احسان

پدیدآورعلی اسدی

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 2

تاریخ انتشار1388/01/30

منبع مقاله

share 5344 بازدید

احسان: انجام دادن كار نيك، نيكى كردن به ديگران، انجام دادن شايسته كارى در شكل كامل‌آن

احسان، مصدرباب افعال از ريشه «ح‌س‌ن» است. حُسْن (مصدر و اسم مصدر) در مقابل سُوْء و سَوْء[1](بدى و بد شدن) و نيز قُبح[2] (زشتى و زشت‌شدن)، به‌كار رفته و متناسب با موارد كاربرد در معناى اسم مصدرى آن، مفهوم زيبايى[3]، خوبى، نيكى، شايستگى، مورد پسند و‌... را مى‌رساند. اين واژه و مشتقّاتى چون حَسَن، حَسَنَة، حَسَنَات، حُسْنى، محسن و اَحْسَن كه در قرآن نيز فراوان آمده است (نحل/16،67; بقره/2، 201; هود/11، 114; اعراف/7،137; نساء/4، 59)، در وصف آن دسته از امور دينى و دنيايى به‌كار مى‌رود[4] كه به‌سبب داشتن گونه‌اى از زيبايى عقلى، عاطفى، حسّى و‌... مى‌تواند با برانگيختن احساس خوشى، رضايت، زيبايى و تحسين در انسان، او را به خود جذب كند.[5] واژه احسان در مقابل إساءة بوده[6] (إسراء/17، 7; نجم/53،31) و دو گونه كاربرد دارد: با حرف إلى كه بيش‌تر با آن به‌كار مى‌رود و نيز با حرف لام و باء به‌معناى نيكى و خوبى كردن به كسى و بدون حرف اضافه، مفهوم كار نيكو كردن و نيز انجام دادن نيكو و شايسته يك كار در شكل كامل آن را مى‌رساند.[7] قرابت معنايى اين واژه با كلماتى چون اِنعام، اِفضال، و برّ، واژه‌پژوهان[8] و مفسّران[9] را بر آن داشته است تا به بيان روابط و تفاوت‌هاى آن‌ها بپردازند. احسان كه در فارسى به‌معناى خوبى، نيكوكارى، بخشش، انعام، افضال و ... آمده،[10] در كنار مجموعه اسما و افعال مرتبط با آن به‌طور كلّى 71 بار در 66 آيه از 28 سوره به‌كار رفته‌است.
مفهوم احسان در هر سه معنا، تصوير ارزش و جايگاه آن در نظام فكرى و ارزشى اسلام، در كنار بيان و تحليل مصاديق و پى‌آمدهاى گوناگون روانى، اخلاقى، عرفانى، فردى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و آخرتى آن، حوزه بسيار گسترده‌اى از احاديث شيعه[11] و سنّى[12] و نيز مباحث تفسيرى، فقهى[13]، اخلاقى[14]، عرفانى[15] و كلامى[16] آنان را تشكيل داده و در زبان و ادبيّات آنان نيز اعمّ از فارسى[17] و عربى بازتاب گسترده‌اى يافته است. بخش قابل توجّهى از احاديث مربوط به احسان كه بيش‌تر به مباحث جزئى‌تر پرداخته، در تفسير آيات گوناگون احسان، مورد توجّه و استناد مفسّران شيعه[18] و سنّى[19] قرار گرفته است. مفسّران، افزون بر ديدگاه‌هاى متفاوت در تفسير پاره‌اى از آيات مربوط[20] كوشيده‌اند تا تعريف واحدى از احسان ارائه كنند; امّا بيش‌تر تعاريف به‌سبب گستردگى مصاديق و عناصر دخيل در مفهوم احسان و نيز عدم تفكيك كامل بين كاربردهاى سه‌گانه آن، جامعيت لازم را ندارد. تعاريفى چون، رساندن نفع نيكو و شايسته ستايش به ديگرى،[21] كارى كه از سر آگاهى و به شكل شايسته انجام پذيرد،[22] و نيز انجام كارى به شكل نيكو و با انگيزه خدايى و رساندن خير يا سودى به ديگرى بدون چشم داشت هرگونه پاداش و جبران كردنى[23] از اين قبيلند.[24] از مجموع آيات برمى‌آيد كه عناصر مهمّى چون ايمان، انگيزه و نيّت‌الهى (حُسن فاعلى)، نيك بودن ذاتى يك كار (حُسن فعلى)، شكل شايسته انجام (هيأت صدور)، رساندن خير و خوبى به ديگرى، در مفاهيم سه گانه احسان دخيلند. در پاره‌اى از مصاديق، همه و در پاره‌اى ديگر فقط بخشى از عناصر ياد‌شده، مرز معنايى احسان را تشكيل مى‌دهند; بنابراين، ارائه تعريف جامع براى هر سه معنا و همه مصاديق آن‌ها امكان‌پذير نيست. استناد به آيات و روايات مربوط به احسان براى استنباط احكام فقهى، در ابواب گوناگونى چون بيع، نكاح، طلاق، جهاد، ضمان و قصاص به شكل گسترده به‌وسيله فقيهان اهل‌سنّت[25] و شيعه[26] صورت گرفته است. قاعده احسان از قواعد مهمّ فقهى و مبتنى بر آيات 92‌ـ‌93 توبه/9 كه كاربرد فراوانى در ابواب گوناگون فقهى دارد، از رويكردهاى مهمّ احسان در فقه اسلامى است.[27] در منابع اخلاقى[28] و عرفانى[29] نيز آيات و روايات احسان همراه با پاره‌اى تحليل‌ها، برداشت‌ها، پيامدهاى احسان و آثار غفلت از آن در فرايند سلوك و تكامل اخلاقى و معنوى فرد و جامعه و نيز ترسيم حوزه‌هاى گوناگون آن آمده است.

حوزه معنايى احسان در قرآن:

واژه احسان به هر سه معنا در قرآن به‌كار رفته است. معناى نخست، (انجام دادن كار نيك) به‌طور عمده در آياتى به چشم مى‌خورد كه پس از بيان امورى چند، عاملان آن، محسن خوانده شده‌اند. (بقره/2،58; آل‌عمران/3، 134; اعراف/7، 55‌ـ‌56) در اين آيات، ضمن بيان مصاديق كارهاى نيك، خداوند، مخاطبان قرآن را به انجام‌دادن كار نيك ترغيب كرده است. آياتى كه با تصوير بخش‌هاى مهمّى از شخصيّت فكرى، عاطفى و رفتارى شمارى از پيامبران، آن‌ها را نمونه بارزى از مُحسنان (نيكوكاران) معرّفى مى‌كند نيز در اين دسته جاى دارند. (يوسف/12،51‌ـ‌56; قصص/28، 14; صافات/37، 102‌ـ‌105) در پاره‌اى ديگر از آيات، بدون تعيين مصاديق نيكى، به نيكى كردن به ديگران (معناى‌دوم) امر و سفارش شده است. (نساء/4، 36; انعام/6، 151; قصص/28، 77) احسان به‌معناى انجام دادن نيكو و شايسته يك كار در‌شكل كامل آن (معناى سوم) نيز در آياتى به‌چشم مى‌خورد. (يوسف/12، 23; سجده/32، 7; تغابن/64، 3) چنان‌كه از كاربردهاى قرآنى نيز بر مى‌آيد، فاعل احسان در معناى اخير، محسن خوانده نمى‌شود.[30]
مطالعه و تأمّل در آيات نشان مى‌دهد كه احسان، مفهومى انتزاعى، و جامع هر گونه خير و نيكى است،[31] و براى عرب عصر نزول، مفهومى شناخته شده بوده است سخنى كه حتّى از برخى سران شرك در ستايش از آيه «اِنَّ اللّهَ يَأمُرُ بِالعَدلِ والاِحسـنِ» (نحل/16، 90) گزارش شده است، مؤيّد آشنايى ياد‌شده مى‌باشد.[32] البته با اين تفاوت كه قرآن آن را كه بيش‌تر در قلمرو روابط انسانى كاربرد داشته به حوزه معنايى نسبتاً جديدى آورده است. از‌جمله پاره‌اى از مصاديق احسان در حوزه ارتباط انسان با خدا، دين و پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى‌تواند از اين قبيل باشد.
احسان كه در نظر غالب مفسّران، حُسن آن عقلى است و از راه سيره عقلا تأييد مى‌شود،[33] در عين تفاوت مفهومى، از حيث مصاديق، داراى گستره‌اى يك‌سان با برخى مفاهيم بنيادين و پردامنه ديگر قرآن است; از‌جمله در پاره‌اى آيات، «تقوا» (آل‌عمران/3، 133‌ـ‌134; يوسف/12، 90; زمر/39، 33‌ـ‌34; و => تقوا)، و در پاره‌اى ديگر، ايمان و عمل صالح (كهف/18،30)، به احسان (انجام دادن كار نيك)، تعريف شده است. هم‌چنين از مقايسه برخى آيات با يك‌ديگر بر مى‌آيد كه انجام دادن عمل صالح (بقره/2، 62، 81 و 112; نساء/4، 125) و حسنه (انعام/6، 160; نمل/27، 89) مترادف با احسان به‌معناى انجام‌دادن كار نيك است.[34]در تفاوت مفهومى احسان با مفاهيم ياد‌شده براى نمونه مى‌توان از‌جمله به‌معناى پرهيزگارى براى خدا در تقوا كه بيان‌گر انگيزه خدايى فعل است و مفهوم «نيك‌بودن» دراحسان كه بيشتر «حُسن» فعل را مى‌رساند، اشاره كرد. از سوى ديگر، شمارى از آيات، مفاهيم عامى چون ظلم (بقره/2، 58‌ـ‌59; يوسف/12، 78‌ـ‌79; صافات/37، 113; و <= ظلم)، كفر و تكذيب آيات الهى (مائده/5، 86; لقمان/31، 22‌ـ‌23; زمر/39، 58‌ـ‌59; مرسلات/77، 40‌ـ‌45) و تعدّى از حدود الهى را (بقره/2،229) در برابر احسان به‌معناى «انجام‌دادن كار نيك» آورده‌است.
احسان به‌صورت يكى از مفاهيم بنيادين و پر‌دامنه قرآن، هر چند بيش از همه در گستره اخلاق به‌كار رفته است، امّا قلمرو معناى قرآنى آن، افزون بر چارچوب كلّى اعتقادى، با ترسيم نظامى از ارزش‌هاى اساسى اسلام كه در هم تنيده و تفكيك‌ناپذيرند، شاكله عاطفى، رفتارى و گفتارى مؤمنان را در حوزه‌هاى گوناگون ارتباط با خدا (بقره/2، 58; آل‌عمران/3، 148)، خود (اسراء/17، 7)، ديگران (بقره/2، 83 و 195; آل‌عمران/3، 4)، دين (انعام/6، 84; توبه/9، 91) و بيگانگان (مائده/5،13) به تصوير مى‌كشد. توجه به تصوير جنبه‌هاى گوناگون شخصيّت شمارى از انبيا و معرّفى آنان در جمع محسنان مى‌تواند دليل ديگرى بر توسعه قلمرو معنايى ياد‌شده باشد. (يوسف/12، 56; قصص/28، 14; صافات/37،80)

مصاديق احسان:

1. احسان به‌معناى انجام دادن كار نيك:

احسان به اين معنا، افزون بر كاربرد در حوزه‌هاى گوناگون ارتباط انسان با دين، انبيا(عليهم السلام) و ديگران، بيش از همه در حوزه ارتباط شناختى، عاطفى و رفتارى انسان با خدا به‌كار رفته است.

الف. ارتباط با خدا:

شمارى از آيات، پاره‌اى از باورها، عواطف، گفتارها و رفتارهاى انسان را در ارتباط با خدا به مفهوم خاص آن، از مصاديق احسان (انجام دادن كار نيك) معرّفى مى‌كند. در برخى از اين آيات، امورى چون ايمان به خدا، رسول(صلى الله عليه وآله)، قرآن، انتظار درك زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)، آرزوى گرويدن به گروه مؤمنان، از مصاديق كارهاى نيك شمرده شده است. در آيه‌82 مائده/5 يهود و مشركان، دشمن‌ترين، و نصارا به‌سبب وجود قسّيسان و رهبانان در ميان آنان و نيز عدم خودبرتربينى، دوست‌ترين افراد براى مؤمنان معرّفى شده‌اند. در ادامه آيات، از اشك شوق آنان هنگام شنيدن قرآن و شناخت حق، سخن رفته است و آن‌ها به‌سبب اظهار ايمان به خدا، رسول(صلى الله عليه وآله)، قرآن و نيز درخواست از خدا كه آنان را در شمار درك‌كنندگان رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله)[35] نوشته و در گرو صالحان درآورد، جزو نيكوكاران خوانده شده‌اند: «و‌اِذَا سَمِعوا ما اُنزِلَ اِلَى الرَّسولِ تَرَى اَعيُنَهُم تَفيضُ مِنَ الدَّمعِ مِمّا عَرَفوا مِنَ الحَقِّ يَقولونَ رَبَّنا ءامَنّا فَاكتُبنا مَعَ الشّـهِدين * وما لَنا لانُؤمِنُ بِاللّهِ و ما جاءَنا مِنَ الحَقِّ و نَطمَعُ اَن يُدخِلَنا رَبُّنا مَعَ القَومِ الصّــلِحين * فَاَثـبَهُمُ اللّهُ بِما قالوا جَنّـت تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدينَ فيها و ذلِكَ جَزاءُ المُحسِنين». (مائده/5، 83‌ـ‌85)
ظاهر جمله «فَاَثـبَهُمُ اللّهُ بِما قالوا‌...» ، نشان مى‌دهد ابراز سخنان ياد‌شده[36] كه گويا در‌برابر اعتراضِ هم‌كيشان به ايمان آن‌ها، صورت‌گرفته[37] و نوعى استدلال بر حقّانيّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و دين او است، بيش از اصل ايمان آنان، نوعى احسان خوانده مى‌شود; هم‌چنين در آياتى، آرزوى كافران هنگام ديدن عذاب براى بازگشت به‌دنيا و پيوستن به زمره نيكوكاران، گزارش شده‌است: «اَو‌تَقولَ حينَ تَرَى العَذابَ لَو اَنَّ لى كَرَّةً فَاَكونَ مِنَ المُحسِنين * بَلى قَد جاءَتكَ ءايـتى فَكَذَّبتَ بِها واستَكبَرتَ و كُنتَ مِنَ‌الكـفِرين». (زمر/39، 58‌ـ‌59) در اين 2 آيه نيز ايمان به آيات الهى، مصداق احسان معرّفى شده و كفر در برابر آن قرار گرفته است. در آيات ياد‌شده، از‌جمله عدم خود برتربينى به‌صورت زمينه انجام كار نيك و ايمان، و جاودانگى در بهشت پاداش آن معرّفى شده است. (مائده/5، 82‌ـ‌85; زمر/39، 59)
شمارى ديگر از اين دسته آيات، با نيكوكار خواندن فاعلان برخى امور، الگوهاى نيك روانى، رفتارى، گفتارى و زمان راز و نياز با خدا را ارائه مى‌كند: «اِنَّ المُتَّقينَ فى جَنّـت و عُيون * ءاخِذينَ ما ءاتـهُم رَبُّهُم اِنَّهُم كانوا قَبلَ ذلِكَ مُحسِنين * كانوا قَليلاً مِنَ الَّيلِ ما يَهجَعون * و بِالاَسحارِ هُم يَستَغفِرون * و فى اَمولِهِم حَقٌّ لِلسّائِلِ والمَحروم». (ذاريات/51، 15‌ـ‌19) اين آيات، سبب بهره‌مندى پرهيزكاران از باغ‌ها، و چشمه‌ساران بهشتى و ديگر نعم الهى را «نيكوكار» بودن آنان در دنيا و خواب اندك شبانه، استغفار* در سحرگاهان و اختصاص حقّى براى سائل و محروم از اموالشان معرّفى مى‌كنند. در آيه‌56 اعراف/7 به خواندن خدا همراه با تضرّع* و صداى آهسته و نيز با حالت روانى و متعادل خوف و رجاء فرمان، و از نزديك بودن رحمت الهى به‌صورت پاداش «نيكوكاران» خبر داده شده است: «و‌لاتُفسِدوا فِى الاَرضِ بَعدَ اِصلـحِها وادعوهُ خَوفـًا و طَمَعـًا اِنَّ رَحمَتَ اللّهِ قَريبٌ مِنَ المُحسِنين». (اعراف/7، 56)
ذكر كمك مالى به سائل و محروم و نيز عدم افساد در روى زمين به همراه رفتارهاى عبادى مذكور، نشان مى‌دهد كه چگونه از منظر قرآن، افزون بر قرار گرفتن هر دو حوزه ارتباط انسان با خدا و جامعه در دايره احسان، آن دو از يك‌ديگر تفكيك‌ناپذيرند. (ذاريات/51، 17‌ـ‌19; اعراف/7، 56) قرآن كريم در كنار معرّفى نحر شتران فربه در موسم حج به شكرانه نعمت هدايت و نيز نفى ارزش گوشت و خون قربانى نزد پروردگار و معرّفى تقوا به‌صورت معيار ارزش و قبولى آن، از بشارت به نيكوكاران سخن گفته است: «لَن يَنالَ اللّهَ لُحومُها و لا دِماؤُها و لـكِن يَنالُهُ التَّقوى مِنكُم كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُم لِتُكَبِّروا اللّهَ عَلى ما هَدكُم و بَشِّرِ المُحسِنين». (حج/22، 36‌ـ‌37) اين آيات به همراه آيات پيش از آن (حج/22، 28، 30، 31 و 33‌ـ‌34)، برآن‌اند كه در كنار نفى ارزش‌هاى جاهلى با هدف زدودن انحرافاتى كه با گذر زمان در آيين قربانى كردن پديد آمده است، با بيان فلسفه و هدف توحيدى آن به‌صورت يكى از مناسك ديرين عبادى و بر جاى مانده از ابراهيم خليل(عليه السلام)، محتواى از دست رفته آن را بازگردانند. از آيات ياد‌شده كه در كنار رعايت ارزش‌هاى الهى همچون ذكر نام خدا و چگونگى كشتن قربانى، و نيز پرهيز از ارزش‌هاى جاهلى، انگيزه خدايى را نيز مطرح كرده است بر مى‌آيد كه در اتّصاف عمل قربانى* به «كار نيك» بودن، افزون بر چگونگى انجام فعل (حُسن فعلى)، خلوص نيّت (حُسن‌فاعلى) نيز دخيل است (حج/22،31‌ـ‌37). در سوره لقمان، آيات قرآن، مايه هدايت و رحمت براى نيكوكاران و آن‌ها با عنوان برپا كنندگان نماز و پرداخت كنندگان زكات* از سر يقين به آخرت معرّفى شده‌اند: «تِلكَ ءايـتُ الكِتـبِ الحَكيم * هُدًى و رَحمَةً لِلمُحسِنين * اَلَّذينَ يُقيمونَ الصَّلوةَ و يُؤتونَ الزَّكوةَ و هُم بِالاخِرَةِ هُم يوقِنون * اُولئِكَ عَلى هُدًى مِن رَبِّهِم و اُولـئِكَ هُمُ المُفلِحون». (لقمان/31، 2‌ـ‌5)
ذكر برجسته‌ترين رفتار اقتصادى ـ اجتماعى (پرداخت زكات) در كنار بارزترين رفتار عبادى (اقامه نماز) از يك سو، و آوردن آن دو، همراه با يقين به آخرت* از سوى ديگر نشان مى‌دهد كه چگونه از منظر قرآن، مثلث ارتباط با خدا، جامعه و آخرت، با يك‌ديگر ارتباط تنگاتنگ داشته و در اتّصاف كارهاى ياد‌شده به «نيك» بودن و نيز «نيكوكار» خوانده شدن انسان، دخالت تام دارد; بنابراين يكى از دو كار اقامه نماز و پرداخت زكات بدون ديگرى و هر دو با نبود يقين به آخرت، مصداق «كار نيك» نخواهد بود. از اين آيات كه ابتدا «نيكوكاران» را ذكر، آن‌گاه با عنوان اقامه‌كنندگان نماز و پرداخت كنندگان زكات از سر يقين به آخرت، آن‌ها را شناسانده است برمى‌آيد كه عناصر ياد‌شده، مصاديق جديد احسان كه براى عرب عصر نزول ناشناخته بود، معرّفى شده‌اند. ياد‌كردن از آن امور به‌صورت زمينه بهره‌مندى از هدايت و رحمت آيات قرآن، در كنار معرّفى انجام دهندگان آن با عنوان همان گروه رستگاران با توجّه به آشنايى عرب با مفهوم «رستگارى» مى‌تواند مؤيّد سخن گفته شده باشد.
پاره‌اى ديگر از آيات در بيان ارتباط مطلوبى كه انسان دوباره مى‌تواند پس از نافرمانى خدا با او برقرار سازد، گردن‌نهادن به فرمان الهى و طلب آمرزش گناهان را از مصاديق «كارهاى نيك» برشمرده‌اند. قرآن پس از بيان نافرمانى‌هاى بنى‌اسرائيل، به رغم مشاهده آيات و بهره‌مندى از نعمت‌هاى فراوان الهى: (بقره/2، 49‌ـ‌57; اعراف/7، 159‌ـ‌160)، از دستور خود به آنان مبنى بر داخل شدن به شهر بيت‌المقدس[38]، ورود متواضعانه و خاشعانه از دروازه آن[39] و درخواست آمرزش گناهان با گفتن واژه‌اى چون «حِطَّة»[40] سخن گفته است و اين‌كه در اين صورت، گناهان آن‌ها را آمرزيده و افزون بر آن، «نيكوكاران» را پاداش بيش‌ترى خواهد داد; آن‌گاه از تغيير جمله‌اى[41] كه بايد در مقام توبه مى‌گفتند از سوى ستم‌گران آن قوم و دچار شدن آنان به عذاب آسمانى خبر مى‌دهد: «و‌اِذ قُلنَا ادخُلوا هـذِهِ القَريَةَ فَكُلوا مِنها حَيثُ شِئتُم رَغَدًا وادخُلوا البابَ سُجَّدًا و قولوا حِطَّةٌ نَغفِر لَكُم خَطـيـكُم و سَنَزيدُ المُحسِنين * فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَـلَموا قَولاً غَيرَ الَّذى قيلَ لَهُم فَاَنزَلنا عَلَى الَّذينَ ظَـلَموا رِجزًا مِنَ السَّماءِ بِما كانوا يَفسُقون». (بقره/2، 58‌ـ‌59) در اين آيات، كسانى‌كه با اطاعت از خدا،[42] آن لفظ خاص را در مقام توبه گفته‌اند، نيكوكار، و تغيير آن لفظ، ظلم دانسته شده است; بنابراين افزون بر اين‌كه ظلم در برابر احسان آمده مى‌توان گفت كه در آيات ياد‌شده، بيش‌تر تعبّد و تسليم بى‌چون و چرا در برابر امر خدا مصداق احسان و فزونى پاداش در كنار آمرزش گناهان پيامد آن معرّفى شده است. هم‌چنين آن‌جا كه ابراهيم* به‌سبب اقدام به ذبح فرزند عزيز خويش از سر كمال تسليم در برابر خدا، جزو نيكوكاران ياد‌شده، تسليم* محض و بى‌چون و چراى خدا بودن، مصداق احسان خوانده شده است: «فَلَمّا اَسلَما و تَلَّهُ لِلجَبين * و نـدَينـهُ اَن يـاِبرهيم * قَد صَدَّقتَ الرُّءيا اِنّا كَذلِكَ نَجزِى المُحسِنين». (صافات/37، 103‌ـ‌105) از‌امورى چون اعلام سرفرازى در اين امتحان به ابراهيم(عليه السلام)، دادن قربانى براى ذبح به جاى اسماعيل* و نجات او از مرگ، ماندگار كردن نام ابراهيم(عليه السلام) ميان آيندگان و سلام خداوند به او به‌صورت پاداش چنين كار نيكى ياد‌شده است (صافات/37، 104‌ـ‌110).
دوبار تصريح به چگونگى پاداش نيكوكاران و نيز تعدّد و نوع پاداش‌هاى ياد‌شده نشان مى‌دهد كه تسليم محض خدا بودن، از عالى‌ترين مراتب احسان و داراى ارزش و منزلت بسيار والايى نزد خداوند است.
در آياتى از قرآن و به دنبال گزارش از جنگيدن شمار بسيارى از مردان الهى، همراه پيامبران خويش با دشمنان خدا[43] و عدم سستى و ناتوانى و نيز تسليم‌ناپذيرى و پايدارى آن‌ها در برابر سختى‌ها و مصائب اين راه (آل‌عمران/3، 146)، آنان «نيكوكار» خوانده شده‌اند; چرا كه در وضعيّت دشوار ياد‌شده در اعتراف به گناه* و ابراز ناتوانى خويش، سخنى جز درخواست از خداوند مبنى بر آمرزش گناهان و گزافه كارى‌ها، پايدارى در راه خدا و پيروزى بر كافران بر زبان جارى نكرده‌اند: «و‌ما‌كانَ قَولَهُم اِلاّ اَن قالوا رَبَّنَا اغفِر لَنا ذُنوبَنا و اِسرَافَنا فى اَمرِنا و ثَبِّت اَقدامَنا وانصُرنا عَلَى القَومِ الكـفِرين * فَـاتـهُمُ اللّهُ ثَوابَ الدُّنيا و حُسنَ ثَوابِ الأخِرَةِ واللّهُ يُحِبُّ المُحسِنين». (آل‌عمران/3، 147‌ـ‌148) اين آيات با معرّفى امور ياد‌شده به‌صورت كارهاى نيك، بر آن است كه الگوى درست نگرش به حوادث، هنگام شكست و ناكامى در مبارزه با دشمنان خدا را ارائه كند تا مؤمنان از يك سو بدون نگاه نادرست به زمينه‌هاى ناملايمات ياد‌شده، ريشه آن را عمل‌كرد ناصواب خويش دانسته، از خدا، به‌سبب آن، آمرزش بطلبند و از سوى ديگر، بدون نااميد شدن، با تصحيح رفتار خويش و استعانت از خدا، در راه خدا و دين او پايدارى كنند.
خداوند پاداش دنيايى (پيروزى بر دشمن و غنايم جنگى)[44] و ثواب* نيك آخرت (بهشت و نعمت‌هاى آن، مغفرت)[45] را نتيجه كارهاى نيك ياد‌شده دانسته و از نشانه محبّت خود به «نيكوكاران» خبر داده است.

