افرادي از ناقدانِ پژوهشگر در شماري از مجلاّت به نقد و بررسي آن پرداختند و با اشاره به جنبههاي قوّت و نقاط ضعف اين اثر، بر شهرتِ بسزا و استقبال همگاني آن افزودند. از آن جا كه آرزوي هميشگي اين بنده دستيابي به ترجمهاي كامل و گويا از قرآن كريم بوده و سالياني چند با علاقه و دلبستگي فراوان به كاوش در زمينه تفسير، ترجمه و معارف قرآني پرداخته و بيشترين ترجمههاي قرآن كريم را از نظر گذرانده و در جست و جوي ترجمهاي آراسته به محسّنات ادبي و پيراسته از نواقص لفظي و معنوي بودهام، با دقّت فراوان چاپ نخستِ اين اثر را بررسي كردم و تمام نارساييها، كاستيها و تركِ اَوْليهاي آن را ــ به گمان خود ــ يادداشت نمودم و در انتظار چاپهاي بعدي ماندم. ولي چاپ دوم آن بدون هيچگونه تصحيح و بازنگري همچون چاپ اول، پخش و منتشر گرديد. هنگامي كه در يكي از كتابفروشيها مژده چاپ سوم آن را به من دادند، با شور و شوق فراوان مبادرت به خريد آن كردم و پيش از هر چيز به شناسنامه آن نگريستم، نوشته بود: «با تجديد نظر كامل!» از اين خبر سخت خوشحال شدم و خداي را سپاس گفتم كه ترجمهاي از قرآن كريم، پيراسته از نقايص در دسترس «همگان» قرار ميگيرد. ولي پس از بررسي و مطالعه، با كمال تعجّب ديدم موارد اصلاح شده آن به مراتب كمتر از اصلاح ناشدههاي آن است! لذا پس از گذشت سه سال از چاپ اول آن، دريغم آمد كه مجموعه ملاحظات خود را بر اين اثر نفيس در معرض ديدِ اهل مطالعه قرار ندهم. البته از ميان دست نوشتههايِ نقدِ چاپ اول، مواردي را كه در چاپ سوم اصلاح شده بود حذف كردم، و اينك مجموعه نكات اصلاحي را به مترجم گرانقدر و ارجمند، و نيز قرآن پژوهانِ اهل نظر خالصانه تقديم ميدارم، باشد كه با اِعمال آنها و اصلاح نهايي و همه جانبه و استفاده از تمامي نقدهاي ناقدانِ صالح و دلسوز، اين اثر شيوا و گويا، در چاپ چهارم ــ ان شاء اللّه ــ بيهيچ عيب و نقصاني به صورت كامل در دسترس دين پژوهان و قرآن خوانانِ آگاه قرار گيرد.
انگيزه اين جانب در ارائه نقدِ ترجمههاي قرآن كريم، چيزي جز زدودنِ كاستيها از ساحت ترجمه اين كتابِ بيمانند و شناساندنِ پيامِ بلند پايه وحيِ الهي نبوده و نيست. و البته تنها ترجمههايي را مورد بررسي و نقد قرار داده و ميدهم كه ارزش نقد و بررسي را داشته باشند. يعني مترجمِ آن، علاوه بر احراز شرايط لازم و كافي براي ترجمه، از قبيل: داشتنِ مراتبِ علمي، اخلاقي، معنوي و تسلّط كامل بر ساختار ادبي دو زبان پارسي و تازي، داراي ترجمهاي دستِ كم با اعتبار بيش از نود درصد باشد.
باري، از عمقِ جان و بُنِ دندان، صميمانه و خالصانه ميگويم:
وَما أُريدُ إِلاَّ الاْءِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَما تَوْفيقي إِلاّ بِاللّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنيبُ.
1 ـ بقره : 12
أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلكِنْ لايَشْعُرُونَ
«بهوش باشيد كه آنان فساد گرانند، ليكن نميفهمند.»
اشكال: در اين ترجمه، ضمير «هُم» كه در آيه تكرار شده، ناديده گرفته شده است.
ترجمه دقيقتر آيه چنين است: «هان! اينان خود تبهكارانند، وليكن نميفهمند.»
نيز در آيه 193 آل عمران، جار و مجرور «عَنّا» و در آيه 115 نحل جار و مجرور «عليكم» ترجمه نشده است.
