن قرآن و اهميت هنر تجويد در تلاوت قرآن كه بر قواعد بيان صحيح تأكيد مى‏كند.
با اين حال، مطالعات ادبى قرآن به ويژه شفاهيت قرآن، انگشت‏شمارند. رويكردهاى ادبى معاصر به قرآن، خاستگاه قرآن را بررسى كرده‏اند؛ اينكه قرآن چگونه تأليف شده است، و كارى ندارند به اينكه متن قرآنى چگونه معناآفرينى مى‏كند. پيشينه بحث مربوط به اعجاز القرآن (تقليدناپذيرى قرآن) و فضل القرآن (شكوهمندى قرآن)، ويژگى صوتى قرآن را مورد تأكيد قرار مى‏دهد، اما تحليل سنتى ناظر به ويژگيهاى بلاغى، معمولاً ذكرى از تعامل صوت و معنا به ميان نمى‏آورد. به بيانى ساده، پرسش اين است كه در قرآن صوت با معنا چه ارتباطى دارد؟ طرح اين پرسش به معناى طرح دوباره پرسش از توازن10 است كه مى‏توان آن را هارمونى‏متنى11 ناميد و نيز پرسش از نظم12 كه معمولاً آن را به تركيب‏بندى ترجمه مى‏كنند، اما توازن و نظم نيز به اصلى پويا اشاره مى‏كنند كه به قرآن ويژگى متمايز مى‏بخشد و آنچه آن را عجالتا صداى قرآنى13 مى‏ناميم.
اين جستار، معنا را در قرآن بدان گونه كه به واسطه چهارمحور اصلى يا چهار وجه گفتمان يعنى وجوه معنايى، صوتى، عاطفى و جنسيتى توليد مى‏شود، بررسى مى‏كند. گرچه به سبب سهولت كار بررسى، اين چهار وجه را از يكديگر جدا كرده‏ايم، هيچ كدام سواى ديگرى از هم بازشناختنى نيست. هر چند ممكن است اين وجوه در ديگر اشكال ادبيات نيز كارايى پيدا كنند. هدف اين جستار، ادراك بهتر نقش متمايزى است كه اين وجوه در گفتمان قرآنى ايفا مى‏كنند.
1) وجه معنايى عبارت است از جنبه‏هاى لغوى، نحوى و مضمونى. براى سهولت امر بررسى، وجه معنايى به طور محدود براى اشاره به سطح گفتمانى معنا به كار مى‏رود. اين سطح، مهم‏ترين سطحى است كه در ترجمه مورد لحاظ قرار مى‏گيرد.
2) وجه آوايى به رابطه مسئله‏دار قرآن به شعر و شاعرى دامن مى‏زند. آياتى متعدد (انبياء/5 ؛ صافات/36 ؛ طور/30 ؛ حاقه/41)14 نيات برخى معاصران پيامبر (ص) را مبنى بر اينكه، وحى قرآنى، شعر و شاعرى است، بازتاب داده و انكار مى‏كند. ميان قرآن و شعر جاهليت تمايزاتى آشكار به چشم مى‏خورد و از همه مهم‏تر اينكه، قرآن اوزانى ثابت ندارد. با اين حال، بنابر برخى سنجه‏هاى متداول امروزين از جمله فشردگى15 و ايجاز،16 برخى پاره‏هاى قرآن را ـ دست پايين را كه بگيريم ـ مى‏توان در زمره شعر قرار داد. اظهار نظر ياكوبسون مبنى بر اينكه كاركرد شعرى زبان را نبايد به شعر محدود كرد، در اينجا به ويژه كارايى پيدا مى‏كند.17
بخشى از شعر جاهليت از تنش ميان وزن نحوى18 و وزن بحرى19 حاصل مى‏آيد. تحليل سوره قدر نشان مى‏دهد كه قرآن تكيه مشدد بر تنش ميان وزن نحوى و انسجام آوايى‏شناختى را جايگزين تنش ميان وزن نحوى و بحرى مى‏كند. انسجام واجى،20 كنار هم قرار گرفتن واحدى از زبان است به واسطه پژواك‏هاى صوتى، و هنگامى كه انسجام چند آيه موازى را در بر مى‏گيرد، اين انسجام به واسطه توازن واجى21 حاصل مى‏آيد. در اينجا البته هنر قرائت (تجويد)، جنبه‏اى اساسى از متن شفاهى و آوايى قرآن محسوب مى‏شود. در حالى كه قرائت بدون رعايت فنون تجويد نيز از جلوه‏هاى صوتى به تمامى برى نيست، اين جلوه‏ها خاموش و بى‏سر و صدا باقى مى‏مانند. فن تجويد اين جلوه‏هاى صوتى را تشديد كرده و به منزله شاخصى كارآمد در تحليل متن قرآنى عمل مى‏كند.
