زبان وحی

پدیدآورمحمدهادی معرفت

تاریخ انتشار1388/01/28

منبع مقاله

share 1478 بازدید
زبان وحی

محمد هادی معرفت

زبان،آسان‏ترین وسیله انتقال مفاهیم ذهنی در انسان به شمار می‏رود وساده‏ترین ابزاری است که آدمی می‏تواند در حیات اجتماعی،معانی متصوره‏خویش را مورد تبادل و تفاهم قرار دهد.مساله خطیر تفهیم و تفهم که لازمه زندگی‏اجتماعی است تنها از همین راه است که سهل و ساده انجام می‏گیرد.لذا خداوندپس از نعمت آفرینش،آن را از بزرگ‏ترین نعمت‏ها یاد کرده است الرحمان. علم‏القرآن.خلق الانسان.علمه البیان (1) ،پروردگاری که گستره رحمت او موجب گردید تاقرآن را به انسان بیاموزد،بزرگ‏ترین نعمتی را که پس از نعمت آفرینش به او ارزانی‏داشت،نعمت‏بیان بود.
شرایع الهی که برای انسان‏ها آمده و با آنان سخن گفته،از همین شیوه معمولی ومتعارف بهره جسته است. و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم (2) ،و هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آن که با زبان مردم خویش سخن گوید،تا[بتواند پیام الهی‏را]برای آنان روشن سازد».از این رو زبان شریعت همان زبان مردم است و چون روی‏سخن با مردم است،باید با زبانی قابل فهم بر ایشان باشد.
قرآن در میان قوم عرب نازل گردید و با زبان عربی رسا و آشکار بر آنان عرضه‏شده است. انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون (3) ،ما، قرآن را به زبان عربی فرستادیم تابتوانید[خطاب به عرب]آن را درک کنید». انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون (4) ،ماآن را قرآنی عربی قرار دادیم تا بتوانید[پیام]آن را دریافت دارید».علاوه خداوندزبان قرآن را زبان عربی آشکار معرفی کرده است: و هذا لسان عربی مبین (5) «مبین‏»به‏معنای آشکار است. نزل به الروح الامین.علی قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربی‏مبین (6) ،روح الامین[ جبرئیل]آن را بر دلت نازل کرد تا[در نافرمانی‏ها]ازهشدار دهندگان باشی[و آن را]با زبان عربی آشکار[آورد]». «و لقد یسرنا القرآن للذکرفهل من مدکر» (7) ،و قرآن را برای پند آموزی سهل و آسان کرده‏ایم،پس آیا پند گیرنده‏ای‏هست؟». فانما یسرناه بلسانک لعلهم یتذکرون (8) ،در حقیقت[قرآن]را بر زبان تو سهل وآسان گردانیدیم،امید که پند گیرند». قرآنا عربیا غیر ذی عوج لعلهم یتقون (9) ، قرآنی‏عربی بی‏هیچ پیچیدگی[رسا و روشن]،باشد که آنان راه تقوا پویند».
لذا باید گفت:زبان وحی-یا زبان قرآن-همان زبان عرف عام است (10 که موردخطاب قرار گرفته‏اند که سهل و آسان و بدون پیچیدگی در بیان بر آنان عرضه شده.
البته هر یک بر وفق استعداد خود از آن بهره‏مند می‏شوند. «انزل من السماء ماء فسالت‏او دیة‏بقدرها» (11) ،از آسمان،باران[رحمت]را فرو فرستاد و بستر رودها هر یک،به‏اندازه گنجایش خود روان شدند».خداوند این آیه را به عنوان‏«مثل‏»آورده است.
باران رحمت کنایه از قرآن و شریعت،و بستر رودها کنایه از استعدادهای متفاوت انسان‏ها است تا هر یک بر حسب ظرفیت و اندازه پذیرایی خود از آن بهره گیرد.لذادر پایان می‏گوید: «کذلک یضرب الله الامثال‏» ،این گونه است که خداوند مثل‏هامی‏آورد»،یعنی با ضرب المثل(مثل زدن)واقعیت‏حال را روشن می‏سازد،زیراگفته‏اند«المثال یوضح المقال،مثال آوردن گفتار را روشن می‏سازد».
