قرآن، زبان و تفكر (قرآن، زبان تفكر)

پدیدآورسیدمحمدعلی علوی

تاریخ انتشار1388/09/22

منبع مقاله

share 654 بازدید
قرآن، زبان و تفكر (قرآن، زبان تفكر)

سيد محمدعلي علوي

اشاره

اين نوشتار، گزارش مطالعه‏اي است كه مي‏كوشد رابطه كلامي بودن معجزه پيامبر خاتم، قرآن، را با هدف و مقصد آن يعني انسان‏سازي و تربيت انسان‏ها هرچند به‏طور خلاصه تبيين كند، اميد است كه زمينه‏اي براي مطالعه و پژوهشي گسترده‏تر و عميق‏تر به وجود آيد؛ در اين نوشتار ابتدا به زبان، تفكر و فرهنگ و رابطه آن‏ها خواهيم پرداخت، سپس ويژگي قرآن به‏عنوان زبان و كلام‏الله طرح خواهد شد؛ در پايان نيز نمونه‏اي از روايات كه اهل قرآن و نتايج انس با كلام الهي را وصف مي‏كند، ذكر مي‏شود.

زبان و تفكر

زبان را ابزاري براي انديشيدن تعريف كرده‏اند و حتي گروهي گفته‏اند كه زبان خود انديشه است. يك انسان اگر بخواهد زبان داشته باشد بايد داراي شبكه‏اي از مفاهيم در ذهن باشد. البته زبان را مي‏توان از جهات مختلف مورد شناسايي قرار داد و از جمله مهم‏ترين آن‏ها ديدگاه اجتماعي به زبان است كه آن را وسيله ارتباط افراد و اجزاي اجتماع بشري باهم معرفي مي‏كند كه در تكامل اجتماعي انسان نقشي بي‏بديل دارد1 و ديگري ديدگاه روان‏شناسانه است كه چنانكه ذكر شد زبان را ابزار انديشه و تفكر انسان معرفي كرده است. حال سوءال مهم اين است كه آيا زبان تنها شرط وجود فعاليت‏هاي عالي ذهن مانند تفكر، تخيل، تعميم، استدلال، قضاوت و مانند آن است؟ آيا اگر ما زبان نمي‏آموختيم از اين فعاليت‏هاي عالي ذهن بي‏بهره مي‏بوديم؟ يا اگر بر اثر بيماري يا تصادف قدرت سخن گفتن را از دست بدهيم آيا قدرت تفكر را نيز از دست خواهيم داد؟
اين سوالات تازگي ندارد و از دير باز توجه فلاسفه و متفكرين را به خود مشغول داشته است. افلاطون معتقد بود كه در هنگام تفكر، روح انسان با خودش حرف مي‏زند، واتسون از پيشروان مكتب رفتارگرايي در روان‏شناسي اين مطلب را به نحو ديگري بيان كرده است. براساس نظريات جديد روان‏شناسي، زبان تنها شرط و يگانه عامل موثر در فعاليت‏هاي عالي ذهن چون تفكر نيست ولي شايد مهم‏ترين عامل باشد. تفكر بدون زبان ممكن است ولي اين نوع تفكر بسيار ابتدايي است و قدرت تجريد در آن بسيار ضعيف است تا آنجا كه شايد نتوان بر آن نام تفكر اطلاق كرد2. استاد محمدرضا باطني پس از ذكر اين مطالب در مقاله خود در اين‏باره شواهد و نتايجي را كه در مطالعات و آزمايش‏هاي انجام شده بر روي برخي بيماران كه قدرت تكلم آنها آسيب ديده و يا برخي حيوانات مانند شامپانزه و غيره به‏دست آمده است ذكر كرده و نتيجه مي‏گيرد كه زبان تنها شرط و يگانه عامل موثر در تفكر و ديگر فعاليت‏هاي عالي ذهن نيست ولي زبان توانايي انسان را در تفكر و ديگر فعاليت‏هاي ذهني به ميزان معجزه‏آسايي بالا مي‏برد و تفكر و استدلال در مراحل عالي و بسيار مجرد از زبان غيرقابل تجزيه است و در اين مراحل تفكر يعني زبان و زبان يعني تفكر3.

