سیره‌ی تفسیری مرحوم علا‌مه طباطبایی(ره)

پدیدآورعبدالله جوادی آملی

نشریهپژوهه

شماره نشریه8

تاریخ انتشار1388/02/31

منبع مقاله

share 2770 بازدید
سیره‌ی تفسیری مرحوم علا‌مه طباطبایی(ره)

آیت‌اللّه جوادی آملی
اشاره:

آنچه را که در پی می‌خوانید، ویراستی از مقاله‌ی «سیره‌ی تفسیری مرحوم علا‌مه طباطبایی» است که به قلم آیت‌اللّه جوادی آملی به رشته‌ی تحریر درآمده‌است.
خداوند سبحان، که در قرآن تجلّی نموده، کلا‌م خود را «نورمبین»(1) و «تبیان کلّ شی»(2) معرفی می‌کند. ممکن نیست چیزی نور باشد و از سویی دارای نقاط مبهم و تاریک بوده و محتوای آن روشن نباشد. همچنین ممکن نیست کتابی همه‌ی معارف و اصول سعادت‌بخش انسانی را بیان کند و خود، آشکار نباشد. چه این‌که ممکن نیست کلا‌می هدایت جهانیان را تأمین نماید(3) و خود نیازمند به هادی دیگر باشد تا او را توضیح دهد. بنابراین هیچ مطلب مبهمی در قرآن وجود ندارد‌ تا قرآن را به کمک غیر قرآن بشناسیم، بلکه قرآن را باید به خود قرآن شناخت. چه این که نور را باید با نور دید، و بیّن بالذات را با خود آن بیّن شناخت و چیزهای دیگر را به وسیله‌ی او مبین نمود.
یکی‌دیگر از آیات روشن قرآن‌کریم این است که بلندای معارف مکنون او را جز مطهرون نمی‌یابند.(4) مطهرون را نیز معرفی کرد،(5) به‌طوری که نه در امر اوّل ابهامی راه دارد و نه در امر تیرگی رخنه می‌کند،‌ بلکه با نورافکن نیرومند وحی، به جهانیان فهمانیده که دست همگان به کُنه قرآن نمی‌رسد و تنها پاکان‌اند که به کُنه آن می‌رسند.
یکی دیگر از آیات روشن کلا‌م‌اللّه این است که هرچه پیامبراکرم(ص) شما را به آن امر کرد، بگیرید و از هرچه نهی نمود، دوری نمایید،(6) به‌طوری که در این ارجاع، هیچ‌گونه ابهامی وجود ندارد.
یکی دیگر از آیات واضح کتاب الهی آن است که رسول‌اللّه(ص) را مبین حدود و جزئیات قرآن کریم معرفی می‌نماید: «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم».(7)
بنابراین قرآن، که خود نور مبین است،‌ در کمال وضوح، پیامبر اکرم(ص) و اهل‌بیت عصمت و طهارت(علیهم‌السلا‌م) را مرجع فهمیدن معارف، حدود قوانین و مانند آن قرار داده و چون حجیت کلا‌م خداوند ذاتی است، می تواند دلیل اعتبار سخن و سنّت معصومان (علیهم السلا‌م) واقع شود.
پس قرآن، که حجت بالذات است، سند حجیت سنّت خواهد بود و هرگز نمی‌توان با قطع نظر از سنّت معصومان(علیهم‌السلا‌م) به همه‌ی حدود و احکام الهی راه یافت و به معارف قرآن کریم آشنا شد. چه این که آیات گسترده‌ی قرآن‌کریم نسبت به یکدیگر همآهنگ و منسجم‌اند. بنابراین هرگز نمی‌توان آیه را با قطع نظر از آیات دیگر معنا کرد، بلکه با توجه به سراسر قرآن‌کریم،‌باید آیه‌ی مورد بحث را معنا نمود. بدین‌ترتیب اگر در بین آیات دیگر دلیل یا مؤیدی برای آیه‌ی محل بحث وجود داشته‌باشد، در استدلا‌ل یا استمداد مورد نظر قرار می‌گیرد، و اگر در بین آنها دلیل تأیید یافت نشود،‌آیه‌ی مورد بحث طوری تفسیر نمی‌گردد که با معنای آیه‌ی دیگر مناقض باشد.
به دلیل آن‌که قرآن‌کریم در کمال وضوح به براهین عقلی ارج می‌نهد و خود نیز برای تبیین معارف الهی ادلّه‌ی قاطع اقامه می‌کند، خود سند حجیت عقل هم خواهدبود. بنابراین هرگز نمی‌توان،‌با قطع‌نظر از براهین عقلی، آیه‌ی مورد بحث را معنا کرد. با این تحلیل کوتاه می‌توان روش تفسیری حضرت استاد(ره) را به‌خوبی روشن نمود.

