عدالت‏سازشکاري ندارد! گامي به سوي عدالت اجتماعي(3)

پدیدآورمحمدتقی رهبر

نشریهپاسدار اسلام

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 1613 بازدید
عدالت ‏سازشکاري ندارد!

گامي به سوي عدالت اجتماعي(3)

حجة الاسلام و المسلمين محمد تقي رهبر

اشاره:

در دو بخش پيشين گفتيم: با اين که عدالت‏خواهي يک خواسته فطري است وپيام‏آوران خدا براي تحقق قسط و عدل برانگيخته شده‏اند، اما بشر همواره کابوس‏وحشتناک ستم و تبعيض را شاهد بوده است.
راز اين فاجعه را بايد در انحراف از جاده انبيا و خودمحوري هاي بشر جستجو کردو تا انسان به عنوان يک فرد و يک عامل تعيين کننده با هدايت آسماني تربيت نشودو به صفت عدالت متصف نگردد، عدل اجتماعي هرگز تحقق نيافته و از دايره شعارفراتر نخواهد رفت. و اينک ادامه سخن. دست توانا و عدالت گستر الهي بر اساس حکمت‏بي‏چون خود امکانات معيشت انسان‏ها را به گونه‏اي آفريده که هر اندازه نسل‏ها گسترش‏يابند بتوانند از زمينه‏هاي موجود در خشکي و دريا و معادن و ذخاير بهره گيرند وچنان که مي‏بينيم هر روز ابعاد جديدي از نعم الهي و منابع نويني در سياره خاک برروي بشر گشوده مي‏شود که همپاي زمان مي‏تواند پاسخ‏گوي نياز انسان‏ها در بسيط خاک واستمرار نسل‏ها باشد و هم اين نعمت‏ها را متناسب با استعداد و مصلحت انسان‏هاتقسيم کرده و استفاده و بهره‏گيري از آن را به تلاش انسان موکول ساخته است، هم‏چنان‏که براي توزيع عادلانه آنها نيز هدايت و رهبري لازم را فرموده است. در قرآن‏کريم فرمود: «نحن قسمنا بينهم معيشتهم في‏الحياه الدنيا (1) ; ما رزق و روزي آنها رادر زندگي دنيا ميان آنها تقسيم کرديم... ».
از سوي ديگر، حکمت ازلي انسان‏ها را با استعدادهاي گوناگون و گرايش‏هاي متفاوت‏نه به طور يک سان و يک نواخت و با استعداد واحد آفريده، تا هر فرد يا هر گروه‏به سوي شغل و حرفه‏اي کشيده شوند و در اين کارگاه هستي نقش خويش را ايفا کنند،مشاغل تقسيم گردد خلاها و جايگاه‏هاي مختلف اجتماعي پرشود، به تصرف درآيد يکي درپي دانش و هنر، ديگري حرفه و صنعت، يکي کشاورزي ديگري دامداري، يکي مديريت وديگري تعليم و تربيت و... بالاخره کارها زمين نماند و چرخ‏هاي زندگي به گردش‏درآيد و جامعه مدني شکل بگيرد و رشد و تکامل انساني صورت پذيرد. خوب با چنين‏فلسفه‏اي که ضرورت حيات بشر آن را ايجاب مي‏کند، ناگزير بايد اختلاف سطح و درجه‏پديد آيد و هرگز نبايد انتظار داشت همه در يک سطح باشند. لذا خداوند اختلاف‏مراتب و درجات مردم را به خود نسبت داده و در ادامه همان آيه مي‏فرمايد:
«... و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضا سخريا... (2) ; و درجات برخي‏از آنها را فوق بعضي قرار داديم تا يکديگر را مسخر کنند و به استخدام گيرند»،و از همين جاست که تعاون اجتماعي و تشريک مساعي و تبادل منافع صورت مي‏پذيرد.