زبان، فرهنگ و جهان‏بيني؛

گفته شد كه اگر انسان بخواهد زبان داشته باشد بايد داراي شبكه‏اي از مفاهيم در ذهن باشد و شبكه مفهومي افراد ارتباط مستقيمي با محيط اجتماعي آنها دارد4، به عبارت ديگر ارتباطي مستقيم با فرهنگ، بينش‏ها و آداب و رسوم اهل آن زبان دارد و زبان، آثار كلامي و مكتوبات اهل يك زبان بهترين منبع مطالعه فرهنگ، جهان‏بيني و ارزش‏هاي آن‏هاست؛ اين ارتباط تا آنجاست كه در خود يك زبان هم اصناف و طبقات اجتماعي مختلف از جهات گوناگون مانند همديگر سخن نمي‏گويند، از لحاظ انتخاب واژگان، ساختار جملات، ساختار كل كلام، ميزان كاربرد برخي واژگان و تعبيرات و... لذا به‏طور نمونه با انجام يك تحليل متني درباره كلام دو نفر، يكي فيلسوفي اديب و ديگري كاسبي بي‏سواد به‏روشني تفاوت بسامدهاي واژگان يا تعبيرات خاصي را مي‏بينيم، براي مثال، واژه «انديشه» كه ممكن است چندين بار در كلام فيلسوف تكرار شود، در كلام كاسب بسا كه اصلاً به‏كار نرود و حتي استعمال آن از سوي او موجبات توجه و تعجب ما را ايجاد مي‏كند و يا با تحليل مفاهيم اصلي كلام آنها مي‏يابيم كه موضوع محوري در كلام فيلسوف، مثلاً امري متافيزيكي است ولي در كلام كاسب، امري مربوط به امور مادي و اغلب درباره كسب و كارش است؛ همچنين در مورد ساير طبقات اجتماعي، به لحاظ تفاوت فرهنگي، بينشي و ارزشي آن‏ها اين تفاوت‏ها را در نحوه سخن گفتن آنان به روشني مشاهده مي‏كنيم، چه اين‏كه «از كوزه برون همان تراود كه در اوست».
در زبان‏شناسي نيز به اين تفاوت‏ها توجه شده است؛ به‏طوري‏كه گويش‏هاي اجتماعي (social dialects) كه عبارتند از گونه‏هايي از زبان كه گروه‏هاي مختلف برحسب طبقه، تحصيلات، شغل، سن، جنس و پارامترهاي ديگر اجتماعي، آن‏ها را به كار مي‏برند5، درواقع همان چيزي است كه مورد توجه قرار داده‏ايم. از جمله پارامترهاي اجتماعي كه بسيار هم حائز اهميت است دين مي‏باشد كه مجموعه‏اي از بينش‏ها و ارزش‏هاست، لذا تفاوت‏هاي ديني و مذهبي كه درواقع همان تفاوت‏هاي بينشي و ارزشي است، به اختلاف و گوناگوني در زبان و گويش افراد مي‏انجامد.
با مفروض دانستن فرايند انتقال فرهنگي كه در فراگيري زبان‏ها دخيل است، مفهوم اين نكته روشن مي‏شود كه وجود گونه‏هاي زباني تا حد زيادي به وجود فرهنگ‏هاي مختلف بستگي دارد. يك نظريه كاملاً نافذ در مورد ارتباط بين زبان و ديدگاه انسان نسبت به جهان وجود دارد كه رابطه‏اي قطعي را بين اين دو مطرح مي‏كند.
«جزميت زباني» (Linguistic determinism) بيان مي‏كند كه اگر در زبان، ظاهراً داراي دو شيوه كاملاً متفاوت براي توصيف جهان باشند، آن وقت اين امكان وجود دارد كه در فراگيري يكي از آن دو زبان، نحوه سازمان يافتن زبان شما تعيين كننده چگونگي ادراكتان از سازمان يافتگي جهان خارج باشد؛ اين بدان معني است كه زبان شما يك سلسله مقولات از قبل آماده شده را در مورد آنچه درك مي‏كنيد در اختياراتان قرار مي‏دهد و در نتيجه شما به اين مسير هدايت مي‏شويد كه جهان اطراف خود را فقط در قالب آن مقولات دريابيد6.
در دهه‏هاي اخير شاهد فعاليت‏هايي روان‏شناختي، تربيتي و درماني هستيم كه به‏طوري منسجم مي‏كوشد از طريق برنامه‏ريزي خاص زباني، موجبات تحولات رواني و ذهني فرد را به‏وجود آورده و با اين تحول، رفتار ناهنجار و نامطلوب فرد و نوع نگرش وي به خود و محيط را تغيير دهند و او را تا حد ممكن به سلامت رواني و حتي از اين طريق به سلامت جسمي سوق دهند، از اين علم با عنوان N.L.p (Linguistic Programing Nearo) ياد مي‏شود7.