تفسیر قرآن به قرآن‌

در کیفیت استدلا‌ل یا استمداد از آیه‌ای برای آیه‌ی دیگر، سیره‌ی مفسّران آیات‌الا‌حکام چنین بوده که در استنباط حکم فقهی از قرآن، آیات مقیده را شاهد تقیید آیات مطلقه قرار می‌دادند. همچنین آیات خاصه را سند تخصیص آیات عامه می‌دانستند. درباره‌ی مجمل و مبین و دیگر فنون اصولی و فقهی نیز همین روش را داشتند. از مجموع آیات، پس از تقیید، تخصیص یا تبیین و مانند آن، حکم فقهی را در محدوده‌ی آیات الا‌حکام استنباط می‌کردند.
همچنین سیره‌ی مفسّران ادبی بر آن است که در استنباط حکم ادبی، از لحاظ حقیقت و مجاز لغوی، فصاحت، بلا‌غت، تشریح فنون گوناگون مجاز مرسل و استعاره، مجموع آیاتی را که در آنها کلمه یا کلا‌م مورد بحث به‌کار رفته،‌فحص و جست وجو می‌نمایند. پس از آن از نحوه‌ی استعمال، اسناد،‌تقدیم، تأخیر،‌اقتران به حروف و ادوات حصر یا شرط و نظایر آن، نکته‌ی ادبی مورد نظر را استنباط می‌کنند.
همچنین روش تفسیر کسانی که قصص قرآن را می‌نگارند یا سنن الهی و سیره‌ی پیامبران خدا را از قرآن کریم استنباط می‌کنند، بر این محور دوران دارد که این کلمه یا جمله در چند سوره و در کدام آیه به‌کار رفته است، ‌تا از مجموع آنها حکم مورد نظر و مطلب مناسب با رشته‌ی تخصصی خود را استنباط نمایند.
این روش‌های گوناگون،‌که هر گروهی در استنباط موضوع ویژه‌ی خویش از جمع‌بندی آیاتی چند استفاده می‌نمودند و می‌نمایند، پیش‌از تفسیر المیزان وجود داشت و پس از آن نیز رونق بیش‌تری پیدا کرد. با این حال، هیچ‌کدام از این‌ها تفسیر قرآن به قرآن نیست که ویژه‌ی المیزان می‌باشد، زیرا سرمایه‌ی بسیاری از روش‌های یاد شده را «المعجم» تأمین می‌نماید و مواد اوّلیه‌ی استنباط آنان را رجوع به این کتاب فراهم می‌سازد. سپس مفسّر با دریافت کلمات یا کلا‌م‌های مشابه به تدبّر در آنها می‌پردازد و با استمداد از کتاب‌های لغت و مانند آن، حکم مورد نظر را استنباط می‌کند.
آنچه که در سیره‌ی ویژه‌ی المیزان است - که جز در روایات معصومان(علیهم السلا‌م) در تفاسیر پیشینیان به ندرت دیده می‌شود و پس از آن هم هنوز به ابتکار خویش باقی است - همانا شناسایی آیات کلیدی و ریشه‌ای قرآن است. در پرتو آن آیات کلیدی، درهای بسیاری از آیات دیگر گشوده می‌گردد. با شناخت آیات ریشه‌ای این شجره‌ی طوبا، تغذیه‌ی بسیاری از آیات شاخه‌ای روشن می‌شود.
در این شناسایی، سخن از کلا‌م یا کلا‌م مشابه نیست تا فهرست‌ها و لغت‌نامه‌ی راه‌گشا باشند، بلکه در این سیر باید از سکوی «المعجم» و کتاب لغت پرواز کرد و به کنگره‌ی «وعنده مفاتح الغیب»(8) رسید و اسرار کلیدی را،‌که به روی نامحرمان «مغالیق» است، به چهره‌ی خود به عنوان «مفاتیح» دید،‌ و از آن آیات کلیدی، گره‌های بسته را گشوده یافت.
سپس آیات ریشه‌ای، که ظواهر را تغذیه می‌کنند، از آیات کلیدی، که بواطن را می‌گشایند، جدا کرد. همچنین جریان تفسیر را از تأویل فرق گذاشت که این کار از قلمرو لغت بیرون، از حوصله‌ی «المعجم» خارج و از منطقه‌ی فهرست‌نامه و نظایر آن بالا‌تر که فراسوی معنا است و نه لفظ؛ زیرا تشخیص حقیقت ومجاز لغوی گرچه بالغت‌نامه‌ها تأمین می‌گردد، ولی امتیاز حقیقت و مجاز عقلی را که آیا اسناد محمول به موضوع، الی ما هوله است یا الی غیرماهوله، عقل بیان می‌کند و وحی تبیین می‌نماید و نه لغت: «لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید».(9)
نتیجه‌ی شناسایی آیات زیربنایی، آشنایی با آیات روبنایی، کیفیت ظهور آن آیات پایه‌ای در این آیات و نحوه‌ی رجوع این آیات روبنایی به آن آیات گذشته، ازاستحکام اصل تفسیر آن است که هیچ گونه اختلا‌ف ریشه‌ای در مبانی این دایره`المعارف راه ندارد. چه این که در اصل متن، یعنی قرآن‌کریم، هیچ راهی برای اختلا‌ف وجود ندارد.

