قرن چهاردهم، قرن تحول و دگرگوني است. تحول در تمام ابعاد فكري و دگرگوني در همه سوي انديشه جامعه اسلامي. در قرن چهاردهم پژوهشهاي سامان يافته در علوم اسلامي يكسر ديگرشان شده است، هم به لحاظ ساختار ظاهري و هم به لحاظ اشتمال بر موضوعات و مباحث و هم به لحاظ نگاهي كه پژوهشيان بر مسايل اسلامي داشتهاند و منظري كه از آن به مسايل و موضوعات اسلامي نگريستهاند.
اكنون مجال گزارش چگونگي اين تحول، زمينهها، روندها و فرايندهاي آن نيست. اين بحث را پژوهشي دراز دامن سزامند است تا ابعاد آن را بكاود و علل و عوامل به وجود آمدن جريانهاي فكري آن قرن را ـ كه نكتهآموز است و تنبه آفرين ـ نشان ميدهد.[1] از اين روي آثار تدوين يافته در اين قرن در سنجش با سدههاي پيشين بسي پربرگتر و پربارتر است و موضوع ما نيز از مجموع پژوهشهاي حوزهي فرهنگ اسلامي جدا نيست و در آستانه قرآن كريم نيز در اين قرن پژوهشهاي بس ژرف و گستردهاي سامان يافته است. در باب «علوم قرآني» نيز آثار فخيم و ارجمندي شكل گرفته است.
با عنايت به آنچه اشاره رفت، سبك و سياق گزارشهاي علوم قرآني در اين قرن را تغيير ميدهيم و گزينهاي از نگاشتههاي اين قرن را بر اساس برخي موضوعات علوم قرآني گزارش ميكنيم و اين گزارشها را از عنوان نوظهوري كه از جمله عناوين شكل گرفته در اين قرن است آغاز مي كنيم.
عنوان «تاريخ قرآن» در پژوهشهاي قرآني چنانكه اشاره كرديم نوظهور است. در منابع كهن از اين عنوان نشانهاي نيست. محققان «البرهان في علوم القرآن» در ذيل نوع سيزدهم از كتاب برهان كه ويژه بحث از جمع و حفظ قرآن است، خود بدان عنوان فرعي «تاريخ قرآن و اختلاف مصاحف» داده و در گزارش منابع آن نوشته: «تاريخ القرآن» للمروزي، جعفر بن احمد أبي العباس (م274) و اين عنوان را به «الفهرست» مستند ساختهاند.[2] ابن نديم تنها منبع يادكرد اين مروزي است، كه دربارهاش گفته است:
«يكي از گردآورندگان و نويسندگان كتابهاست در انواع دانشها، كتابهاي بسياري دارد و او از آغازين كساني است كه در مسالك و ممالك كتاب نوشته است، از كتابهاي اوست: المسالك و الممالك، الآداب الكبير، الآداب الصغير، كتاب الناجم، كتاب «تاريخ آي القرآن لتأييد كتب السلطان»، كتاب البلاغه و الخطابه.»[3]
ياقوت حموي (م626) كه همان يادكرد ابن نديم را از مروزي گزارش كرده است، از اين كتاب با عنوان «تاريخ القرآن لتأييد كتب السلطان» ياد كرده است[4] و چنين است يادكرد، صفدي[5] و برخي از نسخههاي فهرست ابن نديم.[6] با توجه به پسوندي كه نام كتاب دارد: «لتأييد كتب السلطان» نبايد ترديد كرد كه در قسمت اول نام تصحيف و تحريفي رخ داده است. از شرح حال و آثار ابوالعباس مروزي، به جز ابن نديم هيچ منبعي ياد نكرده است تا به كمك آن گزارشها موضوع دقيقتر بررسي شود. به هر حال اين عنوان را «تاريخ القرآن» مصطلح نتوان دانست.
برخي از فاضلان به استناد «سعد السعود» سيدبن طاووس (رض)، به علي بن عيس بن داود بن جراح (م334) نيز كتابي با عنوان «تاريخ القرآن» نسبت دادهاند. سعد السعود چنانكه پيشتر ياد كردهايم، گزينههايي است از تفسيرها و كتابهاي قرآني موجود در كتابخانه سيدبن طاووس. به ديگر سخن اين كتاب فهرست موضوعي كتابخانه آن بزرگوار است مشتمل بر وصفهايي از كتابهاي قرآني با گزينهاي از مطالب آنها. وي به بخشهاي گزيده شده عنوان فصل داده و همه را در آغاز كتاب ياد كرده است و به هنگام يادكرد كتاب علي بن عيسي آمده است: «فصل فيما نذكره من الكتاب المنسوب الي علي بن عيسي بن داود بن جراح واسمه تاريخ القرآن...»[7] اما مراجعه به متن كتاب و موضع نقل از آن نشانگر آن است كه رد فهرست، عنوان كتاب تصحيف شده است و عنوان درست آن «تأريج القرآن» است. سيد (ره) به هنگام نقل از آن نوشته است:
«فصل فيما نذكره من الكتاب المنسوب الي علي بن عيسي بن داود بن الجرح واسمه «تاريخ القرآن» بالجيم المنقطه من تحتها نقطة واحده و ...”[8]
سيد بن طاووس در ادامه آن ميگويد، كتاب 62 باب دارد... آنگاه بخشي از مطالب آن را نقل ميكند كه نشانگر آن است كه اين كتاب نوعي تفسير است، تفسير آياتي گزينش شده. ابن نديم در ضمن كتابهاي نگاشته شده در «معاني القرآن و مشكله و مجازه» از كتاب علي بن عيسي بدين سان ياد كرده است:
“كتاب ابي الحسن علي بن عيسي بن داود بن الجراح الوزير في معاني القرآن و تفسيره و مشكله.”[9] اما به هنگام ياد كرد «علي بن عيسي» نوشته است:
“او راست كتاب «معاني القرآن و تفسيره» كه در نگارش آن ابوالحسن خراز و ابوبكر بن مجاهد او را ياري رساندهاند.”[10]
با توجه به آنچه سيد بن طاوس از متن كتاب نقل كرده است و نيز با توجه به اينكه جز اين عنوان در ميان آثار وي اثر مرتبط با قرآن ديده نميشود، اگر اين انتساب درست باشد، احتمال اتان گلبرگ، استوار به نظر مي رسد كه نوشته است: «تأريخ القرآن» همان «معاني القرآن و تفسيره» ميباشد.[11]
بدين سان روشن است كه اين كتاب نيز ارتباطي با عنوان «تاريج قرآن» ندارد و علي بن عيسي كتابي با اين عنوان نداشته است.