ب. ارتباط انسان با دين و پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله):

حوزه ديگرى است كه احسان به‌معناى انجام‌دادن كار نيك، در آن به‌كار رفته و امورى چون تبليغ باورها و ارزش‌هاى توحيدى، دفاع از آن در برابر دشمنان و تحمّل انواع فشارها و اذيّت‌ها، از مصاديق آن شمرده شده است. در اين حوزه نيز آيات، قلمرو احسان را افزون بر رفتار، به محدوده عواطف و گفتار هم كشانده و بر آن است تا با معرّفى الگوهاى نيك، راه‌كارهاى مطلوب روانى، فرهنگى، اجتماعى و نظامى را براى گسترش فرهنگ دينى و صيانت از آن ارائه كند. در اين معنا، الياس* پيامبر(عليه السلام) به‌سبب فراخوان قوم خود به پرهيزكارى، پرهيز از بت‌پرستى و پرستش خدايى كه احسن الخالقين و پروردگار آن قوم و نياكان نخستينشان است، نيكوكار خوانده شده: «اِذ قالَ لِقَومِهِ اَلا تَتَّقون * اَتَدعونَ بَعلاً و تَذَرونَ اَحسَنَ الخــلِقين * اَللّهَ رَبَّكُم و رَبَّ ءابائِكُمُ الاَوَّلين ... و تَرَكنا عَلَيهِ فِى الأخِرين * سَلـمٌ عَلى اِلياسين * اِنّا كَذلِكَ نَجزِى المُحسِنين». (صافات/37، 124‌ـ‌126 و 129‌ـ‌131) ماندگارى نام نيك الياس ميان آيندگان و سلام خدا بر او، پاداش كارهاى نيك وى خوانده شده است. آيه‌131 نشان مى‌دهد كه خداوند، پاداش ياد‌شده را به هر شخص ديگرى كه مردم را به باورها و ارزش‌هاى توحيدى دعوت و از كفر و شرك پرهيز دهد، ارزانى مى‌كند. در آيه‌120 توبه/9 كسانى‌كه رسول‌خدا(صلى الله عليه وآله) را در جهاد با دشمنان يارى كرده، انواع سختى‌ها و ناملايمات اين راه را به جان مى‌خرند، نيكوكار خوانده شده‌اند: «ما كانَ لاَِهلِ المَدينَةِ و مَن حَولَهُم مِنَ الاَعرابِ اَن يَتَخَلَّفوا عَن رَسولِ اللّهِ و لايَرغَبوا بِاَنفُسِهِم عَن نَفسِهِ ذلِكَ بِاَنَّهُم لايُصيبُهُم ظَمَأٌ و لا نَصَبٌ و‌لا‌مَخمَصَةٌ فى سَبيلِ اللّهِ و لايَطَـونَ مَوطِئـًا يَغيظُ الكُفّارَ و لايَنالونَ مِن عَدُوّ نَيلاً اِلاّ كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صــلِحٌ اِنَّ اللّهَ لايُضيعُ اَجرَ المُحسِنين». عمل صالح خواندن كارهاى ياد‌شده در مقام بيان پاداش عاملان آن و در ادامه، سخن‌گفتن از تباه ساختن پاداش نيكوكاران، نشان مى‌دهد كه عمل* صالح و احسان، در اين‌جا به يك معنا هستند; حتّى افراد ضعيف و بيمار كه افزون بر ناتوانى، چيزى براى هزينه كردن در راه جهاد ندارند، در‌صورتى كه خيرخواه خدا و رسول بوده و از آن‌چه در توان دارند، مضايقه نكنند، نيكوكار خوانده شده‌اند: «لَيسَ عَلَى الضُّعَفاءِ و‌لا‌عَلَى المَرضى و لا عَلَى الَّذينَ لايَجِدونَ ما‌يُنفِقونَ حَرَجٌ اِذا نَصَحوا لِلّهِ و رَسولِهِ ما عَلَى المُحسِنينَ مِن سَبيل‌...» (توبه/9،91)، و سرانجام اين‌كه در سوره عنكبوت/29، 69، مطلق جهاد* و تلاش براى خدا، اعمّ از جهاد نظامى، فرهنگى، جهاد با نفس و‌...‌،[46] كار نيك معرّفى شده است: «والَّذينَ جـهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا و اِنَّ اللّهَ لَمَعَ المُحسِنين». تعبير «فينا» مى‌رساند كه جهاد و تلاش ياد‌شده در‌صورتى كه فقط براى خدا باشد، كار نيك بوده و هدايت به راه خدا و نيز «انواع عنايت‌هاى الهى»[47] را در پى خواهد داشت. «پايدارى در راه دين» و «تحمّل انواع آزار و اذيّت‌هاى روحى و جسمى دشمنان»، مصداق ديگرى از كار نيك در اين حوزه است: «واصبِر و ما صَبرُكَ اِلاّ بِاللّهِ و لاتَحزَن عَلَيهِم و لاتَكُ فى ضَيق مِمّا يَمكُرون * اِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوا والَّذينَ هُم مُحسِنون». (نحل/16، 127‌ـ‌128; هود/11، 115) نام بردن از پيامبرانى چون نوح*(عليه السلام)، ابراهيم(عليه السلام)، موسى*(عليه السلام) و هارون*(عليه السلام)در شمار نيكوكارانى برجسته، در كنار توجّه به شخصيّت فكرى و رفتارى آن‌ها در قرآن نشان مى‌دهد كه همه موارد ياد‌شده بهويژه دعوت به باورها و ارزش‌هاى توحيدى و مبارزه با كفر و شرك با شيوه‌هاى گوناگون، از مصاديق برجسته و مراتب عالى احسان درباره دين است. (صافات/37، 75‌ـ‌80، 114‌ـ‌121 و 130‌ـ‌131)

ج. ارتباط با ديگران:

حوزه ديگرى است كه احسان به‌معناى انجام دادن كار نيك، در آن به‌كار رفته و قرآن با شناساندن پاره‌اى از مصاديق، مؤمنان را به انجام آن ترغيب كرده است. سفارش به رفتار نيك با همسر به‌ويژه زنان، در اين حوزه بيش‌تر به چشم مى‌خورد. پرهيز مرد از آزار و اذيّت همسر خويش با استفاده از حقّ رجوع در‌طلاق* از اين موارد است: «الطَّـلـقُ مَرَّتانِ فَاِمسَاكٌ بِمَعروف اَو تَسريحٌ بِاِحسـن». (بقره/2،229) براساس گزارش مفسّران برخى مردان بنا به رسم جاهليّت*، بارها همسر خويش را طلاق و هر بار با رجوع پيش از انقضاى عدّه، وى را محروم از پاره‌اى حقوق، در بلاتكليفى قرار مى‌داده‌اند;[48] ازاين‌رو طلاق رجعى محدود به دو بار، و بر اساس ظاهر آيه، مردان موظّف شده‌اند كه در هر مرتبه، رجوع و به‌طور شايسته (بدون آزار همسر و با پرداخت نفقه و‌...)[49] همسر خود را نگه‌دارند يا با پرهيز از رجوع و در نتيجه انقضاى عدّه، او را رها سازند;[50] البتّه ديدگاه دوم براساس برخى احاديث، «تسريح به احسان» را به طلاق سوم براساس حكم الهى، تفسير كرده است كه باز، مصداق احسان خواهد بود.[51] در آيه‌128 نساء/4 نيز سازگارى و مصالحه مردان با همسر خويش و چشم‌پوشى از برخى حقوق خود براى رفع اختلاف و حفظ زندگى زناشويى[52]از مصاديق احسان خوانده شده است: «و‌اِنِ امرَاَةٌ خافَت مِن بَعلِها نُشوزًا اَو اِعراضـًا فَلا جُناحَ عَلَيهِما اَن يُصلِحا بَينَهُما صُلحـًا والصُّلحُ خَيرٌ و‌اُحضِرَتِ الاَنفُسُ الشُّحَّ واِن تُحسِنوا و تَتَّقوا فَاِنَّ اللّهَ كَانَ بِما تَعمَلونَ خَبيرا». احسان در اين آيه، بيش‌تر در پرهيز از حالت روانى حرص و آز مورد توجّه است كه زمينه صلح و سازش را از بين مى‌برد. دادن متاع و مالى در خور و به قدر توان هر‌كس، به زنانى كه پيش از آميزش و تعيين مهر، طلاق داده مى‌شوند، مصداقى از احسان مالى در حقّ زنان است كه در آيه‌236 بقره/2 بيان شده‌است: «لا جُناحَ عَلَيكُم اِن طَـلَّقتُمُ النِّساءَ ما‌لَم‌تَمَسّوهُنَّ اَو تَفرِضوا لَهُنَّ فَريضَةً و‌مَتِّعوهُنَّ عَلَى الموسِعِ قَدَرُهُ و عَلَى المُقتِرِ قَدَرُهُ مَتـعـًا بِالمَعروفِ حَقـًّا عَلَى المُحسِنين».
شمارى ديگر از جلوه‌هاى احسان در اين حوزه، با رويكرد غالب عاطفى، براى تلطيف روابط اجتماعى و تنش‌زدايى از آن مورد توجّه و تأكيد قرار گرفته‌اند. در آيات 133‌ـ‌134 آل‌عمران/3، پرهيزكاران با عنوان كسانى‌كه هنگام توان‌گرى و تنگ‌دستى انفاق كرده و هنگام عصبانيّت از دست ديگران، با فرو خوردن خشم خويش از خطاى مردم در مى‌گذرند، تعريف شده‌اند: «و‌سارِعوا اِلى مَغفِرَة مِن رَبِّكُم و جَنَّة عَرضُهَا السَّمـوتُ و‌الاَرضُ اُعِدَّت لِلمُتَّقين * اَلَّذينَ يُنفِقونَ فِى السَّرّاءِ والضَّرّاءِ والكـظِمينَ الغَيظَ والعافينَ عَنِ النّاسِ واللّهُ يُحِبُّ المُحسِنين».
تناسب آمرزش الهى و بهشتى به وسعت آسمان‌ها و زمين به‌صورت پاداش و نشانه محبّت خدا به نيكوكاران، با كارهاى نيك ياد‌شده به‌صورت بازتابى از مهر و شفقت انسان با ديگران، قابل توجّه است. در اين آيات، پرهيزكاران به نيكوكاران تعريف شده‌اند. عفو و گذشت با توجّه به تأثير سازنده‌اى كه در تأليف قلوب و تربيت نفوس دارد، حتّى با افراد غير خائن از اهل‌كتاب نيز سفارش و كار نيك خوانده شده است: «فَبِما نَقضِهِم ميثـقَهُم لَعَنّـهُم و‌... و‌لا‌تَزالُ تَطَّـلِعُ عَلى خائِنَة مِنهُم اِلاّ قَليلاً مِنهُم فَاعفُ عَنهُم واصفَح اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُحسِنين». (مائده/5، 13) در‌آيه‌78 يوسف/12، افراد كهن‌سال كه به‌سبب وضعيّت سنّى و روحى خاص، نيازمند رعايت و تأمين عاطفى بيش‌ترى هستند، مورد توجّه قرار گرفته و دل‌سوزى به آن‌ها با پرهيز از اقدامى كه ضربه عاطفى به دنبال دارد، كار نيك معرّفى شده است: «قالوا يـاَيُّهَا العَزيزُ اِنَّ لَهُ اَبـًا شَيخـًا كَبيرًا فَخُذ اَحَدَنا مَكانَهُ اِنّا نَركَ مِنَ المُحسِنين». تعبير «اِنّا نَركَ‌...» نشان مى‌دهد كه كار نيك ياد‌شده از مصاديق بديهى و شناخته شده احسان و در نتيجه مورد انتظار از افراد نيكوكار است. ايجاد توافق بين 2‌طرف درگيرى از مصاديق ديگرى است كه در برابر ديگران، احسان به‌شمار مى‌رود: «فَكَيفَ اِذا اَصـبَتهُم مُصيبَةٌ بِما قَدَّمَت اَيديهِم ثُمَّ جاءوكَ يَحلِفونَ بِاللّهِ اِن اَرَدنا اِلاّ اِحسـنـًا و تَوفيقـا». (نساء/4،62)
تخصيص بخشى از درآمد و دارايى به اقشار نيازمند جامعه، جلوه ديگرى از عواطف اجتماعى است كه اسلام با قرار دادن آن در حوزه كارهاى نيك، مؤمنان را بدان فرا مى‌خواند. پرداخت زكات (لقمان/31، 2‌ـ‌4)، و حقّ سائل و محروم (ذاريات/51، 19)، از اين جمله‌اند; چنان‌كه در جاى ديگر، مطلق صدقه*، احسان خوانده شده است: «و‌ءاتَينـهُ مِنَ الكُنوزِ... * وابتَغِ فيما ءاتـكَ اللّهُ الدّارَ الأخِرَةَ و لاتَنسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنيا و اَحسِن كَما اَحسَنَ اللّهُ اِلَيكَ‌...». (قصص/28، 76‌ـ‌77) عدم مسامحه و رعايت بايسته‌ها و شايسته‌ها در پرداخت خون‌بها، مصداق ديگرى از احسان در حوزه روابط اجتماعى است: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا كُتِبَ عَلَيكُمُ القِصاصُ فِى القَتلَى ... فَمَن عُفِىَ لَهُ مِن اَخيهِ شَىءٌ فَاتِّباعٌ بِالمَعروفِ و اَداءٌ اِلَيهِ بِاِحسـن‌...». (بقره/2،178)
در شمار ديگرى از آيات، پاره‌اى از عناوين عام، احسان به‌معناى انجام دادن كار نيك، معرّفى شده‌اند كه اغلب بر مصاديق كارهاى نيكى كه ذكر آن رفت، قابل تطبيق است. عمل صالح (نساء/4، 124‌ـ‌125; لقمان/31، 22)، پرهيز از افساد* در روى زمين (اعراف/7، 56)، پرهيز از گناهان بزرگ و كارهاى زشت (نجم/53، 31‌ـ‌32; نحل/16‌ـ‌90) و نيز شكيبايى در برابر ناملايمات زندگى (يوسف/12، 15‌ـ‌22 و 90) از اين قبيل‌هستند.