3) قرآن آكنده است از طيفى تمايزات عاطفى به لحاظ صوتى تلطيف‏پذير كه در حين ترجمه به زبانى ديگر، از كف مى‏روند. به طور كلى، در امر ترجمه فقط الگوهاى كلى نمادپردازى صوتى22 مورد لحاظ قرار مى‏گيرند. براى نمونه، در سوره قدر، الگوهاى فشرده «آ»هاى كشيده، از حيث معنايى، نامحصورند و به لحاظ عاطفى، زير و بمى بالا23 دارند كه گهگاه به مرز عاطفه‏اى محض سوق مى‏يابند كه معادل آوايى برخى اصوات تعجب زبان انگليسى‏اند. با اين حال، بار عاطفى از اصوات تعجب پرمايه‏تر است و به واحد واژگانى معينى محدود نمى‏شود. البته اين ويژگى، مبهم و فرضى است. در تحليلى كه از سوره قدر ارائه مى‏شود، اين ويژگى به واسطه پى‏گيرى آرايه صوتى از خلال سه بردار تقويت كننده صدا، جلوه شاخص‏ترى به خود مى‏گيرد. اين سه بردار عبارتند از: الف) توازن واجى ميان‏متنى24 از قبيل تكرار، پژواك و جابجايى صوت در طول يك متن؛ ب) به‏هم‏تافتگى صوت با جنبه‏هاى معنايى متن و به كارگيرى متوالى برخى هاله‏هاى معنايى؛25 ج) طنين بينامتنى26 آرايه صوتى با ديگر متون اصلى در قرآن در سطوح صوتى، واژگانى و مضمونى.
4) از جمله مباحث جالب در تحليل سوره قدر، تنش ميان جنسيت طبيعى و جنسيت دستورى و نيز تنش ميان جاندارانگارى و بيجان‏انگارى است. جنسيت دستورى زبان عربى براى ضماير و مشتقات آن دو جنسيت در نظر مى‏گيرد: مذكر و خنثى يا مؤنث و خنثى. در حالتهاى عادى مشكلى خاص بروز نمى‏كند: شيئ بى‏جان را مى‏توان به ضمير خنثاى it ترجمه كرد. با اين حال، در برخى آيات قرآن عربى، بسيارى از ضماير نوعى جان‏بخشى دارند كه در نگاه نخست مرجعى غيرجاندار دارند.
آنچه در پى مى‏آيد، قرائتى تنگاتنگ از سوره قدر، يعنى يكى از مشهورترين و محبوب‏ترين سوره‏هاى قرآن است. انتظار اين است كه اين سوره درباره اهميت نقش چهار وجه پيش‏گفته در ايجاد صداى قرآنى، حرفهايى براى گفتن دارد، و اينكه الگوى همكنشى ارائه شده در اين تحليل، به ابعاد معنايى سوره قدر و توسعا ساير آيات قرآنى كه به اشكال سنتى تحليل ادبى تن نمى‏دهند، مى‏پردازد. به تفاوت كميّتى واحدهاى زبانى قرآن در تقابل با ساير متون عربى قرن هفتم ميلادى يا در تقابل با ساير سوره‏هاى قرآنى اشاره‏اى نمى‏كنيم. به مباحث دلبخواهى بودن صوتى نشانه زبانى و گسترش تكاملى جنسيت دستورى در زبان عربى نيز هيچ اشاره‏اى نمى‏كنيم. اين تحليل نشان مى‏دهد كه چگونه برخى الگوها و واحدهاى صوتى كه در نوع خود استثنا نيز به شمار نمى‏روند، به واسطه حضور در ديگر برساخت‏ها و استخدام در آياتى خاص، به آرايه‏هاى صوتى معنادار تغيير شكل مى‏دهند.
گرچه در ابتداى مقاله بر سه عنصر غيرمعنايى تأكيد مى‏شود، نيمه دوم مقاله بر حوزه معنايى تأكيد مى‏كند. تمايز ميان چهار وجه و نيز تمايز ميان صوت و معنا، على‏العجاله است. هيچ وجهى، حضور مستقل ندارد و در تركيب با ساير وجوه است كه قوام مى‏يابد. از اين نظر، مى‏توان از دو نوع معناشناسى سخن به ميان آورد: معناشناسى با تعريف محدود (معناشناسى سطحى)27 و معناشناسى با تعريف كلى‏تر كه شامل وجوه صوتى، عاطفى و جنسيتى مى‏شود. تأكيدى كه در تحليل سنتى بر نقش جنبه هاى متن قرآنى مى‏شود، به معناى فدا كردن معنا به جاى صوت نيست، بلكه اشاره به مفهوم چندساحتى‏تر بودن معنا در بطن قرآن است.