مستشرقان و تاريخ قرآن:
اگر آنچه را آورديم ترديد در كهن بودن عنوان ياد شده را استوار بدارد و نشاندهد كه از اين عنوان در آثار پيشينيان نشاني نبوده است كه چنين هست. بايد قاطعانه گفت اولين كسي كه اين عنوان را به كار برده مستشرق آلماني «تئودور نولدكه» است.[12] «تاريخ قرآن» وي، رساله دكتري اوست كه به سال 1858 از آن دفاع كرده است و سپس با بازنگري گسترده با همكاري يكي از شاگردانش آن را نشر داده است. چاپ دوم كتاب نولد كه به سال 1919 نشر يافته است. نولدكه در آن كتاب كوشيده است آيات و سورههاي قرآني را بر اساس نزول سامان دهد و چگونگي شكلگيري مصحفها و كتابت قرآن را بازگويد او پس از آنكه سورهها و آيهها را در دو بخش كلي: مكي و مدني گزارش كرده و در چگونگي محتواي سورهها و مراحل نزول و شكلگيري سورهها بحث كرده است.[13]
به هر حال اين نامگذاري بيشتر و پيشتر از هر چيز برخاسته از نوع نگاه نلدكه و همگنان اوست به قرآن. به نگاه او قرآن چونان هر كتاب ديگر بشري سير شكل گيري و سامان يابي، سامان دهنده آن از محيط، فرهنگ و آگاهيهايش نيز بهره مي گيرد. به مثل وي بر اساس برخي از گزارشهاي قطعاً نااستوار و بلكه موهوم، در صحت «سوره حمد» ترديد مي كند. نهايت منقول نولدكه، كه قالب دعا دارد، به گفته مفسر بزرگ شيعه، علامه شيخ جواد بلاغي،[14] نه تنها همسوي با بلاغت قرآن نيست كه از كمترين استواري ادبي عربي نيز برخوردار نيست. به هر حال بكارگيري اين عنوان از سوي نولدكه و گسترش بكارگيري آن در بيان و بنان خاورشناسان و به لحاظ تأثيرپذيري قرآن پژوهان اسلامي از خاورشناسان، اين عنوان خوش، خوشك در ميان عناوين علوم قرآني جايي يافت و اكنون عنواني است مقبول و پذيرفته شده و چون چنين است و عنواني است برساخته و نو، آن هم از سوي خاورشناسان و رويكردي درباره قرآن، بدان گونه كه اشارت رفت، از اين روي در مباحث علوم قرآني براي پژوهشيان علوم قرآني محدودهي مشخصي نداشته و ندارد و چنانكه در ضمن معرفي برخي از آثار نگاشته شده با اين عنوان خواهيم ديد، مؤلفان در ذيل اين عنوان مباحث مختلفي را آوردهاند و هرگز در جغرافياي بحث يك داستان نبودهاند. اكنون بپردازيم به معرفي گذرا و كوتاهي از انچه با اين عنوان به قلم آمده است:
ظاهراً تركستاني در ميان مؤلفان اسلامي اولين كسي است كه اين عنوان را بكار گرفته است. كتاب وي به سال 1323 همراه با «مع عقيلة أتراب القصايد» نشر يافته است.[15] كتاب را اكنون در اختيار نداريم تا چگونگي محتواي آن را گزارش كنيم.
دومين اثري است كه عنوان «تاريخ قرآن» را بر پيشاني خود دارد. اين كتاب در ده باب سامان يافته است. مؤلف در ابواب دهگانه كتاب به مباحث ذيل پرداخته است: آغاز نزول وحي، كتابت قرآن و چگونگي آن، تربيت نزول قرآن (مكي و مدني)، چگونگي جمع و تدوين آن، اعجام ]=سجاوندي[ و نقطهگذاري آن، ترجمه قرآن به زيانهاي فرنگي، فواتح سورهها و آراء برخي از عالمان غرب درباره تايخ سورههاي قرآن.
كتاب «تاريخ القرآن» در محافل علمي جهان عرب تلقي به قبول شد و عالمان و پژوهشيان به ديدهي عنايت بدان نگريستند. احمد امين بر چاپ مصر آن مقدمهاي نگاشته و ضمن ستايش از مؤلف، كتاب را ستوده و آن را با همه گزيدهنگاري، سودمند و كارآمد دانسته است، محمد كرد علي نيز پس از نشر آن در مقالهاي كوتاه به اهميت آن توجه داده و كتاب را ستوده است.[16] «تاريخ القرآن» بارهاي بار و به گونههاي مختللف چاپ شده است.[17]
«تاريخ القرآن» را آقاي محمدعبدالرحيم، تصحيح و تحقيق كرده و دارالحكمهي دمشق به سال 1410 آن را نشر داده است. وي در اين چاپ، آيات و احاديث را مرجع يابي كرده است. برخي از واژههاي دشوارياب متن را و نيز اعلام و جاهاي ياد شده در متن را در پانوشتها توضيح داده است[18] و در پايان با تنظيم فهرستهاي گونهگون فني، دستيابي به مطالب كتاب را آسان ساخته است. اين چاپ مقدمه كوتاه و سودمند محمد كردعلي را نيز به همراه دارد.
«تاريخ القرآن» را روانشاد ابوالقاسم سحاب به فارسي برگردانده كه با عنوان «تاريخ قرآن و مختصري از شرح حال حضرت محمد (ص) پيامبر اسلام و گواهي اروپائيان دربارهي قرآن» و مقدمهي علامه جليل القدر روانشاد واعظ چرندابي به سال 1341 منتشر شده است.
ابو عبدالله زنجاني فرزند شيخ الاسلام ميرزانصر الله زنجاني به سال 1309 در زنجان ديده به جهان گشود و در همان ديار باليد و دانش آموخت. سپس به تهران رفت و در تعميم و تعميق دانش خود كوشيد. آنگاه به زنجان بازگشت و براي بهرهگيري از سرچشمه هاي جوشان دانش ديني در نجف اشرف با برادرش ميرزا فضل اله شيخ الاسلام به سال 1330 آهنگ آن حوزهي كهنسال كرد و در كنار مضجع مطهر مولي الموحدين علي (ع) از محضر استادان بلند آوازهي آن، از جمله آيات عظام: سيدابوالحسن اصفهاني، حاج آقا ضياء عراقي، ميرزا حسين نائيني و ... بهره گرفت و به جايگاه والاي اجتهاد دست يافت. او به سال 1338 به زنجان بازگشت و به تدريس و تأليف پرداخت و براي نشر انديشه و ابلاغ حقايق ديني به شهرهاي مختلف ايران و نيز كشورهاي اسلامي سفر كرد. او در يكي از سفرها و پس از يك سخنراني مهم در مصر به سال 1354 مورد توجه قرار گرفت كه نشر اثر ارجمند وي «تاريخ القرآن» در جهان عرب مرهون اين سفر است. وي از جمله عضو «مجمع العلمي العربي بدمشق» بود و در سالهاي پاياني عمر در دانشكده معقول و منقول آن روزگار تفسير، تريخ و اخلاق را تدريس ميكرد. وي به سال 1320 زندگي را بدرود گفت.[19]
اين كتاب نخست بار به سال 1346 در تهران نشر يافت و توجه عالمان و قرآنپژوهان را به خود جلب كرد. مؤلف سپس در طول حدود دو دهه به بازنگري آن پرداخت و بيش از نيمي از آن را يكسر دگرگون ساخت. (تاريخ قرآن، مقدمه / نه) تاريخ قرآن روانشاد راميار اثري است فرابنيادي و استوار با استناد فراوان به منابع كهن، نثر استوار و جذاب، ارزيابي و تحليل، رعايت احتياط و انصاف در كلام، از جمله ويژگي هاي اين اثر مهم علوم قرآني است. تاريخ قرآن در هفده فصل سامان يافته است. در فصل اول با عنوان فروتنانهي «گامي كوتاه و لرزان در پيشگاه قرآن» از شأن و مقام قدسي قرآن سخن گفته است و در فصل دوم به بحث درباره برخي از نامها و اوصاف قرآن كريم پرداخته است. فصل سوم، بحث از آغاز وحي است و حالات رسول الله (ص) در آستانه فراگيري وحي الهي و به مناسبتي بحثي در باب حنيف و حنفاء. فصل چهارم چگونگي وحي را باز ميگويد و به مناسبت به مناسبت به نقد سخن خاورشناسان درباره وحي ميپردازد. اين بحث هوشمندانه و مواردي از آن در اثبات سلامت روحي رسول الله (ص) و استوار گامي او در تلقي وحي مبتكرانه است.
