مطالعه و پژوهش در حوزه ترجمه ـ به ويژه ترجمه قرآن كريم ـ پيشينهاي بسيار كوتاه دارد. اين دانشِ نو پا ـ امّا تجربهاي ديرين ـ امروزه جزو مباحث با ارزش زبانشناسي تطبيقي (Gontrastive Linguistic ) در سطوح مختلف دانشگاهي و غير دانشگاهي مورد توجّه و گرايش دوستداران علم زبان و زبانشناسي است؛ امّا هنوز در حوزه ترجمه قرآن حكيم و نيز مباحث علمي ـ تحقيقي مربوط به اين حوزه زباني، حركت و جنبشي بنيادي پديد نيامده است. آنچه در اين باره مشهور است غالباً منحصر ميشود به چاپ و انتشار تعدادي از نشريات قرآني همچون نشريههاي «بيّنات»، «پژوهشهاي قرآني»، «ميراث جاويدان»، «ترجمان وحي»، «مترجم» و… كه موضوعات آنها عموماً در نقد لغوي و معنايي ترجمههاي قرآن كريم است و نه مباني علمي و زبانشناختي ترجمه.
در مطالعه و تحليل روشهاي ترجمه بناچار بايد به بنيادها و پژوهشهاي زباني و زبانشناختي بيشتر توجه نماييم. اساس و بنياد هر زباني را ساختارهاي آن زبان شكل ميدهد. ساختارهاي زباني را ميتوان به شش نوع يا دسته تقسيم كرد:
1. ساختار نحوي Syntactic al Structure)) 2. ساختار صرفي (Structure Morphological).
3. ساختار لغوي Lexical Structure)) 4.ساختار معنايي (Semantical Structure).
5. ساختار بلاغي (Rhetorical Structure) 6.ساختار آوايي (Phonetical Structure).
اين ساختارها پيكره درون زباني (Intralinauistic) و حتي برون زبانيِ (Extralinguistic) يك زبان را ميتواند به نمايش بگذارد.
يكي از ضرورتهاي اساسي براي ارايه ترجمهاي وفادار (Faithful) و مطلوب، ايجاد و يا برقراري «تعادل» (Equivalence) ميان اين ساختارهاست. تعادل را در يك تعبير ساده مي توان «همساني تأثير متن مبدأ و مقصد بر خوانندگان خود» دانست؛ يعني متن مقصد (Target text) از نظر زباني و ساختاري آن نوع تأثير را بر خواننده خود بگذارد كه متن مبدأ (Source text) همان نوع تأثير را برخواننده خود ميگذارد. از موارد ايجاد تعادل در ساختارهاي زباني، برقراري تعادل در ساختهاي نحوي است كه بخشي از اين ساختهاي نحوي را اجزا، عناصر يا حالات نحوي تشكيل ميدهد.
زبانهاي مختلف جهان اساساً مشتركات فراواني با يكديگر دارند. آنها، هم داراي ساختهاي زباني و قواعد ساختارياند و هم در بسياري از عناصر و اجزاي ساختاري و حتي عناصر معنايي، آوايي و صرفي داراي اشتراك فراواناند؛ امّا در كنار اين اشتراكات تفاوتهاي گوناگوني نيز با يكديگر دارند ولي تشابه زبانها در نقش يا حالات نحوي، بيش از تفاوت آنهاست. اهميت بحث ترجمه و تحليل تطبيقي آن بيشتر درباره ساختهاي متفاوت زبانها ظهور مييابد.
تفاوت ساختاري در نقش يا حالات نحوي ميان زبان عربي و زبان فارسي را غالباً در حالات نحوي زير ميتوان ديد: مفعول مطلق، تميز، حال، توكيد يا تأكيد، مفعول به. تلاش ما در اين مقاله بر آن است كه يكي از عناصر يا حالات نحوي عربي يعني مفعول مطلق را از ديد زبانشناختي به ويژه زبانشناسي تطبيقي بررسي كرده، راههاي ترجمه آن حالت نحوي را به صورت تحليلي و كاربردي در حوزه زباني قرآن كريم مورد شناسايي و بازنگري قرار دهيم.
پيشتر بيان دو نكته را لازم ميبينم:
1. هدف ما در اين مقال نقد ترجمهها نيست بلكه شناسايي مشكلات ترجمه در ترجمه ساختها يا حالات نحوي و ارايه روشهايي براي ترجمه آن ساختهاست. طبيعي است كه براي شناسايي آن مشكلات بناچار بايد تعدادي از ترجمههاي موجود را مورد نقد و بررسي قرار دهيم.
2. مراد ما از ساختار معادل يا وفادار همان ساختار معيار (Standard) و معاصر زبان فارسي است نه ساختار كهن و غير معيار؛ زيرا مطلوب ترين ترجمهها، ترجمههايي است كه به زبان رايج و معاصر ـدر قالب نوشتارـ باشد و همگان از هر طبقهاي بتوانند آن را به آساني بفهمند.
حالت نحوي مفعول مطلق در زبان عربي از نقشها يا حالاتي است كه در زبان فارسي داراي ساختار مشابه نحوي نيست و از اين رو، نيازمند ساختاري معادل در زبان فارسي است. اين حالت نحوي به ويژه پس از نفوذ زبان عربي در زبان و ادبيات فارسي، وارد ساختار نحوي زبان فارسي دري شد و به صورت ساختاري مشابه و نه معادل ـ به خصوص در شعر فارسي ـ به كار رفت چنانكه در شواهد زير ميبينيم:
بخنـديـد «خنديـدنـي شاهـوار» چنـان كآمـد آوازش از چـاهسـار
(فردوسي)
تـوگفتـي ناي روييـن هـر زماني به گوش اندر دميدي «يك دميدن»
(منوچهري)
بلرزيدي زمين «لرزيدني سخت» كه كـوه انـدر فتادي زو به گـردن
(منوچهري)
نـگـه كـرد رنجيـده در من فـقيـه «نگـه كـردن عاقـل انـدر سفيـه»
(سعدي)
بـجنبيـد «جـنبيـدني با شـكـوه» چـو از زلـزلـه كـالـبـدهاي كـوه
(نظامي)
گفتـمـش «گفتنـي كه بپسـندند» نـه كـه خود زيركان بدان خنـدند
(نظامي)
ـ غلامان را بفرمود تا بزدند (او را) «زدني سخت» و قبايش پاره كردند. (تاريخ بيهقي)
اين حالت نحوي در زبان فارسي معاصر و معيار، هرگز به صورت مشابه ساختاري به كار نميرود. معادل ساختاري آن در زبان فارسي معاصر به صورت ساخت دستوري «قيد» است كه به چهار شكل يا نوع به كار ميرود:
1. قيد تأكيد و كيفيّت مانند: «سخت، سختي، نيك، بنيكي، بشدّت،بخوبي، چنانكه بايد، بدقّت، كاملاً و…».
2. قيد تشبيه مانند: «به سانِ، همانندِ، همچون، مثل و …».
