الله ولي‌المؤمنين

پدیدآوراحمد شماع‌زاده

تاریخ انتشار1388/02/12

منبع مقاله

share 820 بازدید
الله ولي‌المؤمنين

احمد شماع زاده

ـ در قرآن‌كريم نزديك به دويست‌وبيست آية داراي واژه‌اي با ريشة ‹ولي› وجوددارد؛ از همة آنها مشهورتر، آيه‌هاي پس از آيه‌الكرسي است: الله وليّ‌الذين آمنوا يخرجهم من‌الظلمات الي‌النّور و الذين كفروا اولياءهم‌الطاغوت يخرجونهم من‌النّور الي‌الظلمات
ـ معناي همة اين واژگان، بر اين اصل استوار است كه خداوند وليّ(سرپرست) مؤمنين است؛ و كس ديگري نمي‌تواند ولي مؤمنين باشد،‌ زيرا او تنها كسي است كه عهده‌دار و توانا بر اين مهم است.
ـ خداوند اسماء و صفات بسياري دارد كه فراگيرند و همة آفريدگان را دربرمي‌گيرد؛ مانند رحمن، خالق، رازق، ربّ. اما صفت ‹ولي› صفتي اختصاصي براي خداوند نسبت به مؤمنين، و ويژة آنان است؛ يعني نه خداوند ‹وليّ› كس يا چيز ديگري است؛ و نه مؤمنين مي‌توانند جز خداوند ‹وليّ› ديگري داشته‌باشند. اين معنا از همة دويست‌وبيست آيه بر‌مي‌آيد؛ مانند توبه 116:

مالكم من دون‌الله من ولي و لانصير

ـ يكي از واژگان مرتبط به ‹ولي›، ‹مولا› به معني ‹سرور› است؛ كه در قرآن چندين بار در همان جهتي كه در پيرامون ‹ولي› بيان‌شد، آمده و توسط امام علي(ع) در دعاهايي مانند كميل، صباح، و مناجات آن حضرت، خطاب به خداوند به‌كارگرفته‌شده‌است. تنها حضرت رسول اكرم در حديث مشهور به ‹حدبث ولايت›، آن را به عنوان همان معناي ‹سرور› در مورد خود و حضرت علي(ع) به‌كاربرده‌است، و نه ‹سرپرست›.
ـ واژة آميختة ‹اولي‌الامر› دو بار در آيه‌هاي 59 و 83 سورة نساء آمده كه مراد از آن به‌ قول شيعه، امام علي عليه‌السلام است؛ ولي اغلب اهل تسنن آن را واژه‌اي عام مي‌دانند كه به حكمران و رهبر مسلمين اطلاق‌مي‌گردد. شيعه تنها امامان معصوم را ‹اولي‌الامر› مي‌داند.
ـ واژة اولي در ‹اولي‌الامر› ربطي به ‹ولي› پيدا نمي‌كند؛ زيرا به معناي ‹دارنده› و ‹صاحب› است؛ مانند ‹اولي‌العزم› يعني پيامبران صاحب عزم. پس معناي ‹اولي‌الامر›، ‹ولي امر› نيست، بلكه ‹صاحب‌الامر› يا ‹داراي امارت› است.
ـ آية «انما وليكم‌الله و رسوله و الذين آمنوا … » (مائده: 55) نيز معناي ‹دوستي› مي‌دهد، چنانكه از آية 51 تا آخر آية 57 كه اين آيه نيز در ضمن آنها آمده سخن از دشمني اهل كتاب و كافران با مؤمنين، و توصية قرآن به اين است كه دوست‌ شما خدا، رسول(ص)، علي(ع) و ديگر مؤمنين اند.
ـ واژه ‹ولايت› تنها يك بار در قرآن آمده كه معناي آن نيز ‹دوست‌داشتن› است.(انفال: 72)
ـ از تمام موارد فوق برمي‌آيد كه در قرآن و اسلام و در ميان رهبران شيعه، واژه ‹ولي› به معناي ‹سرپرست›، جز براي خداوند، براي كس ديگري حتي پيامبر عظيم‌الشأنش به‌كارنرفته، و به‌كارگيري آن شرك است. به همين دليل حتي براي امام غائب، عنوان ‹صاحب‌الامر› را به‌كار‌برده‌اند، و يا ‹ولي‌عصر›. ‹ولي› در ‹ولي‌عصر› نيز، به معناي نماينده و حجت خداوند برروي زمين در يك مقطع تاريخي است؛ نه به معناي ‹سرپرست مؤمنين›.

