بررسي آراي ذهبي درباره «تأويل»

پدیدآورعبدالکریم بهجت‌پور

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 689 بازدید
بررسي آراي ذهبي درباره «تأويل»

حجت‌الاسلام والمسلمين عبدالكريم بهجت‌پور*
چكيده

دكتر ذهبي در كتاب التفسير و المفسرون از تأويلات نقل شده از ائمه اطهار(ع) در مجامع روايي و تفسيري شيعه انتقاد كرده است. مقاله حاضر در پاسخ اين انتقاد ضمن تبيين دو مفهوم متفاوت تأويل، به بررسي آراي ذهبي در مورد فوق پرداخته است: 1)تأويل در برابر تفسير؛ اين تأويل در حوزه معاني و مفاهيم كاربرد دارد. 2)تأويل در برابر تنزيل؛ اين تأويل مربوط به مصاديق است. مؤلف معتقد است تأويلات وارد شده از ائمه در منابع شيعه ريشه در چنين اصطلاحي دارد. اين اصطلاح علاوه بر مستندات روايي خاص شيعه، مستندات قرآني هم دارد و در كلمات دانشمندان فريقين نيز پذيرفته شده است.

واژه‌هاي كليدي:

تأويل، تفسير، تنزيل، ذهبي، التفسير و المفسرون.

مقدمه

نقد و ارزيابي عقايد شيعه دوازده امامي، فرصت مناسبي براي بررسي و توضيح مباني و اصول اين مذهب و زدودن ابهام از آن است. اشكالاتي كه به عقايد شيعه وارد مي‌آيد و پاسخي كه به پرسشها داده مي‌شود، حقانيت اين مذهب را به اثبات مي‌رساند و شيعه با سرفرازي از محك انتقادات بيرون خواهد آمد. دكتر محمدحسين ذهبي، مؤلف كتاب التفسير و المفسرون در زمره نويسندگان منتقدي است كه در جلد دوم اثر خود اشكالاتي را متوجه آراي شيعه كرده است.«تأويل» قرآن از جمله اين موارد است. هدف ما در اين مقاله بررسي اشكال ايشان و پاسخ آن است.

انتقاد ذهبي بر تأويل در نظريه شيعه

ذهبي مي‌نويسد:
شيعه دوازده امامي مي‌گويد: قرآن ظاهري و باطني دارد. اين قول حقيقتي است كه ما هم به آن اقرار داريم و در آن با شيعه تعارضي نداريم. احاديث صحيح نزد ما نيز اين موضوع را در تفسير به اثبات رسانده است. كسي نمي‌تواند بگويد: پيامبر اكرم(ص) خود تصريح داشته‌اند كه قرآن «باطن» دارد و همه مفسران نيز به اين مطلب اعتراف كرده‌اند، پس چرا تنها شيعه در اين نظريه سرزنش مي‌شود؛ زيرا مراد از باطني كه حديث نبوي(ص) به آن اشاره دارد و عموم مفسران به آن قائل‌اند، عبارت از تأويلي است كه لفظ قرآني آن را تحمل مي‌كند و مي‌تواند مدلولش باشد. اما «باطن» در نزد شيعه چيزي موافق با ذوق و مشرب خودشان است كه در الفاظ قرآني، هر چند به اشاره، دليلي بر آن وجود ندارد.1
بر اساس اين سخن،«تأويل» پذيرفته شده در نظريه شيعه، امري ذوقي و بر كنار از مفهوم صحيح تأويل است. در اينجا به مفهوم صحيح «تأويل» در نگاه دكتر ذهبي اشاره مي‌كنيم:
از كسي كه به تأويل قرآني دست مي‌زند، دو چيز خواسته مي‌شود: 1. بايد روشن كند كه لفظ معناي مورد ادعاي او را تحمل مي‌كند؛ 2. بايد دليلي را كه موجب شده تا معناي راجح را ترك كند و به معناي مرجوح روي آورد، توضيح دهد. در غير اين صورت «تأويل» فاسد بوده و يا بازي با نصوص قرآني است.2
وي سپس به نقل از جمع الجوامع مي‌نويسد:
تأويل حمل ظاهر لفظ بر محتمل مرجوح است؛ پس اگر اين حمل با دليل صورت گرفت صحيح است و اگر بدون هيچ دليلي به حمل ظاهر بر محتمل مرجوح پرداخته شد، اين بازي است و نه تأويل.3
پس ذهبي واژه «تأويل» را در جايي به كار مي‌برد كه لفظ تحمل حداقل دو معناي در عرض هم را داشته باشد؛ با اين عنايت كه لفظ به يك اندازه بر هر دو معنا دلالت ندارد، بلكه دلالتش بر يك معنا رجحان دارد. تأويل‌كننده با لحاظ دو ملاك لفظ را بر معناي مرجوح حمل مي‌كند: اول، اثبات كند لفظ بر معناي مرجوح دلالت دارد و دوم، دليلي قانع كننده مبني بر ترك معناي راجح و روي آوردن به معناي مرجوح، عرضه نمايد.