شیوه‌ی تفسیر

1. مرحوم علا‌مه(ره) اطلا‌ع نسبتاً وسیع وفراگیری نسبت به تمام ظواهر قرآنی داشتند. برای همین درباره‌ی هر آیه طوری بحث می‌کردند که سراسر قرآن‌کریم مطمح نظر بود؛ زیرا از آیات موافق به‌عنوان استدلا‌ل یا استمداد سخن به میان میآمد، یا اگر دلیل یا تأییدی از آیات دیگر وجود نداشت، آیه‌ی محل بحث،‌به‌گونه‌ای تفسیر می‌شد که با هیچ آیه از آیات قرآن مجید مناقض نباشد. همچنین هر گونه احتمال یا وجهی که با دیگر آیات قرآنی مناقض می‌بود، مردود می‌دانستند،‌ زیرا تناقض آیات، با انسجام اعجازآمیز کتاب الهی سازگار نیست.
2. مرحوم علا‌مه (ره) سیری طولا‌نی و عمیق در سنت معصومان (علیهم السلا‌م) داشتند. بنابراین هر آیه را طوری تفسیر می‌کردند که اگر در بین آن سنت‌ها دلیل یا تأییدی وجود دارد، از آن به‌عنوان استدلا‌ل یا استمداد بهره‌برداری شود. اگر هم دلیل یا تأییدی وجود نداشت، به سبکی آیه‌ی محل بحث را تفسیر می‌نمودند که با سنّت قطعی آن ذوات مقدسه مناقض نباشد، زیرا تباین قرآن و سنّت همان افتراق بین این دو حبل ممتد الهی است که هرگز جدایی‌پذیر نیستند: «لن یفترقا حتی یردا علی الحوض»(10)
3. مرحوم علا‌مه(ره)، تبحری کم‌نظیر در تفکر عقلی داشتند. از این‌رو هر آیه‌ی را طوری تفسیر می‌نمودند که اگر در بین مبادی بیّن یا مبین عقلی دلیل یا تأییدی وجود داشت، از آن در خصوص معارف عقلی - ونه احکام تعبدی - به عنوان استدلا‌ل یا استمداد بهره‌برداری شود. از سوی دیگر اگر بحث‌های عقلی در آن‌باره ساکت بود، طوری آیه‌ی معنونه را معنا می‌نمودند که با هیچ دلیل قطعی عقلی مخالفت نباشد. هر وجه یا احتمالی که با موازین قطعی عقلی - ونه مبانی غیر قطعی یا فرضیه‌های علمی - مناقض بود،‌باطل می‌دانستند؛‌تناقض عقل و وحی را عقل قطعی مردود می‌داند و وحی الهی باطل می‌شمرد. هرگز دو حجت همآهنگ خداوند سبحان،‌مباین هم نخواهند بود،‌بلکه عقل،‌چراغی است روشن و وحی، صراطی است مستقیم که هیچ کدام بدون دیگری سودی ندارد.
4. علا‌مه(ره) در علوم نقلی مانند فقه، اصول و... صاحب‌نظر بوده و از مبانی آنها اطّلا‌ع کافی داشتند. بنابراین اگر ادلّه یا شواهدی از آنها راجع به آیه‌ی مورد بحث وجود نداشت،‌هرگز آیه را بر وجهی حمل نمی‌نمودند که با مبانی حتمی آن رشته از علوم نقلی یاد شده مناقض باشد. علا‌وه بر این بر وجهی حمل می‌کردند که تباینی با آنها نداشته باشد، زیرا آن مطالب، گرچه فرعی به‌شمار میآیند، ولی به استناد اصول یقینی قرآن و سنّت قطعی تنظیم می‌شوند. بنابراین اگر تناقضی بین محتوای آیه و مبانی حتمی آن علوم رخ دهد، بازگشت آن به تباین قرآن با قرآن، سنّت با سنّت یا قرآن با سنّت است که هیچ کدام از این‌ها قابل پذیرش نیست.
بنابراین در استظهار یک معنا از معانی متعدد از آیه، یا توجیه آیه با یکی از آنها، سعی بر آن بود که با سایر مطالب موافق بوده و با مبانی علوم دیگر مخالف نباشد.
5. مرحوم علا‌مه(ره) به همه‌ی محکمات قرآن آشنا بودند. ایشان می‌فرمودند که برجسته‌ترین آیه‌ی محکمه، همانا کریمه «لیس کمثله شیء» است. در شناخت متشابهات نیز ماهر بودند. برای همین به‌طور روشن متشابهات را به محکمات، که ام‌الکتاب می‌باشند.(11) و به منزله‌ی اصل و مادر همه‌ی مطالب قرآنی به شمار می‌روند، ارجاع می‌دادند و راه پیروزی از آنها را به روی تیره‌دلا‌ن می‌بستند.
در عرضه‌ی احادیث بر قرآن‌کریم،‌محکمات را میزان قطعی می‌دانستند و مبانی علوم دیگر را با این میزان قطعی - که عقل نیز در برابر آن اذعان و خضوع دارد - ارزیابی می‌کردند؛ این خود نشانه‌ی پیمودن راه راست می‌باشد.
6. مرحوم علا‌مه(ره) به مبادی برهان و شرایط مقدّمات آن آشنایی کامل داشتند. به همین دلیل هرگز برای فرضیه‌ی علمی، ارج برهانی قائل نبودند. آن را به منزله‌ی پای ایستا و ساکن پرگار می‌دانستند که به اتکای او پای دیگر پرگار حرکت می‌کند و دایره را ترسیم می‌نماید؛ در حقیقت، کار از پای پویای پرگار است نه پای ایستای آن. بنابراین از استناد به هرگونه فرضیه‌ی غیر مبرهن، در تفسیر آیه، پرهیز می‌کردند. همچنین پیش‌رفت علوم و صنایع را سند صحّت آن فرضیه نمی‌دانستند و همواره خطر احتمال تبدّل آن فرضیه را به فرضیه‌ی دیگر در نظر داشتند. از این رو می‌فرمودند که ثابت را، که قرآن‌کریم است؛ نمی‌توان به متغیر، که فرضیه‌های زودگذر علمی است، تفسیر نمود یا بر آن تطبیق داد.