3. قيد مقدار يا تعداد يا تكرار مانند: «صد، هزار، دوبار، چندين بار و …».
4.قيد نفي مانند: «هيچ، هرگز، اصلاً، به هيچ وجه و…».
بدين ترتيب معادل مفعول مطلق در زبان فارسي ـ در يك كلمه ـ «قيد» است و هرگز شايسته نيست آن را به صورت لفظ به لفظ به فارسي ترجمه كنيم. مشابه ساختاري مفعول مطلق اگر چه ممكن است در شعر حتّي به زيبايي به كار رفته باشد اما اين امر دليلي براي جواز كاربرد اين روش ترجمه در نثر فارسي نيست؛ زيرا نثر، مظهر نمود زبان معيار است و بايد از هر گونه ناهنجاريهاي ساختاري و حتّي ساختار شعري مصون باشد.
مشكلات ساختاري ترجمه مفعول مطلق را در سه بخش عمده مي توان بررسي كرد:
الف) اقسام مفعول مطلق شامل تأكيدي، نوعي (به صورت موصوف و مضاف) و عددي.
ب) جانشينهاي مفعول مطلق (به صورت عدد، كلمات خاص، صفت).
ج) حذف عامل مفعول مطلق.
معادل مفعول مطلق در هر كدام از اين سه بخش «قيد» خواهد بود امّا بنا به نوع مفعول مطلق و كيفيت كاربرد آن در زنجيره نحوي سخن، نوع قيد تغيير خواهد يافت.
چنانكه مي دانيم در كتب نحوي، مفعول مطلق را سه نوع دانستهاند: تأكيدي (به صورت مصدر تنها و بدون متمّم)، نوعي (به صورت موصوف و مضاف) و عددي. برهمين اساس در اينجا اقسام سه گانه مفعول مطلق را بررسي مي كنيم تا معادل دقيق آنها را بيابيم و معرفي نماييم.
الف /1. مفعول مطلق تأكيدي و ترجمه آن: چنانكه از عنوان اين نوع مفعول مطلق بر ميآيد مفهوم آن، صبغه تأكيد دارد. تأكيد را در زبان فارسي معمولاً با قيد، بيان ميدارند و در واقع قيد، متمّمي است براي فعل يا شبه فعل چنانكه مفعول مطلق نيز چنين است. بنابراين چون مفعول مطلقِ تأكيدي، تنها مفهوم تأكيد را دارد پس معادل آن را در زبان فارسي ميتوانيم با قيود تأكيد و كيفيّت و نفي نشان دهيم. اين قيود از نظر لغوي و معنايي، متناسب با لغت و معناي مفعول مطلق (مصدر) و عامل آن انتخاب مي شود. در صورتي كه عامل مفعول مطلق تأكيدي، فعل يا شبه فعل نفي باشد ـمگر در جملههاي استثناييـ به جاي قيد تأكيدي و كيفيت، از قيد نفي به عنوان معادل استفاده ميشود. مانند:
1. … فَجَمَعْناهُم جَمْعاً. (كهف، 18/ 99)
ـ … پس گردشان آورديم گرد آوردني. (معزي)
ـ … و جمعشان كنيم جمع كامل. (پاينده)
ـ … همه آنها را گرد خواهيم آورد. (فولادوند)
ـ … و ما ايشان را به گونه شگفتي … گرد ميآوريم. (خرّم دل)
مفعول مطلق (جَمْعاً) در دو ترجمه نخست بر اساس تشابه ساختاري (Resemblance Structural) ولفظ به لفظ ترجمه شده است و چنانكه گفته شد اين گونه ساختار نحوي در زبان معيار فارسي ناشناخته و نامقبول است. در ترجمه سوم، مفعول مطلق فاقد معادل ساختاري است و در واقع به زبان مقصد انتقال نيافته است گر چه به نظر مي رسد مترجم، صفت مبهم «همه» را با تسامح، جايگزين مفعول مطلق كرده است. مفعول مطلق در ترجمه چهارم از نظر ساختار «نحوي» به درستي به قيد كيفيت ترجمه شده است.
ترجمه پيشنهادي: … و آنان را كاملاً [=چنانكه بايد] گرد خواهيم آورد.
2. يَوْمَ يُدَعُّونَ إلي نارِجَهنَّمَ دَعّاً. (طور، 52/ 13)
ـ دوراني كه به سوي آتش جهنم كشانده شوند كشيدني به قهر (جلال الدين فارسي)
ـ روزي كه به سوي آتش جهنم كشيده ميشوند [چه] كشيدني (فولادوند)
ـ روزي كه آنان را بسختي به سوي آتش دوزخ برانند. (مجتبوي)
چنانكه ملاحظه ميشود در اين آيه نيز دو ترجمه نخست بر مبناي تشابه ساختاري و نه تعادل ساختاري و به شيوه تحت اللفظي صورت گرفته است. در ترجمه سوم از قيد تأكيد يا كيفيت (بسختي) به عنوان معادل نحوي مفعول مطلق تأكيدي (دعّاً) بهره گرفتهاند كه از نظر لغوي و معنايي داراي ابهام است.
ترجمه پيشنهادي: روزي كه آنان را بشدّت به سوي جهنم برانند.
3. كلاّ سَنَكْتُبُ ما يَقولُ و نَمُدُّ لَهُ مِنَ العَذابِ مَدّاً. (مريم، 19/79)
ـ… و به عذاب او ميافزاييم. (خرمشاهي)
ـ… وعذاب را براي او خواهيم افزود. (فولادوند)
ـ… و عذاب را براي او دراز كنيم. (امامي)
ـ… و بر عذاب او بسيار ميافزاييم. (انصاري)
يكي از مشكلات ترجمه مفعول مطلق ـكه از شايع ترين آنهاستـ مغفول گذاشتن نقش مفعول مطلق در ترجمه است؛ بدين معني كه مترجم اساساً مفعول مطلق را به زبان مقصد ترجمه نميكند و اين، حذف نابجاست. در سه ترجمه نخست، اين مشكل ساختاري را به وضوح ميبينيم. در ترجمه چهارم به نقش مفعول مطلق توجه شده و به درستي به قيد تأكيد يا كيفيت ترجمه شده است.
ترجمه پيشنهادي: و از عذاب [خود] بر او سخت خواهيم افزود.
4. كلاّ إذا دُكَّتِ الأرضُ دَكّاً دَكّاً. (فجر 89/ 21)
ـ… وقتي زمين درهم شكند شكسته شكسته. (پاينده)
ـ… آري چون زمين شكسته شود و شكسته شود. (آيتي)
ـ… در آن هنگام كه زمين سخت درهم كوبيده شود. (مكارم شيرازي)
در اين آيه، «دكّاً» نخست مفعول مطلق تأكيدي و «دكّاً» دوم تأكيد است و در واقع، در اين جمله، فعل «دُكَّتْ» دو بار مؤكّد شده است. از اين رو، در ترجمه اين آيه نيز بايد مفعول مطلق تأكيدي يا قيد تأكيد با يك عنصر نحوي ديگر مؤكّد شود تا تعادل نحوي و بلاغي به طور كامل برقرار گردد. بدين منظور پيشنهاد ميشود قيد تأكيد يا كيفيت ـ كه معادل مفعول مطلق قرار گرفته ـ با صفتي همراه شود تا تأكيد مذكور به ترجمه انتقال يابد.
