عوامل و اهداف اتحاد ملي و انسجام اسلامي

پدیدآورخلیل منصوری

نشریهکیهان

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 1058 بازدید
عوامل و اهداف اتحاد ملي و انسجام اسلامي

خليل منصوري

سعادت مهم ترين و اصلي ترين هدف ايجاد ملت و دولت است؛ زيرا ملت و دولت نهادهاي اجتماعي بزرگ تري بر پايه و بنياد خانواده است كه عناصر و مقومات و نيز علل غايي از تشكيل آن رسيدن و دست يابي به آرامش و آسايش است كه در شكل سعادت خودنمايي مي كند. انسان به اين منظور ازدواج مي كند و تشكيل خانواده مي دهد تا در كنار همسر خويش به آرامش دست يابد و برخي از نيازهاي روحي و رواني و نيز مادي خود را از اين طريق برآورده سازد. نيازهايي كه بدون تشكيل خانواده امكان دست يابي بدان يا محال و ممتنع است و يا به سختي و دشواري مضاعف به دست مي آيد. ملت به عنوان خانواده بزرگي است كه انسان ها براي دست يابي به سعادت يعني امنيت جامع و رفاه وآسايش ايجاد كرده و مي كنند. انسان همواره مي كوشد تا به طريقي به اين دو هدف اساسي دست يابد؛ زيرا بدون تحقق آن سعادت نه تنها در دنيا بلكه در آخرت نيز نصيب او نمي گردد؛ زيرا رسيدن به كمال نيازمند بستر و زمينه هايي است كه دو عنصر آرامش و آسايش مهم ترين مقومات و مولفه هاي آن را تشكيل مي دهند.
از سوي ديگر، هر اجتماعي نيازمند مديران و رهبراني است كه جامعه را مديريت و به سوي دست يابي اين اهداف ياري رساند. در خانواده پدر به عنوان مدير و مدبر عمل مي كند. كار ويژه دولت ها در جامعه بزرگ خانواده و ملت ها نيز مديريت و تدبير امور اجتماعي انسان است. از اين رو، دولت هاي ملي در گذشته و حال به عنوان مديران و اهل تدبير وارد صحنه اجتماعي شده اند. دولتمردان مي بايست براي رسيدن جامعه و ملت به اهداف اصلي يعني سعادت تلاش كنند و جامعه را در اين راستا مديريت و امور اجتماعي و سياسي جامعه را با تدبير و درايت هدايت نمايند. در اين مقاله سعي شده است عوامل و اهداف اتحاد ملي و نيز انسجام ملي و نگرش قرآن به اتحاد ملي و انسجام اسلامي مورد بررسي قرار گيرد مطلب را از نظر مي گذرانيم .

لزوم شناسايي عوامل همگرايي و واگرايي

مشكلي كه ملت ها و دولت ها با آن رو به رو هستند ناشناخته ماندن اهداف تشكيل ملت و يا دولت نيست؛ بلكه مشكل از آن جا آغاز مي شود كه با تغيير شرايط تاريخي واجتماعي و مشكلات داخلي و بحران هاي بيروني دست يابي به اين اهداف و مديريت درست و صحيح جامعه دچار اختلال مي گردد و عوامل دروني و بيروني آسيب زا و بحران آفرين موجب مي شود كه دست يابي به اهداف يا غيرممكن و گاه محال گردد. از اين رو شناسايي عوامل ايجادي اتحاد و موانع واگرايي اجتماعي مي تواند دولت ها و ملت ها را براي عبور از بحران ها و دست يابي به اهداف كمك و ياري رساند.

