share 4745 بازدید

اطاعت: فرمانبردارى

اين واژه از ريشه «ط‌ـ‌و‌ـ‌ع» (ضد كَرْه) به‌معناى فرمان بردن[1] همراه با خضوع و رغبت است.[2] در تفاوت اطاعت با «اِتّباع» و «اجابت» گفته‌اند: اطاعت فرمانبرى از موجودى برتر است، درحالى‌كه اِتّباع، مطلق پيروى* با فرمان يا بدون‌فرمان، و اجابت، پذيرش درخواست موجود زير دست است.[3]
واژه اطاعت و مشتقات آن 78 بار در قرآن به‌كار رفته و مضمون آن از برخى آيات نيز كه مشتمل بر اين واژه و مشتقات آن نيست، استفاده‌مى‌شود.

اقسام اطاعت:

اطاعت بر دو گونه تكوينى و تشريعى است:

1. اطاعت تكوينى:

اين اطاعت خود در دو‌بخش قابل بررسى است:

الف. اطاعت تكوينى از فرمان الهى:

موجودات عالم دو نحوه وجود دارند: يكى وجود علمى كه جايگاه آن صُقع ربوبى است و ديگرى وجود عينى كه ظرف آن مرتبه فعل خداوند و عالَم خارج است. وجود علمى اشيا سايه‌ها و مرتبه نازله اسما و صفات در مرتبه واحديت است و از لوازم ذات، بلكه به اعتبارى عين ذات حق است[4]، ازاين‌رو اطاعت در آن قابل تصور نيست; امّا وجود عينى اشيا مسبوق به اراده خداست: «اِذا اَرادَ شيــًا اَن يَقولَ لَهُ كُن فَيَكون» (يس/36،82) خطاب «كُنْ» به مرتبه شيئيت اشيا كه همان وجود علمى آنهاست، تعلق دارد و بر اثر آن اشيا با طوع و رغبت (بدون تجافى) از مرحله علم به مرحله عين درآمده و به‌صورت وجود خارجى ظاهر‌مى‌شوند. اين همان چيزى است كه از آن به «اطاعت تكوينى» اشيا تعبير شده و همه موجودات، اعم از جاندار و بى‌جان و عاقل و غير‌عاقل را در برمى‌گيرد.
بديهى است كه امتثال و فرمانبردارى ياد شده از روى ميل و رغبت است; نه كره و اضطرار، ازاين‌رو مى‌توان آن را اطاعت ناميد; ولى بايد خاطرنشان كرد كه موجودات عالم ماده را دو وجهه است: ملكوتى و مُلْكى. با توجه به وجهه ملكوتى آنها كه سراسر علم و شعور و حيات و اراده و قدرت و حضور است، فرمانبردارى از روى ميل و رغبت به وضوح قابل تصور است; ولى با توجه به وجهه مُلْكى اشيا و مراعات خصوصيات عالم ماده كه عالم احتجاب و تزاحم و تضاد است، فرمانبردارى موجودات به نحو كره و اجبار رخ مى‌نمايد و چنانچه هر دو وجهه پيشگفته مورد نظر قرار گيرد از اطاعت به «اسلام» تعبير مى‌شود كه اعم از طوع و كره است: «ولَهُ اَسلَمَ مَن فى السَّمـوتِ والاَرضِ طَوعـًا وكَرهـًا...» (آل‌عمران/3،83)
افزون بر اطاعت تكوينى، اشيا در اصل تحقق وجود آنها، در پذيرش هرگونه تغيير و تحولى در اوصاف و كمالات وجود (ذاتى و عرضى) نيز مطيع فرمان پروردگارند و آياتى كه از عبوديّت (مريم/19،93)، سجده (رعد/13،15)، تسبيح (جمعه/62،1) و قنوتِ (روم/30،26; بقره/2،116) همه موجودات پرده برمى‌دارد، هريك حكايت از اطاعت اشيا در اوصاف وجود دارد; همچنين در آياتى به اطاعت تكوينى برخى از موجودات در اوصاف وجود اشاره شده است; مانند زمين كه در داستان نوح(عليه السلام) آب خود را فرو برد: «يـاَرضُ ابلَعى ماءَكِ» (هود/11،44)، آسمان كه در همان واقعه از باران باز ايستاد: «يـسَماءُ اَقلِعى» (هود/11،44)، چشم و گوش و پوست مجرمان كه به زيان آنان شهادت مى‌دهند:«حَتّى اِذا ما‌جاءوها شَهِدَ عَلَيهِم سَمعُهُم واَبصـرُهُم وجُلودُهُم بِما كانوا يَعمَلون‌* و قالوا ... اَنطَقَنَا اللّهُ الَّذى‌...» (فصّلت/41، 20‌ـ‌21)، اصحاب سبت كه به بوزينه تبديل شدند: «فَقُلنا لَهُم كونوا قِرَدَةً خـسِـين» (بقره/2،65)، آتش نمرود كه بر ابراهيم(عليه السلام)سرد و سلامت شد:«يـنارُ كونى بَردًا و سَلـمـًا...» (انبياء/21،69)، زمين كه به فرمان خدا رام انسان است: «هُوَ الَّذى جَعَلَ لَكُمُ الاَرضَ ذَلُولاً‌...» (ملك/67،16)، بلد طيّب كه به اذن خدا گياه خود را مى‌روياند:«والبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخرُجُ نَباتُهُ بِاِذنِ رَبِّه» (اعراف/7،58)، حجاره‌سجّيل (سنگِ گِل) كه اصحاب ابرهه را هدف قرار داد: «تَرميهِم بِحِجارَة مِن سِجّيل» (فيل/ 105، 4)، آسمان كه به فرمان خدا شكافته مى‌شود: «اِذَا السَّماءُ انشَقَّت * واَذِنَت لِرَبِّها وحُقَّت» (انشقاق/84،1‌ـ‌2)، زمين كه به اذن حق اخبار خويش را باز مى‌گويد: «يَومَئِذ تُحَدِّثُ اَخبارَها» (زلزله/99،4)، بادها كه درختان را بارور‌مى‌سازند: «واَرسَلنَا الرِّيـحَ لَوقِحَ» (حجر/15،22) و زنبور عسل كه از كوهها خانه اختيار مى‌كند و از شهد همه ميوه‌ها عسل مى‌سازد: «و اَوحى رَبُّكَ اِلَى النَّحلِ اَنِ اتَّخِذى مِنَ الجِبالِ بُيوتـًا ... ثُمَّ كُلى مِن كُلِّ الثَّمَرتِ‌...» (نحل/16،68‌ـ‌69)

