قرآن كريم در يك نگاه كلي، آيات الهي را به دو گونه اساسي تقسيم ميكند: زباني (شفاهي ) و غير زباني (طبيعي).
« وحي كه شكل برجسته ارتباط زباني ميان خدا و انسان است تنها جزيي از يك دسته نمودهاي كلي است كه مجموع آنها در ذيل مفهوم وسيعتر ارتباط خدا، انسان واقع ميشوند[1] و از اين جهت كه اداركي و تصوري (Concentual) است دقيقتر از نوع ديگر است ( زيرا) اراده الهي را به صورتي انفصالي و شمرده نمايش ميدهد[2]» .
اكنون آنچه در اينجا مطرح است، بحثي است كه در ميان دانشمندان علوم قرآني بر سر چگونگي پيوند يافتن آيات وحياني در گرفته است كه آيا چينش فعلي آنها، محصول عمل و ديدگاه صحابه است يا در كار تنظيمشان تنها دستي از وحي و توقيف، نقش آفرين بوده و غيري در آن دخالتي نداشته است؟
در پاسخ به اين پرسش ـ كه از طرفي با مبحث عدم تحريف قرآن در ارتباط است ـ نخست به كيفيت نزول سور نظري ميافكنيم ، سپس دلايل خود را مبني بر توقيفي بودن ترتيب آيات، متذكر ميشويم. آنگاه به تحليل و تفسير معاني آياتي خواهيم نشست كه در ارتباط با موضوع چگونگي ترتيب آيات، جلوهاي روشن دارند.
بطور كلي از دو نظرگاه ميتوان نظم آيات را مورد بررسي قرار داد:
1ـ نظم كلمات قرآني در قالب آيات.
2ـ نظم آيات در ضمن سورهها .
به عقيده تمامي فرقههاي اسلامي، نظم گرفتن الفاظ و كلمات در عبارات قرآني قطعاً بر طبق وحي آسماني صورت گرفته و هيچ دستي از بشر اندك دخل و تصرفي در آن نداشته است. در اين مسأله بحثي نيست اما مطلب اساي چگونگي چينش آيات در قالب سورههاست . كه عنوان بحث فعلي را نيز به خود اختصاص داده است.
شواهد و قرائن فراواني كه پيش رو داريم نشان ميدهد كه اكثريت قاطع سور قرآن يكباره و دفعتاً نازل شده است؛ هر « بسمله» اي كه نازل ميشد سوره نويني پايهگذاري ميكرد كه آيات نازله بعدي را در خود جاي ميداد.
ابن عباس ميگويد:
« هر گاه بسملهاي نازل ميشد،پيغمبر (ص) و اصحاب، متوجه پايان سوره قبلي و آغاز سوره ديگر ميشدند[3]».
از امام ابوعبدالله صادق (ع) نقل است كه فرمود:
«صحابه، پايان سوره قبلي و شروع سوره بعدي را با نزول بسمالله الرحمن الرحيم در مييافتند[4]».
همچنين آياتي از خود قرآن كه با تعبير «إنزال» (نزول دفعي و يكپارچه )، از يكپارچگي نزول سورهها سخن گفته است، گواه اين مدعا تواند بود:
1ـ « سورة أنزلناها و فرضناها و أنزلنا فيها آيات بينات[5]».
2ـ « واذا ما أنزلت سورة فمنهم من يقول ايكم زادته هذه ايماناً [6]».
اين چنين نزولي، علاوه بر اين كه به طور قطع سورههاي كوتاه را شامل ميشده، همچنين درمورد بعضي سورههاي طولانيتر قرآن مانند انعام[7] و توبه [8] به طور حتم صادق بوده است.
شكلگيري طبيعي آيات در درون سورهها، تصريحي ويژه از جانب پيامبر (ص) نميطلبيد؛ چه كاتبان خود فهميده بودند كه آيات نازله را بايد در سورهاي جاي دهند كه بسمله آن قبلاً نازل شده بود. چنين ترتيبي كه « ترتيب طبيعي » نامگذاري شده[9]، اساسيترين و گستردهترين عامل تنظيم آيات در سورههاست.