مقومات و مولفه هاي ايجاد ملت

ملت را مي توان يك واحد بزرگ انساني تعريف كرد كه عامل پيوند آن فرهنگ و آگاهي مشترك است. از اين پيوند است كه احساس تعلق به يك ديگر و احساس وحدت ميان افراد متعلق به آن واحد پديد مي آيد. از جمله ويژگي هاي هر ملت اشغال يك قلمرو جغرافيايي مشترك (همان كشور) و احساس دلبستگي و وابستگي به سرزمين معين است.
از سوي ديگر نيروي حياتي پيوند دهنده ملت از احساس تعلق قوي به تاريخ و فرهنگ و دين ويژه خويش و نيز زبان مشترك برمي خيزد. به نظر دانشمندان علوم سياسي ملت هايي را مي توان يافت كه به عنوان يك جماعت تاريخي و داراي بافت فرهنگي خاص اما بدون خودمختاري سياسي يا داشتن دولت وجود داشته باشند. به اين معنا كه عنصر دولت در تشكيل دولت به عنوان عامل اصلي و مقوم نيست؛ بنابراين ملت هاي بدون دولتي را نيز مي توان در صحنه تاريخي اجتماعي ملل يافت.
به نظر اين انديشمندان، پيوند مستقيم مفهوم ملت با دولت امر تازه اي است كه تاريخ آن از پيدايش ملي گرايي و ناسيوناليسم جديد و دولت هاي نوين فراتر نمي رود و مربوط به تحولات فكري و سياسي و اجتماعي اروپا در دو سده اخير است. از اين رو، آگاهي ملي به معناي تعلق به ملت و لزوم تشكيل دولت ملي و داشتن قدرتي يا دولتي متعلق به خود، پيشينه اي طولاني ندارد. به همين دليل واژه ملت نيز در گذشته به معناي سياسي امروزين نبوده و همانند كاربرد آن در فارسي گذشته به معناي پيروان دين و مذهبي بوده است.
پيش از پيدايش آگاهي ملي جديد آن چه در ميان گروه هاي بشري شايع بوده، آگاهي قومي بوده است، چنان كه واژه ناسيون در زبان هاي اروپايي به معناي قوم به كار مي رفته است. آگاهي قومي بيشتر جنبه آگاهي به تعلق فرهنگي داشته و عنصر زبان، دين، آداب، رسوم، تاريخ و خاطره قومي مشترك مبناي آن بوده است. در ميان بيشتر اقوام گذشته اين آگاهي را به صورت جدا كردن خود از ديگري مي يابيم. چنان كه يونانيان غيريونانيان را بربر مي ناميدند و ايرانيان غيرايرانيان را انيران (توراني و غيرايراني) و تازيان غيرعرب ها را عجم مي خواندند و با اين واژه و واژگان ديگران را از خود جدا مي كردند.
اقوامي هم چون ايرانيان و يونانيان و چينيان كه براي فرهنگ خود برتري قايل بودند، با واژگاني خاص ديگران را از خود جدا مي كردند. در واقع اغلب جز خود را كوچك و حقير مي شمردند و واژگان تحقيرآميزي چون بربر و عجم را در حق ايشان به كار مي بردند.
در گذشته، احساس هويت قومي و سربلندي از آن چنان كه در شاهنامه فردوسي ديده مي شود و بزرگ داشت ميهن بيشتر معنا و جهت فرهنگي داشته است تا معناي سياسي؛ به اين معنا كه استقلال سياسي به معناي امروزي كلمه، جزء ذاتي و ضروري اين هويت نبوده است، چنان كه فردوسي با همه احساس شديد ايرانيت مي توانسته شاهنامه را به فرمانروايي ترك و توراني پيش كش كند؛ ولي در همان حال حكومت قومي، يعني حكومتي كه با دين و فرهنگ قومي پيوستگي داشته و پشتيبان و نگهبان آن به شمار مي آمده، اهميت خاص داشته است، هرچند كه اين اهميت به طوري نبوده است كه در دولت هاي ملي خودنمايي مي كند؛ زيرا پيوستگي سه عنصر دولت، ملت و كشور در روزگار ما، بعد سياسي قومي به مفهوم ملت بخشيده است، اما هم چنان در تعريف آن عناصر فرهنگي غلبه و چيرگي دارد. از اين رو «ارنست رنان» در تعريف خود ملت را رواني دانسته كه يك اصل روحاني است. وي مي نويسد: دو چيز كه در واقع يك چيزند، اين روان را مي سازند... يكي داشتن ميراث مشترك غني از خاطره ها و ديگر سازش واقعي، ميل به زيست با يك ديگر و خواست تكيه كردن كامل به ميراث مشترك است. (ملت چيست؟ مجموعه آثار، جلد1، پاريس، 1882)
نويسندگان ديگر نيز همانند «ارنست رنان» بر يك دستي ذهنيت هر ملت، يعني بر خلق و خوي و منش ملي تكيه كرده اند و به عناصر فرهنگي بها و ارزش ويژه اي بخشيده اند.
تكيه بر اين ويژگي ها و بزرگ داشت آن در عصر رشد ناسيوناليسم و ملي گرايي بيشتر و فزون تر از پيش بوده است و در همه آثار اين دوره خودنمايي مي كند.