در دو ترجمه نخست علاوه بر اينكه مفعول مطلق به معادل خود (قيد تأكيد) ترجمه نشده، در ساختار نحوي آن دو، ناهنجاريهايي نيز مشاهده ميشود و به تعبير ديگر، ساختار نحوي اين دو ترجمه بيرون از ساختار نحوي زبان معيار فارسي است.
در ترجمه سوم، مفعول مطلق، به درستي به صورت قيد تأكيد يا كيفيت ترجمه شده؛ امّا تأكيد دوم به ترجمه منتقل نشده است.
ترجمه پيشنهادي:… آنگاه كه زمين، سخت شديد درهم كوبيده شود.
5. …ما نَعبُدُهُم إلاّ لِيُقَرِّبُونا إلي اللّهِ زُلْفي… (زمر، 39/ 3)
ـ… ما آنها ـبتانـ را نميپرستيم مگر برا ي اينكه ما را به خدا نزديك سازند… (مجتبوي)
ـ… (دليلشان اين بود كه:) اينها را نميپرستيم مگر به خاطر اينكه ما را به خداوند نزديك كنند… (مكارم شيرازي)
ـ… [و مدعي ميشوند] آنان را جز براي اين نميپرستيم كه ما را با تقرّبي به خداوند نزديك گردانند… (خرمشاهي)
«زُلفي» در اين آيه مفعول مطلق تأكيدي از غير ريشه عامل (يُقَرّبونا) است. ترجمه اين نوع مفعول مطلق نيز همانند ساير مفعول مطلقهاي تأكيدي، به صورت قيد تأكيد و كيفيت است؛ امّا چنانكه در دو ترجمه نخست ملاحظه ميشود اين واژه اساساً به متن ترجمه راه نيافته است. در ترجمه سوم مفعول مطلق تأكيدي به غير معادل ساختاري خود ترجمه شده است و حاصل آن عبارتي است نا مفهوم و از نظر ساختار معنايي و نحوي بسيار سست.
ترجمه پيشنهادي: …[ادعا ميكنند كه] آنها را نميپرستيم جز براي اينكه ما را نيك به خداوند نزديك گردانند….
6. وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلي مالَم تُحِطْ بِهِ خُبْراً. (كهف، 18/ 68)
ـ و چگونه ميتواني بر چيزي كه به شناخت آن احاطه نداري صبر كني؟ (فولادوند)
ـ و چگونه درباره چيزي كه به آن علم و احاطه نداري، صبر ورزي؟ (خرمشاهي)
«خُبراً» را در اين آيه عموماً مفعول مطلق تأكيدي براي فعل «لَم تُحِط» دانستهاند و عدّهاي همچون زمخشري صاحب تفسير «الكشّاف» به تميز بودن نقش آن رأي دادهاند. صرف نظر از هر گونه بحث در اين باره و بدون قضاوت در صحت ياسقم اين آرا، به مناسبت بحث، آن را مفعول مطلق تأكيدي براي عامل منفي (فعل جحد) فرض ميكنيم. بنابر آنچه گفته شد معادل مفعول مطلق تأكيدي (با عامل منفي) در زبان فارسي قيد نفي است؛ از اين رو، در ترجمه اين آيه بايد از قيد نفي بهره جست كه در هيچ كدام از دو ترجمه مذكور مشاهده نميشود.
ترجمه پيشنهادي: چگونه بر چيزي كه هيچ [آگاهي و] احاطهاي بدان نداري صبر ميورزي؟
7. …قُلتُم مانَدري مَا السّاعةُ إن نَظُنَّ إلاّ ظَّناً و ما نَحنُ بِمُستَيقنين. (جاثيه، 45/ 32)
ـ… آن را جز گماني نميپنداريم… (خرمشاهي و انصاري)
ـ… ما جز پنداري گمان نبريم … (مجتبوي)
ـ… جز گمان نميورزيم… (فولادوند)
ـ… ما تنها گماني (درباره آن) داريم… (خرّم دل و مكارم شيرازي)
«ظنّاً» در اين آيه، مفعول مطلق تأكيدي است براي عامل منفي (إنْ نَظُنُّ). از آنجا كه در اين جمله، استثنا به كار رفته است لذا معادل مفعول مطلق تأكيدي نميتوانيم از قيد نفي بهره بگيريم.
در دو ترجمه نخست، «ظنّاً» را مفعولّ به تصوّر كرده و ترجمه كردهاند كه اين گونه اشكالات يا ناشي از كم توجهي مترجمان به ساختارهاي نحوي است و يا به دليل ناتواني آنها از تشخيص آن ساختارها. ترجمه سوم سازگار با ساختار فصيح نحو زبان فارسي نيست ضمن آنكه مشكل دو ترجمه قبل را نيز دارد. ترجمه آقايان خرّم دل و مكارم شيرازي داراي تعادل ساختاري است؛ زيرا در اين ترجمه، معادل مفعول مطلق تأكيدي (ظنّاً) قيد تأكيد (تنها) و معادل فعل «نَظنُّ» «گمان داريم» از مصدر «گمان داشتن» به كار رفته است.
ترجمه پيشنهادي: … تنها [ظنّ و] گماني [درباره آن] داريم … (خرّم دل و مكارم شيرازي)
الف/ 2. مفعول مطلق نوعي وترجمه آن: اين گونه مفعول مطلق درعلم نحو به دو دسته تقسيم ميشود: 1. مفعول مطلق موصوف 2. مفعول مطلق مضاف. منظور از مفعول مطلق موصوف، مفعول مطلقهايي است كه داراي صفت مفرد و جمله يا شبه جمله وصفي است و منظور از مفعول مطلق مضاف آنهايي است كه به اسمي اضافه ميشوند و در واقع داراي مضاف اليهاند.