تفكر و رفتار انسان

تفكر كه منظور از آن فعاليت‏هاي عالي ذهني اعم از تجريد، تعميم، تخيل، سنجش، انتخاب و... مي‏باشد اساس فعاليت‏هاي ارادي انسان را تشكيل مي‏دهد؛ هيچ فرد از افراد بشر نيست كه در كارهاي اختياري خود فكرش را به‏كار نبرده باشد. هر فعل اختياري را انسان ابتدا در ذهن خود و با كمك قوه تخيل خود انجام مي‏دهد و سپس آن را در عالم خارج به فعليت مي‏رساند.
هدفي را كه انسان مدنظر مي‏گيرد، ابتدا در ذهن خود، در تخيل خود، مراحل مياني رسيدن به آن مقصود را طي مي‏كند و امكان وصول به آن را قبل از رسيدن به آن درواقع (در خارج ذهن خود)، در ذهن خود تجربه مي‏كند و به پشتوانه اين تجربه، در عالم خارج اقدام به حركت براي وصول به آن هدف مي‏كند. فرد موفق تمام مراحل رسيدن به هدف خود را با توجه به جوانب مختلف آن در ذهن و در خيال خود بسا بارها و بارها تجربه مي‏كند و سپس شروع به حركت و انجام آن كار مي‏نمايد؛ كسي كه در ذهن و خيال خود امري را براي خود نشدني در نظر بگيرد و خود را قادر به رسيدن به هدفي نداند اگرچه در حقيقت و درواقع امر، بسياري مانند او آن كار را انجام داده باشند ولي اين فرد اراده‏اي براي اقدام نخواهد داشت؛ چرا كه اراده انسان به امري نشدني تعلق نمي‏گيرد، مادام كه آن كار ممكن نباشد و يا فرد آن امر را ناممكن بداند. به بياني ديگر اگر كسي كاري را در ذهن خود به قدري تمرين كند كه اولاً آن را براي خودشدني بيابد و پس از تكرارهاي فراوان ولو خلاف حق و واقع براي انجام آن و عملي‏شدن آن مانع و رادعي نبيند و با آن مأنوس شده باشد، به‏آساني متعلق اراده او قرار گرفته و آن را در خارج انجام مي‏دهد و بدان اقدام مي‏كند؛ از طرفي اگر كسي اصلاً از يك امر تصوري ندارد و يا اين‏كه آن را فراموش كرده باشد، ديگر آن امر حداقل به‏عنوان امري ارادي و اختياري از او صادر نخواهد شد. انسان در تمام اين فعاليت‏هاي ذهني كه آن را تفكر ناميديم در گفت‏وگويي پيوسته و نزديك با خود است كه با به‏كارگيري زبان (واژگان، ساختار و معاني وراي آن‏ها) از طرفي مي‏گويد و از جهتي مي‏شنود. به‏كارگيري مفاهيم و واژگاني ويژه و نيز ساختارهايي خاص، تفكر را در كانالي خاص قرار مي‏دهد و اين تفكر خاص و تكرار آن به رفتار و كرداري خاص مي‏انجامد، لذا اگر فردي تفكر و فعاليت ذهن خود را به جهتي خاص سوق دهد؛ يعني با خود به زباني خاص (گويشي خاص) سخن بگويد، بتدريج به رفتار و كرداري خاص سوق داده خواهد شد؛ به عبارتي اگر كسي تصميم بر تحول و تغيير در رفتار و رويه خود در زمينه‏اي خاص بگيرد آنچه بايد بكند (و يا عمده‏ترين كاري كه بايد بكند) اين است كه گفت‏وگوي دروني خود يعني تفكر و ذهن خود را در اختيار بگيرد و در جهت و كانالي خاص قرار داده و جهت دهد و به بياني زبان گفت‏وگوي دروني خود را تغيير دهد. و از آنجا كه گفت‏وگوي دروني و زبان دروني فرد و زبان و گفت‏وگوي بروني فرد، تأثير و تأثر متقابل دارند عملاً در دو زمينه ذهن و زبان (عضو تكلمي) اين جهت‏دهي و تحول را به‏وجود آورد. اين تغيير زبان