غير از « ترتيب طبيعي» عامل ديگري نيز در نظم بخشيدن به آيات قرآني دست داشته است و آن تصريح حضرت رسول (ص) دائر بر سازمان يافتن آيه يا آياتي بر ترتيبي بجز« ترتيب طبيعي» آنهاست كه طبعاً در موارد اندكي اتفاق افتاده است. لازم به ذكر است كه اعتقاد به اين مسأله،در هر مورد ، به وجود روايت و ثبوت آن محتاج است تا خروج از « ترتيب طبيعي» را اثبات كند . شايد روايات زير. نمايشگر وضعيت اخير باشد:
احمدبن حنبل از عثمان بن أبي عاص نقل ميكند:
« در محضر حضرت رسول(ص) نشسته بودم، در اين هنگام ديدم كه حضرتش ناگاه به جايي خيره شد، آنگاه چشمان خود را فرو انداخت و گفت : جبرئيل به نزد من آمد و دستور داد تا آيه « ان الله يأمر بالعدل و الاحسان و ايتاءذي القربي[10]» را در سوره نحل ميان آيه شهادت (گواهي [11]) و آيه عهد (پيمان [12])قرار دهم [13].
باز دراين باره روايت است كه : « آخري آيه نازله « و اتقوا يوماً ترجعون فيه الي الله[14]» است كه بنابر اشاره جبرئيل در سوره بقره ميان آيات ربا [15]و دَيْن [16]جاي گرفته است [17]».
از ابن عباس و سدي حديث است كه پيامبر اكرم (ص) فرمود:
« آيه « واتقوا يوماً ترجعون فيه الي الله» آخرين آيه نازله است كه جبرئيل به من دستور داد تا آن را در رأس آيه 280 سوره بقره قرار دهم [18]».
ابن عباس ميگويد:
« طي دوران رسالت، سورههاي متعددي بر پيغمبر (ص) فرود آمد . هر گاه آياتي از قرآن نازل ميگشت، حضرتش كاتبان وحي را فرا ميخواند و آنان را مأمور ميساخت كه آيات را در ضمن سورهاي جاي دهند كه فلان مطالب در آن مذكور آمده است[19]».
با اين توصيف ، مشخص خواهد شد كه مراد از مرتب شدن مصحف امام علي(ع) برحسب ترتيب نزول همانا تنظيم آن طبق ترتيب نازل شدن سورههاست [20]. بنابراين ديگر سخن عكرمه كه :
« اگر انسيان و جنيان دور هم جمع آيند تا قرآن را بر حسب نزول مرتب كنند. از اين كار عاجز خواهند ماند[21]» وجه درستي ندارد، زيرا قاعدتاً چنين كاري براي آنان كه از معاصرت پيامبر (ص) بهره برده و از نزول تدريجي يك يك آيهها آگاه شدهاند، آسان و ممكن بوده است.
دو گونه دليل بر توقيفي بودن ترتيب آيات در چارچوب سورهها ميتوان ارائه داد كه در زير به طور اختصار به گفتگو درباره آنها ميپردازيم :
علاوه بر نقلهايي كه درباره تشخص سور در بخش جمع قرآن در زمان رسالت از نظر گذشت، احاديثي وجود دارد كه در ضمن آنها پيامبر (ص) از آغاز و انجام سورهها نام برده است. اين احاديث ، همگي نشان ميدهد كه ساختمان كلي سورهها در زمان نزول معين شده است:
1ـ « قال رسولالله (ص9 : من قرأ آخر سورة الحشر ثم مات من يومه اوليلته كفر عنه كل خطيئة عملها [22]».
ترجمه : هر كس كه آخر سوره حشر را قرائت كند و در آن شب يا در آن روز بميرد، لغزشهاي اعمالش پوشانده ميشود.
2ـ « قال النبي (ص): من قال بكرة : اعوذبالله السميع العليم من الشيطان الرجيم و قرأ ثلاث آيات من آخر سورة الحشر، وكل الله عليه سبعة الاف من الملائكة يحافظونه و يصلون عليه الي الليل[23]».
ترجمه : كسي كه در صبح بگويد: « أعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم» و سه آيه از آخر سوره حشر را بخواند خداوند هفت هزار ملائكه بر او ميگمارد كه از او محافظت كنند و تا شام بر او درود فرستند.
3ـ « قال النبي (ص) : من قرأ بالآيتين من آخر سورة البقرة في ليله كفتا[24]».
ترجمه : هر كس كه دو آيه پايان سوره بقره را در شب بخواند ، او را كفايت ميكند .
علاوه بر اين، همه رواياتي كه در بخش فضايل سور در كتب حديثي به طور پراكنده از زبان حضرت رسول (ص) نقل شده است، ميتواند به عنوان دلايلي برآورد شود كه با خود نشان از توقيف در ترتيب آيات دارد.