ب. اطاعت تكوينى از غير خداوند:

اطاعت تكوينى موجودات ـ‌در اصلِ وجود و كمالات و اوصاف‌ـ بالاصاله در برابر فرمان الهى است; ولى با مشيّت* الهى، ممكن است موجودات از فرمان انسانهايى همچون پيامبران نيز در هر دو بعد ياد شده اطاعت تكوينى داشته باشند، چنان كه كوهها و پرندگان در تسخير داود(عليه السلام)بوده و از او اطاعت مى‌كردند و به هر جا كه اراده وى بود، بازمى‌گشتند: «اِنّا سَخَّرنَا الجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحنَ بِالعَشىِّ والاِشراق * والطَّيرَ مَحشورَةً كُلٌّ لَهُ اَوّاب» (ص/38،18‌ـ‌19)[5] و جريان باد و شيطانهاى بنّا و غوّاص و شيطانهاى در غل و زنجير كه مطيع و فرمانبر سليمان(عليه السلام)بودند: «فَسَخَّرنا لَهُ الرّيحَ تَجرى بِاَمرِهِ ... الشَّيـطينَ كُلَّ بَنّاء وغَوّاص‌...» (ص/38، 36‌ـ‌37)[6] و آفريدن پرنده از گل و زنده ساختن مردگان و شفادادن كور مادرزاد كه به اذن خداوند، به دست عيسى(عليه السلام)صورت گرفت:«...‌اِذ تَخلُقُ مِنَ الطّينِ كَهَيـَةِ الطَّيرِ بِاِذنى‌...» (مائده/5،110) (مائده/5،110) و افتادن خرما از درخت خشكيده كه براى مريم واقع شد: «...‌تُساقِط عَلَيكَ رُطَباً جَنيّاً» (مريم/19،25) و اطاعت اجزاى به هم آميخته 4 مرغ در پى فراخواندن ابراهيم(عليه السلام): «...‌فَخُذ اَربَعَةً مِنَ الطَّيرِ... ثُمَّ ادعُهُنَّ يَأتينَكَ سَعيـًا» (بقره/2،260)

