مرجعيت و شايستگيهاى اخلاقى

پدیدآورمؤسسه ام الکتاب

تاریخ انتشار1388/12/13

منبع مقاله

share 1165 بازدید
مرجعيت و شايستگيهاى اخلاقى

مؤسسه ام الكتاب

مرجعيت ارجمندترين مقامى است كه رسالت تبيين احكامِ دين و راهنمايى امت را به عهده دارد. مردم با ديد الگو و اسوه به مرجع تقليد مى نگرند و او را مقتدا و راهنماى خود مى دانند و تكاليف دينى را از وى مى گيرند. رأى و نظر او را حكم شرعى تلقى مى كنند. مرجعيّت نهادى است مقدس كه مورد توجه و مراجعه مردم است.
هنگامى كه از اين ديد به مرجعيت مى نگريم صلاحيتهاى تقوايى و شايستگيهاى اخلاقى را براى وى بسيار ضرورى و شايسته مى يابيم. زيرا هنگامى كه مرجع تقليد مظهر ارزشهاى الهى ـ انسانى و فضايل معنوى شد بر دلها نفوذ مى كند و در پرتو اين نفوذ معنوى است كه زمينه عمل به احكام شرعى گسترش مى يابد و اقبال مردم به دين و انجام احكام روز افزون مى گردد.
به عبارت ديگر هنگامى مردم سر بر اطاعت از فتواى مرجعى مى نهند كه به او اطمينان يابند و مرجع از مقبوليت و محبوبيت كافى برخوردار باشد. روشن است كه اين مقبوليت
جز در سايه فضايل اخلاقى و معنوى و در كنار آنها تواناييهاى علمى پديد نمى آيد.
زيرا عموم مردم توجهى به جنبه هاى علمى ندارند و از جهات فنى سردر نمى آورند بلكه ظواهر و رفتار را به آسانى مى بينند و در آن بيشتر مى نگرند همان گونه كه از رأى و نظر مرجع پيروى مى كنند بيش از آن تحت تأثير كردار و خصايص اخلاقى وى هستند و آنها را زير نظر دارند.
صرف عالم بودن براى مقام تقليد كافى نيست بلكه ازجهات اخلاقى نيز بايد شايستگى فراهم باشد. اين شايستگى از درون مباحث فنى و تحصيلات فقهى و اصولى به دست نمى آيد بلكه بايد پيش از احراز اين مقام همگام تحصيل تهذيب نفس و سلوك معنوى نيز انجام گيرد.
همان گونه كه حوزه هاى علميّه از ديرباز بَر دو محور علم و تقوا استوار بوده اند و در اين دو بعد به پرورش نيروهاى مستعد مى پرداخته اند انتظار مى رود مجتهد صاحب فتوا كه از والاترين ثمره هاى حوزه است در اين دو زمينه تلاش خود را به كمال رسانده و شايستگيهاى اخلاقى را كسب كرده باشد.
در گذشته نيز سيره صالحان بر اين بوده كه خود را مقيد به اتمام تحصيل علمى فقط نمى دانسته اند بلكه بر طيّ مراحل معنوى نيز همت مى گمارده اند.
از ديرباز رسالت اجتهاد بر دوش پاك سيرتانى بوده كه شايستگيهاى ارزشى را مانند تواناييهاى علمى در سطح عالى دارابوده اند. بزرگانى مانند: شيخ مفيد شيخ طوسى علاّمه حلّى ميرزاى شيرازى آية اللّه بروجردى و حضرت امام خمينى نمونه هاى والايى هستند كه قداست و معنويّت آنان زبانزد همه بوده است.
جلو دارى چنين پاكانى بوده كه تاكنون تشيّع را زنده و مقام مرجعيت را ارجمند نگاه داشته و موضوع اجتهاد و تقليد را رونق بخشيده است.
اگر از زاويه ديگر به مسأله نگاه كنيم باز مى بينيم كه اساساً تقليد بر اطمينان به رأى ديگرى تكيه دارد. اين اطمينان زمانى حاصل مى شود كه صاحب رأى گذشته از تخصص علمى
داراى صلاحيّت تقوايى و اخلاقى در حدّ لازم باشد. از اين روى عالمان و فقيهان بزرگوار اين مهم را در نظر داشته و تنها فزونى دانش را براى مرجعيت كافى ندانسته اند بلكه فضائل اخلاقى را هم در ملاك جواز تقليد گنجانده اند.
شهيد ثانى در شرايط مفتى مى نويسد:
(مفتى بايد مسلمان مكلف فقيه و عادل باشد. گذشته از علومِ مقدّمى داراى ملكه نفسانيِ قدسى (قوّه قدسيّه) باشد).1
امام خمينى(ره) افزون بر شرايط عامه تقليد عدالت زهد حريص نبودن بر جاه و مقام دنيوى را براى مرجع تقليد شرط دانسته اند.2
مرحوم سيدكاظم طباطبايى يزدى مؤلف عروة الوثقى افزون بر عدالت زهد را هم براى مرجع تقليد لازم شمرده اند.3
لازم به يادآورى است عدالتى كه براى مرجع تقليد شرط مى دانند و همه فقها بر آن اتفاق نظر دارند بالاتر و دقيق تر از عدالتى است كه در ساير موارد لازم شمرده مى شود. زيرا مقام و موقعيت مرجع خطير است و حساس.
در واقع عدالت تمامى شايستگيهاى اخلاقى را در برمى گيرد.
آية اللّه شهيد سيد محمد باقر صدر4 و آية اللّه سيد محسن حكيم5 عدالت را به همين معنى گرفته اند.
در اين مقال بر آنيم كه برخى از شايستگيهاى مرجع تقليد را با استفاده از معارف اسلامى و سيره پاكان بنمايانيم:

مسؤوليت شناسى و مسؤوليت پذيرى

مقام افتاء بسيار خطيراست و مفتى همواه در معرض خطا و مواجه با لغزش. واسطه بيان حكم الهى است. كار انبياء را دنبال مى كند. بر مسند معصوم قرار دارد. كاروان بدو سپرده شده در غياب كاروان سالار. پس بايد به دقت بنگرد چه مى گويد و چه مى كند و چه رهى مى پويد.
از اين باب است كه قرآن هشدار مى دهد:
(ولا تقولوا لما تصف السنتكم الكذب هذا حلال و هذا حرام لِتفتروا على اللّه الكذب...)6
به آنچه زبانهايتان به دروغ بيان مى كند نگوييد: اين حلال است و آن حرام تا دروغ را عليه خدا از پيش خود بسازيد.
مشركان بدون دليل و حجت چيزى را حلال مى كردند و يا حرام مى شمردند و به خود جرأت مى دادند تشريع كنند در صورتى كه خداوند حق قانونگذارى و تشريع به كسى نداده است و هر كسى به دور از ضوابط شرعى اقدام به صدور حكم كند به خداوند دروغ و افتراء بسته و سزاوار همين سرزنش است كه مشركين شده اند.
اهميت اين موضوع در حدى است كه خداوند عزيزترين و امين ترين مخلوقِ خود را در امر فتوا دهى هشدار مى دهد و تهديد مى كند تا چه رسد به ديگران كه تحذير و انذار او نسبت به آنان روشن خواهد بود:
(ولوتقوّل علينا بعض الاقاوبل لاخذنامنه باليمين ثم لقطعنامنه الوتين فما منكم من احدعنه حاجزين).7
اگر [پيامبر] پاره اى از سخنان را نابجا به ما نسبت مى داد به دست خويش و نيروى خود از او بر مى گرفتيم سپس رگِ گردن و قلب او را از هم مى دريديم و كسى از شما نمى توانست از او منع هلاك كند.
رسول اللّه (ص) در اهميت و سنگينى مقام افتاء مى فرمايد:
(اجرؤكم على الفتيا اجرئكم على النار)8
آن كه نسبت به صدور فتوا جسارت بيشترى دارد نسبت به آتش جهنم نيز جسورتر خواهد بود.
بارِِ گران لغزشها و گفتار سست مفتى برعهده خود اوست وهركس بدين فتاوا عمل كند و به اشتباه افتد مسؤوليت آن بر صاحب فتواست.
مفتى بايد از قياسها پيش داوريها و معيارهاى شخصى و سليقه اى بپرهيزد تا گرفتار نتايج باطل نگردد.
زيرا اظهار نظرهاى شتابزده و سست مدرك سبب مى شود كه فتواهاى مشتبه صادر شود. چه بسا حلالى حرام گردد و حرامى حلال شمرده شود.
پيامدِ سهمگين اين جابه جايى و تغيير احكامِ الهى دامن مفتى را مى گيرد كه با سهل انگارى اقدام به صدور فتوا نكند و احتياط و دقت كافى را مبذول ندارد.
راويى مى گويد:
هر گاه حديثى را كه از جعفربن محمد(ع) شنيده ام به ياد مى آورم قلبم مى خواهد از هم بشكافد. آن گاه كه فرمود:
(من عمل بالمقاييس فقد هلك واهلك و من افتى الناس بغير علم و هولايعلم الناسخ من المنسوخ والمحكم من المتشابه فقد هلك واهلك.)9
هر كس به قياسها و ملاكهاى خود ساخته عمل كند خود و ديگران را نابود كرده است. آن كه بدون دانش لازم ياشناخت ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه فتوا دهد موجبات هلاك خود و ديگران را فراهم مى آورد.
فقيه توانا آية اللّه كلباسى تحت تأثير چنين هشدارهايى مى گويد:
(نمى خواستم رساله بنويسم ليكن ميرزاى قمى حكم كرد كه بايد رساله بنويسى و فتواى خود را باز گويى. من در پاسخ گفتم: بدنم طاقت جهنم ندارد. و سرانجام به اصرار وى رساله نوشتم.)10
يا شيخ مرتضى انصارى (م: 1281 هـ . ق) با اين كه از همگنان خودبرتر بود و همگان براين مطلب گواه و صاحب جواهر در واپسين روزهاى زندگانى درباره وى گفته بود: (هذا مرجعكم من بعدى) ومجتهدان و صاحب نظران بسيارى بر اعلميت او گواهى
داده بودند وقتى ناگزير مى شود و اين مسؤوليت را مى پذيرد به مولاى خود حضرت على (ع) چنين عرض مى كند:
(مولاى من! اين مسؤوليتى كه بر دوشم آمده بس خطير است و مهّم از تو مى خواهم كه از لغزش و اشتباه و ترك وظيفه نگاه دارى و در طوفانهاى حوادثِ ناگوار همواره راهنمايم باشى).11

توجه به معنويات و عبادات

عالمان بزرگ گذشته از ساير اشتغالاتى كه داشته اند در امور معنوى و حالِ خويش عبادت نيز گوى سبقت را از ديگران ربوده بودند. شب زنده داريها راز و نيازها نيايشها ذكر و زيارتها و صدق نيتهايى كه تاريخ از صفاى دل و پاكيِ ضمير آنان حكايت كرده بسيار شوق انگيز است.
مراجع همان گونه كه رساله فقهيّه مى نگاشته اند خود رساله اى عمليّه و سلوكيّه بوده اند.
درباره شيخ مفيد گفته اند:
(شبها مختصرى مى خوابيد باقى را به نماز يا مطالعه يا تدريس يا تلاوت قرآن مجيد مى گذرانيد)12
در حالات مرحوم ميرزاى شيرازى نوشته اند:
(بسيارى از آيات قرآن و دعاها و زيارتها را از حفظ داشت. رقيق القلب بود. چشمه اشكش جوشان بود. با صداى بلند بسيار مى گريست).13
از صفاى درونى فقيه بزرگ شيعه مرحوم كاشف الغطاء گزارش كرده اند:
(در عبادت و صفاى باطنى و حالت تضرع و زارى به درگاه حضرت بارى و تهجد و سحر خيزى ودعا و مناجات يكى از اوتاد روزگار بوده و تا سر حد قدرت نمى گذاشت عملى مستحبى از او فوت شود.14
اين بزرگان در پرتو صفاى روحى و تهجدى كه داشته اند همواره ازهدايتها و كمكهاى خداوند برخوردار مى شدند. در حالاتِ خوش عبادت مانند عارفى واصل جذب حقيقت مى شدند و اين مجذوبيّت باعث شده بود كه هميشه و در همه حالات متوجه حق باشند و با ظاهر و باطنى آراسته ايّامِ عمر را پشت سر بگذارند. درباره فقيه و مرجع بزرگ مرحوم آخوند خراسانى نوشته اند:
(روح جذبه حق ازعباداتش هويدا بود... در سجده سوز و گدازى داشت... گويا محبّ واصلى است كه داد از زمان فراق دارد يا عبد خطاكارى است كه اين همه خوف و اضطراب دارد. باطنى صاف و ظاهرى نظيف داشت. ابداً بيرايه نداشت و از تزوير و تدليسات برى و عارى بود. و درغايت مراقبتِ نفسِ خود بود.)15
آنچه نگاشتيم نَمى بود از يَم. نمونه هاى آفتاب گون در زندگانى بزرگان دين فراوان است كه اكنون مجال ذكر آنها نيست.