در فصل پنجم با عنوان در مدار وحي، به فلسفه وحي پرداخته است انواع آن و فرق آن با الهام و در ذيل آن بحثي است عالمانه و ژرف در نقد «افسانه غرانيق» يعني افسانه بيبنيان و تباهي كه به منابع كهن تفسيري و تاريخي راه يافته و دستاويز معاندان اسلام و خاورشناسان قرار گرفته و در سالهاي اخير، سلمان رشدي مرتد در اثر موهن خود آن را پرداخته و كتابش را از آن گزارش تباه بر گرفته است.
فصل ششم از نزول قرآن سخن ميراند و از انواع نزول و چگونگي كلمات قرآن بحث ميكند. فصل هفتم گزارشگر چگونگي تأليف و تدوين قرآن است در روزگار رسول الله (ص) و يادي است از كاتبان وحي و ... .
فصل هشتم جمع قرآن را پس از پيامبر به بحث نهاده است كه بر روي هم تا پايان فصل يازدهم جريان جمع قرآن و يكي كردن مصاحف در زمان عثمان را بحث كرده است. بحث مرحوم راميار در جمع قرآن، بحثي است محققانه و محتاطانه و سرشار از استناد و استنتاج.
چگونگي خط قرآن، اعجام و نقطهگذاري آن، سخني كوتاه درباره مكي و مدني بودن سوره و آيات قرآن و معيارها و ملاكهاي شناخت آن، اسباب نزول و چگونگي آن در فصلهاي بعدي كتاب آمده است و بالاخره در فصل هفدهم از ترجمه قرآن سخن رفته است و از چگونگي آن و گزارشي از ترجمههاي قرآن نيز در پي آن آمده است. بدون هيچگونه گزافهگويي «تاريخ قرآن» راميار را بايد فصل نويني در پژوهشهاي قرآنشناسي تلقي كرد و به پاس اين خدمت عظيم در آستانه قرآن به روان آن دانشي مرد درود فرستاد.
محمود راميار، به سال 1301 در مشهد ديده به جهان گشود و تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در همان ديار گذراند. سپس به تهران رخت بر كشيد و در مدرسه سپهسالار آن روزگار به فراگيري علوم و معارف اسلامي پرداخت، به سال 1326 از دانشكدهي معقول و منقول فارغالتحصيل شد و به سال 1328 در دانشكدهي حقوق و علوم سياسي، در رشته حقوق، دكتري گرفت. به سال 1349 به مشهد بازگشت و رياست دانشكدهي الهيات و معارف اسلامي را به عهده گرفت. او به سال 1353 به دانشگاه ادينبورگ انگلستان رفت و در رشته تاريخ اديان به دريافت درجه دكتري نايل آمد، سال 1356 به مشهد بازگشت و به سال 1359 با سمت استادي بازنشسته شد و در بيستم شهريور 1363 زندگي را بدرود گفت. افزون بر كتاب ياد شده آن دانشي مرد در آستانهي قرآن پژوهشهاي ارجمند ديگري نيز سامان داده است از جمله: «فهارس القرآن» كه فهرست الفاظ است و نيز موضوعات اولي با سبكي كارآمد و سهلالوصول و دومي يكي از بهترين فهرستهاي موضوعي قرآن مجيد.
«در آستانهي قرآن» ترجمهاي است از مقدمه بلاشر بر ترجمه فرانسوي وي كه پس از بازنگري مستقل نشر يافته است، راميار افزون بر ترجمه روان و يكدست آن، جايجاي در پانوشتها، توضيحات رونگرانهاي افزوده و گاه اشتباههاي مؤلف را تصحيح كرده است.
آخرين تلاش را ميار، آهنگ ترجمه تفسير گونهاي از قرآن كريم بوده است. ترجمهاي مستند همراه با شرح و تعليماتي گويا، ساده، روان و كارآمد كه متأسفانه اجل مهلت اتمام ان را به وي نداد و بيش از پنج سوره آن نوشته نشد كه شايسته است همين مقدار نيز نشر يابد كه بيگمان سودمند خواهد بود.[20]
محمدطاهربن عبدالقادر الكردّي الملكي
كُردي كتابش را در شش باب پرداخته است. در باب اول و در ضمن پنج فصل از قرآن، جايگاه والاي آن، اعجاز قرآن، چگونگي آغاز وحي، چگونگي نزول، اقسام وحي، اولين و آخرين آيات نازل شده بر رسول الله (ص) سخن گفته است. فصل دوم ويژة جمع قرآن است كه در ضمن آن از جمع و تدوين قرآن به روزگار رسول الله (ص)، جمع قرآن در زمان ابوبكر و روزگار عثمان سخن گفته است او به كار عثمان عنوان “جمع قرآن” داده كه قطعاً نادرست است. آنگاه و پس از شرح حال برخي از عاملان گزينش مصحف عثمان را باز گفته است. مؤلف فصل چهارم را ويژه ترتيب آيات قرآن و سور آن شناخته است. او بدون هيچ ترديدي چينش آيات در سورهها را توقيفي ميداند، اما در ترتيب سورهها هر دو ديدگاه را گزارش ميكند بدون اينكه موضعي را برگزيند. سپس از مصاحف صحابيان سخن گفته است و پس از آن از معني “نزول القرآن علي سبعة احرف” بحث كرده است و در ابواب بعدي “رسم الخط مصحف” را گزارش كرده و اين بحث را در ميان نهاده است كه آيا رسم الخط توقيفي است يا نه؟ و چگونگي اين موضوع را با توجه به نمونههاي عيني آن گسترانده است. در پايان باب ششم، از تلاوت قرآن و آداب قرائت آن بحث كرده و از فوايد اختلاف قرائتها سخن گفته است.
“تاريخ القرآن” كردي براي دومين بار به سال 1372 در مصر چاپ و نشر شده است. “تاريخ القرآن” را آقاي محمد صالح سعيدي به فارسي ترجمه كرده كه به عنوان “تاريخ قرآن و شگفتيهاي رسم الخط و دستور، ترتيب و نگارش آن” و به سال 1370 توسط انتشارات مسعود نشر يافته است.
