share 2934 بازدید

باردارى: آبستنى و جنين دارىِ جنس ماده

اين واژه اسم مصدر از «بارداشتن» به معناى حاملگى و جنين دارى است[1] و در اصطلاح دقيق پزشكى، حمل جنينِ در حال تكامل در رحم مادر است كه از زمان لقاح و شكل‌گيرى تخم تا تولد جنين ادامه دارد[2] و با آثار و علايم ويژه‌اى همراه است.[3] باردارى در قرآن با واژه‌هايى چون «حمل» و مشتقات آن (مانند: اعراف/7، 189؛ رعد/13،8‌؛ مريم/19، 27؛ لقمان/31، 14؛ احقاف/46، 15؛ طلاق/65‌، 4، 6) و تعابيرى ديگر، از جمله: «ما‌فى‌بَطنى» (آل عمران/3،35)، «ما خَلَقَ اللّهُ فى اَرحامِهِنَّ» (بقره/2،228 و نيز انعام/ 6‌، 143‌ـ‌144) مطرح شده است. در اين آيات ضمن اشاره به باردارى حيوانات، بيشتر از باردارى انسان سخن به ميان آمده و از جمله به شيوه‌ها و موانع باردارى، ويژگيهاى باردارى و شمارى از احكام فقهى مرتبط با آن اشاره شده‌است.

باردارى از آيات الهى:

از جمله حكمتهاى طرح موضوعات طبيعى در قرآن كريم، جلب توجه انسان به امور ماوراى طبيعى و سرچشمه آفرينش است. در آيات متعددى كه از باردارى سخن به ميان آمده، منشأ خلقت جهان اوصاف الهى همچون علم و قدرت خداوند يادآورى شده است. در برخى آيات، بر علم خداوند به آنچه در رحم* مادران وجود دارد و نيز زمان وضع حمل تأكيد شده است: «اَللّهُ يَعلَمُ ما تَحمِلُ كُلُّ‌اُنثى وما تَغيضُ الاَرحامُ وما تَزدادُ و كُلُّ شَىء عِندَهُ بِمِقدار عــلِمُ الغَيبِ والشَّهـدَةِ...» (رعد/13، 8 ـ 9)، «... و يَعلَمُ ما فِى الاَرحامِ... اِنَّ اللّهَ عَليمٌ خَبير» (لقمان/31،34)، «وما تَحمِلُ مِن اُنثى ولا تَضَعُ اِلاّ بِعِلمِهِ... اِنَّ ذلِكَ عَلَى اللّهِ يَسير» . (فاطر/35،11 و نيز فصّلت/47، 41) در آياتى ديگر، ضمن اشاره به فرآيند شكل‌گيرى و رشد جنين* و باردارى انسان، قدرت الهى يادآورى شده و باردارى نشانه‌اى بر حقانيت معاد و رستاخيز انسان در قيامت خوانده شده است[4]: «يـاَيُّهَا النّاسُ اِن كُنتُم فى رَيب مِنَ البَعثِ فَاِنّا خَلَقنـكُم مِن تُراب ثُمَّ مِن نُطفَة ثُمَّ... ونُقِرُّ فِى الاَرحامِ ما نَشاءُ اِلى اَجَل مُسَمًّى... ذلِكَ بِاَنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ واَنَّهُ يُحىِ المَوتى و اَنَّهُ عَلى كُلِّ شَىء قَدير» (حجّ/22،5 ـ 6 و نيز مؤمنون / 23، 12 - 14)، «هُوَ الَّذى يُصَوِّرُكُم فِى‌الاَرحامِ كَيفَ يَشاءُ لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ العَزيزُ الحَكيم» . (آل‌عمران/3،6 و نيز زمر/39، 6)

راههاى باردارى:

در قرآن كريم به طور كلى دو روش باردارى مورد توجه قرار گرفته است:

باردارى طبيعى:

در چند آيه به روش عادىِ باردار شدن جنس مؤنث كه آميزش* جنسى با جنس مذكر است اشاره شده؛ از جمله در آيه 189 اعراف/7 از نحوه باردارى حوّا سخن به ميان آمده است[5]: «فَلَمّا تَغَشـّـها حَمَلَت حَملاً خَفِيفـًا» . البته برخى مفسران اين آيه را مربوط به نوع انسان مى‌دانند؛ نه خصوص حضرت حوّا.[6] در آيات مربوط به حضرت مريم(عليه السلام) نيز با تعبير «لَم يَمسَسنى بَشَرٌ» (آل‌عمران/3،47 و نيز مريم / 19، 20) به اين شيوه باردارى اشاره شده است[7]؛ همچنين مى‌توان آياتى را كه ضمن اشاره كنايى به آفرينش زوجين يا مباشرت آنها از بقاى نسل سخن به ميان آورده، به گونه‌اى مشعر به اين موضوع دانست؛ مانند آيه 223 بقره/2 و 11 شورى/42.[8] قرآن از مراحل ابتدايى باردارى در آيه 189 اعراف/7 تعبير به بار سبك: «حَملاً خَفيفاً» كرده كه مراد از آن به نظر‌مفسران مراحل نطفه، علقه و مضغه بودن جنين در دوران باردارى است[9] و مراد از سنگين شدن حمل در اين آيه، مراحل بعدىِ باردارى يعنى رويش استخوانها و پوشانده شدن آن با گوشت و دميدن روح در آن به قدرت الهى است. در آياتى ديگر به مراحل گوناگون باردارى اشاره شده است؛ از جمله آيات 14 مؤمنون 23 و 5 حجّ/22.