تعاون و تعادل

بدين ترتيب آيه فوق دو نکته مهم و بنيادين در زندگي اجتماعي رابرمي‏شمارد:
نکته اول: تقسيم روزي انسان‏ها از سوي حق تعالي است که مبدا هر فيض‏است، چه در مسائل معنوي (مانند نبوت و امامت) و چه در مسايل مادي و معيشتي؟ و هيچ کس را در اين امر ياراي استقلال نيست، زيرا ممکن الوجود هرچه دارد، ازسرچشمه ازلي واجب الوجود است. نهايت آن که انسان‏ها بايد باتلاش و کوشش روزي‏مقسوم را بجويند که عالم، عالم اسباب است و چنان که قرآن کريم تصريح مي‏کند آدمي‏تنها حاصل سعي و کوشش خود را برداشت مي‏کند: «و ان ليس للانسان الا ما سعي‏» (3) .
و به قول سعدي:
«رزق هر چندبي گمان برسد شرط عقل است جستن از درها گرچه کس بي‏اجل نخواهد مرد تو مرو دردهان اژدرها»
نکته دوم: تعاون و تعامل در حيات‏اجتماعي نوع بشر ضرورتي اجتناب ناپذيراست و اختلاف استعدادها و درجات انسان‏ها بااين فلسفه است، تا نيازهاي گوناگون بشر باتشريک مساعي و استخدام يکديگر و تبادل‏منافع و تقسيم مشاغل تامين گردد که بدون آن هرگز زندگي اجتماعي ميسر نيست وچنان که ملاحظه مي‏کنيم توسعه و تکامل علم و نعت‏حرفه و فن و ... و جامعه ومدنيت در همين اختلاف طبقات و تبادل کار و محصول کار است و اگر هم افراد بشر بااستعداد و ظرفيت‏يک سان و يک نواخت آفريده مي‏شدند، امکان نداشت‏به استخدام‏يکديگر تن در دهند و در کنار يکديگر يک زندگاني مبتني بر تعاون داشته باشند.
چنان که به تنهايي قادر به تامين زندگي نبودند. که معني آيه «و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضا سخريا» نيزهمين است. به علاوه با همين اختلاف سطح، آنان را در معرض آزمايش قرار مي‏داده وفقير و غني و قوي و ضعيف هر يک وسيله آزمايش يکديگرند.