آری قرآن،ظاهری دارد و باطنی (12) ،که ظاهر آن برای همه آشکار است ولی عمق‏باطن آن به اندیشه و تدبر بیش‏تری نیاز دارد.در جای جای قرآن دستور تعمق و تدبردر آیات آن را داده است افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها (13) ،آیا در قرآن‏نمی‏اندیشند، یا[مگر]بر دل‏های شان قفل‏هایی نهاده شده است؟!».هم چنین‏محکمی دارد و متشابهی (14).محکم آن دلالتی رسا و متشابه آن پیچیده است و دانش‏و بینش بیش‏تری لازم دارد تا غبار تشابه زدوده شود.ولی با این وصف هرگز راه‏رسیدن به حقایق نهفته و آشکار قرآن بر کسی بسته نیست و به ابزار فهم و وسایل‏رهیابی که در اختیار دارد بستگی دارد.این که در حدیث آمده:«العبارة للعوام‏و الاشارة للخواص‏» (15) به همین حقیقت اشارت دارد،یعنی مفهوم ظاهری آن برای‏همگان است که نگرشی سطحی دارند.ولی عمق باطنی آن برای اهل تخصص‏است که با ابزار دانش و بینش،و اندیشیدن در نکته‏ها و ظرافت‏های قرآن،حقایق آن را به دست می‏آورند.
آن چه گفته شد،بر وفق مقتضای حکمت الهی است تا سخنی را که برای مردم‏گفته،بر ایشان قابل فهم باشد.علاوه صفحه بلند تاریخ خود گواه است که مردم هرزمان،زبان پیام الهی را که بر دست پیامبرانشان بر آنان عرضه می‏شده فهمیده‏اند،وهیچ‏گاه در تاریخ ثبت نشده که پیروان پیامبری گفته باشند:زبان پیامی که آورده‏ای‏برای ما مفهوم نیست!
ولی اخیرا شبهه‏ای مطرح شده که زبان وحی قابل فهم نیست،جز مفهوم ظاهری آن(در حد ترجمه)که راه رسیدن به حقیقت آن برای بشریت‏بسته و درک آن میسور نمی‏باشد.
می‏گویند:وحی چون پیام الهی و سخن از ما ورای جهان طبیعت است،نمی‏تواند نمایان‏گر مفهوم حقیقی آن باشد.زیرا واژه‏های به کار رفته در لسان‏شریعت،برای مفاهیمی وضع شده است که با جهان حس و عالم شهود سنخیت(هم گونی)دارد و با آن چه در پس پرده غیب وجود دارد سنخیتی ندارد و این‏ناهم گونی میان این دو گونه مفاهیم،دلالت الفاظ و عبارات به کار رفته در زبان وحی‏را از کار می‏اندازد.می‏گویند:پر پیدا است که کار برد این گونه واژه‏ها بر پایه استعاره وتشبیه امور نامحسوس به اشیا محسوس نهاده شده است و هرگز نمی‏تواند لفظمستعار نمایان‏گر کامل مفهوم مستعار له باشد.برخی زبان وحی را زبان رمز دانسته که‏کشف آن برای هر کس میسور نیست.برخی فراتر رفته زبان وحی را تمثیلی و تخیلی‏محض گرفته‏اند که اصلا از واقعیتی حکایت ندارد،جز ترسیم مجرد ذهنی همانندکتاب‏«کلیله و دمنه‏»که مطالب اخلاقی و تربیتی را در قالب تصویر ذهنی درآورده است.در نتیجه نمی‏توان از ظاهر تعابیر کتب آسمانی،به حقیقتی ثابت پی‏برد،و با این شیوه خواسته‏اند تا برخی ناهنجاری‏ها(خلاف واقعیت‏ها که احیانا دراین کتب به چشم می‏خورد)توجیه کنند و برخی اشکالات وارد بر کتب عهدین رامرتفع سازند.دنباله روها گمان برده‏اند که می‏توان همین شیوه را درباره قرآن نیزبه کار برد!در جای خود (16) مشروحا در این باره سخن خواهیم گفت.در این جا بحث‏مختصری می‏آوریم:
زبان وحی به ویژه قرآن کریم،بر حسب موضوع سخن،مختلف است که می‏توان‏آن را اجمالا به چهار بخش تقسیم کرد:
1- احکام و تکالیف:که مرتبط به رفتار انسان‏ها و تنظیم حیات اجتماعی است.
در این بخش کاملا صریح و رسا سخن گفته است،زیرا دستور العمل‏هایی است که‏باید انسان‏ها(مخاطبین اصلی کلام)به خوبی درک کنند تا بتوانند به درستی انجام‏دهند،مانند: یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون (17) هر که زبان عربی بداند،به خوبی می‏فهمد که روی سخن در این آیه،با همه مردم است تا تنها جدایی را پرستش کنند که آفریدگار جهانیان است،چه حال و چه‏گذشتگان.باشد تا حالت تقوی(پروا)در آنان پدید آید.زیرا هر که خدا را پروا داشته‏باشد،در زندگی پروا دارد و به درستی رفتار می‏کند.
فهم محتوایی این قبیل آیات،همانند آیه «احل الله البیع و حرم الربا» (18) و غیره،برای عرب زبانان و عربی دانان کاملا سهل و ساده است و هرگز با دشواری مواجه‏نمی‏شوند،مگر برای شناخت کم و کیف انجام این گونه دستورات که با مراجعه به‏توضیحاتی که در سنت آمده است روشن می‏گردد.