2. باردارى اعجازآميز:

گونه‌اى ديگر از باردارى كه قرآن بدان پرداخته، باردارى به سبب نفخه الهى است كه تنها در مورد حضرت مريم(عليه السلام)اتفاق افتاده است. بنابر آيات 45 و 47 آل‌عمران/3 هنگامى كه فرشتگان از بشارت الهى درباره فرزنددار شدن او خبر دادند، وى از اينكه بدون تماس با هيچ فردى صاحب فرزند مى‌شود، سخت شگفت زده شد: «قالَت رَبِّ اَنّى يَكونُ لى وَلَدٌ ولَم يَمسَسنى بَشَرٌ...» . فرشته الهى گفت كه خداوند اين‌چنين هرچه را بخواهد مى‌آفريند و هرگاه اراده او به وجود چيزى تعلق گيرد، آن چيز فوراً پديد خواهد آمد[10]: «قالَ كَذلِكِ اللّهُ يَخلُقُ ما يَشاءُ اِذا قَضى اَمرًا فَاِنَّما يَقولُ لَهُ كُن فَيَكون» . تفصيل بيشتر اين ماجرا در سوره مريم آمده است؛ در آيه 17 اين سوره مى‌گويد: ما روح خود را به سوى مريم فرستاديم كه به صورت بشر در برابر او مجسم شد: «فَاَرسَلنا اِلَيها روحَنا...» . مراد از «روح» در اين آيه به‌نظر بيشتر مفسران جبرئيل است.[11] پس از آنكه مريم از ديدن روح به صورت انسان ترسيد فرشته، خود را فرستاده خداوند معرفى كرد تا پسرى به او عطا‌كند. (مريم/19، 18 ـ 19) حضرت مريم(عليها السلام) از باردار شدن خود بدون تماس داشتن با هيچ بشرى به گونه حلال يا حرام، ابراز شگفتى كرد: «قالَت اَنّى يَكونُ لى غُلـمٌ ولَم يَمسَسنى بَشَرٌ ولَم اَكُ بَغيـّا» . (مريم/19،20) فرشته الهى انجام دادن اين كار را بر خداوند آسان و آن را نشانه‌اى براى مردم و رحمتى الهى خواند. (مريم/19، 21) سپس مريم باردار شد و در مكانى دور از چشم مردم خلوت گزيد: «فَحَمَلَتهُ فَانتَبَذَت بِهِ مَكانـًا قَصيـّا» . (مريم/19،22) در آياتى ديگر، سبب باردار شدن مريم دميده شدن روح الهى خوانده‌شده: «ومَريَمَ ابنَتَ عِمرنَ الَّتى اَحصَنَت فَرجَها فَنَفَخنا فيهِ مِن رُوحِنا» . (تحريم/66‌،12 و نيز انبياء/21، 91) در منابع تفسيرى درباره اينكه دميدن روح چگونه صورت‌گرفته و مراد از آن چيست، اقوال متعددى مطرح‌شده است[12]؛ همچنين در مورد مدت باردارى حضرت مريم(عليها السلام)آراى گوناگونى ابراز شده‌است؛ از جمله: يك‌ساعت، سه ساعت، 9‌ساعت، 7 ماه، 8 ماه و 9 ماه.[13]

موانع عادى باردارى:

دو مانع مهم باردارى كه در قرآن كريم مطرح شده، عبارت است از:

1. عقيم بودن:

يعنى ناتوانىِ مرد يا زن در توليد مثل يا به وجود آوردن جنين[14] (نازايى). بنابر منابع پزشكى[15]، عوامل متعددى مانند بيماريهاى عفونى و مشكلات روحى و روانى ممكن است موجب نازايى موقت شود. گاهى نيز عقيم بودنْ دائمى و درمان‌ناپذير است. در آيات 49 ـ 50 شورى/42 تصريح شده كه خداوند به هركس كه بخواهد دختر مى‌بخشد و به هر كس كه اراده كند، پسر مى‌دهد و هر كه را بخواهد، عقيم مى‌كند: «...‌يَخلُقُ ما يَشاءُ يَهَبُ لِمَن يَشاءُ اِنـثـًا و يَهَبُ لِمَن‌يَشاءُ الذُّكور ... * و يَجعَلُ مَن يَشاءُ عَقيمـًا اِنَّهُ عَليمٌ قَدير» . در آيات 5 و 8 مريم / 19 نيز از نازايى همسر زكريا ياد شده و گفته شده كه آن حضرت به همين سبب نگران جانشين خود بود و هنگامى كه مژده فرزنددار شدن به او داده‌شد، از اين امر به سبب عقيم بودن همسرش تعجب كرد: «... و كانَتِ امرَاَتى عاقِرًا فَهَب لى مِن لَدُنكَ وليـّا ... قالَ رَبِّ اَنّى يَكونُ لى غُلـمٌ و كانَتِ امرَاَتى عاقِرًا» . (مريم/19،5) همسر حضرت ابراهيم(عليه السلام) نيز هنگامى كه بشارت فرزند به او داده شد، به سبب كهنسالى و عقيم بودنِ خود از اين امر شگفت زده شد: «فَاَقبَلَتِ امرَاَتُهُ فى صَرَّة فَصَكَّت وجهَها و قالَت عَجوزٌ عَقيم» . (ذاريات/51‌،29)

2. پيرى:

توان توليد مثل و فعاليت جنسى در سنين بالا رو به كاهش و افول مى‌رود. اين ناتوانى بر اثر بالا رفتن سن را در زنان اصطلاحاً يائسگى* مى‌گويند.[16] در مردان نيز هر چند توان بارورى تا پايان عمر از ميان نمى‌رود؛ ولى در سنين كهنسالى به شدت ضعيف مى‌شود[17]، ازاين‌رو هنگامى كه ساره، همسر ابراهيم(عليه السلام)مژده فرزنددار شدن خود را شنيد، به علت پيرى خود و حضرت ابراهيم(عليه السلام)تعجب كرد: «قالَت يـوَيلَتى ءَاَلِدُ واَنا عَجوزٌ و هـذا بَعلى شَيخـًا» . (هود/11،72 و نيز ذاريات/51‌، 29) سن حضرت ابراهيم(عليه السلام) را در اين زمان 100 يا 120 و سن همسرش را 90، 92،93 يا 99 سال گفته‌اند.[18] نمونه قرآنى ديگر، حضرت زكريا(عليه السلام)است كه چون بشارت فرزند به او داده شد، از اين امر به سبب كهنسال بودن خود اظهار شگفتى كرد: «قالَ رَبِّ اَنّى يَكونُ لى غُلـمٌ ... و‌قَد بَلَغتُ مِنَ الكِبَرِ عِتيـّا» . (مريم/19،8) «عتيّا» در لغت به معناى بزرگ شدن و خشك گرديدن است و توصيف زكريا به اين ويژگى كنايه از آن است كه وى آن چنان پير شده بود كه همه اعضاى بدنش خشك شده و امكان فرزنددار شدن او به گونه عادى از ميان رفته‌بود.[19]
حضرت زكريا(عليه السلام) به رغم وجود هر دو مانع باردارىِ همسرش، يعنى كهنسالى خود و عقيم‌بودن همسر از خداوند فرزند خواست: «...‌فَهَب لى مِن لَدُنكَ وليـّا» . (مريم/19،5 و نيز انبياء/21، 89)
خداوند دعاى او را اجابت و پس از اصلاح نابارورى همسرش، يحيى را بدو عطا كرد: «فَاستَجَبنا لَهُ و وهَبنا لَهُ يَحيى واَصلَحنا لَهُ زَوجَهُ» . (انبياء/21،90 و نيز مريم/19، 9) مراد از «اَصْلَحنا» در اين آيه به نظر بيشتر مفسران رفع مشكل نازايى همسر زكرياست، هرچند برخى مراد از آن را برطرف ساختن سوء خُلق وى شمرده و شمارى ديگر هر دو معنا را قابل جمع دانسته‌اند.[20] از اين آيات برمى‌آيد كه با دعا كردن به درگاه الهى مى‌توان زمينه حل مشكل نابارورى را فراهم ساخت، چنان‌كه در احاديث اهل‌بيت(عليهم السلام)نيز بر اين امر تأكيد شده است؛ از جمله امام‌باقر(عليه السلام) در پاسخ كسانى كه از عقيم بودن خود نزد آن حضرت شكايت بردند، آنان را به استغفار در شب و روز به‌درگاه خداوند توصيه و به آيات 10 ـ 12 نوح / 71 استناد فرمود: «استَغفِروا رَبَّكُم ... و يُمدِدكُم بِاَمول و بَنينَ» .[21]
همچنين در آيه 189 اعراف/7 از درخواست والدين از خداوند در دوران باردارى براى اعطاى فرزندى صالح و شايسته سخن به ميان آمده است: «فَلَمّا اَثقَلَت دَعَوُا اللّهَ رَبَّهُما لـَئِن ءاتَيتَنا صــلِحـًا‌لَنَكونَنَّ مِنَ الشّـكِرين» . هرچند دعاكنندگان در اين آيه ظاهراً آدم و حوا هستند؛ ولى برخى مفسران، با توجه به مفاد آيه 190 مراد از آن را نوع انسانها دانسته‌اند. «صالح» به كسى يا چيزى گفته مى‌شود كه فسادى در آن نباشد.[22] به نظر برخى مفسران مراد از آن، فرزند سالم و بدون عيب و نقص ظاهرى است[23]؛ ولى برخى ديگر مفهوم آن را اعم از سلامت ظاهرى و شايستگى معنوى دانسته‌اند.[24]

دشوارى باردارى:

دوران باردارى دورانى دشوار و پر مشقت براى مادر* به شمار مى‌رود و حفظ سلامتى مادر و جنين مستلزم مراقبتهاى ويژه‌اى است. به نظر پزشكان، مادر رنجها و عوارض متعدّدى مانند كم خونى، حالت تهوع، كمر‌درد، شكم درد، يبوست و سنگينى وزن كودك را بايد تحمل كند.[25] قرآن كريم با تعابيرى كلى به اين‌ويژگى باردارى اشاره كرده است؛ از جمله اينكه مادر با تحمل رنج، فرزند خود را حمل مى‌كند و با رنج و زحمت وى را بر زمين مى‌نهد: «حَمَلَتهُ اُمُّهُ كُرهـًا ووضَعَتهُ كُرهـًا» (احقاف/46،15) يا فرزند را با سستى و ضعفى فزاينده حمل مى‌كند: «حَمَلَتهُ اُمُّهُ وَهنـًا عَلى وَهن» . (لقمان/31،‌14) عروض ضعف بر بدن مادر به سبب كمبود انواع ويتامينها در بدن اوست كه آن هم ناشى از تغذيه جنين از وجود وى است.[26] در برابر تحمل اين دشواريها از سوى والدين به ويژه مادر، انسان موظف به احسان و نيكى كردن به پدر و مادر است و بايد خداوند را شكر گزارد: «ووصَّينَا الاِنسـنَ بِولِدَيهِ حَمَلَتهُ اُمُّهُ وَهنـًا عَلى وَهن... اَنِ اشكُر لى ولِولِدَيكَ» (لقمان/31،14)، «ووصَّينَا الاِنسـنَ بِولِدَيهِ اِحسـنـًا حَمَلَتهُ اُمُّهُ...» . (احقاف/46،15) از تعبيرهاى اين آيات اولويت حق مادر نسبت به پدر قابل استفاده است[27]، زيرا وى سختى بيشترى را در راه رشد و تربيت فرزند متحمل مى‌شود، چنان‌كه بنابر حديثى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، آن حضرت سه بار به شخصى فرمود كه به مادرت نيكى كن و سپس به احسان كردن به پدر فرمان داد.[28]