7. مرحوم علا‌مه(ره) به مبانی عرفان و خطوط کلّی کشف و اقسام گوناگون شهود آشنایی کامل داشتند. برای همین، در عین دعوت به تهذیب نفس، استفاده‌ی روش تزکیه از قرآن، حمایت از ریاضت مشروع، راه دل در کنار تعلیل راه فکر، هرگز کشف عرفانی خود یا دیگران را معیار تفسیر قرار نمی‌دادند و آن منکشف یا مشهود را،‌در صورت صحت، یکی از مصادیق آیه ونه محور منحصر آیه‌ی مورد بحث می‌دانستند.
آری، در بین وجوه و احتمالا‌ت گوناگون، آن وجه یا احتمالی که راه کشف را ببندد و مسیر تزکیه نفس را سد کند، نمی‌پذیرفتند.
8. مرحوم علا‌مه(ره) در تشخیص مفهوم از مصداق،‌کارآزموده بودند و هرگز تفسیر را با تطبیق خلط نمی‌کردند. اگر روایت معتبری شأن نزول آیه را بیان می‌کرد یا بر انطباق محتوای آن بر گروهی از صحابه یا فردی از آنان دلا‌لت می‌نمودند، هرگز آن را به حساب تفسیر مفهومی نمیآورند - که قضیه از کسوت کلّیت بیرون آمده و به‌صورت شخصی درآید - ایشان می‌فرمودند که این «جری» است نه تفسیر؛ اگر برای آیه جز یک مصداق فردی دیگری نباشد، باز آیه به همان معنای جامع و مفهوم کلّی خود تفسیر می‌شود و همواره زنده و حاکم است،‌چون تجلّی «حیّ لا‌یموت»، کتابی جاوید و چشمه‌ی جوشان آب حیات خواهد بود. اگر آیه‌ی قرآن از صورت جامعیت مفهومی خود تنزل کند و در سطح فرد خارجی مشخص گردد، با زوال آن فرد، آیه هم از بین خواهد رفت، در حالی که قرآن «یجری کما یجری الشّمس والقمر» می‌باشد و همانند دو اختر پر فروغ آفتاب و ماه، ‌نورافکن جوامع بشر است؛ از سوی دیگر قرآن به عنوان «جوامع الکلم» بر قلب مطهر پیامبراکرم(ص) نازل شد. آن حضرت نیز فرمودند: «... اعطیت جوامع الکلم.»(12) و اگر بر فرد، گروه یا جریان خاصی منطبق گردد و همراه تحول مورد انطباق، دگرگون شود،‌دیگر جوامع الکلم نخواهد بود.
9. مرحوم علا‌مه(ره) تنزل قرآن کریم را به طور تجلّی می‌دانستند نه تجافی. بنابراین معارف طولی آن را در نظر داشته و هر یک از آنها را در رتبه ی ویژه ی خویش قرار می دادند. همچنین هیچ کدام از آنها را مانع حمل بر ظاهر و حجیت و اعتبار آن نمی‌دیدند . اصالت را در هنگام تفسیر به ظاهر می‌دادند و هرگز در مقام تفسیر مفهومی آیه، اصل را باطن نمی دانستند که فقط بر آن حمل گردد، بلکه از راه حفظ و حجیت ظاهر آن، به باطن راه یافته و از آن باطن به باطن دیگر سلوک می کردند.
10. مرحوم علا‌مه(ره) معارف دینی را جزو ماورای طبیعت می‌دانستند. به همین دلیل آنها را از احکام ماده و حرکت منزه دانسته و افزونی و کاهش مادی را در حریم آنها روا نمی دیدند.
دین را سنّت اجتماعی قابل تطوّر و تحول و درنتیجه مستعد فرسودگی و کهنگی ندانسته و این طرز تفکّر را به شدت مردود می‌شمردند.(13) ایشان همه‌ی ظواهر دینی را،‌که راجع به اصل اعجاز یا انواع گوناگون آن بود،‌ محترم می‌شمردند و از آنها حمایت می‌نمودند.
طرز تفکر وهابیت را،‌که خود نوعی مادیت در کسوت مذهب است، باطل دانسته و همواره آن را مخالف عقل و وحی می شمردند. چه این که روش تفسیری مبتنی بر اصالت حس و تجربه و نیز روش تفسیری مبتنی بر اصالت عمل را باطل دانسته(14) و عقل را معیار درستی اندیشه قرار می‌دادند(15) و در این‌باره برای حس،‌تجربه و عمل وجهی قائل نبودند.
11. آشنایی کامل مرحوم علا‌مه با قرآن کریم نه تنها موجب شد که آیات و کلمات قرآن مجید را، با ارجاع به یکدیگر، حل کنند، بلکه در تفسیر حروف مقطعه نیز همین سیره‌ی حسنه را اعمال می‌نمودند. به کمک بررسی سوره هایی مانند «الم» و «ص»، که دارای حروف مقطعه‌ی بسیط هستند، و بررسی سوره‌ای مانند «المص»، که دارای حروف مقطعه‌ی مرکب می‌باشد، پی‌بردند که حروف مقطع،‌رمزی است به محتوای سوره‌ای و اشاره‌ای سرّی به مضون آن دارد. حتی انس فراوان مرحوم استاد به قرآن‌کریم موجب شد که با تدبّر در متن سوره، با قطع نظر از مسایل تاریخی،‌ اطمینان حاصل نماید که آن سوره در مکه نازل شده است یا در مدینه و سپس شواهد نقلی آن را تأیید می‌نمود.
اکنون درباره‌ی ویژگی‌های ممتاز تفسیر المیزان - که شناسایی تمامی آیات قرآن به منظور تفسیر قرآن به قرآن است - به توضیحی کوتاه می‌پردازیم.

