وقتى نيروهاى ناپلئون بناپارت فرانسوى بخش غربى سرزمين هاى روسيه تزارى را در اشغال گرفتند. سربازان روسى به شدت به مقابله با اشغال سرزمين هاى خويش پرداختند و در اين راه رشادت ها و جانفشانى ها نمودند. در هجومى يكى از سربازان روسى پس از مقاومت دستگير و به اسارت در آمد. او را نزد ناپلئون بردند. ناپلئون از او پرسيد: شما براى چه مقاومت و جانفشانى مى كنيد. سرباز روس با استوارى و غرور پاسخ داد: براى شرافت. ناپلئون گفت: ما براى گسترش سرزمين هايمان جنگ مى كنيم «و هر كس براى چيزى مى جنگد كه ندارد.»
در بررسى تاريخى شواهد اندكى از تلاش گفتارى و كردارى مسلمانان نخستين اسلامى مى توان يافت كه خواهان چيزى به معناى آزادى سياسى ـ اجتماعى باشند. بر خلاف آن شواهد بى شمارى مى توان پيدا كرد كه از تلاش هاى فردى و جمعى براى رهايى از بردگى يعنى آزادى حقيقى حكايت دارد.
در آيات قرآنى با مسأله قابل توجّه ديگرى نيز رو به رو مى شويم كه بيانگر روحيات و خلقيات مردمان عصر نزول قرآن و جامعه تازيان است. قرآن با مسأله عقل و خرد چنان رو به رو مى شود كه گويى مخاطبان آن هرگز غافل از ارزش عقل و خرد نبوده اند. از اين رو با كاربردهاى اسمى «عقل و خرد» در قرآن مواجه نمى شويم، بيشترين كاربرد يا مى توان به صراحت بيان كرد اصولاً كاربردهاى قرآنى اين واژه در قرآن همواره به صورت «فعلى» بوده است. اين شيوه كاربرد بيانگر آن است كه مخاطبان و معاصران قرآن هيچ گونه شك و شبهه اى در ارزش عقل و خرد و جايگاه و نقش آن نداشته اند; آن چه معاصران از آن رنج مى برند عدم به كارگيرى اين امر ارزشى در زندگى روزمره آنان است; از اين رو، قرآن معاصران و مخاطبان خود را به كارگيرى آن تشويق و ترغيب مى كند تا مردمان آن چه را به عنوان يك «توان» و قابليت در اختيار دارند به «نيرو» و فعليت در آورند و در امور زندگى از آن بهره گيرند. [نگاه به كاربردهاى عقل و قلب در قرآن]
همين شيوه كه نشانگر گونه نگرش و نگاه قرآن به مسايل نيز مى باشد - را مى توان در نگاه قرآن به مسأله آزادى جست. در مفهوم قرآنى اسلامى ما با مسأله آزادى به مفهوم سياسى و اجتماعى آن رو به رو نيستيم. اين نه به آن علت است كه اين انديشه اى غربى و پديده اى اجتماعى عصر حاضر است، بلكه بدان جهت كه مخاطبان و معاصران قرآن تنها با مسأله بردگى و آزادى به مفهوم حقوقى آن درگير بوده اند. امّا آزادى به مفهوم سياسى و اجتماعى; پس در آموزه هاى قرآنى در بُعد فردى سخن از «سن رشد» و راه هاى آزمونى رشد فردى است. خداوند در اين باره مى فرمايد: «ولا تُؤتوإ السُّفَهاءَ اَمولَكُمُ الَّتى جَعَلَ اللَّهُ لَكُم قِيمًا وارزُقوهُم فِيها واكسوهُم وقولوا لَهُم قَولًا مَعروفا وابتَلوا اليَتمى حَتّى اِذا بَلَغوا النِّكاحَ فَاِن ءانَستُم مِنهُم رُشدًا فَادفَعوا اِلَيهِم اَمولَهُم»(سوره نساء،5 و 6) ; اموال خود را كه خداوند وسيله قوام زندگى شما قرار داده - به سفيهان مدهيد... و يتيمان را بيازماييد تا هنگامى كه به سن زناشويى برسند ; پس اگر در ايشان رشد فكرى يافتيد، اموالشان را به آنان رد كنيد.