پديده استثمار و استعمار

اختلاف درجات و امر معيشت در وراي بعد مثبت و سازنده در تکامل انسان است،باخاطره تلخ استثمار و استعمار و بهره‏کشي و ضعيف کشي همراه بوده و کارنامه سياه‏استضعاف و استکبار را رقم زده است. رشد عقلي و علمي و توسعه فرهنگ و روابط وتمدن نيز نتوانسته از بحران بکاهد و بلکه با توسعه روابط و تبديل پنج قاره به‏دهکده جهاني و کشف حيله‏هاي سياسي نوين و ابزارهاي تبليغاتي مدرن و ترفندها وفن‏آوري‏هاي رواني اجتماعي و نظامي‏گري در ابعادي وسيع‏تر از گذشته چهره نموده وشکاف طبقاتي فقر و غنا و قوي و ضعيف و نژاد و تبار را عميق‏تر کرده‏است. اگر درگذشته جنگ‏ها با تير و کمان و شمشير بوده است، امروزه غول تکنولوژي تسليحاتي‏تلفات را به ارقام نجومي رسانيده و تنها در جنگ جهاني اول و دوم چهل ميليون‏کشته و هشتاد ميليون معلول و آواره بر جاي نهاده‏است و ضايعات جنگ با گذشت ده‏هاسال هنوز باقي است و به همين قياس در جنگ‏ها و درگيري‏هاي منطقه‏اي ديگر...
پس از جنگ‏هاي جهاني به منظور جلوگيري از تکرار آن‏چه در گذشته اتفاق افتاد ودر حقيقت‏حفظ منافع دولت‏هاي بزرگ به فکر تشکيل سازماني افتادند که حقوق بشر رادر سطح بين‏المللي تضمين کند!! و از اينجا سازمان ملل و شوراي امنيت‏شکل گرفت واعلاميه جهاني حقوق بشر تهيه و تصويب شد. اين اعلاميه هر چند موارد مثبتي در حقوق‏بين‏الملل دربرداشت، اما اين سازمان کم‏تر حرکتي در جهت‏حمايت از ملل ضعيف از خودنشان داده و قطعنامه‏هاي آن هرگاه به نفع جهان سوم بوده پشتوانه اجرايي نداشته‏است. همين سازمان براي نخستين بار رژيم صهيونيستي را به رسميت‏شناخت وقطعنامه‏هاي آنان نيز در جهت محکوميت جنايات رژيم اشغال‏گر تشريفاتي بوده آن هم‏از سوي امريکا وتو شده است. «حق وتو» براي پنج کشور امريکا، شوروي، چين،فرانسه و انگليس يک سند زنده ننگ‏بار وابستگي سازمان ملل و شوراي امنيت‏به دول‏سلطه‏گر و امپرياليستي است. بنابراين، سازماني که آلت دست ابرقدرت‏ها بوده وامروز نيز در دمت‏شيطان بزرگ و محافل صهيونيستي است و با اين که آمريکا بدهي‏خود را به سازمان نمي‏پردازد، اما ابزار بي‏مزد و مواجب ايالات متحده شده‏است،بااين حال چگونه مي‏توان انتظار داشت چنين سازماني حافظ منافع ملل ضعيف باشد؟!
در جريان جنگ خليج فارس مصوبات اين سازمان به امريکا و متحدانش جواز حمله به‏عراق را داد، چون منافع غرب در ميان بود، اما در ماجراي بوسني و هرزه‏گوين چون‏امريکا منافعي نداشت و از نفوذ بيش‏تر اسلام در منطقه هراس داشتند سازمان ملل وشوراي امنيت نظاره‏گر جنايات قرون وسطايي صرب‏ها نسبت‏به مسلمانان اين کشور بودندو حضور بعدي آنها نيز در جهت منافع سياسي امريکا و غرب و بي‏رنگ کردن نيروهاي‏اسلامي در منطقه بود بدين سان ملل تحت‏سلطه هرگز نمي‏توانند به اميد حمايت‏اين‏گونه سازمان‏ها باشند، بلکه براي اجراي عدالت‏بايد با تکيه بر نيروي خودي ومکتب الهي براي حق و عدل قيام کنند، زيرا حق گرفتني است نه دادني!