خلاصه اشكال

شيعه دوازده امامي با دستاويز قرار دادن روايت پيامبر اكرم(ص) كه قرآن ظاهري دارد و باطني، به تحميل معاني دلخواه خود بر قرآن پرداخته است، در حالي كه اين معاني را نه لفظ قرآن تحمل مي‌كند و نه شيعه دليل و شاهدي بر آنها مي‌آورد، بلكه اين امر صرفاً بازي با نصوص قرآني و امري موافق با ذوق شيعي است. نظير اين انتقاد در كلام زركشي نيز آمده است:
اما تأويل مخالف با آيه و شرع، همان تأويل جاهلان است؛ مثل تأويل روافض شيعه بر آيه: «مرج البحرين يلتقيان» كه مراد علي و فاطمه‌اند و مقصود از«يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان» حسن و حسين‌اند. يا گفته‌اند مراد آيه «و اذا تولي سعي في الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل» معاويه است. و نظاير آنها.4

نقد و بررسي

پاسخ به اشكالات فوق، نيازمند توضيح واژه تأويل و رابطه آن با تفسير و تنزيل است. در اينجا به اختصار، معناي تأويل و نسبتش با تفسير و سپس تنزيل و رابطه اش با تأويل را ذكر مي‌كنيم.

تأويل

تأويل از ماده «أوْل» به معناي «بازگشت» مي‌آيد و مصدر باب تفعيل و به معناي «باز گرداندن» است.5در تمام موارد به كارگيري اين واژه، مفهوم بازگرداندن مورد توجه است و تفاوت تنها در نوع «بازگشت» است: باز گرداندن به فرجام كار، بازگردان يك عمل از انگيزه غلط به انگيزه صواب، تعبير خواب، بازگرداندن كلام از معناي راجح به معناي مرجوح و نظاير آن. تأويل در اصطلاح، بازگرداندن كلام از معناي راجح به معناي مرجوح يا بهتر بگوييم تعيين معناي صحيح آيات متشابه با ارجاع آنها به آيات محكم قرآن است.6