2- امثال و حکم:که به منظور پند و اندرز و بیدار شدن ضمیر انسان‏ها در قرآن‏آمده است.این بر دو گونه است:گاه از واقعیت‏های حیات بهره گرفته و به انسان‏هاهشدار می‏دهد تا از گذشته عبرت بگیرند.زیبایی‏ها و زشتی‏های گذشته تاریخ‏انسان را،در جلوی چشم وی قرار می‏دهد تا از آن پند گیرد.خوبی‏ها را دنبال کند واز بدی‏ها دوری جوید و گذشته ناگوار خود را تکرار ننماید.سر گذشت‏بنی‏اسرائیل‏و اقوام مشابه که در قرآن بسیار از آن یاد شده و نکوهش گردیده به همین منظوراست.واقعیت‏هایی است که جوامع بشری باید از آن پند گیرند و دگر بار گذشته‏خود را تکرار ننمایند.
درباره اهل کتاب که گذشته رسوای خود را تکرار می‏کردند،می‏فرماید: «یسالک‏اهل الکتاب ان تنزل علیهم کتابا من السماء،فقد سالوا موسی اکبر من ذلک فقالوا ارنا الله‏جهرة‏» (19) ،اهل کتاب از تو می‏خواهند تا نوشته‏ای از آسمان بر آنان فرود آوری،البته ازموسی درخواستی بزرگ‏تر نمودند و گفتند:خدا را آشکارا به ما بنمای!».
درباره اعراب مشرک می‏گوید: «و قال الذین لا یعلمون لو لا یکلمنا الله او تاتینا آیة،کذلک قال الذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم‏» (20) ،افراد نادان گفتند:چرا خدا با ماسخن نمی‏گوید؟یا برای ما نشانه‏ای نمی‏آید؟کسانی که پیش از اینان بودند[نیز]مانند همین گفته[بی جا]ایشان را می‏گفتند،[زیرا]دل‏ها[و اندیشه‏ها]شان به هم‏می‏ماند».
درباره ویرانه‏های باقی مانده از قوم لوط که در معرض دید مشرکان بوده هشدارمی‏دهد: «و انکم لتمرون علیهم مصبحین و باللیل ا فلا تعقلون (21) ،صبح گاهان و شام گاهان‏بر[آثار ویران شده]آنان می‏گذرید،آیا[عبرت نمی‏گیرید و]نمی‏اندیشید؟!».
و درباره مقایسه مشرکان با آل فرعون که گم راهی را برای خویش انتخاب نمودندفرموده: ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید.کداب آل فرعون و الذین من‏قبلهم کفروا بآیات الله فاخذهم الله بذنوبهم ان الله قوی شدید العقاب.ذلک بان الله لم یک‏مغیرا نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم و ان الله سمیع علیم.کداب آل فرعون‏و الذین من قبلهم کذبوا بآیات ربهم فاهلکناهم بذنوبهم‏» (22) ،این[اشاره به کیفر الهی]دست آوردهای پیشین شماست،و[گرنه]خدا بر بندگان[خود]ستم کار نیست.
همانند رفتار پیروان فرعون و پیشینیان آنان،به آیات خدا کفر ورزیدند،پس خدا به[سزای]گناهانشان گرفتارشان کرد.خدا نیرومند و سخت کیفر است.این[کیفر]بدان جهت است که خداوند نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته تغییر نمی‏دهد،مگرآن که آنان آن چه را در دل دارند تغییر دهند[یعنی تغییر حالت و تغییر جهت دهند]و خدا شنوای دانا است.[رفتاری]چون رفتار فرعونیان و پیشینیان آنان که آیات‏پروردگارشان را تکذیب کردند،پس ما آنان را به[سزای]گناهانشان هلاک کردیم‏».
گونه دیگر«ضرب المثل،مثل زدن‏»است و عبارت است از ترسیم حالت ووضعیتی خاص که گوینده،آن را به تصویر می‏کشد و پیام خود را در قالب آن بیان‏می‏دارد.قرآن در توانایی ترسیم هنری و گویا نمودن ضرب المثل‏ها تا سر حد اعجازپیش رفته است.ضرب المثل،گرچه جنبه تخیلی دارد،ولی خود یک نوع پیام‏رسانی است که در قالب هنر،این رسالت را ایفا می‏کند.در واقع ابزاری است که پیام‏رسان از آن استفاده می‏کند.قرآن به نحو احسن از این ابزار توانا بهره گرفته و درترسیم حالات اشخاص یا گروه‏ها با بهترین وجهی هنر تصویر را به کار برده است (23).
قرآن در آیه‏های 16 تا 20 سوره بقره،به دو گونه حالت منافقین را به تصویرکشیده است.دو حالت درونی و برونی نگران کننده که منافق را فرا گرفته،با کیفیتی شیوا و رسا ترسیم شده است.