2. احسان به‌معناى نيكى به ديگران:

احسان به اين معنا هر چند در مصاديق احسان به‌معناى انجام دادن كار نيك هم به چشم مى‌خورد، اما كاربرد متمايزى از آن دارد; زيرا از آن‌جا كه در پاره‌اى از مصاديقش، فوايد احسان، بيش از فرد نيكوكار، متوجّه افرادى است كه نيكى به آن‌ها به‌سبب وضع خاصّى كه دارند، سفارش شده است و در مواردى نيز هيچ منفعتى براى نيكى‌كننده نداشته و نيازى از وى تأمين نمى‌كند. اين معنا در ارتباط خدا با انسان، انسان با ديگران و خود به چشم مى‌خورد.

الف. نيكى خدا به بندگان:

قرآن براى نيكى خدا به بندگانش، افزون بر دنيا و در زمينه نيازهاى روانى و مادّى، در آخرت نيز مصاديقى را آورده است. در آيه‌100 يوسف/12 حضرت يوسف(عليه السلام)خداوند را عامل رهايى خويش از زندان و آورنده خانواده‌اش از باديه به مصر معرّفى كرده، آن را نيكى خدا به خود مى‌خواند: «...‌و‌قالَ يـاَبَتِ هـذا تَأويلُ رُءيـىَ مِن قَبلُ قَد جَعَلَها رَبّى حَقـًّا و قَد اَحسَنَ بى اِذ اَخرَجَنى مِنَ السِّجنِ و جاءَ بِكُم مِنَ البَدوِ مِن بَعدِ اَن نَزَغَ الشَّيطـنُ بَينى و بَينَ اِخوَتى اِنَّ رَبّى لَطيفٌ لِما يَشاءُ اِنَّهُ هُوَ العَليمُ الحَكيم». (يوسف/12، 100) آمدن خاندان يعقوب، به‌سبب جاى‌گزينى زندگى در مصر به جاى باديه‌نشينى، رهايى آنان از خشك‌سالى و نيز قحطى به دنبال مرگ احشام، هم‌چنين پايان دادن به جدايى يوسف(عليه السلام) و خانواده‌اش، نيكى خدا به وى خوانده شده است.[53]
گاهى ثروت و دارايى نيز مصداق نيكى خدا به انسان دانسته شده است. قرآن در كنار گزارش از گنج شايان قارون* (قصص/28، 76)، آن را از زبان بنى‌اسرائيل، احسان خدا به وى مى‌خواند: «...‌و‌اَحسِن كَما اَحسَنَ اللّهُ اِلَيكَ‌...» (قصص/28،77). در‌سوره الرحمن، ضمن بيان شمارى از نعمت‌هاى بهشتى براى خداترسان: (الرحمن/55، 46‌ـ‌58)، از اين‌كه پاداش نيكى جز نيكى چيز ديگرى نيست، سخن گفته شده است: «هَل جَزاءُ الاِحسـنِ اِلاَّ الاِحسـن». (الرحمن/55،60) بنابر ظاهر آيه و نيز قرينه آيات پيشين، نعمت*هاى ياد‌شده، مصداق نيكى خداوند است كه به‌صورت پاداش كارهاى نيك خداترسان در دنيا، براى آنان مهيّا شده است. ساختار پرسشى آيه، بديهى بودن قاعده نيكى در برابر نيكى و اطلاق آيه، كلّى بودن آن را حتّى درباره كافران نيز مى‌رساند.[54] هم‌چنين در آيه‌11 طلاق/65 رزق بهشت* و جاودانگى در آن، مصداق ديگرى از احسان خدا به كسانى ياد‌شده است كه اهل ايمان و عمل صالح هستند: «...‌و‌مَن يُؤمِن بِاللّهِ و يَعمَل صــلِحـًا يُدخِلهُ جَنّـت تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدينَ فيها اَبَدًا قَد اَحسَنَ اللّهُ لَهُ‌رِزقـا» .

ب. نيكى كردن انسان به ديگران:

در پاره‌اى از آيات، نيكى در عواطف، گفتار و رفتار به افراد خاصّى از جامعه كه توجّه بيش‌ترى را مى‌طلبند، همراه با تأكيد بيش‌تر به برخى از آن‌ها به چشم مى‌خورد. در اين ميان، نيكى به پدر* و مادر به‌سبب اين‌كه دست كم بيش از ده بار و به‌طور معمول پس از توحيد به آن سفارش شده است (بقره/2،83; نساء/4، 36; انعام/6، 151 و‌...) (=>‌برّ)، جاى‌گاه ويژه‌اى دارد. در آيات 23‌ـ‌24 اسراء/17، بر روا نداشتن كم‌ترين اهانت به پدر و مادر،[55] گفتار نرم، نيكو و سنجيده، نهايت فروتنى از سر مهر و شفقت (و‌نه از سر ناچارى)، طلب آمرزش و رحمت الهى و نيز كمك مالى به‌صورت مصاديق نيكى به پدر و مادر به‌ويژه در اوان پيرى، تأكيد شده است: «و‌قَضى رَبُّكَ اَلاّ تَعبُدوا اِلاّ اِيّاهُ و بِالولِدَينِ اِحسـنـًا اِمّا يَبلُغَنَّ عِندَكَ الكِبَرَ اَحَدُهُما اَو كِلاهُما فَلاتَقُل لَهُما اُفّ و لاتَنهَرهُما و قُل لَهُما قَولاً كَريمـا * واخفِض لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحمَةِ و قُل رَبِّ ارحَمهُما كَما رَبَّيانى صَغيرا». از «فَلاتَقُل لَهُما اُفّ» به بعد، چنان‌كه پاره‌اى مفسّران نيز گفته‌اند، تفسير و تبيين احسان است.[56] (نيز: نساء/4، 36) در آيه‌15 احقاف/46 بر رنج‌هاى مادر در دوران باردارى، زايمان، شيردهى و كودكى فرزند به‌صورت عاملى كه نيكى به وى را مى‌طلبد، تصريح شده است: «و‌وصَّينَا الاِنسـنَ بِولِدَيهِ اِحسـنـًا حَمَلَتهُ اُمُّهُ كُرهـًا و وضَعَتهُ كُرهـًا و حَملُهُ و فِصــلُهُ ثَلـثونَ شَهرًا حَتّى اِذا بَلَغَ اَشُدَّهُ‌...». اين آيه مى‌رساند كه بايد به مادر بيش از پدر نيكى كرد. در آياتى كه به نيكى به پدر و مادر سفارش شده، از پاداش آن و نيز نيكوكار بودن فرزند به‌سبب آن، سخنى نيامده است و اين مى‌تواند بدين سبب باشد كه احسان ياد‌شده در برابر زحمات و رنج‌هاى پدر و مادر است و نبايد انتظار پاداش و ستايش داشت. فروتنى و كمك مالى به خويشان، يتيمان*، بيچارگان، همسايگانِ* دور و نزديك، دوستِ هم‌نشين، در راه ماندگان، بردگان و پرهيز از خودپسندى، فخرفروشى و بخلورزى با آن‌ها از مصاديق ديگر نيكى به ديگران است: «و‌بِالولِدَينِ اِحسـنـًا و بِذِى القُربى واليَتـمى والمَسـكينِ والجارِ ذِى‌القُربى والجارِ الجُنُبِ والصّاحِبِ بِالجَنـبِ و ابنِ السَّبيلِ و ما مَلَكَت اَيمـنُكُم اِنَّ اللّهَ لايُحِبُّ مَن كانَ مُختالاً فَخورا * اَلَّذينَ يَبخَلونَ‌...» (نساء/4، 36‌ـ‌37)، نيز: بقره/2، 83‌. روشن است كه نوع و اهمّيّت نيكى به هر يك از گروه‌هاى ياد‌شده در مقايسه با ديگرى متفاوت‌است.

ج. نيكى كردن انسان به خود:

از منظر قرآن، انسان پاداش و كيفر و ديگر پيامدهاى عقايد، عواطف، گفتار و رفتارهاى خوب و بد خويش را در دنيا و آخرت مى‌بيند (براى نمونه: نجم/53، 31; بيّنه/98، 6‌ـ‌8‌; زلزله/99، 7‌ـ‌8); ازاين‌رو، انجام هرگونه كار نيك از سوى انسان را نيكى به خود او مى‌خواند: «اِن اَحسَنتُم اَحسَنتُم لاَِنفُسِكُم‌...» (اسراء/17، 7); بنابراين، انجام كارهاى نيك ياد‌شده، مصداق نيكى انسان به خود نيز به‌شمار مى‌رود.