درباره دسته نخست يعني مفعول مطلق موصوف بايد گفت كه مهمترين اشكال ترجمه در آن، برگرداندن اين نوع مفعول مطلق به مفعول صريح فارسي است. اغلب مترجمان بدون توجه به نقش و مفهوم مفعول مطلق نوعي، آن را به مفعول صريح ترجمه ميكنند، در حالي كه ميدانيم معادل مفعول مطلق از هر نوع آن قيد است. براي مثال آيه «…و قُلْ لَهُما قَولاً كريماً». (اسراء، 17/ 23) را چنين ترجمه كرده اند: و با آنها سخني شايسته بگوي (فولادوند). «سخني شايسته» در اين ترجمه نقش مفعول صريح را دارد وبايد به جاي آن از قيدهايي همچون «بنيكويي، با اكرام، بزرگوارانه، با بزرگواري…» ـ مطابق با ريشه و معناي فعل ومصدر ـ بهره بجوييم. يا در ترجمه آيه «فَاصبِرْ صَبراً جميلاً» (معارج، 70/ 5) چنين آورده اند: «پس صبري نيكو پيشه كن» (خرمشاهي).ترجمه لفظ به لفظ اين آيه چنين است: پس صبر كن صبر كردني زيبا. ميدانيم كه مفعول مطلق، مصدر است و نه اسم جامد و مصدر شبه فعل است، بنابراين «جميلاً» صفتي است براي مصدر (شبه فعل) نه اسم جامد و به تعبير ديگر «جميلاً» از نظر معنايي، قيدي است براي شبه فعل «صبراً» كه كيفيت شبه فعل (صبر كردن) را بيان ميكند. از سوي ديگر «صبراً» نيز مفعول مطلق است و با اين وصف كاملاً روشن است كه نميتوان «صبراً» را مفعول به گرفت؛ زيرا در آن صورت «صبراً» بايد اسم جامد باشد نه مصدر. پس ترجمه درست آن اينچنين است: «پس بنيكويي صبر كن».
چند مثال ديگر:
8. و تُحِبّونَ المالَ حُبّاً جَمّاً. (فجر، 89/ 20)
ـ و مال را دوست داريد. دوست داشتني بسيار. (فولادوند)
ـ و مال را دوست ميداريد دوست داشتني تمام و بسيار. (مجتبوي)
ـ و مال را چه بسيار دوست ميداريد. (خرمشاهي و انصاري)
ـ و اموال و دارايي را بسيار دوست ميداريد… (خرّم دل)
در اين آيه، «حبّاً» مفعول مطلق است و «جمّاً» نوع آن را مشخص كرده است. روش ترجمه چنين مفعول مطلقهايي بدين صورت است كه معادل مفعول مطلق نوعي قيد كيفيت و يا تأكيد ميآوريم و نوع لغوي قيد را متناسب با صفت مفعول مطلق و معناي لغوي آن بر ميگزينيم. بنابراين، در اين آيه، مفعول مطلق (حبّاً) را بايد به قيد كيفيت يا تأكيد ترجمه كنيم و نوع لغوي را متناسب با لغت «جمّاً» انتخاب نماييم.
با اين توصيف ملاحظه ميشود كه ساختار نحوي در دو ترجمه نخست معادل ساختار نحوي مفعول مطلق نوعي نيست بلكه مشابه آن ساختار است و به صورت تحت اللفظي ترجمه شده است. در ترجمه سوم با اينكه تلاش شده است مفعول مطلق نوعي به صورت قيد ترجمه شود ولي انتخاب ساختاري نامناسب براي قيد (با افزودن كلمه «چه») موجب شده كه اين ترجمه نيز فاقد تعادل نحوي و معنايي باشد. در ترجمه چهارم، مفعول مطلق به درستي، به صورت قيد كيفيت و تأكيد يعني قيد «بسيار» به زبان مقصد منتقل شده است.
ترجمه پيشنهادي: ومال [و ثروت] را فراوان دوست ميداريد.
9. …ويُريدُ الَّذين يَتَّبِعونَ الشّهواتِ أنْ تَميلوا مَيلاً عظيماً. (نساء، 4/ 27)
ـ … و كساني كه هوسها را پيروي مي كنند، مي خواهند بلغزيد لغزشي بزرگ. (پاينده)
ـ… و آنان كه از خواهشهاي خويش پيروي ميكنند، ميخواهند كه به كجروي بزرگي كج رويد. (امامي)
ـ… و كساني كه به دنبال شهوات راه ميافتند ميخواهند كه … خيلي منحرف گرديد … (خرّمدل)
ـ… امّا آنها كه پيرو شهواتند، مي خواهند شما بكلّي منحرف شويد. (مكارم شيرازي)
در اين آيه، «ميلاً» مفعول مطلق است و «عظيماً» نوع آن را مشخص كرده است. درباره نقش «عظيماً» در اين آيه بايد گفت كه اين كلمه تنها متمم معنايي مفعول مطلق است و هيچ نقش ديگر ندارد و به تعبير ديگر، «عظيماً» (صفت)، نقش يا لغتي مستقل نيست بلكه وابسته وصفي است و از نظر نقش ومعنا با موصوف كاملاً در آميخته است (به عكس مضاف و مضاف اليه). با اين بيان ميتوانيم نتيجه بگيريم كه «عظيماً» فقط تعيين كننده نوع معنا يا لغت مفعول مطلق (مَيْلاً) است و نه كلمه يا لغتي مستقل؛ بنابراين، «مَيلاً» فقط نقش تأكيدي دارد ـ همان كه در مفعول مطلق تأكيدي مورد بحث قرار گرفت ـ و «عظيماً» نوع لغوي قيد را مشخص ميكند. همان گونه كه ملاحظه ميشود به دليل آميختگي تنگ مفعول مطلق با صفت (نوع) آن، يك قيد را به عنوان معادل مفعول مطلق و صفت برگزيدهايم.
از مطالب گفته شده ميتوانيم استنباط كنيم كه ترجمه هر يك از مفعول مطلق و صفت به صورت جداگانه و مستقل خلاف غايتهاي دستوري است؛ زيرا اين عمل نتيجهيي جز تكرار يك نقش نحوي و نيز ايجاد ناهنجاري ساختاري ندارد. اين امر را در دو ترجمه نخست ميبينيم؛ در اين دو ترجمه، هر يك از مفعول مطلق و صفت بهتنهايي ترجمه شده و لذا يك كلمه يا نقش دستوري تكرار شده است (بلغزيد «لغزشي» بزرگ/به كجروي بزرگي «كج» رويد). بنابراين نقش مفعول مطلق نوعي در اين دو ترجمه فاقد معادل ساختاري است؛ زيرا كه اين دو ترجمه بر اساس تشابه ساختاري و لفظ به لفظ صورت يافته است.
در ترجمه آقايان خرّم دل و مكارم شيرازي هر دو نقش مفعول مطلق و صفت، يكجا به يك نقش (قيد تأكيد و كيفيت) ترجمه شده است؛ اين نوع ترجمه را «از نظر ساختار نحوي» ترجمهاي معادل ميدانيم؛ زيرا علاوه بر رساندن معنا و بلاغت نحوي مفعول مطلق نوعي، با ساختار نحوي زبان فارسي نيز سازگار است.
ترجمه پيشنهادي: … و كساني كه از خواسته هاي نفساني پيروي مي كنند مي خواهند كه شما سخت منحرف گرديد.