تعريف ملت

در علوم اجتماعي، در تعريف ملت، عواملي مانند شخصيت ملي يا قومي و زمينه هاي مشترك فرهنگي و اقتصادي در تعريف ملت در نظر گرفته مي شود؛ زيرا ملت سرانجام تركيبي از همه اين عوامل است.
مؤلفه ها و عناصر پيدايي ملت را متفاوت بيان و تبيين مي كنند ولي امرسون پژوهشگر علوم سياسي درباره مفهوم ملت در انديشه اروپايي كه به ساير مناطق دنيا كشيده شده است مي نويسد: مدل آرماني ملت كه در انديشه اروپايي سابقه دارد (هرچند كه به درجه يك دستي كامل نرسيده است و وجود نداشته است) عبارت است از يك قوم واحد كه بر حسب سنت، در مرز و بوم معين زندگي مي كنند، به يك زبان سخن مي گويند (و چه بهتر كه اين زبان همان زبان ويژه قوم باشد) و فرهنگ خاصي را دارا مي باشد و از يك تجربه مشترك تاريخي كه از نسل هاي بسيار به ارث رسيده بهره مي برد. تجربه تاريخي مشتركي كه آنان را در يك قالب ريخته و همانند ساخته از روحيات يكساني برخوردار گردانده است.
اما به عقيده همين امرسون، به كار بردن اين مدل براي اقوام بيرون از مدار اروپايي اغلب خطاست؛ زيرا در بيرون از اروپا كم تر ملتي را مي توان يافت كه از اين ويژگي ها به طور جمعي و يا مجموعي برخوردار باشند. ملت ها در بيرون اروپا مانند ملت كنوني ايران تنها در تجربه تاريخي مشترك هستند و از نظر قومي و زباني از وحدت برخوردار نمي باشند. با اين همه امرسون به رغم در دست نبودن سنجه هاي استوار براي مفهوم ملت بر آن است تا بگويد كه: ملت جماعتي است از مردم كه حس مي كنند از دو وجه به يك ديگر تعلق دارند؛ يكي آن كه از عناصر مهم و ژرف يك ميراث مشترك سهم مي برند، و ديگر اين كه سرنوشت مشتركي در آينده دارند. وي در ادامه مي افزايد: ساده ترين بياني كه از ملت مي توان كرد آن است كه آنان جماعتي از مردمند كه احساس كنند يك ملت هستند. (نگاه كنيد: آشوري؛ داريوش، دانش نامه سياسي، ص 307 تا 308)
در اين تفسير و تبيين اخير امرسون از ملت آن چه در تشكيل ملت از نقش مهم و كليدي برخوردار است احساس رواني و روحي است. در حقيقت عناصر و مؤلفه هايي كه براي همگرايي ملي بيان شده است همه به عنوان عناصر و متغيرات غيرفعال معرفي مي شوند؛ بنابراين نمي توان از آن ها به عنوان عناصر و عوامل ايجادي ملت و پيدايش آن ياد كرد. هر يك از عناصر و عوامل و مؤلفه هاي ياد شده مي تواند جاي خود را به ديگري بدهد. نقش كليدي روحي و رواني احساس و عاطفه را نمي توان ناديده گرفت ولي پرسش اين است كه اين عاطفه و احساس همگرايي رواني چگونه و به چه علتي پديد مي آيد؟ چه عناصر و عواملي موجب مي شود تا چنين احساسي براي بخشي از انسان ها پديد آيد و آنان را در يك مجموعه جغرافيايي گردهم آورد. اين گونه است كه هر يك از عوامل و عناصر پيش گفته خود را به عنوان عناصر مؤثر نشان مي دهد. در حقيقت زبان مشترك و يا منطقه جغرافيايي خاص طبيعي و يا تجربه هاي مشترك و گاه قوميت و نژاد موجب مي شود تا چنين احساسي در جمعي از انسان پديد آيد و آنان را به سوي يك ديگر بكشاند و به جاي واگرايي به همگرايي متمايل سازد و از ديگري جدا نمايد. از عناصر و عوامل مؤثر مي تواند عنصر هدف مشترك و يا روش مشترك باشد. به اين معنا كه هرگاه گروهي از انسان ها داراي هدفي مشترك باشند و روشي خاص و ويژه اي را براي رسيدن به اين هدف در پيش گيرند آنان را به سوي هم مي كشاند. اين گونه است كه سعادت به مثابه يك فضيلت و ارزش مهم هدف گروهي از انسان را شكل مي بخشد و آنان براي رسيدن به اين هدف گرد هم مي آيند. اين گردهمايي موجب مي شود تا در فرآيند طولاني و پيچيده از روحيات مشتركي برخوردار گردند و راه و روش خاصي را براي رسيدن به مقصد در پيش گيرند. راه و روشي كه اهل تدبير آن مردم با توجه به بسترها و زمينه هاي دروني و بيروني مانند جغرافيا و شرايط محيطي و زيستي و زماني در پيش گرفته اند موجب مي شود تا از فرهنگ خاصي برخوردار گردند و از تجربيات مشتركي نيز بهره برند. اين گونه است كه گروهي از مردمان در سرزمين خاص از تجربيات و فرهنگ مشتركي برخوردار مي گردند و احساس يگانگي به ايشان دست مي دهد و خود را به جهت همين اختلاف روشي و فرهنگي و تجربه اي از ساير مردمان جدا مي سازد. بنابراين عوامل فرهنگي و جغرافيايي و روشي و گاه زباني و مانند آن موجب مي شود تا چنين احساس و عاطفه اي روحي و رواني در جمعي پديد آيد كه مي توان آن را ملت واقعي ناميد. ملت به معناي گروهي است كه از احساس مشترك برخوردارند و از روش خاص و تجربيات واحدي با توجه به شرايط زيستي بهره مي جويند. اين جمع انساني هر چند كه از دولت مشتركي برخوردار نمي باشند ولي از مديران و رهبران خاصي سود مي برند كه امور ايشان را تدبير مي كند و در آن چارچوب و اهداف مشترك مسايل و امور اجتماعي را سامان مي دهد.