اين نقلها روي هم رفته بيانگر شكل گيري و تعين سورهها در دوران رسالت است. وقتي در آن دوران، اول و آخر طولانيترين سوره قرآن مشخص بوده، به طريق اولي سورههاي كوتاهتر نيز از اين مزيت برخوردار بوده است.
در كنار احاديث فوق، رواياتي هست كه شيوه تلاوت پيغمبر اكرم (ص) را بيان ميكند . دراينگونه روايات،اسامي بسياري از سورههاي قرآن از زبان مبارك پيامبر (ص) ياد شده است:
1ـ « كان رسول الله (ص) يصلي بالغداة بعم يتسائلون و هل أتاك حديث الغشيه و الاأقسم بيوم القيامة [25]».
ترجمه: رسول خدا(ص) در نماز صبح خود، سورههاي « عم يتسائلون» و « هل أتاك حديث الغاشية » و « الاأقسم بيوم القيامة » را تلاوت ميفرمود.
2ـ « ان النبي كان اذا قرأ(قل أعوذ برب الناس)، إفتتح من (الحمد) ثم قرأ من البقره الي ( اولئك هم المفلحون ) ثم دعا به دعاء الختمة ثم قام[26]».
ترجمه: نبي اكرم (ص) [ به هنگام ختم قرآن ] هر گاه به پايان سوره « ناس» ميرسيد، بعلاوه ، سوره حمد و آياتي از بقره را تا « اولئك هم المفلحون» ميخواند، آنگاه دعاي ختم قرآن را قرائت ميفرمود و از جاي برميخواست .
با عنايت به آنچه نقل آمد، ديگر جاي ابهامي در زمينه چگونگي ترتيب يافتن آيات در سورهها باقي نخواهد ماند. مگر اينكه به هر گونه نقل تاريخي، با نگاهي ترديد آميز نگريسته شود و يا با خيالپروري، واقعيات به طور واژگونه جلوه داده ميشود كه در آن صورت ديگر وقوع هيچ رخداد تاريخي را جز آن كه با ديدگاه خاصي هماهنگ باشد، نمي توان به اثبات كشاند.
1ـ « إنَّك لَتُلقَّي القرآنَ من لدن حكيم عليم[27]».
2ـ « انا نحن نزلنا عليك القرآن تنزيلا[28]».
3ـ « قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين [29]».
4ـ « و نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شيء و هديً و رحمة و بشري للمسلمين[30]».
5ـ « و انزل الله عليك الكتاب و الحكمة و علمك مالم تكن تعلم[31]».
6ـ « و لما جاء هم كتاب من عندالله مصدق لما معهم [32]».
7ـ « و أوحي الي هذا القرآن لانذركم به ومن بلغ [33]».
اين آيات و دهها آيه ديگر كه از نزول قرآن از جانب خدا سخن گفته است، حاكي از آن است كه تأليف آيات در چارچوب سورهها همچون الفاظ و معاني آنها از جانب خداوند متعال است، چه اساساً نسبت كتابي به صاحب اثري وقتي درست مينمايد كه علاوه بر لفظ و معنا، ساختار عبارات آن هم از خود او باشد.
در كنار اين آيات، آيات ديگري نيز وجود دارد كه بيانگر عدم نفوذ تحريف و تغيير در قرآن است. آيه:
« انانحن نزلنا الذكر و اناله لحافظون[34]».
از اينگونه آيات است كه ضمن تأكيد بر نزول قرآن از جانب خدا، به روشني بيانگر عدم رخنه هر گونه تحريف و تبديل به آن است .
لازم به يادآوري است كه برخي مخالفان صيانت قرآن از تحريف ، احتمال عود ضمير(هُ) در : « اناله لحافظون» . به محمد (ص) را نشانهاي بر عدم كفايت آيه «ذكر» در بيان عدم تحريف قرآن گرفتهاند . اين مدعيان اظهار داشتهاند همان طور كه منظور از ضمير (ك) در آيه:« والله يعصمك من الناس». حضرت رسول (ص) است، ضمير(ه) در «اناله لحافظون » به شخص پيامبر(ص) برميگردد.
اما بايد دانست كه دليلي بر اين احتمال نيست؛ خود الفاظ به روشني تعيين كننده مرجع ضميرند و آيه « عصمت » چنانكه اينان گفتهاند، هيچ ارتباطي با آيه « ذكر» ندارد[35].