چنان كه در همين رابطه نيز قرآن سخن از راهكارهاى ايجاد و افزايش رشد به ميان آورده و مى فرمايد كه اين فرايند به صورت طبيعى تا چهل سالگى ادامه و استمرار مى يابد:«و وصَّينَا الاِنسنَ بِولِدَيهِ اِحسنًا حَمَلَتهُ اُمُّهُ كُرهًا ووضَعَتهُ كُرهًا وحَملُهُ وفِصلُهُ ثَلثونَ شَهرًا حَتّى اِذا بَلَغَ اَشُدَّهُ وبَلَغَ اَربَعينَ سَنَةً;(سوره احقاف ، 15) و ما انسان را نسبت به پدر و مادرش به احسان سفارش كرديم. مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به دنياآورد ; و بار برداشتن و از شير گرفتن او سى ماه است، تا آن گاه كه به رشد كامل خود برسد و به چهل سال برسد.»
سپس قرآن بيان مى دارد كه از ويژگى هاى انسان رشيد اين است كه به حقايق معرفتى دست مى يابد و حقيقت خداوند و ربوبيت او را درك مى كند.
در آموزه ها و گزاره هاى قرآنى رشد از ويژگى هايى است كه تا پيامبران به آن درجه از تعالى نرسيده باشند نمى توانند به نقش رهبرى و امامت دست يابند. در حقيقت انسان تنهاپس دست يابى به جايگاه رفيع رشد مى تواند به مقام پيامبرى دست يابد:«ولَقَد ءاتَينا اِبرهيمَ رُشدَهُ مِن قَبلُ وكُنّا بِهِ علِمين;(انبياء/21،51) ما به ابراهيم از پيش از آن كه پيامبر شود «رشد» داديم و به او دانا و آگاه بوديم.»
در بُعد اجتماعى ، نيز قرآن مى كوشد با افزايش نقش «رشد» و جايگاه آن، مردمان را تشويق و ترغيب به خروج توانمندى و فعليت آن نمايد.
به نظر قرآن رشد هم مى تواند يك فرايند و پروسه و هم يك پروژه و برنامه ريزى باشد; به اين معنا كه رشد فردى و اجتماعى تنها در يك فرايند زمانى امكان پذير است ولى مى توان با ايجاد يك برنامه ريزى دقيق به اين امر يارى و مدد رساند. در نگرش قرآنى از آن جايى كه رشد يك فرايند است نبايد متوقع شد كه با تحميل و جبر بتوان به آن دست يافت; زيرا با تحميل و جبر نه تنها فرد از توانمندى ها خود بهره نمى گيرد بلكه به صورتى غير ارگانيك و نظامند به جايگاهى در مى آيد كه آمادگى پذيرش آن را ندارد و در نقشى فرو مى رود كه زيبنده او نيست; از اين رو پس از برداشتن فشار خودبه خود به جايگاه پيشين سقوط و هبوط مى كند; بلكه گاه بر اثر جبر توانمندى خود را نيز از دست داده و نيروهايش به تحليل مى رود و در جهت مقابل رشد به سفاهت گرفتار مى آيد و در چارچوب عناد و لجاج حركت مى كند.
