سيماي زن در الميزان

پدیدآورمحمدعلی سلطانی

تاریخ انتشار1388/09/22

منبع مقاله

share 761 بازدید
سيماي زن در الميزان

محمد علي سلطاني

از ديرباز زن به عنوان يكي از موضوعات قابل بحث در انديشه‌‌ي انساني مطرح بوده است،زماني در تعيين هويت آن سخن مي‌گفتند و وقتي ديگر در جايگاه وي در زندگي انسان.
در فرهنگ اسلامي، زن سريع‌تر وبا شدّتي افزون‌تر به مسأله‌ي روز تبديل شد و محط آرا و نظرات گوناگون گشت و ديدگاه‌هاي مختلفي را درمحيط جزيرة العرب به وجود آورد. شايد علت اساسي آن درتوجه فوق‌العاده‌ي اسلام و نبي اكرم به بازيابي اعتبار حقيقي وي بود. توجهي كه فضاي فرهنگي آن روز بر‌نمي‌تافت و نمي‌پذيرفت. حضور همپاي زنان در گسترش و قوام اسلام براي مرد عربي كه در ذهنيّت خويش از زن تصويري جز تابعيت محض نداشت، تحمل ناپذير بود، و براي زن عرب كه يكباره از فضاي بسته به محيطي پرحادثه و آزاد پا مي‌گذاشت فرصتي طلايي بود كه به قضاي مافات دست يابد و يك شبه ره صدساله پيمايد. گزارش‌هاي تاريخي كه ازآن عصر در دست است گواه گويايي است كه زنان از فرصت بدست آمده بهره مي‌گرفتند و براي بازيابي آن‌چه كه در طول حاكميت باطل از كف داده بودند، اصرار مي‌ورزيدند و براي رسيدن به حق و حقوق خود تأكيد داشتند. نمونه‌ي گوياي اين گزارش‌ها برخوردي است كه اسماء بنت يزيد انصاري به‌عنوان نماينده و مدافع حقوق زنان با پيامبر(ص) داشت. اين گزارش را مورخان زيادي آورده‌اند و در اين مبحث اصل رخداد بدون نقل كامل گزارش مورد توجه است. براي مطالعه‌ي كامل آن به ارجاعات پاياني مي‌توان رجوع كرد.
اسماءبنت يزيد در جمع ياران پيامبر(ص) حضورمي‌يابد و بعنوان نماينده‌ي زنان چنين مي‌گويد:
«بابي انت و امي اني وافدة النساءِ اليك و اعلم نفسي لك الفداء انّه ما من إمراة كائنة في شرق ولاغرب سمعت بمخرجي هذا الاّ و هي علي مثل رأيي…. ترجمه: پدر و مادرم فدايت. من فرستاده‌ي زنان هستم و بدان ـ جانم فدايت ـ هيچ زني چه در شرق و چه در غرب وجود ندارد كه مأموريت مرا بشنود و با من هم عقيده نباشد.
محور سؤالات اسما، اعتراض به برخورداري فزون مرد ازشرايط اجتماعي و محروميّت زنان است و اسما اين اعتراضات را سخن همه، معرفي مي‌كند و بر اين باور است كه ذهنيّت زنان رادر تمام جوامع آن روز چنين سؤالاتي پر كرده است. اين احساس همگاني كه در كلام اسما گزارش شده است گواه گويايي است برتأكيد زنان به دستيابي به حقوق مسلوب خويش در فضاي مناسبي كه پيامبر اكرم(ص) ايجاد كرده بود. پيامبر(ص) نه تنها پيدايش چنين روحيه‌اي را ناروا نمي شمارد كه آن راتحسين مي‌كند ومي‌فرمايد:‌
هل سمعتم مقالة امرأة قط احسن من مسائلتها في امردينها من هذه؟ فقالوا‌: يا رسول اللّه ما ظننا ان امرأة تهدي الي مثل هذا.
ترجمه: آيا سخني زيباتر ازكلام اين زن در مسائل ديني‌اش شنيده‌ايد؟ در پاسخ گفتند:يا رسول اللّه ما گمان نمي‌كرديم كه زني چنين چيزهايي را درك كند.
پاسخ اصحاب پيامبر(ص) بسيار پر‌معني است و گواه روشني است بر‌ديدگاه تحقير‌آلود جامعه‌ي عرب درآن عصر در خصوص زن.