2. اطاعت تشريعى:

اطاعت تشريعى فرمانبرى ارادى از حكم و قانونى است كه از ناحيه شخصِ برخوردار از حق تشريع و آمريت، اعتبار شده باشد. بديهى است كه اين اطاعت در حوزه رفتار ارادى موجوداتى مختار، مانند انسان معنا مى‌يابد و پذيرش آن در گرو نفى مسلك جبر و بر مبناى ارادى بودن اطاعت است كه اطاعت و عصيان، ارزش يا ضد ارزش محسوب مى‌شود. موارد اطاعت تشريعى به شرح زير است:

1. اطاعت از خداوند:

براساس نگرش توحيدى در ربوبيت تشريعى، حق اطاعت بالاصاله، ويژه ذات ربوبى است و اطاعت از حكم و فرمان غير خداوند اگر به فرمان و اذن الهى نباشد، به شرك در اطاعت منتهى مى‌شود. شمارى از آيات قرآن به اطاعت از خدا اشاره كرده و آن را لازم شمرده است: «قُل اَطيعوا اللّهَ...» (آل‌عمران/3، 32، 132; نساء/4،59; مائده /5،92) امر به اطاعت از خداوند، در آيات ياد شده ارشادى است; نه مولوى و گرنه موجب تسلسل مى‌شود، چون اين عقل انسان است كه او را به اطاعت از پروردگار وا مى‌دارد و آيات «اَطيعُوا اللّهَ» وى را به آن حكم عقلى ارشاد مى‌كند[7] يا مى‌تواند تأكيد حكم عقل‌باشد.[8]

2. اطاعت از پيامبر اسلام:

در آيات فراوانى، اطاعت از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)در رديف اطاعت از خدا، مطرح شده است; مانند: «قُل اَطيعوا اللّهَ والرَّسولَ» (آل‌عمران/3،33)،«يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اَطيعُوا اللّهَ واَطيعُوا الرَّسولَ...» (نساء/4،59) با توجه به اينكه اطاعت از پيامبر(صلى الله عليه وآله)به دستور خدا لازم شده است، اطاعت از وى اطاعت از خدا محسوب مى‌شود[9]: «مَن يُطِعِ الرَّسولَ فَقَد اَطاعَ اللّهَ» (نساء/4،80) نه تنها در زمين كه در آسمانها نيز پيامبر واجب الاطاعه است و فرمانش را فرشتگان اطاعت مى‌كنند، ازاين‌رو در شب معراج، فرشتگان به فرمان پيامبر درهاى بهشت را گشودند[10]: «مُطاع ثَمَّ اَمين» (تكوير/81،21) و چون شريعت محمدى(صلى الله عليه وآله)تا قيامت پابرجاست، اطاعت از فرمانهاى آن حضرت پس از وفات ايشان نيز واجب است.[11]
آيات مربوط به اطاعت از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)دو دسته است: در برخى از آنها كلمه «اَطيعُوا» تكرار نشده (آل‌عمران/3،33; انفال/8،49) و در برخى ديگر تكرار شده است; مانند: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اَطيعُوا اللّهَ واَطيعُوا الرَّسولَ...» (نساء/4،59; نور/24،54; تغابن/64،12) در دسته نخست كه «اطيعوا» تكرار نشده، مى‌توان گفت معناى اطاعت از رسول، همان اطاعت از خداست; ولى در دسته دوم در باره وجه تكرار «اَطيعُوا» با آنكه به نصّ قرآن (نساء/ 4،8) اطاعت از رسول، همان اطاعت از خداست، مفسّران نظراتى متفاوت ارائه داده‌اند:
الف. براى مبالغه است[12] و اطاعت پيامبر، مانند اطاعت از خداست.[13]
ب. براى دفع توّهم كسى است كه <[قائل به حسبنا كتاب‌اللّه بوده و] مى‌پندارد پيروى از احكام پيامبر كه در قرآن نيامده، واجب نيست.[14]
ج. «اَطيعُوا اللّه» يعنى وجوب پيروى از كتاب الهى و «اَطيعُوا الرَّسول» يعنى وجوب پيروى از سنّت نبوى.[15]
د. مقصود آن است كه اطاعت رسول هم بايد به قصد اطاعت‌اللّه باشد.[16]
هـ‌. شخصيت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دو حيثيت دارد: حيثيت تبليغ وحى الهى و آگاه كردن مردم از معارف و احكام شريعت و تفصيل كليات قرآن، و حيثيت زمامدارى و ولايت او بر جامعه. زمامدار به اقتضاى رهبرى لازم است براى اداره جامعه و حفظ اساس نظام اسلامى، فرمان بدهد و مردم نيز به اطاعت از احكام حكومتى وى موظّف‌اند. اطاعت از اين اوامر در حقيقت اطاعت خداست; ولى براى بيان لزوم اطاعت در اين احكام، واژه اطاعت تكرار شده‌است.[17]