بنابراين جامعه پذيرى به عنوان يك فرمول جهت دسترسى به اهداف مورد تشويق است. قرآن به پيامبر(ص) مى فرمايد: از ايشان توقع ايمان را نداشته باش، چون هنوز به مقام تعقل نرسيده اند. به اين معنا كه تا فردى به مقام خرد و انديشه و در نتيجه انتخاب نرسيده است نمى توان از او انتظار ايمان داشت; چون ايمان عقيده و باور است كه به صورت اختيار و انتخاب در درون انسان پديد مى آيد و نمى توان به زور و جبر آن را ايجاد نمود. بنابراين نمى بايست پيامبر از آن كه مردمان خردگريز يا بى خرد به او ايمان نمى آورند خود را در رنج و سختى بيندازد: «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى ءَاثَرِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُواْ بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا»(كهف/6) زيرا اين يك امر طبيعى است كه ايمان نياورند; چون هنوز به مقام خردورزى نرسيده اند تا راه انتخاب و اختيار را بيابند و به اختيار و انتخاب در وادى رشد و ايمان در آيند.
در نگرش قرآنى حق انتخاب ريشه در اختيار دارد، و خاستگاه اختيار را بايد در نه خود عقل به معناى اسمى آن بلكه در خردورزى به معناى فعلى آن جست. عقل به عنوان يك ابزار و يا يك نهاد و يا يك توان و قوه تنها در صورتى كاربرد دارد كه به كار آيد و به شكل خردورزى خود را ظهور و بروز دهد. زمينه خردورزى زمانى در فرد و جامعه فراهم مى آيد كه انسان از آزادى انديشه و بيان برخوردار باشد و در جامعه آزادى هاى اجتماعى وجود داشته باشد.
آزادى اجتماعى در بر گيرنده آزادى هاى سياسى ، حق آزادى انديشه و بيان، آزادى عقيده و باور، حق اظهار نظر، آزادى انتقاد، اعتراض و مخالفت است.
فقدان آزادى هاى اجتماعى يكى از گرفتارى هاى بشر در طول تاريخ است و يكى از مقاصد پيامبران به طور كلى و به طور قطع اين است كه آزادى اجتماعى انسان ها را تأمين كنند و با انواع بندگى ، بردگى هاى اجتماعى و سلب آزادهايى كه در اجتماع است، مبارزه كنند.
قرآن در آيه 64 سوره آل عمران به اين نوع آزادى هاى انسانى اشاره دارد و مى فرمايد:«قُل ياَهلَ الكِتبِ تَعالَوا اِلى كَلِمَة سَواء بَينَنا وبَينَكُم اَلَّا نَعبُدَ اِلَّا اللَّهَ ولا نُشرِكَ بِهِ شيًا ولا يَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا اَربابًا مِن دونِ اللَّهِ فَاِن تَوَلَّوا فَقولوا اشهَدوا بِاَنّا مُسلِمون» يعنى در مقام پرستش جز خداى يگانه را پرستش نكنيم. نه مسيح پيامبر را و نه اهريمن را...و اين كه هيچ كدام از ما ديگرى را بنده و برده خودش نداند و هيچ كس هم يك نفر ديگر را ارباب و آقاى خودش نداند ; اين به معناى الغاى هرگونه نظام آقايى و نوكرى ، استثمارى ، بى عدالتى ، استعبادى و ديگر اشكال آن است.
پيامبران آمده اند تا افزون بر آزادى هاى اجتماعى به انسان آزادى معنوى بدهند; زيرا آزادى اجتماعى بدون آزادى معنوى ناشدنى است ; چون آزادى اجتماعى رهايى انسان از اسارت هم نوع است و آزادى معنوى رهايى انسان از بندگى و بردگى خودش و زيادى خواهى درونى است.