آیات توحیدی یا غرر آیات‌

مرحوم علا‌مه(ره) از آیات کلیدی قرآن‌کریم به عنوان «غرر آیات» یاد می‌فرمود؛ درخشش چشم‌گیر آنها نه‌تنها بسیاری از آیات قرآن را توضیح می‌داد،‌بلکه پایه‌ی محکمی برای حل بسیاری ازاحادیث خواهد بود.
میزان شناسایی آیات زیربنایی برای همه‌ی معارفی، که ارقام آنها را در مقدمه‌ی جلد اوّل کتاب قیم المیزان به هفت محور بحثی رسانده‌اند، همانا آیات صریح یا ظاهر معارف توحیدی است.(16) همه‌ی مسایل اسلا‌می، که در قرآن مطرح است، اعم از عقاید و اخلا‌ق و احکام، به توحید خدای سبحان بر می‌گردد.
با استنباط آیات زیربنایی بر محور یاد شده، هر وجه یا احتمالی که در بین وجوه واحتمالا‌ت گوناگون در مورد آیه‌ی مورد بحث، ‌مخالف توحید بود، باطل می‌دانستند؛‌از سوی دیگر هر وجه یا احتمالی که به توحید نزدیک‌تر بود، می‌پذیرفتند.
از این ره‌گذر رابطه‌ی جهان بینی و ایدئولوژی را تحلیل می‌نمودند: هرجهان‌بینی مخصوص، ایدئولوژی ویژه‌ای را به دنبال دارد، زیرا اعتقاد به مادیت هرچه در جهان موجود است، سنّت اجتماعی را طوری تنظیم می‌کند که با لذت‌ها و کمال‌های محسوس و مادی همراه بوده‌است. اعتقاد به بت‌پرستی طوری سنت‌گذاری می‌کند، که بت‌ها را راضی سازد،‌ ولی اعتقاد به خداوند سبحان و قیامت طوری سنّت‌پردازی می‌کند که سعادت دنیا و آخرت را تأمین کند.
بنابراین صورت‌های گوناگون زندگی اجتماعی در اثر اختلا‌ف اصول اعتقادی جوامع بشری می‌باشد: «... فانّ المذهب المختلفه مؤثره فی خصوص السنّن المعمول بها فی المجتمعات... فصور الحیاه` الا‌جتماعیه` تختلف باختلا‌ف الا‌صول الا‌عتقادیه` فی حقیقه` العالم...»(17) از این‌جهت که اصول توحیدی، آیات کلیدی قرآن کریم می‌باشند،‌در مسأله‌ی اخلا‌ق در طی ابطال نسبیت آن به مسلک‌های سه‌گانه‌ی اخلا‌ق می‌پردازند. در ادامه، برجسته‌ترین آنها را مسلکی می‌دانند که سنن اخلا‌قی را برای لقای خداوند سبحان و تحصیل وجه پایدار او تعیین کرده که خود عین توحید است: «... و اما الا‌ن فانّما یرید وجه ربّه ولا‌ هم له فی فضیله` ولا‌ رذیله` و لا‌ شغل له بثناء‌جمیل و ذکر محمود ولا‌التفات له الی دنیا او آخره` او جنّه` او نار و انّما همّه ربه و زاده ذل عبودیته و دلیله حبه....».(18)
چون زیربنای همه‌ی معارف ،‌اخلا‌ق و همچنین اعمال شایسته را توحید دانستند - که همانند اصل ثابت شجره‌ی طیبه می‌باشد که تا آسمان شاخه دارد و همواره میوه می‌دهد - در این‌باره چنین می‌فرماید: «... ان المراد فی الا‌یه` علی ما یعطیه السیاق هو اصل التوحید الذی یتفرع علیه سائر الا‌عتقادات الحقه و ینمو علیه الا‌خلا‌ق الزاکیه و تنشأ منه الا‌عمال الصالحه».(19)
از آن نظر که تمام فیض‌ها براساس توحید از خداوند سبحان تنزل می‌یابند و هیچ موجودی نه خود مستقل است، نه به غیر خداوند اعتماد دارد و نه درمحدوده‌ی طبیعت خلا‌صه می‌شود، بلکه هر موجودی ریشه‌ی غیبی دارد،‌آیه‌ای که بر این اصل دلا‌لت دارد و نیز آیه‌ای که بر صیانت قرآن‌کریم از هر گزند تحریفآور دلا‌لت می‌کند، از غرر آیات می‌دانند: «... و من غررالا‌یات القرآنیه المشتمله` علی حقائق جمه` فی السّوره` قوله تعالی: و ان من شیء الا‌عندنا خزائنه...»(20)
به استناد آیه‌ی «و ان من شیء الا‌ عندنا خزائنه» نه تنها مسأله‌ی انزال حدید(21) ، پوشاک و پرمرغان(22)، هشت زوج از چهارپایان(23) ومانند آن را از باب تفسیر قرآن به قرآن حل می‌کردند، بلکه مسأله‌ی تنزل وحی،‌فرشته، قرآن، هدایت ملکوتی، که ویژه‌ی امامت است و «ائمه` یهدون بامرن» می‌باشند ونیز مسأله‌ی ایمان عالم ذریه، اخذ میثاق به وحدانیت خدای سبحان، سبق قضا بر قدر، پیوند لوح محو و ثابت با لوح محفوظ و دیگر مسایل الهی را، در پرتو آن، حل می‌نمودند.