3. اطاعت از اولى الامر*:

گروهى ديگر كه در قرآن به اطاعت از آنان امر شده، اولى‌الامر هستند:«...اَطيعُوا اللّهَ واَطيعُوا الرَّسولَ واُولِى الاَمرِ مِنكُم...». (نساء/4،59) مفسّران عامه اولى‌الامر را بر مصاديق گوناگونى مانند اصحاب‌پيامبر، خلفاى راشدين، اهل علم و فقه، فرماندهان جنگى، واليان و حاكمان و اهل حل‌و‌عقد تطبيق كرده‌اند[18]; امّا بيشتر مفسران شيعه، بر‌اساس مطلق و بى‌قيد و
شرط بودن امر به اطاعت از اولى‌الامر، لزوم عصمت اولى‌الامر را استفاده كرده و آن را بر امامان دوازده‌گانه(عليهم السلام)تطبيق داده‌اند. اين مطلب در روايات فراوان منقول از اهل بيت(عليه السلام) نيز تأكيد شده است، چون وجوب اطاعت مطلق مانند اطاعت از خدا و رسول در صورتى پذيرفتنى است كه فرد از خطا مصون باشد و هرگز به‌كار خطا و زشت فرمان ندهد و چنين ويژگى را در اميران يا عالمان نمى‌توان يافت، بنابراين، اولى‌الامر به امامان دوازده‌گانه اختصاص خواهد داشت.[19] (‌=>‌اولى‌الامر)
البته كسانى هم كه اولى‌الامر را خصوص معصوم نمى‌دانند، بر اين معنا تأكيد مىورزند كه اطاعت از اميران و رهبران سياسى جامعه اطاعت مطلق نيست، بلكه تا زمانى است كه فرمانروايى آنها بر اساس مصالح عمومى اجتماعى بوده و عصيان و تخطّى از اوامر الهى نباشد.[20] در روايات‌نيز نقل شده كه اطاعت، در معروف است و در فرمان به‌معصيت روا نيست.[21] از اميرمؤمنان(عليه السلام)نقل شده است كه امام حق بايد بر اساس عدل حكمرانى كند و امانتدار باشد و در اين صورت است كه مردم بايد از او فرمانبردارى كنند[22]، پس نظام سياسى حاكم بر جامعه در صورتى مشروعيت دارد و مى‌تواند الزام سياسى كند كه در مقام اجرا و تنفيذ حكمِ نازل شده از سوى خداوند باشد و طبق قوانين شرعى حكم كند و چنانچه التزام سياسى جامعه از نظام، موجب معصيت الهى باشد بايد ترك گردد[23]: «لا‌دين لمن دان بطاعة المخلوق في معصية الخالق=[24] كسى كه از مخلوق در معصيت الهى پيروى كند، دين ندارد».