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

اِنّآ أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ (1) وَ مآ أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ(2) لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ(3) تَنَزَّلُ الْمَلاِئكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ(4) سَلامٌ هِىَ حَتّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ(5).
به نام خداوند رحمتگر مهربان. ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم (1) و از شب قدر چه آگاهت كرد (2) شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است.(3) در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر كارى [كه مقرر شده است] فرود آيند(4) [آن شب] تا دم صبح صلح و سلام است(5).
The Sura of Qadr
1. We sent it down on the night of qadr
2. And what could let you know what the night of qadr is
3. The night of qadr is better than a thousand months
4. The angels and the spirit come down on it by leave of their lord from every amr
5. Peace it is until the rise of dawn.
معناى ظاهرى سوره اين است. صداى الهى بيان مى‏كند كه چيزى را در شب قدر فروفرستاده است؛ شبى كه از هزار ماه برتر است. در اين شب، فرشتگان و روح به امر خداوند فرود مى‏آيند. شب، همراه با صلح و سلام است؛ سلامى كه تا صبح ادامه دارد. حتى همين خلاصه چند خطى نيز خالى از مسئله نيست. واژگان قدر و امر، سخت ترجمه‏پذير مى‏نمايانند. نحو به كار رفته در آيه چهارم، مبهم است. مرجع ضماير به سهولت تفسير نمى‏شوند. در كتب تفسير اين مسائل را در سطوح دستورى و بلاغى توضيح داده‏اند، و تئودور لوهمان نيز اين سوره را بررسى كرده است. من در اين جستار به مباحث پيشين كارى ندارم، اما هرجا از معنا و صوت ذكرى به ميان آورده باشند، به آن اشاره خواهم كرد.
در ترجمه انگليسى سوره كه در بالا آن را آورده‏ام، «ه» را در «انزلناه» (آيه اول)؛ «ها» در «فيها» (آيه 4) و «هى» (آيه 5) را به it برگردانده‏ام. بدين ترتيب، نه فقط سوره قدر بلكه كل قرآن به انگليسى ترجمه مى‏شود، مگر ضمايرى كه مرجع آنها به طرزى مبهم، جاندار است. اين ضماير را مى‏توان به ضماير مذكر يا مونث انگليسى برگرداند. در عين حال، از ديگر احتمالات نيز نبايد غافل ماند. برخى تفاسير، مرجع «ه» را در آيه اول به جبرئيل نسبت مى‏دهند. اين مسئله بر خلاف رجحان زبان قرآنى «تنزيل» است كه در آن «ه» آشكارا به قرآن اشاره مى‏كند؛ نيز اين مسئله بر خلاف رجحان تفاسير اوليه است.28 حتى در مباحث تفسيرى، جبرئيل و انزال قرآن به قدرى به هم نزديك‏اند كه اشاره به يكى به معناى اشاره به ديگرى است. ارجاع متداول «ه» به قرآن نيز خالى از مسئله نيست. يك مكتب تفسيرى بر اين باور است كه قرآن در شب قدر از لوح محفوظ به پايين‏ترين آسمان (السماء الدنيا) فرود آمده است و سپس، در طول بيست يا بيست و سه سال بر محمد (ص) وحى شده است؛ يا به روايتى ديگر، هر سال آن بخشى از قرآن كه وحى مى‏شده است، به آسمان سفلى نزول مى‏كرده است. ديگر مكتب تفسيرى معتقد است كه اولين وحى پيامبرى محمد (ص) در شب قدر بوده است. گفته شده است كه واژه قرآنى «انزل» فرود آمدن چيزى به زمين است و اينكه رخداد صرفاً كيهانى انزال قرآن به پايين‏ترين آسمان، رخدادى صرفاً استعلايى است. به ديگر سخن، در خود سوره قدر هيچ دليلى ارائه نمى‏شود كه اولين وحى در اين شب فروفرستاده شده است.29 بر طبق ديدگاه سوم، قرآن بر محمد (ص) نه كلامى، كه در تجربه‏اى فرا كلامى و فرا آگاهى فرود آمده است. متعارف‏تر از انتساب «ه» به جبرئيل، انتساب «روح» در آيه 4 به جبرئيل يا ديگر فرشتگان عالى‏رتبه است. بار ديگر، اين تفسير پاى برساخت جنسيتى جاندارانگارانه‏تر را به متن باز مى‏كند. اين تفسير با تفسيرى كه معتقد است روح، موجودى بى‏جان است، مخالف است. بحث جاندارانگارى روح يك جنبه از پويايى جنسيتى را نشان مى‏دهد. جنبه ديگر، برساخت‏هاى جنسيتى مؤنت است كه به عبارت «ليله‏القدر» بستگى دارد.
پيش از آغاز قرائت دقيق سوره، مناسب است شبكه‏هاى نحوى، واجى و وزنى سوره را مرور كنيم. سوره را به دو شبكه اصلى تقسيم مى‏كنيم. احساس وزن قوى، همان گونه كه در سوره‏هاى كوتاه‏تر مصداق دارد، در آيات پايانى ديده مى‏شود، حال آنكه، آيات آغازين تنوع بيشتر و وزن كم‏تر دارند. اولين شبكه شامل اولين بخش آيات اول، دوم، چهارم و پنجم مى‏شود كه توازى واجى محكم «آ»ى كشيده، هجاهاى باز و خيشومى‏ها، آنها را به هم متصل ساخته است. دومين شبكه، آخرين بخشهاى هر آيه و كل آيه سوم را دربر مى‏گيرد. هر آيه با وزنى قوى و تكيه‏دار و واجى‏اى مبتنى بر تنوع گسترده صامت‏ها و هجاهاى بسته در مقابل هجاهاى باز، به پايان مى‏آيد.
آيه چهارم، پيچيده است. انتهاى آن (من كلّ امر) قويا با دومين شبكه همخوانى دارد و بخشى از قسمت اول آن از حيث واجى با اولين شبكه هماهنگ است. اما بخش اصلى آن (والرّوح فيها) در موقعيتى خلاف قاعده، گويى در مركز آيه، لنگ مانده است. وگرنه، آيه 4 به دو بخش تقسيم مى‏شود؛ عبارت «والرّوح فيها» در آخر اولين بخش مى‏آيد، جايى كه تقريباً از حيث وزن، همخوانى اما از حيث واجى، ناهمخوانى دارد (هجاهاى باز كشيده در تضاد با هجاهاى بسته «من الف شهر» و «من كلّ امر» قرار دارند). هجاى باز كشيده «ها» در (فيها) در انتهاى عبارات با ساير هجاهاى مقفا (تسجيع) قرار گرفته و كيفيتى خاص بدان داده است.30 با اين حال، عبارت «والرّوح فيها» در مركز مجموعه‏اى از فشارهاى معنايى و صوتى قرار دارد. اين واژه، واژه اصلى رديف سوم است كه خود به دلايلى ميان دو شبكه قرار گرفته است: «ه» در آيه اول؛ «ما» در آيه دوم؛ «خيرٌ» در آيه سوم؛ «والرّوح فيها» در آيه چهارم و «حتى» در آيه پنجم با هم مقفايند.
تحليل اين سوره را به سه بخش تقسيم مى‏كنيم. اولين بخش بر توازى و انسجام واجى تمركز مى‏كند. دومين بخش، توازى و انسجام واجى را به جنبه‏هاى مضمونى سوره و به لحاظ مضمونى، به ديگر آيات قرآنى پيوند مى‏زند. بخش سوم، نشانه‏هاى آرايه‏هاى صوتى سوره قدر را در ديگر آيات به لحاظ واجى موازى با جان‏بخشى‏هاى مستتر مشابه، پى‏مى‏گيرد.

آيه اول: اِنّآ أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةِ الْقَدْرِ