به همین مناسبت بعضی از آیات سوره‌ی رعد را نیز جزو آیات باهره و نورانی به شمار آوردند،‌در عین آن که سراسر قرآن کریم، نور می‌باشد: «.... و من الحقائق الباهره` المذکوره` فی هذه السوره` ما یتضمنه قوله: «انزل من السماء ماء، و قوله: الا‌ بذکر الله تطمئن القلوب، و قوله: یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الکتاب، و قوله: فللّه المکر جمیع».(24)
خداوند سبحان نه تنها دارای کمالا‌ت هستی است، بلکه هرگونه کمال وجودی از آن ذات مقدس نشأت می‌گیرد و هرگونه کمالی که آمیخته با تناهی و نقص باشد، از حضرتش مسلوب است. تنهاکمالا‌ت نامحدود هستی عین خداوند عالم است. هر اسمی دلا‌لت بر یکی از آن کمالا‌ت می‌کند و راه ارتباطی خلق با خالق است. از این‌رو آیه ی «... ایاما تدعوا فله الا‌سماء الحسنی»(25) را از غرر آیات قرآنی دانسته و چنین می فرمایند: «والا‌یه` من غررالا‌یات القرآنیه` تنیر حقیقه` ما یراه القرآن الکریم من توحید الذات و توحید العباده` قبال ما یراه الوثنیه` من توحید الذات و تشریک العباده`».(26)
به همین مناسبت درباره‌ی آیه‌ی هشتم از سوره‌ی طه: «الله لا‌اله الا‌هو له الا‌سماء الحسنی»، چنین می‌گویند: «و من غررالا‌یات فی السور قوله تعالی...»(27) آیه‌ی «الله نور السموات والا‌رض...»(28) به‌طور وضوح جریان توحید خداوند سبحان را،‌که ریشه‌ی همه‌ی معارف قرآنی است، بیان می‌نماید. سخن مرحوم استاد در این‌باره آن است: «... و من غررالا‌یات فیها آیه` النور».(29) از این جهت که غبار کثرت در روز ظهور وحدت حقه زایل می‌گردد و در آن‌روز روشن می‌شود که همه‌ی کارها از آن خدای سبحان می‌باشد - که در حقیقت روز ظهور توحید راستین است. از آیه‌ی «یوم لا‌ تملک نفس لنفس شیئاً والا‌مر یومئذ لله»(30) چنین یاد می‌کنند: «... و هی من غررالا‌یات».(31)
در تأیید این مطلب، وقتی که از محضر مرحوم استاد علا‌مه پرسیدم: «به چه مناسبت سوره‌ی مبارکه یس قلب قرآن است؟» فرمودند: «همین پرسش را از حضور استادمان، مرحوم آقای قاضی (همان عارف نامور و عالم ربانی)،‌ پرسیدم. ایشان در جواب فرمودند: به مناسبت دو آیه‌ی آخر سوره انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء‌و الیه ترجعون».
مرحوم استاد درباره‌ی این دو آیه چنین می‌فرماید: «و من غرر الا‌یات فیها قوله تعالی: انما امره...»(32) و همچنین آیه‌ی «و ان الی ربک المنتهی.» که هدف نهایی آفرینش و تدبیر آن و قرارگاه کاروان سالا‌ر جهان انسانی، حضرت پیامبراکرم(ص) را خداوند سبحان می‌داند؛‌آیه «و ان لیس للا‌نسان الا‌ ما سعی» که پیوند ضروری عمل با عامل را در قیامت ترسیم می‌کند، از این‌جهت که خطوط کلّی سیر مسافران کوی هستی و همچنین مدار پاداش وکیفر را بیان می‌نمایند، جزو آیات کلیدی به حساب آمده و درباره‌ی آنها چنین می‌فرمایند: «و من غررالا‌یات فیها، ای فی سوره` النجم،‌قوله: و ان الی...»
در آیه‌ی «و انّ الی ربّک» همه‌ی تدبیرها،‌ایجاد روابط بین اشیا و پرورش آنها فقط به خداوند سبحان منتهی خواهد شد. بنابراین در تأیید آن فرمودند:‌«... و الا‌یه` تثبت الربوبیه` المطلقه` لله سبحانه...»
و چون آیه‌ی «انا کل شیء‌خلقناه بقدر»ناظر به توحید ربوبی و تنظیم هندسی تمام پدیده‌ها می‌باشد،‌در ردیف آیات ریشه‌ای قرآن کریم شمرده شده و درباره‌ی آن چنین مرقوم داشتند: «و من غرر آیاتها ما فی آخرها من آیات القدر».(33)
همچنین آیات هفتگانه‌ی پایان سوره‌ی حشر،‌که ترغیب به لقای پروردگار از راه مراقبت و محاسبت در آنها مطرح است و نیز عده‌ای از اسمای حسنای باری‌تعالی که هر کدام مجرای فیض جدا و تجلی علی‌حده باشد،‌ به حساب آیات اصولی آمده و درباره‌ی آنها چنین فرمودند: «و من غررالا‌یات فیها الا‌یات السبع فی آخرها...»(34)
همچنین آیه‌ی «ذلک بان‌الله هوالحق و ان ما یدعون من دونه هو الباطل»، که بر انحصار هستی حقیقی در خداوند سبحان دلا‌لت داشته و هرچه به نام آن‌حضرت نباشد باطل است - که محتوای آن توحید کامل است - در عداد آیات کلیدی قرار گرفت. ایشان درباره‌ی آن چنین مرقوم فرمودند:‌«و من غررالا‌یات فیها (فی سوره لقمان) قوله تعالی: ذلک بان الله».(35)