پرهيز از رياست طلبى

رياست طلبى دنيا جويى دنيا خواهى از آفات هستى سوز مرجعيت است. آنان كه در پى نام اند و نان نمى توانند مقتداى مردمان باشند و آنان را به صراط حق راهنما. نمى شود به اينان اطمينان كرد كه بتوانند از خطرها بگذرند و سنگلاخها را به جان بخرند و در كمند جاه و نان گرفتار نيايند و دين خدا و خلق خدا را به ثمن بخس نفروشند. نام و نان موريانه اى است كه با اندك غفلت روزنه اى مى يابد و همه چيز را به باد فنا مى دهد. مراقبت مواظبت و هوشيارى شرط راهيان اين راه است.
خوشبختانه تاكنون بسيارى از مراجع سربلند از اين امتحان به در آمده اند و اندك كوتاه آستينان دراز دست و آلوده دامنان و دنيا آلودگان نتوانسته چهره درخشان مراجع بزرگوار را مكدر سازند. تاريخ جلوه هاى خواندنى و تحسين برانگيزى در اين زمينه دارد. لازم است در آينده نيز اين نهاد با دقّت كافى شيوه سلف صالح را ادامه دهد و قداست آن مقامِ منيع را با خلوص و پاكى پاس دارد. با اخلاص از وسوسه هاى نفسانى آزاد شود و در تأييد آن كسى كه لياقت فزونترى براى تصدى اين مهم دارد بكوشد.زيرا كمترين مرحله ترك هواى نفس كه از حديث معروف تقليد استفاده مى شود اين است كه اگر مجتهدى در خود شرايط و شايستگيهاى لازم را براى اين منصب نمى يابد كنار رود و راه را براى شايسته آن مقام بازگذارد.حسادتها جاه طلبيها مانع از اين نشود كه به جاى تقويت ديگرى كه صلاحيت بيشترى دارد در بند هواى نفس گرفتار آيد و به تضعيف او بپردازد.
مصلحت اسلام و مسلمانان مقدم برمصالح شخصى است. خود را بايد براى اسلام خواست نه اسلام و مسلمانان را براى خود.
رياست چهار روزه دنيايى فانى ارزش آن را ندارد كه دست به تكثير رساله زد و در اين عصر حساس و خطرناك جبهه دين و زعامت دينى را تضعيف كرد.
اين گونه اعمالِ نسنجيده وگاهى برخاسته از هواهاى نفسانى در كلام معصومين(ع) به طور مطلق خيانت شمرده شده است. خيانت به مصالح امت مسلمان و آن قدرت و نفوذى كه در پرتو مرجعيّت توانا انتظار مى رود. تفرقه در هر يكى ازابعاد رهبرى و رياستى مسلمانان (اگر چه رياست فتوايى باشد) رخنه در وحدت آنان ايجاد مى كند و باعث تضعيف جبهه اسلام مى گردد.
به فرموده پيامبر اكرم(ص):
(من تقدم على قوم من المسلمين وهو يرى ان فيهم من هو افضل منه فقد خان اللّه ورسوله والمسلمين)16
هركس خود را پيشواى دسته اى از مسلمانان سازد در حالى كه ببيند از او برتر و سزاوارترى هست به خدا و پيامبر و مسلمانان خيانت كرده است.
مطلب كاملاً گوياست و نياز به توجيه ندارد. فلانى خود را شايسته دانسته و طبق
تشخيصِ خود اين مسند راپذيرفته و يا احساس مسؤوليت كرده است و... اينها تسويلات نفس و القائات شيطان است و ناشى از حبّ رياست. هركس خودش را بهتر از ديگران مى شناسد:
(بل الانسان على نفسه بصيره).17
اين مقام خطير شرايط بسيار سنگينى را مى طلبد. اصل در اين گونه موقعيتها بر پرهيز و احتياط بوده نه بر اقدام.
صاحب نظرى در اين باب مى نگارد:
(... عالم دين بايد مؤمن به اين اصل قطعى باشد كه در مورد مقاصد اصلاحى دين وحدت كلمه و رياست واحد ضرورى است. بنابراين كسانى كه سالها در حوزه علوم دينى به سر برده اند و مُعمّر شده اند همين قدر در خود آمادگى و استعداد تأليف رساله ديدند نبايد به نوشتن و نشر آن اقدام كنند و بدين گونه با نشر رساله هاى عمليّه متعدد تشتت بيافرينند. زيرا براى اين مقام به جز دانستن علم فقه دهها موهبت ديگر ضرورى است.
اشكالى ندارد كه كسانى با تلاشِ طولانى به مقام (فقيه) (مجتهد) و حتى (اعلم) برسند امّا هركسى نمى تواند (رهبر) و حافظ مصالح باشد آن هم رهبرى دينى اجتماعى آن هم در اين گونه اعصار و زمانها كه خودِ شناختن عصر و زمان سالها تجربه و درگيرى مى خواهد. و يك مرجع تقليد بايد از جمله از زمان و عناصر زمانى آگاه باشد و آگاهيى از روى بصيرت شخصى و اجتهاد نه از طريق حدس و مسموع فى الجمله و كما يظن).18
رياست جز براى اهلش شايسته نيست. پس كسى كه مردم را به رياست خود بخواند در صورتى كه از او داناتر وجوددارد روز قيامت خداوند نظر رحمت به وى نمى كند.
با نگاهى گذرا به تاريخ گذشته در مى يابيم كه هر گاه مرجعيت تقليد تمركز يافته و داعيان ديگر گرچه با داشتن زمينه درباره شخص واحد اتفاق نظر كرده اند از اين عمل
صالح بركات و آثار بسيار ارزشمندى نصيب جامعه اسلامى شده است. چنانكه تقوا و صفاى باطنى فقيهانِ يك عصر كه از روى اخلاص و درك موقعيّت اسلام هواى مرجعيّت را به كنارى گذاردند و با وحدت كلمه زعامت دينى مرحوم ميرزاى شيرازى بزرگ را پايه گذارى كردند آن همه بركات عظيم نصيب اسلام گشت. اگر هر يك از همگنان ميرزا كه ظاهراً شرايط لازم را براى مرجعيّت داشتند علَم مرجعيّت را بلند مى كردند و دستگاهى جداگانه برپا مى نمودند نه تنها مرجعيّت شيعه چنين روزگار فرخنده اى نمى يافت بلكه گرفتار ضعف تفرقه هاى فراوانى نيز مى گشت و صدمات جبران ناپذيرى بر جامعه اسلامى و حوزه هاى علميه وارد مى گشت.