تفسير

تفسير از ماده «فَسر» به معناي كشف و بيان و در اصطلاح عبارت از رفع ابهامهاي عارض شده بر آيات الهي و كشف مراد جدي خداوند است.7آيات قرآن در اغلب موارد در كنار حادثه‌ها نشسته و معطوف به نيازها و پيشامدها و وقايع اتفاقيه است. به تعبير ديگر، راهبرد قرآن هدايت و دستگيري بشر در عرصه واقعيت زندگي و در مسير تكامل و سعادت است. قرآن به همين منظور معارف بلند و دستورهاي تعالي بخش خود را در چارچوب جامعه معاصر پيامبر اكرم(ص)، تنظيم كرده است.
آري، قرآن كتابي آسماني براي همه بشريت است: «و ما ارسلناك الا كافة للناس بشيراً و نذيراً»؛8و خاتم و آخرين ارتباط وحي ارسالي خدا با انسان است:« ما كان محمد ابا احد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيين»،9و با زبان فطرت و آفرينش ويژه انسان سخن مي‌گويد: «فاقم وجهك للدين حنيفاً، فطرت الله التي فطر اللناس عليها».10
اما منافاتي ندارد كه قرآن همه معارف و دستورهاي خود را در چارچوب يك جامعه در نهايت گمراهي:«و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين» پياده كند و آنها را تا مرز تمدن سازي و اصلاح تمدنهاي غير اسلامي و يا حداقل تاثير بر آنها بالا برد: «هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله».11همچنين با آنها به زيان عربي فصيح سخن گويد:«انا جعلناه قرآنا عربياً لعلكم تعقلون»12و آن را به تدريج نازل كند تا عقل و قلب و گفتار و رفتار آنان را اصلاح و تربيت نمايد:«و قرآناً فرقناه لتقرأه علي الناس علي مُكث و نزلناه تنزيلاً».13
التزام به اين روش اقتضا دارد تا نسلهايي كه از حادثه دور افتاده‌اند و بعد‌ها به صف مسلمانان مي‌پيوندند و با حادثه فاصله دارند، با ابهاماتي مواجه شوند كه نيازمند پرده‌گشايي باشد، زيرا تا اين ابهامات زدوده نشود، كشف مراد جدي خداوند صورت نمي‌گيرد. علومي چون لغت، صرف، نحو، بلاغت اسباب و شأن نزول و تاريخ اديان و...، مجموعه‌اي از مقدمات علمي مورد استفاده در عمليات تفسير است. مفسر با اندوختن اين دانشها و با تحصيل طهارت روح و صلاحيت براي دريافت موهبتهاي الهي، به رفع ابهامات عارض شده مي‌پردازد و فهمي روشن از مرادات خداي متعال عرضه مي‌كند.

نقش تأويل در كشف مراد آيات

كشف مراد جدي خداي متعال، هميشه با فهم الفاظ و عبارات و بسترهاي نزول آيات پايان نمي‌پذيرد. در پاره‌اي موارد، پس از فهم صحيح لفظ و عبارت، شبهاتي پيش مي‌آيد كه عمليات تأويل را ايجاب مي‌كند. آيه‌«وجوه يومئذ ناضره الي ربها ناظرة»14از جمله آن موارد است. مفسر پس از توضيح و پرده برداري از الفاظ و تعابير موجود در آيه و فهم مناسبي كه از ظاهر آيه فراهم مي‌آورد، با اين سؤال مواجه مي‌شود كه مگر مي‌شود پروردگار را در قيامت مشاهده كرد. آيا خداوند جسم است و چشم سرتوان ديدن وي را دارد؟
براي دفع اين شبهه پيش آمده، تأويل كننده با ارجاع و مقايسه اين آيه با آيات محكم و معارف قطعي قرآن، نظير: «ليس كمثله شيء»، «الله الصمد»، «لم يكن له كفواً احد» و نظاير آنها، در برداشت اوليه از آيه «الي ربها ناظرة» تجديد نظر مي‌كند و مثلاً آيه را به معناي«نگاه به آثار پروردگار» يا به معناي «چشمداشت به پروردگار» حمل مي‌كند و شبهه پيش آمده را دفع مي‌نمايد. پس به مدد عمليات تأويل و ارجاع آيه متشابه به محكم، مراد جدي خداوند كشف مي‌شود.

رابطه تأويل و تفسير

مطالب بالا معلوم مي‌كند كه رابطه «تفسير» و «تأويل»، عموم و خصوص مطلق است؛ يعني هر تأويلي تفسير است ولكن بر پاره‌اي از تفاسير تأويل صدق نمي‌كند. به عبارت ديگر، كشف مراد جدي خداوند متعال گاه با رفع ابهامات عارض به لفظ و با اتكا به عمليات تفسير صورت مي‌گيرد و در پاره‌اي از موارد، علاوه بر آن نيازمند دفع شبهات پيش آمده است. پس تأويل گونه‌اي تفسير است كه در آن، علاوه بر رفع ابهامات عارضي به دفع شبهات نيز پرداخته مي‌شود.15پيوند ميان تفسير و تأويل چنان وثيق و گسترده است كه حتي در قرون اوليه اسلام اين دو واژه به جاي همديگر استعمال شده‌اند.16اين نوع از تأويل مخصوص فِرَق اهل سنت نيست، بلكه در ميان تمام تفاسير مسلمانان از هر فرقه و مذهبي پذيرفته شده و در تفاسير آنان به كار رفته است. مشروعيت تأويل مزبور مستند به آيه هفتم از سوره آل عمران است و در روايات اسلامي نيز از اين گونه تأويل به فراواني ياد شده است.