10. وَإنْ مِنْ قَريَةٍ إلاّ نَحنُ مُهلِكوها قَبلَ يَومِ القيامَةِ أو مُعَذِّبوها عَذاباً شديداً. (اسراء، 17/ 58)
ـ … يا (اگر گناهكارند) به عذاب شديدي گرفتارشان خواهيم ساخت؛… (مكارم شيرازي)
ـ … ياعذاب كننده [اهل] آن به عذابي شديد هستيم، … (خرمشاهي)
ـ … يا آن را سخت عذاب ميكنيم… (فولادوند)
در اين آيه عامل مفعول مطلق نوعي (عذاباً شديداً) شبه فعل و اسم فاعل است (مُعَذِّبوها…) و بنابراين مطابق روش قبل به جاي مفعول مطلق، قيد تأكيد را بر ميگزينيم و نوع آن را مناسب با صفت (شديداً) اختيار ميكنيم؛ چنانكه در ترجمه سوم، آقاي فولادوند با چنين روشي ترجمه كردهاند. اما در دو ترجمه نخست نقش مفعول مطلق مورد غفلت واقع شده است و به جاي قيد تأكيد و كيفيت، متمم يا عبارت متممي (به عذابي شديد) به كار رفته است.
ترجمه پيشنهادي:… يا آن را بشدّت عذاب خواهيم نمود…
در پارهيي از موارد مفعول مطلقهاي نوعي داراي جملهها يا شبه جملههاي وصفي اند؛ در اين صورت نوع اين مفعول مطلقها با جمله وصفي تعيين ميشود. معادل اين گونه مفعول مطلق در زبان فارسي معمولاً قيد مركب از نوع قيد كيفيت به كار ميبريم. از نمونه اين قيدها ميتوان به موارد زير اشاره كرد: «چنان… كه …» ، «آنچنان … كه …»، «چنانكه بايد»، «چنانكه شايسته است» و همانند آنها.
11. …فَإنّي اُعَذِّبه عذاباً لا اُعَذِّبُه أحَداً مِنَ العالمين. (مائده، 5/ 115)
ـ … او را عذاب مي كنم، عذابي كه به هيچ يك از جهانيان نكنم. (پاينده)
ـ… او را مجازاتي ميكنم كه احدي از جهانيان را چنان مجازات نكرده باشم. (مكارم شيرازي)
ـ … وي را [چنان] عذابي كنم كه هيچ يك از جهانيان را [آن چنان] عذاب نكرده باشم. (فولادوند)
ـ … او را عذابي كنم كه هيچ يك از مردم جهان را چنان عذاب نكنم. (مجتبوي)
جمله «لا اُعَذِّبُه أحَداً مِنَ العالَمين» جمله وصفي براي مفعول مطلق (عذاباً) است. در اين ساختار نحوي، نوع مفعول مطلق با جمله وصفي تعيين مي شود و مناسبترين معادل آن در زبان فارسي، قيد مركب (از نوع كيفيت) است.
در ترجمه نخست، نقش «عذاباً» بدل تلقّي شده است و روشن است كه بلاغت معنايي در اين آيه با اين شيوه به متن ترجمه انتقال نمييابد. ترجمههاي ديگر ـ همچون بسياري از ترجمههاي موجود ـ به درستي، به صورت قيد مركب «چنان … كه …» يا «كه …چنان…» انجام پذيرفته است.
ترجمه پيشنهادي: …او را چنان عذاب ميكنم كه كسي از جهانيان را [آنچنان] عذاب نميكنم. از اين گونه ساختار نحوي در كلام عرب فراوان ديده ميشود و تقريباً همه مترجمان آن را بدرستي به صورت قيد مركب (از نوع كيفيت) ترجمه ميكنند.
در دسته دوم از مفعولهاي نوعي، نوع مفعول مطلق با مضاف اليه مشخص ميشود. معادل اين نوع مفعول مطلق در زبان فارسي، قيد تشبيه و قيد كيفيت است.
12. فَيَوْمَئذٍ لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ اَحَد. (فجر، 89/ 25)
ـ آن روز عذاب او را به هيچ كس نكنند. (پاينده)
ـ در آن روز، هيچ كس همانند او [=خدا]، عذاب نميكند. [مكارم شيرازي]
ـ پس در چنين روز هيچ كس چون عذاب او [خداوند]،عذاب نكند. (خرمشاهي)
ـ پس در آن روز، هيچ كس چون عذاب كردن او، عذاب نكند. (فولادوند)
در اين آيه، «عذاب» مفعول مطلق نوعي است و ضمير متصل «هُ» مضاف اليه آن، معادل اين مفعول مطلق در اين جمله، قيد تشبيه است كه در ترجمه نخست كاملاً مورد غفلت واقع شده است. يكي از مشكلاتي كه در ترجمه اين گونه مفعول مطلقها وجود دارد بي توجهي به مصدر بودن مفعول مطلق و كم دقّتي در ساختار صرفيِ معادل آن است.
ميدانيم كه «عذاب» در زبان عربي، مصدر است امّا همين كلمه در فارسي، اسم معنا يا اسم مصدر است ونه مصدر. در زبان فارسي، برابر چنين مصدرهايي معمولاً از مصادر كمكي بهره ميگيرند مانند عذاب كردن، دعا كردن، ايمان آوردن، تسليم نمودن و … بنابراين در ترجمه اين نوع مفعول مطلق بايد مصدر «عذاب» را به معادل صرفي و دقيق آن يعني «عذاب كردن» برگردانيم. نكته ديگر آنكه، حذف مصدر از ترجمه و اكتفا كردن به مضاف اليه موجب ميشود كه تعادل بلاغي در ترجمه برقرار نشود؛ چنانكه در ترجمه دوم چنين شده است. روشن است كه اختلاف در مشبّه به موجب اختلاف در پيام و ابلاغ آن شود؛ زيرا طبيعتاً ميان دو جمله پي آمده، تفاوت آشكار بلاغي وجود دارد:
ـ هيچ كس مانند او عذاب نمي كند.
ـ هيچ كس مانند عذاب كردن او عذاب نميكند.
در ترجمه سوم ـ چنانكه اشاره شد ـ به جاي مصدر «عذاب كردن»، اسم معناي «عذاب» به كار رفته است؛ از اين رو، از نظر صرفي و بلاغي فاقد تعادل ترجمه اي است.
ترجمه آقاي فولادوند از اين نظر، بلاغي تر و وفادارتر است و تعاون نحوي و معنايي در اين ترجمه -به ويژه با كار برد قيد تشبيه و مصدر كامل «عذاب كردن»- كاملاً بارز است.
ترجمه پيشهادي: و در آن روز، كسي چون عذاب كردن او عذاب نميكند.
13. و قَرْنَ في بُيُوتِكُنَّ و لاتَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الجاهليّةِ الأولي… (احزاب، 33/33)
ـ … و به شيوه جاهليت پيشين به خودنمايي بيرون نياييد… (مجتبوي)
ـ… و مانند روزگار جاهليّت قديم زينتهاي خود را آشكار مكنيد… (فولادوند)
ـ … و همانند زينت نمايي روزگار جاهليت پيشين، زينت نمايي نكنيد… (خرمشاهي)
درباره اين آيه نيز مفعول مطلق از نوع مضاف به قيد تشبيه ترجمه ميشود امّا مصدر (تَبرُّج) را ميتوان به قرنيه معنوي در ترجمه حذف كرد؛ چنانكه در ترجمههاي نخست و دوم حذف شده است.