عناصر تحقق عدالت

تجربه تاريخي حيات انسان نشان داده که تنها با تکيه بر مکتب آسماني واعتماد بر تربيت‏شدگان اين مکتب به چشم‏انداز عدالت مي‏توان اميد بست. قرآن کريم‏در فلسفه بعثت پيامبران تاکيد مي‏ورزد که ارسال رسل و انزال کتب به منظور تحقق‏قسط و عدل بوده و خداوند امکانات چنين آرماني را فراهم ساخته‏است: «لقد ارسلنارسلنا بالبينات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلناالحديد فيه باس شديد و منافع للناس وليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب ان‏الله قوي عزيز (4) ; به راستي ما پيامبران خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنهاکتاب (آسماني) و ميزان (شناسايي حق و قوانين عادلانه) نازل کرديم تا مردم به قسطو عدل قيام کنند و آهن را پديد آورديم که در آن قدرت و صلابت است و نيز سودهايي‏براي مردم، تا خداوند بداند (معلوم دارد) چه کسي او پيامبرانش را باايمان به‏غيب ياري مي‏رساند و خداوند نيرومند و پيروزاست‏». اين آيه مشتمل است‏بر چندين‏رکن بنيادين عدالت اجتماعي:
1- منبع قانوني و حقوقي عدل، همانا احکام و آيات وبينات و قوانين عادلانه‏اي است که خداوند به وسيله پيامبران نازل فرموده: «رکن‏اول قانون‏».
2- پيامبران به منظور اقامه قسط و عدل برگزيده شده و خودسکان‏دار عدالت اجتماعي بوده‏اند «رکن دوم مجري قانون‏» و نظر به اين که قسط وعدل براي هميشه تاريخ حيات انسان است اوصياي ايشان و نزديک ترين افراد به آنهاعالمان دين وارثان انبيااند چنان که رسول خدا فرموده:
«العلماء ورثة الانبياء».
3- آهن با عدالت و قسط رابطه اجرايي دارد، زيرا هم‏عامل اقتدار است و هم وسيله مبارزه با ظلم و ستم و ارعاب متخلفان و سرکوب‏متجاوزان، «علاوه بر منافع صنعتي‏».
بنابراين عدالت از قدرت تفکيک شدني نيست و دين و سياست و جهاد و مبارزه با يکديگر پيوند خورده‏اند.
4- پيامبران در تحقق اين هدف به کمک مردم نياز دارند،مردمي که باايمان به غيب دين خدا را ياري دهند و در تحقق عدل اجتماعي باپيامبران و مجريان عدل همکاري و همراهي داشته باشند: «زمينه اجتماعي و مساعدت مردمي‏».
به طور خلاصه اين چهار ارکان عدالت‏اند: «قانون، دستگاه اجرايي،پشتوانه اجرايي، حضور مردمي‏» که در مباحث عدالت اجتماعي به شرح و بيان هريک بايدپرداخت. براي ما که قرآن را تنها کتاب آسماني قابل اعتماد مي‏دانيم و آن رامشتمل بر احکام و قوانين زندگي ساز و جامع مصالح و منافع ناس، مي‏شناسيم و فقه‏اسلامي که برگرفته از کتاب و سنت و سيره نبوي و امامان معصوم است تنها منبع‏قوانين حقوقي مااست، در بند اول جاي سخن نيست و کليات آن چه در کتاب و سنت‏آمده، مورد اتفاق و پذيرش عموم مسلمين است. همه بحث‏ها و سخن‏ها در عامل دوم است.
در عصر رسالت نيز ميان فرق مسلمين جاي گفتگو نيست که مدار حق و باطل و مجري عدل‏و محور عدالت و مسائل و احکام شريعت‏شخص رسول‏الله(ص) است. اما مشکل هنگامي بروزمي‏کند که رسول خدا(ص) رخت‏برمي‏بندد و اختلافات پديد مي‏آيد با اين که آن حضرت‏براي دوران‏هاي بعد از خود نيز به امر الهي محور حق و عدل را مشخص فرمود و بدين‏منظور اميرمومنان علي عليه‏السلام و فرزندان او ائمه‏طاهرين را برگزيده‏است. دراين جا از ميان صد روايت متواتر که مورد اتفاق شيعه‏و سني است و در جوامع روايي‏فريقين ضبط شده‏است ، تنها به نقل يک روايت از منابع اهل نت‏بسنده مي‏کنيم.
پيامبراکرم(ص) فرمود: «ياعلي انت اول الناس ايمانا بالله و اوفاهم بعهدالله واقومهم بامرالله و اقسمهم بالسويه و اعدلهم في‏الرعيه و ابصرهم بالقضيه واعظمهم عندالله مزيه (5) ; اي علي! تويي نخستين کسي که از ميان مردم به خدا ايمان‏آورد و به پيمان خدا به نيکوترين وجه وفا کرد و به امر خدا قيام نمود و(بيت المال را) به تساوي قسمت کرد و به عدل و داد ميان رعيت عمل نمود تويي‏آگاه‏ترين آنها به حکم و داوري و دارنده مزيت افزون‏تر از همه نزد خدا».