به هر حال انسان به آزادى نياز دارد تا 1) استعدادهاى درونى خود را ظهور و بروز دهد ; و اين نيازمند فضاى آزاد است. در فضاى بسته و محيط خفقان آميز واستبدادى استعدادهاى انسان كور و نابود مى شود; 2) انسان اصولا بسيارى از چيزها را در صورت اختيار و برخوردارى از آزادى مى پذيرد. بسيارى از چيزهاصلاحيت و قابليت تحميل و اجبار را ندارد و نمى توان كسى را به زور وادار به پذيرش عقيده و باورى نمود. از اين رو، در صورتى انسان به عقيده و باورى مى رسد كه آزاد و مختار باشد و اين ريشه در سرشت انسانى او دارد كه خداوند او از مختار آفريد تا ميان حق و باطل، كفر و ايمان، خداوند يگانه و ارباب متفرق و متعدد يكى را به اختيار و انتخاب برگزيند. محبت و دوستى نيز از امورى است كه به هيچ وجه قابليت تحميل ندارد و كسى را به زور نمى توان به ديگرى علاقه مند گرداند; 3) قابليت كمال يابى انسان در فضايى ارزشمند است كه آگاهانه و آزادانه باشد تا در اين فضا انسان به رشد و كمال خود دست يابد و بتواند كرامت انسانى و برترى هاى خود را بر همه موجودات و حتى فرشتگان بنماياند.
در انديشه سياسى اجتماعى اسلام انسان آزاد و مختار است و از اين رو است كه مسؤول كارهايى است كه انجام مى دهد. مسؤوليت پذيرى انسان در عين آزاد بودن او با توجه به مسأله آزادى انتخاب موجب مى شود تا به رشد در همه ابعاد انسانى دست يابد. مسأله اشتباه و خطا يكى از عوامل موثر در رشد انسان به شمار مى آيد، زيرا با درك اشتباه و خطا و جبران آن قابليت هاى بالقوه خود را به فعليت مى رساند. نقش انتخاب آزاد در فرايند رشد امرى غيرقابل انكار است. انديشمندان بزرگ اسلامى بر پايه كلام عقلانى شيعى بر اين مسأله در همه عرصه ها تأكيد ورزيدند. نمونه آن را در مسأله آزادى انتخاب حاكمان و مجالس شورا و خبرگان مى توان يافت. شهيد مرتضى مطهرى در باره نقش و تأثير انتخابات در رشد انسانى مى فرمايد:
اگر شما بخواهيد اين را به مردم تحميل بكنيد و بگويد شما نمى فهميد و بايد حتما فلان شخص را انتخاب بكنيد ، اينها تا دامنه قيامت مردمى نخواهند شد كه اين رشد اجتماعى را پيدا كنند. اصلا بايد آزادشان گذاشت تا فكر كنند، تلاش كنند، آن كه مى خواهد وكيل بشود، تبليغات كند، آن كس كه هم مى خواهد انتخاب كند، مدتى مردد باشد كه او را انتخاب بكنم يا ديگرى را او فلان خوبى را دارد، ديگرى فلان بدى را دارد. يك دفعه انتخاب كند، بعد به اشتباه خود پى ببرد، باز دفعه دوم و سوم تا تجربياتش كامل بشود و بعد به صورت ملتى در بيايد كه رشد اجتماعى دارد و الا اگر به بهانه اين كه اين ملت رشد ندارد بايد به او تحميل كرد، آزادى را براى هميشه از او بگيرد، اين ملت تا ابد غير رشيد باقى مى ماند. رشدش به اين است كه آزادش بگذاريم، و او در آن آزادى ابتدا اشتباه هم بكند، صد بار هم اگر اشتباه بكند باز بايد آزاد باشد.( شهيد مرتضى مطهرى، پيرامون جمهورى اسلامى، صفحه80 و 81 )
ونيز مى فرمايد:
اگر به مردم در مسائلى كه بايد در آن ها فكر كنند از ترس اينكه اشتباه بكنند، به هر طريقى آزادى فكرى ندهيم يا روحشان را بترسانيم كه در فلان موضوع دينى يا مذهبى مبادا فكرى بكنى، كه اگر فكر بكنى و يك وسوسه كوچك به ذهن تو بيايد، به سر در آتش جهنم فرو مى روى، اين مردم هرگز فكرشان در مسائل دينى رشد نمى كند و پيش نمى رود. دينى كه از مردم در اصول خود تحقيق مى خواهد (و تحقيق هم يعنى به دست آوردن مطلب از راه تفكر و تعقل) خواه ناخواه براى مردم آزادى فكر قائل است.(همان صفحه 122)
به هر حال مسأله آزادى در فرايند رشد امرى بود كه قرآن نه تنها از آن غفلت نكرده بود بلكه راه حل آن را در چيز ديگرى مى جست. فرياد عدالت خواهى و قسط كه قرآن بر مى آورد و در جاى جاى كتاب مقدس به آن اشاره دارد در حقيقت چيزى جز ايجاد شرايط و فضايى نيست كه در آن همه آن چه را كه در مفهوم آزادى به معناى جديد آن غرب خواهان است است، يافت مى شود. در نگرش قرآنى مفهوم عدالت از در برگيرندگى و جامعيت ويژه اى برخوردار است. اين در برگيرندگى بدان معناست كه اسلام نه تنها خواهان آزادى است بلكه در پى چيزى فراتر از آن به نام عدالت بلكه افزون تر به نام احسان است.