ارتباط دولت و ملت

امروزه به جهت وابستگي و تاثير مستقيم دولت در سرنوشت ملت و شهروندان نمي توان از دولت ملت سخن نگفت. دولت ها اگر مردمي و ملي باشند همان راهي را طي مي كنند كه رهبران و مديران واقعي يك ملت مي پيمايند وگرنه مردم احساس پيوند خود را با دولت ها از دست مي دهند. دولت هاي ملي ناچار مي شوند كه تحت تأثير ملت ها راه و روش خود را برگزيند و هدف ملت را هدف خويش قرار دهند. اگر در گذشته ملت هايي يافت مي شد كه بدون دولت ملي بوده اند و شماري از رهبران هدايت و مديريت جامعه را در سطح ملي به عهده داشته اند اكنون زماني است كه ملت بدون دولت مفهومي پوچ و واهي است. دولت هاي ملي، دولت هايي هستند كه در راستاي اهداف مشترك ملت در سرزمين جغرافيايي با روش ها و تجربيات و فرهنگ مشترك حركت مي كنند.

علت اختلاف ملل

از اين جا دانسته شد كه عناصر مقوم ملت و عوامل ايجادي تشكيل دولت هاي ملي چيزي جز هدف مشترك و روش و تجربيات و فرهنگ مشترك نمي باشد. اما سخن در اين است كه اگر ما هدف همه اجتماعات را رسيدن به سعادت يعني آرامش و آسايش بدانيم اختلاف ملت نمي تواند به مسئله اختلاف در اهداف بازگردد. پس علت اختلاف ملل و ايجاد ملت ها و نيز دولت هاي ملي چيست؟
بي گمان اختلافات روشي مهم ترين علت و عامل ايجاد ملت ها و واگرايي گروهي و همگرايي گروه ديگر انساني است. به اين معنا كه انسان ها با آن كه از هدف مشتركي در ايجاد اجتماعات برخوردارند و همگي به سعادت و آرامش و آسايش به عنوان علت غايي آن مي نگرند با اين همه به جهت اختلافات جغرافيايي و شرايط زيستي و زيست محيطي هر گروهي از اجتماعات انساني مي كوشد تا روش ويژه اي را براي رسيدن به اين هدف بجويد. اين گونه است كه از تجربيات مشتركي سود مي برد و در پي اين تجربيات مشترك است كه ملت از فرهنگ خاصي برخوردار مي گردد؛ تجربيات و فرهنگ خاصي كه در شرايط زيستي و جغرافيايي ديگر پديدار نمي گردد. هم چنان كه انسان ها از تنوع غذايي برخوردار مي گردند و با توجه به موهبات زميني سرزمين خود از الگوهاي غذايي خاصي پيروي مي كنند داراي فرهنگ خاص پوششي و رفتاري و خلق و خوي مي شوند كه موجبات جدايي ايشان از ديگران را سبب مي شود. مردمان كه در كوهستان زندگي مي كنند حتي در گام برداشتن با كساني كه در دشت ها و جلگه ها زندگي مي كنند متفاوت مي شوند. اين گونه است كه خرده فرهنگ ها نيز پديدار مي گردد. آن چه ملتي به مفهوم جديد را مي سازد الگوهاي مشترك زيستي و فرهنگي عام و فراگير است كه از آن به فرهنگ عمومي ملت ياد مي كنند كه در كنار خرده فرهنگ ها از اصالت و تاثيرگذاري بيشتري سود مي برد.
بنابراين ملت ها، مردماني هستند كه به جهت ويژگي هاي زيستي و زيست محيط و عوامل بيروني از روش خاص و تجربه خاص و فرهنگ خاصي سود مي برند و آنان را از ديگران متمايز مي سازد.