«تأويل» و تنزيل

شيعه دوازده امامي بر گونه اي ديگر از تأويل تأكيد دارد كه با واژه «تنزيل» قرآن در ارتباط است. گفتيم كه قرآن در كنار حوادث نشسته و به واقعيت خارجي زندگي مردم معاصر پيامبر اكرم(ص) توجه داشته است، و گفتيم كه رسالت قرآن جهاني و دائمي است. در اينجا اضافه مي‌كنيم كه قرآن در پرداختن به مسائل معاصران نزول، در بسياري از موارد، به نام اشخاص و گروهها تصريح نكرده، بلكه به صفت و ويژگي آنها توجه كرده است، مثلاً «الشجرة الملعونه»،17«المرجفون في المدينة»،18«فخذْ اربعة من الطير»،19«او كالذي مرّ علي قرية»،20« انما وليكم الله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون»،21«تعالوا ندعوا ابنائنا و ابنائكم و نساءنا و نساءَ كم و انفسنا و انفسكم»23و موارد فراوان ديگر.
از اين موارد و مصاديق مورد نظر مستقيم آيات كه اشخاص و اقوام معاصر پيامبر اكرم(ص) هستند، با نام «تنزيل» ياد مي‌شود. بسياري از روايات رسيده از صحابه، تابعان و تابعان پس از آنها و نيز روايات رسيده از معصومان(ع)، براي شناساندن اين «تنزيلات» است. اما اين كتاب آسماني، رسالتي جهاني و دائمي دارد و همه انسانها با تمام تفاوتها و فرهنگها را دعوت كرده تا در كنار اين «مائده» بنشينند و از آن، موعظه و نور و هدايت و برهان و حكمت و شفا بگيرند و به مددش از ظلمات به سوي نور روند. اگر قرآن مخصوص موارد مستقيم و ظاهري بود، با مرگ اشخاصِ نقش آفرين و گذشت حادثه‌ها، كتابي مرده و كهن مي‌شد و با آيندگان به گفتگو نمي‌پرداخت و كلام فصل و فرقان آنان نمي‌شد. براي آنكه قرآن شاداب و زنده باشد، لازم است تا صفات ذكر شده در آيات بر افراد اقوام مشابه«تطبيق» شود. و احكام ذكر شده در آيات بر اينان نيز «جريان»‌ يابد.
تأويل در اينجا عمليات گذراندن خطاب آيه از «مواردِ تنزيلي» به «موارد مشابه» و تطبيق حكم آيات بر آنان است. از تنزيلات يعني اقوام و گروههايي كه آيات به مناسبت آنان نازل شده و با ظاهر آيه ارتباط دارند، با عنوان «ظاهرِ قرآن» و از «موارد مشابه» يعني اقوام و گروههايي كه به دليل توافق صفات و تشابه رفتار و گفتار، آيات بر آنها تطبيق مي‌گردد، با نام «باطنِ قرآن» ياد مي‌شود. عمليات تأويل سيري است كه «تأويل كننده» ميان ظاهر آيه و باطن آن مي‌كند و آيه را از توجه به «ظاهر» به «تطبيق» بر «باطن» بر مي‌گرداند.