اسطوره عدالت

بنابراين در غوغاسالاري عصر خلافت‏حاکمان که عدل اسلامي بازيچه هواهاي‏نفساني شده‏بود و کار بدان جا رسيد که عناصر منافق و معاندي چون معاويه و يزيدبر مسند پيامبر تکيه زدند. تنها شاهراه حق و عدل اميرالمومنين(ع) بود که حتي‏غير مسلمانان آن حضرت را «نداي عدالت انساني ناميدند» و در بيان فضائل و دانش‏و عدل و کمالاتش داد سخن دادند. علي(ع) براي همه مسلمانان به ويژه ما که‏داعيه‏دار ولايت و تشيع او مي‏باشيم، ميزان حق و ترازوي عدالت است. و ما که طرفدارنظامي هستيم که بر مکتب ولايت پي‏ريزي شده بايد گفتار و کردار و سيره مبارک او رادر سياست، مديريت، حکومت، قضاوت، اموال و حقوق و شئون ديگر زندگي و کشورداري‏ملاک عمل قرار دهيم. در اينجا از ميان صدها کلمه، خطبه و نامه‏اي که از مولاي‏متقيان روايت‏شده‏است، به چند مورد مي‏نگريم:
آن حضرت در اين که بقاي دولت و نظام حکومت‏به عدل و داد وابسته است مي‏فرمايد:
«من عمل بالعدل حصن الله ملکه (6) ; آن کس که براساس عدل عمل کند خداوند ملک و دولت‏او را از تباهي مصون دارد».
و در فضيلت عدل مي‏فرمايد: «لا عدل افضل من‏رد المظالم (7) ; بهتر از رد مظالم و جلوگيري از ستم عدالتي وجود ندارد».
در خصوص اموال مسلمين و حقوق توده‏هاي مردمي با جديت و قاطعيت تمام کارگزاران‏خود را به حفظ اين حقوق و پرهيز از حيف و ميل بيت المال همواره توصيه مي‏فرمود وکم‏ترين گذشت و اغماض در مورد متخلفان روا نمي‏داشت.
از جمله در نامه به يکي ازعمال خود مي‏نويسد: «درخصوص تو به من گزارش داده شد که اگر درست‏باشد و تو چنين‏کاري کرده باشي خدا را به خشم آورده و امامت را نافرماني نموده و به امانت‏خيانت کرده‏اي. و امانت را به خواري و رسوايي کشيده‏اي. به من گزارش رسيده که توزمين را برهنه کرده‏اي (محصول‏آن را به غارت برده‏اي) و آن چه زيرقدم تو بوده‏برداشت کرده و هرچه در اختيار داشته‏اي خورده‏اي هرچه زودتر صورت حساب خود رابفرست و بدان که حساب خدا از حساب رسي مردم عظيم‏تر است.» (8)
هم چنين به يکي ديگراز عمال خود که به حيف و ميل بيت‏المال دست زده بود نامه‏اي تند و مفصل نوشت و اورا مورد نکوهش قرار داد که: «من به تو اعتماد کردم و تو را صاحب سر خودقراردادم به جهت امانتي که در تو سراغ داشتم. اما همين که ديدي امانت داري درزمانه خوار گشته است تو نيز خيانت کردي... گويا تو حجت و بينه‏اي از خدا دريافت‏نداشته‏اي که درصدد دشمني با اين امت‏برآمدي و شتابان به بيت المال هجوم آوردي وآن چه در توان داشتي از اموال و حقوق پيرزنان و يتيمان، همچون گرگ ربودي و باخاطري آسوده به حجاز بردي گويي اينها ميراث پدر و مادرت بوده است. سبحان الله!