منافع مشترك ملت ها و مسئله انسجام اسلامي

تا اين جا سخن از ملت ها و علل ايجادي آن و نيز عوامل موثر در همگرايي ملي و اتحاد ملي به ميان آمده است و درهمان حال دانسته شد كه علل واگرايي ملي مي تواند اموري باشد كه به هر يك از عناصر و عوامل ضربه برساند؛ به اين معنا كه تاكيد بيش از اندازه بر برخي از عوامل مي تواند به شكل واگرايي اجتماعي ظهور و بروز كند؛ به عنوان نمونه اگر ملتي چند نژادي و چند زباني داشته باشيم (مانند ملت بزرگ ايران) تاكيد بر عناصر قومي و زباني مي تواند به عنوان عناصر و عوامل واگرايي مردمان را از اهداف اصلي تشكيل ملت و دولت ملي باز دارد. از اين رو ضروري است كه تنها با تاكيد بر جغرافيا، روش، تجربيات و فرهنگ مشترك مردمان در ملت متحد كرد و از واگرايي دور نمود. سخن در اين مسئله بسيار است و نيازمند بررسي دقيق تر كه به وقتي ديگر واگذار مي شود.
اما چرا بر انسجام اسلامي تاكيد مي شود؟ كاركرد و نقش آن در رسيدن ملتي به اهداف در چه حد و اندازه است؟
سخن از انسجام با ملت هايي كه هم سود مي باشند به معناي آن است كه مشتركات در ميان ايشان به جهاتي تقويت شده است. اين جهات مي تواند مختصات مشترك جغرافيايي و يا زباني و ديني و قومي و مانند آن باشد. ملت ها گاه براي رسيدن به هدف مشترك يعني آسايش و آرامش نيازمند آن هستند تا ملت هاي پيراموني خود روابط محكم تر و استوارتري داشته باشند. دولت بريتانيا پس از جنگ جهاني دوم براي آن كه بتواند كشورها و ملت هايي كه در گذشته به عنوان مستعمرات در اختيار داشته، در راستاي منافع علياي خود هماهنگ سازد اقدام به تشكيل سازماني به نام ملت ها هم سود و مشترك المنافع كرد. دولتهاي همسود در هيچ يك از امور داخلي و خارجي و دفاعي و اقتصادي متعهد به اجراي سياست خاص نبودند. به عبارت ديگر، اين سازمان هيچ مقررات نوشته شده اي نداشته و اساس آن همكاري آزادانه اعضا در هر يك از امور بود. هر چند كه در تشكيل اين سازمان عناصر مهمي را نمي توان يافت كه آنان را با هم همراه و هماهنگ سازد با اين همه اين انديشه اي بود كه تاثير فزاينده براي رشد و بالندگي برخي از كشورها به دنبال داشته است. با چشم پوشي از اهداف استعماري چنين تفكري بايد گفت كه اصل اين مساله امري درست و در چارچوب اهداف اجتماعي انساني است.
در انديشه انسجام اسلامي اين مساله انساني تشديد مي شود؛ زيرا هدف از آن كمك به دست يابي ملت ها به اهداف مشترك است با فرهنگ هاي مشترك مي باشد، هرچند كه در مسايل ديگري چون زبان و قوميت از مشتركات بهره مند نيستند و از آن سود نمي برند.