اين قبيل گزارشات تاريخي به روشني مي‌رساند كه زنان در صدر اسلام با بهره‌گيري ازفضاي ايجاد شده با تمام توان در پي دست يابي به حق ازچنگ رفته خويش برآمدند و جايگاه زن رابه مسأله‌ي قابل بحث وبررسي تبديل ساختند. اين وضع تا انحراف حاكميت ديني ازمسيرخود ادامه داشت لكن با پيدايش كج راهه در حاكميت، عصبيت‌هاي سرخورده و فراموش شده بارديگر سربرآورده وزنان از حركتي كه براي احقاق حق خويش آغازكرده بودند بازماندند. فرهنگ پادشاهي كه جاي فرهنگ ديني را گرفته بود، صلاح خويش رادربقاي زن در مقام «انساني درجه‌ي دوم» مي‌ديد. ازاين روي نه تنها مبحث تبيين جايگاه زن دراسلام را ازمدار خارج ساخت بلكه با تفسيرها وبرداشت‌هاي انحرافي آموزه‌هاي ديني را به خدمت«كنار گذاشتن زن» گرفت. ازاين تاريخ به بعد زن از صحنه‌ي مسائل جامعه كنار گذاشته شد و روح حاكم و غالب بر جوامع اسلامي به مردسالاري كشانده شد.فراموش شدن زن موجب شد كه ديدگاه دين در مورد زن، در غباري از بي‌اعتنايي مدفون شود و مباحث مربوط به حقوق و جايگاه زن متروك گردد يا دست كم از هم گسيخته ونامنسجم و بي ارتباط با اصل موضوع عنوان شود.
آشنايي تحصيل كرده‌هاي كشورهاي اسلامي بادست‌آوردهاي رنسانس در اروپا و ورود انديشه‌ي مشروطه به جهان اسلام در آغاز قرن حاضر جايگاه زن را بار ديگربه مبحث روزتبديل ساخت و معركه‌ي آرا گردانيد. آميختگي مسأله مذبور با اغراض و اهداف سياسي استعماري بحث را داغ‌تر و حساس‌تر ساخت و غيرت انديشمندان ديني را برافروخت و آنان را در برابر تهاجمي پيش‌بيني نشده قرارداد. واكنش جامعه‌هاي اسلامي دربرابر يورش فكري ياد شده بر پايه توان و قدرت‌هاي فكري موجود در جوامع مزبور گوناگون و مختلف بود، جامعه‌هايي پذيراي مهاجم شدند و جامعه‌هايي به طرد و ردّ آن همت گماشتند. منكران فرهنگ ناخوانده نيز وحدت رويه‌اي در پيش نگرفتند، پاره‌اي به جاي تبيين ديدگاه‌هاي دين به خرده گيري انديشه‌ي مهاجم همت گماشتند و گروه ديگر توان خويش را درتبيين نظرات دين به كار گرفتند و گروه سوم در كنار بيان مفاسد فرهنگ خارجي موضع دين را نيز تبيين كردند. نوشته‌هايي كه پس ازتهاجم فكر غربي، در جامعه‌هاي اسلامي نگارش يافته‌اند، به‌خوبي گوياي تلاش فوق معمول انديشمندان جامعه‌هاي اسلامي در حول و حوش مسأله يادشده مي‌باشد كه از زاويه‌هاي گوناگون به مسأله پرداخته‌اند.
از جمله افرادي كه در برابر تهاجم فرهنگ غرب واكنش نشان داده است، مرحوم استاد علامه‌ي طباطبايي است. وي در اكثر مباحثي كه فرهنگ ديني با فرهنگ غربي تصادم داشته‌است به بحث و بررسي پرداخته‌است و ديدگاه اسلام راتبيين كرده است. از جمله‌ي اين مباحث «جايگاه زن در فرهنگ اسلام» است كه آن مرحوم در مواضع گوناگون تفسير پر ارج الميزان و از جنبه‌هاي مختلفي بدان پرداخته‌است. به جرأت مي‌توان گفت زيباترين و معقول‌ترين تبيين رادر مسأله‌ي مزبور آن بزرگوار بجا آورده است. وي به جاي جنجال آفريني مرسوم در اين گونه مسائل، تلاش خويش را در راه پايه ريزي اصولي انكار ناپذير به كار گرفته است و به‌دور از تأثير پذيري از عواطف تحريك شده‌ي اجتماعي، مباني محكم و ا ستواري براي تحليل «جايگاه زن درفرهنگ اسلامي» پي‌ريزي كرده است. استاد كوشش كرده است درتبيين ديدگاه اسلام به چند مسأله توجّه جدي كند و آن‌ها را مبناي نظري خويش قرار دهد. اين امور عبارتند از:
1.توجه به فطرت و هدف آفرينش 2. بهره گيري ازواقعيات ملموس 3. تفكيك ديدگاه دين از عملكرد مسلمين4. جداسازي مصالح و مقتضيات اجتماعي از اميال و هوس‌هاي فردي.
مرحوم علامه اين مباني را در مسائل مختلفي كه در اطراف زن مطرح كرده، به كار گرفته و احكام اسلامي را برپايه‌ي آنها تفسيركرده است. دراين نوشته كوشش خواهد شد نظريات آن مرحوم درپنج محور ذيل مورد بررسي قرار گيرد: 1. زن وآفرينش 2. زن و حقوق اجتماعي 3. زن ونسب 4. ازدواج دائم و موقت 5. تعداد زوجات.