آيا تو به معاد ايمان نداري؟ يا از مداقه حساب آخرت نمي‏هراسي؟ تو را ما فردي‏عاقل مي‏دانستيم! چگونه آب و خوراک، گواراي تو است در حالي که مي‏داني حرام‏مي‏خوري و حرام مي‏نوشي؟ چگونه با اموال يتيمان و بيوه زنان و مومنان و مجاهدان‏کنيزان مي‏خري، و زنان به همسري مي‏گيري؟! از خدا بترس و حق اين مردم را به آنهابازگردان که اگر اين کار را نکني و خداوند به من امکان دهد با اين شمشير تو رامجازات خواهم کرد. و سرانجامي جز دوزخ نخواهي داشت. به خدا قسم اگر حسن و حسين‏کاري را که تو کردي مرتکب مي‏شدند از آنهاحمايت و هواداري نمي‏کردم تا حق را ازآنان بستانم و ظلمي که نموده بودند کيفر کنم...» (9) .
و نيز در خطبه‏اي که در آغاز خلافت‏خود ايراد نمود با اشاره به لجام‏گسيختگي‏هايي که در عهد عثمان در بيت المال رخ داده و اموال مسلمين را به اين وآن بخشيده بودند با قاطعيت هرچه تمام‏تر فرمود: «به خدا اگر ببينم که با اين‏عطايا و بخشش‏ها زناني را کابين بسته‏اند يا کنيزان با آن خريده‏اند، آن را به‏بيت‏المال باز مي‏گردانم، زيرا در عدالت گشايش است و کسي که عدل بر او تنگ آيدتحمل ظلم و ستم بر او گران‏تر است‏». (10)
«آگاه باشيد تيره روزي‏ها درست همانند روزي که پيامبر برگزيده شد (عهدجاهليت) بار ديگر به شما روي آورد... به خدا شما غربال مي‏شويد و همانند ديگ‏جوشان زير و زبر خواهيدشد آن‏چنان که بالا پايين و پايين بالا قرار گيرد و آنان که‏در اسلام سبقت داشتند و کنارزده شده بودند سر کار خواهندآمد و کساني که با حيله‏و تزوير جلو افتاده بودند عقب رانده خواهند شد».
امروز نهيب امير مؤمنان متوجه ماست
ما که مي‏خواهيم پس از چهارده قرن فترت در حکومت اسلامي نموداري از حاکميت‏قرآن باشيم و عدالت علي(ع) را به جهانيان ارائه دهيم و طلايه‏دار امامت امم باشيم‏بايد بدانيم قوام نظام‏ما، فرهنگ ما، سياست ما و انقلاب ما به عدالتي با قاطعيت‏علي(ع) نيازمند است، مردمي که با تمام توش و توان نداي امام خود را پاسخ داد وعصاره جان و عزيزان را به پاي درخت انقلاب نثار کرد تا اين «شجره طيبه‏» به ثمرنشيند و «وعده الهي‏» با حاکميت مومنان تحقق پذيرد، نمي‏تواند ناظر بي‏عدالتي وستم اجتماعي و شکاف طبقاتي و فقر و غنا باشد، سرمايه‏داري بي‏قيد و شرط را ازيک‏سو و عسرت و نکبت را از سوي ديگر در پاره‏اي قشرها نظاره کند. امروزه ثروت‏اندوزي، رشوه خواري، رباخواري و حق و حساب به شيوه‏اي وحشتناک ظهور کرده و درحال رشد کردن است و اگر اين غده سرطاني در نطفه نابود نشود پيکر جامعه را عليل‏خواهد کرد و ارزش‏ها را به نابودي خواهد کشاند خودسري و رسوايي مالي و تخلفات درشهرداري‏ها حيثيت انقلاب را لکه دار کرده و مديريت‏ها را زير سوال برده و روح‏بدبيني و ياس را دميده است، شعار حمايت از بي‏خانمان‏ها و تامين مسکن با عوارض‏کلان و نرخ تراکم که ازسوي شهرداري‏ها همزمان بااين شعار به دو برابر افزايش‏يافته شعاري ديواري و نقش برآب و مسخره بيش نيست، برج سازي به شيوه‏اي نامعقول ونامناسب بافت‏شهري را خراب کرده و فضاي پردود و جهنمي تهران را تنگ‏تر کرده وهريک از اين برج‏ها خنجري است‏بر دل مستضعفان و تيري برچشم بي‏خانه‏ها واجاره‏نشين‏ها که در يک اطاق اجاره‏اي زاده شده و در همان اطاق‏ها مي‏ميرند و سرنوشت‏نسل‏هاي بعدي‏شان نيز نامعلوم است. اتومبيل‏هاي بيست ميليوني تا صدميليوني خطبطلاني است‏بر شعار مبارزه با تجمل‏گرايي و رفاه‏طلبي و استثمار و اسراف‏کاري ...