اولين بخش آيه اول، يعنى عبارت «اِنّآ أَنْزَلْناهُ» شامل تبديل‏هاى گوناگون امتزاج صوت «آ» و «ن» مى‏شود: in/nā/an/zal/nā عبارت «انّا» كه مركب از حرف تأكيد «انّ» و ضمير جمع «نا» است، ترجمه‏ناپذير اما مهم است. از پى «ن» مشدد در «انّا» كه به واسطه قاعده تجويدى «غنّه»، كشيده و خيشومى شده است، صوت «آ»ى كشيده مى‏آيد كه به واسطه قاعده تجويدى كشيدگى (مدّ)، به صورت كشيده بدل مى‏شود. مدّ زمانى است كه پس از صوت «آ»، همزه مى‏آيد. صوت «ن» مشدد بسته و خيشومى، فشار وارد شده را نگه داشته كه با صوت كشيده «آ» در لحظه فشردگى معنايى ـ صوتى، آزاد مى‏شود.
اگر هجاهاى بعدى، جلوه عبارت آغازين «انّا» را تشديد نمى‏كرد، جاى حرف و حديثى باقى نمى‏ماند. تأثيرات صوتى امتزاج قاعده غنّه و مصوت «آ» به صورت an/zal/nā درمى‏آيد. به هم تافتگى ظريف مجموعه‏اى پژواكها، پژواك‏هاى جزئى، پژواك‏هاى معكوس و نگه‏داشتن‏ها و رها كردن‏ها، اصوات «آ» و «ن» را ايجاد كرده كه به صوت روان «ل» وابسته‏اند. وزن ضد بحرى و موجز پنج هجاى كشيده آيه، اين تأثيرات را دوچندان جلوه مى‏دهند. توالى پيوسته هجاهاى كشيده، قارى و شنونده را وادار مى‏كند به جنبه‏هاى شنيدارى صوت واحد توجه نشان بدهد.
فشردگى صوتى عبارت «انّا انزلنا» به واسطه گشودگى معنايى متوازن مى‏شود. سوره بدون اشاره به مرجعى براى ضمير «ما» آغاز مى‏شود. شنونده، مرجع اين «ما»ى قرآنى را نيك مى‏شناسد، اما معرفى يك ضمير بدون اشاره به مرجع آن در آيه اول سوره، به گفتمان حسى از اقتدار و مهابت مى‏بخشد. نيازى نيست كه به منبع اين اقتدار و مهابت اشاره‏اى بشود. دو واج «انّا» و «نا» كه تركيب مى‏شوند، نوعى ضمير جمع شكوهمند ايجاد مى‏كند. پژواك‏شدگى و گسترش صوت «آ»ى خيشومى شده در طول دو آيه اول، نوعى آرايه صوتى فراواجى توليد مى‏كند كه از حدود و ثغور واژگانى يا واجى خاص فراتر مى‏رود. نتيجه حاصله عبارت است از امتزاج صوت و معنا، تأكيد و طبيعى‏شدگى كه از بافتار صوتى ايجاد مى‏شود و به نشانه‏هاى تعجب مثل lo يا indeed [كه ترجمه معيار براى كلماتى مانند «انّ» است] محدود نمى‏شود ؛ اين امر، به نوعى سوبژه‏شدگى و اقتدار ختم مى‏شود كه با توصيف صرفاً بلاغى اول شخص قرآنى royal we فرق دارد.
پس از توالى اصوات «آ» و «ن» در عبارت «انّا انزلنا» ضمير «ه» نوعى تغيير واجى ايجاد مى‏كند كه گرچه چشمگير به نظر نمى‏آيد، در بطن سوره حايز كمال اهميت است. از حيث نحوى، اين ضمير آشكارا به بخش اول آيه يعنى عبارت «انّا انزلناه» متعلق است. با اين حال، پيوستگى آوايى آن يعنى تغيير از واج‏هاى پيشين در كنار همخوانى آسان آن با بافتار شنيدارى نيمه دوم آيه، اين ضمير را به سمت نيمه دوم آيه سوق مى‏دهد. البته وزن آيه نيز در اين سوق‏يافتگى بى‏نقش نيست. تقطيع كميّتى آيه عبارت است ـ ـ ـ ـ ـ / «ه» ـ ـ ـ ـ كه با اين تفصيل، ضمير «ه» در بخش دوم قرار مى‏گيرد. اين قرارگيرى با حس وزنى آخر سوره نيز همخوانى پيدا مى‏كند: پس از مجموعه‏اى هجاهاى طولانى، «ضمير «ه» با آخرين بخش آيه همخوانى پيدا مى‏كند تا واحد به لحاظ بحرى، طبيعى‏ترى را ايجاد كند.31 با كشيدگى تأثيرات مد و غنه، ملاحظات توازن كيفيتى، ضمير «ه» را حتى بيشتر از پيش به سمت نيمه دوم آيه سوق مى‏دهد.
تنش گرداگرد ضمير «ه» به واسطه گشودگى معنايى پيچيده مى‏شود. نبود مرجع براى ضمير «ه؟» در عبارت «انّا انزلناه»، زمينه را براى نبود مرجع براى «ه» فراهم مى‏كند. وجود دومين ضمير بدون مرجع مشخص در يك آيه، سنگينى بيشترى بر دومين ضمير وارد مى‏كند. در خصوص «نا» صداى الهى را مى‏توان مرجع آن به شمار آورد. گرچه اجماع مفسرين و تفسير سرراست اين سوره قرآن را مرجع ضمير «ه» معرفى مى‏كنند، مشكلات تفسيرى كه پيش‏تر برشمرديم، اجازه نمى‏دهد ضمير «ه» به بستار معنايى نايل آيد.32
صوت «اى» در «فى» و جريان اصوات روان (ليل/ لَ/ تل/ قدر) در چهار هجاى بعدى، تضادى صوتى با نيمه اول آيه اول ايجاد كرده و موقعيت ضمير «ه» را در ميان دو نيمه آيه تشديد مى‏كند. ضمير «ه» كه مرجعى مشخص ندارد و به واسطه وزن نحوى به سمت نيمه اول آيه و به واسطه پيوستگى آوايى، وزن بحرى و توازن كيفيتى به سمت نيمه دوم آيه سوق داده مى‏شود، به ماتريس انرژى معنايى، صوتى، عاطفى و جنسيتى در بطن آيه اول بدل مى‏شود. البته اين تنش و مركزيت به واسطه طنين «ه» و ديگر دمشى‏ها در طول محور مركزى سوره، جلوه پُررنگ‏ترى پيدا مى‏كند. طنين چند منبعى «ه» توجه را به سمت دو پهلويى پنهان ميان احتمال جاندارى و بى‏جانى اين ضمير سوق مى‏دهد. برخلاف، جنسيت مؤنث «ليلة القدر» و متعاقبا احتمال وجود جان بخشى هنوز به واسطه ضمير يا اشتقاق جنسيتى پر رنگ نشده است.