2 ـ بقره : 19
أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فيهِ ظُلُماتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ في اذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللّهُ مُحيطٌ بالْكافِرينَ
«يا چون [كساني كه در معرض [رگباري از آسمان ــ كه در آن تاريكيها و رعد و برقي است ــ [قرار گرفتهاند]؛ از [نهيب] آذرخش [و] بيم مرگ، سرانگشتان خود را در گوشهايشان نهند، ولي خدا بر كافران احاطه دارد.»
اشكال: «الصّواعق» كه جمع است به صورت مفرد (آذرخش) ترجمه شده است. در ضمن «و» را به «ولي» ترجمه كردن، در اين جا و ديگر موارد وجهي ندارد، و مطالب داخل قلاّبها نيز زايد است.
ترجمه دقيقتر آيه چنين است:
«يا چون رگباري از آسمان كه در آن تاريكيها و تندر و درخششي است؛ به بيم مرگ از آذرخشها، سرانگشتانشان در گوشهاشان نهند و خداوند، فراگيرِ كافران است.»
3 ـ بقره : 26
إِنَّ اللّهَ لا يَسْتَحْيي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها
«خداي را از اين كه به پشهاي ــ يا فروتر [يا فراتر] از آن ــ مثل زند، شرم نيايد.»
اشكال: «ما فَوْقَها» معادل فارسي آن «بالاتر» و «فراتر» است نه «فروتر». بنابراين بايد واژه «فروتر» و نيز قلاّب را حذف كرد. نكتهاي كه در ترجمه بايد به آن توجّه داشت اين است كه بايد حتّي الامكان معادلِ واژه متن را آورد و از آوردن وجوه تفسيري پرهيز كرد و در صورت ضرورت در پانوشت به توضيح پرداخت. مثلاً در تفسير «ما فَوْقَها»، آيا مراد، ما فوقِ پشه در خُردي و ناچيزي است كه لازمه معني آن «فروتر» ميشود، يا مراد، مافوقِ پشه در بزرگي و جثّه است؟ كداميك؟ در اين گونه موارد مترجم بايد تابع ظاهر الفاظ آيه باشد نه پيرو وجوهِ احتماليِ تفسيري؛ زيرا قلمرو ترجمه چيزي است و قلمرو تفسير چيز ديگر. گاهي همان تفسيري كه براي متن لازم است، براي ترجمه هم ضرورت پيدا ميكند، و هرگز نبايد از ترجمه، انتظار تفسير و توضيح را داشت.
4 ـ بقره : 61
إِهْبِطُوا مِصْرا
«به شهر فرود آييد.»
اشكال: با توجه به اين كه «مِصْرا» به صورت نكره ذكر گرديده است، ترجمه دقيقتر آيه چنين است: «به شهري فرود آييد.»
توضيح: مراد اين است كه از سرزمين سينا به شهري از شهرها درآييد. البته بعضي «مصر» را در اين جا، همان مصر معروف دانستهاند ولي ساختار لفظي آيه با ترجمه ما سازگارتر است.
5 ـ بقره : 67
إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً
«خدا به شما فرمان ميدهد كه: ماده گاوي را سر ببريد.»
اشكال: كلمه «بَقَر» اسم جنس است و شامل گاو نر يا ماده هر دو ميشود. ولي «ة» بقرة در اينجا براي «وحدت» است نه «تأنيث»، چنان كه در آيه 70 از سوره بقره، بدون «ة» آمده است «إنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَيْنا»؛ يعني «اين گاو بر ما مشتبه شده است»، كه اين خود قرينهاي است بر اين كه مراد از بقره برخلاف تصوّر مترجم محترم، گاو نر است نه ماده. علاوه بر اين، معمول اين است كه با گاو نر زمين را شخم بزنند و آبكشي كنند، نه با گاو ماده: اِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثيرُ الاْءَرْضَ وَلا تَسْقِي الْحَرْثَ (بقره / 71)
6 ـ بقره : 88
فَقَليلاً ما يُؤْمِنُونَ
«پس آنان كه ايمان ميآورند چه اندك شمارهاند.»