تحريف دين در طول تاريخ

حال ببينيم كه اين واقعيت‌هاي اسلامي و شيعي، چگونه در طول تاريخ، تحريف‌شده‌اند:
1ـ در ششمين عمل از اعمال مستحبي شب سيزدهم ماه رجب، تولد حضرت علي(ع) آمده‌است: ‹بعد از سلام چهارمرتبه بگويد: الله الله ربي لااشرك به شيئاً ولااتّخذ من دونه وليّاً و هرچه مي‌خواهد بخواند. و اين نماز را بدين طريق سيد از حضرت صادق عليه‌السلام روايت‌كرده وليكن شيخ در مصباح فرموده(با چند نقل قول) ميگويي: الله‌الله‌ ربي‌ لااشرك‌ به ‌شيئاً وماشاءالله‌ لاقوه الا بالله العلي‌العظيم›
اولين دعاي نماز، كاملاً توحيدي است و دوري‌جستن حتي از هرگونه شرك خفي و كوچك و ‹ولي نگرفتن جز خداوند›؛ در آن تأكيد شده‌است؛ بويژه كه ‹الله› دوبار در آغاز دعا تكرار شده و كل دعا چهار بار بايستي تكرار شود.
اما مي‌بينيم كه نمي‌گذارند اين دعاهاي ضدشرك به همين شكل باقي بماند و فرهنگ قرآن در دعاها جاري و ساري شود؛ و شكل دوم دعا به‌وجود آمده است كه بخش دوم(ماشاء….) آن ربطي به بخش اول پيدانمي‌كند.
چرا اين كاري را كرده‌اند؟ زيرا مي‌بينيم اگر بخش دوم عوض‌نشود، چگونه مي‌توانند علي(ع) را ولي خود بگيرند، و بعد هم در شب ولادتش بگويند ‹اگر كسي جز خداوند را ولي بگيرد›، شرك ورزيده‌است؟
حقيقت اين است كه امام صادق(ع) مي‌خواسته به شيعه بگويد: بايستي در شب ميلاد آن حضرت چنين گفت تا به شرك آلوده‌نشويم؛ و با اين دعا، ايشان خواسته‌است، درسي به پسينيان از شيعه بدهد؛ كه متأسفانه آن را نگرفته‌ايم، و برعكس آن را عمل‌كرده‌ايم.
2ـ گفتيم كه هيچ‌يك از دعاهايي كه از معصومين واردشده، شرك‌الود نيست. و اگر شركي ديده‌شد بايد حتم دانست كه از معصوم نيست. از آنجا كه پيشگام ‹دعا› امام علي است و سپس در داشتن بيشترين دعاها، امام سجاد پيشگام است، براي ‹دعاسازي› دست شيعيان غلوكننده(رجوع‌شود به گفتار ‹قربه‌ الي‌الله›)، تا اندازه‌اي بسته‌بوده،‌ و جز در مواردي همچون مورد بالا، نتوانسته‌اند در مفاهيم ضدشرك قرآن دستكاري‌كنند.
3ـ از آنجا كه در مورد زيارت‌ها قضيه عكس مي‌شود، يعني تنها برخي از زيارت‌هايي كه امامان معصوم بر سر مزار پدران خود خوانده‌اند، ثبت‌وضبط شده‌است، دست شيعه بويژه غلات، براي ‹زيارت‌سازي› بازشده و هرچه خواسته‌اند، ساخته‌ و يا كم‌وزيادكرده‌اند؛ بويژه پس از دوران غيبت امام زمان(ع)، كه بازدارنده‌اي هم نبوده‌است. (براي آگاهي بيشتر در اين زمينه به گفتار ‹قربه الي‌الله› بازگشت شود) به برخي از آنها مي‌پردازيم:
ـ در اعمال مسجد كوفه: سلّمت لامرالله لااشرك به شيئاً و لااتخذ مع‌الله ولياً(در اينجا نيز مي‌گويد تسليم امر خدا شدم و چيزي را به او شريك قرارنمي‌دهم‌؛ و نمي‌گيرم با خدا كسي را ‹ولي›. يعني حتي در كنار خدا هم ولي ديگري نه، كه شرك است) ولي پس از آن مي‌خوانيم: انّ علياً والائمه المهديين من ذريته عليهم‌السلام اوليائي(در اينجا تمام امامان عليهم‌السلام را ولي گرفته).
ـ در آخرين زيارت صاحب‌الامر: السلام علي محيي‌المؤمنين و مبيرالكافرين…
ـ در دعاي نماز اين زيارت: وليّ‌المؤمنين و مبيرالكافرين
با مقايسة اين دو جمله نيز متوجه‌مي‌شويم كه اين زيارت نيز دستكاري شده و ‹محيي‌المؤمنين› كه با ‹مبيرالكافرين› همخواني دارد، در شكل ديگر زيارت، به ‹ولي‌المؤمنين› تغييريافته‌ كه هم با ‹مبيرالكافرين› بي‌ارتباط‌است؛ و هم خداوند گفته ‹ولي‌المؤمنين› منم و بس.
4ـ در ‌هرجا كه ‹ولي‌الله› را براي ائمة اطهار به‌كارمي‌بريم، اين معني از ولي با آن معني كه آورديم تفاوت بسيار دارد و اشكالي بر آن نيست؛ زيرا بر اساس همان حديث ولايت اميرالمؤمنين، به معناي ‹تولّي› و دوست‌داشتن(و نه سرپرستي) اميرالمؤمنين و خاندان و فرزندان اوست. در آنجا ‹ولايت‌المؤمنين›، به معني ‹سرپرستي مؤمنين› است كه تنها شايستة خداونداست، ولي در اينجا ‹ولايت‌الله› به معني ‹دوستي با خداوند› است، كه شايستة امامان است: انّ علياً وليّ‌الله(علي دوست خداست) همچنانكه موسي كليم‌الله(هم‌سخن خدا)ست.