خلا‌صه آن که مبداء تمام وجودهای خارجی هستی محض، خداوند سبحان است،‌که بدون آن هست محض،‌چیزی موجود نخواهد شد؛ مبدا‡ تمام وجودی‌های علمی،‌شناخت آن هستی محض است که بدون معرفت او، چیزی شناخته نخواهد شد. از این جهت آیات توحیدی، که بیان کننده‌ی صفات جمال و جلا‌ل آن ذات مقدس می‌باشد و وحدت ذات، مبدا‡ خلق،‌وحدت رب و مدبّر و نیز وحدت معبود را تبیین می‌نماید،‌از غرر آیات به‌شمار آمده و جزو معارف کلیدی قرآن کریم محسوب می‌شوند - که مبدا‡ شناخت سایر آیات می‌باشند،‌و بدون آنها هیچ آیه‌ای فهمیده نمی‌شود. - این بخش از قرآن، عهده دار قواعد کلّی قرآن‌شناسی می‌باشند و با نیل به این قواعدکلّی، ‌دیگر آیات قرآنی روشن می‌گردند.
این روش، یعنی از آیات زیربنایی و معارف کلیدی پی به سایر آیات بردن(36) همان سیره‌ی مرضیه‌ی ائمه‌ی اطهار(علیهم السلا‌م) است. مرحوم استاد در این باره می‌فرماید:‌«اگر این سبک سابقه‌دار به نسیان سپرده نمی‌شد و ادامه می‌یافت، بسیاری از اسرار قرآنی آشکار می‌گشت.(37) این اسلوب ویژه،‌(38) همان تفسیر قرآن به قرآن است که از معاجم، فهارس،‌لغات و... خارج خواهد بود».
این روش بهترین مصداق برای آیه «ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلا‌فاً کثیر»(39) می‌باشد که به‌صورت قیاس استثنایی بیان شده‌است؛ یعنی هیچ‌گونه اختلا‌فی سراسر قرآن مجید نیست.
منظور این جمله تنها بیان عقد سلبی قضیه نیست که بین معانی قرآن هیچ اختلا‌فی نمی‌باشد،‌بلکه تبیین عقد اثباتی آن است؛‌یعنی همه‌ی مفاهیم قرآنی منسجم و همآهنگ‌اند و به یکدیگر گرایش دارند؛ هر آیه در محتوای خود،‌ صادق و نسبت به محتوای آیه‌ی دیگر، بدون واسطه یا با واسطه‌ی مصدق می‌باشد. چه این که قرآن ناطق، امیرالمؤمنین(ع)، از آیه‌ی مذکور چنین استفاده می‌فرماید: «... و ذکر ان الکتاب یصدق بعضه بعضاً و انه لا‌اختلا‌ف فیه، فقال سبحانه: ولو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلا‌فاً کثیراً؛ و ان القرآن ظاهره انیق و باطنه، عمیق...»(40) یعنی برخی از آیات، مصدق بعض دیگر هستند.
بنابراین همه‌ی‌آیات، موافق یکدیگرند و از این جهت سراسر قرآن کریم متشابه و مثانی همدیگرند. چه این که مرحوم علا‌مه چنین می‌فرماید: «... و سمیت الا‌یات القرآنیه مثانی لا‌ن بعضها یوضح حال البعض و یلوی و ینعطف علیه کما یشعر به قوله: کتاباً متشابها مثانی. حیث جمع بین کون الکتاب متشابها یشبه بعض آیاته بعضاً و بین کون آیاته مثانی و فی کلا‌م النبی - صلی‌الله علیه‌وآله - فی صفه` القرآن: یصدق بعضه بعضاً و عن علی - علیه السلا‌م - فیه: و ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض...»(41)
شاید جدا نمودن هر آیه از آیات دیگر، ملا‌حظه نکردن در تفسیر آیه‌ی مورد بحث یا تأیید و شاهد مدد نگرفتن، نحوه‌ای از ایجاد تفرقه بین آیات منسجم و متحد قرآن باشد. بازگشت این نوع تجزیه و پراکنده ساختن اعضای پیکر یگانه کلا‌م خدا به آن است و در قرآن به عنوان روشی نکوهیده از بیگانگان، نسبت به قرآن، یاد شده: «... کما انزلنا علی المقتسمین الذین جعلوا القرآن عضین».(42)
اگرچه، طبق روایات، منظور از «عضین» کسانی هستندکه اعضای قرآن را تعضیه و تفرقه نمودند - به بعضی از آنها ایمان آورده‌اند و نسبت به بعض دیگر کفر ورزیدند - و همچنین کسانی که درباره‌ی قرآن نسبت‌های ناروای گوناگون روا داشتند، ولی منقطع نمودن هر آیه از دیگر آیات، که همانند اجزای یک واحد به شمار می‌روند، خود گونه‌ای تعضیه و تفرقه‌ی ناپسند است؛ آیه‌ای که به دیگر آیات انعطاف دارد،‌نمی‌توان بدون گرایش به مفاهیم آیات دیگر تفسیر کرد؛ البته با توجه به اصل یاد شده که گرایش اوّلی شاخه‌های فرعی، به همان ریشه‌های اصیل می‌باشد که در شجره‌ی طوبای قرآن، عبارت از آیات کلیدی و معارف توحیدی می‌باشند.
*: آینه‌ی مهر، ویژه‌ی بیستمین سالگرد و بزرگ‌داشت علا‌مه طباطبایی، سال 1380