آيه دوم: وَ مآ أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ

عبارت «ما ادراك ما» در اين آيه بسان ديگر جاهاى قرآن، مبيّن اصطلاحى است كه انتظار مى‏رود آناً استدراك نشود. اين عبارت با اصوات «آ» و خيشومى‏هاى كشيده از حيث آوايى با عبارت «انّا انزلنا» موازى است. در هر حالت، خيشومى و مصوت كشيده (نا... نا، ما... ما) [در انّا انزلنا، ما ادراك ما ليلة القدر]، تكرار مى‏شوند و در هر حالت، اولين مصوت كشيده به واسطه مدّى كه پس از همزه مى‏آيد، كشيده مى‏شود. ته صداهاى درونى، پژواك‏هاى معكوس و جزئى اصوات «آى» خيشومى شده عبارت «انّا انزلنا» همچنين با اصوات درونى عبارت «ما ادراك ما» يعنى با صوت «ر» كه بواسطه قاعده تجويدى قلقلق تشديد شده و نقش صوت روان «ل» را در «انزلنا» دارد، تناظر يك به يك پيدا مى‏كند. در اين آيه نيز مانند آيه اول، ميان وزن نحوى و پيوستگى آوايى، تنش برقرار است. به لحاظ نحوى، آيه دوم به دو بخش تقسيم مى‏شود كه وقف پس از «ادراك» مى‏آيد (ما ادراك / ما ليلة القدر). در اين صورت، «ما» در بخش دوم آيه قرار مى‏گيرد. با اين حال، پيوستگى اصوات «آ»ى كشيده و صامت‏هاى خيشومى شده، «ما» را نه به بخش دوم بلكه به بخش اول آيه پيوند مى‏زند. اين پيوند به واسطه توازى آوايى ميان واحدهاى «انّا انزلنا» و «ما ادراك ما» تقويت مى‏شود. موازنه كميّتى «ما» را ميان اولين و دومين بخش آيه معلق نگه مى‏دارد.33 دومين «ما» نيز مانند «ه» در تنش ميان كشش نحوى به سمت دومين بخش آيه و پيوستگى آوايى‏اى كه آن را به سمت بخش اول مى‏كشد و هارمونى كميتى‏اى كه آن را به دو سمت مى‏كشاند، قرار دارد.

آيه سوم: لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ

در آيه، از معناى عبارت «ليلة القدر» پرسش مى‏شود، اما جواب سرراست به تعويق مى‏افتد. عبارت «ما ادراك ما» به جاى ارائه پاسخ، با پرسشى مؤكد به پايان مى‏آيد. متن سوره به جاى اينكه منظور از شب قدر را تبيين كند، عبارت «ليلة القدر» را براى سومين بار در ابتداى آيه تكرار مى‏كند و سپس، آن را با هزار ماه مقايسه مى‏كند. آيه دو بخش دارد: «ليلة القدر» و «من الف» كه از حيث وزنى و آوايى به آيه پايانى سوره متعلق است. دو بخش، گراداگرد محور وزنى و معنايى يعنى «خيرٌ» كه سنگينى هجاى دو ركنى خود را دارد، قرار گرفته‏اند. كل آيه سوم از هجاهاى كوتاه و بسته تشكيل شده كه در تضاد با «آ»هاى كشيده و باز آيات پيشين قرار دارد. اين بافتار آوايى، زير و بمى عاطفى ايجاد شده توسط آغازهاى دو آيه اول را قطع مى‏كند و اين در حالى است كه تكرار عبارت «ليلة القدر»، حس انتظار را تقويت مى‏كند.
تأثيرات صوتى، حس مضمونى انتظار را بازتاب مى‏دهد. گفته مى‏شود كه شب قدر از هزارماه برتر است. قرآن در دو مورد در خصوص تغيير مقولات زمانى در ارتباط با روح، اظهار نظرى مشابه مطرح مى‏كند. در آيات آغازين سوره معارج (معارج/4) اشاره به «يوم الدين» با اين نظر همراه مى‏شود كه فرشتگان و روح در روزى عروج خواهند كرد كه طولش پنجاه هزار سال است.34 در مورد دوم (سجده/ 5)، طول روز برابر با هزار سال معمولى است.35 در اين آيات بحث اين است كه امر الهى، خلقت انسان را به واسطه دميدن روح كامل مى‏كند. از اين رو، روح در سه مرحله حساس نقش اصلى را دارد: خلقت بشر، يوم الدين و تجربه پيامبرانه در شب قدر. در هر يك از اين سه مرحله، مقولات زمانى دچار تغيير مى‏شوند. اهميت اين تغيير به واسطه حقيقت صوتى الگوى واجى، نبود ارجاع مشخص در اين مرحله به روح و عدم اجراى اين تغيير زمانى مستتر، تا حدودى در هاله‏اى از ابهام باقى مى‏ماند. اين سه عنصر در آيه بعدى (آيه 4) رخ نشان مى‏دهند.

آيه چهارم: تَنَزَّلُ الْمَلاِئكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ

«تنزّل الملائكة». آيه 4، طولانى‏ترين و پيچيده‏ترين آيه سوره قدر است. اين آيه با تغيير فعل از فعل كامل و متعدى «انزل» در آيه اول به فعل ناقص و لازم «تنزّل» آغاز مى‏شود. اين افعال كه تغيير مى‏كنند، ريشه يكسان دارند. مقايسه روز [شب] با هزار ماه در آيه سوم، مبين تغيير از خطيّت زمانى به لحظه حال مطلق است. تغيير ناگهانى از كامل به ناقص، موجد اين تغيير است. كنش انجام گرفته، گاه، كامل ارائه مى‏شود؛ گاه، در حال استمرار؛ گاه، متعدى و گاه، لازم. تغيير در زمان دستورى كه البته امرى نامتعارف نيست، زمانى مشهود مى‏شود كه طنين آن به همراه جنبه‏هاى شنيدارى، عاطفى و جنسيتى در طول سوره به گوش مى‏خورد.
عبارت «تنزّل الملائكة» تغيير در طنين آوايى از آيه قبل را نشان مى‏دهد. سه صوت «آ» در «ملائكه» به همراه «آ» ى كشيده به واسطه مد، الگوى آوايى آيه اول را به همراه پژواك‏هاى صوت «آ» در عبارت «انّا انزلناه» به ذهن متبادر مى‏كند. صوت /ز/ (كه به واسطه قاعده تجويدى اخفاء تشديد شده است) و صوت / ل / در «انزلناه» به صورت صوت / ز / دو گانه و توالى سه صوت / ل / در «تنزّل الملائكة» تشديد مى‏شود. اين پيچش صوتى و تلطيف آن به واسطه صوتْ شناختِ كل سوره، ارتباط ميان تغيير فعل و انجام يافتن تغيير زمانى را كه در آيه پيشين پيش‏بينى شده بود، دوچندان جلوه مى‏دهد.
«والرّوح فيها».
لوهمان معتقد است آيه 4، آيه‏اى تك افتاده از سوره قدر است كه به واسطه توضيح كشدار و بى‏روح، وزن موزون سوره را برهم مى‏زند.36 آنچه در اينجا جالب مى‏نمايد، تأثير ادبى برهم خوردن وزن موزون است. پس از اوزان قويا ساختارمند آيات 1-3، وزن سوره در آيه چهارم به ويژه به واسطه سه هجاى كوتاه در «ملائكه» مى‏شكند و ميان «ملائكه» و عبارت بعدى يعنى «و الرّوح فيها»، التقاى اصوات موزون37 برقرار مى‏كند. جايگيرى عبارت «و الرّوح فيها» در بطن آيه و در كل سوره، آواى متمايز آن و توالى مصوت هاى كشيده يعنى صوت /او/ كه به واسطه ضمه، /اى/ و /آ/ تشديد مى‏شود، حس جدا افتادگى آن را بيشتر تشديد مى‏كند:

تَنَزَّلُ الْمَلاِئكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ (4) در آن [شب] فرشتگان، با روح، به فرمان پروردگارشان، براى هر كارى [كه مقرّر شده است] فرود آيند.
عبارت «وَالرُّوحُ فيها» به صورت متوازن ميان عبارات «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ» و نيز «بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» قرار گرفته است. متداول‏ترين قرائت اين آيه «تنزّل الملائكة» را از «والرّوح فيها» جدا نمى‏داند، بلكه آنها را يك عبارت پيوسته در نظر مى‏گيرد: فرشتگان و روح، به فرمان پروردگارشان، براى هر كارى [كه مقرّر شده است] فرود آيند. برخى از تفسيرها اين دو را از يكديگر جدا مى‏دانند: فرشتگان، با روح، به فرمان پروردگارشان، براى هر كارى [كه مقرّر شده است] فرود آيند.38 از حيث معنايى اين دو عبارت از يكديگر جدا نيست اما از نقطه‏نظر وقفه وزنى و آوايى پس از «الْمَلائِكَةُ» و موقعيت «وَالرُّوحُ فيها» در بطن كل آيه به نظر مى‏آيد اين دو عبارت از يكديگر جداشدنى‏اند. از حيث نحوى عبارت «وَالرُّوحُ فيها» ميان دو عبارت پس و پيش خود كه روى هم كل آيه را برمى‏سازند، توازن برقرار مى كند: «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ .... بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ».
اگر اين آيه را به دو بخش تقسيم كنيم (ر.ك به تصوير 1ب در بالا)، عبارت «وَالرُّوحُ فيها» تك افتاده است. اين عبارت از حيث وزنى با آيه پايان‏هاى پيشين و پسين خود كه به لحاظ آوايى نحوى و وزنى با يكديگر توازى دارند اما هجاهاى آغازين آن به طرزى محسوس با هجاهاى پايانى تضاد دارند، همخوانى پيدا كرده است. همان گونه كه گفتيم، «ها» در «فيها» در حاشيه‏اى كه مرز وزنى ايجاد كرده معلق مانده و ويژگى خاصى به آيه بخشيده است. چه آيه 4 را يك و يا دو بخش در نظر بگيريم، عبارت «وَالرُّوحُ فيها» در مركز تكيه‏هاى آوايى و وزنى متعدد قرار مى‏گيرد. اينجاست كه پاى احتمالى ديگر نيز به ميان مى آيد: روح بر شب قدر سايه افكنده است. اگر مرجع «ها» را شب بدانيم و با عنايت به نحو آيه، به نظر مى‏آيد كه روح بر شب قدر فرود آمده است. تنزّل روح بر شب قدر ـ همان گونه كه پيداست ـ با فرود فرشتگان همراه شده است. اين احتمال به لحاظ نحوى، توجيه چندانى ندارد؛ اما از حيث وزنى مى‏توان آن را تبيين كرد.
جايگيرى اصلى «وَالرُّوحُ فيها» و نيز «حُ» در «روحُ» و تأثير موقعيت محورى «حُ» بر سطوح نحوى، معنايى و آوايى، با ديگر حلقوى‏هايى كه در محور آوايى و وزنى اصلى سوره تكرار مى‏شوند، طنينى را بر مى‏سازد: /ح/ در كلمه «حتى» در آيه بعدى و «هُ» در «انزلناه» در آيه اول. از آنجا كه «حُ» در «روحُ»، وابسته به ضمير نيست و از آنجا كه «حُ» در «روحُ» واجى متمايز از «ه» در آيه اول است، تكرار فى + برساخت مؤنث [ليل]، تناظرى نسبى ايجاد مى‏كند: انزلناهُ فى ليلة القدر در آيه اول و «حُ» فيها در آيه چهارم، مركزيّت هر دو واحد صوتى در اين دو آيه و نيز پويايى شنيدارى كل سوره نيز در اين تناظر نسبى نقش دارند. تأثير طنين پيچيده ميان «ه» و «فى» [در انزلناه فى] و «ح» فيها [در و الرّوح فيها]، در ايجاد ضمه است. اين آرايه روح و تنفس را تداعى كرده و آياتى ديگر از قرآن را فراياد مى‏آورد.
وانگهى، من «فيها» را برآن (on it) برگردانده‏ام. اين عبارت به زمان نزول فرشتگان در سحرگاه اشاره مى‏كند (فرشتگان در شب قدر فرود مى‏آيند و/ يا زمانى نازل مى‏شوند كه روح شب قدر را در برگرفته است). اگر «ها» را مؤنث ترجمه كنيم، مرجع آن به ليلة القدر برمى‏گردد. روح شب را در برگرفته يا به درون آن وارد مى شود. اين تفسير با آنچه در خصوص داستان مريم و روح گفته‏اند، جور در مى‏آيد. از اين حيث، روح شاخص رابطه زمانى و مكانى نيست؛ بلكه محور همكنشى جنسيتى نيز محسوب مى‏شود.
بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ ـ براى هر كارى [كه مقرّر شده است] فرود آيند.
بخش پايانى آيه چهارم بافتارى كاملاً متفاوت دارد: ساختار نحوى خاص، واژگان مبهم و آواهاى پرشتاب دارد. عبارت پاپانى يعنى «من كلّ امر» با عبارت پيشين رابطه آوايى محكم دارد و موجى از هجاهاى بسته، همخوان‏هاى مشدد و كسره‏ها در آن رديف شده است: بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ. ادغام (تركيب م ربهم با م من) و اخفاى ميان ن و ك بر استمرار آيه تأكيد مى‏كنند. پس از هجاهاى باز در بخشهاى ابتدايى و ميانى آيه توالى پايانى مصوت «اى» كشيده هجاهاى بسته و صامت‏هاى مشدد قرار مى‏گيرد: بِاِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ. نيز اين آيه از حيث نحوى آوايى وزنى و تكيه‏اى با آخرين بخش آيه پيشين موازى است (* * مبين غنه و * مبين اخفاست):