چرا ‹وليّ‌المؤمنين›، تنها خداست؟

حال اين سؤال پيش مي‌آيد كه چرا خداوند تا اين اندازه اصراردارد كه ‹ولي‌المؤمنين› تنها خود او باشد و نه كس ديگري، حتي اگر آنكس رسول اكرم اسلام باشد؟
همواره، خودشناسي پاية خدا‌شناسي است، هرگاه به مشكلي خداشناسي برخوردكرديد، خود را مثال بزنيد. مثلاً اگر مي‌خواهيد بدانيد خداوند چقدر شما را دوست‌دارد،‌ ببينيد شما چقدر فرزند خود را دوست‌داريد. آنگاه تا اندازه‌اي ميزان دستتان مي‌آيد. بنابراين، براي پاسخگويي به اين پرسش نيز ناگزيريم كه اين مثال را بياوريم:
شما خانواده‌اي داريد، آن خانواده را شما به‌وجودآورده؛ و با منظور و هدفي تشكيل‌داده‌ايد. به‌پاي آن زحمت كشيده‌ايد؛ تا سروسامان يافته است.
آيا دلتان راضي مي‌شود كس ديگري حتي اگر بهترين عضو خانواده شما باشد، تا هنگامي كه شما زنده‌ايد، سرپرستي خانوادة شما را برعهده‌بگيرد؟

مسلم است كه پاسخ، قاطعانه، هرگز خواهدبود.