اشتراكات امت اسلامي

امت اسلام در گستره جغرافيايي وسيعي با ملت هاي متعدد زندگي مي كنند. روش ها و تجربيات تاريخي مشترك چنداني ندارند ولي در بسياري از امور از اشتراك سود مي برند. اين مساله موجب مي شود تا بتوانند براي رسيدن به سعادت ملي خود از آن بهره مند گردند. تفكر انسجام اسلامي به معناي آن است كه ملت هاي مختلف اسلامي با همه تنوع و اختلافات روشي و تجربه اي مي توانند از الگوهاي مشتركي استفاده كنند و در راستاي منافع مشترك حركت كنند. براي رسيدن به اين هدف مي بايست از واگرايي و عوامل ايجادي آن كاسته و به علل و عوامل وحدت آفرين و همگرايي افزود.
در منطقه اي كه ايران اسلامي به عنوان ملت بزرگ قرار گرفته است، امت اسلام زندگي مي كند و از مشتركات زيادي در فرهنگ و حتي تجربيات تاريخي سود مي بريم، هرچند كه روش هاي رسيدن به هدف به جهت ويژگي هاي جغرافيايي و روحي و رواني متفاوت است ولي در آن حد و اندازه نيست كه نتوان از توان و ظرفيت بالقوه اي كه مي توانند ملت هاي اسلامي منطقه اي در اختيار ملت ايران اسلامي قرار دهند استفاده كرد. ملت ايران براي دست يابي به اهداف والاي خود نيازمند آن است كه از توان ملي با ايجاد وحدت افزون تر و تاكيد بر مشتركات و نيز از توان امت بهره مند گردد. اين فرصت نه تنها منافع ايران را تامين مي كند بلكه منافع ملت هاي اسلامي و هم سود و هم سو را نيز تامين خواهد كرد. براي رسيدن به انسجام اسلامي لازم نيست تا از عناصر ملي و فرهنگي خود چشم پوشي كرد و يا ديگران را به اتحاد فرهنگي و ملي خود فرا خواند بلكه با توجه به عناصر ملي و در كنار آن مي توان از فرصت ها و ظرفيت هاي يك ديگر بهره مند شد. به ويژه اين كه به جهت وحدت ديني در بسياري از روش ها و فرهنگ ها از اشتراك برخورداريم. اگر ملت هاي منطقه اي اتحاد اسلامي و انسجام اسلامي خود را تشديد كنند، عوامل تفرقه افكن بيروني و دروني نمي تواند براي واگرايي جمعي اين ملت ها كاري از پيش برد و در نهايت اين ملت هاي منطقه اسلامي هستند كه مي توانند از همگرايي سود برند و براي رسيدن به آرامش و آسايش از توان و ظرفيت يك ديگر بهره مند شوند.

مفهوم انسجام اسلامي

اگر سخن از انسجام اسلامي مي شود به اين معناست كه ملت هاي منطقه اسلامي مي بايست پيوندهاي خود را چنان مستحكم و استوار كنند كه راه نفوذ دشمن بسته شود. در كاربرد عربي اين واژه در جايي به كار مي رود كه شما ليوان آبي را با جوهري مخلوط و آميخته كنيد به گونه اي كه نوعي هم رنگي در آن نمودار گردد. اگر شخصي با شخصي ديگر در انديشه و تفكر مشترك شد گفته مي شود كه آرا و انظار آن دو با يك ديگر منسجم است هرچندتفاوت هايي نامحسوسي نيز ديده مي شود. اين تفاوت ها در آن حد و اندازه نيست كه بتواند دوگانگي ميان آن را بنماياند. گونه اي از يگانگي در ميان دو چيز منسجم يافت مي شود به گونه اي كه جدايي ميان آن دو كاري سخت و دشوار و گاه غير ممكن است. ملت هاي اسلامي مي بايست براي رسيدن به انسجام تلاش كنند. اين وظيفه اي است كه دين اسلام و قرآن برگردن ايشان نهاده است. با آن كه روش ها و فرهنگ هاي هر ملتي در يك سرزمين و كشور با سرزمين و كشور ديگر متفاوت است ولي به جهت مشتركات كلان فرهنگي و هدفي مي توانند و بايد از انسجام برخوردار باشند. امت اسلام كه تركيبي از ملت ها و نژادها و خرده فرهنگ ها و تجربيات متعدد و متنوع است، از انسجام و صبغه اي برخوردار هستند كه آنان را با يكديگر يگانه مي سازد. اين همان چيزي است كه در قرآن از آن به صبغه الله و رنگ الهي ياد شده است.