مستندات روايي اين تأويل

در اينجا به چند روايت كه فرايند مزبور را توضيح مي‌دهد، اشاره مي‌كنيم:
امام صادق(ع) مي‌فرمايند:
ان القرآن حيّ لم يمت و انه تجري كما يجري الليل و النهار و كما تجري الشمس و القمر و يجري علي آخرنا كما يجري علي اوّلنا.24
جريانِ خورشيد و ماه و شب و روز، امري مستمر است و تكرار گذشته نيست نور افشاني و گرما بخشي و روشني و تاريكي اموري در حال تجديد و نو شدن هستند. تشبيه قرآن به ماه و خورشيد و شب و روز، كنايه از آن است كه قرآن مانند پديده‌هاي حياتي مزبور دائماً در حال تأثيرگذاري است و اين تأثيرگذاريها هم نو مي‌گردد. همان‌گونه كه قرآن بر گروه اول از مخاطبان قرآن جريان داشت، برگروههاي ديگر هم جريان دارد، يعني به نظر امام صادق(ع) بايد خود را تحت داوري قرآن كريم ببينيم؛ همان گونه كه مخاطبان اول آيات چنين بودند.
از امام صادق(ع) سؤال شد: چرا قرآن با تكرار درس و بحث كهنه نشده، بلكه بر تازگي آن افزوده مي‌شود؟ امام فرمود:
لان الله تبارك و تعالي لم يجعله لزمان دون زمان و لا للناس دون ناس و هو لكل زمان جديد و عند كل قوم غضّ الي يوم القيامة.25
قرآن نسل زمان پيغمبر(ص) را تربيت كرد، اما محصور در آن زمان نيست در قرآن ظرفيت هدايت بسيار بالايي تعبيه شده است، زيرا فطرت و آفرينش ويژه انسان را مورد توجه قرار داده و به زبان فطرت كه به نسل خاصي از انسانها تعلق ندارد، با مخاطب خود سخن گفته است.
از امام باقر(ع) در مورد معناي حديث پيامبر اكرم(ص) كه فرموده‌اند: «ما في القرآن آية الا و لها ظهر و بطن» سوال شد. امام در پاسخ فرمود: «ظهره تنزيله و بطنه تأويله منه ما قد مضي و منه مالم ياتِ يجري كما يجري الشمس و القمر.»26ملاحظه مي‌شود كه در اين روايت «تنزيل» با «ظاهر» آيه و «تأويل» با «باطن» آيه مرتبط شده است. ظاهر قرآن يعني تنزيل و باطن قرآن يعني تأويل آن.
در تفسير عياشي به نقل از امام باقر(ع) مي‌نويسد:
و لو ان الـآية اذ انزلت من قوم ثم مات اولئك القوم، ماتت الآية و لما بقي من القرآن شيء ولكن القرآن يجري اوّله علي آخره، مادامت السماوات و الارض و لكل قوم آية يتلونها، هم منها من خير او شر.27
اين روايت ضرورت گذر از «ظاهر» به «باطن» و از «تنزيلات» به «تطبيقات»، يعني تأويلات، را توجه داده و شادابي و حيات و جاودانگي قرآن را در تطبيق دائمي و مستمر آيات بر اقوام و گروههاي جديد دانسته است. به عبارت ديگر، تطبيق آيات حتي منحصر به زمان حضور ائمه اطهار(ع) نيست، بلكه ضرورتي جاودانه و مستمر است. به هر حال، دامنه تأويل در اين اصطلاح بسيار گسترده است و ضامن عموميت و شمول و جاودانگي و ثمر بخشي دائمي قرآن است.