احكام باردارى:

بسيارى از احكام فقهى مربوط به باردارى (حَمْل) در قرآن آمده است؛ از جمله:

1. پيشگيرى از باردارى:

درباره جواز پيشگيرى از باردارى در فقه اسلامى آراى گوناگونى مطرح شده است؛ برخى مفسران اهل سنت با استناد به آيه 151 انعام/6 كه از كشتن فرزندان بر اثر تنگدستى منع كرده، پيشگيرى به روش عزل (كناره گرفتن از مباشرت قبل از انزال) را ممنوع شمرده‌اند، با اين استدلال كه عزل موجب قطع نسل انسان مى‌شود و قطع نسل با كشتن نسل كه در آيه از آن نهى شده تفاوتى ندارد[29]؛ همچنين گاه به آيه 187 بقره/2: «فالــنَ بـشِروهُنَّ ... و ابتَغوا ما كَتَبَ اللّهُ لَكُم» ؛ براى نهى از عزل استناد شده است با اين بيان كه «و ابتَغوا ما كَتَبَ اللّهُ لَكُم» طلب فرزند است و خداوند در اين آيه مؤمنان را به آن فرمان داده است.[30] برخى هم به احاديثى كه با الهام از تعبير «المَوءودَةُ سُئِلَت» در آيه 8 تكوير/81‌، عزل را نوعى زنده به گور كردن شمرده، استناد كرده‌اند[31]؛ ولى مشهور فقهاى شيعه[32] و اهل سنت[33] اين استنادات را قابل مناقشه مى‌دانند و با استناد‌به‌احاديث متعددى كه در تجويز عزل آمده، آن را حرام نمى‌دانند، هر چند بدون رضايت زوجه آن را مكروه شمرده‌اند. در منابع اهل سنت براى جواز عزل گاه به آيه 223 بقره/2: «فَأتوا حَرثَكُم اَنّى شِئتُم» استدلال شده[34]؛ ولى استناد به اين آيه با توجه‌به اينكه آيه مذكور ناظر به اين جهت نيست، نقدپذير است.[35]

2. كتمان باردارى:

قرآن كريم زنان طلاق داده شده را از پنهان نگاه داشتن باردارى خود بازداشته است: «ولا يَحِلُّ لَهُنَّ اَن يَكتُمنَ ما خَلَقَ اللّهُ فى اَرحامِهِنَّ اِن كُنَّ يُؤمِنَّ بِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ» . (بقره/2،228) حكمت اين تحريم به نظر برخى پيشگيرى از تباه شدن حق رجوع زوج به هنگام طلاق رجعى است، زيرا به طور معمول دوران عده طلاق در زنان غير باردار زودتر از زنان باردار به پايان مى‌رسد و زوجه مى‌تواند با كتمان باردارى خود زودتر از شوهرى كه وى را دوست ندارد، جدا شود و ازدواج كند.[36] برخى ديگر حكمت اين حكم را جلوگيرى از انتساب حمل از سوى زن باردار به شخصى جز پدر واقعى او دانسته‌اند، چنان‌كه اين رويه در عصر جاهلى وجود داشت[37]؛ همچنين فقها به استناد اين آيه گفته‌اند كه گفته زنان در امور اختصاصى آنان (از جمله باردارى) بايد پذيرفته شود.[38] بنابر حديثى از امام صادق(عليه السلام)در تفسير آيه مذكور، خداوند امور مربوط به سه چيز يعنى حيض، پاك شدن از حيض و باردارى را به زنان واگذاشته است.[39] البته به نظر شمارى از فقها پذيرش قول زن در مورد باردارى در صورتى است كه امكان ملحق شدن حمل به شوهر از ديدگاه فقهى موجود باشد.[40]

3. عده زنان باردار:

از آيات قرآن استفاده مى‌شود كه طلاق* زنان باردار جايز است: «والمُطَـلَّقـتُ يَتَرَبَّصنَ بِاَنفُسِهِنَّ ثَلـثَةَ قُرُوء‌ولا‌يَحِلُّ‌لَهُنَّ اَن يَكتُمنَ ما خَلَقَ اللّهُ فى اَرحامِهِنَّ» . (بقره/2،228 و نيز طلاق/65‌،4) عده* زنان باردارى كه به موجب طلاق از شوهران خود جدا مى‌شوند، تا زمان وضع حمل است: «...‌واولـتُ الاَحمالِ اَجَلُهُنَّ اَن يَضَعنَ حَملَهُنَّ» . (طلاق/65‌،1، 4) اكثر قريب به اتفاق فقهاى شيعه[41] و اهل سنت[42] به استناد اين آيه و احاديث به اين نظر قائل‌اند؛ ولى معدودى از فقهاى امامى عده مطلقه باردار را با استناد به برخى احاديث، «اَقربُ الاَجَلَين» يعنى نزديك‌ترين زمان از ميان دو مهلت (گذشت سه پاكى يا انقضاى باردارى) دانسته‌اند.[43] برخى اين نظر را مقتضاى جمع ميان ادله‌اى كه عده طلاق را سه طُهر يا سه ماه ذكر كرده و ادله‌اى كه عده باردار را سپرى شدن مدت باردارى دانسته (مانند آيه 4 طلاق/65 و احاديث موافق با آن) شمرده‌اند[44]؛ ولى مخالفان اين نظر، احاديث مورد استناد را قابل تعارض با آيه شريفه ندانسته و مراد از «اَقربُ الاَجَلَين» را در اين احاديث همان وضع حمل دانسته‌اند.[45]
عده وفات براى زن باردار شوهر مرده نيز به نظر مشهور فقهاى اهل سنت انقضاى مدت باردارى است. به نظر آنها، آيه 4 طلاق/65 كه انقضاى عده زن باردار را وضع حمل دانسته، ناسخ حكم آيه 234 بقره/2 مبنى بر وجوب عده نگهداشتن زوجه تا 4 ماه و 10 روز از هنگام وفات زوج است و البته اين نسخ تنها نسبت به زن باردار صورت گرفته است[46]؛ ولى به نظر فقهاى امامى عده وفات زن باردار شوهر مرده «اَبعدُ الاَجَلَين» يعنى بيشترين مدت از ميان دو مهلت (گذشت 4 ماه و 10 روز و وضع حمل) است، زيرا افزون بر احاديث متعدد و اجماع، مقتضاى جمع ميان آيه 234 بقره/2: «والَّذينَ يُتَوفَّونَ مِنكُم ويَذَرونَ اَزوجـًا يَتَرَبَّصنَ بِاَنفُسِهِنَّ اَربَعَةَ اَشهُر وعَشرًا ...» و آيه‌4‌طلاق/65 نيز همين نظر است.[47] اين قول را شمارى از اهل سنت هم پذيرفته‌اند.[48]
برخى فقها با استناد به آيه 4 طلاق/65 و احاديث، معيار پايان يافتن عده زن باردار را در موارد مذكور، صدق عنوان «وضع حمل» مى‌دانند؛ خواه بچه‌اى كه متولد مى‌شود، داراى خلقت تام باشد يا نباشد و حتى گاه سقط شدن جنين در مراحل ابتدايى نيز موجب انقضاى عده است[49]؛ همچنين هر گاه حمل متعدد باشد، به نظر معدودى از فقها عده با نخستين وضع حمل سپرى مى‌شود؛ ولى بيشتر فقها به استناد تعبير آيه مزبور «اَن يَضَعْنَ حَملَهُنَّ» برآن‌اند كه عده هنگامى پايان مى‌يابد كه وضع حمل به طور كامل صورت گرفته باشد.[50]

4. مدّت باردارى:

جنين از مرحله نخست پيدايش خود تا تولد*، مدت معينى در رحم مادر استقرار دارد: «و نُقِرُّ فِى‌الاَرحامِ ما نَشاءُ اِلى اَجَل مُسَمًّى» (حجّ/22،5)، بنابراين زمان استقرار جنين در شكم مادر در اصل امرى تكوينى و واقعى به شمار مى‌رود؛ ولى چون در فقه آثار حقوقى و احكام متعددى بر مدت باردارى مانند چگونگى الحاق نسب و مسئله توارث ميان جنين و خويشاوندان او مترتب است[51]، اين موضوع در منابع فقهى مورد توجه قرار گرفته و كمترين و بيشترين مدت حمل تعريف شده است. فقهاى امامى[52] و بيشتر فقيهان اهل سنت[53] با استناد به دو آيه 233 بقره/2 و 15 احقاف/46، كمترين مدت باردارى را 6 ماه دانسته‌اند، زيرا به تصريح آيه نخست، مادران اگر بخواهند به گونه كامل فرزندان خود را شير دهند، بايد تا دو سالگى آنان را شير بدهند: «والولِدتُ يُرضِعنَ اَولـدَهُنَّ حَولَينِ كامِلَينِ لِمَن اَرادَ اَن يُتِمَّ الرَّضاعَةَ» و در آيه دوم مدت باردارى و شيردهى در مجموع 30 ماه ذكر شده: «وحَملُهُ وفِصــلُهُ ثَلـثونَ شَهرًا» ، بنابراين مى‌توان نتيجه گرفت كه كمترين مدت باردارى 6 ماه است. اين استدلال در احاديث نيز آمده است[54]؛ ولى شمارى از فقهاى اهل سنت كمترين مدت باردارى را 9 ماه دانسته‌اند.[55]
بيشترين مدت باردارى از ديدگاه فقهى، به نظر مشهور فقهاى امامى با استناد به احاديثْ 9 ماه است[56]، هرچند برخى آن را 10 ماه و برخى ديگر يك سال ذكر كرده‌اند.[57] فقهاى اهل سنت در اين‌باره آراى متعددى بيان داشته‌اند؛ از جمله 9 ماه، يك سال، دو سال، سه سال، 4 سال، 5 سال، 6 سال و 7‌سال.[58] بنابر برخى احاديث اهل‌بيت(عليهم السلام)، مراد از «ما‌تَغيضُ الاَرحامُ» (آنچه رحمها كاهش مى‌دهند) در آيه 8 رعد /13، باردارى كمتر از 9 ماه و مراد از «ما تَزدادُ» (آنچه رحمها مى‌افزايند)، باردارى بيش از 9 ماه است[59]، چنان‌كه برخى مفسران نيز چنين گفته‌اند.[60]