محمدطاهر كردي، در مكه مكرمه و به سال 1321 زاده شد و در همان ديار باليد و تحصيلات ابتدايي را گذراند، سپس با الأزهر رفت و در تكميل و توسيع دانشش كوشيد. پس از آن به مكه برگشت و به تعليم و تدريس و تأليف پرداخت. او از خطاطان و مورخان بنام مكه است و داراي اثار فراواني از جمله “التاريخ القويم لمكة و بيت الله الكريم”. در علوم قرآني نيز افزون بر كتاب ياد شده اثري پرداخته است با عنوان “حفظ التنزيل من التغيير و التبديل”. كردي به سال 1400 زندگي را بدرود گفته است. [21]
كتاب ابياري نگاشتهاي است كوتاه كه آن را با سخني كوتاه درباره “امّي” بودن پيامبر (ص) آغاز و با بحث از چگونگي نزول وحي و ترتيب نزول سورهها و گزارش سورههاي مكي و مدني ادامه ميدهد. حكمت نزول تدريجي، نزول قرآن بر هفت حرف، جمع قرآن، مصحف عثماني، چگونگي مصحفها، آراي مختلف درباره قرائتها، كتابت مصحف، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه و ... از جمله بحثهايي است كه مؤلف در اين اثر بدانها پرداخته است. بحثهاي ابياري كوتاه و گزيده نگارانه است. اين اثر وي سپس در دائرةالمعارف بزرگ قرآني وي با عنوان “الموسوعة القرآنيه” بخشي از جلد اول را تشكيل داده است.[22]
ابياري در طنطا به دنيا آمد و در همين ديار دانش آموخت. وي پس از پايان تحصيلات دانشگاهي در بخش ادبي “دارالكتب المصريه” قاهره به پژوهش پرداخت و در تحقيق و تصحيح آثار بسياري شركت جست و يا خود به انجام آنها پرداخت. به او عنوان “شيخ محققي التراث” دادهاند. مهمترين اثر تأليفي وي “الموسوعة القرآنيه” اوست در دوازده جلد كه بخشهايي از آن را با همكاري عبدالصبور مرزوق نگاشته است.
تحقيق “العقد الفرائد”، “نهاية الارب في معرفه النساب العرب”، “لطائف المعارف”، “فقه اللغه و سر العربيه”، “الوزراء والكتاب”، “قضاة قرطبه”، “اعراب القرآن المنسوب الي الزجاج”، “السيرة النبويه” ... از جمله پژوهشهاي اوست. ابياري به سال 1414 زندگي را بدرود گفته است. [23]
كتاب شاهين از آثار دقيق و هوشمندانه اين موضوع است. او كتاب در هفت فصل سامان داده است. وي درمقدمه كتاب موضوع بحث را بدرستي روشن كرده و از مشكلات كار پژوهش در آن زمينه سخن گفته است، سپس از مغالطات و اشكال تراشي هاي خاور شناسان سخن گفته و شيوه پژوهش آنان را عيار سنجي كرده است. شاهين منابع كار خود را نيز ارزيابي كرده و چگونگي بهره گيري از آن را نشان داده است.
و شيوه پژوهش آنان را عيارسنجي كرده است. شاهين منابع كار خود را نيز ارزيابي كرده و چگونگي بهره گيري از آن را نشان داده است.
آنگاه در فصل اول احاديث " نزل القرآن علي سبعه احرف" را بررسي كرده و در پي آن در فصل دوم از نقل قرآن و چگونگي انتقال آن از مرحله وحي به مردم و نسل هاي بعدي سخن گفته است. او در اين فصل از نص قرآني، ضبط كتبي و نقل شفاهي آن به دقت بحث كرده است و چگونگي آن را بروزگار رسولالله (ص) و ارسيده است . فصل سوم، ويژه رسم الخط قرآني است در عصر پيامبر؛ و در فصل چهارم، از نقل به معني (= قرائت معني ) بحث كرده و اين نكته را يادآوري كرده است كه برخي از قرائتهاي آن روزگاران افزودني هايي داشته است، اما نشان داده است كه اين افزوني ها را هرگز مسلمانان، قرآن تلقي نمي كردند. او در همين بحث به نقش خاورشناسان در اين بحث پرداخته و نااستواري ديدگاه هاي آنان را نشان داده است.
نص قرآن پس از پيامبر، مصاحف منسوب به صحابيان و تابعان، داشتن قرائت، قرائت هاي مختلف ، قرائت هاي شاذ از جمله بحث هاي سودمند شاهين در اين كتاب است .
كتاب شاهين ، به سال 1966 در قاهره نشر يافته است .
كتاب آقاي صغير كم برگ است اما پربار. به هنگام نشر مجدد كتاب به گونه افست در ايران گزارشي كوتاه از محتواي آن را ارايه دادم كه اكنون با اندكي بازنگري آن را مي آورم. آقاي صغير در اين كتاب با استواري تام و تمام قلم زده و آراي تازه اي عرضه كرده است.
در اين كتاب، در فصل اول از "وحي قرآن" سخن رفته و ابعاد گونه گون آن بررسي شده و با توجه به تفسير ناهنجار مستشرقان از وحي به نقد و رد ديدگاه هاي آنان پرداخته شده است.
فصل دوم ويژه بحث از نزول قرآن و چگونگي آن است. مولف در اين فصل به دوگونگي نزول قرآن: دفعي و تدريجي ، پرداخته و آن را با توجه به دلايلي، استوار دانسته است.
در ادامه اين فصل به حكمت ها و رازهاي نزول تدريجي پرداخته و نكات سودمندي را ياد كرده است، آنگاه به بررسي ديدگاه ها درباره آيات و سور مكي و مدني توجه كرده و ضمن توضيح و تبيين ضوابط و ملاك هاي مكي و مدني، فهرستي از سوره ها و آيات مكي و مدني را ارايه داده و موارد اختلافي را مشخص كرده است.
چنانكه مي دانيم ، عالمان علوم قرآني بر اين باورند كه سوره ها يا مكي هستند و يا مدني و ممكن است در ضمن سوره اي مدني، آياتي مكي باشد و بالعكس. مولف بزرگوار اين كتاب نيز بر اين باور بحث را استوار داشته است. اما ظاهراً اين ديدگاه نقدپذير باشد . برخي از عالمان بر اينكه سوره ها يكسر مدني است و يا مكي تصريح كرده اند و تبعيض را بر نتابيده اند[24]، و برخي دست كم در اينكه در ميان سور مدني آيات مكي باشد را قطعاً منتفي دانسته اند. به هر حال اين مطلب نيز جاي گفت و گو بسيار دارد و آنچه را پيشينيان بدون هيچ نقد و تحليلي آورده اند، يكسره نمي شود پذيرفت .
فصل سوم عهددار بحث از جمع قرآن است . وي بنياد بحث را بر پژوهش دقيق و نقد و تحليل استوار مرحوم آيتالله العظمي حاج سيد ابوالقاسم خويي(ره) ، از روايات جمع قرآن در اثر گران قدرش « البيان» پي نهاده و با افزونيهايي هوشمندانه و نگرش دقيق به منابع ديگر و گردآوري قرآين و دلايلي فراوان نتيجه بحث را بدين سان رقم زده است :
تحقيق علمي نشان ميدهد كه تمامت قرآن در زمان پيامبر نگاشته شده و جمع شده بوده، چنانكه ابن حجر به آن تصريح كرده است. (ص 85)
وي آنگاه به نقد و تحليل ديدگاههاي ديگران پرداخته و در نهايت تئوريهاي ديگر را در جمع قرآن به نقد كشيده و رد كرده است .