پس از رحلت فقيه بزرگ شيخ انصارى كه او نيز بااصرار ديگران بناچار و از روى اكراه مسند مرجعيت را پذيرفته بود مردم براى تعيين مرجع تقليد به شاگردان آن مرحوم مراجعه كردند. شاگردان والا مقام شيخ مانند: ميرزاى رشتى ميرزا حسن آشتيانى آقا حسن نجم آبادى ميرزا عبدالرحيم نهاوندى و... به شور نشستند تا راهى بيايند. پس ازمشورت همگى بر مرجعيت ميرزاى شيرازى اتفاق كردند. پس ازآن با حضور ميرزا جلسه اى تشكيل دادند و خطاب به وى گفتند:
(مردم نياز به مرجع تقليد و زعامت دينى دارند و ما همگى بر شايستگى شما اتفاق كرده ايم.
ميرزا در پاسخ گفت: من آمادگى اين مهم را در خود نمى بينم و توانايى برآوردن احتياجات مردم را هم ندارم. جناب آقاى شيخ حسن نجم آبادى فقيه زمانه است و شايسته تر از من بدين كار.
پس از توضيحات مرحوم نجم آبادى و اصرار حاضران مرحوم ميرزا در حالى كه سخت مى گريست اين مهم را پذيرفت. به گفته سيد صدر ميرزا قسم ياد مى كرد كه: هيچ گاه به فكرم خطور نكرده بود كه روزى مرجع دينى مردم بوده و به اين امر عظيم دچار شوم. از آن پس هر كس از امر تقليد مى پرسيد اصحاب و شاگردان مرحوم شيخ انصارى او را به ميرزا ارجاع مى داده و به اعلميت او تصريح مى نمودند.
البته اگر كسى هم احتمالاً اعلميّت ميرزا را قبول نداشت حدّاقل به اولويّت او اذعان داشت و معتقد بودكه تقليد از او ذمّه را از گردن انسان ساقط خواهد كرد).19
آرى اكراه و پرهيز مرحوم ميرزاى شيرازى از رياست و شهرت از يك طرف و تقوا و در نظر گرفتن مصالح مسلمانان توسط فقهاى آن زمان از طرفى ديگر بسيار ستودنى است كه جا داشت همواره علما و حوزه هاى دينى چنين باشند. و اين خاطره شكوهمند را تلخ نكنند.
مرحوم قوچانى انحراف از مسير را در برهه اى از زمان اين گونه گزارش مى دهد:
(خنده اين جا بود كه با وجود پنج شش نفر از پيرمردهاى كهنه كار قديمى از مراجع تقليد ده پانزده نفر از فضلاى تلامذه مرحوم آخوند را ديدم كه تلاشها و سعيها داشته و دارند كه مرتبه افتا و تقليد را دارا شوند كه سهم امام و وجوه ديگر به او برسد و اسم و شهرت بگيرد. با آن كه قضا و فتوا از واجبات كفائيّه است.
به وجود يكى كافى از ديگران ساقط است. در روايت آمده: (فرّ من الفتيا فرارك من الاسد). و بديهى است كه با وجود اين پيرمردها براى نوچه ها امر صاف نگردد...
مسأله مسأله ارشاد مسترشدو هدايت گمراه و راه هم راه آخرت است. و گذشته از اين حضرت صادق(ع) ميزانى براى مفتى و هادى و مرشد قرار داده و اوصافى ذكر نموده و اگر چنانچه از عوام الناس ازتو بپرسند بر تو واجب است جواب بگوئى و ارشاد كنى چون اهل بخيه هستى. خدا به آنها امر فرموده:
(فاسألو اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون).
و اگر در بين مسؤول عنهم اعلمِ عادلى پيدا بود بايداو را ترويج كنى و از ديگران نهى كنى.)20
در تاريخ حوزه هاى علميه بسيار بودند عالمان متعهدى كه هرگز هواى نفس رامتابعت نكردند و با اخلاص كامل مصالح مسلمانان را در نظر داشتند.
مرحوم سيد محمد فشاركى كه از برترين شاگردان ميرزاى شيرازى اوّل بود و در زمان استاد تدريس مى كرد پس از فوت مرحوم ميرزا عده اى براى تصدى مرجعيّت نزد ايشان آمدند و او را اعلم شناختند در پاسخ ايشان گفت:
(من خود بهتر مى دانم كه شايسته اين مقام نيستم زيرا مرجعيّت و زعامت شرعيّه غير از علم فقه و احكام امور ديگرى لازم دارد. از قبيل اطلاع از مسائل سياسى و شناختن موضع گيريهاى درست در هر كار. من در اين كارها آدم وسواسى هستم اگر دخالت كنم باعث خرابى و فساد خواهد شد. من شايسته تدريس هستم و غير از تدريس كار ديگرى براى من جايز نيست. به اين وسيله آنان را به مرحوم ميرزا محمدتقى شيرازى ارجاع داد).21
اين بزرگوار هنگامى كه احساس مى كند تمايلى نسبت به رياست و مرجعيّت در دلش پيدا شده شب تا صبح در كنار مرقد مولى(ع) به زارى مى پردازد تا خداوند اين هواى رياست طلبى را از دل او بزدايد.22
امام خمينى نيز از اين پاك سيرتانى بود كه جز مصلحت اسلام و مسلمانان نخواست و همه هواها و خواسته هاى نفسانى را به تيغ اخلاص سر بريد.
درتمام عمرش قدمى براى معرّفى خود و به دست آوردن مقام برنداشت. هرگز وجوه شرعيّه را صرف نام و مسند و تبليغات شخصى نكرد. از شهرت طلبى و عنوان خواهى تنفر داشت. در واقع اين رياست بود كه دنبال او را گرفت و دست از سرِ او برنداشت. هرگز قدمى براى تهيّه مقدمات مرجعيّت و ادامه آن پيش نگذارد. يك عددعكس يا يك برگ رساله و فتوا را خود به چاپ نرساند و مستقيم ياغير مستقيم در اين كار دخالتى نداشت. يك جلد رساله مجّانى كسى از بيت او نگرفت و اصلاً رساله اى از او در بيت خودش يافت نمى شد. سالها گذشت و كسى از حاشيه امام بر كتاب (وسيله) و (عروه) اطلاع نداشت. زمان گمنامى يا حبسِ او با زمان زعامت و شهرت تاريخى در روحيّه او تغييرى ايجاد نكرد. مرجعى بود كه از سرِ اخلاص برخاست و با اخلاص بگذشت. زمانى هم كه توفيق خدمت به اسلام يافت پاك باخته و بى دريغ نهايتِ سعى خود راكردو به بركت صدق نيتى كه داشت به آرمانهايش رسيد.23