5. نفقه باردار:

هزينه سكونت و نفقه زوجه باردار به نص آيه 6 طلاق/65 بر عهده شوهر است: «اَسكِنوهُنَّ مِن حَيثُ سَكَنتُم مِن وُجدِكُم ولا تُضارّوهُنَّ لِتُضَيِّقوا عَلَيهِنَّ واِن كُنَّ اولـتِ حَمل فَاَنفِقوا عَلَيهِنَّ حَتّى يَضَعنَ حَملَهُنَّ» ، حتى نفقه زن باردارى كه با طلاق بائن از شوهر جدا شده، تا زمان وضع* حمل برعهده اوست[61]؛ اما فقها درباره اينكه وجوب اين نفقه به جهت مادر است يا فرزند، اختلاف نظر دارند؛ برخى با اين استدلال كه ضمير در «فَاَنفِقوا عَلَيهِنَّ» به باردار بازمى‌گردد، وجوب نفقه را از حقوق شخص مادر دانسته‌اند[62]؛ ولى شمارى ديگر از فقها، با توجه به اينكه تحميل نفقه بر شوهر در آيه‌داير مدار «حمل» است، آن را از حقوق فرزند شمرده‌اند.[63] در آيه 7 طلاق/65 كسى كه از نظر مالى توانگر است، به انفاق سخاوتمندانه مأمور گرديده و آن كه توانايى ماليش محدود است، در حد توان خود به انفاق امر شده است: «لِيُنفِق ذُو‌سَعَة مِن سَعَتِهِ ومَن قُدِرَ عَلَيهِ رِزقُهُ فَليُنفِق مِمّا ءاتـهُ‌اللّهُ لا‌يُكَلِّفُ اللّهُ نَفسـًا اِلاّ ما ءاتـها ...» . برخى فقها با استناد به اين آيه گفته‌اند كه در پرداخت نفقه بايد توانايى مالى زوج معيار باشد[64]، هرچند آراى ديگرى نيز در منابع فقهى مطرح شده است.

6. روزه باردار:

روزه بر كسانى كه قدرت آن را ندارند، واجب نيست و آنها بايد به جاى آن به مساكين فديه بدهند: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا كُتِبَ عَلَيكُمُ الصّيامُ ... و عَلَى الَّذينَ يُطيقونَهُ فِد يَةٌ طَعامُ مِسكين‌...» . (بقره/2،183 ـ 184) فقها زن باردار به ويژه باردارى را كه زمان وضع حمل وى نزديك باشد يا بر سلامت فرزندش بترسد، از‌جمله مصاديق اين آيه شمرده‌اند[65]؛ همچنين اين حكم را از آياتى كه دال بر نفى حرج و دشوارى در دين است، استنباط كرده‌اند[66]؛ از جمله: «ما جَعَلَ عَلَيكُم فِى الدّينِ مِن حَرَج» (حجّ/22،78) و «يُريدُ اللّهُ بِكُمُ اليُسرَ ولا يُريدُ بِكُمُ العُسرَ» . (بقره/2،185)

7. انتساب حمل به ديگرى:

انتساب حمل از سوى زن باردار به شخصى جز پدر واقعى او ممنوع است.[67] اين امر در بيعت زنان با پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پس از فتح مكه مورد توجه قرار گرفت: «يـاَيُّهَا النَّبىُّ اِذا جاءَكَ المُؤمِنـتُ يُبايِعنَكَ عَلى اَن ... لا يَأتينَ بِبُهتـن يَفتَرينَهُ بَينَ اَيديهِنَّ واَرجُلِهِنَّ» . (ممتحنه/60‌،12) به نظر مفسران آيه شريفه به اين سنت ناپسند بازمانده از دوران جاهليت اشاره دارد كه برخى زنان كه با ارتباط نامشروع باردار مى‌شدند، جنين خود را به شوهر نسبت مى‌دادند.[68] برخى برآن‌اند كه اين سنت ناپسند آن بود كه زنى كه با چند نفر رابطه نامشروع داشت، پس از باردار شدن، فرزند خود را به هر كه به او علاقمند بود، منتسب مى‌كرد، با آنكه پدر واقعى فرزند را مى‌دانست.[69]

منابع

احكام القرآن، جصاص؛ اسباب النزول، واحدى؛انوار التنزيل و اسرار التأويل، بيضاوى؛ بدايع الصنايع فى ترتيب الشرايع؛ بهداشت و تنظيم خانواده؛ بهداشت و درمان جنسى؛ بيمارى‌هاى زنان و مامائى؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تحرير الوسيله؛ تحفة الفقهاء؛ تذكرة الفقهاء؛ تفسير القرآن العظيم، ابن‌كثير؛ التفسير الكبير؛ التفسير المنير فى العقيدة و الشريعة و المنهج؛ تفسير نمونه؛ تفسير نورالثقلين؛ تكملة العروة الوثقى؛ جامع‌البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ جامع‌المدارك فى شرح المختصر النافع؛ جواهرالكلام فى شرح شرايع الاسلام؛ الحدائق الناضرة فى احكام العترة الطاهره؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ دنياى‌مادر و كودك؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ روض الجنان و روح الجنان؛ زبدة البيان فى براهين احكام القرآن؛ زنان و مامائى؛ سلامتى زنان؛ سنن الترمذى؛ سير كهولت در انسان؛ الفرقان فى تفسير القرآن؛ فرهنگ توصيفى واژه‌هاى پزشكى؛ فرهنگ فارسى؛ الفقه الاسلامى و ادلته؛ الفقه على المذاهب الاربعه؛ فقه القرآن، راوندى؛ الكافى؛ كتاب الخلاف؛ الكشاف؛ كشاف القناع؛ كشف اللثام عن قواعد الاحكام؛ لغت نامه؛ المبسوط فى فقه الاماميه؛ مجمع‌البحرين؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ مستمسك العروة الوثقى؛ مستند العروة الوثقى؛ مصباح‌الفقيه؛ معالم التنزيل فى التفسير و التأويل، بغوى؛ المغنى و الشرح الكبير؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ نابارورى و عقيمى مردان؛ وسائل الشيعه؛ يائسگى نماد بالندگى.
سيد جعفر صادقى فدكى