مستلزم و ملازم با تغيير در بينش‏ها و جهان‏بيني و در نتيجه تغيير در ارزش‏هاي فرد است؛ فرد در زبان جديد با تصورات و تصديقات جديد و احياناً با ساختار جديدي مواجه مي‏شود و در ذهن خود درگير آن‏ها مي‏گردد يا بررسي و انتخاب مي‏كند و در اين بررسي تغييراتي را مي‏پذيرد و يا بدون بررسي و انتخاب، منقاد و پذيرنده تمامي مفاهيم جديد مي‏شود؛ به‏هرحال اگر تحول زباني صورت گرفت اين تحول همراه با دگرگوني تفكر و جهان‏بيني فرد است. و اين زبان جديد و به عبارتي گويش جديد زباني در حقيقت انديشه‏اي نو و طرز تفكري جديد است كه از منابع مختلفي ممكن است به‏دست آمده و اخذ شود.
فرد با تحول زبان، تفكر جديد و گفت‏وگوي دروني تازه‏اي كه دارد بسا آنچه را كه نكرده، شدني مي‏يابد و با تمرين ذهني، آمادگي انجام خارجي آن را پيدا مي‏كند و در مرحله‏اي نيز بدان اقدام مي‏كند، و آنچه را كه تاكنون كرده است چه بسا بتدريج كاملاً (از جهت تصور و تصديق معاني و واژگان مربوط به آن) فراموش مي‏كند و يا اين‏كه هيچ‏گاه آن را درذهن خود تمرين و تكرار نمي‏كند، آن‏گاه كه مي‏شنود از درون خود كه من فلان كار را به چنان صورتي انجام دهم و خود را در لحظه‏اي در حال انجام آن كار (كه اكنون آن را ناپسند مي‏داند) ببيند فوراً اين گفت‏وگو را قطع مي‏كند و چهره از چهره گوينده كه خود اوست و آن تصوير، به سويي ديگر برمي‏گرداند.
بنابراين به گزاف سخن نگفته‏ايم اگر بگوييم، تغييرات قابل ملاحظه(و شايد هر تغييري) در زبان فرد و نيز تحولات مشهود (و شايد هر تحولي) در رفتار و كردار و بينش‏هاي او داراي رابطه‏اي نزديك و دو سويه مي‏باشند كه حصول هريك در فرد ديگري را اگرچه بتدريج به دنبال دارد؛ با تصديق اين معنا به‏روشني گفتار پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه وآله را در اين روايت شريف درك مي‏كنيم؛ لايستقيم ايمان عبد حتي يستقيم قلبه ولا يستقيم قلبه حتي يستقيم لسانه8 اعوجاج در لسان و زبان فرد با توجه به ملاك‏هاي حق‏مدار دين اسلام ثمره‏اي جزاعوجاج و عدم استقامت فكري و روحي براي صاحب آن ندارد و از طرفي نيز استقامت و راستي و حق‏مداري زبان انسان نتيجه‏اش استقامت روحي و فكري و در نتيجه استقامت ايمان فرد است و در پي آن ثمرات ايمان كه همان اعمال صالحه در رفتار و كردار اوست، به دليل سلامت و استقامت بن و ريشه، به سلامت و استقامت مي‏رسد. چنانچه همين معنا را آيه شريفه تأكيد مي‏كند و درواقع ناموس و قانون نظام آفرينش را بيان مي‏كند: يا أيهاالذين آمنوا اتقواالله وقولوا قولاً سديداً يصلح لكم اعمالكم و يغفرلكم ذنوبكم...9» در اين آيه شريفه صلاح يافتن اعمال انسان منوط به صلاح يافتن قول و گفتار او و خالي‏شدن آن از خلل، كجي و انحراف بيان شده است. همچنين در تأييد اين مطلب مضمون روايت منقول از اميرالموءمنين علي عليه‏السلام است كه «المراء مخبوء تحت لسانه» يعني انسان (شخصيت، نقص و كمال، عيب و هنرش) در وراي زبان او مخفي است و آنگاه كه به سخن گفتن درآيد اين‏همه، از كلام او آشكار مي‏گردد.