در فصل چهارم به مباحث مهم قرائتها پرداخته و ضمن چگونگي شكلگيري قرائتها، عوامل اختلاف و پيدايش قرائتهاي گونهگون و گسترش آن را گزارش كرده و با نقدي عالمانه ارتباط حديث احرف سبعه را با قرائت هاي هفتگانه گسسته است .(ص 101)
آنگاه نقش ابن مجاهد (م 324) را در «تسبيع » قرائتها باز گفته و چرايي گزينش قرائتهاي قاريان هفتگانه را به نقد كشيده است. (صص 106 ـ 118)
با نگاهي به نگرش تاريخي و دقيق وي و پژوهشگران ديگر در اين بحث،به روشني ميتوان دريافت كه تواتر قرائتهاي هفتگانه و اتصال آن به زمان پيامبر پنداري بيش نيست و هرگز پژوهشگر استوارانديش بدان خستو نميشود. مؤلف با اشارهاي به چگونگي قرائتهاي دهگانه و چهاردهگانه اين فصل را نيز به پايان ميبرد.
در فصل پنجم با عنوان «شكل القرآن» به چگونگي كتابت، رسمالخط و نقطهگذاري آن پرداخته است. در اين فصل وي نشان ميدهد كه مسلمانان در آغاز،به ثبت و ضبط نص قرآني پيراسته از هر آرايهاي تاكيد داشتند،اما پس از گذشت سالها و به وجود آمدن مشكلاتي در قرائت، به اعراب و نقطهگذاري روي آوردند. (ص 130) آنگاه نقش ابوالاسود دئولي را در نقطهگذاري قرآن بازگفته و چگونگي تداوم آن را به وسيله شاگردانش گزارش كرده و نقش خليل بن احمد فراهيدي را در زودن مشكلات به وجود آمده شناسانده است. (صص 133 ـ 135) در ادامه بحث، مطالب سودمندي را در چگونگي كتابت مصحف در سدههاي آغازين و واپسين و مسايل پيرامون آن آورده است.
فصل ششم با گزيده نگاري تمام و استواري استدلال ، به سلامت قرآن از تحريف پرداخته است. او در اين فصل پندارهاي بيبنياد مستشرقان را در اين باره بازگفته و به انگيزه آنان از نشر اين گونه مطالب اشاره كرده و آنگاه با نگاهي به ابعاد مسأله تحريف و با توجه به سير تاريخي ثبت و ضبط آيات قرآن و فرضيههاي تحريف در پرتو دلايل تاريخي، روايي و عقلي،بيپايگي اين پندار را مبرهن ساخته است.
مؤلف جاي در جاي اين بحث ديدگاهها و آراي متفكران و قرآن پژوهان اسلامي را آورده و بر استواري ديدگاه خود در تحريف ناپذيري قرآن افزوده است. كتاب آقاي صغير، كتابي است كمحجم اما پر ماده و خواندني، كتابي پيراسته از افزونيهاي غير لازم و استوار در نگارش و عرضه و مستند و دقيق.
اين كتاب نيز از جمله آثاري است كه با عنوان «تاريخ قرآن» ،عملاً به بحث و بررسي عناويني از علوم قرآني پرداخته است . و دامنه بحث را در ذيل عنوان ياد شده گستردهتر از آثار ديگر گفته است.
مؤلف در آغاز از چگونگي نزول قرآن سخن گفته است و از چگونگي وساطت جبرئيل امين در ابلاغ وحي و رساندن پيام الهي. سپس به حديث معروف «نزول قرآن بر هفت حرف» رسيدگي كرده است و به اين نتيجه رسيده است كه مراد از « سبعه احرف » وجوه معاني و تأويلات گونهگون از الفاظ قرآني است .
آيا سورهها يكجا نازل شدهاند يا به گونه متفرق، چگونگي آغاز و پايان سورهها. چرايي اختلاف در تعداد آيات سورهها، از جمله بحثهايي كه در ضمن سه فصل بررسي شده است. تعدّ نزول قرآن، الفاظ قرآن و چگونگي چينش آنها در آيات سورهها، تقسيم سورهها به آيات، توقيفي بودن آيات در سورهها كه وي به توقيفي بودن آنها ميگرايد و فراتر از آن به اينكه ترتيب سورهها نيز نبوي است از ديگر بحثهاي كتاب است.
در بخش ديگر كتاب مؤلف ارجمند تني چند از كاتبان وحي را شناسانده است، و بر اينكه معاويه كاتب وحي باشد خط بطلان كشيده است.
جمع قرآن در زمان پيامبر (ص) و چگونگي آن، جمع قرآن پس از پيامبر (ص) كيفيت خط قرآن در زمان پيامبر ، مصاحف مختلف ،اعجام و نقطهگذاري قرآن و موضوع قرائتهاي هفتگانه از ديگر مباحث اين كتاب است.
سپس مؤلف محقق به بحث از اعجاز قرآن، ناسخ و منسوخ در قرآن و آيات محكم و متشابه پرداخته است. نقد ادله تحريف قرآن و اثبات سلامت قرآن از فزوني و كاستي كه در نهايت اختصار آمده است از ديگر مباحث كتاب است.
پيشتر اشاره كرديم كه در بحث آيات و سور مكي و مدني از جمله بحثهايي كه از ديرباز قرآن پژوهان بدان پرداختهاند وجود آيات مكلي در سورههاي مدني وبالعكس است . و اشاره كرديم كهب رخي از قران پژوهان معاصر اين ديدگاهرا نپذيرفتهاند و بر اين باور رفتهاند كه سورهها يكسر يا مدني هستند و يا مكي و نه جز آن. مؤلف محقق اين كتاب نيز بر اين باور رفته است و در اينكه آياتي مكي در سورههاي مدني و بالعكس وجود داشته باشد ترديد روا داشته است. « بحوث في تاريخ القرآن و علوم»،به سال 1400 در بيروت نشر يافته است و ترجمه آن با عنوان «تاريخ و علوم قرآن» و به خامه مؤلف در قم منتشر شده است.
اين كتاب از هيجده فصل بهم آمده است. مؤلف پس از مقدمه در آن از چگونگي شكلگيري كتاب سخن گفته و ضمن ياد خيري از استاد شهيد مرتضي مطهري به اهميت بحث از « تاريخ قرآن» توجه داده، و به كوششهاي خاورشناسان در اين زمينه اشاره كرده است. عناوين و اسامي قرآن فصل اول كتاب را تشكيل ميدهد، و در بخش دوم از وحي و گونههاي آن سخن رفته است و نيز چگونگي وحي. در فصل سوم و با عنوان «نزول قرآن كريم» از نزول قرآن، كيفيت نزول ،نزول دفعي و تدريجي قرآن، رازهاي نزول تدريجي، آغازين و آخرين آيات نازله قرآن و …. بحث شده است. معناي آيه، چگونگي ترتيب آيات در سورهها، تعداد آيات سورهها و آيههاي مكي و مدني، فوايد شناخت آنها و راههاي شناخت … موضوع بحث فصل چهارم است.
سوره، معناي لغوي و اصطلاحي آن، ترتيب سورهها در قرآن، توقيفي بودن و اجتهادي بودن ترتيب سورهها در قرآن، دلايل طرفداران دو قول در فصل پنجم آمده است كه مؤلف پس از نقد و بررسي آراي آنان،ديدگاه سومي ارايه دادهاند و نوشتهاند :ترتيب موجود در بخش عمدهاي نزديك به تمام سور قرآن توقيفي است و ترتيب بخش اندك طبق رأي و اجتهاد صحابه انجام گرفته است.[25] در پي اين فصل بحثي است درباره حروف مقطعه با گزارش و نقد و بررسي اقوال مختلف در آن زمينه.