اشكال: حرف «ما» زايد است و براي تأكيدِ معنيِ قِلّت آمده است نه تعجّب! و «قليلاً» هم منصوب است چون صفتِ مصدرِ فعلِ محذوف است كه در اصل چنين بوده است: يُؤْمِنُونَ إِيمانا قليلاً. و نيز ممكن است حال باشد براي ضمير واو در فعل «يؤمنون». ترجمه صحيح آيه چنين است:
«پس اندكي ايمان ميآورند.» و همين گونه است آيه 3 سوره اعراف و نيز آيه 10 همان سوره، كه در ترجمه آنها كلمه «چه» براي تعجّب به كار رفته است كه بايد حذف شود.
7 ـ بقره : 90
بِئْسَما اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ
«وه كه به چه بد بهايي خود را فروختند.»
اشكال: «بِئْسَ» از افعال ذمّ است نه تعجّب! بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است: «خود را به بد چيزي فروختند.»
بجز اينجا در آيه 102 و 206 سوره بقره و در ديگر مواردي كه بِئْسَ يا نِعْمَ را همچون بيشتر مترجمان در معناي فعل تعجّب ترجمه كردهاند و واژه «وه» و «چه» را در ترجمه آن براي اظهار تعجب به كار بردهاند، مناسب است اين اصلاح صورت گيرد.
8 ـ بقره : 104
لاتَقُولُوا راعِنا وَقُولُوا انْظُرْنا
«نگوييد «راعنا» و بگوييد: «انظرنا».»
اشكال: مترجم محترم در پانوشت، «راعنا» را توضيح مختصري دادهاند ولي «انظرنا» را توضيح ندادهاند كه لازم است در چاپهاي بعد توضيح آن در پانوشت بيايد.
9 ـ بقره : 120
وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مالَكَ مِنَ اللّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلانَصيرٍ
«و چنانچه پس از آن علمي كه تو را حاصل شد، باز از هوسهاي آنان پيروي كني، در برابر خدا سرور و ياوري نخواهي داشت.»
اشكال: كلمه «باز» در جمله «باز از هوسهاي آنان پيروي كني...» در آيه شريفه هيچ گونه معادلي براي آن نيامده است و علاوه بر اين كه زايد است مغيّرِ معنيِ آيه نيز هست، چون مُوهمِ اين است كه گويي پيامبر اكرم(ص) پيش از آن، از هوا و هوس يهود و نصاري پيروي كرده است! و حال آن كه آيه شريفه بيانگر چنين چيزي نيست.
ترجمه صحيح آيه چنين است: «و اگر پس از دانشي كه تو را رسيده است، از خواهشهاي ايشان پيروي كني، از سوي خدا تو را هيچ سرور و ياوري نخواهد بود.»
10 ـ بقره : 138
صِبْغَةَ اللّه وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً
«[اين است] نگارگري الهي؛ و كيست خوش نگارتر از خدا.»
اشكال: «صِبْغَةَ» منصوب به فعلِ مقدّر است؛ بنابراين مفعولٌ به است، ولي مترجم محترم با آوردنِ [اين است]، آن را خبر مبتداي محذوف تصوّر كرده كه صحيح نيست. ترجمه صحيح آيه چنين است:
«[برگزينيد] رنگ خداي را، و كه نيكوتر است از خداي به رنگ؟» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي).
توضيح: منظور از «رنگ خدايي»، دين خدا و يا صفات اوست.
11 ـ بقره : 155
وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الاْءَمْوالِ وَالاْءنْفُسِ وَالثَّمَراتِ وَبَشِّرِ الصّابِرينَ
«و قطعا شما را به چيزي از [قبيل] ترس و گرسنگي، و كاهش در اموال و جانها و محصولات ميآزماييم و مژده ده شكيبايان را.»