قرآن، كلام الهي

قرآن كه نزول يافته حقايقي آسماني در قالب كلام و زبان مي‏باشد، درواقع كلام الهي است كه با آن و بواسطه صاحب قرآن رسول گرامي اسلام صلي‏الله عليه و آله، با مردمان سخن گفته است و مانند هر زبان ديگري وسيله‏اي براي ارتباط و مفاهمه قرار گرفته است.
زبان عربي سال‏ها ميان اهل شهر و باديه عربستان با لهجه‏هاي كم‏وبيش مختلف و آداب و رسوم و بينش‏هاي كم‏وبيش همانند رايج بوده است و قرآن كه در همين بستر جغرافيايي ومردمي نازل گشته و در آن فضا جا باز كرده است از نظر واژگان، تركيب جملات، ساختار كلمات همان چيزي است كه در ميان عرب معاصر نزول قرآن و در زبان آن‏ها وجود داشته است يعني واژگان قرآن همگي واژگاني عربي و يا حداقل (در مواردي معدود) معرب و به‏هرحال قابل فهم براي عرب و تركيب جملات و ساختار واژگان براي عرب زبان‏ها مأنوس و قابل فهم و مورد كاربرد و نيز تركيب جملات و تغييرات قرآن غالباً مورد استعمال عرب و البته همگي قابل درك براي آن‏ها بوده است. قابل توجه اين‏كه ويژگي زايشي بودن زبان و تحول آن به‏طور عام و استعداد زبان عربي براي به‏وجود آمدن ساختارها و تركيبات نو و بديع به‏طور خاص از يك طرف و جنبه اعجاز بلاغي قرآن در كلام و تحول‏خواهي آن در اهداف و مقاصد خود و ارائه مفاهيم نو از طرف ديگر، موجب ارائه تركيبات و ساختارهاي بديعي در تغييرات و جملات و گاه كاربردهاي بومي در واژگان (در قالب‏هاي مجاز، كنايه و...) براي افاده معاني جديد موردنظر آن شده است.
نزول زبان قرآن در عين اين‏كه كاملاً براي عرب معاصر، مفهوم و قابل درك بوده است و به تعبيري داراي زباني عرفي بوده است، هيچ‏يك از اصناف و طبقات اجتماعي جامعه عرب زبان، بلكه هيچ‏يك از طبقات جامعه بشري كه داراي بينش‏ها و ارزش‏ها و آداب و رسوم خاص خود هستند، همسان و همانند آن نبوده‏اند؛ چرا كه جهان‏بيني و نظام ارزشي مبتني بر آن در قرآن الهي بوده است، درحالي‏كه اين جهان‏بيني و نظام ارزشي در هر زبان ديگر حتي در تمام گويش‏هاي اجتماعي (social dialects) زبان عربي، حداقل به اين جامعيت و كمال، وجود نداشته است، لذا با توجه به رابطه اين دو مقوله يعني زبان و جهان‏بيني كه در نظريه جزميت زباني مطرح گرديده است، بايد اذعان داشت كه زبان قرآن متفاوت از هر زبان ديگر و گويش اجتماعي است. قرآن كه كلام‏الله منزل مي‏باشد، طبعاً و لزوماً داراي چنين بي‏نظيري خواهد بود. در روايت نبوي آمده است: «فضل القرآن علي سائرالكلام لفضل‏الله علي خلقه و ذلك انه منه11» (برتري قرآن بر كلام‏هاي ديگر همانند برتري خداوند بر آفريدگانش مي‏باشد چرا كه قرآن از اوست)