در نگرش قرآنى ، عدالت به مفهوم برابرى طرف نيست; بلكه يك نوع مهندسى اجتماعى است كه طى آن هر چيزى در جاى خود واقع مى شود. از اين رو، هدف از عدالت برابرسازى يا يكسان سازى جامعه و از ميان بردن تفاوت هاى طبيعى نيست تا به ويران سازى اجتماعى و خشونت اين تفاوت هاى طبيعى از جامعه زدوده شود .
عدالت قرآنى يك نوع برنامه همزيستى با طبيعت و همراهى و همانند سازى زندگى انسان ها با طبيعت (چه از نظر هويتى و چه ماهيتى ) است. بنابراين امتيازها و برترى هاى در نظرگرفته شده، تفاوت هاى خدادادى را از ميان نمى برد. از اين رو، عدالت قرآنى سبب پويايى و رشد فرد و جامعه است و به عنوان عامل مؤثر نقش مهمى را ايفا; مى كند.
در اين نگرش، ميزان در خوبى و بدى ، عمل و تقواى مردمان است، نه امتيازات اجتماعى و طبقاتى . از همين رو، عدالت به عنوان يك پيش نياز و معيار بنيادى در انتخاب مسؤولان مطرح مى شود.
البته نبايد فراموش كرد كه عدالت قرآنى خود مسير است و نه هدف; زيرا عدالت براى رسيدن به كرامت انسانى و كمالات مهم است. پس جايى براى خشونت ورزيدن با حيات طبيعى در آن وجود ندارد. چرا كه خشونت از عدالت قرآنى به دور است و هرگز اجازه داده نمى شود تا عليه موجود ديگرى از خشونت استفاده كرد.
اين عدالت به آسانى با آزادى كنار مى آيد ; زيرا اسلام تفاوت ها را پذيرفته است. پذيرش آن نيز به اين معناست كه انسان به اختيار و آزادى مى تواند از قابليت هاى خود استفاده و آن را به فعليت در آورد. بى گمان تحقق چنين چيزى جز به آزادى نيست. انسان بدون اختيار و آزادى نمى تواند به جايى برسد. در حقيقت در درون عدالت قرآنى آزادى نهفته است و عدالت قرآنى به يك نوع آزادى با هماهنگى ، همراهى ، سعه ى صدر و تساهل و تسامح اجتماعى پاى بند است.
اين آزادى به معناى پذيرش مخالف و توجيه براى همدلى و هماهنگى است. البته مى توان از زاويه ديد و چشم انداز ديگرى به مسأله آزادى توجّه كرد. در نگرش قرآنى آزادى و اختيار و انتخاب از امور فطرى انسانى است، از اين رو نه تنها قابل جعل نيست، قابليت سلب از انسان را نيز ندارد; از اين رو نيازى به تأكيد درباره اين امور فطرى نيست.
