بيابان

پدیدآورمهدی ملک محمدی

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 6

تاریخ انتشار1388/06/18

منبع مقاله

share 3658 بازدید

بيابان : فلات، دشت و صحراى بى‌‌آب و علف

بيابان در اصل بى‌‌آبان يعنى بى آب شونده (صحراى بى‌‌آب) بوده است و به صحرايى گفته مى‌‌شود كه در آن هيچ نرويد.[1]نيز به ناحيه‌‌اى كم‌‌آب و بدون گياه يا داراى گياهان اندك كه انواع محدودى از جانوران متناسب با اين محيط در آن زندگى مى‌‌كنند[2] و در منابع جغرافيايى اسلام به ناحيه‌‌اى كه ريگ يا شوره دارد و فاقد كوه، آب روان و كشت باشد بيابان اطلاق شده است.[3]
در جمع‌‌بندى تعاريف فوق به زمينى كه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 390
گسترده، بى‌‌آب يا كم آب، و بى‌‌گياه يا كم‌‌گياه باشد بيابان مى‌‌گوييم. واژه كوير نيز به همين معنا به كار رفته و ويژگيهاى سه گانه بالا در تعريف آن لحاظ شده است.[4] گرچه برخى منابع قيد «شوره‌‌زار بودن» را در تعريف آن آورده‌‌اند[5]؛ ولى با توجه به اينكه منابع جغرافيايى اسلام قيد مذكور را در تعريف بيابان هم آورده‌‌اند، مفهوم دو واژه قابل انطباق بر يكديگر يا دست كم بسيار به هم نزديك‌‌اند.
در اصطلاح نجوم به ستارگان ثابتى كه در آسمان پراكنده‌‌اند و دوريشان همواره يكسان است «بيابانيات» گفته مى‌‌شود، زيرا گم شده با استفاده از آنها راه خود را در بيابان و دريا مى‌‌يابد.[6] ممكن است آياتى كه ستارگان را سبب هدايت انسانها در تاريكيهاى خشكى و دريا معرفى مى‌‌كنند، اشاره به اين نوع از ستارگان داشته باشند يا دست كم آنها را نيز شامل شوند: «و هُوَ الَّذى جَعَلَ لَكُمُ النُّجومَ لِتَهتَدوا بِها فى ظُـلُمـتِ البَرِّ والبَحرِ...»(انعام/6،97)؛ «... و بِالنَّجمِ هُم يَهتَدون».(نحل/16،16)
معادلهاى عربى آن عبارت‌‌اند از: واحه[7]، صحراء، قراح: زمين بى‌‌آب و گياه،[8] تيه: بيابانى كه در آن راه گم مى‌‌شود[9](مائده/5، 26)، قيع: زمين پهناور و هموارى كه آبادى، گياه، زراعت و درخت ندارد[10] (نور/ 24، 39؛ طه/ 20، 106)، صَفْصَف: نرم و هموار، بدون گياه، فلات[11] (طه/20،106) و ساهره: زمين صاف يا خالى از گياه[12] و زمين بيابانى.[13] (نازعات/ 79، 14) واژگانى مانند «بَرّ»، «بَدْو»، «وادى»، «جُرُز» نيز ممكن است به نوعى تداعى كننده معانى مذكور باشند؛ ولى بايد توجه داشت كه «بَرّ» به معناى مطلق خشكى* است و غالباً در مقابل بحر (دريا) به كار رفته[14] و «بدو» در برابر حضر (شهر يا روستانشينى) قرار گرفته[15] و معناى باديه‌‌نشينى* را مى‌‌رساند و «وادى» به نظر بيشتر اهل لغت و تفسير به شكاف بين كوهها و بيشه‌‌ها كه محل عبور سيل است[16] گفته مى‌‌شود؛ ولى برخى واژه‌‌شناسان معاصر آن را به معناى مطلق هر آنچه كه در امتدادى داراى گستردگى است دانسته و تعريف مشهور را از مصاديق آن مى‌‌شمرد[17]؛ همچنين «جرز» به زمينى مى‌‌گويند
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 391
كه بر اثر بى‌‌آبى يا چَراى‌‌بى‌‌رويه، گياهان خود را از دست داده، گرچه قابليت رويش گياه را داراست؛ ولى در بيابان تنها گياهان خاص و محدودى مى‌‌رويد. مفهوم آيه‌‌27‌‌سجده /32 مؤيد اين معناست: «اَوَلَم يَرَوا اَنّا نَسوقُ الماءَ اِلَى الاَرضِ الجُرُزِ فَنُخرِجُ بِهِ زَرعـًا تَأكُلُ مِنهُ اَنعـمُهُم واَنفُسُهُم...»[18]، به علاوه تطبيق آيه بر نواحى ميان شام، مصر[19] يا يمن[20] از سوى برخى مفسران كه سرزمينهاى غير بيابانى است، تأييد ديگرى بر تفاوت معنايى جرز با بيابان است.«بَلَد مَيِّت»(اعراف/7،57) را نيز برخى مفسران به معناى بيابان دانسته‌‌اند[21]؛ ولى مفهوم و سياق آيه با آن ناسازگار است و به نظر مى‌‌رسد منظور از آن زمين باير باشد، به هرحال نمى‌‌توان واژگان اخير را كاملا منطبق با معناى بيابان‌‌دانست.