در سوره ابراهیم،بیهوده بودن کارهای کافران را با ضرب المثل،حالت تجسمی‏بخشیده مثل الذین کفروا بربهم،اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لا یقدرون‏مما کسبوا علی شی‏ء ذلک هو الضلال البعید (24) ،مثل کسانی که به پروردگارشان کافر شدند،کردارهای شان به خاکستری می‏ماند که بادی تند در روزی طوفانی بر آن بوزد.ازآن چه به دست آورده‏اند هیچ[بهره‏ای] نمی‏توانند برد.این است همان گمراهی دورو دراز».جالب آن که از همان نخست،اعمال آنان را به خاکستر تشبیه کرده است که‏حالت فنایی آتش سوخته را می‏رساند!در سوره بقره،کمک رسانی به بینوایان را که‏توام با منت گذاری و آزردن خاطر آنان انجام گیرد،به بخشش‏های ریاکارانه(خود نمایی)تشبیه نموده،آن گاه در قالب هنری ترسیم،بیهوده بودن آن را تجسم‏بخشیده است: «فمثله کمثل صفوان علیه تراب فاصابه وابل فترکه صلدا لا یقدرون علی‏شی‏ء مما کسبوا و الله لا یهدی القوم الکافرین‏» (25) ،پس مثل او هم چون مثل سنگ خارایی‏است که بر روی آن،غبار خاکی[نشسته]است،و رگباری به آن رسیده و آن[سنگ]را شفاف و صاف بر جای گذارده است.آنان[ ریاکاران]نیز از آن چه به دست‏آورده‏اند بهره‏ای نمی‏برند،و خداوند،کافران را هدایت نمی‏کند».
این گونه ضرب المثل‏های ترسیمی در قرآن فراوان است و لقد ضربنا للناس فی‏هذا القرآن من کل مثل لعلهم یتذکرون (26).در جای دیگر می‏گوید: و لقد صرفنا للناس فی‏هذا القرآن من کل مثل (27) ،یعنی مثل‏های گوناگونی آورده‏ایم،باشد تا ضمیر خفته‏انسان‏ها را بیدار سازیم.
این دو بخش از آیات قرآنی(بخش بیان احکام و تکالیف و بخش حکم ومواعظ)کاملا برای مردم آن روز-که مخاطبین قرآن بودند-و نیز برای همگان تاابدیت روشن و آشکار است و آیه بلسان عربی مبین (28) ،به زبان عربی رسا و آشکار»برای همیشه جریان دارد.
این دو بخش از گفتار قرآن،اکثریت قاطع آیات قرآن را فرا می‏گیرد و هر گونه ابهام‏و دشواری در فهم آن برای هیچ کس وجود ندارد.تنها آشنایی با لغت عرب یاترجمه قرآن به زبان خواننده،برای بهره‏مند شدن از آن،کافی است.
می‏ماند دو بخش دیگر(بخش سخن از جهان غیب و بخش معارف)که بیش‏تراز ابزار استعاره و تشبیه و کنایه استفاده شده است. ولی شیوه‏های به کار رفته همان‏شیوه‏های متعارف و شناخته شده نزد عرب بوده است که ظاهری آشکار و باطنی‏ژرف دارند،و هر کس به اندازه ظرفیت‏خود از آن بهره‏مند می‏گردد.در زیرنمونه‏هایی از آن را می‏آوریم:
3- سخن از سرای غیب:قرآن و هر کتاب آسمانی چون از جهان غیب پیام‏آورده‏اند،ناگزیر از آن جهان شمه‏ای بازگو کرده‏اند.البته این واژه‏ها و الفاظی که برای‏توصیف جهان غیب به کار رفته،برای مفاهیمی وضع شده‏اند که متناسب با عالم‏حس و شهود است و نمی‏توانند کاملا بازگو کننده مفاهیمی باشند که در سرای‏غیب جریان دارد.علاوه ابزار درک ساکنین این جهان،چه ظاهری (حواس خمس) و چه باطنی(عقل و اندیشه)برای درک و دریافت مفاهیم عالم شهود و متناسب باآن ساخته شده و از درک کامل مفاهیمی از سنخ دیگر ناتوانند.از این رو است که درگزاره‏های کتب آسمانی درباره مفاهیم غیبی،از استعاره و تشبیه و به کار بردن مجاز وکنایه استفاده شده تا به گونه‏ای تقریبی و از باب تشبیه نامحسوس به محسوس‏گزارش کنند.این شیوه متعارفی است که در این گونه تشبیه‏ها،به تقریب بسنده‏می‏شود و بیان یا درک تحقیقی-با این وصف-امکان پذیر نیست.
)قراردارد،به‏«اجنحه (30) ،بالها»تعبیر شده است،زیرا بال وسیله پرواز است و کار برد آن درنیروهایی که امکانات کار را فراهم می‏کنند،متعارف می‏باشد.بال و بازو هر دو دراین مفهوم کار برد دارند و مفهوم حقیقی هیچ یک مقصود نیست.