4. اطاعت از پيامبران:

خداوند به اطاعت از همه پيامبران فرمان داده است: «وما اَرسَلنا مِن رَسول اِلاّ لِيُطاعَ بِاِذنِ اللّهِ» (نساء/4،64) و قرآن از پيامبرانى چون عيسى، نوح، هود، صالح، لوط و شعيب نقل مى‌كند كه پيام مشترك آنان براى قوم خود، امر به تقواى الهى و اطاعت از خويش بوده است: «فَاتَّقوا اللّهَ واَطيعون» (آل‌عمران/3،50; شعراء /26، 108، 110، 126، 131، 144، 150، 163، 179) در پاره‌اى از موارد، پيش از بيان پيام بالا، جمله «اِنّى لَكُم رَسولٌ اَمين» (شعراء /26، 107، 125، 143، 162، 178) ذكر شده و نشان مى‌دهد كه پيامبران، چون رسول‌الهى بوده و براى بر دوش‌گرفتن بار سنگين رسالت، امين هستند، همين امانتدارى علّت لزوم اطاعت از ايشان است[25] و تكرار اين پيام از سوى پيامبران اولواالعزم و غير اولواالعزم گوياى جوهره و فلسفه بعثت است; يعنى دعوت به اطاعت از كارهايى كه مقرّب ثواب و مبعّد عقاب مى‌شود و سعادت بشريّت را تأمين مى‌كند. پيامبران، هرچند در برخى فروع جزئى شريعت، بر اثر مقتضيات زمانى گوناگون‌اند; ولى در پيام اطاعت هم آوا بودند.[26]

5. اطاعت از شوهر:

فرمانبرى زن از همسر خود در مسائل زناشويى، از مواردى است كه خداوند بدان فرمان داده است. از رسول‌خدا(صلى الله عليه وآله)نقل است كه «بهترين زنان، كسى است كه وقتى به او فرمان دادى، از تو اطاعت كند». زنى كه مخالفت كند و ناشزه شود، از پاره‌اى حقوق از جمله حق همخوابى محروم مى‌گردد[27] (‌=>‌‌نشوز) و چنانچه از سرپيچى دست برداشت و مطيع گرديد، شوهر حق ستم و آزار وى را ندارد: «...‌فَاِن اَطَعنَكُم فَلا تَبغوا عَلَيهِنَّ سَبيلاً» (نساء/4،34)

آثار اطاعت از خدا و رسول :

اطاعت از خدا و رسول، آثار و بركاتى را در پى دارد:

1.‌بهره‌مندى از رحمت الهى:

«واَطيعوا اللّهَ والرَّسولَ لَعَلَّكُم تُرحَمون» (آل‌عمران/3،132)

2. ورود به بهشت:

«...‌و مَن يُطِعِ اللّهَ و رَسولَهُ يُدخِلهُ جَنّـت تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ‌...» (نساء/4،13) ورود اهل طاعت به بهشت طبق قاعده عقلى وجوب وفا به وعده است كه ترك آن ظلم محسوب مى‌شود.[28]

3. قرار گرفتن در كنار نعمت داده شدگان:

«ومَن يُطِعِ اللّهَ والرَّسولَ فَاُولئِكَ مَعَ الَّذينَ اَنعَمَ اللّهُ عَلَيهِم مِنَ النَّبِيّينَ والصِّدّيقِينَ والشُّهَداءِ والصّــلِحين». (نساء/4،69)

4. پاداش نيكو و عدم كاستى در آن:

«...‌فَاِن تُطيعوا يُؤتِكُمُ اللّهُ اَجرًا حَسَنـًا» (فتح/48،16)، «...‌و‌اِن تُطيعُوا اللّهَ ورَسولَهُ لا‌يَلِتكُم مِن اَعمــلِكُم شيــًا».[29](حجرات/49،14)

5. رسيدن به فوز بزرگ:

«ومَن يُطِعِ اللّهَ و رَسولَهُ فَقَد فازَ فَوزًا عَظيمـا». (احزاب/33،71) برخى با تمسك به آيات 66 مائده/5; 96 اعراف/7 و 52 نور/24، وسعت روزى و گشايش درهاى خير را هم از آثار اطاعت دانسته‌اند.[30] در مقابل، پيامدهاى سوء اطاعت نكردن از خدا و رسول و نافرمانى امر و نهى الهى، گريبانگير خود فرد وجامعه عصيانگر مى‌شود. وظيفه پيامبر(صلى الله عليه وآله)تنها رساندن پيام الهى است[31]: «واَطيعُوا اللّهَ واَطيعُوا الرَّسولَ فَاِن تَوَلَّيتُم فَاِنَّما عَلى رَسولِنَا البَلـغُ المُبين» (تغابن/64،12) و اين انسان است كه با عصيان فرمان خدا و رسول، گرفتار گمراهى آشكار خواهد شد[32]: «...‌و مَن يَعصِ اللّهَ و رَسولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَلـلاً مُبينـا» (احزاب/33،36)

اطاعتهاى نامشروع:

اطاعتهاى نامشروع، دو دسته است: دسته نخست مواردى است كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) و ياران وى يا همه مؤمنان صريحاً از اطاعت نهى شده‌اند (شماره‌هاى 1‌ـ‌8) و دسته دوم مواردى كه پيامدهاى سوء برخى اطاعتهاى نادرست، به پيامبر يا مؤمنان گوشزد شده است (شماره‌هاى 9‌ـ‌13).

1. اطاعت از كافران:

«فَلا تُطِعِ الكـفِرينَ» (فرقان/25،52; احزاب/33،1، 48)

2. اطاعت از منافقان:

«ولا تُطِعِ الكـفِرينَ والمُنـفِقينَ». (احزاب/33،1، 48) طبق اطلاق اين آيه، اطاعت از كافران و منافقان، هرچند دعوت به حق كنند جايز نيست و انجام دادن كار حق بايد براى خود حق باشد; نه براى دعوت كافران و منافقان.[33]

3. اطاعت از تكذيب كنندگان:

«فَلا‌تُطِعِ المُكَذِّبين» (قلم/68،8) كه هرگونه موافقت گفتارى و رفتارى با آنان حرام است.[34]

4. اطاعت از بسيار سوگند خورنده پست:

كه‌اهل عيبجويى و سخنچينى است و از كار خير، بسيار منع مى‌كند و متجاوز، گنهكار، كينه‌توز، پرخور، خشن و بى‌ريشه است: «ولا تُطِع كُلَّ حَلاّف مَهين * هَمّاز مَشّاء بِنَميم * مَنّاع لِلخَيرِ مُعتَد اَثيم‌*‌عُتُلّ بَعدَ ذلِكَ زَنيم» (قلم/68،10‌ـ‌13)
خداوند در آيات ياد شده به 9 صفت زشت اشاره فرموده و پيامبر را از اطاعت صاحبان چنين اوصافى بازداشته است. درحقيقت خداوند با اين نهى خواسته افراد مزبور را به حاشيه اجتماع براند تا ديگران ـ‌با توجه به روحيه تأثيرپذيرى انسانها‌ـ تحت تأثير آنها قرار نگيرند.[35]

5. اطاعت از غافلان از ياد خدا و پيروان هواى نفس:

«ولا تُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِكرِنا واتَّبَعَ هَوهُ» (كهف/18،28)

6. اطاعت از گناهكاران:

«ولا تُطِع مِنهُم ءاثِمـًا...». (انسان/76،24) تعليق نهى از اطاعت بر صفت گناهكارى و كفر، مفيد عليّت اين دو ويژگى براى حرمت مطلق اطاعت از كافران و فاسقان است، و حرمت اختصاص به جايى ندارد كه آنها دعوت به گناه يا كفر مى‌كنند.[36]
در موارد پيشگفته خطاب نهى متوجه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) بود. در دو مورد نيز خطاب نهى متوجه همه مؤمنان يا متوجه انسان است كه به‌ترتيب عبارت است از:

7. اطاعت از مسرفان كه اهل فساد در زمين‌اند[37]:

«ولا تُطيعوا اَمرَ المُسرِفين» (شعراء/26،151)

8. اطاعت كوركورانه از پدر و مادر، در دعوت به شرك:

«و اِن جـهَداكَ لِتُشرِكَ بى ما‌لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ فَلا تُطِعهُما» (عنكبوت/29،8; لقمان/31،15)

9. اطاعت از اكثريت:

«واِن تُطِع اَكثَرَ مَن فِى الاَرضِ يُضِلّوكَ عَن سَبيلِ اللّهِ اِن يَتَّبِعونَ اِلاَّالظَّنَّ واِن هُم اِلاّ يَخرُصون » (انعام/6،116) مهم‌ترين ويژگى اطاعت از اكثريت كه باعث گمراهى است پيروى از حدس و گمان است. انسان در امور جزئى زندگى دنيا معمولا چاره‌اى جز پيروى از حدس و گمان ندارد; ولى در امور اساسى زندگى و سعادت و شقاوت ابدى نمى‌تواند از كسانى كه مبناى نظرشان گمان است و به عالم واقع و كشف يقينى راهى ندارند پيروى كند، ازاين‌رو قرآن هم پيامبر را از اطاعت اكثريت باز‌مى‌دارد و هم به مردم هشدار مى‌دهد كه فراموش نكنيد، پيامبر خدا در ميان شماست و خير و رشد جامعه در گرو اطاعت مردم از اوست; نه‌اينكه وى پيرو مردم باشد و طبق هواى آنها ـ‌كه بيشتر ريشه در گمان داشته و مبناى عقلانى ندارد‌ـ حركت كند: «لَو يُطيعُكُم فى كَثير مِنَ الاَمرِ لَعَنِتُّم‌...» (حجرات/49،7)

10. اطاعت از برخى همسران و فرزندان:

«... اِنَّ مِن اَزوجِكُم واَولـدِكُم عَدُوًّا لَكُم فَاحذَروهُم» (تغابن/64،14)، چون بعضى از همسران و فرزندان دشمن انسان‌اند و انسان را از اطاعت الهى باز مى‌دارند.[38]

11. اطاعت از بزرگان و سران گمراه:

در قيامت، اهل دوزخ مى‌گويند: خدايا ما از سران و بزرگان خود اطاعت كرديم و آنان ما را گمراه‌ساختند: «...‌اِنّا اَطَعنا سادَتَنا وكُبَراءَنا فَاَضَلّونَا السَّبيلا». (احزاب/33،67) سرّ اين اطاعت را مى‌توان در دو امر جستوجو كرد: استخفاف مردم به وسيله سران خود، و فسق مردم: «فَاستَخَفَّ قَومَهُ فَاَطاعوهُ اِنَّهُم كانوا قَومـًا فـسِقين» (زخرف/43،54)

12. اطاعت از كافران و نفاق افكنان از اهل كتاب:

قرآن در اين باره به مؤمنان هشدار مى‌دهد كه فرجام اين‌گونه اطاعتها ارتداد و بازگشت به كفر است: «اِن‌تُطيعوا فَريقـًا مِنَ الَّذينَ اوتُوا الكِتـبَ يَرُدّوكُم‌بَعدَ‌ايمـنِكُم كـفِرين» (آل‌عمران/3،100) و عاقبتى جز زيانكارى نخواهد داشت: «فَتَنقَلِبوا خـسِرين» (آل‌عمران/3،149)

13. اطاعت از پيروان شياطين:

آنان كه با مؤمنان به مجادله برمى‌خيزند تا احكام خدا را زير سؤال ببرند: «...‌واِنَّ الشَّيـطينَ لَيوحونَ اِلى اَولِيائِهِم‌لِيُجـدِلوكُم واِن اَطَعتُموهُم اِنَّكُم لَمُشرِكون» (انعام/6،121)

منابع

بحارالانوار; التبيان فى تفسير القرآن; التحقيق فى كلمات القرآن الكريم; تفسير التحرير و التنوير; تفسير القرآن الكريم، صدرالمتالهين; التفسير الكبير; تفسير المنار; تفسير نورالثقلين; دراسات فى ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلاميه; صحيح البخارى; صحيح مسلم با شرح سنوسى; كشف الاسرار و عدة الابرار; موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم; مجمع البيان فى تفسيرالقرآن; المصباح المنير; معجم مقاييس اللغه; مفردات الفاظ القرآن; الميزان فى تفسير القرآن.
مصطفى جعفر پيشه‌فرد و بخش فلسفه و كلام