 بيابان در قرآن:

در نگاهى كلى به آياتِ مربوط به بيابان مى‌‌توان آنها را در دو دسته رده‌‌بندى كرد: رخدادهاى تاريخى و سرگذشت برخى پيامبران و اقوام پيشين در بيابان، و تمثيلها و تشبيهها، افزون بر اين در پاره‌‌اى آيات ديگر از برخى نعمتهاى الهى در راهها و جاده‌‌ها ياد شده كه بر بيابانها نيز قابل اطلاق است: نجات انسانها از هول و هراس «بَرّ» از سوى خداوند: «مَن يُنَجّيكُم مِن ظُـلُمـتِ البَرِّ»(انعام/6،63)، راهيابى انسان به وسيله ستارگان در تاريكيهاى بَرّ: «و هُوَ الَّذى جَعَلَ لَكُمُ النُّجومَ لِتَهتَدوا بِها فى ظُـلُمـتِ البَرِّ»(انعام/6،‌‌97)؛ «اَمَّن يَهديكُم فى ظُـلُمـتِ البَرِّ».(نمل/27، 63)

 1. رخدادهاى تاريخى:

ماجراى سكونت همسر و فرزند حضرت ابراهيم(عليه السلام)در بيابان بى‌‌آب و علف مكه در آيه 37 ابراهيم/14 آمده است. براساس روايات و تفاسير، وى به امر پروردگار همسر و فرزند خود (هاجر و اسماعيل) را از شام به مكه آورد و در سرزمين غيرقابل كشت مستقر ساخت. او در راه بازگشت در تثنيه (و‌‌به قولى «كُدَىّ» كه كوهى در «ذى طُوى» است) رو به سرزمين مكه[22] چنين دعا كرد: «رَبَّنا اِنّى اَسكَنتُ مِن ذُرِّيَّتى بِواد غَيرِ ذى زَرع عِندَ بَيتِكَ المُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلوةَ فَاجعَل اَفـِدَةً مِنَ النّاسِ تَهوى اِلَيهِم وارزُقهُم مِنَ الثَّمَرت»و از خدا خواست دلهاى مردم به ذريه‌‌اش گرايش يابند و از ميوه‌‌ها روزيشان كند. خداوند دعاى ابراهيم را اجابت فرمود و بيابان بى‌‌آب و علف را محل انجام مناسك حج و عمره و مركز تجارت قرار داد و بدين ترتيب دلهاى مردم را به آن مايل گردانيد كه انواع ميوه‌‌ها و فرآورده‌‌هاى بهارى، تابستانى و پاييزى در آن يافت مى‌‌شود.[23] هدف‌‌ابراهيم(عليه السلام)از
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 392
انتخاب سرزمين غير قابل كشت و دورى گزيدن از بهره‌‌هاى دنيوى (آب گوارا، گياهان سبز، درختان نشاط‌‌آور، هواى معتدل) اين بود كه بدون اشتغال به دنيا به عبادت خدا بپردازند.[24] تكرار ندا  (رَبَّنا)در آيه شاهد آن است كه عبادت و اقامه نماز هدف اصلى آنان بوده است نه سكونت در آن سرزمين.[25] تعبير به«غَيرِ ذى زَرع»به جاى «غير مزروع» براى مبالغه در بى‌‌آب و علف بودن است[26]، زيرا «غَيرِ ذى زَرع»به زمينى گفته مى‌‌شود كه به سبب وجود سنگلاخ و رمل و فقدان مواد لازم براى كشاورزى اصلا صلاحيت زراعت را ندارد، در حالى كه زمين «غير‌‌مزروع» ممكن است صلاحيت زراعت را داشته باشد، ولى اكنون كشت نشده است.[27]