زن و آفرينش

استاد علامه‌ي طباطبايي در ذيل آيه‌ي اول سوره‌ي نساء در تفسير «و خلق منها زوجها» نظريه‌ي معروف و متداول «خلقت زن ازمرد» را مردود مي‌شمارد و مي‌فرمايد:
ظاهر جمله‌ي «وخلق منها زوجها» اينست كه جمله براي بيان نوعيت زن با مرد آمده است و اين كه افراد موجود در گستره‌ي زمين در نهايت به دو فرد متماثل ومتشابه مي‌رسد بنابراين لفظ «من» براي نشأت است.3
آن‌گاه براي اثبات اين كه «من » درجمله براي تبعيض نيست بلكه براي«نشأت» است آيات چندي را به‌عنوان نمونه ذكرمي‌كند، كه «من» در اين آيات براي نشأت استعمال شده‌است: روم/21، نحل/72، شوري/11، و ذاريات/49. و آن‌گاه چنين ادامه مي‌دهد:
بنابراين آنچه كه درپاره‌اي تفاسير4 وجود دارد مبني بر اين كه مراد آيه اينست كه زوج اين «نفس واحده» مشتق از خود اوست و از جزء او خلق شده است‌‌ـ‌ نظير آنچه كه در اخبار است ازاين كه خداوند زن حضرت آدم‌(ع) را ازيكي از دنده‌هاي وي آفريده ـ دليلي از آيه بر آن نيست.5
علامه‌ي طباطبايي براي اثبات نظريه‌ي‌خويش در آفرينش زن در ذيل آيه‌ي 196 آل‌عمران از واقعيت خارجي بهره مي‌گيرد وبه كمك قوانين فلسفي بر وحدت نوعي زن و مرد استدلال مي‌كند. اين استدلال به نوعي آراي يونانيان قديم را ،كه در وحدت نوعي زن و مرد تشكيك مي‌كردند رد مي‌كند. كلام علامه از اين قرار است:
مشاهده و تجربه گواه هستند كه مرد و زن دو فرد از يك نوع باجوهر واحد هستند كه همان انسان باشد. چون جميع آثاري كه در صنف مردها ديده مي‌شود درصنف زنان نيز بدون تفاوت ديده مي‌شود. و ظهور آثار نوعي دليل برتحقق موضوع در هر دو است. البته اختلاف به ضعف وشدت در بعض آثار مشتركه ديده مي‌شود لكن چنين اختلافي وحدت نوعي را بهم نمي‌زند.
علامه، پس از اثبات وحدت نوعي ـ جوهري زن و مرد نتيجه مهمي از آن مي‌گيرد:
از اين جا روشن شد كه كمالات نوعي كه دريك صنف ممكن است در صنف ديگر نيز امكان حصول دارد، از جمله كمالات معنويه كه از طريق اعتقاد، عبادات واطاعت اوامر الهي حاصل مي‌شود. و از همين جا ظاهر مي‌شود كه بهترين تعبيري كه بتواند اين معني را برساند قول خداوند متعال است كه «انّي لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر وانثي.»6
با اين بيان امكان دست يابي زن و مرد، به هر توان و كمالي كه نوع انساني قدرت دست‌يابي به آن را دارد براي هردو صنف ثابت مي‌شود لكن آنچه كه موجب مي‌شود اين دو صنف در مسئوليت‌هاي اجتماعي موقعيت‌هاي گوناگون پيدا كنند اختلافات آفرينشي است كه معمولاً دو صنف از يك نوع بر خوردارهستند.مرحوم علامه‌ي طباطبايي در مبحث«زن وحقوق اجتماعي» ازاين واقعيت انكار ناپذير بهره گرفته است.