هم چنین است موقعی که از حور و قصور و اشجار و انهار یا شعله‏های آتش‏دوزخ سخن به میان می‏آید.نمی‏توان عینا همین مفاهیمی را که در این سرا جریان‏دارد داشته باشد،بلکه متناسب با سرای دیگر خواهد بود و اگر حقیقت آن برای ماآشکار نیست، این از کوتاهی فهم ما است،نه از قصور بیان قرآن.البته در این باره‏سخن بیش‏تری باید گفت تا برخی سوء تفاهم‏ها مرتفع گردد که با توفیق الهی در جای خود می‏آوریم (31).
4- معارف و اصول شناخت:قرآن در رابطه با معارف و اصول شناخت مسائلی‏مطرح کرده که فراتر از بینش بشریت تا آن روز بوده و تا کنون نیز اگر رهنمود وحی‏نبود،معلوم نبود که بینش بشری بدان راه می‏یافت و شاید برای همیشه چنین باشد.
کنه ذات احدیت هرگز قابل شناخت نیست و جز از راه صفات جمال و جلال وجامعیت صفات کمال،که همگی توقیفی است و عقل با کمک وحی بدان راه یافته،به طوری که تا 99 اسم برای پروردگار شناخته شده است (32).عمده صفات جمال درآخر سوره حشر آمده است: «هو الله الذی لا الا هو عالم الغیب و الشهادة هو الرحمان‏الرحیم.هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبارالمتکبر.سبحان الله عما یشرکون.هو الله الخالق الباری‏ء المصور له الاسماء الحسنی،یسبح له‏ما فی السماوات و الارض و هو العزیز الحکیم‏» (33) ،او خداوندی است که جز او خدایی‏نیست.به آن چه پنهان و آشکار است آگاه می‏باشد. رحمت او شامل و عنایت‏خاص او کامل است...او فرمان روا و صاحب اختیاری است که درگاه او تا سر حدقداست پاکیزه است. سلامت و امنیت را بر جهانیان بر افراشته است.عزت و قدرت‏و جبروت و کبریایی او بر جهان سایه افکنده است.از آن چه مشرکان می‏پندارند به‏دور است.او است‏خدای آفریننده و سازنده و صورت بخش همه موجودات. تمامی نشانه‏های نیکی و نیک خواهی در او فراهم است.آن چه در آسمان‏ها و زمین‏است[جمله]تسبیح او می‏گویند[او را ستایش می‏کند]او[بر هر چه اراده کند]پیروز و حکمت اندیش است‏».
راز آفرینش را در آفرینش انسان می‏توان یافت.انسان آفریده‏ای است‏خدا گونه‏که مظهر تام صفات جمال و جلال الهی است انی جاعل فی الارض خلیفة (34).و دایع‏الهی بدو سپرده شده است: انا عرضنا الامانة علی السماوات و الارض و الجبال فابین‏ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان (35).انسان را تنها شایسته یافتیم تا ودایع خودرا بدو بسپاریم.لذا تعلیم‏«اسماء»(پی بردن به حقایق هستی)بدو اختصاص یافت و علم آدم الاسماء کلها (36) ،و خداوند او را گرامی داشت و لقد کرمنا بنی آدم (37).و چون‏او را منتسب به خود دانست او را مسجود ملایک قرار داد فاذا سویته و نفخت فیه من‏روحی فقعوا له ساجدین (38).بدین سبب تمامی نیروهای جهان هستی،چه در بالا و چه‏در پایین،در اختیار کامل او قرار گرفت و سخر لکم ما فی السماوات و ما فی الارض‏جمیعا منه (39).از این رو تمامی اشیا برای انسان آفریده شده است‏یعنی در انسان‏نیرویی آفریده شده تا تمامی نیروها را در اختیار گیرد تا وجود خویش را تجلی گاه‏حضرت حق قرار دهد،و تمامی صفات جمال و جلال کبریایی حق در وجود اوجلوه‏گر شود.«خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی،همه چیز را برای توخطاب به انسان کامل-آفریدیم،و تو را برای خود» (40) ،زیرا آفریده‏ای که بتوان چنان‏جلوه گاه حضرت حق قرار گیرد،جز انسان این شایستگی را نداشت،لذا است که درآفرینش او به خود تبریک گفت: «فتبارک الله احسن الخالقین‏» (41).
انسان این چنین در قرآن توصیف شده که در جای دیگر چنین توصیفی از انسان‏ارائه نشده است،و مسیر حرکت انسان در بستر تاریخ،خود نشان‏گر صحت و شاهدصدق همین حقیقت است که قرآن توصیف نموده.