كتابت قرآن در عصر پيامبر (ص) و به دنبال آن بحثي درباره مفهوم «امّي» و چگونگي « امّي» بودن رسولالله (ص)، نوشتافزارهايي كه قرآن كريم بدانها نگاشته ميشد و بر آنها ثبت و ضبط ميگرديد، قرائت قرآن و چگونگي آن،لهجه قرآن كريم و منشأ اختلاف قرائتها،موضوع بحث فصلهاي ده تا چهارده اين كتاب است. جمع و تدوين قرآن كريم پس از رحلت پيامبر (ص) و چگونگي مصحف علي (ع)، سرنوشت آن مصحف، و چگونگي ترتيب سورههاي نازل شده در مكه و مدينه در فصل پانزدهم آمده است.
جمع و نگارش قرآن همزمان با خلافت ابوبكر، نقش زيدبنثابت در جمع قرآن، چگونگي اين جمع و ترتيب سورهها در آن، تدوين و جمع قرآن در حاكميت عثمان، موضع ابن مسعود و برخي از صحابيان در برابر كار عثمان، سرنوشت مصحف عثماني، موضوع بحث در فصلهاي شانزده و هفده اين كتاب است،فصل پاياني كتاب را بحثهايي در چگونگي كتابت قرآن، اصلاح شيوه نگارش، “ نقط و اعجام” (= نشانه گذاري و اعراب گذاري آن) و سير تاريخي آن تشكيل داده است.
در نهايت گزارشي است از اهم نسخههاي كهن و تفسير قرآن كريم و نمونههايي از آن، و بالاخره فهرستهاي فني.
“پژوهشي در تاريخ قرآن كريم ” ، كتابي است خوش دست و خوشخوان ،و از جمله متون درسي در دانشگاهها و مراكز آموزش عالي كه با اقبال شايان توجه جست و جو گران معارف قرآني مواجه شده و بارهاي بار چاپ شده است.
اين كتاب بر اساس سرفصلهاي درسي دانشگاه براي تدريس در دوره كارشناسي رشته علوم قرآن و حديث و به ارزش چهار واحد و به سفارش “ سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها” ـ سمت ـ تدوين شده است.
كتاب در شش فصل سامان يافته است. در فصل اول از وحي سخن رفته است و چگونگي آن در قرآن گزارش شده است،اقسام وحي، كيفيت نزول وحي، نقد افسانه غرانيق و نگاهي گذرا به كاتبان وحي از ديگر مباحث اين فصل است.
در فصل دوم چگونگي “ نزول قرآن ” به تفصيل كاويده شده است،آغاز نزول،مدت نزول، اولين و آخرين سوره نازل شده ، شناخت مكي و مدني سورهها وايهها فوايد و راههاي شناخت آنها، ترتيب نزول، سورههايي كه آياتي در آنها مورد گفت و گو است ( سوره مدني با آيات مكي و بالعكس) ، اسباب نزول ، تأويل و تنزيل،اسامي و اوصاف قرآن،سوره و مفهوم آيه و معناي آن از جمله بحثهاي اين بخش است .از جمله بحثهاي نزول قرآن، بحث از چند چگونگي و چند گانگي نزول است كه مفسران و قرآن پژوهان، بسياري بر آن باور دارند و از جمله براي قرآن دو نزول(= نزول دفعي و تدريجي ) تصوير ميكنند كه البته چگونگي اين تعدد نزول نيز مورد گفت و گو است، مؤلف محقق اين اثر ارجمند ضمن نقد آرا بر اين باور رفته است كه قرآن جز يك نزول تدريجي ، نزول ديگري ندارد.
در فصل سوم از جمع و تأليف قرآن بحث شده است؛ و اين بحث با وصف «مصحف علي (ع)» آغاز شده است. روش زيد در جمع قرآن،مصاحف صحابه،مصحف ابن مسعود، ابيبن كعب، توحيد مصحفها، موضع صحابه در برابر اين اقدام،مراحل انجام توحيد و يكي كردن مصحفها،مصحفهاي عثماني، شكل و نشانهگزاري قرآن از جمله بحثهاي اين فصل است.
فصل چهارم ويژه قرائت است و نيز معرفي قاريان، كه با تعريف قرائت آغاز ميشود و با گزارش عوامل اختلاف قرائتها اداه مييابد، و آنگاه شناسايي و شاساندن «قراء سبعه» و راويان آنها است . بحث از تواتر و عدم تواتر قرائتها، حديث معروف «احرف سبعه» نيز در اين فصل به بحث نهاده شده است كه مؤلف، مراد از آن را «هفت لهجه» ميداند و هفت را عدد كثرت.
آنگاه بحث از حجيت قرائتهاي هفتگانه است و در نهايت قرائت حفص، اهميت و حجيت آن، اشاره مؤلف به چگونگي بررسي و اهميت قرائت حفص شايان توجه است كه در “التمهيد” تفصيل آن را گزارش كردهاند. نگاهي گذرا به “تحريف ناپذيري” قرآن كريم و دلايل آن در فصل پنجم آمده است و بالاخره در فصل ششم از ترجمه قرآن،چگونگي ترجمه، شيوههاي ترجمه مخالفان ترجمه و دلايل آنان، موافقان ترجمه و دلايل آنان، پيشينه ترجمه در جهان اسلام، شرايط مترجم و يادكرد شماري از ترجمههاي قرآن، بحث شده است.
“ تاريخ قرآن” را مؤلف از پس سالياني كوشش و تلاش در علوم قرآني و تدريس و تنقيح مباني و مسايل آن نگاشته و از اين روي در عين اختصار و گزيده نگاري، از استواري شايان توجهي برخوردار است.