باز بعضي ديگر احتمال دادهاند كه مراد از « ذكر» حضرت رسول (ص) باشد . منتها در استدلال خود به آيه مبارك :
« قد انزل الله اليكم ذكراً . رسولاً يتلوا عليمك آيات الله ...[36]» استناد جستهاند كه در آن « ذكراً » و « رسولاً» در كنار هم آمدهاند.
در پاسخ به اين احتمال شايان ذكر است كه حتي دراين آيه، مراد از « ذكر» رسول نيست،زيرا « انزال» با امور معنوي و آسماني سازگار است نه با پيغامبر كه همانند ديگر افراد بشر ويژگيهاي انساني دارد[37]. مفسران در بيان معناي آيه توجيه كردهاند كه قبل از « رسولاً» بايد فعل « أرسلنا » را در تقدير گرفت و گرنه آوردن « رسولاً» در پي فعل « أنزلنا» هيچ مناسبتي ندارد.[38]
بعلاوه بايد توجه داشت كه پيش از آيه « ذكر» ، سخن از قرآن است كه خود قرينهاي است براي اين كه معناي «ذكر» را «كتاب» بدانيم.
« يا ايها الذي نزل عليه الذكر انك لمجنون لوما تأتينا بالملائكة ان كنت من الصادقين. مانزل الملائكة الا بالحق و ما كانوا اذاً منظرين [39]».
در واقع خداوند ضمن آيه « ذكر » در پاسخ به مشركان كه به پيامبر (ص) گفتند: تو ديوانهاي و نميتواني ذكر را حفظ كني، فرموده است: فرو فرستادن ذكر، كاري خدايي است و هموست كه نگاهباني آن را از هر گونه تحريف و تغيير بر عهده دارد.
آيه « وانه لكتاب عزيز لايأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد[40]» نيز مؤكد همين معناست. اساساً هر گاه در كلام تازي، متعلق نفي، اسمي معرف به (الف و لام 9 جنس باشد، افاده عموم ميكند.[41] بنابراين در اين آيه، عدم ورود هر گونه باطلي به قرآن مورد تأكيد واقع شده است.
وصف ( عزت ) كه به معناي حالتي است كه از مغلوب شدن باز ميدارد[42]، اين معنا را تأكيد ميكند . تحريف ، تغيير و تبديل بيشك از انواع باطل و مخل به ( عزت ) شمرده ميشود كه به هيچ روي به كتاب الهي راهي ندارد.
به گمان برخي صاحبنظران، اصحاب پيامبر (ص) نظرات خود را در گردآوري و تأليف آيات اعمال نمودهاند. اينان در اثبات مدعاي خويش بياناتي دارند كه به اعتقادتشان ميتوانند دال بر دخالت صحابه در تنظيم آيات باشد:
1ـ داستان جمعآوري قرآن از « عُسُب» ،لِخَافً» و محفوظات حافظان و نيز ماجراي يافتن دو آيه آخر سوره توبه در نزد « خزيمة بن ثابت» ، آشكارا نشان دهنده اعمال سليقه صحابيان در تنظيم آيات به حساب ميآيد.
از عمر منقول است كه :
« اگر اينها (دو آيه آخر سوره توبه ) بجاي دو آيه سه آيه بودند،خودم سورهاي جداگانه تشكيل ميدادم. حال به آخر يكي از سورههاي قرآن بنگريد و آن دو را در پايان آن ملحق سازيد[43]».
2ـ در ترتيب فعلي مصحف ، بعضي آيات منسوخ، مؤخر از آيات ناسخ آمدهاند، حال آنكه بر حسب نزول بايد بر عكس باشد. اين چگونگي ، بخوبي نشانگر اعمال ذوق در ترتيب آيات است[44]. در اين مسير به عنوان نمونه ميتوان به آيه 240 سوره بقره:
« والذين يتوفون منكم و يذرون ازواجاً يتربصن بانفسهن اربعة اشر و عشراً فاذا بلغن اجلهن فلاجناح عليكم فيما فعلن في انفسهن بالمعروف» نسخ شده است.[45]
در پاسخ به شبهات مطرح شده، شايان ذكر است كه نظر به جمعآوري قرآن در عصر نزول، اصولاً نميتوان به صحت سخن عمر و گردآوري قرآن از « عُسُب» و «لِخَاف » اعتقاد يافت، تا در نتيجه به ترتيب يافتن آيات توسط صحابه حكم نمود. جمع قرآن در عصر نزول به وقوع پيوسته و هيچ شكي در آن نيست.