پی‏نوشتها:

1- الرحمان 55:4-1.
2- ابراهیم 14:4.
3- یوسف 12:2.
4- زخرف 43:3.
5- نحل 16:103.
6- شعراء 26:195-193.
7- قمر 54:17 و 22 و 32 و 40.
8- دخان 44:58.
9- زمر 39:28.
10- یعنی.زبان متعارف که برای همگان قابل فهم باشد،با این تفاوت که اختلاف استعدادها در عمق درک‏مطالب مؤثر است.
11- رعد 13:17.
ظاهری آن(در حد ترجمه)که راه رسیدن به حقیقت آن برای بشریت‏بسته و درک‏12- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:فرموده: «للقرآن ظهر و بطن‏».(تفسیر عیاشی،ج 1،ص 11).
13- محمد 47:24.
14- «هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات و اخر متشابهات‏» (آل عمران 3:7).
15- بحار الانوار،چاپ بیروت،ج 75،ص 278.
16- التمهید،ج 7.
17- بقره 2:21.
18- بقره 2:275.
19- نساء 4:153.
20- بقره 2:118.
21- صافات 37:138-137.
22- انفال 8:54-51.
23- ر.ک:سید قطب،التصویر الفنی فی القرآن.
24- ابراهیم 14:18.
25- بقره 2:264.
26- زمر 39:27.
27- اسراء 17:89.
28- شعراء 26:195.
29- «فالمدبرات امرا» (نازعات 79:5)،یعنی نیروهای عاقل و فعال که تدبیر جهان هستی با دست آنان انجام می‏گیرد.
30- «جاعل الملائکة اولی اجنحة مثنی و ثلاث و رباع‏» (فاطر 35:1).
31- ج 7 التمهید که مخصوص دفع شبهات است.علامه به این جهت در مقدمه تفسیر المیزان(ج 1،ص 9-6) اشارتی دارد.
32- صدوق در کتاب توحید(ص 220-194)اسماء حسنای الهی را مشروحا بیان داشته است:هم چنین رجوع شود به فیض کاشانی، علم الیقین،ج 1،ص 150-97.سبزواری،شرح الاسماء الحسنی،مصباح کفعمی. ص 347-312 ابن فهد حلی،خاتمه کتاب عدة الداعی، ص 312-298،شرح اسماء حسنای فخر رازی ص 353-152.
33- حشر 59:24-22. 34- بقره 2:30.
35- احزاب 33:72.
36- بقره 2:31.
37- اسراء 17:70.
38- حجر 15:29.
39- جاثیه 45:13.
40- فیض کاشانی،علم الیقین،ج 1،ص 381،به نقل از مشارق انوار الیقین،ص 67.
41- مؤمنون 23:14.