عبارت «من كلّ امر» از حيث نحوى مبهم است. اين عبارت نشان مى دهد كه فرشتگان (و روح) به همراه امر در نتيجه امر يا به منزله تجلى پاره‏اى و/ يا تمام امر فرود مى‏آيند. نحو اين عبارت به گونه‏اى است كه برخى مفسران آن را در كنار آيه بعدى قرار مى‏دهند: من كلّ امر سلام. عدم تعيّن واژگانى واژه امر (به معناى دستور امر و غيره) كه از جمله فرّارترين واژگان قرآنى است ابهام نحوى را دوچندان جلوه مى‏دهد. توازى آوايى اين عبارت با آخرين بخش آيه پيشين (من الف شهر) اين ابهام را پُررنگ‏تر مى‏كند. اگر وقفه وزنى اوليه آيه را پى بگيريم، به انبساطى نحوى و واژگانى برمى‏خوريم كه با وقفه معنايى بى‏ارتباط نيست.
آيه 5: سَلامٌ هِىَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ. [آن شب] تا دَمِ صُبح، صلح و سلام است.
در چهار آيه پيشين، هر يك از چهار ويژگى: معنايى، آوايى، عاطفى و جنسيتى با ديگر ويژگيهاى سوره درهم تنيده شد و در مجموع پويايى شبه‏آوايى كل سوره را رقم زد. به قرائت دو واژه ابتدايى آيه پنجم گويى تمام چهار ويژگى زير يك آكورد كليدى جمع مى‏شوند. يا به ديگر سخن مى‏توان چهار آيه اول سوره را شبكه‏اى از رودها و نهرهاى تنش و آزادسازى تنش در نظر گرفت. آخرين هم‏آميزى در آغاز آيه پنجم رخ مى‏دهد.
عدم تعيّن معنايى در پايان آيه چهارم به تنشى ختم مى‏شود كه با قرائت دو واژه اول آيه پنجم آزاد مى‏شود: سلام هى. به نظر مى‏آيد اين عبارت ادامه آيه سوم است: و ما ادراك ما ليلة القدر... سلام هى. آيه 10 سوره قارعه نيز چنين است: وَ ما أَدْراكَ ماهِيَهْ (10) نارٌ حامِيَةٌ (11) و تو چه دانى كه آن چيست؟ (10) آتشى است سوزنده. (11). نحو آيه نيز اين مسئله را تأييد مى‏كند. مفسران اين دو واژه را به صورت سلامهُ هى يا خيرٌ هى ذكر كرده‏اند....
ويژگى آوايى و وزنى «سلامٌ» تأثير آيه را دوچندان مى‏كند. صوت/آ/ى كشيده، اصوات كشيده /آ/ را در آيات پيشين فراياد مى‏آورد و بر بار عاطفى آيه مى‏افزايد. بيفزاييد تركيب مصوت كوتاه اَ با اَ كشيده زنجيره‏اى از مصوتها را ايجاد مى‏كند: سلا (در سلامُ) ملا (در ملائكه) كما (در ادراك ما) و وما (در وما ادراك). ما در آيه دوم به واسطه توازى آواشناختى به نا در آيه اول اتصال مى‏يابد. نكته جالب هم مصوتى سلا (در سلام) و ملا (در ملائكه) است. واژه بعدى «هى» است كه هم جاندار فرض شده است و هم بى‏جان. بى‏جان به شب بر مى‏گردد و جاندار به موجودى ذيروح.
هر دو سوى آيه پنجم يعنى «سلامٌ هى» و «مطلع الفجر» به واژه حتّى وابسته است. اين واژه به لحاظ دستورى به آنچه در پى مى‏آيد وابسته است و وزن نحو طبيعى آيه، واژه حتّى را در ارتباط با بخش ديگر آيه قرار مى دهد. در عين حال مصوت /اُ/ دوبخش را به لحاظ آوايى منسجم كرده است. با اين حال، كشش به هر دو سمت، قدرت كشش «ه» در «انزلناه» در آيه اول و «ما» در آيه دوم يا «خيرٌ» در آيه سوم را ندارد.