اشكال: در اين آيه «أَنْفُس» به معني «جانها» نيست، بلكه به معني «اشخاص» و «كسان» است. مثلاً در ترجمه آيه «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» (آل عمران / 185) نميتوان گفت: هرجاني چشنده مرگ است. چون اساسا نقص در جانها معني ندارد؛ زيرا جانها كم نميشوند، بلكه جاويداناند. و نيز در آيه «إِنَّ اللّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» (توبه / 111) ترجمه صحيح آن چنين است: «به راستي خداوند از مؤمنان، خودشان و مالهايشان را خريده است به اين كه بهشت از آنان باشد.» اساسا گاه انسان با مال و ثروتش در راه خدا جهاد ميكند و يك وقت هم تنها خود به جنگ ميرود و گاهي هم هر دو را به كار ميگيرد، هم مال و هم تمام قوا و نيروي خود را، و اين جاست كه بذل انفس و اموال ــ يعني به كارگيري نيروي شخصي و مالي در راه خدا ــ تحقّق پيدا ميكند، چه در اين راه كشته شود و يا بعد از پيكار زنده بماند. اين آيه علاوه بر شهيدان، شامل حال تمام كساني كه در راه خدا جنگيدهاند و سالم و يا مجروح از جنگ برگشتهاند نيز ميشود و اين طور نيست كه تعبير به «أَنْفُسْ» در اين آيه و امثال آن به معني «جانها» باشد كه تنها معناي «اِزهاق روح از بدن» از آن ارائه گردد و در نتيجه فقط شامل حال شهيدان گردد، نه ديگر مجاهدانِ زنده راه حقّ. بنابراين معادل فارسي كلمه «نفس» كه جمعِ آن «أَنْفُس و نُفوس» در قرآن آمده، «خود»، «كس»، «شخص» و «فرد» است و تنها در چند مورد محدود به معني «روح» و «جان» و «روان» آمده است؛ مثل: وَلاأُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَةِ (قيامت / 2)؛ يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (فجر / 27)؛ وَنَفْسٍ وَما سَوّيها (شمس / 7)؛ وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كافِرُونَ (توبه / 85)؛ و در باقي موارد ــ چنان كه از موارد استعمال آن بر ميآيد ــ به معني «خود»، «كس» و «شخص» ميآيد، نه «جان» و «روح» و «روان».
بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است:
«شما را به اندك چيزي از ترس و گرسنگي و كاستي در مالها و كسان و محصولات ميآزماييم و مژده ده شكيبايان را.»
12 ـ بقره : 164
وَالسَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَالاْءَرْضِ لاَياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ
«و ابري كه ميان آسمان و زمين آرميده است، براي گروهي كه ميانديشند، واقعا نشانههايي [گويا] وجود دارد.»
اشكال: «السَّحابِ» معرفه است نه نكره. بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است:
«و ابر آرميده ميان آسمان و زمين، حقّا نشانههايي [گويا] است، براي گروهي كه ميانديشند.»
همين اشكال در ترجمه «الشر» و «الخير» (معارج / 20 و 21) وجود دارد.
13 ـ بقره : 177
لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ
«نيكوكاري آن نيست كه روي خود را به سوي مشرق و [يا] مغرب بگردانيد.»
اشكال: [يا] كلاً زايد و بيهوده است، زيرا اگر چنين ميبود، در آيه به جاي «واو» «أَوْ» ميآمد! و حال آن كه چنين نيست. متأسفانه شمار قلابهاي بيهوده و زايد در اين ترجمه كم نيست، مانند ترجمه آيه 186 سوره بقره ترجمه دقيقتر آيه چنين است:
«نيكي آن نيست كه رويتان به خاور و باختر كنيد.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي)
14 ـ بقره : 187
وَلا تُباشِرُوهُنَّ وَأَنْتُمْ عاكِفُونَ فِي الْمَساجِدِ
«در حالي كه در مساجد معتكف هستيد، [با زنان] در نياميزيد.»
اشكال: با توجه به ضمير «هُنَّ» كه مرجع آن معلوم است، قلاب زايد است و آوردنِ ترجمه خودِ ضمير، اَوْلي است.
«در حالي كه در مسجدها معتكف هستيد، با آنان مياميزيد.»
15 ـ آل عمران : 10
در ترجمه اين آيه، فقط كلمه «عذاب» بايد در ميان قلاب قرار گيرد نه [از عذاب خدا].
16 ـ آل عمران : 20
أُوتُوا الْكِتابَ وَالاْءُمّيّينَ
«كه اهل كتابند و مشركان...»
اشكال: گر چه اميّيّن در اين جا مصداقا منطبق بر «مشركان» است، ولي ترجمه آن به «درس ناخواندگان» يا «نافرهيختگان» با روش ترجمه تطبيقي استاد فولادوند سازگارتر و مناسبتر است.
17 ـ آل عمران : 99
تَبْغُونَها عِوَجا
«و آن [راه] را كج ميشماريد.»
اشكال: تَبْغُونَ از ماده بَغْي در اين جا به معني «جست و جو كردن» و «خواستن» است نه «شمردن»، بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است:
«در حالي كه آن را كج ميخواهيد.»