نگاه قرآن به اتحاد ملي و انسجام اسلامي

از نظر قرآن انسان ها از يك نر و ماده آفريده شده اند (حجرات آيه 13) و مردمان امتي واحد و يگانه بوده اند. (بقره آيه 213) و تمايز رنگ و زبان آنان نه مايه امتياز و نه نشانه برتري است بلكه نشانه هاي قدرت الهي (روم آيه 22) چندگونگي قبيله اي و طايفه اي راهي براي شناسايي بهتر و هماهنگي و همگرايي است (حجرات آيه 13). هر ملتي به جهات چندي پديدار مي گردد چنان كه امت ها و شرايع نيز به جهات شرايط زماني و روحيات و مقتضيات روحي و رواني انسان پديد آمده است (مائده آيه 48) بنابراين نمي توان به اين مسايل به عنوان مسايل محوري نگريست بلكه اموري عرضي هستند كه شرايط خاص و مقتضيات خاصي پديدار مي گردند.
قرآن مي كوشد تا همه انسان ها را در نهايت در يك جامعه جهاني واحد گرد آورد و جهاني شدن به عنوان يك فرآيند طبيعي و جهان سازي به عنوان يك برنامه پروژه اسلامي مورد تاكيد و تاييد قرآن و اسلام است. اسلام و قرآن از مردمان مي خواهد كه در نهايت با حفظ اصولي و اختلافات ملي و حتي شريعتي خود در يك اجتماع كلان و واحد انساني جهاني گرد هم آيند و به اصول و ارزش هاي مشترك توجه كنند. از اين رو مردمان را به كلمه يگانگي مي خواند (آل عمران آيه 64) اين بدان معناست كه انسان ها مي توانند و بايد براي اصول مشترك و اهداف مشترك خود با هم منسجم گردند. اين انسجام هرچند از نظر نظري فراهم است و همه در پي توحيد و آسايش و آرامش هستند ولي در مقام عمل عملياتي نشده است و انسجام خارجي نيافته و آثار آن ظاهر نشده است.
قرآن در كنار برنامه هاي تشريعي، پيروان شرايع مختلف را بر گردآمدن بر نقاط مشترك با يك ديگر فرا مي خواند (آل عمران آيه 64) و بدين ترتيب بنياد جامعه جهاني آرام و امن همراه با احترام متقابل به فرهنگ ها و مليت ها را پي مي ريزد و خود را كتاب مصدق مي نامند. (بقره آيه 41) پاك شمردن طعام اهل كتاب (مائده آيه 5) و مجاز شمردن معامله و داد و ستد با ايشان (ممتحنه آيه 8) و نهي از مجادله و درگيري هاي كلامي و يا اهانت به مقدسات و فرهنگ هاي ايشان را حرام دانستن (عنكبوت آيه 46) گام هاي اساسي اسلام و قرآن براي ايجاد جامعه جهاني انساني است.
براي رسيدن به اين مقام و هدف اساسي مي بايست نخست ميان ملت هاي اسلامي اين انسجام و همرنگي پديدار گردد و امت اسلام با ملت هاي مختلف خود با يك ديگر منسجم شوند. از اين رو براي رسيدن به انسجام اسلامي طرح و برنامه هاي مختلف و متنوع ارايه مي دهد. بسياري از گزاره هاي قرآني تبيين كننده عوامل انسجام اسلامي است چنان كه بسياري از آموزه هاي دستوري قرآن نيز در اين راستا قابل تحليل و تبيين است. قرآن همه كساني را كه شهادتين را بر زبان جاري كرده و اسلام را با حقيقت جانشان پذيرفته باشند را مومن و مشمول حكم انسجام اسلامي مي داند. يگانگي و انسجامي كه در سايه وحدت عقيده و باور پديد مي آيد. قرآن براساس همين وحدت عقيده مؤمنان را برادران يك ديگر مي خواند (حجرات آيه10) و بر تعاون و همكاري و همياري در پارسايي و نيكي دعوت مي كند. (مائده آيه2) و آنان را شرافت امت واحد مي ستايد. (انبيا آيه92) اين همه براي آن است كه امت تركيبي از ملت ها و فرهنگ ها و اقوام مختلف است كه در يك راه و روش و هدف مشترك گرد هم آمده اند و توانسته اند گروه بزرگي از مردمان را در يك مجموع گردآورند.
اين انسجام پيش از آن كه به صورت تجسمي خودنمايي كند به شكل روحي و رواني تحقق مي يابد. قرآن پيوند مؤمنان را پيوند دل هايي دانسته است كه از استحكام و استواري خاصي برخوردار مي باشد.(انفال آيه 63) اين موهبتي الهي و معجزه اي خداوندي است كه خداوند با تصرف در دل هاي مردمان مؤمن ايجاد كرده است؛ زيرا نمي توان چنين انسجام و يگانگي را كه رنگ خدايي دارد جز به معجزه ايجاد كرد. از اينرو خطاب به پيامبرش مي فرمايد كه اگر تمام گنج ها و ثروت هاي زميني را انفاق مي كردي نمي توانستي اين انسجام و يگانگي و همرنگي را پديد آوري؛ زيرا اين گونه يگانگي با پول فراهم نمي آيد (انفال آيه63) همگرايي كه ايجاد شده همگرايي روحي و رواني است كه به عنايت پروردگار ايجاد مي شود و اين درصورتي تحقق مي يابد كه ملت ها بر دين تأكيد ورزند و اصول آن را مورد توجه قرار دهند.(آل عمران آيه103)