ترجمه پيشنهادي: …و همچون زيور نمايي [دوران] جاهليّت نخستين، زيورهاي خود را آشكار مسازيد.
14. وَمَن اَرادَ الآخِرَةَ وسَعي لَها سَعْيَها و هومؤمن فاُولئكَ كانَ سَعْيُهُم مشكوراً. (الاسراء 17/19)
ـ و آن كس كه سراي آخرت را بطلبد و براي آن سعي و كوشش كند… . (مكارم شيرازي)
ـ و هر كس خواهان آخرت است و نهايت كوشش را براي آن بكند … . (فولادوند)
ـ و هر كه [زندگاني] آن جهان خواهد و براي آن كوششي در خور آن كند…. (مجتبوي)
ـ و هر كس آخرت را بخواهد و چنانكه بايد در راه آن بكوشد …. (خرمشاهي)
در اين آيه، «سعْيَاً» مفعول مطلق از نوع مضاف است. اين گونه مفعول مطلقها اساساً داراي مفهوم تشبيه و تماثل است كه در پارهيي از موارد داراي مفهوم قيد كيفيت ميشود؛ چنانكه در همين شاهد مثال، اصل مفهوم اين است كه: كسي تلاش كند و تلاش او به سانِ تلاشي باشد كه در خور آخرت است. اين مفهوم به مقتضاي معناي جمله به قيد كيفيت تغيير مييابد. در ترجمه نخست، مفعول مطلق بر خلاف آيين ترجمه متون حسّاس (Sensitivr Texts) از متن ترجمه حذف گرديده است. در ترجمه دوم، كلمه «نهايت» معادلي مناسب براي مفعول مطلق نيست ولي درترجمه سوم، پيام و معناي مفعول مطلق به نوعي به متن ترجمه منتقل شده است. برابر مفعول مطلق در ترجمه چهارم قيد كيفيت (چنانكه بايد) به كار رفته است كه ميتوان آن را معادل نحوي براي اين مفعول مطلق دانست.
ترجمه پيشنهادي: و هر كس كه آخرت را بخواهد وبراي آن فراخور آن تلاش نمايد… يا : و هر كس كه آخرت را بخواهد و براي آن چنانكه شايسته آن است تلاش نمايد… .
الف / 3. مفعول مطلق عددي و ترجمه آن: درترجمه اين نوع مفعول مطلق كافي است شماره، تعداد يا تكرار وقوع فعل را ذكر كنيم و به تعبير ديگر، معادل اين مفعول مطلق در زبان فارسي قيد مقدار يا تعداد (يا تكرار) به كار ميرود؛ چنانكه در دو جمله زير ميبينيم:
ـ حاوَرَ الخصمانِ حِوارَيْنِ. (: مدّعيان «دوبار» با يكديگر گفتگو كردند).
ـ هَجَمَ العَدُوُّ إلي وَطَنِنا الاسلاميَّةِ هَجَماتٍ. (:دشمن «چندين بار» به ميهن اسلامي ما هجوم آورد). به دليل سهولت شيوه ترجمه اين نوع مفعول مطلق، از آوردن شواهد ديگر اجتناب ميكنيم.
ب ـ ترجمه مفعول مطلق و بررسي مشكلات آن در بخش جانشيني مفعول مطلق:
در زبان عربي گاهي به جاي مفعول مطلق كلماتي جانشين ميشود. اين جانشينها به اشكال مختلف به كار ميرود، جانشينهاي مفعول مطلق و شيوههاي ترجمه آنها را در سه قسمت ميتوان بررسي و تحليل كرد: 1. جانشين عددي 2. جانشين به صورت كلماتي خاص 3. جانشين به صورت صفت.
ب/1. جانشين مفعول مطلق به صورت عدد: در ترجمه اين گونه مفعول مطلق نيازمند شيوهاي خاص نيستيم و با آن، همانند مفعول مطلق عددي عمل مي كنيم. مثال:
15. الزّانيَةُ وَ الزّاني فَاجْلِدوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهما مِأةَ جَلْدَةٍ. (نور، 24/2)
ـ… هر يك از زن و مرد زناكار…را صد تازيانه بزنيد. (خرّم دل)
در اين آيه «مِأةَ» جانشين مفعول مطلق (از نوع عدد) است و معادل آن در ترجمه، صفت شمارشي (صد) به كار رفته است.
ترجمه پيشنهادي: زن و مرد زناكار را هر يك صد تازيانه بزنيد… (مجتبوي)
ب/2. جانشين مفعول مطلق به صورت كلماتي خاص: نوع دوم از جانشينهاي مفعول مطلق كلماتي است خاص و متداول كه به اقتضاي معناي سخن در جمله به كار ميروند. مشهورترين اين كلمات بدين ترتيب است: «حَقَّ، كُلَّ، اَحسنَ، بعضَ، اَشَدًَّ».
در زبان فارسي، معادل اين نوع مفعول مطلق، معمولاً قيدِ كيفيت و تأكيد و مقدار به كار ميرود كه بيشتر در قالب عبارات قيداند. روشن است كه هر چه اين قيدها از نظر معنا و محتوا به جانشينها نزديكتر و با آنها متناسبتر باشند ترجمه، بليغتر خواهد بود.
16. الّذينَ آتَيناهُمُ الكتاب يَتلُونَه حَقَّ تِلاوَتِهِ… (بقره، 2/ 121)
ـ كساني كه به آنان كتاب دادهايم [و] آن را چنانكه بايد و شايد ميخوانند… (خرمشاهي)
ـ كساني كه كتاب آسماني به آنها دادهايم [=يهود و نصاري] آن را چنانكه شايسته آن است ميخوانند… (مكارم شيرازي)
ـ كساني كه به آنان كتاب [آسماني/تورات] دادهايم آن را چنانكه سزاوار خواندنش است ميخوانند… (انصاري)
«حَقَّ» در اين آيه، جانشين مفعول مطلق است و در هر سه ترجمه به عبارت قيدي ترجمه شده است؛ بنابراين از اين نظر، تعادل «نحوي» در ترجمه مفعول مطلق برقرار است. اما ترجمه سوم به دليل ذكر مصدر (تلاوت=خواندن) در ترجمه، بليغتر شده است.
ترجمه پيشنهادي: كساني كه كتاب [آسماني] به آنان دادهايم (و) آن را چنانكه شايسته تلاوت كردن آن است تلاوت ميكنند… .
17. …إذا مُزِّقْتُم كُلَّ مُمَزَّقٍ… (سبأ، 34/7)
ـ… كه چون [در خاك] پاره پاره و ريزريز شويد… (مجتبوي)
ـ… كه چون پاره و پراكنده شديد… (خرمشاهي)
ـ… هنگامي كه (مرديد و) سخت از هم متلاشي شديد… (مكارم شيرازي)
«كُلَّ» در اين شاهد مثال، جانشين مفعول مطلق است و معادل آن قيد كيفيت و تأكيد. اين حالت نحوي در دو ترجمه نخست ناديد واقع شده است و در ترجمههاي ديگر به درستي، به قيد كيفيت و تأكيد ترجمه شده است.