خداوند در آيات ديگرى از قرآن ماجراى موسى(عليه السلام) در بيابان طُوى در سرزمين شام[28] را بيان مى‌‌كند. وجود بيابانى گسترده در اين منطقه و نيز به‌‌كارگيرى تعبير بيابان در برخى تفاسير[29] و روايات تفسيرى[30]، اين ماجرا را به موضوع بيابان مرتبط مى‌‌سازد. وى در شبى سرد و تاريك[31] به وادى مقدس «طُوى» رسيد و براى آوردن آتش به سوى كوه طور رفت كه از كنار وادى ايمن در بقعه مباركه از سوى درختى ندا آمد: «فَاخلَع نَعلَيكَ اِنَّكَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُوًى»(طه/20،12)؛ «اِنّى اَنَا اللّهُ رَبُّ العــلَمين».(قصص/28،30) علت فرمان خداوند به درآوردن كفشها قداست و احترام ويژه بيابان مذكور است؛ سرزمينى كه مكان قرب و محل حضور و مناجات با خداى متعالى بوده است.[32]
آيه 26 مائده/ 5 داستان آوارگى و حيرت قوم بنى‌‌اسرائيل را بيان مى‌‌كند. آنها پس از رهايى از ستمهاى فرعون و رسيدن به نعمتهاى فراوان، بناى مخالفت با موسى(عليه السلام)را گذاشته، از دستورات او سرپيچى مى‌‌كردند. سرانجام براثر نافرمانى و داخل نشدن در ارض مقدس* به 40 سال سرگردانى در بيابان مجازات شدند: «قالَ فَاِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيهِم اَربَعينَ سَنَةً يَتيهونَ فِى الاَرضِ فَلا تَأسَ عَلَى القَومِ الفـسِقين».آنها هنگام شب كوچ كرده، هنگام صبح خود را در جاى اول مى‌‌ديدند.[33] يكى از مفسران معاصر در توضيح سرگردانى آنان نوشته است: آنها در اين مدت نه شهرنشين بودند تا در شهرى استراحت كنند و نه باديه‌‌نشين تا مانند صحرا گردان زندگى كنند.[34] مفسران اين مكان را «بر‌‌قادون» دانسته‌‌اند.[35]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 393
ماجراى «مَنّ و سَلْوى*» (بقره/‌‌2، 57) و شكافتن سنگ و جارى شدن چشمه‌‌ها (بقره/2،‌‌60) در اين دوره واقع شده است.[36]
قوم عاد در پى هشدارهاى هود(عليه السلام) وى را انكار و طلب عذاب كردند. آنان در سرزمين احقاف* كه صحرايى ناهموار با تپه‌‌هايى شنى[37] بود زندگى مى‌‌كردند. ابر نابودكننده در بيابان محل زندگيشان پديدار شده، وزش باد و باران شديد عذابى دردناك برايشان فراهم آورد: «فَلَمّا رَاَوهُ عارِضـًا مُستَقبِلَ اَودِيَتِهِم قالوا هـذا عارِضٌ مُمطِرُنا بَل هُوَ‌‌مَا‌‌استَعجَلتُم بِهِ ريحٌ فيها عَذابٌ اَليم».(احقاف/46،24)
آيه 9 فجر/ 89 نيز از زندگى قوم ثمود در وادى القرى و خانه‌‌هاى سنگى آنان سخن به ميان آورده است. بيابان مزبور بين حجاز و شام قرار گرفته است.[38]

 2. تمثيلها و تشبيهها:

در آيه 39 نور/24 اعمال كافران به سراب در بيابان تشبيه شده است. آيه از احوال كافران خبر داده، مى‌‌فرمايد: كسانى كه كافر شدند اعمالشان مانند سرابى در بيابان است كه تشنه، آن را آب مى‌‌پندارد:«والَّذينَ كَفَروا اَعمــلُهُم كَسَراب بِقِيعَة يَحسَبُهُ الظَّمـانُ ماءً...،».آنان گرچه گمان مى‌‌برند طاعت مى‌‌كنند و كارشان موجب تقرّب مى‌‌شود[39]؛ ولى اعمالشان هيچ حقيقتى ندارد. آنها كارهايى را كه نيك و سودمند مى‌‌پندارند در نزد خدا بيهوده يافته، در پايان كار و در زمان نهايت احتياج نااميد خواهند شد[40]: «حَتّى اِذا جاءَهُ لَم يَجِدهُ شيــًا و وَجَدَ اللّهَ عِندَهُ فَوَفـّهُ حِسابَهُ واللّهُ سَريعُ الحِساب».اين آيه درباره عتبة‌‌بن ربيعة بن اميه نازل شد. او در دوران جاهليت آرزوى آمدن دين جديد مى‌‌كرد؛ ولى هنگامى كه اسلام آمد كافر شد.[41]
آيه 58 اعراف/7 به مقايسه زمين پاك و حاصلخيز با كويرى شوره‌‌زار و ناپاك پرداخته و اولى را داراى ميوه پاكى معرفى مى‌‌كند كه به اذن پروردگار مى‌‌رويد؛ ولى دومى به سختى ميوه‌‌اى اندك مى‌‌دهد[42]: «والبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخرُجُ نَباتُهُ بِاِذنِ رَبِّهِ والَّذى خَبُثَ لا يَخرُجُ اِلاّ نَكِدًا».بيشتر مفسران آيه را تشبيهى براى مقايسه مؤمن و كافر و اعمال آن دو با يكديگر دانسته‌‌اند[43]؛ ولى برخى تمثيل آيه را تشويقى براى انجام طاعت الهى و رسيدن به منافع اخروى دانسته و گفته‌‌اند: گرچه زمين شوره‌‌زار صاحبش را به سختى انداخته، ميوه ناچيزى مى‌‌دهد؛ ولى او با اين حال، آن را رها نمى‌‌كند، پس شايسته است سود بزرگ اخروى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 394
با وجود شوراى انجام طاعت الهى مورد توجه قرار گيرد.[44]
در بخشى از آياتِ ناظر به وقوع حوادثى در آستانه قيامت نيز به بيابان اشاره شده است. در آن هنگام پروردگار زمين را همچون دشتى هموار و پهناور[45] رها مى‌‌كند كه در آن هيچ گونه پستى و بلندى‌‌اى نخواهد بود: «فَيَذَرُها قاعـًا صَفصَفـا * لا تَرى فيها عِوَجـًا و لااَمتـا».(طه/20، 106 ـ 107) مفسران تعبير «قاعاً صَفصَفاً»را بيابانى[46] هموار و بدون گياه[47] معنا كرده‌‌اند. پس از نفخه دوم نيز همه آفريدگان خود را در بيابانى حاضر مى‌‌بينند: «فَاِنَّما هِىَ زَجرَةٌ واحِدَه * فَاِذا هُم بِالسّاهِرَه».(نازعات/79،13، 14) اهل لغت و تفسير در وجه نامگذارى بيابان به ساهره وجوهى گفته‌‌اند[48]؛ بعضى ساهره را سرزمينى در شام و بيت المقدس دانسته‌‌اند.[49]
افزون بر آنچه ذكر شد بعضى آيات ديگر نيز به حوادثى اشاره دارند كه بر اساس نقلهاى تفسيرى و تاريخى در بيابان واقع شده‌‌اند، گرچه در خود آيه به‌‌اين موضوع اشاره نشده است؛ آيات 153 آل‌‌عمران/ 3 و 125 توبه/ 9 به جريان وقوع جنگهاى احد و حنين در كوه و بيابان احد و بيابانهاى تهامه پرداخته است. آيات ابتداى سوره جنّ/ 72 و نيز آيه 29 احقاف/ 46 به اسلام آوردن جنيان* در وادى نخله اشاره دارد. اين مكان صحرايى ميان طائف و مدينه[50] است. برخى از مفسران پيمان گرفتن از ذريه آدم كه در آيه 172 اعراف/7 آمده است را در بيابان «وادى النعمان» دانسته‌‌اند. آنها معتقدند پس از آنكه آدم حج به جا آورد خداوند ذريه او را از پشتش بيرون آورد و به او نشان داد و ندا آمد: «اَلَستُ بِرَبِّكُم»؟ همگى گفتند: «بَلى»[51]؛ اما مفسران شيعى و معتزلى با تفسير فوق مخالفت كرده و آيه را بر معناى ديگرى حمل مى‌‌كنند.[52] برخى مفسران تعبير «بَرّ» در آيه‌‌59 انعام/6 و 41 روم/ 30 را به بيابان معنا كرده‌‌اند.[53] آيه نخست موجودات برّ و بحر و عمل آنها را در حيطه علم خداوند مى‌‌داند. در آيه دوم اعمال (بد) انسانها سبب پيدايش فساد در برّ و بحر دانسته شده است؛ ولى بايد دانست كه مقصود از برّ و بحر همان معناى معروف (خشكى و درياست) كه شامل تمام كره زمين مى‌‌شود. شايد آنچه موجب شده تا بعضى در آيه 41 روم/30 معانى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 395
ديگرى براى برّ ذكر كنند شأن نزول آيه يعنى داستان قحطى مكه است كه در پى نفرين پيامبر واقع شد. قريش در كفر و عناد خويش لجاجت مى‌‌كردند و رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)آنان را نفرين كرد. اين گروه از مفسران خواسته‌‌اند آيه را بر سبب نزول تطبيق كنند و دچار اشتباه شده‌‌اند.[54]