[1]. لغت‌نامه، ج‌3، ص‌3475؛ فرهنگ فارسى، ج‌1، ص‌449، «بارداشتن».
[2]. فرهنگ توصيفى واژه‌هاى پزشكى، ص‌655‌؛ زنان و مامائى، ص‌67 .
[3]. بهداشت و تنظيم خانواده، ص101، 109؛ بيمارى‌هاى زنان و مامائى، ص‌45 - 47.
[4]. نمونه، ج‌14، ص‌17‌ـ‌19 .
[5]. مجمع البيان، ج‌4، ص‌781؛ التفسير الكبير، ج‌5‌، ص‌428‌ـ‌429.
[6]. الميزان، ج‌8‌، ص‌374؛ نمونه، ج‌7، ص‌49.
[7]. نمونه، ج‌2، ص‌551‌؛ ج‌13، ص‌35.
[8]. الكشاف، ج‌1، ص‌266؛ تفسير قرطبى، ج‌16، ص‌7؛ الميزان، ج‌2، ص‌213.
[9]. روح المعانى، مج‌6‌، ج‌9، ص‌201؛ المنير، ج‌9، ص‌201 .
[10]. جامع البيان، مج‌3، ج‌3، ص‌372.
[11]. مجمع البيان، ج‌6‌، ص‌783؛ تفسير قرطبى، ج‌11، ص‌62‌؛ الميزان، ج‌14، ص‌35.
[12]. جامع البيان، مج‌10، ج‌17، ص‌111؛ مج‌14، ج‌28، ص‌219؛ مجمع‌البيان، ج‌6‌، ص‌789؛ التفسير الكبير، ج‌22، ص‌201.
[13]. مجمع البيان، ج‌6‌، ص‌789؛ التفسير الكبير، ج‌22، ص‌202؛ نمونه، ج‌13، ص‌40.
[14]. سلامتى زنان،ص‌183‌ـ‌184.
[15]. همان، ص‌183؛ بهداشت و درمان جنسى، ص‌198‌-‌199؛ ر.‌ك: نابارورى و عقيمى مردان، ص‌98‌-‌150.
[16]. يائسگى نماد بالندگى، ص‌11 .
[17]. سير كهولت در انسان، ص‌322 .
[18]. التبيان،ج‌6‌، ص‌33؛ روض الجنان،ج‌10، ص‌305‌ـ‌306 .
[19]. مجمع‌البيان، ج‌6‌، ص‌780؛ مجمع‌البحرين، ج‌3، ص‌120، «عتو»؛ الميزان، ج‌14، ص‌16.
[20]. روض الجنان، ج‌13، ص‌278؛ تفسير قرطبى، ج‌11، ص‌223.
[21]. وسائل الشيعه، ج‌21، ص‌370‌ـ‌372.
[22]. التحقيق، ج‌6‌، ص‌265، «صلح».
[23]. جامع البيان، مج‌6‌، ج‌9، ص‌192؛ تفسير قرطبى، ج‌7، ص‌215؛ الميزان، ج‌8‌، ص‌374 .
[24]. مجمع البيان، ج‌4، ص‌781؛ نمونه، ج‌7، ص‌49‌ـ‌50 .
[25]. سلامتى زنان، ص‌217، 224؛ بهداشت و تنظيم خانواده، ص‌101‌ـ‌109؛ دنياى مادر و كودك، ج‌1، ص‌28، 72.
[26]. نمونه، ج‌17، ص‌40 .
[27]. التفسير الكبير، ج‌25، ص‌147؛ ج‌28، ص‌14.
[28]. الكافى، ج‌2، ص‌159، 162؛ سنن الترمذى، ج‌3، ص‌206.
[29]. تفسير قرطبى، ج‌7، ص‌87‌؛ المنير، ج‌8‌، ص‌103.
[30]. تفسير بيضاوى، ج‌1، ص‌172؛ روح المعانى، مج‌2، ج‌2، ص‌99.
[31]. مجمع البيان، ج‌10، ص‌672‌؛ تفسير ابن‌كثير، ج‌4، ص‌509‌؛ مستمسك العروه، ج‌14، ص‌70 .
[32]. جواهر الكلام، ج‌29، ص‌111 .
[33]. الفقه الاسلامى، ج‌4، ص‌2644؛ ج‌9، ص‌6600 - 6601‌.
[34]. اسباب النزول، ص‌69‌؛ تفسير بغوى، ج‌1، ص‌146؛ الدر المنثور، ج‌1، ص‌479.
[35]. الميزان، ج‌2، ص‌213.
[36]. مجمع البيان، ج‌2، ص‌574‌؛ التفسير الكبير، ج‌6‌، ص‌98؛ فقه القرآن، ج‌2، ص‌186‌ـ‌187.
[37]. مجمع البيان، ج‌2، ص‌574‌؛ فقه القرآن، ج‌2، ص‌186‌ـ‌187.
[38]. تذكرة الفقهاء، ج‌1، ص‌28؛ مصباح الفقيه، ج‌1، ص‌286؛ المبسوط، ج‌5‌، ص‌99‌ـ‌100.
[39]. نور الثقلين، ج‌1، ص‌221.
[40]. وسائل الشيعه، ج‌22، ص‌222؛ جواهر الكلام، ج‌32، ص‌194‌ـ‌196؛ المبسوط، ج‌5‌، ص‌100.