ترجمه پيشنهادي:… كه چون [پس از مرگ، درون قبرهايتان] سخت از هم متلاشي گشتيد…
18. نَحنُ نَقُصُّ عَلَيك أحْسَنَ الْقَصَصِ… (يوسف، 12/3)
ـ ما نيكوترين سرگذشت را …بر تو حكايت مي كنيم… (فولادوند)
ـ ما بهترين داستانسرايي را …بر تو ميخوانيم… (خرمشاهي)
ـ ما … بهترين سرگذشتها را بر تو بازگو ميكنيم… (مكارم شيرازي)
ـ ما … به بهترين شيوه داستانگويي بر تو داستان بر ميگوييم… (مجتبوي / زيرنويس)
در اين آيه، «أحسَنَ» جانشين مفعول مطلق و «القَصَصِ» مصدر است (نه جمع مكسّر). بنابراين در سه ترجمه نخست كه «أحسَنَ» در نقش مفعول به ترجمه شده است تعادل نحوي و معنايي وجود ندارد. معادل چنين مفعول مطلقهايي ـچنانكه اشاره شدـ قيد يا عبارت قيدي و يا متممّ قيدي است. در ترجمه چهارم از متمم قيدي (به بهترين شيوه …) به عنوان معادل استفاده شده است؛ ولي به نظر ميرسد تكرار مصدر در ترجمه موجب حشو شده است و بهتر بود در عبارتِ «به بهترين شيوه داستانگويي»، مصدر (داستانگويي) حذف ميشد.
ترجمه پيشنهادي: ما به بهترين شيوه براي تو قصّه ميگوييم….
ب/3. جانشين مفعول مطلق به صورت صفت: يكي ديگر از موارد جانشيني، جانشين شدن صفت به جاي مصدر (=مفعول مطلق محذوف) است. اين شكل از مفعول مطلق در واقع همان مفعول مطلق نوعي دسته نخست (داراي صفت مفرد) است. بنابراين، شيوه ترجمه اين گونه مفعول مطلق نيز همانند شيوه ترجمه مفعول مطلق نوعيِ داراي صفت مفرد خواهد بود.
19. … فَقَليلاً ما يُؤمِنُونَ. (بقره، 2/88)
ـ…و ميانشان اهل ايمان كم بود. (الهي قمشهاي)
ـ… پس آنان كه ايمان ميآورند چه اندك شمارهاند. (فولادوند)
ـ… پس اندكي ايمان ميآورند. (مجتبوي و خرمشاهي)
ـ… و كمتر ايمان ميآورند. (مكارم و خرّم دل)
«قليلاً» در اين آيه، صفت براي موصوف يا مفعول مطلق محذوف است (فإيماناً قليلاً…)، بنابراين، صفت (قليلاً) جانشين مفعول مطلق است. به تعبير ديگر «قليلاً» صفتي است براي مصدر نه اسم و از اين رو، صفت دانستن «قليلاً» براي اشخاص و ارجاع مفهوم «اندك بودن» به اهل ايمان تلقّي درستي نيست؛ چنانكه دو ترجمه نخست به همين دليل فاقد تعادل نحوي و معنايي است. ضمن آنكه در ترجمه دوم جمله فعليه خبري به جمله اسميّه عاطفي برگردانده شده است و از اين نظر نيز پيام متن مبدأ در جريان انتقال به متن مقصد دچار خلل شده است. ترجمه سوم به دليل مشخص نبودن موصوفِ كلمه «اندكي» دارام ابهام ساختاري (نحوي معنايي) است؛ زيرا معلوم نيست كه آيا «اشخاصِ» اندكي ايمان ميآورند يا به «ميزانِ» اندكي ايمن ميآورند(؟). ترجمه چهارم از نظر ساختار معنايي به آيه مذكور نزديكتر است.
ترجمه پيشنهادي:… و [آنان بسيار] اندك ايمان ميآورند.
20. …وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيثُ شِئتُما… ( بقره، 2/ 35)
ـ…و بخوريد فراوان از بهشت خوردن بسيار… (محدث دهلوي)
ـ… و از آن به آسودگي و فراخي بخوريد… (جلال الدين فارسي)
ـ… و از هر كجاي آن خواهيد فراوان بخوريد… (فولادوند)
در بيشتر كتاب هاي اعراب القرآن، «رَغَداً» را صفت براي مصدر محذوف (أكلاً) دانستهاند؛ بنابراين «رَغَداً» جانشين مفعول مطلق است. مرحوم محدث دهلوي آن را به شيوه لفظ به لفظ يا تحت اللفظي ترجمه كردهاند كه از نظر قوانين زبانيِ زبان فارسي، مقبول نيست. در ترجمههاي ديگر، به درستي از قيد كيفيت بهره گرفتهاند.
ترجمه پيشنهادي:… در هر كجا كه خواستيد بفراواني [و گوارايي] از آن بخوريد….
21. …و بِصَدِّهِم عَن سَبيلِ اللّهِ كثيراً. (نساء، 4/ 160)
ـ… و به سبب بازداشتنشان بسياري [از مردم] را از راه خدا… (خرمشاهي)
ـ… و به سبب بازداشتن بسياري [از مردم] را از راه خدا… (مجتبوي)
ـ… و به سبب آنكه [مردم را] بسيار از راه خدا باز داشتند… (فولادوند)
ـ… و (نيز) به خاطر جلوگيري بسيار آنها از راه خدا… (مكارم شيرازي)
واژه «كثيراً» به اتفاق نظر اكثر دانشمندان نحو و اعراب قرآن ـ به ويژه به دليل تناسب فراوان با سبك زباني قرآن كريم ـ صفت و جانشين مصدر يا مفعول مطلق محذوف (صُدوداً يا صَدّاً) است. جانشين گرفتن آن براي مفعول به، متناسب با سبك و سياق قرآن كريم نيست؛ از اين رو، دو ترجمه نخست فاقد تعادل نحوي است. در ترجمه سوم، تمام عبارت (Phrase) يا جمله واره (Clause) يعني «بِصَدِّهِم…» را يك واحد ترجمه (Unit of Translation) گرفته و ترجمه كردهاند و به هر حال داراي تعادل معنايي و حتّي نحوي است. ترجمه چهارم به ساختار متن مبدأ نزديكتر و تعادل بلاغي در آن بيشتر است.
ترجمه پيشنهادي:… و به سبب ممانعت فراوان آنها از راه خدا… .
مفعول مطلقهايي كه عامل آنها حذف ميشود دو دستهاند: دسته نخست آنهايياند كه در كنار فعل يا عامل محذوف خود در محل نصب و حال واقع ميشوند و دسته دوم آنهايياند كه نقش حال ندارند. دسته نخست مربوط به مبحث حال است و از حوصله اين بحث خارج ميباشد. در مورد دسته دوم نكاتي قابل ذكر است:
اوّل: اين دسته از مفعول مطلقها با عامل محذوف خود در مقام يك جمله مستقل و كامل است.