راجع به تعقدم آيه ناسخ به آيه منسوخ ـ با فرض قبول وقوع نسخ در اين مورد بخصوص [46]ـ گفتني است كه تنها در نزول و فرود آمدن آيات، لازم است آيه منسوخ پيش از آيه ناسخ قرار گيرد نه در كتابت آنها در مصحف. با اين تقدير، از كجا كه خود پيامبر (ص) در مورد يا موارد خاصي، فرمان نداده باشد كه آيه منسوخ پس از آيه ناسخ واقع گردد[47]؟!
به هر صورت. با توجه دلايل متعدد و غير قابل انكاري كه در اين قسمت و نيز در بحث مربوط به جمعآوري قرآن با عصر نزول ملاحظه شد، ديگر شك و ترديدي در باب وجود توقيف در ترتيب آيات بر جاي نخواهد ماند.
در پايان، اين نكته تأكيد ميشود كه تنها در صورتي ميتوانيم درباره تناسب ايات سخن بگوييم كه به توقيفي بودن چينش آنها معتقد باشيم.
[1] توشيهوكوايزوتسو، ارتباط غير زباني ميان خدا و انسان، ترجمه احمد آرام(انتشارات بعثت ـ تهران ـ بدون تاريخ) ص 10.
[2] همان مأخذ، ص 15
[3] اليعقوبي، تاريخ اليعقوبي (دار صادرـ بيروت ـ بدون تاريخ ) ج 2، ص 34.
[4] بحار الانوار، ج 92، ص 236.
[5] نور/1.
[6] توبه /124.
[7] الاتقان في علوم القرآن، ج 1، ص 37 و نيز سيد علي كمالي دزفولي، شناخت قرآن ( انتشارات فجر ـ تهران 1362 هـ . ش) ص 294.
[8] حقائق هامة حول القرآن الكريم ، ص 142.
[9] التمهيد في علوم القرآن، ج 1 ص 212.
[10] نحل /90.
[11] « و يوم نبعث في كل امة شهيداً عليهم من انفسهم و جئنابك شهيدا علي هؤلاء».
[12] « و اوفوابعهدالله اذا عاهدتم و لاتنفقضوا الايمان بعد توكيدها».
[13] التمهيد في علوم القرآن، ج 1 ص 213.
[14] بقره/281.
[15] « ... و ذروامابقي من الربان آن كنتم مؤمنين. فان لم تفعلوا فأذنوا بحرب من الله و رسوله ... و أن تصدقوا خيرلكم ان كنتم تعلمون». بقره / 280ـ277.
[16] « يا ايها اذين امنوا اذا تداينتم بدين الي اجل مسمي فاكتبوه».
[17] التمهيد في علوم القرآن، ج 1 ص 213.
[18] مجمع البيان في تفسير القران، ج 2 ص 676.
[19] تاريخ اليعقوبي ، ج 2ص 43.
[20] حقائق هامة حول القرآن الكريم، ص 144.
[21] الاتقان في علوم القرآن، ج 1ص 58.
[22] بحار الانوار، ج 92 ص 309.
[23] همان مأخذ و جلد، ص 308.
[24] صحيح البخاري، ج 6 ص 589.
[25] بحوث في تاريخ القرآن و علومه، ص 103.
[26] الاتقان في علوم القرآن، ج 1ص 111.
[27] نمل / 6.
[28] انسان /23.
[29] مائده /15.
[30] نحل /89.
[31] نساء /113.
[32] بقره /89
[33] انعام /19.
[34] حجر /9.
[35] ر.ك به : محمد هادي معرفة، صيانة القرآن،من التحريف (دارالقرآن الكريم ـ قم ـ 1410 هـ . ق) ص 30 و 31.
[36] طلاق /10 و 11.
[37] صيانة القرآن من التحريف ، ص 31.
[38] صيانة القران من التحريف. ص 31.
[39] حجر/8ـ6.
[40] فصلت/42.
[41] مدخل التفسير، ص 203.
[42] المفردات في غريب القرآن، ص 332.
[43] محمد حسين الطباطبائي، الميزان في تفسير القرآن (موسسه مطبوعاتي اسماعيليان ـ قم ـ 1412 هـ . ق) ج 9،ص 414.
[44] ر.ك به: حقائق هامةحول القرآن الكريم،ص 148.
[45] ر.ك به : بحوث في تاريخ القرآن و علومه، ص 237.
[46] ر. ك به : همان مأخذ ،ص 238.
[47] حقائق هامةحول القرآن الكريم، ص 149.