عشق و علاقه به مردم

از ويژگيهاى ديگرى كه شايسته مقام مرجعيّت است حبّ الناس و علاقه به بندگان خداوند است. علاقه اى كه همواره برهمه رفتار و گفتار و تحقيق و استنباط پرتو افكن باشد; زيرا بندگان خدا معبر قرب الهى و رضاى خداوندى هستند. علاقه به مردم و سوز بندگان الهى را داشتن جلوه اى از عشق به خداوند است و راهى براى رسيدن به حق جز از طريق خدمت به بندگان نيست.
بسيار فرق است ميان مجتهدى كه بيگانه و بى توجه به مردم و وضع و حال آنان فقط به تحقيق خود مى پردازد و در چهار چوب قواعد سير مى كند با مجتهدى كه از اول با توجه كامل به واقعيات زندگى و وضع مردم پا پيش مى گذارد. به گونه اى تحقيق و استنباط مى كند كه به كار خلق خدا بيايد و امكان عمل و گسترش احكامِ شريعت را بيابد. با تعبد كامل به حكم الهى و حفظ همه ضوابط اجتهادى به خاطر عشق و كششى كه به بندگان خدا دارد همواره نياز و شرايط آنان را در نظر دارد و با دلسوزى و فروتنى با همه اقشار برخورد مى كند. خود را شريك و همدرد مردم مى داند و با همه توانايى خود براى گره گشايى و بهبود زندگيِ آنها تلاش مى نمايد. خوشبختانه در ميان مراجعِ بزرگوار گذشته اين صفت شايسته جلوه اى تام دارد و در پرتو مردم دوستى و مردمى بودن آنان نمونه هاى شوق انگيزى يافت مى شود:
(مرحوم كاشف الغطاء آن قدر به مستمندان رسيدگى مى كرد و در رفع مشكلات آنان فعّال و از خود گذشته بود كه در بيشتر سالها ديده مى شد كه هرچه داشت انفاق كرده و وقتى دستش از همه جا كوتاه مى گشت خانه مسكونى خويش را رهن مى گذاشت و پولش را به فقرا مى بخشيد).24
اين فروتنى وسوز مردم دوستى باعثِ نفوذِ مراجع در قلب مردم شده بود تا جايى كه مردم با اطمينان به فتواى آنان عمل مى كردند و آماده بودند كه با جان و مال از مرجع تقليد خود پيروى كنند.
راجع به مرحوم سيد شرف الدين نوشته اند:
(خانه سيد شرف الدين سايه مهر را بر سرِ همگان گستردانيده بود. گرفتاران كار گشوده از خانه بيرون مى رفتند. مرجعى بود كه به هنگام پديد آمدن نيازها و حوادث مردم در كنار او پناه مى جستند تا به دست او ناملايمات را بر طرف سازند و دردها و فشارهاى زندگى را آسان كنند. مرجع حاجات بود و به مشكلات دينى و دنيايى مردم پاسخ مى داد.)25
مراجع تقليد از آبرو و نفوذى كه در جامعه داشته اند در راه خدمت به مردم استفاده مى كرده اند و گاهى نگران بوده اند آيا به نحو احسن بهره برده اند يا خير؟
مرحوم آية اللّه شيخ زين العابدين مازندرانى پيوسته قرض مى كرد و به مردم كمك مى كرد. روزى كه مرحوم ميرزاى شيرازى در هنگام عيادت به او دلدارى مى داد در پاسخ ميرزا گفت:
(من هيچ گونه نگرانى از موت ندارم وليكن نگرانى من از اين است كه بنا به عقيده ما اماميّه وقتى مى ميريم روحِ ما را به امام عصر(ع) عرضه مى كنند اگر امام سؤال بفرمايند: زين العابدين! ما به تو بيش از اين اعتبار و آبرو داده بوديم تا بتوانى قرض كنى و به فقرا بدهى چرا نكردى؟ من چه جوابى به آن حضرت مى توانم بدهم).26
علاقه و محبت مرجعيت شيعه به مردم منحصر به امور مادى و گرفتاريهاى شخصيِ آنان نمى شد بلكه در حوادث سياسى و گرفتاريهاى اجتماعى نيز همراه و همگامِ بندگان خداوند بودند وخود را شريك دشواريهاى آنان مى شمردند. مرحوم آخوند خراسانى در قضيّه كمبود نان و ديگر نيازهاى زندگى مردمان بسيار تلاش مى كرد و از اين كه گاهى نمى توانست نياز نيازمندان را برآورده كند اظهار شرمندگى مى كرد. در قضيّه گرفتاريهاى سياسى و اجتماعيِ مردم تبريز و ديگر مناطق بيش از حد طاقت تلاش كرد و در اين راه براى رفع مشكلات مردم گرفتاريهاى زيادى را تحمل كرد.27
امام خمينى نيز مرجع تقليدى بودكه براى مردم و پابرهنگان عمرى آرام نگرفت وبراى احقاق حقوق مستضعفان خطرهاى فراوانى كرد و مبارزات سنگينى را در جبهه هاى گوناگون پشت سر گذاشت.
در يك جبهه مبارزات طولانى را با مستكبرين و طواغيت پى گرفت و در جبهه اى ديگر بامرفهان بى درد زراندوزان سودجو و زالو صفتان سنگ دل و حتى متحجرين ناآگاه كه به گونه اى عامل بقاى ستم بودند درگير شد.
همواره نگران ضعيفان بود وخود را مديون آنان مى دانست و همه چيز و همه كس را براى خدمت به ايشان مى خواست و مى خواند.
(امام بارها دركنار تلويزيون كه صحنه هاى دلخراش محروميت نشان داده مى شد گريه كرده اند).28

فروتنى جلوه اى از عشق به مردم

هنگامى كه مرجعِ تقليد از روحيّه مهر و محبت به مردم برخوردار باشد به طور طبيعى درپرتو اين علاقه مندى به ديگران بال فروتنى را براى همه اعم از عالمانِ دين محصلان حوزه وساير اقشار مى گستراند. مراجعِ بزرگوار گذشته در اين بعدنيز جلوه هاى ستودنى داشتند و خاطرات نيكى از خود به جاى گذاشته اند. به همه اقشار مردم بويژه طلاب و محصلان علوم دينى با ديده احترام مى نگريستند و تواضع داشتند. درباره مرحوم وحيدبهبهانى نگاشته اند.
(براى ترغيب فضلا و طلاب (شرح لمعه) درس مى داد).29
مرحوم شيخ انصارى در ضمن اين كه بزرگترين محفل درس خارج را داشت براى
يكى از سادات درسِ مقدمات مى گفت.30
مقدس اردبيلى نوشته هاى خود را (در شرح ارشاد علامه) به شاگردانش مى داد تا عبارتهاى غير فصيح آن را اصلاح كنند.31
مراجع تقليد هميشه تاريخ مانند توده مردم زندگى كردند. از رفاه و لذتهاى زندگى دست كشيدند و بامراقبت جدى نگذاشتند و ضع زندگى شان از مردم عادى بهتر باشد. باحوصله و مهربانى به درد دل مردم گوش فرا مى دادند و بافروتنى تا جايى كه ممكن بود در گشايش كار آنان مى كوشيدند. گاهى به جهت علاقه اى كه به مردم داشتند و متواضعانه در غم و اندوه آنان شركت مى جستند براى برآوردن نياز آنان كارهايى به ظاهر دون شأنِ مرجعيت انجام مى دادند. مانند پدرى مهربان و پرعاطفه توجه جدى به ديگران داشتند. از تشويق و ترغيب صاحبان فضل گرفته تا رسيدگى به امورمعمولى زندگى نيازمندان دريغ نمى كردند. درباره مرحوم ميرزاى شيرازى نوشته اند كه گذشته از برخوردهاى مشفقانه و فروتنانه اى كه بامردم داشت:
(هنگامى كه چشمه كوچكى از مقامات معنوى را در يكى از اصحابش مى ديد بسيار او را محترم مى داشت و تكريم و تعظيم مى نمود...)32
آرى آنچه از مقتدا و الگوى دينى انتظار مى رود چيزى جز همين نيست كه بال تواضع و محبّت را فرو نهد و چون شاخه روحش از كمالات انباشته است از بلندى روى به پايين آورد و بى پيرايه گام برخاك نهد. درباره آخوند خراسانى نوشته اند:
(بسيار متواضع بود بويژه با اهل علم با كوچكترين طلبه در سلام پيشى مى گرفت. و در مجالس براى ورود آنها به پاى مى ايستاد اهل علم را بسيار تجليل مى كرد).33
بسيار اتفاق مى افتاد كه براى برآوردن نياز نيازمندان خود را به زحمت مى انداخت.
در نيازهاى پيش پا افتاده و خانوادگى نيازمندان نيز خود كمك مى كرد.34
امام خمينى بزرگترين مرجع تقليد با آن بلندى مقام و عظمت اجتماعى همواره خود
را طلبه اى بيش نمى دانست. براى احترام به مردم عادى بارها خود را به خطر و دشواريهاى سخت انداخت. بر بوسيدن دست و بازوى رزمندگان افتخار مى كرد. در تمام عمرش هرگز نشانى از عجب و تكبر در او نيافتند. خطاب به نمايندگان مجلس مى گفت:
(... اينها (مهاجران جنگ) بنده هاى خدا هستند و از ما از من افضلند و محتمل است از شما هم افضل باشند چرا به فكر آنها نباشيم).35