دليل قرآني اين تأويل

واژه تأويل هفده بار در قرآن به كار رفته است و در پاره‌اي از موارد موافق با تأويل به معناي بيان مصاديق و موارد مخفي است. تعبير خوابها كه در چند آيه از آن با عنوان«تأويل» نام برده شده، از اين قبيل است. يوسف(ع) خواب ديد كه خورشيد و ماه و يازده ستاره بر او سجده كردند.28يكي از هم سلوليهاي وي خواب مي‌بيند كه در حال گرفتن آب انگور است و ديگري خواب مي‌بيند كه بر بالاي سرش طبق ناني مي‌برد كه مرغان هوا از آن به منقار مي‌خورند.29 وقتي خواب اول تعبير مي‌شود و پدر و مادر و يازده برادر حضرت يوسف(ع) در برابرش خضوع مي‌كنند، از اين حادثه با عنوان تأويل خواب ياد مي‌شود: «و رفع ابويه علي العرش و خرّوا له سجّداً و قال يا ابت هذا تأويل رؤياي من قبل قد جعلها ربي حقّاً».30و هنگامي يوسف از اتفاق پنهاني كه در پشت خوابهاي هم سلوليهايش پرده برمي‌داشت از آن با همين عنوان ياد كرد: «قال لا ياتيكما طعام تُرزقانه الا نَبَّاتكما بتأويله قبل ان يأتيكما....»؛31
خدمت پادشاه كردن، اتفاقي بود كه در ظاهر خواب هم سلولي نيامده بود. او در خوابْ آب گرفتن انگور ديده بود و معبِّر ـ حضرت يوسف ـ دلالت خواب را از اين ظاهر به آن اتفاق پنهانِ در بطن خواب برگرداند. رابطه طبق نان و مرغان هوايي كه با منقار از آن نانها مي‌خوردند و مصلوب شدن ببيننده خواب نيز از همين قرار است.
برخي ديگر از آيات هفده‌گانه را نيز مي‌توان بر همين معناي تأويل حمل كرد. بر همين اساس، مرحوم فيض‌كاشاني تأويل را جاري مجراي خواب مي‌داند.32علامه طباطبايي نيز مي‌نويسد:
ان للقرآن اتساعآً من حيث انطباقه علي المصاديق و بيان حاله فالآية منه لا تختص بمورد نزولها بل يجري من كل مورد يتخذ مع مورد النزول ملاكاً كالمثال التي لا تختص بموردها بل تتعداها علي ما يناسبها و هذا المعني هو المسمي يجري القرآن.33
مدرّسي نيز در تفسير من هدي القرآن به اين نوع تأويل اشاره كرده است: «و هنا من يعرفون كيف يطبقون العلم علي الواقع».34پس تأويلي كه در برابر تنزيل است و از نوع جري و تطبيق آيات بر مصاديق و موارد پنهان در زمانهاي متأخر از نزول است، ريشه و اصل قرآني دارد و امري برگرفته از ذوق و مشرب شيعه دوازده امامي نيست.

رابطه تأويل مذكور با تفسير

رابطه تأويل ـ به معناي جري و تطبيق ـ با تفسير، نسبت تباين از ميان «نسب اربعه منطقي» است؛ يعني هيچ مصداقي از تفسير، تأويل نيست و هيچ فردي از تأويل مزبور تفسير نمي‌باشد، زيرا حوزه تفسير مربوط به فهم معاني و دلالت‌هاست، اما تأويل مربوط به حوزه مصاديق و موارد است. تذكر اين نكته را نيز لازم مي‌دانيم كه در ميان اهل سنت، ابن‌تيميه نيز تأويل را از نوع وجود خارجي مفاهيم ذكر شده در آيات مي‌داند.35بر اين نظريه اشكالاتي وارد است36اما نشان دهنده موافقت يكي از دانشمندان شناخته شده اهل سنت با تأويل در اصطلاح مورد پذيرش شيعه است.

ملاحظات بر اشكالات ذهبي عليه شيعه دوازده امامي

1. ذهبي واقف است كه نبوي مشهور: «ما في القرآن آية الا ولها ظهر و بطن» با تأويل مورد نظر وي سازش ندارد، زيرا تأويل در برابر تفسير كه در حوزه معاني آيات است، تنها در برخي از آيات جريان دارد؛ چون در بسياري از آيات ضرورتي به ترك معاني راجح و انتخاب معناي مرجوح نيست. اما حديث پيامبر اكرم(ص) از وجود «بطنِ نيازمندِ تأويل» در تمام آيات قرآن ياد مي‌كند.
2. اشكال ذهبي بر شيعه و متهم نمودن آنان به تأويل باطل و بازي بانص قرآن، مطلبي دور از انصاف است. شيعه تأويل مشهور در ميان همه فرق اسلامي را پذيرفته و بر ضرورت تأويل آيات متشابه به وسيله آيات محكم و گذشتن از معناي راجح و انتخاب معناي مرجوح به دليل شبهه‌هاي پيش آمده، اصرار دارد.
با اين حال، شيعه معتقد است تأويلي در برابر تنزيل وجود دارد كه مستند به آيات قرآن، ويژگيهاي بياني قرآن و جاودانگي و استمرار پيامهاي پوياي قرآني و نيز با توجه به برهانهاي روايي پذيرفته شده و حكيمانه رسيده از معصومان است. حقيقت مطلب آن است كه جناب دكتر ذهبي و موافقان وي، حقيقت تطبيق و جري را درك نكرده‌اند و «چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند». اينان بايد قدري به تأويل خود بپردازند.