پى‏نوشت‏ها

1. اين مقاله دو بخش دارد. مترجم بخش طولانى اول را به تمامى ترجمه كرده و بخش دوم را كه البته به سوره‏هايى ديگر مى‏پردازد ترجمه نكرده است. نيز مترجم برخى پانوشت‏هاى نويسنده را حذف كرده كه البته تمام و كمال آن در دفتر مجله موجود است.
2. multidimentionality.
3. acoustic.
4. gender.
5. close reading.
6. interplay.
7. sound figures.
8. personification.
9. animation.
10. paralleism.
11.textual harmonics.
12. nazm.
13. Quranic voice.
14. بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْيَأْتِنا بِآيَةٍ كَمآ أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ (انبياء، 5) بلكه گفتند: خوابهاى شوريده است [نه] بلكه آن را بربافته، بلكه او شاعرى است، پس همان گونه كه براى پيشينيان هم عرضه شد بايد براى ما نشانه‏اى بياورد (5) وَ يَقُولُونَ أَئِنّا لَتارِكُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ (صافات، 36) مى‏گفتند: آيا ما براى شاعرى ديوانه دست از خدايانمان برداريم. أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِه رَيْبَ الْمَنُونِ (طور، 30) يا مى‏گويند: شاعرى است كه انتظار مرگش را مى‏بريم [و چشم به راه بدِ زمانه بر اوييم]. وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَليلاً ما تُؤْمِنُونَ (حاقه، 41) آن گفتار شاعرى نيست [كه ]كمتر [به آن] ايمان داريد.
15. compactness.
16. intensity.
17. Roman Jakobson, "Linguistics and Poetics," in Style in Language, ed. Thomas A. Sebeok (Cambridge, Mass.: M. I. T. Press, 1960), 358-59.
18. syntactical rhythm.
19. metrical rhythm.
20. phonological coherence.
21. phonological parallism.
22. sound symbolism.
23. high pitched.
24. interatextual.
25. semantic overtones.
26. intertextual resonance.
27. surface semantics.
28. عمده تفاسير شيعى نيز مرجع اين ضمير را به قرآن برمى‏گردانند. م.
29. See Lohmann, 277-78. The case for the antecedent of hu in verse 1 being the Qur'an is centered on the parallels with 44:1-3:
حم (1) وَ الْكِتابِ الْمُبينِ (2) اِنّآ أَنْزَلْناهُ فى لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ اِنّا كُنّا مُنْذِرينَ (3) حا، ميم. سوگند به كتاب روشنگر، [كه] ما آن را در شبى فرخنده نازل كرديم، [زيرا] كه ما هشدار دهنده بوديم.
and 2:184.
شَهْرُ رَمَضانَ الَّذى أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ. ماه رمضان [همان ماه ]است كه در آن، قرآن فروفرستاده شده است، [كتابى] كه مردم را راهبر و [متضمّن] دلايل آشكار هدايت، و [ميزان] تشخيص حق از باطل است.
در ضمن، نويسنده شماره اين آيه را 184 ذكر مى‏كند كه درست آن 185 است.
30. Caprona, 228-34, divides the verse into two rhythmic units, the first of which ends with wa r-ruhu fhā. Arberry, 345, translates the sura by dividing verse 4 in the same way.
31. See Nelson, 9-13, and Gouda, 288-93, for discussions of rhythmic and metrical shifts in the Qur'ān.
32. Again, Rāz's commentary is among the more complete, with a full discussion of the rhetorical elements that bring about a sense of ta،dhm: the lack of specified antecedent, the use of the plural, etc See , Rāz 27.
33. Again, the results depend upon how one counts the madd:
34. تَعْرُجُ الْمَلاِئكَةُ وَ الرُّوحُ اِلَيْهِ فى يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ أَلْفَ سَنَةٍ ... (معارج، 4) فرشتگان و روح، در روزى كه مقدارش پنجاه هزار سال است به سوى «او» بالا مى‏روند. (م)
35. يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمآءِ اِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ اِلَيْهِ فى يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ (سجده، 5) كار [جهان] را از آسمان [گرفته] تا زمين، اداره مى‏كند آن گاه [نتيجه و گزارش آن ]در روزى كه مقدارش ـ آن چنان كه شما [آدميان ]برمى‏شماريد ـ هزار سال است، به سوى او بالا مى‏رود.
نويسنده طول روز را دو هزار سال ذكر مى‏كند، حال آنكه در متن قرآنى، هزار سال آمده است. م.
36. Lohmann, 283, and Caprona, 230.
37. rhythmic hiatus.
38. نگاه كنيد به خفاجى، ص 384 كه اين را اضعف احتمالات مى‏داند. قرطبى (ص 133) نيز اشاره دارد كه مضمون اين آيه مورد بحث بعينه در آيه دوم سوره نحل (يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِه) ذكر شده است.
همان گونه كه پيداست استاد فولادوند نيز اين دو عبارت را جدا از هم دانسته است. عمده ترجمه‏هاى فارسى (بيش از پنجاه ترجمه) به قرائت اول نظر دارند. مخزن‏العرفان نيز بسان فولادوند عمل كرده است.
اگر اين واقعيت را بپذيريم كه قرآن مطلقاً شعر نيست، ديگر نمى‏توان تنزّل كرد و بخشى از آن را در زمره شعر قرار داد. مترجم

مقالات مشابه

فرهنگ زبانی عرب و نقش آن در ترجمه قرآن کریم

نام نشریهتحقیقات علوم قرآن و حدیث

نام نویسندهقاسم فائز, محمدعلی حیدری مزرعه آخوند

ترجمة القرآن الکریم

نام نشریهاجوبة المسائل الدینیة

نام نویسندهمحمدهادی معرفت

نظرات فی قضیة ترجمة معانی القرآن الکریم (1)

نام نشریهالبیان

نام نویسندهفهد بن محمدالمالک

ملاحظات علی ظاهرة: ترجمة القرآن

نام نشریهالفکر الاسلامی

نام نویسندهمحمدهادی معرفت

آن پارسی پاک نخستین مترجم قرآن بود

نام نشریهگلستان قرآن

نام نویسندهبهاءالدین خرمشاهی

ترجمه و جایگاه ترجمه قرآن کریم

نام نشریهپیام قرآن

نام نویسندهرسول معتمدی