چنان كه پيشتر آورديم در آثار نگاشته شده با عنوان “تاريخ قرآن” از جمله بحثهايي كه مطرح شده است، بحث از وحي، آغاز وحي و چگونگي پيوند پيك وحي با پيامبر (ص) است. قرآن پژوهان چگونگي آغاز وحي و اولين برخورد رسوالله (ص) ،با پيك وحي را بر اساس آثار حديثي و تاريخي رقم زدهاند. در چگونگي آغاز وحي،منابع حديثي و تاريخي،روايتهايي را گزارش كردهآند،گاه به نقل از عايشه و ديگر گاه به نقل از برخي صحابيان ديگر و بسياري اين نقلها را تلقي به قبول كردهاند، اكنون ابتدا متن يك روايت را بياوريم و آنگاه چگونگي گزارش قرآنپژوهان را و موضع آنان در برابر اين نقلها را :
آن گاه كه محمد (ص) در غار حراء با خداي خود خلوت كرده بود، ناگهان ندايي به گوشش رسيد كه او را ميخواند. سربلند كرد تا بداند كيست؛ با موجودي هولناك مواجه گرديد. وحشتزده به هر طرف مينگريست،همان صورت وحشتناك را ميديد كه آسمان را پر كرده بود. از شدت وحشت و دهشت از خود بيخود شد و در اين حال مدتها ماند. خديجه كه از تأخير او نگران شده بود، كسي را به دنبال او فرستاد،ولي او را نيافت تا آنكه پيامبر (ص) به هوش آمد و به خانه رفت، ولي با حالتي هراسناك و خودباخته. خديجه پرسيد: تو را چه ميشود؟ گفت : از آنچه ميترسيدم بر سرم آمد. پيوسته در بيم آن بودم كه مبادا ديوانه شوم،اكنون دچار آن شدهام ! خديجه گفت : هرگز گمان بد به خود راه مده. تو مرد خدا هستي و خداوند تو را رها نميكند. حتماً نويد آينده روشني است…. سپس براي رفع نگراني كامل پيغمبر(ص)، او را به خانه ورقة بننوفل برد و شرح ماجرا را به او گفت. ورقه پرسشهايي از پيغمبر(ص) كرد،در پايان به وي گفت: نگران نباش، اين همان پيك حق است كه بر موسي كليم نازل شده و اكنون بر تو نازل گرديده و نبوت تو را نويد ميدهد. گويند اينجا بود كه پيغمبر اكرم (ص) احساس آرامش كرد و فرمود: دانستم كه پيامبرم . “فعند ذلك اطمان باله و ذهب روعته و ايقن انه نبي.”[26]
چگونگي آغاز وحي در منابع اهل سنت چنانچه گفتيم گونهگون گزارش شده است،آنچه را ما آورديم متن تاريخ طبري است، منابع ديگري را كه در پانوشتها ياد كردهايم كما بيش آنچه را كه آورديم گزارش كردهاند.[27] اين نقلها نه با چگونگي پيوند رسولان با ملكوت سازگاري دارد و نه با نقلهايي كه روشنگر آن است كه پيامبر پيش از هنگامه بعثت حقايق علومي را چونان روز روشني درمييافت (و اين حقيقت از خود عايشه نيز نقل شده است)،نه با عصمت پيامبر سازگار است و نه ...،شگفتا محمد(ص) ، پيك وحي را ميبيند، و او به صراحت رسالت او را اعلام ميكند،اما محمد بجاي آنكه دلش آرام گيرد و با اين پيوند ملكوتي جانش بشكفد ،ناآرامي وجودش را فرا ميگيرد و فقط با كلام «ورقة بن نوفل» آرام ميگيرد!!محتواي يكي از اين نقلها را علامه سيد شرفالدين عاملي در ضمن نامهاي بلند و در پاسخ ناهنجارگوييهاي دانشمند بلند آوازه دمشقي محمد كرد علي عليه تشيع، به نقد كشيده و نشان داده است كه به لحاظ سد اعتبار ندارد و به لحاظ محتوا با اصول مسلم خداشناسي و پيامبر شناسي در تضاد و تنافي است،[28] اما متاسفانه قرآن پژوهان و بسياري از آنانكه در علوم قرآني قلم زدهاند از پيآمدهاي ناشايسته اين نقلها آگاه نگشته، هر يك به گونهاي چگونگي آغاز وحي يا اولين آيات نازله از قرآن را به اين نقلها مستند كردهاند.
آقاي ابوعبدالله زنجاني(ره)،روايتي را كه در صحيحين آمده است،آورده و بر اساس آن آغاز وحي را گزارش كرده است. بر اساس اين نقل، فرشته وحي بر پيامبر ظاهر مي شود و چنان او را ميفشرد كه پيامبر احساس مي كند در حال جان دادن است و ميگويد: « بخوان»!! و پيامبر ميگويد: نميتوانم بخوانم و ...، آن گاه چون به خانه برميگردد و سراسر وجودش را ترديد و دلهره فرا ميگيرد و ...، بالاخره خديجه به نزد ورقه بننوفل ميرود و او از پيامبري محمد(ص) خبر ميدهد و دل پيامبر آرام ميگيرد.[29]
اين متن همان است كه علامه شرفالدين آن را نقادي كرده است و از جمله در نقد آن نوشته است:
«بر اساس اين روايت العياذبالله پيامبر پس از گفت و گو با فرشته وحي نيز در امر رسالت ترديد دارد... ما در فشردن فرشته وحي پيامبر را و .... انديشيديم و علت شايستهاي بدان نيافتيم ... به ويژه آنكه برخي از شارحان صحيح بخاري گفتهاند اين حالت ويژه پيامبر بوده است.
پيامبر در جواب فرشته وحي گفت: نميتوانم بخوانم!! آيا محمد(ص) چنين پنداشت كه فرشته وحي ميگويد چيزي را بخوان(كه متأسفانه برخي نيز چنين پنداشتهاند)[30] يعني فرشته وحي انجام چيزي را خواست كه مقدور رسولالله نبود و ... »[31]
اين نقل را قرآنپژوهان ديگري نيز به هنگام بحث از چگونگي آغاز وحي آورده و آن را پذيرفتهاند، مرحوم دكتر محمود راميار در ذيل عنوان «آغاز وحي» گونههايي از اين روايات را آورده و به ويژه بر حديث عايشه تكيه كرده و آن را «معتبرتر » شمرده است. [32]آقاي دكتر سيد محمد باقر حجتي نيز چگونگي آغاز وحي را بر پايه اين روايات و با گزينش از كتاب مرحوم راميار گزارش كرده است.[33] محمد طاهر كردي مكي نيز بحث از آغاز وحي را بر روايت عايشه و به نقل از صحيح بخاري استوار داشته است؛[34] و چنين است ابراهيم آبياري و ديگر محققان و قرآنپژوهان اهل سنت. آقاي معرفت، گونه مفصل نقل را كه ما آورديم، آوردهاند، و به نيكويي به نقل آن پرداختهاند و در پانوشت آنرا به برخي از منابعي كه ما نيز ياد كرديم ارجاع دادهاند.[35]يادآوري كنم آنچه وي آورده است چنانكه پيشتر اشاره كرديم است، متن تاريخ طبري است . اما آنچه در صحيحين آمده است كه وي نيز به آن ارجاع دادهاند همان است كه بدان اشاره كرديم و گفتيم علامه شرفالدين به نقد آنها پرداخته است. اين نقد را متأسفانه آٌقاي معرفت در جايي ديگر پذيرفتهاند. [36] و در تعيين آغازين سوره قرآن بدان استناد كردهاند كه روشن است آن نقل نيز تباه است و استناد به آن نااستوار. اين يك نمونه از تأثير آثار پيشينيان و نقلها و گزارشهاي صحابيان و تابعان در بحثهاي علوم قرآني و تفسير است كه مؤلفان و مفسران بدون نقد و تحليل و بدون توجه به پيآمدهاي آن گزارش كردهاند و آن گزارشها به پژوهشهاي بعدي سايه انداخته و كم كم تلقي به قبول شده است، اين نكته را به مناسبت سخن از «تاريخ قرآن» به بيان آورديم و به برخي از آثار تفسيري اشاره كرديم. اكنون بيفزايم كه اين چگونگي از سوي غالب مفسران و سيره نگاران تلقي به قبول شده است و به مثل روانشاد استاد محمد تقي شريعتي با اين تعبير كه «عموم سيره نويسان» آنرا نقل كردهاند،بدون هيچ ترديد روايت را آورده است، اما مفسر بيبديل روزگار اخير علامه سيد محمد حسين طباطبايي آنرا نپذيرفته و نوشتهاند:
« داستان خالي از اشكال نيست، سبكترين اشكال آن ، ترديد پيامبر در وحي الهي و ترديد بلكه گمان وي به چيرگي شيطان بر او و بدتر از آن آرامش يافتنش با كلام مردي نصراني است و ...»[37]
اين نكته را فقط به لحاظ اينكه « تاريخ قرآن» نگاران در گزارش آن سهلانگاري كردهبودند آوردم، در نقل و گزاش روايات منابع كهن، از اين دست فراوان است. كه عالمان و به ويژه پژوهشيان كه آهنگ نقد و تحليل دارند بايد بدانها توجه كنند.