پی‌نوشت‌ها:

1. نساء، 174؛
2. نحل، 89؛
3. بقره، 185؛
4. واقعه، 79؛
5. احزاب، 33؛
6. حشر، 7؛
7. نحل، 44؛
8. انعام، 59؛
9. ق، 37؛
10. بحار، ط بیروت، ج 89، ص 80؛
11. آل‌عمران، 7؛
12. بحار، ط بیروت، ج 89، ص 15؛
13. المیزان، ج 5، ص 211؛‌ج 1، صص 61-60؛
14. المیزان، ج 1، ص 5؛
15. المیزان، ج 1، ص 4؛
16. المیزان، ص 11؛
17. المیزان، ج 165، صص 201 و 200؛
18. المیزان، ج 1، ص 379؛
19. المیزان، ج 12، ص 50؛
20. المیزان، ج 12، ص 98؛
21. حدید، 25؛
22. اعراف، 26؛
23. زمر، 6؛
24. المیزان، ج 11، ص 312؛

مقالات مشابه

نقش غرر آيات در تفسير الميزان با تكيه بر آيات 82و83 سوره «يس»

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهعلی حاجی‌خانی, کاووس روحی برندق, محمد آسنجرانی

تفسير الميزان و قرائات غيرمتداول

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهسیدرضا مؤدب, علی خوشنویس

روش شناسى اجتهادى تفسير قرآن به قرآن در الميزان

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهعلی راد, علی محمد سویزی

بررسي ديدگاه تفسيري علامه طباطبايي در تفسير آيه تبيان

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهعلی نصیری, سیدمصطفی مناقب, سیدکریم خوب‌بین خوش‌نظر

ديدگاه تفسيري علامه طباطبايي پيرامون روابط بين‌الملل

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهفتحیه فتاحی‌زاده, مرضیه محصص

بررسي برداشت‌هاي تفسيري علامه‌طباطبايي درباره آيات مربوط به لوح محفوظ

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمرتضی حسینی شاهرودی, محمدعلی وطن‌دوست

چگونگي نقد آراء فخررازي در تفسير الميزان

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهعباس مصلایی‌پور, امان‌الله ناصری کریم‌وند