منابع

انوارالتنزيل و اسرار التأويل، بيضاوى؛ البرهان فى تفسير القرآن؛ برهان قاطع؛ تاريخ حبيب السير؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير جوامع الجامع؛ تفسير الصافى؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير؛ تفسير القمى؛ التفسير الكبير؛ تفسير‌‌مجاهد؛ تفسير نورالثقلين؛ جامع‌‌البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ حدود العالم من المشرق الى المغرب؛ دايرة‌‌المعارف فارسى؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روح‌‌المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ روض الجنان و روح‌‌الجنان؛ فرهنگ بزرگ سخن؛ فرهنگ بزرگ گيتاشناسى اصطلاحات جغرافيايى؛ الكشاف؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ مجمل التواريخ و‌‌القصص؛ معانى القرآن، نحاس؛ معجم مقاييس اللغه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المنجد فى‌‌اللغه؛ الميزان فى‌‌تفسير القرآن.
مهدى ملك محمدى



[1]. لغت نامه، ج 3، ص 4462، «بيابان».
[2]. فرهنگ بزرگ سخن، ج 2، ص 1092.
[3]. حدود العالم، ص 53.
[4]. نك: لغت نامه، ج 12، ص 18769؛ فرهنگ بزرگ گيتاشناسى اصطلاحات جغرافيايى، ص 76، 290.
[5]. برهان قاطع، ج 3، ص 1742؛ دايرة‌‌المعارف فارسى، ج 2، ص‌‌2326.
[6]. لغت‌‌نامه، ج 3، ص 4462.
[7]. المنجد، ص 883، «واح».
[8]. لسان العرب، ج 11، ص 92، «كوير».
[9]. المنجد، ص 67، «تاه».
[10]. مفردات، ص 688، «قيع»؛ معانى القرآن، ج 4، ص 540؛ التحقيق، ج 9، ص 337.
[11]. لسان العرب، ج 7، ص 364، «صفصف».
[12]. الميزان، ج 20، ص 186.
[13]. التبيان، ج 10، ص 254.
[14]. مفردات، ص 114، «برّ».
[15]. همان، ص 113؛ مقاييس اللغه، ج 1، ص 212، «بدو».
[16]. التبيان، ج 6، ص 238؛ مفردات، ص 862؛ مجمع البيان، ج 3، ص 488.
[17]. التحقيق، ج 13، ص 74، «ودى».
[18]. الكشاف، ج 3، ص 516؛ جوامع الجامع، ج 2، ص 265.
[19]. مجمع البيان، ج 8، ص 523.
[20]. تفسير ابن كثير، ج 3، ص 472.
[21]. روض الجنان، ج 8، ص 230.
[22]. الصافى، ج 3، ص 93؛ نورالثقلين، ج 2، ص 548؛ البرهان، ج 3، ص 313.
[23]. تفسير بيضاوى، ج 3، ص 353.
[24]. الميزان، ج 12، ص 77.
[25]. تفسير بيضاوى، ج 3، ص 352.
[26]. روح المعانى، مج 8، ج 13، ص 342.
[27]. الميزان، ج 12، ص 76.
[28]. تفسير قرطبى، ج 11، ص 175.
[29]. الاصفى، ج 1، ص 269.
[30]. مجمع البيان، ج 7، ص 10.