براى درك بهتر و تحليل درست از اين مسأله ناچاريم تا نگاهى هر چند گذرا به مؤلفه هاى انسان در نگرش قرانى بيندازيم. به نظر مى رسد در آيات قرآنى مى توان مؤلفه هاى چندى را در اين رابطه شناسايى كرد: در بُعد درونى : 1) انسان موجودى مادى و معنوى است «وَنَفْس وَمَا سَوَّهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَهَا; (شمس/7) سوگند به نفس انسانى و آن چيزى كه آن را تسويه كرد. پس به او فجور و تقوا را الهام نمود» يعنى انسان از خاك و خدا،بر آمده است، چنان كه مى فرمايد:«وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَكَةِ إِنِّى خَلِقُ بَشَرًا مِّن صَلْصَل مِّنْ حَمَإ مَّسْنُون * فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى»(حجر/ 28 و 29); و زمانى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشرى را از گلى خشك و سياه و بد بو خواهم آفريد. پس وقتى آن را درست كردم و از روح خودم در آن دميدم پيش او به سجده در افتيد. و نيز مى فرمايد:«خَلَقَ الْإِنسَنَ مِنْ عَلَق; انسان را از علقه و خون بسته شده آفريدم.»(علق/2) بنابراين;
در نگرش قرآنى ، انسان داراى سرشتى دو گانه است. از سويى داراى تفكر منطقى است و به حقيقت، خير اخلاقى ، جمال و زيبايى و كمال مطلق گرايش دارد; و از سويى ديگر، تمايلات حيوانى چون شهوات دارد. در حقيقت انسان موجودى مركب از عقل و نفس، يا جان و تن است .
هر يك از اين قواى دوگانه مى كوشد تا بيشترين سهم و بهره را را ببرد و خود از بر ديگرى و در نهايت بر انسان چيره گرداند. تضاد و مبارزه جويى اين قواى دوگانه در درون انسان همواره ادامه دارد. محال است كه انسان بتواند در هر دو بخش وجودى خود از بى نهايت در جه آزادى برخوردار باشد. رهايى هر يك از اين دو بخش عالى و سافل، آسمانى و زمينى ، مادى و معنوى ، مساوى با محدود شدن بخش ديگر است. بنابراين مى بايست ميان آن ها تعادل و توازن را برقرار كرد و به هر دو ابعاد وجودى انسان توجه كافى مبذول داشت.
به نظر مى رسد كه آموزه هاى قرآنى بر اين نكته تأكيد دارند كه آزادى ، اختيار و حق انتخاب از حقوق انسان بماهو انسان است; حق ناشى از استعدادهايى است كه انسان به جهت انسان بودنش از آن به صورت طبيعى برخوردار مى باشد. از اين رو، مى بايست گوهر آزادى را در انسانيت انسان جستجو كرد نه آن كه چيزى تحميلى از بيرون انسانيت باشد. در چنين وضعيتى است كه جزا و پاداش الهى در دنيا و آخرت نيز معنا و مفهوم مى يابد; چرا كه انسان مجبور و بى اختيار و بى مسؤوليت را خداوند كيفر نمى رساند و بدون حساب نيز پاداش نخواهد بود، و اين از كمالات آدمى است، البته آزادى كمال وسيله اى است، نه كمال هدفى . هدف انسان اين نيست كه آزاد باشد، چون اين يك حق طبيعى است كه بدان به كمال واقعى اش دست مى يابد; چون انسان اگر آزاد و مختار نبود نمى توانست به كمال انسانى اش برسد; زيرا اين حق انتخاب در صورتى است كه انسان از عقل و خرد برخوردار بوده باشد و آن را به فعليت رسانده و به كار گيرد.انسان داراى عقل و كاربر آن است كه مى تواند انتخاب كند و مجبور نيست تا همانند جانوران به اجبار غريزه حركت نمايد. آزادى در حقيقت فقدان مانع در راه رشد استعدادها به منظور پيمودن مسير كمال است. اين موانع از جهتى ممكن است درونى و از جهتى برونى باشد.