دوم: اين مصادر يا مفعول مطلقها شبه فعلهاي ناقص همانند افعال ربطي در زبان فارسي نيست بلكه با عامل خود يك جمله فعليه كامل را تشكيل ميدهد. بنابراين ترجمه اين گونه جملهها يا به تعبيري ديگر شبه جملهها از نظر ساختار معنايي معادل ميگردند.
سوم: اين دسته از مفعول مطلقها در اصل از نوع مفعول مطلق تأكيدي چنين مفعول مطلقهايي گاه بسيار كاسته ميشود و نقش آنها تنها به جانشيني عامل محذوف منحصر ميشود.
چهارم: از آنجا كه عاملِ مصدر، محذوف است بنابراين فاعلِ عاملِ محذوف بارز نيست؛ لذا ميتوان با توجه به مرجعِ ضميرِ عامل، فاعل را در داخل نشانه هلال ( ) به متن ترجمه افزود. در نمونههايي كه در پي ميآيد ميتوان نكات مزبور را بررسي و تطبيق كرد.
22. سُنَّةَ اللّهِ فِي الَّذينَ خَلَوا مِنْ قَبلُ ولَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبديلاً. (احزاب، 33/ 62)
ـ اين سنّت الهي است كه …(خرمشاهي)
ـ اين سنّت خداوند در اقوام پيشين است…(مكارم شيرازي)
ـ…[همين] سنّت خدا [جاري بوده] است؛ … (فولادوند)
ـ اين سنّت الهي، در مورد پيشينيان…جاري بوده است… (خرّم دل)
در اين آيه، كلمه «سنَّةً» مصدر و مفعول مطلق است و عامل آن محذوف؛ كه در اصل چنين بوده است: «سَنَّ اللّهُ ذلك سنَّةً» يا «سَنَّ اللّهُ سُنَّتَهُ»1 چنانكه ملاحظه ميشود «اللّهُ» (فاعل) با حذف عامل، در آيه به صورت مضاف اليه براي «سنَّةَ» به كار رفته است. پيش از اين اشاره شد كه اين نوع مفعول مطلق با عامل خود جملهاي فعليه را شكل ميدهد بنابراين دو نوع ترجمه نخست كه در آن، جمله فعليه به صورت جمله اسميه يا اسنادي (مسند اليه و مسند) ترجمه شده است فاقد تعادل نحوي و معنايي است. با اينكه در دو ترجمه ديگر تلاش شده است معناي جمله فعليه (مفعول مطلق با عامل محذوف) به متن ترجمه انتقال يابد ولي از نظر ساختار نحوي، جمله مورد بحث هنوز اسنادي است و اين امر موجب ميگردد بلاغت موجود در آيه به متن ترجمه منتقل نشود.
ترجمه پيشنهادي: خداوند [آن را] در ميان كساني كه پيش از اين در گذشتهاند (بنيكويي) سنّت [خود] نهاده است….
همچنين است ترجمه مفعول مطلق در آيه «… وَصيّةً من اللّهِ…» (نساء، 4/ 12)
23. وَاعْبُدُوا اللّهَ ولا تُشرِكوا بِهِ شِئاً وبِالْوالِدَيْنِ إحساناً… (نساء، 4/ 36)
ـ… و به پدر و مادر نيكي كنيد… (مكارم شيرازي و انصاري)
ـ و به پدر و مادر احسان كنيد… (فولادوند)
در اين آيه نيز مصدر «إحساناً» مفعول مطلق است و عامل آن محذوف (أحْسِنوا إحساناً). اين مفعول مطلق از نوع تأكيدي است؛ زيرا ميتوانست بفرمايد: «وأحسِنُوا بالوالدَيْنِ»؛ در حالي كه عامل را حذف و مصدر را جايگزين آن كرده است. به اين ترتيب ميتوان دريافت كه در اين جمله فعليه، تأكيدي نهفته است. اين تأكيد را در ترجمههاي مذكور مشاهده نميكنيم.
ترجمه پيشنهادي:… به پدر و مادر نيكي احسان نماييد….
24. …لَهُم غُرَف مِنْ فَوقِها غُرَف مَبنيَّة تَجْري مِن تَحتِهَا الأنهارُ «وَعْدَاللّهِ» لا يُخْلِفُ اللّهُ الميعاد. (زمر، 39/ 20)
ـ… وعده خداست… (فولادوند و مجتبوي)
ـ…اين وعده الهي است… (مكارم شيرازي و خرمشاهي)
ـ… خداوند به وعدهاي [راستين] وعده كرده است… (انصاري)
ـ… اين وعده را خدا ميدهد… (خرّم دل)
مشكل ترجمه در اين آيه نيز همانند مشكل ترجمه آيات قبل است. «وَعْدَ» مصدر و مفعول مطلق است و عامل آن محذوف (وَعَدَ اللّهُ وَعْدَهُ). هر دو ترجمه نخست به دليل بي توجهي به فعليه بودن جمله يا شبه جمله «وَعْدَ اللّهِ» به صورت جمله اسنادي نمود يافته است. دو ترجمه ديگر به جمله فعليه برگردانده شده و به روش ترجمه محتوايي و نيمه آزاد صورت پذيرفته است. در اين دو ترجمه به نقش كلمه «وَعْدَ» توجه شده است.
ترجمه پيشنهادي: …خداوند [براستي] وعده ميدهد….
25. …سُبْحانَهُ و تَعالي عَمّا يَصِفونَ. (نعام، 6/ 100)
ـ…منزّه است خدا و برتر است از آنچه توصيف ميكنند. (مكارم شيرازي)
ـ… او پاك و برتر است از آنچه وصف ميكنند. (فولادوند)
ـ… او بسي پاك و فراتر است از آنچه ميگويند. (خرمشاهي)
«سُبحانَ» مصدر و مفعول مطلق است و عامل آن محذوف (نُسَبِّحُ سُبْحانَه). ذكر مصدر و حذف عامل آن نشانگر نوعي تأكيد در اين جمله يا شبه جمله است كه در دو ترجمه نخست اين تأكيد را نميبينيم. ضمن آنكه مشكل عام در ترجمه اين نوع مفعول مطلق همچنان در اين سه ترجمه وجود دارد و آن اينكه جملهاي كه فعليه است به جملهيي اسنادي ترجمه شده است.
ترجمه پيشنهادي: …او را چنانكه شايسته اوست تسبيح ميگوييم و او برتر است از آنچه توصيف ميكنند.
1. ر.ك. مكّي بن ابي طالب، مشكل اعراب القرآن، تهران: نور، 1362، نيز ابي البقاء العكبري، املاء ما منَّ به الرحمن؛ تهران، مكتبةالصادق، الطبعة الثانية، 1969 م. نيز محمود بن عمر الزمخشري، الكشّاف…؛ بيروت، دارالكتاب العربي، الطبعة الثالثة، 1987م. ذيل آيه.