آسان گيرى جلوه اى ديگر از عشق به مردم

از ديگر آثار علاقه مندى به مردم و سوز مردمى داشتن آسان گيرى براى آنان در فتواهاست. مرجع مردم دوست مذاق شريعت را كه بر سهولت و سماحتِ نسبت به بندگان خدا بنا گذاشته شده است به درستى رعايت مى كند و سعى دارد كه شريعت سهله را با آسانترين شكل تشريح كند و احكام آن را مطابق توان و شرايط نوع مردم بيان دارد. فراتر از عسر و حرج سهولت نوعيّه و عامّه مردم را در نظر بگيرد و نه فقط سهولت و عسر شخصيه را تا مطابق مدلولِ آيات و رواياتى كه در اين زمينه رسيده عمل كرده باشد:
(يُريد بكم اليسر و لا يريد بكم العسر36) (يريد اللّه ان يخفّف عنكم.37) (ايها الناس دين اللّه يسر38) (ان هذا الدين متين فاوغلوا فيه برفق39) (والمحمديّه السهله....40) (الرفق رأس الحكمة...).41
بنابراين شايسته نيست كه مفتى دراستنباط احكام سخت گير و پراحتياط باشد در حدى كه سبب دشوارى و تكلّف براى مقلدين گردد. بلكه بايددر فهم آيات و روايات و اِعمالِ اصول و مبانى استنباطى توجه كافى به اصل و قاعده سهولت داشته باشد. بسيارى از مراجع بزرگِ شيعه اين اصل را رعايت مى كردند و در خيلى از ابواب فقهى و احكام شرعى به اين اصل اعتمادكرده و استدلال مى كردند.
مرحوم محقق اردبيلى با آن تيزبينى و قداست وتقوا بارها اين قاعده عام را مبناى فتوا
قرار داد و بسيارى از فتاواى خود را برآن مبتنى كرد.42
مرجع تقليدهمواره يك چشم به مبانى وادله دارد و يك چشم به وضع و حال مكلفينى كه مى خواهند به اين احكام عمل كنند. توجه دارد كه فلسفه تشريح احكام براى آسانيِ كارِ مردم و تسهيلِ زندگيِ مكلفين است ونبايد چندان در پيچ و خم تضييق قرار گيرد كه فلسفه تشريع ناديده گرفته شود. فتواهاى پيچيده و احتياطهاى نابجا اضافه بر مشكل آفرينى چه بسا زمينه تنفّر و روگردانيِ برخى را از عمل به احكام الهى سبب گردد.
مفتى چون خود را وقف مردم كرده و توجه به وضع و حال آنان دارد احكام شرعى و راه حلهاى آن را چنان عرضه مى كند كه با واقعيّات زندگيِ مردم و گروههاى گوناگون بسازد; چه آنان كه از ابزار كافى و امكانات زندگى براى عمل بر وظايف شرعى برخوردارندو چه آنان كه در مضيقه هاى گوناگون و شرايط دشوار به سر مى برند.
فقيه بزرگوار مرحوم صاحب جواهر نيز احتياطها و سخت گيريهاى غير لازم را در افتاء نمى پسنديد و ضمن اين كه خود در استنباط توجه به اصل سمحه و سهله داشت در آخر عمر كه فقيه بزرگ شيعه شيخ انصارى را پس از خود براى مرجعيت معرفى كرد به وى وصيت نمود:
(قلّل من احتياطك فأنَّ الشريعة سمحةٌ سهلة)43
از احتياطهاى خود بكاه زيرا دين اسلام شريعت آسان است.