قرآن، زبان اهل قرآن

با توجه به بيانات گذشته درباره زبان، تفكر و رفتار انسان، بسيار جالب است كه معجزه نبي‏خاتم صلي‏الله عليه و آله و منشور دعوت او را از جنس كلام مي‏يابيم و زباني بودن آن و اين‏كه قرآن خود را با تعبير «لسان عربي مبين» ياد مي‏كند و تأكيدها و تشويق‏هاي بسيار فراوان و گوناگوني كه در كتاب و سنت مبني بر انس با اين كلام و مداومت بر تلاوت و قرائت و دراست آن شده است، به‏راحتي ما را به حكمت الهي معترف مي‏كند و تأكيدي افزون بر غير بشري بودن اين معجزه جاودان خواهد بود.
در احاديث و روايات اسلامي آثار شگفت‏آوري مترتب بر مداومت تلاوت آيات الهي قرآن و انس و تعاهد كتاب‏الله و نيز اوصاف عجيبي براي اهل قرآن و حاملان آن ذكر شده است كه در ابتدا بسا تعجب و شگفتي انسان را برانگيزد ولي با ملاحظه مطالب گذشته اين استبعاد و تعجب برطرف خواهد شد. وقتي قرآن نه صرفاً كتابي براي مطالعه روزنامه‏اي و گذرا و احياناً با ملالت و بي‏توجهي بلكه براي تذكر و قرائت مداوم و موءثر آيات و معاني12 آن باشد، زبان قرآن بتدريج زبان تفكر و تكلم فرد خواهد شد و اين تغيير زباني همراه با تحول در بينش‏ها و ارزش‏هاي فرد خواهد بود و با اين تحول، شخصيت فرد دگرگون مي‏شود و در رفتار، كردار و بينش، فردي متفاوت از گذشته خواهد بود. تعابيري چون تعاهد، مداومت، ادمان، انس به تلاوت، تغني به قرآن و... كه در روايات آمده و بيان كننده نحوه ارتباط فرد با قرآن به‏طور نزديك و پيوسته‏اي مي‏باشد، به دنبال آن آثار و نتايجي ذكر مي‏شود كه جز با دگرگوني شخصيت و شاكله فرد در بينش‏ها و ارزش‏ها كه به تحول در رفتار و كردار فرد مي‏انجامد، حاصل نمي‏شود.
اكنون كه تأثير شگفت‏انگيز تحول زباني در شخصيت انسان را دريافته‏ايم نمونه‏اي از ثمره‏ها و آثار هم‏زباني و هم‏كلامي با خداوند را كه بواسطه انس با قرآن و حتي با سوره يا سوره‏هايي از قرآن محقق مي‏شود و در روايات به‏طور فراوان و گوناگوني بيان شده است، با نقل برخي از اين احاديث مي‏آوريم.
از امام صادق(ع) روايت شده است كه فرمود: رسول خدا(ص) فرمودند: اهل قرآن پس از پيامبران و رسولان الهي در برترين درجه ميان مردم هستند. پس حقوق ايشان را خوار و اندك مشمريد چرا كه براي ايشان از جانب خداوند عزيز جبار، مقام و رتبه‏اي بلند است13.
از امام صادق(ع) روايت شده است كه فرمود: هر جوان موءمني كه قرآن بخواند، قرآن با گوشت و خون او مي‏آميزد و خداوند عزوجل او را همراه و همنشين كاتبان ارجمند و نيكوكار خود قرار مي‏دهد و قرآن در روز قيامت مدافع و محافظ اوست14.
هركس تمامي سور مستحبات15 را قبل از خواب بخواند، نمي‏ميرد مگر اين‏كه امام قائم(ع) را ملاقات مي‏نمايد و اگر بميرد همنشين و همراه پيامبر، محمد(ص) است16.
هركه هنگام رفتن به بستر خواب سوره «قل يا ايهاالكافرون» و «قل هوالله احد» را بخواند، خداوند او را از شرك پاك مي‏نمايد17.
اين كتاب خداست كه با آن مي‏توانيد حقايق را ببينيد و با آن سخن بگوييد و به وسيله آن بشنويد18.