18 ـ آل عمران : 125
بِخَمْسَةِ الافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ
«با پنج هزار فرشته نشاندار»
اشكال: «نشاندار» معادل «مُسَوَّمين» به فتح واو و به صيغه اسم مفعول است. ولي در آيه به كسر واو و به صيغه اسم فاعل است. بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است:
«با پنج هزار فرشته نشانگذار».
توضيح: وجه تسميه فرشتگان به «نشانگذار»، اين بوده كه آنان محورهاي عملياتي جنگ را براي مجاهدان بدر نشانه گذاري و تعيين علامت ميكردهاند.1
19 ـ آل عمران : 150
بَلِ اللّهُ مَوْليكُمْ
«آري، خدا مولاي شماست.»
اشكال: «بَلْ» حرف عطفي است كه براي اضراب (اعراض) به كار ميرود كه معادل فارسي آن گاهي «بلكه» و گاهي «نه» و گاهي هم «نه، بلكه» ميآيد، و «بَلْ» غير از «بَلي» است كه حرف جواب است و معادل فارسي آن «بلي» و «آري» ميباشد.
پس ترجمه صحيح آيه چنين است: «نه، بلكه خدا مولاي شماست.»
20 ـ آل عمران : 200
يا أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اصْبِرُوا وَصابِرُوا وَرابِطُوا
«اي كساني كه ايمان آوردهايد، صبر كنيد و ايستادگي ورزيد و مرزها را نگهباني كنيد.»
اشكال: «صابِرُوا» از باب مفاعله، طرفيني و براي مقابله ميآيد. «مصابره» در دو معني استعمال شده است:
1 ـ همديگر را به صبر تشويق كردن.
2 ـ در صبر از هم پيشي گرفتن.
بنابراين ترجمه دقيقتر آيه چنين است:
«اي كساني كه ايمان آوردهايد، شكيبايي ورزيد و يكديگر را به شكيبايي واداريد و مرزباني كنيد.»
21 ـ نساء : 3
ذلِكَ أَدْني أَنْ لاتَعُولوُا
«اين [خودداري] نزديكتر است تا به ستم گراييد [و بيهوده عيالوار گرديد].»
اشكال: مترجم محترم، در «لاتَعُولُوا» «لا»ي نافيه را ناديده گرفته است. ترجمه صحيح آيه چنين است: «اين نزديكتر است به آن كه ستم نكنيد.»
22 ـ در ترجمه آيه 47 از سوره نساء :
«اصحاب سَبْت را لعنت كرديم»، و در ترجمه آيه 51 همان سوره: «كه به جبت و طاغوت ايمان دارند»، هر يك از اين دو ترجمه در پانوشت آنها، براي روشن شدن معني، احتياج به توضيح دارد. همچنين مترجم محترم در آيه 5 سوره حج و 14 سوره مؤمنون، كلمات «علقه» و «مضغه» را بدون ترجمه و يا توضيحي در پانوشت باقي گذاردهاند.
23 ـ نساء : 53
أَمْ لَهُمْ نَصيبٌ مِنَ الْمُلْكِ فَإِذا لايُؤْتُونَ النّاسَ نَقيرا
«آيا آنان نصيبي از حكومت دارند؟ [اگر هم داشتند] به قدر نقطه پشت هسته خرمايي [چيزي] به مردم نميدادند.»
اشكال: در اين ترجمه، «فَإِذا» ناديده گرفته شده و ترجمه نشده است. ترجمه دقيقتر آيه چنين است:
«آيا آنان بهرهاي از فرمانروايي دارند؟ كه آن گاه، به اندازه گودي پشت هسته خرما به مردم ندهند.»
24 ـ مائده : 5
وَمَنْ يَكْفُرْ بِالاْيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ
«و هر كس در ايمان خود شكّ كند، قطعا عملش تباه شده.»
اشكال: معلوم نيست كه مترجم محترم، چرا «كفر» را به معني «شكّ» ترجمه كرده است؟
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«هر كه از گرويدن سرباز زند، كارش بيمزد شود.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي)
«هر كس به [اركان] ايمان كفر ورزد، عملش تباه است.» (ترجمه بهاءالدين خرمشاهي)
«هر كه ايمان را انكار كند ــ به اسلام كفر ورزد ــ براستي كردارش تباه گردد.» (ترجمه دكتر سيد جلال الدين مجتبوي)
25 ـ اعراف : 54
أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالاْءَمْرُ
«آگاه باش كه [عالَم] خلق و امر از اوست.»