مشورت و رايزنى

تبادل نظر و بهره ورى از پرتو افكار ديگران در معارف دينى بسيار تأكيد شده و از ارزش والايى برخوردار است. بويژه در مسائل مهم و پردامنه كه با همفكرى نتيجه بهترى حاصل مى شود.
از اين روى شايسته است كه مرجع تقليد در امر خطير فتوا خود را از تبادل نظر و
مشورتِ با صالحان و اهل خبره بى نياز نداند. مشورت با آنان كه در مسائل اجتماعى سياسى فرهنگى و علمى تجربه دارند و بر فضاى خارج از حوزه هاى علميه آشناهستند. مرجع بايد به اين گونه افراد ميدان بدهد به آنان نزديك شود و از نظرياتشان به نحو احسن بهره مند گردد.
اشتغالات سنگين مرجعيت ممكن است مرجع را از تجربه ها و دانش ديگران غافل سازد و نتواند در جريان افكار قرار گيرد. از اين روى بايد اطرافيان افراد عاقل و اطراف مرجع را دلسوز با تجربه و آشناى به نيازهاى روز باشند تاجريان را به تبادل نظر با اهل نظر و دانش سوق دهند.
از آن گذشته تجربه نشان داده است كه شخصيتهاى برجسته همين كه روى كار مى آيند وعنوانى پيدا مى كنند آن پذيرايى و شنوايى پيشين را ندارند وخود را نيازمند تجربه و دانش ديگران نمى دانند. در صورتى كه مشورت با افراد شايسته حتى در كارهاى شخصى ميزان خطا را كم مى كند تا چه رسد در مسائل دينى كه مربوط به يك ملّت مى شود. خداوند به هر انديشه نورى داده كه اگر اين افكار با هم گرد آيند افق بيشترى را روشن مى كنند. تجربه زندگيِ آدمى نشان داده است كه مشورت كنندگان و پند پذيران احتمال لغزش و اشتباهشان كمتر بوده است.
همان گونه كه تمركز نيروهاى مادى منشأ اثر قوى ترى مى شود تمركز نيروهاى فكرى نيز نتيجه بهتر و صحيح ترى مى دهد.
بنابراين آن كه در مسند فتوا و مرجعيت قرار گرفته بايد از اين زمينه هاى مثبت استفاده كند و از استبدادو پافشارى بر رأى خود بپرهيزد. مفتى بايداز انتقاد و اعتراض استقبال بكند و از نقد ديگران دلتنگ نشود.
دريـاى فـراوان نـشـود تيـره بـه سـيـل عارف كه برنجد تنك آب است هنوز لازمه زعامت علمى و مرجعيت دريا دلى و بردبارى است. چنانكه همواره حلم با علم در فرهنگ دينى همراه آمده است. بردبارى وسيله شكوفايى و به فعليت رسيدن
دانش آدمى است. اميرالمؤمنين(ع) در اوصاف پارسايان چند مورد از درآميختگى و اتحاد علم و حلمِ آنان سخن گفته است:
(... واما النهار فحلماء علماء... يمزج الحلم بالعلم...)44
پارسايان در روز بردبارانى دانايند علم را با حلم در آميخته.
مرجعِ دينى مى داند كه لازمه حيات جمعى ومقتضاى ساختمانِ طبيعى آدميان بويژه طبيعت اين مقام حساس حلم و بردبارى است.
به عبارت ديگر حلم وسعه صدراز لوازم كار مفتى و مرجع تقليداست.
در سايه چنين فضيلتى است كه شور و مشورت و نظرخواهى از افراد خبره و خيرخواه و بهره مندى از نقدها و انتقادها و دقتِ كافى در نظرها و پيشنهادها از شيوه هاى معمول و مستمر مرجعِ تقليد مى گردد و تنها به رأى خود بسنده نمى كند به فرموده على(ع):
(العاقل من اتهم رأيه ولم يثق بكل ما تُسوِّلُ لَهُ نفسه).45
خردمند كسى است كه رأى خود رامتهم كند و به هرچه نفسش در نظر او آراسته جلوه داده اعتماد نكند.
(اضربوا بعض الرأى ببعض يتولد منهُ الصواب امخضوا الرأى مخض السقاء يُنتج سديد الآراء).46
آراء و نظريّات را با يكديگر بسنجيد تا نتيجه صواب از آن برگيريد. رأيها را با يكديگر برخورد دهيد و در جنبش آوريد تا رأى محكم و درست آشكار گردد.
البته از گذشته در فقه و سيره فقهاء افكار ونظريّات ديگران ارزش ويژه اى داشته و نظر اكثريت با احترام نگريسته مى شده است اهميت (اجماع) و (شهرت) در فقه ريشه در همين موضوع دارد.
بسيارى از فقهاى بزرگ را شيوه براين بوده است كه مباحث فقهى را به صورت بحث و بررسى جمعى دنبال مى كرده اند. گاهى درسهاى روزانه را نيز به صورت تبادل نظر برگذار مى نموده اند.
استادان بزرگ همواره بويژه روزهاى تعطيلى با شاگردانِ برجسته خود نشستهاى علمى داشته اند كه اكنون نيز در حوزههاى علميه رايج است اكثر مراجع تقليد گروه (استفتاء) تشكيل مى داده اند. تا استفتاء ات را با تبادل نظر و همكارى پاسخ دهند و مرجع در فتوا كمك كنند.
امروز هم ضرورى است بيش از گذشته به طور منظم مشورت و تبادل نظر انجام گيرد و اضافه بر مباحث فقهى كه در درسها مطرح مى شود ساير مطالب نيز مورد تبادل نظر قرار گيرد و از صاحب نظرانِ ديگر رشته هانيز استفاده شود.

احتياط در وجوه شرعيّه

از ويژگيهاى ديگرى كه شايسته مقام مرجعيت است احتياط در مصرف وجوه شرعى است. اكنون به اين بحث نمى پردازيم كه براساس مبانى و ادله چگونه مى شود در وجوه شرعيه تصرف كرد و تصدى آن به عهده چه كسى گذاشته شده است؟ اين بحث را بايد در جاى خود دنبال نمود كه موضوعى است لازم و شايسته تحقيق.
بر فرض كه بخشى از وجوه شرعيه در اختيار مرجع تقليد باشد بايد در مصرف آن نهايت دقت و احتياط را مراعات كند زيرا امور مالى گذشته از مسؤوليت شرعى كه دارد به آسانى در ديد مردم قرار مى گيرد و خيلى زود زمينه اتهام وبدبينى را فراهم مى سازد. قدرت وموفقيت مرجع تقليد در سايه همان نفوذ معنوى اوست. از اين روى بايد كوشيد كه اين نفوذ و مقبوليّت خدشه دار نشود. فقهاى بزرگوار گذشته با زهد و ساده زيستى و پرهيز جدى از دنيا مقام شامخِ مرجعيت را پاس داشتند. بسيارى از آنان حتى براى امرار معاشِ خود كه مشغول تحصيل وتدريس و تبليغ بودند از وجوه شرعيّه استفاده نمى كردند و با دشوارى روزگار مى گذراندند.برخى از زياده رويها و بذل و بخششها را گناهى بزرگ مى دانستند و آن را خلاف عدالت و زهدى مى شمردند.
وجوه شرعيّه امانتى است كه از جانب مسلمانان و نوعاً ازطرف گروههاى پايين اجتماع پرداخت مى شود. نه تنها رضايت حضرت حجت(عج) در مصرف آن بايد رعايت گردد بلكه حق يكايك مسلمانان را نيز دراين امانت بايدملاحظه كرد. هرگونه زياده روى و بى توجهى و زر و بال به اين سنگينى را بر دوش مى گذارد. علماى متعهد و بزرگوار شيعه با اين ديد به وجوه شرعيّه مى نگريستند.
ساده زيستى را در زندگى شخصى و احتياط كامل را درتصرفات ديگر مراعات مى كردند:
(لباسهاى وحيد بهبهانى كرباسى بود كه همسرش مى بافت. در مدت عمر به جمع زخارف دنيوى همت نفرمود. كناره گيرى از زراندوزان شيوه او بود. از معاشرت آنان دامن كشيده بود و مصاحبت و نشست و برخاستِ با مستمندان را خوش داشت47).
هنگامى كه به شيخ انصارى مى گويند:
(خيلى هنر مى كنيد كه اين همه وجوه به دست شما مى رسد هيچ تصرفى در آن نمى كنيد.
مى فرمايد: چه هنرى كرده ام؟ حداكثر كار من كار خرَك چيهاى كاشان است كه مى روند تا به اصفهان و بر مى گردند پول به آنها مى دهند كه از اصفهان كالا بخرند. آيا ديده ايد كه به مال مردم خيانت كنند؟ آنها امين هستند. اين مسأله امر مهمى نيست بلكه به نظر شما مهم آمده است).48
خانواده شيخ در وضع سختى روزگار مى گذراندند. با آن كه وجوه شرعيه زيادى نزد شيخ مى آمد امّا زندگى شخصى او مانند يك نيازمند مقتصد و ساده زيست اداره مى شد. روزى مادرشيخ به صورت مزاح به فرزندش گفت:
(در كوچكى كه به كارهاى منزل نمى رسيدى و اكنون هم كه به مقامى رسيده اى به سبب احتياط زيادى كه در صرفِ وجوه شرعيّه مى كنى ما را تحت فشار قرار داده اى).49
مرجع تقليد بايد متصديان امور مالى و وكلاى خود را در وجوه شرعيه از انسانهاى
خوشنام ساده زيست و امين و زاهد انتخاب كند تا هم سبب جلب توجه ديگران گردند و هم زمينه اعتماد را فراهم سازند. درباره مرحوم ميرزا نوشته اند:
(وكلاى او در شهرها از امين ترين و عاقل ترين مردم و از ميان نيك مردان بودند. و هيچ گاه از اوامر ميرزا در وظيفه اى كه بردوششان مى گذاشت تخلف نمى ورزيدند)50
راجع به مرحوم سيد محمد باقردرچه اى نيز نوشته اند:
(در سادگى و صفاى روح و بى اعتنايى به امور دنيوى گويا فرشته اى بود كه از عرش به فرش فرودآمده بود... مى فرمود: اگر سهم امام را (براى خودم) بپذيرم ممكن است حقوق فقرا تضييع شود).51
مرحوم كلباسى نيز در پرداخت بيت المال احتياط كافى مى كرد و تأكيد داشت كه با صرفه جويى مصرف شود و از اسراف دورى گزينند.52
درباره مرحوم آخوند نوشته اند:
(غذايش ساده بود. اطعمه لذيذه را خوش نداشت. وضع طلبگيِ خود را در زمان رياست نيز تغيير نداده بود... روزگارى كه او وسه عروسش در خانه اى بسيار كوچك و هركدام در يك اتاق زندگى مى كردند يك روز فرزند ارشدش نزد پدر آمد و از تنگى جا شكايت كرد آخوند پاسخ داد:
اگر قرار باشد منزلهاى اين شهر را ميان مستحقان تقسيم كنند به ما بيش از اين نمى رسد).53
آرى اين بود جلوه اى از سيماى پرفروغ مرجعيت والاى شيعى در طول تاريخ كه چه ساده و با معنويت و آراسته به شايستگيهاى شكوهمند روزگار گذراندند و همواره به عنوان الگويى فرخنده مقتداى مردم بودند.
اميد است كه در آينده نيز اين مقام ارجمند به صورت اسوه جلودار معنويت وحقيقت باشد و شايستگيهاى ارزشى و اخلاقى را با حساسيّت پاس دارد.