زن و حقوق اجتماعي

مرحوم علامه حقوق و احكام اجتماعي را در اسلام مبتني بر فطرت مي‌ داد و مي‌فرمايد:
پايه‌اي كه اين گونه احكام و حقوق بر آن مبتني است فطرت مي‌باشد.7
و در توضيح آن چنين ادامه مي‌دهد:
محقق در احكام اجتماعي و مباحث علمي مربوط به آن در ضرورت منتهي شدن وظايف اجتماعي وتكاليف اعتباري به طبيعت نبايد شك كند. چون ويژگي‌هاي طبيعي انساني است كه او را به اجتماع نوعي رهبري كرده است و هيچ زماني از زندگي انسان خالي ازاين اجتماع نوعي يافت نمي‌شود گرچه ممكن است اين اجتماع مستند به خواست طبيعت، گرفتار عوارضي شود كه آن را از مجراي درستش خارج كند.8
آن‌گاه علاّمه بر پايه‌ي مذكور جايگاه اجتماعي زن ومرد را تبيين مي‌كند و موارد اشتراك و اختلاف بنيه‌ي طبيعي دو صنف توضيح مي‌دهد:
اسلام از نظر اداره‌ي شؤون زندگي،زن ومرد را همسان دانسته است.آنان از ديدگاه تعلق اراده به آن‌چه كه ساختمان وجودي انسان در خوردن و نوشيدن و ديگر امور مربوط به بقاي انسان محتاج است مساوي هستند.بنابراين زن همانند مرد مي‌تواند به‌طور مستقل تصميم بگيرد، عمل كند و نتايج كار خويش را مالك گردد.9
و در بحث اختلاف و گونه گوني مسئوليت‌هاي زن ومرد،دو ويژگي آفرينشي در زن را مطرح مي‌كند و بر پايه‌ي هدفي كه آفرينش در جعل اين دو ويژگي در زن داشته مسئوليت‌هاي خاص زن را تبيين مي‌كند.
خداوند در زن دو ويژگي نهاده است كه به‌خاطر اين دو ويژگي آفرينشي ممتاز ومشخص شده است نخست اين‌كه: زن در تكوّن نوع انساني و رشدش به منزله‌ي كشت است كه نوع انساني در بقايش به وي اعتماد دارد، بنابر اين احكام مختص به اين ويژگي مخصوص زن است و دوم آن كه وجود زن مبتني بر لطافت جسمي و ظرافت احساسي است و اين ويژگي نيز در وظايف اجتماعي وي موثر است.10
مرحوم علامه‌ي طباطبايي در تداوم بحث ضمن تأكيد بر ضرورت هماهنگي قوانين و مسئوليت‌هاي اجتماعي با خصوصيات آفرينشي وبر شمردن آثار مواهب مشترك وجودي زن ومرد،موارد اختلاف را چنين توضيح مي‌دهد:
زن در عين دارا بودن مشتركات از جهاتي با مرد اختلاف دارد. چون ويژگي‌هاي ساختماني متوسط زنان نظير:مغز،قلب، شريانها،اعصاب،قامت ووزن،طبق آن‌چه كه در كالبد شناسي توضيح داده شده است از متوسط مردان در همان ويژگي‌ها مؤخرتر است و اين مسأله موجب شده است كه جسم زن لطيف‌تر و نرم‌تر از مرد باشد و در مقابل جسم مرد درشت‌تر و سخت‌تر باشد.و احساساتي لطيف نظير:دوستي، رقت قلب،زيباگرايي و آرايش جويي در زن بيشتر و انديشه گرايي در مرد فزون‌تر شود. بنابراين زندگي زن «احساس گرا»و زندگي مرد «انديشه گرا»است.11
علامه‌ي بزرگوار در اين قسمت از بحث، از واقعيت خارجي بهره گرفته است، واقعيتي كه انكار ناپذير است و هر انساني به روشني آن را در دو صنف مرد و زن مي‌يابد. اين اختلاف بنيوي به اجبار تأثير خود را در رفتار و كردار هر دو صنف مي‌گذارد و اعمال و رفتار زن را چهره اي لطيف و احساسي و كردار مرد را سيمايي خشن و انديشه‌گرا مي‌بخشد.آن‌چه كه در كلمات علامه جاي دقت دارد تعبيرات آن مرحوم در اين بخش است.وي بر خلاف آن‌چه مي‌گويند عقل زن از مرد كم‌تر است وبر پايه‌ي آن احساسات يك صنف را جريحه‌دار مي‌كنند تعبير زيبا و درست«تعقّل»را به بكار گرفته است.در تعقّل سخن از بكا ر گيري «عقل و انديشه»است.بنابراين مرد بر پايه‌ي آفرينش، موجودي «عقل گرا» وزن بر همان پايه«احساس گرا» است. و گرايش و به‌كارگيري بيشتر هر كدام از دو صنف يكي از موهبت احساس و عقل را دليل بر فقدان يا كمبود موهبتي در صنف ديگر نيست.و بدين خاطر است كه اين قاعده مبتني بر غالب را وجود زناني انديشه گرا و تعقلي و وجود مرداني احساساتي و مهر‌گرا در پاره اي مواقع، نقض نمي‌كند.زيرا هر دو صنف از قدرت انديشه و احساس بر خوردارند، لكن صنفي بر اساس ويژگي‌هاي خلقتي از انديشه بهره بيشتري مي‌گيرد و صنف ديگر ـ نيز بر اساس اهداف آفرينش ـ از احساس.