پاورقيها:

1 - باطني، محمدرضا «زبان و تفكر»، مقاله دوم
2 - همان مأخذ، مقاله هشتم، ص 116
3 - همان مأخذ، ص 122
4 - نك. پول، جرج، «نگاهي به زبان»، ترجمه نسرين حيدري، صص 287-288
5 - همان مأخذ، ص 280
6 - همان مأخذ، ص 288
7 - به‏طور نمونه بنگريد به كتاب «قانون شفا» اثر كاترين پاندر ترجمه گيتي خوشدل
8 - ري شهري، «ميزان الحكمة»، ج 8، حديث 16760 ترجمه حديث: ايمان هيچ بنده‏اي استقامت و درستي نمي‏يابد مگر اين‏كه قلب او استقامت و درستي يابد و قلب او مستقيم و درست نمي‏شود تا اين‏كه زبان او از كجي و انحراف پاك شده و استقامت و درستي يابد.
9 - سوره احزاب، آيه 70 و 71 ترجمه آيه: اي موءمنان تقوا پيشه كنيد و به گفتاري درست و استوار سخن بگوييد، تا خداوند اعمالتان را اصلاح كند و گناهانتان را بيامرزد....
10 - «نهج‏البلاغه» صبحي صالح حكمت 148
11 - «كنزالعمال» ح 2353، ص 525
12 - براي حصول و تحقق قرائت صحيح، مفيد و موثر خود قرآن و نيز روايات اموري را گوشزد كرده‏اند كه بدون آن‏ها قرائت فائده و اثري قابل توجه نخواهد داشت، مانند: انصاف (سكوت)، استماع، تكرار، ترتيل، تدبر، مداومت و....
13 - «اصول كافي» ج 2 كتاب فضل القرآن، باب فضل حامل القرآن، حديث 1
14 - همان مأخذ، حديث 4
15 - سوره مستحبات، سوره‏هايي هستند كه با تسبيح خداوند (سبح، يسبح، سبح) آغاز مي‏شوند و عبارتند از سوره‏هاي حديد، حشر، صف، جمعه، تغابن، اعلي.
16 - همان مأخذ، حديث 3
17 - «اصول كافي» ج2، همان باب، حديث 23
18 - «نهج‏البلاغه» صحي صالح، خ 133

مقالات مشابه

روح معنا ره‌آوردِ بدیع قرآن؛ مؤثر در فهم گزاره‌های دین

نام نشریهتفسیر و زبان قرآن

نام نویسندهمحمد حسین مهدوی‌نژاد, مهدی اخوت

ارزیابی نظریه زبان‌شناختی نصر حامد ابوزید درباره قرآن

نام نشریهتفسیر و زبان قرآن

نام نویسندهمحمدباقر عامری‌نیا, عباسعلی فراهتی

جدال کلامی حدوث و قدم کلام الهی به مثابه مقدمه ای بر مسئله زبان قرآن

نام نشریهقرآن و حدیث

نام نویسندهامید حسینی‌نژاد, رقیه سادات شجاعی

چیستی،چرایی و چگونگی زبان قرآن

نام نشریهقرآن و حدیث

نام نویسندهاسمر جعفری, لامحسین اعرابی

تفكر سياسي در قرآن

نام نشریهبینات

نام نویسندهزکیه عبداللهیان

جايگاه تفكر در روش تفسيري بانو منيره گرجي

نام نشریهبینات

نام نویسندهمعصومه ریعان