[1]. مقاييس‌اللغه، ج3، ص431; المصباح، ج2، ص380، «طوع».
[2]. مفردات، ص‌529; التحقيق، ج‌7، ص‌138، «طوع».
[3]. التحقيق، ج‌1، ص‌377، «تبع».
[4]. شرح فصوص الحكم، ص‌62.
[5]. مجمع‌البيان، ج‌8، ص‌731.
[6]. همان، ص‌743‌ـ‌744.
[7]. دراسات فى ولاية الفقيه، ج‌1، ص‌64.
[8]. التبيان، ج‌2، ص‌589.
[9]. جامع‌البيان، مج، 4، ج‌5، ص‌242.
[10]. كشف الاسرار، ج‌10، ص‌398.
[11]. مجمع البيان، ج‌3، ص‌100.
[12]. همان، ص‌99.
[13]. التبيان، ج‌2، ص‌590.
[14]. مجمع البيان، ج‌3، ص‌99.
[15]. جامع‌البيان، مج4، ج5، ص203‌ـ‌204; مجمع‌البيان، ج3، ص‌99‌ـ‌100; التفسير الكبير، ج‌10، ص143.
[16]. التبيان، ج‌2، ص‌590.
[17]. الميزان، ج4، ص‌388; ج9، ص‌95، 338; ج‌18، ص‌247.
[18]. جامع‌البيان، مج4، ج5، ص204ـ208; التفسيرالكبير، ج‌10، ص‌144‌ـ‌145.
[19]. مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌100; نورالثقلين، ج‌1، ص‌497‌ـ‌505; الميزان، ج‌4، ص‌388‌ـ‌398، 408‌ـ‌412.
[20]. جامع البيان، مج‌4، ج‌5، ص‌208.
[21]. صحيح البخارى، ج‌8، ص‌134; صحيح مسلم، ج‌6، ص‌525‌ـ‌526.
[22]. التفسير الكبير، ج‌10، ص‌143; التحرير والتنوير، ج‌5، ص‌96.
[23]. تفسيرالمنار، ج5، ص276‌ـ‌277; ج‌8، ص‌308.
[24]. بحارالانوار، ج‌70، ص‌392.
[25]. الميزان، ج‌15، ص‌296.
[26]. همان، ص‌300.
[27]. جامع البيان، مج‌4، ج‌5، ص‌82‌ـ‌99.
[28]. الميزان، ج‌11، ص‌35.
[29]. جامع البيان، مج‌13، ج‌25، ص‌185.
[30]. كشف الاسرار، ج‌3، ص‌179; التفسير الكبير، ج‌30، ص‌137.
[31]. جامع البيان، مج‌14، ج‌28، ص‌158.
[32]. همان، مج‌12، ج‌23، ص‌16‌ـ‌17.
[33]. التبيان، ج‌8، ص‌313.
[34]. الميزان، ج‌19، ص‌372.
[35]. همان، ج‌20، ص‌371‌ـ‌372.
[36]. همان، ص‌141.
[37]. جامع البيان، مج‌11، ج‌19، ص‌125.
[38]. جامع‌البيان، مج‌14، ج‌28، ص‌158; مجمع‌البيان، ج‌10، ص‌452.

مقالات مشابه

بررسي ميدان معنايي اطاعت در نظام توحيدي قرآن

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهغلام‌محمد شریعتی, معصومه کاظمی

متابعت الهی در قرآن و راهکارهای ارتقاء آن در دانشگاه اسلامی

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهشادی نفیسی, ثریا قطبی, سمیه طاهری

اطاعت از خاتم پیامبران در قرآن کریم

نام نشریهسفینه

نام نویسندهنادره حیدری اصفهانی, سوسن آل رسول, علی شیخ‏الاسلامی

تبعيت از ديدگاه قرآن

نام نویسندهپریچه ساروی

تبعيت از ديدگاه قرآن

نام نویسندهپریچه ساروی