انديشه گرايي مرد و احساس گرايي زن نيز از واقعيات ملموس است و هر دو صنف وجود اين ويژگي را در خود مي‌بينند.از اين رو اگر ضرورت هماهنگي قوانين و احكام اجتماعي را با هدف‌هاي خلقت و ويژگي‌هاي آفرينش بپذيريم بايد هماهنگ با استاد علامه‌ي طباطبايي تقسيم بندي مشاغل در اسلام را بر پايه‌ي اصولي درست و اجتناب ناپذير بدانيم،وي مي‌نويسد:
به همين خاطر است كه اسلام در وظايف و مسئوليت‌هاي كلي اجتماعي كه به انديشه گرايي يا احساس گرايي مربوط مي‌شود،بين زن و مرد تفاوت قائل شده است.اموري نظير سر پرستي،قضاوت،جنگيدن را كه به انديشه گرايي نيازمند است به مرد، و تربيت و سرپرستي فرزند و تدبير منزل را به ز ن اختصاص داده است.12
استاد علامه‌ي طباطبايي قيمومت رجال بر نساء را نيز بر همين پايه تفسير مي‌كند و آن را تنها در آن بخش از زندگي نافذ مي‌داند كه ضرورتي براي تقدّم تعقل گرايي وجود داشته باشد و سلطه‌ي احساس موجب شكست و ناكامي نگردد. گر چه استاد با بهره گيري از عموم تعليل، اين بخش از زندگي را هم در روابط اجتماعي مي‌بيند و قيمومت رجال بر نساء را در هر دو بخش لازم مي‌شمارد، لكن هر دو بخش محدوده‌ي قيمومت مذكور را«نيازمند به عقل گرايي»مي‌داند.
در تفسير اين آيه مي‌نويسد:
همان‌گونه كه قيمومت مردان بر زنان در اجتماع،به جهات كلي مشترك در زندگي آنان و مرتبط به تعقل‌گرايي، و سختجويي مردان چون حكومت، قضا،جنگ مربوط مي‌شود بدون آن‌كه به استقلال زن در عمل و اراده‌ي فردي به اين‌كه آنچه دوست دارد بدان تصميم بگيرد. و آنچه كه مي‌خواهد عمل كند،ضربه بزند و بدون آن‌كه براي مرد حق مخالفت ـ‌جز در منكرـ باشد.همان‌طور قيمومت مرد بر زن خويش آن‌گونه نيست كه در تصرف و اراده‌ي زن در مايملك‌اش مؤثر باشد و زن در حقوق فردي و اجتماعي و دفاع از آن و تهيه‌ي زمينه‌هايي براي رسيدن به آن حقوق مستقل نباشد بلكه مراد اين است كه چون مرد اداره‌ي زندگي و مخارج را در برابر بهره جويي جنسي بعهده دارد، زن بايد در آنچه كه به موضوع مرتبط مي‌شود تن در دهد.13
مرحوم علامه‌ي طباطبايي در خصوص جايگاه زن در مسائل اجتماعي در جاهاي متعددي به بحث پرداخته است كه گزارش آن در وسع اين نوشته نيست. از اين رو بايد خوانندگان به قسمت‌هاي مختلف الميزان مراجعه كنند.لكن از مجموع آن مباحث چنين به‌دست مي‌آيد كه استاد بزرگوار حق مساوي زن و مرد را در كليه‌ي مشاغل و مسئووليت‌هاي اجتماعي و خانوادگي كه اهداف آفرينش و ويژگي‌هاي خلقتي استثنا نكرده و اجبارهاي شغلي ضرورت حاكميت يكي از ويژگي‌هاي عقل گرايي و احساس گرايي را مبرهن نساخته است،محفوظ مي‌داند و بر پايه‌ي مقتضي طبيعت و ضرورت هماهنگي قوانين با اهداف آفرينش، لزوم تقسيم بندي مشاغل و مسئووليت‌ها را در پاره‌اي موارد اجتناب ناپذير و لازم مي‌شماردو تقسيم بندي‌هاي مشا‌غل را در اسلام دقيقاً ناشي از اهداف آفرينش و مقتضي خلقت مي‌داند.