پي‌نوشتها:

1. التفسير و المفسرون، محمدحسين ذهبي، ج 2 ص 25.
2. همان، ج 1، ص 15.
3. همان.
4. البرهان في علوم القرآن، زركشي، ج 2، ص 166.
5. ر.ك: لسان العرب، ابن منظور، ج 11، ص 32، مادّه «اَوْل».
6. ر.ك: تفسير و مفسران، محمد‌هادي معرفت، ج 1، ص 23؛ البرهان في علوم القرآن، ج2، ص164؛ التفسير و المفسرون، محمدحسين ذهبي، ج 1،ص15.
7. ر.ك: تفسير و مفسران، معرفت، ج 1، ص17؛ التفسير و المفسرون، ذهبي، ج 1، ص12؛ البرهان، زركشي، ج 2. ص163.
8. سبأ، آيه 28:«و ما تو را جز براي آنكه عموم مردم(بشر) را بشارت دهي و از عذابش بترساني، نفرستاديم».
9. احزاب، آيه40:«محمد(ص) پدر هيچ يك از مردان شما نيست، او رسول خدا و خاتم انبياست و خدا هميشه بر همه امور عالم آگاه است.»
10. روم، آيه30:«پس مستقيم روي به جانب آيين پاك اسلام آور و پيوسته از طريق دين خدا كه آفرينش خاص انسان بر آن است پيروي كن....»
11. توبه، آيه3:«اوست خدايي كه رسول خود (محمد(ص)) را با دين حق، به هدايت و مردم، فرستاد تا بر همه اديان عالم تسلط و برتري دهد....»
12. زخرف، آيه3:«ما قرآن را بلسان فصيح عربي مقرر داشتيم تا شما در فهم آن مگر عقل و فكرت كار بنديد.»
13. اِسراء، آيه106:«و قرآني را جزء جزء بر تو فرستاديم. كه تو نيز بر مردم (امت) بتدريج قرائت كني،‌ اين از تنزيلات بزرگ ماست.»
14. قيامت، آيه‌هاي24و23: «آن روز رخسار گروهي نوراني است. به چشم پروردگار را مشاهده مي‌كنند.»
15. ر.ك: تفسير و مفسران، معرفت، ج1، ص23 ـ22.
16. ر.ك: تفسير و مفسران، معرفت، ج1، ص22. التفسير والمفسرون، ذهبي، ج1، ص15.
17. اِسراء، آيه60.
18. احزاب، آيه60.
19. بقره، آيه260.
20. همان، آيه259.
21. مائده، آيه55.
22. احزاب، آيه32.
23. آل عمران، آيه61.
24. تفسير عياشي، ج2، ص203:«قرآن زنده‌اي است كه نمرده و قرآن جريان مي‌يابد همان گونه كه شب و روز جريان دارند و ماه و خورشيد در جريان‌اند و بر گروههاي ديگر جريان دارد همان گونه كه بر گروه اول از امت ما جريان داشت.»
25. بحارالانوار، ج9، ص15:«زيرا خداوند آن را براي يك زمان خاص و يك گروهِ از مردم مقرر نفرموده، در نتيجه در هر زماني تازه و پيشِ هر قومي شاداب است تا روز قيامت.»
26. بصائر الدرجات، صفار. ص196:«ظهر قرآن يعني تنزيل آن و بطن قرآن يعني تأويل آن، بعضي از مصاديق تأويل آيات قرآن در گذشته روي داده و برخي هنوز رخ ننموده است. قرآن و آيات آن همانند خورشيد و ماه هستند كه همواره در حركت و پويايي‌اند.»