3. احسان به‌معناى انجام دادن شايسته كارى در شكل كامل آن:

قرآن، اين معنا را كه متناسب با هر موردى، متفاوت است، بيش‌تر به‌صورت يكى از صفات فعل الهى، به‌كار برده است. در آيه‌7 سجده/32 آفرينش همه مخلوقات: «اَلَّذى اَحسَنَ كُلَّ شَىء خَلَقَهُ‌...» ، و در آيه‌64 غافر/40، و 3 تغابن/64، آفرينش انسان، نيكو و در كامل‌ترين شكل آن معرّفى شده است: «...‌و‌صَوَّرَكُم فَاَحسَنَ صُوَرَكُم‌...» نيز: تين/95، 4.‌در مواردى هم كه از خدا با وصف «اَحسَنُ الخــلِقين» ياد مى‌شود، همين معنا مقصود است: (مؤمنون/23، 14; صافات/37، 125). درباره «خلقت احسن» هر چند مفسّران وجوهى متفاوت و در عين حال قابل جمع ذكر كرده‌اند،[57] مقصود از آن را چنان‌كه برخى مفسّران نيز تصريح دارند،[58] خود قرآن دست كم درباره انسان* بيان كرده است; «و‌لَقَد خَلَقنَا الاِنسـنَ مِن سُلــلَة مِن طين * ثُمَّ جَعَلنـهُ نُطفَةً فى قَرار مَكين * ثُمَّ خَلَقنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقنَا العَلَقَةَ مُضغَةً فَخَلَقنَا المُضغَةَ عِظـمـًا فَكَسَونَا العِظـمَ لَحمـًا ثُمَّ اَنشَأنـهُ خَلقـًا ءاخَرَ فَتَبارَكَ اللّهُ اَحسَنُ الخــلِقين». (مؤمنون/23، 12‌ـ‌14) در اين آيه، ستايش خداوند با آوردن، «فاء» تفريع و پس از بيان مراحل گوناگون آفرينش انسان نشان مى‌دهد كه آفرينش به‌گونه‌اى كه در آيه آمده، وجه «خلقت احسن» انسان و «احسن الخالقين» بودن خداوند است. شأن نزولى كه درباره آيه‌93 انعام/6، گزارش شده، مؤيّد اين معنا است.[59] در آيه‌23 يوسف/12 نيز احسان به‌معناى انجام دادن شايسته و به نحو احسن يك كار، به خدا نسبت داده شده است: «و‌قالَت هَيتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللّهِ اِنَّهُ رَبّى اَحسَنَ مَثواىَ اِنَّهُ لايُفلِحُ الظّــلِمون». در اين آيه، يوسف(عليه السلام)ناز و نعمتى را كه در خانه عزيز مصر داشت، جاى‌گاه نيكو و گرامى داشتى مى‌خواند كه خداوند به وى ارزانى كرده است. برخلاف آن‌چه بيش‌تر مفسّران[60] گفته‌اند، قراين جدّى نشان مى‌دهد كه مقصود از «ربّى» نمى‌تواند عزيز مصر باشد;[61] البتّه در هر دو صورت، احسان به يك معنا خواهد بود.
احسان به‌معناى انجام دادن نيكوى يك كار، فقط در يك مورد، آن هم درباره ايمان و عمل صالح به انسان نسبت داده شده است: «اِنَّ الَّذينَ ءامَنوا و عَمِلوا الصّــلِحـتِ اِنّا لانُضيعُ اَجرَ مَن اَحسَنَ‌عَمَلا» (كهف/18،30).
اين نكته مى‌تواند ازاين‌رو باشد كه انسان به‌سبب فقدان احاطه علمى به جوانب گوناگون يك رفتار از‌جمله پى‌آمدهاى دنيايى و آخرتى آن نمى‌تواند بدون هدايت الهى، نيك يا بد بودن آن‌را تشخيص، و در نتيجه، در كامل‌ترين و شايسته‌ترين شكل، انجامش دهد. (هود/11، 7; فصلت/41، 33).

منابع

احكام‌القرآن، جصاص; احياء علوم الدين; ارشادالعقل السليم الى مزايا القرآن الكريم، ابى‌السعود; اسباب نزول، واحدى; الاقتصاد الهادى الى طريق الرشاد; اقرب الموارد فى فصح العربية والشوارد; الانتصار; بصائر ذوى التمييز فى لطائف الكتاب العزيز; تاج‌العروس من جواهر القاموس; التبيان فى تفسيرالقرآن; التحقيق فى كلمات القرآن; ترتيب كتاب‌العين; تفسير القرآن العظيم، ابن‌كثير; تفسير العياشى; التفسيرالكبير; تمهيد القواعد; جامع‌البيان عن تأويل آى القرآن; الجامع لاحكام القرآن، قرطبى; جامع السعادات; جمهرة‌اللغه; جواهرالكلام فى شرح شرايع الاسلام; الدروس الشرعيه; الدرالمنثور فى‌التفسير بالمأثور; روح‌المعانى فى تفسيرالقرآن العظيم; زادالمسير فى علم التفسير; شرائع الاسلام فى مسائل الحلال والحرام; شرح‌الاسماء او شرح دعاءالجوشن الكبير; شرح فصوص‌الحكم; شعب‌الايمان; الصحاح تاج‌اللغة و صحاح‌العربيه; صحيح‌البخارى; صحيح مسلم با شرح سنوسى; العناوين الفقهيه; فقه‌القرآن، راوندى; القاموس المحيط; القواعدالفقهيه; الكشاف; كشف المراد فى شرح تجريدالاعتقاد; كليات سعدى; لسان‌العرب; لغت‌نامه; المبسوط، سرخسى; المبسوط فى فقه الاماميه، طوسى; مجمع‌البيان فى تفسير القرآن; المحاسن; مصباح‌الانس; المصباح المنير; معجم‌الفروق اللغويه; معجم مقاييس اللغه; مفاهيم دينى و اخلاقى در قرآن; المغنى والشرح‌الكبير; مفردات الفاظ قرآن; من لايحضره الفقيه; شرح المواقف، الايجى; موسوعة اخلاق القرآن; الموسوعة الفقهية الميسره; الميزان فى تفسير القرآن.
على اسدى