زن و نسب

يكي از مباحث زيبا و در عين حال فراموش شده در مسأله‌ي زن، مبحث نسب است.در اكثر فرهنگ‌هاي قومي و ملي و نيز مكاتب حقوقي نسب را پدر مي‌شمارند و در سلسله‌ي انساب ملاك را انتساب پدري مي‌دانند. سلسله شماري بر پايه‌ي سلسله‌ي پدري چنان قوي و مشهور است كه كم‌تر زن ومردي به اين فكر مي‌افتد كه نسب را در راستاي نسب مادري حفظ كند و تعقيب نمايد. يكي از امتيازاتي كه فرهنگ اسلامي براي زن قائل شده، اعتبار بخشيدن به نسب مادري است.مرحوم علامه‌ي طباطبايي به اين امتياز و ويژگي حقوقي اسلامي توجه خاص مبذول داشته و با بهره گيري از آيات قرآني به تبيين آن پرداخته است. وي نخست رابطه‌ي نسبي را چنين تشريح مي‌كند:
نسب، رابطه اي است كه فردي را به فرد ي ديگر بر اساس تولد و هم رحمي مربوط مي‌سازد.ودر واقع رابطه‌ي طبيعي است كه قبايل و دستجات قومي را بوجود مي‌آورد و خصلت‌هاي خوني را منتقل مي‌سازد.14
آن‌گاه متذكر مي‌شود كه جوامع بشري در اين رابطه‌ي نسبي تصرفاتي كرده و گروهي را با داشتن چنين ارتباطي از مقوله‌ي نسب خارج ساخته و گروهي ديگر نظير فرزند خواندگان را كه برخوردار از چنين رابطه اي نيستند وارد آن كرده‌اند، لكن اسلام نسب را بر پايه‌ي درست آن كه ربط واقعي مي‌باشد، تنظيم كرده و با اخراج فرزند خواندگان از شمول قانون نسب و ادخال رابطه‌ي مادري در آن،نسب را اصلاح كرده است.كلام علامه‌ي طباطبايي در اين خصوص از اين قرار است:
چون اسلام براي زن‌ها نيز قرابت قايل شده است پسر و دختر و همين طور پدر ومادر،خواهر وبرادر،جد،جده،عمو،عمه،دايي، خاله از نظر قرابت در يك سطح قرار دارند و عمود نسب رسمي همان‌گونه كه در راستاي فرزند پسر محفوظ است در راستاي فرزند دختري نيز معتبر است.
مرحوم علامه‌ي طباطبايي در دو جاي الميزان نسبت به مفسّراني كه پنداشته اند كه مباحث قرآني در اين موارد15 مباحثي است لفظي و از جنبه‌ي حقوقي‌ـ اجتماعي خالي،اعتراض مي‌كند ومي‌فرمايد:
گذشتگان ما در اين مسأله و نظاير آن كه مسأله‌ي حقوقي اجتماعي است كوتاهي كرده اند و تصور كرده اند كه يك مسأله‌ي لغوي است كه بايد به مقتضاي لغت مراجعه كرد و به همين خاطر بحث شديدي در موضوع له لفظ«ابن»در گرفته است.بعضي به شمول و بعضي به خصوص معتقد شده اند در حالي كه همه نادرست است.16
مرحوم علامه طباطبايي اين خطاي مفسران را ناشي از كم توجهي به آثار مترتب بر نسب دانسته و معتقد است:
اين در واقع كم توجهي به آثار و احكام گوناگوني است كه بر پسري و دختري و نظاير آن بار مي‌شود.‌اين‌گونه آثارارتباط به لغت ندارد بلكه به نوع ساختمان اجتماع و سنت‌هاي جاري آن مربوط مي‌شود و گاهي با تغيير سنت‌هاي اجتماعي، احكام و آثار تغيير مي‌كند و لغت در وضع خود مي‌ماند و اين خود مي‌رساند كه اين مباحث، مباحث اجتماعي است نه مباحث لفظي.17
علامه‌ي طباطبايي در نهايت تأكيد مي‌فرمايد:
خلاصه، مادر رابطه‌ي نسبي را هم‌چون پدر به فرزندان پسر و دختر خويش منتقل مي‌كند و از آثار روشن آن در اسلام قوانين ميراث و حرمت ازدواج با منسوبين مادري است.18