[1] . اين بنده در پژوهشي بلند در باب تاريخ تفسير قرآن كريم و به هنگام بحث از تفسير در قرن چهاردهم كه بدان عنوان «دوره تجديد» داده ام، در حد مجال و آگاهيهايم به اين موضوع پرداخته ام و زمينهها و عوامل برآمدن آن تحول و به ويژه در حوزة تفسير قرآن كريم را واگفتهام.
[2] . البرهان، 1 / 233.
[3] . الفهرست / 167، چاپ رضا تجدد.
[4] . معجم الأدباء، 7 / 151.
[5] . الوافي بالوفيات، 11 / 96.
[6] . الفهرست / 167، چاپ فلوگل.
[7] . سعد السعود / 23.
[8] . همان / 274 .
[9] . الفهرست / 147.
[10] . همان / 37.
[11] . كتابخانة ابن طاووس و احوال و آثار او 560.
[12] . «تئودور نولدكه» (1836 – 1931) كه به گفته عبدالرحمن بدوي، «شيخ المستشرقين» آلمان به شمار است، از خاور شناسان پر اطلاعي است كه پژوهشها و مطالعات وي را در تاريخ، ادبيات و اساطير ژرف و گسترده دانستهاند. براي آگاهي از شخصيت علمي و آثار وي ر، ك: موسوعة المستشرقين / 595؛ نقد آثار خاورشناسان / 61؛ آراء المستشرقين حول القرآن الكريم و تفسيره ؛ 2 / 496 به بعد.
آراء و انديشههاي او رد ميان خاورشناسان از جايگاه بلندي برخوردار است و در پژوهشهاي مرتبط با نزول، جمع و تاريخ قرآن آراي وي به شدت بر انكار ديگران سايه افكنده است. گلدزيهر، از او به عنوان «پيشواي بزرگ» ياد مي كند (مذاهب التفسير الاسلامي / 7) وي در كتاب ياد شده مكرر به آراء و انديشه هاي نولدكه استناد كرده است. آرتور جفري نيز ضمن ستايش شيوة بحث نولدكه، مي گويدك “اكنون پژوهش او در اروپا بنياد تمام پژوهش هاي علوم قراني است.” (المصاحف، سجستاني، مقدمه / 4 چاپ مصر).
بلاشر، نيز در مقدمة ترجمة قرآن، كه پس از نشر ترجمهاش آن را بازنگاري كرده و به گونة كتابي مستقل منتشر كرده است بيشترين تكيه را بر كتاب «نولدكه» دارد. (در آستانة قرآن، بلاشر، ترجمه: راميار / 4)
كتاب نولدكه، ترجمه نشده است، نه به عربي و نه به فارسي، اما گزارشهايي از متن آن نشان مي دهد كه برخي از اظهارنظرهاي وي بس تنك مايه و كژانديشانه است، از جمله وي بر اين باور است كخ «حروف مقطعه» اشارهاي است به نامهاي صحابيان!! (آراء المستشرقين...، 1/186 و 2/491 و 496 و ...) .
[13] . نقد آثار خاورشناسان، به نقل از تاريخ قرآن نولدكه، 2 / 36، متن آلماني.
[14] . آلاء الرحمن في تفسير القرآن، 1/22.
[15] .معجم المطبوعات العربيه، 1/670، البرهان، 1/326 (پانوشت).
[16] . مجله الرساله، ش190، ص1319، تاريخ القرآن، تحقيق محمدعبدالرحيم/ 17.
[17] . تاريخ القرآن، ابو عبدالله الزنجاني، القاهره مطبعة لجنه التأليف و الترجمة و النشر، 1935م، اين چاپ به سال 1387 در تهران و به گونهي افست و به وسيله «مكتب الصدر» نشر يافته است و نيز به سال 1404 از سوي سازمن تبليغات اسلامي، با حروف نگاري جديد.
[18] . تاريخ القرآن، ابوعبدالله الزنجاني، تحقيق محمدعبدالرحيم، تقديم: الأستاذ المرحوم محمد كردعلي، دارالحكمه، دمشق، 1410.
[19] . شخصيات ادركتها، سيد صالح شهرستاني / 73، مقدمهي تاريخ القرآن و ترجمه فارسي آن.
[20] .ر.ك، بينات، ش6/32، مقالة “قرآن پژوهي ژرفنگر”
[21] . ر.ك: محمدطاهرالكردي الخطاط، حياته و آثاره، عبدالطيف بن عبدالله بن دهيش، معجم مؤرخي الجزيرة العربية / 126، موسوعة الدبارء والكتاب السعوديين، 3/126، تكملة معجم المؤلفين / 501.
[22] . الموسوعة القرآنيه، 1/323 – 404.
[23] . تكملة معجم المؤلفين، 11 و 649 .
[24] بنگريد به : رساله الاسلام(القاهره، دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه )، 12/356 ، 361.
[25] پژوهشي در تاريخ قرآن كريم /90.
[26] سيره ابن هشام، 1/237؛ تاريخ طبري، 2/300 ؛ جامع البيان ،1/317؛ صحيح مسلم،1/252؛ صحيح بخاري، 1/4؛ الروضالأنف،2/396؛ الوسيط في تفسير القرآن المجيد، 5/528؛ المحرر الوجيز، 5/528؛ لامحررالوجيز، 5/501؛ مجمعالبيان، 10/514؛روض الجنان(تفسير ابوالفتوح رازي)،20/334.
[27] آقاي علي دواني در مقالهاي بلند و ارجمند تمام اين نقلها را آورده و نقد كردهاند، و افزون بر آن چون تباه بودن محتواي اين نقلها را در چگونگي آغاز وحي نشان دادهاند،با تكيه بر روايات منقول از معصمومان(ع) چهرهاي پذيرفتني و شايسته از آغاز وحي را ترسيم كردهاند، يادنامه طبري ، مقاله«آغاز وحي و بعثت پيامبري در تاريخ و تفسير طبري».
[28] الي المجمع العلمي العربي بدمشق /82، علامه شرفالدين بدين حديث در كتاب بس ارجمند خويش «النص و الاجتهاد» نيز پرداخته است. چگونگي نقد اين بزرگوار در هر دو كتاب يكسان است. النص و الاجتهاد/420.
[29] تاريخ القرآن/66، 88،از چاپ آقاي محمد عبدالرحيم.
[30] الروض الانف ،2/396.
[31] النص و الاجتهاد، پيشين. شگفتا كه برخي از عالمان و محدثان اهل سنت، اين روايت را استوار دانسته و بدين روايت استناد كردهاند كه « تكليف ما لايطاق» جايز است . فتحالباري ، 8/551 ، ارشادي الساري ،1/63،الصحيح من سيرة النبي الاعظم، 2/297.
[32] تاريخ قرآن / 56.
[33] پژوهشي در تاريخ قرآن كريم /35.
[34] تاريخ القرآن/26.
[35] التمهيد، 1/78،تاريخ قرآن /18.
[36] التمهيد، 1/124 و نيز تاريخ قرآن /43.
[37] الميزان ، 20/329.