خداوند هم كه خود را مالك و صاحب همه‌چيز ما مي‌داند، چگونه مي‌شود راضي‌ به چنين وضعي شود؟ همان‌گونه كه شما در چنان شرايطي خود را بي‌هدف و آن وضع را توهيني به خود مي‌دانيد،‌ خداوند نيز چنين وضعي را توهيني به خود و شرك مي‌داند، و كاملاً هم حق دارد كه چنين فرضي را داشته‌باشد.
در ارتباط با ولايت يا سرپرستي الهي اين سؤال پيش مي‌آيد كه آيا خداوند كه تمام كيهان و از جمله زمين ما و خود ما را هدفمند و روشمند آفريده‌است، در جزئيات زندگي ما نيز دخالت‌مي‌كند؟ يا اينكه ما را رهاكرده و بر مبناي مقررات و قانون‌هاي جهان، اگر راه درست را نرويم در زير سنت‌هاي الهي و قانون‌هاي مشخص اين طبيعت و جهان خردمي‌شويم؛ و هرگاه روش درستي انتخاب‌كنيم، به سعادت خواهيم رسيد؟
همان مثال خانواده را مي‌آوريم. تا هنگامي كه انسان به بلوغ نرسيده، و رشد بسنده‌اي نيافته، نيازمند هدايت مستقيم والدين است. ولي هنگامي كه به‌رشدرسيد، و تشكيل خانواده‌ جداگانه‌اي داد، والدين ديگر نه به‌گونه‌اي مستقيم، بلكه دورادور از فرزند خود مراقبت‌مي‌كنند؛ و آنگاه كه كاملاً بر زندگي چيره‌شد، ديگر تنها با او رابطة عاطفي و مشورتي خواهدداشت؛ و درصورتي‌كه مرتكب خطايي شد،(چه بزرگ و چه كوچك) طبق قانون و مقررات جامعه با او رفتارمي‌شود،‌ هرچند نابودشود.
خداوند نيز كه سرپرست ماست، همين گونه با ما رفتارمي‌كند. براي همين است كه تا هنگامي كه نادانيم، خطاها را مي‌بخشد، براي همين است كه روزي همه را مي‌رساند،‌ و هنگامي كه به رشد و نمو رسيديم، و در طول زندگاني، با ما رابطة عاطفي و مشورتي و وكالتي برقرارمي‌كند.
از سوي ديگر راه بازگشت را همواره بازگذارده‌است؛ مگر هنگامي كه بنده‌اش، به او شرك بورزد. ‹شرك›، خط قرمز خداوند و ‹شهر ممنوعة› اوست. مشرك‌، همانند فرزندي است كه نه تنها پدرش را به پدري پذيرا نباشد، بلكه شخص ديگري را پدر خود دانسته‌است، يعني غيرخدا را سرپرست خود قرارداده‌است. چگونه او را ببخشد؟
ان‌الله لايغفر ان يشرك به و يغفر مادون ذلك لمن يشاء (نساء: 48 و 116)
در اين ميان جايگاه ‹كافرين› نيز مشخص مي‌شود. خداوند گفته، خودش سرپرست ايمان‌آورندگان است، و نگفته سرپرست مسلمين. پس در خانوادة مؤمنين همة آناني كه سرپرستي خداوند را پذيرفته‌اند جاي‌مي‌گيرند، از هر دين و كيشي.
در فرهنگ قرآن، كافر به كسي گفته‌مي‌شود كه ولايت خداوند را نپذيرفته‌باشد؛ ولي شرك هم نورزيده‌باشند؛ همانند فرزندي كه پدر خود را پذيرا نبوده، ولي پدر ديگري را هم نپذيرفته؛ به همين دليل كافر برخلاف مشرك، هرگاه ايمان بياورد، در خانوادة الهي عضو‌شده و جزء آن به‌‌حساب‌‌‌‌آمده، و خداوند ‹ولي› او نيز مي‌شود.

مقالات مشابه

ارتباط اسماء الهی با محتوای آیات در سوره آل‌عمران

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدعبدالرسول حسینی‌زاده, سیدابراهیم مرتضوی

ارتباط معنايي اسماي حسناي خداوند در فواصل آيات با محتواي آن ها

نام نشریهمشکوة

نام نویسندهسیدعبدالرسول حسینی‌زاده

جایگاه رحمت الهی در تفاسیر فریقین

نام نشریهپژوهش‌های تفسیر تطبیقی

نام نویسندهابراهیم ابراهیمی

بررسی و نقد دیدگاه صاحبان تفسیر المنار درباره‌ی قاعده‌ی بلاکیف

نام نشریهاندیشه دینی

نام نویسندهنهله غروی نائینی, نصرت نیل‌ساز, عبدالله میراحمدی

مفهوم‌شناسی تربیتی هم‌نشینی برخی از اسمای الهی در قرآن

نام نشریهمطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی

نام نویسندهمحسن قاسم‌پور, مهدی مطیع, پیمان کمالوند

معناداری یا بی‌معنایی گزاره‌های قرآن

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمینا شمخی

بررسی صفات خبری موهم داشتن اعضاء و جوارح برای خداوند با نظر به تفاسیر شیعه و اهل سنّت

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمهرداد صفرزاده, سمیرا حیاتی, عبدالحسین شورچه