زن و ازدواج

از مباحث ديگري كه علامه در ارتباط با زن مطرح كرده است زن و ازدواج است. در اين مبحث آن بزرگوار كوشيده است ازدواج دائم و موقت را بر پايه‌ي فطرت انساني، مقتضاي طبيعت و واقعيت خارجي ترسيم و تشريح كند. وي ازواج را يك امر فطري مي‌داند و براي آن علاوه بر وجود جهاز تناسلي در مرد و زن، وجود غريزه‌ي جنسي و تمايل به جنس مخالف، علاقه‌مندي به فرزند، به استمرار سنت ازدواج در طول تاريخ انسان و در تمام مجامع بشري بر فطري بودن ازدواج استشهاد مي‌كند و مي‌فرمايد:
ازدواج از سنت‌هاي اجتماعي است كه هيچ جامعه‌اي‌ـ تا آنجايي كه تاريخ آنها نشان مي‌دهد ـ خالي از آن نيست و اين خود گواه است كه ازدواج سنّت فطري است.19
و از آن‌جايي كه ازدواج امري فطري است همه‌ي جوامع بشري به خاطر خضوع در برابر اصول و احكام فطري بدان تن داده‌اند چون اموري از قبيل: حبّ فرزند، اعتقاد به بقاي نوع از طريق حراست نسل، آرامش بخشي مرد و زن به طور متقابل، حرمت وراثت، ضرورت تأسيس خانه و كاشانه كه همه ريشه در فطرت و طبيعت انساني دارند، راهي جز قبول سنّت ازدواج و پي‌ريزي اصولي براي ارتباط جنسي را نمي‌پذيرد.20
مقررات و اصولي كه بتواند نياز جنسي را برآورده كند و از عواقب زيان‌بار اختلاط نسل و هرج و مرج جنسي محفوظ باشد.
مرحوم علامه‌ي طباطبايي بخش زيادي از احكام اسلامي از قبيل: حرمت ازدواج با محارم ابدي، لزوم حجاب در جامعه، ازدواج دائم و موقت و نيز تعدد زوجات را از همين ديدگاه و بر پايه‌ي همين اصول توجيه‌پذير و قابل قبول مي‌داند.21
وي در تفسير هماهنگي قوانين و سنّت‌هاي ازدواج در جوامع بشري با مقتضاي فطرت توضيحي دارد نزديك به اين مضمون: آنچه كه باعث مي‌شود انسان به سوي ايجاد سنت‌هاي اجتماعي و وضع قوانين در جامعه كشانده شود توجّه و تنبّه وي به نيازهاي خويش است. و هر آنچه نياز انساني بسيط‌تر و به طبيعت نزديك‌تر باشد آگاهي انسان بدان سريع‌تر انجام مي‌گيرد و فوري‌تر به فكر جعل سنت‌ها و قوانين مي‌افتد. يكي از اين حوائج بسيط و اوليه‌ي انسان نيازمندي جنسي است كه سريع‌تر در رفع آن پيش‌قدم شده است. از ديدگاه آفرينش و خلقت، جعل چنين نيازي در وجود انساني براي حفظ و بقاي نسل است و مجهز شدن انساني به غريزه‌ي شهوت براي تحصيل همين هدف است. و چنان‌كه تاريخ مجتمعات بشري گواهي مي‌دهد انسان از همين طريق به حراست از نسل همت گماشته است و با ايجاد سنّت ازدواج از اختلاط نسل‌ها جلوگيري كرده است. آنچه كه مي‌تواند در دست‌يابي آفرينش به اهداف خويش در اين خصوص مانع ايجاد كند، فراموش كردن سنت ازدواج و گرايش به روابط جنسي غير قانونمند است. زيرا با وجود چنين شيوه، غرايز جنسي اشباع مي‌شود و انگيزه‌ي ايجاد خانواده و تحمل مشكلات و گرفتار‌هاي ازدواج از بين مي‌رود و بقاي نسل و تشكيل خانواده با خطر مواجه مي‌گردد. شايد توجه به چنين عواقب ناگواري بوده است كه بشر در طول تاريخ و در ميان تمام مجتمعات بشري به سنّت ازدواج گردن نهاده و پذيرفته است. با اين حال از اين واقعيت نبايد غافل شد كه در همه‌ي جوامع در كنار ازدواج دائم و تشكيل خانواده، جريان انحرافي: «عمل نامشروع» متداول بوده و مراكزي‌ـ‌آشكار يا پنهان بنا به مقتضاي سنت‌ها ـ وجود داشته است.
وجود مداوم چنين جرياني روشن‌ترين دليل بر ناكافي بودن ازدواج دائم در رفع اين نياز حياتي انساني است. بسنده نبودن ازدواج دائم در رفع نياز جنسي بشر قانون‌گذاران را بر توسعه‌ي ازدواج و گشودن طرق ديگري براي رفع نياز جنسي وا مي‌دارد.
ازدواج موقت در اسلام دقيقاً بر همين پايه استوار است و واقعيات انكار ناپذير خارجي است كه زمينه‌ي چنين قانوني را مهيّا كرده است. چون ارتباط جنسي خارج از مدار ازدواج دائم به گواهي زندگي انسان‌ها در طول تاريخ يك ضرورت انكار ناپذير است و همان‌گونه كه تاريخ گذشته نشان داده است، آيندگان نيز در چنگال اين ضرورت گرفتار هستند. براي رفع اين ضرورت دو راه بيشتر وجود ندارد: يا ارتباط جنسي قانونمند و يا ارتباط غير قانونمد. ارتباط غير قانونمند با هدف آفرينش مباينت كامل دارد چون موجب اختلاط نسل و هرج و مرج جنسي خواهد شد. بنابراين به مقتضاي هدف آفرينش و به حكم عقل سليم بايد براي جبران نقص و كمبود عقد دائم در رفع نياز جنسي بشر، ارتباط جنسي قانونمندي درست كرد، كه هم نياز انساني مرتفع شود و هم با هدف آفرينش منافات نداشته باشد، و ازدواج موقت دقيقاً همين قانون است كه بايد از افتخارات قانون‌گذاري اسلام شمرد.22
مرحوم علامه‌ي طباطبايي معتقد است كه چهره‌ي اين قانون را عملكرد نامناسب مسلمانان كريه كرده است. چنان‌كه تعدد زوجات نيز از اين بلا صدمات فراوان ديده است و با آن‌كه آن قانون نيز در موقعيت و جايگاه خود از بهترين و ضروري‌ترين قوانين اسلام است، حالتي نفرت‌آور پيدا كرده است. علامه‌ي طباطبايي بر اين اعتقاد است كه بايد قوانين اسلام را از عملكرد مسلمانان جدا دانست چون:
كي مسلمانان به آنچه آموزش‌هاي اسلام به آنان القا كرده به طور درست عمل كرده‌اند تا به خاطر مفاسدي كه نتيجه‌ي اعمال آنان بود اسلام را مورد بازخواست قرار دهيم.23
نهايت سخن اينكه علامه‌ي طباطبايي ازدواج اعم از دائم و موقت را از سنني مي‌داند كه جوامع بشري هيچ‌گاه از آن خالي نبوده است، تنها فرقي كه وجود دارد اين است كه در بخش ازدواج موقت، اسلام بر قانون‌مندي آن تكيه دارد و در ديگر سنت‌ها قانونمندي آن يا ضعيف بوده، يا هرج و مرج جنسي حاكم بوده‌است.