پاورقيها:

1 . (منية المريد) تحقيق رضا مختارى 289/ انتشارات دفتر تبليغات اسلامى.
2 . (تحرير الوسيله) امام خمينى ج5/1.
3 . (مستمسك عروة) محسن حكيم ج40/1 انتشارات كتابخانه آية اللّه مرعشى.
4 . (الفتاوى الواضحه) شهيد صدر 116/ دارالتعارف للمطبوعات بيروت.
5 . (مستمسك العروة الوثقى) محسن حكيم ج45/1.
6 . (سوره نحل) آيه 117.
7 . (سوره الحاقه) آيه 44 ـ 47.
8 . (كنز العمال) علاء الدين على المتقى بن حسام الدين الهندى ج184/10 مؤسسة الرساله بيروت.
9 . (اصول كافى) كلينى تصحيح غفارى ج43/1 دارالتعارف بيروت.
10 . (بيدارگران اقاليم قبله) محمد رضا حكيمى 214/ دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
11 . (مكاسب) شيخ انصارى مقدمه تحقيق و تعليق كلانتر ج123/1.
12 . (خدمات متقابل اسلام و ايران) شهيد مطهرى 483/ انتشارات صدرا.
13 . (ميرزاى شيرازى) ترجمه (هدية الرازى الى الامام المجدد الشيرازى) آقا بزرگ تهرانى وزارت ارشاد.
14 . (وحيد بهبهانى) على دوانى 195.
15 . (مرگى در نور) زندگانى آخوند خراسانى مجيد كفائى 394 انتشارات زوار.
16 . (الغدير) علامه امينى ج291/8 دارالكتاب العربى بيروت.
17 . (سوره قيامت) آيه 15.
18 .(شيخ آقا بزرگ تهرانى) محمد رضا حكيمى 61/ دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
19 . (ميرزاى شيرازى) 38/ ـ 39.
20 . (سياحت شرق) آقا نجفى قوچانى تصحيح: ر.ع. شاكرى 513/ ـ 519 اميركبير.
21 . (فوايد الرضويّه) شيخ عباس قمى 594/.
22 . (سيماى فرزانگان) رضا مختارى 141/.
23 . براى توضيح بيشتر ر. ك: مجلّه (حوزه) شماره 37 ـ 38 ويژه نامه امام خمينى.
24 . (سيماى فرزانگان) 359/.
25 . (المراجعات) عبدالحسين شرف الدين 15/ ـ 16 دارالقرآن.
26 . (سيماى فرزانگان) 357/.
27 . (مرگى در نور) 170/ ـ 171.
28 . (سيماى فرزانگان) 345/.
29 . (همان مدرك) 292/.
30 . (زندگانى و شخصيت شيخ انصارى) مرتضى انصارى 78/.
31 . (ريحانة الادب) محمد على مدرس تبريزى ج393/3 كتابفروشى خيام.
32 . (ميرزاى شيرازى) 56/.
33 . (مرگى در نور) 401/.
34 . (همان مدرك) 380/.
35 . (سيماى فرزانگان) 286/.
36 . (سوره بقره) آيه 185.
37 . (سوره نساء) آيه 29.
38 . (الدرالمنثور) جلال الدين سيوطى ج 192/1 كتابخانه آية اللّه مرعشى نجفى.
39 . (همان مدرك).
40 . (خصال صدوق) شيخ صدوق تصحيح غفارى باب ست حديث 18 انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين.
41 . (ميزان الحكمة) محمد رى شهرى حديث شماره 7324 انتشارات دفتر تبليغات اسلامى.
42 . مجلّه (حوزه) شماره 69/53.
43 . (زندگانى شيخ انصارى) 73/.
44 . (نهج البلاغه) صبحى صالح خطبه 193.
45 . (الحياة) محمد رضا محمد و على حكيمى ج163/1 دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
46 . (غررالحكم) آمدى تحقيق ارموى ج266/2 ـ 267 چاپ دانشگاه تهران.
47 . (وحيد بهبهانى) على دوانى 140/ اميركبير.
48 . (سيره نبوى) شهيد مطهرى 73 ـ 74 انتشارات صدرا.
49 . (زندگى شيخ انصارى) 59/.
50 . (ميرزاى شيرازى) 58/.
51 . (سيماى فرزانگان) 437/ به نقل از (همايى نامه) 17/.
52 . (بيدارگران اقاليم قبله) 214/.
53 . (مرگى در نور) / 377 ـ 396.

مقالات مشابه

بررسی معانی و دلایل مشروعیت تقلید

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمحمدصادق یوسفی مقدم

تقليد

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهمحمدصادق یوسفی مقدم

تقلید و تحقیق در منطق قرآن

نام نشریهبینات

نام نویسندهفخرالسادات عابدی

اجتهاد در تفسیر روایی قمی

نام نشریهتحقیقات علوم قرآن و حدیث

نام نویسندهحمیدرضا فهیمی تبار

تقليد دراحكام شرعى

نام نویسندهمؤسسه ام الکتاب

اجتهاد

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهمحمدصادق یوسفی مقدم