2) و نيز در بعد درونى انسان داراى دو دسته صفات متضاد زمينى و آسمانى است:
الف: صفاتى چون هلوعاً جزوعاً، منوعاً...،كفورا. مانند: «إِنَّ الْإِنسَنَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا; انسان سخت آزمند خلق شده است. چون آسيبى به او رسد عجز و لابه كند. و چون خيرى به او رسد بخل ورزد و نعمت را از ديگران باز دارد.»(معارج/ 19 - 21)
ب: رحيماً، رحماناً، حنوناً، (صفات حسناى انسانى )...، شاكراً. مانند: «إِنَّا هَدَيْنَهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا; ما راه را به انسان نمايانديم خواه شكرگزار باشد، خواه كفران نعمت گويد و ناسپاسى ورزد.»(انسان/3)
3) و در بعد بيرونى نيز با دو دسته از دوستان و دشمنان رو به رو است: «وَهَدَيْنَهُ النَّجْدَيْن; ما دو راه بزرگ حق و باطل را به او نمايانديم و بدان سو هدايت كرديم.»(بلد:10)
الف: شياطين الجن و الانس: «وَلَاتَتَّبِعُواْ خُطُوَتِ الشَّيْطَنِ إِنَّهُو لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ; از گام هاى شيطان پيروى نكنيد كه او دشمنى آشكار براى شماست.»(بقره/168)
ب: فرشتگان حافظ و نگهبان:«إِن كُلُّ نَفْس لَّمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ; براى هر نفس انسانى نگهبانى گمارديم»(طارق/26)، «إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ * مَّا يَلْفِظُ مِن قَوْل إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ» آن گاه كه فرشته دريافت كننده او را از راست و چپ به مراقبت نشسته اند. آدمى هيچ سخنى را به لفظ در نمى آورد مگر اين كه مراقبى آماده نزد او آن را ضبط مى كند.(ق/17 و 18) و پيامبران مبشر و هادى «إِنَّ آ أَرْسَلْنَكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا»(بقره/ 119)
با توجّه به اين تضاد درونى و بيرونى ، انسان همواره در جدال و مبارزه دايمى درونى و بيرونى است تا بتواند در چارچوب كنش ها و واكنش ها، قابليت و توانمندى هاى خويش را بروز دهد و نيرو يابد و آن را به فعليت در آورد. اين فرايندى را كه انسان مى پيمايد تا به كمال برسد «فرايند رشد» است.
در نگرش قرآنى از آن جايى كه انسان با ويژگى مزبور است، فرايند رشد هر چند طولانى ولى امرى ضرورى و بايسته است. فرايند رشد در بُعد فردى و اجتماعى به گونه اى مطرح مى شود تا بيانگر فطرت و طبيعت انسان باشد.
به هر حال در آموزه هاى قرآن بر اين مسأله تأكيد دارند كه انسان در يك فرايند زمانى به رشد و كمال شأنى و لايقش مى رسد. لازم اين بينش درباره انسان اين است كه او مى بايست اين فرايند را بپمايد . بنابراين امكان ندارد كه بدون گذر از آن به رشد دست يابد . شايد اجبار بتواند انسان را به نحوى در آن سمت وسو قرار دهد ولى نمى تواند اين فرايند را بردارد و يا كوتاه نمايد. پيامد اين سخن و پذيرش آن چيزى جز اين نيست كه انسان موجودى آزاد و مختار است كه تا نخواهد نمى توان از او توقع داشت قابليت هاى خود را به فعليت در آورد.
1014 بازدید
نگرش قرآن به فرايند رشد
منصوري، خليل