27. تفسير عياشي، ص10، شماره7: «اگر آيه‌اي از قرآن درباره قومي نازل شد و سپس آن قوم هلاك شدند، با هلاكت آنان، آيه بميرد، هر آينه چيزي از قرآن باقي نمي‌ماند در صورتي كه قرآن هميشه زنده است و دائماً جريان دارد تا آسمان و زمين برجاست و تمامي آيات قرآن از اول تا آخرش زنده است و اقوام مختلف كه در طي زمان مي‌آيند ناگزير مصداق آيات رحمت يا عذاب آن خواهند بود.»
28. يوسف، آيه4.
29.همان، آيه36.
30. همان، آيه100:«آنگاه پدر و مادر را بر تخت بنشاند و آنها به شكرانه ديدار او خدا را سجده كردند. يوسف در آن حال پدر را گفت: اين بود تأويل و بازگشت خوابي كه از اين پيش ديدم....»
31. همان، آيه41:«گفت هنوز براي شما غذا نياورده، شما را به تأويل خوابتان خبر مي‌دهم.»
32. تفسير صافي، مقدمه چهارم.
33. تفسير الميزان، ج3، ص67: «قرآن ظرفيت انطباق بر مصاديق را داراست، همان گونه كه مي‌تواند حال آن مصاديق را بيان نمايد. پس آيه قرآن مخصوص به مورد نزولش نيست، بلكه در هر موردي كه متحد وحدت و اشتراك مِلاكي با مورد نزول دارد جريان مي‌يابد؛ نظيرِ مثل كه اختصاص به مورد اولش نداشته بلكه از آن به موارد متناسب با آن سرايت مي‌كند. و اين معنا را «جري» قرآن مي‌نامند.»
34. جلد اول، ص510: «و در آنجا كساني هستند كه به كيفيت انطباق دانش بر واقعيت خارجي آگاه‌اند.»
35. ر.ك: رساله اكليل، صفحات 18 و 17 از مجموعه دوم رسائل، ابن تيميه؛ التفسير و المفسرون، ذهبي جلد اول، ص15؛ التأويل في الاصطلاح... ثانيهما. جالب آن است كه ذهبي همين معنا را از ابن تيميه نقل كرده و در نهايت مي‌نويسد: « امكان ارجاع تمام الفاظ تأويل كه در آيات وارد شده، بر اين معنا وجود دارد.» اما وي در نقد نظريه شيعه در جلد دوم به همين مطلب خود توجه ننموده است.
36. ر.ك: الميزان، جلد3، ص48؛ تفسير و مفسران، معرفت، جلد 1، ص33ـ42.
* پژوهشگر رشته تفسير و علوم قرآن.

مقالات مشابه

بررسی تأویل از دیدگاه آیت الله معرفت و ابن عربی

نام نشریهپژوهش‌های نفسیر تطبیقی

نام نویسندهابراهیم ابراهیمی, طاهره حاجی علیخانی

بررسی تطبیقی تأویل در تفسیر صافی و تفسیر القرآن الکریم

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهسیدمهدی لطفی, سیدخلیل کوهی

بررسی گفتاری در باب تأویل و تفسیر

نام نشریهکیهان اندیشه

نام نویسندهمحمد بیابانی اسکویی

تأملی دیگر در باب تأویل

نام نشریهکیهان اندیشه

نام نویسندهمحمد بیابانی اسکویی

پاسخ به شبهاتی در باب تأویل و تفسیر

نام نشریهکیهان اندیشه

نام نویسندهمحسن بیدارفر

تأویل و تفسیر

نام نشریهکیهان اندیشه

نام نویسندهعبدالله جوادی آملی

تأویل و راسخان در علم

نام نشریهالهیات و حقوق

نام نویسندهعلی‌اصغر ناصحیان