[1]. ترتيب‌العين، ص‌180; مقاييس‌اللغه، ج‌2، ص‌58; التحقيق، ج‌2، ص‌221‌ـ‌222، «حسن».
[2]. جمهرة اللغه، ج‌1، ص‌535; مقاييس اللغه، ج‌2، ص‌58; الصحاح، ج‌5، ص‌2099، «حسن».
[3]. القاموس المحيط، ج‌2، ص‌1563; تاج العروس، ج‌18، ص‌140; اقرب الموارد، ج‌1، ص‌649، «حسن».
[4]. مفردات، ص‌236‌ـ‌237; لسان‌العرب، ج‌3، ص‌178‌ـ‌179; التحقيق، ج‌2، ص‌221‌ـ‌222، «حسن».
[5]. مفردات، ص236; بصائر ذوى التمييز، ج2، ص‌67‌; مفاهيم اخلاقى، ص‌278‌ـ‌280.
[6]. مقاييس اللغه، ج‌2، ص‌58; القاموس المحيط، ج‌2، ص‌1564; لسان‌العرب، ج‌3، ص‌179، «حسن».
[7]. الصحاح، ج‌5، ص‌2099; لسان‌العرب، ج‌3، ص‌178‌ـ‌179; المصباح المنير، ص‌136.
[8]. مفردات، ص‌114، 236 و 815‌; الفروق اللغويه، ص‌23 و 548.
[9]. التبيان، ج‌3، ص‌14; الميزان، ج‌20، ص‌124 و 202.
[10]. لغت‌نامه، ج‌1، ص‌926.
[11]. المحاسن، ج‌1، ص‌255; الكافى، ج‌2، ص‌107، 157 و 432 و ج‌5، ص‌511 و ج‌8، ص‌11; من‌لا‌يحضره الفقيه، ج‌3، ص‌165، 272‌ـ‌273.
[12]. مسند احمد، ج‌1، ص‌46 و ج‌5، ص‌103; صحيح‌البخارى، ج‌1، ص‌22; صحيح مسلم، ج‌3، ص‌34 و ج‌6‌، ص‌72.
[13]. الانتصار، ص‌443; المبسوط، ج‌7، ص‌56 و ج‌20، ص‌166; المغنى، ج‌8، ص‌48 و 233.
[14]. شعب‌الايمان، ج‌7، ص‌501; احياء علوم‌الدين، ج‌2، ص‌793‌ـ‌799 و ج‌3، ص‌182‌ـ‌184; جامع‌السعادات، ج‌3، ص‌73.
[15]. شرح فصوص‌الحكم، ص‌615; مصباح‌الانس، ص‌22‌ـ‌23; تمهيد‌القواعد، ص‌136‌ـ‌137 و 145‌ـ‌146.
[16]. الاقتصاد الهادى، ص‌48 و 121‌ـ‌123; كشف‌المراد، ص‌418‌ـ‌419 و 460; شرح المواقف الايجى، ص‌203 و 306.
[17]. كليات، ص‌241‌ـ‌264; ر.ك: مثنوى مولوى; ديوان پروين اعتصامى.
[18]. تفسير عياشى، ج‌2، ص‌267 و ج‌1، ص‌146; مجمع‌البيان، ج‌6، ص‌631‌ـ‌632; الميزان، ج‌13، ص‌98.
[19]. الكشاف، ج‌2، ص‌658‌ـ‌660‌; احكام‌القرآن، ج‌3، ص‌291، 511 و 516; الدرالمنثور، ج‌1، ص‌174 و 501.
[20]. جامع‌البيان، مج‌5، ج‌5، ص‌419; مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌516; تفسير ابن‌كثير، ج‌1، ص‌279.
[21]. التبيان، ج‌2، ص‌153 و ج‌4، ص‌426 و ج‌6‌، ص‌189.
[22]. مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌248.
[23]. الميزان، ج‌4، ص‌20 و ج‌12، ص‌332.
[24]. تفسيرابى‌السعود، ج1، ص147‌ـ‌148; روح‌المعانى، مج9، ج‌16، ص48.
[25]. المبسوط سرخسى، ج5، ص46‌ـ‌47 و 190‌ـ‌201; المغنى، ج‌7، ص‌433، ج‌8‌، ص‌48 و ج‌10، ص‌460.
[26]. شرايع الاسلام، ج‌2، ص‌20; الدروس، ج‌3، ص‌181; جواهرالكلام، ج‌20، ص‌291 و ج‌21، ص‌24 و 180.
[27]. العناوين الفقهيه، ج‌2، ص‌473; الموسوعة الفقهيه، ج‌1، ص‌323‌ـ‌327; القواعد الفقهيه، ج‌2، ص‌251‌ـ‌279.
[28]. شعب الايمان، ج7، ص501; احياء علوم‌الدين، ج2، ص793‌ـ‌799; موسوعة اخلاق القرآن، ج‌1، ص‌43‌ـ‌53.
[29]. شرح فصوص الحكم، ص‌615; مصباح‌الانس، ص‌22‌ـ‌23 و 55; تمهيد القواعد، ج‌1، ص‌151‌ـ‌154 و 160‌ـ‌162.
[30]. التبيان، ج‌1، ص‌267; مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌515.
[31]. جامع‌البيان، مج‌8‌، ج‌14، ص‌214; مجمع‌البيان، ج‌6‌، ص‌586; موسوعة اخلاق القرآن، ج‌1، ص‌43.
[32]. مجمع‌البيان، ج‌6‌، ص‌587; تفسير قرطبى، ج‌10، ص‌110; تفسير ابن‌كثير، ج‌2، ص‌604‌ـ‌605‌.
[33]. فقه القرآن، ج‌1، ص‌213; شرح الاسماء، ج‌1، ص‌314; الميزان، ج‌1، ص‌95.
[34]. الميزان، ج‌1، ص‌258.
[35]. جامع‌البيان، مج‌5، ج‌7، ص‌9; التبيان، ج‌4، ص‌4‌ـ‌5; الميزان، ج3، ص‌205.
[36]. جامع‌البيان، مج‌5، ج‌7، ص‌11; مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌363; الميزان، ج‌6‌، ص‌82‌.
[37]. التبيان، ج‌4، ص‌4; مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌362.
[38]. جامع‌البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌426; التبيان، ج‌1، ص‌262; مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌247.
[39]. جامع‌البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌427; مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌247.
[40]. جامع‌البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌428; التبيان، ج‌1، ص‌263; مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌247.
[41]. جامع‌البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌432; مجمع‌البيان، ج‌1، 248.
[42]. جامع‌البيان، مج‌6‌، ج‌9، ص‌121; التبيان، ج‌1، ص‌266.
[43]. مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌854‌ـ‌855‌; الميزان، ج‌4، ص‌41; زادالمسير; ج‌1، ص‌472.
[44]. جامع‌البيان، مج‌3، ج‌4، ص‌162; التبيان، ج‌3، ص‌13; مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌855‌.
[45]. همان.
[46]. مجمع‌البيان، ج‌8‌، ص‌458; تفسير قرطبى، ج‌13، ص‌242; الميزان، ج‌14، ص‌411.
[47]. التبيان، ج‌8‌، ص‌226; مجمع‌البيان، ج‌8‌، ص‌458; الميزان، ج‌16، ص‌152.
[48]. جامع‌البيان، مج‌2، ج‌2، ص‌618‌; مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌578; تفسير ابن‌كثير، ج‌1، ص‌279.
[49]. جامع‌البيان، مج‌2، ج‌2، ص‌619‌; تفسير عياشى، ج‌1، ص‌117; مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌578.
[50]. جامع‌البيان، مج‌2، ج‌2، ص‌619‌; مجمع‌البيان، ج‌2، ص‌578; الميزان، ج‌2، ص‌233.
[51]. جامع‌البيان، مج‌2، ج‌2، ص‌621‌; تفسير عياشى، ج‌1، ص‌116‌ـ‌117; التبيان، ج‌2، ص‌248.
[52]. جامع‌البيان، مج‌4، ج‌5، ص‌412‌ـ‌419; مجمع‌البيان، ج‌5، ص‌184; الميزان، ج‌5، ص‌100.
[53]. مجمع‌البيان، ج‌5، ص‌406; الميزان، ج‌11، ص‌247.
[54]. مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌261; التفسير الكبير، ج‌30، ص‌377‌ـ‌378; الميزان، ج‌1، ص‌386 و ج‌19، ص‌113.
[55]. جامع‌البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌550; مجمع‌البيان، ج‌6‌، ص‌630‌ـ‌631‌; الميزان، ج‌13، ص‌98.
[56]. جامع‌البيان، مج‌1، ج‌1، ص‌550; احكام‌القرآن، ج‌3، ص291.
[57]. جامع‌البيان، مج3، ج3، ص307‌ـ‌308; مجمع‌البيان، ج‌10، ص‌448، 620، 683 و 775‌ـ‌776; زادالمسير، ج‌8‌، ص‌281.
[58]. تفسير ابن‌كثير، ج‌3، ص‌251‌ـ‌252.
[59]. اسباب‌النزول، ص‌148; تفسير قرطبى، ج‌7، ص‌27‌ـ‌28; تفسير ابن‌كثير، ج‌3، ص‌251‌ـ‌252.
[60]. جامع‌البيان، مج‌7، ج‌12، ص‌238; مجمع‌البيان، ج‌5، ص341; تفسير قرطبى، ج‌9، ص‌109.
[61]. الميزان، ج 11، ص‌125.

مقالات مشابه

معناشناسی احسان در قرآن

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهعلیرضا دهقان‌پور, ژیلا بخشی

معناشناسی واژه «احسان» در قرآن

نام نشریهتفسیر و زبان قرآن

نام نویسندهوحیده فخار نوغانی

احسان و انفاق از منظر آیات و روایات

نام نشریهکیهان فرهنگی

نام نویسندهمحمدحسین مردانی نوکنده

اطعام

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهمحمد خراسانی

فرهنگ اطعام در قرآن

نام نشریهروزنامه کیهان

نام نویسندهصائب خلیلی

نيكوكارى در آموزه هاى قرآنى

نام نشریهروزنامه کیهان

نام نویسندهخلیل جواهری

آثار نيكوكاري در قرآن

نام نشریهروزنامه کیهان

نام نویسندهمحمد آصف عطایی

نيكوكاري، بستر همگرايي

نام نویسندهخلیل منصوری