[41]. جامع المدارك، ج‌4، ص‌553‌.
[42]. بدايع‌الصنايع، ج‌3، ص‌281، 286‌ـ‌287؛ المغنى، ج‌9، ص‌125، 153.
[43]. جواهر الكلام، ج‌32، ص‌252‌ـ‌253؛ الحدائق، ج‌25، ص‌449.
[44]. جواهر الكلام، ج‌32، ص‌253‌ـ‌254.
[45]. الحدائق، ج‌25، ص‌450؛ تكملة العروة الوثقى، ج‌1، ص‌58‌ـ‌59‌.
[46]. الخلاف، ج‌5‌، ص‌67‌؛ الفقه على المذاهب الاربعه، ج‌4، ص‌531‌ـ‌532‌.
[47]. الخلاف، ج‌5‌، ص‌68‌؛ جواهر الكلام، ج‌32، ص‌275.
[48]. الفقه على المذاهب الاربعه، ج‌4، ص‌466‌ـ‌467؛ المغنى، ج‌8‌، ص‌95 به بعد؛ بدايع الصنايع، ج‌3، ص‌292‌ـ‌293.
[49]. جواهر الكلام، ج‌32، ص‌254‌ـ‌255؛ كشاف القناع، ج‌5‌، ص‌484.
[50]. الخلاف، ج‌5‌، ص‌60‌؛ المغنى، ج‌9، ص‌112؛ جواهر الكلام، ج‌32، ص‌259.
[51]. جواهر الكلام، ج‌31، ص‌222‌ـ‌224؛ ج‌39، ص‌302؛ الفقه الاسلامى، ج‌10، ص‌7883.
[52]. الخلاف، ج‌5‌، ص‌88‌؛ جواهر الكلام، ج‌31، ص‌224.
[53]. المغنى، ج‌9، ص‌115؛ الفقه الاسلامى، ج‌10، ص‌7883.
[54]. وسائل الشيعه، ج‌21، ص‌382.
[55]. الفقه الاسلامى، ج‌9، ص‌7883.
[56]. الخلاف، ج‌5‌، ص‌88‌؛ جواهر الكلام، ج‌31، ص‌224.
[57]. جواهر الكلام، ج‌31، ص‌226؛ تحرير الوسيله، ج‌2، ص‌275.
[58]. المغنى، ج‌9، ص‌116؛ الفقه الاسلامى، ج‌10، ص‌7882‌ـ‌7883.
[59]. وسائل الشيعه، ج‌21، ص‌382.
[60]. مجمع البيان، ج‌5‌، ص‌430؛ روض الجنان، ج‌11، ص‌187.
[61]. جواهرالكلام، ج‌31، ص‌320؛ فقه القرآن، ج‌2، ص‌168؛ الفقه الاسلامى، ج‌9، ص‌7203.
[62]. الحدائق، ج‌25، ص‌112.
[63]. همان، ص‌111؛ المغنى، ج‌9، ص‌291‌ـ‌292؛ جواهر الكلام، ج‌31، ص‌321؛ الفقه الاسلامى، ج‌10، ص‌7405‌ـ‌7406.
[64]. المغنى، ج9، ص230‌ـ‌231؛ زبدة‌البيان، ص683‌؛ كشف‌اللثام، ج‌7، ص‌564‌.
[65]. الخلاف، ج‌2، ص‌196‌ـ‌197؛ المغنى، ج‌3، ص‌77‌ـ‌78؛ مستندالعروه، ج‌2، ص‌54‌.
[66]. جواهر الكلام، ج‌17، ص‌151.
[67]. احكام القرآن، ج‌5‌، ص‌333.
[68]. جامع‌البيان، مج‌14، ج‌28، ص‌98؛ مجمع‌البيان، ج‌9، ص‌414؛ تفسير قرطبى، ج‌18، ص‌48.
[69]. الفرقان، ج‌28، ص‌293.

مقالات مشابه

اعجاز علمی قرآن در پدیده ابر

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهحسین علوی‌مهر, احمدعلی صادقی

اعجاز علمی قرآن در پدیده ابر

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهحسین علوی‌مهر, احمدعلی صادقی

بررسی نبوت زنان در قرآن و عهدین

نام نشریهپژوهش نامه علوم و معارف قرآن

نام نویسندهعلی الشیخ, فاطمه عقیلی

سیر و سفر زنان از منظر قرآن و روایات

نام نشریهقرآنی کوثر

نام نویسندهمرتضی رحیمی, سیده‌زهرا موسوی سادات

تگرگ

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهاحمد جمالی

بركت

نام نویسندهمحمد مؤذنی

ایام الله در قرآن

نام نشریهدانشکده علوم انسانی دانشگاه سمنان

نام نویسندهمحمدجواد سعدی