مقالات مشابه

روح معنا ره‌آوردِ بدیع قرآن؛ مؤثر در فهم گزاره‌های دین

نام نشریهتفسیر و زبان قرآن

نام نویسندهمحمد حسین مهدوی‌نژاد, مهدی اخوت

ارزیابی نظریه زبان‌شناختی نصر حامد ابوزید درباره قرآن

نام نشریهتفسیر و زبان قرآن

نام نویسندهمحمدباقر عامری‌نیا, عباسعلی فراهتی

جدال کلامی حدوث و قدم کلام الهی به مثابه مقدمه ای بر مسئله زبان قرآن

نام نشریهقرآن و حدیث

نام نویسندهامید حسینی‌نژاد, رقیه سادات شجاعی

چیستی،چرایی و چگونگی زبان قرآن

نام نشریهقرآن و حدیث

نام نویسندهاسمر جعفری, لامحسین اعرابی

تبیین تحلیل رابطه متن و مخاطب در پیام‌های قرآن

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهفتحیه فتاحی‌زاده, مرضیه ذاکری, حسین بخشعلی سلطانی

گونه شناسی مفاهیم قرآن و قلمرو فهم عرفی

نام نشریهذهن

نام نویسندهعلیرضا قائمی‌‎نیا, ابوالقاسم علیدوست, محمدحسین رفیعی

علامه طباطبایی و زبان نمادین و انشایی در قرآن

نام نشریهتفسیر و زبان قرآن

نام نویسندهمحمد محمدرضایی, ناصر محمدی, سیدعلی علم الهدی, مریم شریف‌پور

سه نظریه درباره زبان دین و شش مفسر قرآن

نام نشریهفلسفه دین

نام نویسندهمیرسعید موسوی کریمی, حمیده طهرانی حائری