آثار انسجام اسلامي

قرآن براي انسجام اسلامي آثار چندي را برمي شمارد كه از مهم ترين آن ها مي توان به همان هدف اصلي تشكيل خانواده كوچك و بزرگ (ملت) و ايجاد دولت اشاره كرد. هدف از انسجام اسلامي در وهله نخست رسيدن به آرامش و آسايش است كه قرآن نيز بر آن تأكيد مي ورزد. (آل عمران آيه 103و نيز انعام آيه65) چنان كه برچيده شدن زمينه سلطه بيگانگان و استعمارگران از مهم ترين اهداف وحدت و انسجام اسلامي شمرده شده است. (قصص آيه4) و قدرت و هيمنه مؤمنان را افزايش مي دهد(انفال آيه46)
اين اهداف جز با تأكيد بر عوامل ايجادي آن پديدار نخواهد شد. از اين رو بر مسلمانان است كه بر اصول دين اسلام تأكيد ورزند و به ريسمان الهي (قرآن و پيامبر) چنگ زنند و از آن دور نشوند. (آل عمران آيه 103و نساء آيه59) حقوق برادري را رعايت كنند و عيب يك ديگر نجويند و در حق يك ديگر گمان باطل نبرند (حجرات آيه11و 12) امر به شايسته و معروف نمايند و از كار زشت و ناهنجار پرهيز كرده و ديگران را نيز باز دارند. (آل عمران آيه104)
اين دسته و عوامل ديگري را قرآن براي رسيدن به انسجام اسلامي بيان كرده است كه بدون آن ها نمي توان رنگ يك رنگي را ديد و از امنيت و آرامش و آسايش برخوردار شد.
باشد تا با تحقق بخشيدن به اين تسميه مبارك مقام معظم رهبري يعني اتحاد ملي و انسجام اسلامي به اهداف اصلي جامعه و اجتماع انساني دست يابيم و رنگ و روي آسايش و آرامش را در كره خاكي زمين ببينيم و از صلح و صفا برخوردار گرديم

مقالات مشابه

سيره پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار در تحكيم وحدت امت اسلامي

نام نشریهحسنا

نام نویسندهجمال فرزند وحی, الهام جلیلیان, سمیه محققی

همبستگي اجتماعي در قرآن

نام نشریهمعرفت فرهنگی اجتماعی

نام نویسندهفاضل حسامی

راه‏كارهاى ايجاد وحدت در جامعه از ديدگاه قرآن

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهعلی نظری, محمد فولادی, حامد سالاروند, شهین سالاروند

وحدت و همبستگی سیاسی از منظر قرآن

نام نشریهسیاست متعالیه

نام نویسندهمسعود پورفرد

پژوهشی در موانع عملی وحدت

نام نشریههفت آسمان

نام نویسندهسیدمحمدعلی ایازی