زن و تعدد زوجات

يكي از مباحث ديگر در ارتباط با زن مبحث تعدد زوجات است. معمولاً اين قانون را نوعي ستم به زن مي‌شمارند و تفضيلي براي مرد بر زن. استاد علامه‌ي طباطبايي در اين ارتباط نيز مبحثي مبسوط دارد. آنچه كه از مجموع سخنان آن بزرگوار مي‌توان به طور خلاصه، گزارشي بدست داد اين است كه:
قانون مزبور در اسلام دقيقاً بر مبناي مصلحت جامعه جعل شده است و اگر به‌دور از غوغاسالاري مورد بررسي قرار گيرد قانوني است كارساز و ضرور، كه بايد براي حفظ و حراست جامعه از آن بهره گرفت. لكن آنچه موجب شده است اين قانون حرمت و ارزش خود را از دست بدهد، عملكرد مسلمانان و بي‌توجهي آنان به ظرف و جايگاه قانون مزبور است. آنچه كه اين قانون را بد جلوه داده است سوء استفاده‌هاي ملوك و پادشاهان و طبقات مرفه جامعه است كه با تحريف قانون ياد شده به تشكيل حرم‌سرا اقدام مي‌كردند.24
در حالي كه اين قانون بدان لحاظ جعل شده است كه زيادي نسبي زنان بر مردان موجب ايجاد فساد در جامعه يا محروميت همان نسبت از زنان از نعمت بهره‌وري جنسي نشود25. و بدين خاطر است كه اسلام از تك‌زن تشريع را شروع كرده است و تعدد آن را مشروط و مقيد ساخته است و تعدد آن را علاوه بر آن‌كه از نظر كميت محدود ساخته است، جنبه ترخيصي بدان داده است نه وجوب و فرضي، لكن آنان‌كه در پي سوء استفاده هستند، به تعدد زوجات به عنوان يك قانون مطلق نظر افكنده و به بدنام كردن و بي‌اعتبار كردن قانوني كمر بسته‌اند كه از ضروريات يك جامعه‌ي سالم است. علامه‌ي طباطبايي در ارتباط با اين قانون به طور صريح مي‌فرمايد:
اسلام قانون ازدواج را با تك‌زني آغاز كرده است و تعدد زوجات را به شرط آنكه تمكن از قسط بين آنان داشته باشد و تمام اشكالات تعدد زوجات را از بين ببرد، قانوني دانسته است.26
و در ادامه بحث مي‌نويسد:
اسلام تعدد زوجات را به شكل قانون لازم‌الاجراء براي تمام مردان تشريع نكرده است بلكه طبيعت افراد، عوارضي كه ممكن است برايشان پيش بيايد و مصلحت را در نظر گرفته و از طرف ديگر مفاسد و مشكلات تعدد زوجات را ملاحظه كرده و در جمع‌بندي، تعدد زوجات را به خاطر مصلحت اجتماع تشريع كرده است و آن را به قيدي مقيد ساخته است كه با آن مفاسد تعدد زوجات را از بين برود. اين قيد همان اطمينان مرد به اجراي عدالت و قسط است. مردي كه اين اطمينان را دارد بر وي جايز است از اين قانون بهره بگيرد. اما اينان [منظور حرم‌سرا سازان است] به قرينه‌ي قبل كه توجهي به سعادت خود و زن و فرزندشان ندارند و چيزي جز خوردن و عياشي كردن در نزدشان ارزشمند نيست و زن در ديدگاهشان جز به عنوان موجودي براي ارضاي جنسي مرد و لذت‌رساني آفريده نشده، اسلام كاري با اين افراد ندارد. براي اينان، در چنين حالي در مشروعيت يك زن هم ترديد است.27
علامه‌ي طباطبائي د مورد مسائل مربوط به زن مباحث فراواني انجام داده است، كه گزارش تفصيلي آن در وسع يك مقاله نيست، از اين روي گزارش گونه‌اي از نظريات آن مرحوم در اين‌جا آورده شد، طالبان تفصيل قهراً رجوع به متن الميزان را رواتر خواهند شمرد كه حق نيز چنين است.

پاورقيها:

1. الميزان،4/350.
2. دكتر نال السعدادي،چهره‌ي عريان زن عرب، ترجمه: مجيد فروتن ـ رحيم مرادي.
3. الميزان، 4/136.
4. الامام فخر رازي، التفسير الكبير، 9/161.
5. الميزان، 4/89.
6. همان.
7. همان، 2/273.
8. همان.
9. همان/271.
10. همان.
11. همان/275.
12. همان.
13. همان/344.
14. همان/311.
15. همان.
16. همان.
17. همان/312.
18. همان.
19. همان.
20. همان/312.
21. همان،/312 به بعد.
22. همان، 18/17، با تلخيص.
23. همان، 4/191.
24. همان.
25. همان/186 به بعد.
26. همان/183.
27. همان/191.

مقالات مشابه

ناهمساني جنسيتي در متون اسلامي

نام نشریهبینات

نام نویسندهسیده‎فاطمه موسوی

المرأة المثالیة فی القرآن دراسة مقارنة مع الشعر الجاهلی

نام نشریهآفاق الحضارة الاسلامیة

نام نویسندهکبری روشنفکر, مجید محمدی بایزیدی

شخصیت پردازی زن در قرآن

نام نشریهحسنا

نام نویسندهعلی نبی‌اللهی

بررسی نبوت زنان در قرآن و عهدین

نام نشریهعلوم و معارف قرآن کریم

نام نویسندهعلی الشیخ, فاطمه عقیلی