نمايشگاه‏هاي بزرگ بين‏المللي لباس و لوازم مصرفي و کالاهاي لوکس خارجي زنگ خطري‏است از نفوذ مصرف‏گرايي و بازاريابي به نفع خارجي‏ها و نيشخندي بر خود اتکايي و...
تبليغات انتخاباتي مصداق بارزي است از ريخت و پاش گستاخانه بيت المال و اسراف‏کاري. راستي اگر قرار است عدالت اسلامي، که عمود اجتماع و سنگ زيرين ارزش‏هاست،به اجرا درآيد، بايد پا را از شعار فراتر نهاد. اگر بنا باشد ارزش‏هاي انقلاب‏اسلامي به دست نسل‏هاي بعدي برسد و هجوم فرهنگي تبليغي بيگانه بي‏اثر گردد و فساداز جامعه رخت‏بربندد اين جز با عدالت اجتماعي در عرصه عمل و قاطعيت در حق وگرفتن حلقوم رفاه طلبان و مترفين راه ديگري ندارد. زيرا باعدالت دل‏ها آرام‏مي‏گيرد و قلب‏هاي فرار سامان مي‏پذيرد. چنان که در خطابه صديقه کبري(ع) آمده: «و العدل تنسيقا للقلوب‏». اگر قرار است عدالت‏به اجرا درآيد چاق و لاغر و قوي وضعيف ندارد. خدمات يک فرد يا يک نهاد هرگز دليل بر آن نيست که از تخلفات و لوث‏کردن مسئوليت او چشم‏پوشي شود همان‏گونه که علي(ع) فرمود: «اگر حسن و حسين(ع) تخلفي مي‏کردند از سياست و مجازات من در امان نبودند اجراي عدالت‏سازش کاري و غمض عين نمي‏شناسد».
علي عليه السلام مي‏فرمايد: «لا يقيم امر الله سبحانه الا من لا يصانع و لا يضارع و لايتبع المطامع (11) ; امر خدا را به پا نمي‏دارد مگر کسي که سازش کار نباشد رنگ پذيرنباشد و تحت تاثير طمع قرار نگيرد» و اين سخن علي(ع) را بايد هر مسئولي‏نصب‏العين در اتاق کار خود قرار دهد و در عمل به آن بکوشد.

پي‏نوشت‏ها:

1-زخرف (43) آيه 34.
2-همان.
3-نجم (53) آيه 39.
4-حديد (57) آيه 25.
5-حلية الاولياء ج 1 ص 66 و الرياض النضرة ج 3 ص 176.
6- تصنيف غرر الحکم ص 446.
7- تصنيف غرر الحکم ص 446.
8- نهج البلاغه نامه 40.
9- همان نامه 41
10- همان نامه 14
11- همان نامه 15
12- همان ،قصار،حکمت110

مقالات مشابه

شاخص های کیفی عدالت از دیدگاه قرآن کریم

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهسیدمصطفی احمد‌زاده

بررسی رابطۀ تکمیلی میان آزادی و عدالت اجتماعی با تاکید بر قرآن‌کریم

نام نشریهاسلام و مطالعات اجتماعی

نام نویسندهحسین علوی‌مهر, سیدکاظم سیدباقری, بتول ملاشفیعی

وسعت معنايي عدالت در قرآن

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهعبدالحسین خسروپناه, علی‌اصغر پورعزت, حبیب محمدنژاد چاوشی

العدالة الاجتماعیة فی القرآن

نام نشریهالمنهاج

نام نویسندهرضا حق پناه