[31]. تفسير بيضاوى، ج 4، ص 42.
[32]. الميزان، ج 14، ص 139.
[33]. التبيان، ج 3، ص 490؛ مجمع‌‌البيان، ج 3، ص 281.
[34]. الميزان، ج 5، ص 318.
[35]. تفسير قمى، ج 1، ص 164؛ التبيان، ج 3، ص 490؛ مجمع‌‌البيان، ج 3، ص 281.
[36]. تفسير قمى، ج 1، ص 164؛ التبيان، ج 3، ص 490؛ مجمع البيان، ج 3، ص 281.
[37]. جامع‌‌البيان، مج 13، ج 26، ص 32؛ مج 15، ج 30، ص 223.
[38]. تفسير قرطبى، ج 7، ص 238.
[39]. التبيان، ج 7، ص 442.
[40]. الميزان، ج 15، ص 141.
[41]. تفسير بيضاوى، ج 4، ص 193.
[42]. جوامع الجامع، ج 1، ص 447.
[43]. جامع البيان، مج 5، ج 8، ص 275؛ التبيان، ج 4، ص 433؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 478.
[44]. التفسير الكبير، ج 14، ص 145.
[45]. التحقيق، ج 9، ص 337.
[46]. روض‌‌الجنان، ج 13، ص 188.
[47]. جامع البيان، مج 9، ج 16، ص 262.
[48]. التبيان، ج 10، ص 254؛ مجمع‌‌البيان، ج 10، ص 429؛ تفسير قرطبى، ج 10، ص 699؛ لسان العرب، ج 6، ص 409.
[49]. تفسير قمى، ج 2، ص 396.
[50]. مجمل التواريخ، ص 240.
[51]. تاريخ حبيب السير، ج 1، ص 22؛ جامع‌‌البيان، مج 6، ج 9، ص‌‌148.
[52]. التبيان، ج 5، ص 27 ـ 29؛ الكشاف، ج 2، ص 176؛ مجمع‌‌البيان، ج 2، ص 480.
[53]. تفسير مجاهد، ج 2، ص 501؛ التبيان، ج 8، ص 256؛ مجمع‌‌البيان، ج 4، ص 307.
[54]. الميزان، ج 16، ص 197.

مقالات مشابه

نگرش اسلامي و سوانح طبيعي

نام نشریهبینات

نام نویسندهمحسن غفوری آشتیانی

بررسی و نقد شبهة ناسازگاری آیات مربوط به مدت آفرینش آسمان و زمین

نام نشریهپژوهش نامه معارف قرآنی

نام نویسندهمحمدابراهیم روشن‌ضمیر, سیدابوالقاسم حسینی زیدی

بررسی سه شگفتی علمی قرآن در آیة «دحوالأرض»

نام نشریهپژوهش نامه معارف قرآنی

نام نویسندهسیدحسین حسینی کارنامی, فهیمه گلپایگانی

کاربرد زمین‌شناسی در تفسیر قرآن کریم

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهعبدالحسین کنگازیان, اکرم‌السادات میرممتاز, سارا بهرامی, اعظم نورگستری

ادعای مسطح‌انگاری زمين در قرآن

نام نشریهدو فصلنامه تحقیقات علوم قرآن و حدیث

نام نویسندهروح‌الله نجفی, مهدی جلالی

قرآن و اشتقاق قاره ها

نام نشریهبینات

نام نویسندهسیامک اقازینی

زمين؛ نعمتي ناشناخته

نام نویسندهخلیل آقاخانی

آسمان و زمین در قرآن

نام نویسندهمرکز مطالعات و پژوهش‌های فرهنگی حوزه علمیه قم