اشكال: مترجم محترم و يا گروه ويراستاران ارجمند «خلق» و «امر» در اين آيه را ترجمه نكردهاند، بلكه با اضافه كردن واژه [عالَم] در ميان قلاب بر ابهام آن افزودهاند و در پانوشت هم هيچ توضيحي ندادهاند! به هر حال، ترجمه روشن آيه چنين است:
«هان! آفرينش و فرمان از آنِ اوست.»
دكتر سيد جلال الدّين مجتبوي، چنين ترجمه كرده است: «آگاه باشيد كه آفريدن و فرمان ويژه اوست.» آن گاه در پانوشت آورده است: «ممكن است مراد از «خلق» آفرينش تدريجي و مربوط به عالَم طبيعت باشد، و مراد از «امر» آفرينش دفعي و مربوط به عالم مجردات باشد.»
26 ـ توبه : 103
خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكّيهِمْ
«از اموال آنان صدقهاي بگير تا به وسيله آن پاك و پاكيزهشان سازي.»
اشكال: جمله «تُطَهِّرُ» محلاً منصوب و صفتي است براي «صدقه» (و البته جايز است كه حال از «خُذْ» باشد.) ولي مترجم محترم، آن را جواب «خُذْ» گرفته و لذا در ترجمه، كلمه «تا» را آورده است كه صحيح نيست. زيرا اگر چنين ميبود «تُطَهِّرْ» به صورت مجزوم ميآمد، و نيز «تُزَكّي»، «تُزَكِّ» ميشد.
بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است:
«از مالهايشان صدقهاي بستان كه ايشان را با آن پاكيزه و پالايش ميكني.» يا : «از خواستههاشان دهشي بستان كه بدان پاك سازيشان و پاكيزه داريشان.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي)
يا: «از اموال ايشان كفّارهاي بگير كه بدان پاكيزهشان و پيراستهشان ميكني.» (ترجمه بهاءالدين خرّمشاهي)
27 ـ هود : 40
حَتّي إِذا جاءَ أَمْرُنا وَفارَ التَّنُّورُ
«تا آنگاه كه فرمان ما در رسيد و تنور فوران كرد.»
اشكال: در اين جا ترجمه مترجم محترم صحيح است اما در پانوشت، توضيحي كه دادهاند ترجمه را دچار ابهام عجيبي ميكند! اينك توضيح ايشان:
«كلمه «تنور» از ريشه مشترك لغات سامي و هندي و اروپايي و تنوره فارسي به معني فرياد و فوران و انفجار و صوت بلند است و مراد، تنور نانوايي نيست.»
خوب، با اين توضيح كه «تنور» در آيه به معني «تنور نانوايي نيست» بلكه به معني «فوران» است، پس ترجمه مترجم محترم در واقع چنين ميشود:
«و فوران، فوران كرد!» يا «انفجار، فوران كرد!» آيا مترجم يا ويراستاران محترم به لازمه چنين توضيحي انديشيدهاند؟!
28 ـ يوسف : 18
وَاللّهُ الْمُسْتَعانُ
«خدا ياري ده است.»
اشكال: «مُسْتَعان» اسم مفعول است، نه اسم فاعل! ترجمه صحيح آيه چنين است:
«و خداست كه بايد از او ياري خواست.» يا: «خداست كه از او ياري خواسته ميشود.»
29 ـ حجر : 41
قالَ هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقيمٌ
«فرمود: اين راهي است راست [كه] به سوي من [منتهي ميشود].»
اشكال: «عَلَيَّ» يعني «بر من» و «به عهده من» و اين غير از «إِلَيَّ» است.
پس ترجمه صحيح آيه چنين است:
«گفت: اين راهي است راست كه برعهده من است.»
يا: «[خداي] گفت: اين راهي است راست كه [نگاهداشت آن] بر من است.»
(ترجمه دكتر سيد جلال الدين مجتبوي)
يا: «اين راهي است راست كه بر من گذرد.»
(ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي)
30 ـ حجر : 57
قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ
«[سپس] گفت: اي فرشتگان، [ديگر] كارتان چيست؟»
اشكال: علاوه بر اين كه مطالب داخل قلاب زايد است، سبك ترجمه تطبيقي مترجم محترم اقتضا دارد كه «مرسلون» را «فرستادگان» ترجمه كند، نه «فرشتگان»؛ هر چند كه مصداق اين واژه در اين جا فرشتگان هستند. پس ترجمه دقيقتر آيه چنين است:
«گفت: اي فرستادگان، چيست كارتان؟» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي)
31 ـ نحل : 86
فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكاذِبُونَ
«[ولي شريكان]، قول آنان را رد ميكنند كه: شما جدّا دروغگويانيد.»
اشكال: «اِلقاي قول» به معني «پاسخ دادن» و «جواب دادن» است نه «ردّ قول». بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است:
«آنان پاسخشان دهند كه شما دروغگويانيد.»
يا: «آنگاه به آنان پاسخ دهند كه شما دروغگوييد.» (ترجمه بهاءالدين خرمشاهي)
يا: «پس پاسخْ اين دهندشان: راستي كه شما خود دروغگويانايد.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي)
32 ـ اِسراء : 7
فَإِذا جاءَ وَعْدُ الاْخِرَةِ لِيَسُؤُا وُجُوهَكُمْ
«و چون تهديد آخر فرا رسد [بيايند] تا شما را اندوهگين كنند.»
اشكال: ترجمه «وُجُوهَكُمْ» از قلم افتاده است.
ترجمه مطابقي آيه چنين است:
«پس هرگاه وعده پسين فرا رسد، بازشان فرستيم تا چهرههاتان را غمگين كنند.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي).
33 ـ اِسراء : 39
لاتَجْعَلْ مَعَ اللّهِ إِلها اخَرَ فَتُلْقي في جَهَنَّمَ مَلُوما مَدْحُورا
«و با خداي يگانه معبودي ديگر قرار مده، وگرنه حسرت زده و مطرود در جهنّم افكنده خواهي شد.»
اشكال: «ملوم» به معني «نكوهيده» و «سرزنش شده» است، نه «حسرت زده»!
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«با خدايْ معبودي ديگر قرار مده، كه نكوهيده و رانده، در دوزخ افكنده شوي.»
34 ـ انبياء : 69
قُلْنا يا نارُ كوُني بَرْدا وَسَلاما عَلي إِبْراهيمَ
«گفتيم: اي آتش، براي ابراهيم سرد و بيآسيب باش.»
اشكال: «عَلي» به «براي = لِ» ترجمه شده كه صحيح نيست.
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«گفتيم: اي آتش بر ابراهيم سرد و سلامت شو.» (ترجمه بهاءالدين خرمشاهي)
35 ـ حجّ : 9
ثانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللّهِ لَهُ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ
«[آن هم] از سرِ نخوت، تا [مردم] را از راه خدا گمراه كند. در اين دنيا براي او رسوايي است.»
اشكال: «ثانِيَ عِطْفِهِ» يعني «او پهلو دوتا كنان» و اين جمله حال است از فاعل «يجادل» در آيه پيشين آن. بنابراين جمله «آن هم از سر نخوت» معادل آن نميتواند باشد. مگر اين كه آن را به عنوان معناي كنايي بگيريم، ولي در مقام ترجمه، معناي كنايي و استعاري حتّي الامكان بايد در پانوشت به عنوان «توضيح» آورده شود. در ضمن كلمه «اين» هم در ترجمه زايد است و بايد حذف شود و ضمير «عِطْفِهِ» هم در ترجمه لحاظ نشده است. به هر حال ترجمه دقيقتر آيه چنين است:
«او پهلو دوتا كنان،2 سرانجام، [مردم را] از راه خدا گمراه كند. در دنيا براي او خواري است.»
در ضمن، لام در «لِيُضِلَّ» لام تعليل يا لام «عاقبت و صيرورت» است و اَوْلي اين است كه لام عاقبت باشد، زيرا سياق آيه با اين سازگار است.
36 ـ حجّ : 11
وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللّهَ عَلي حَرْفٍ
«و از ميان مردمان كسي هست كه خدا را فقط بر يك حال [و بدون عمل] ميپرستد.»
اشكال: ترجمه «عَلي حَرْفٍ» به «بر يك حال [و بدون عمل]» ترجمهاي نامفهوم و گنگ است.
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«و از مردمان كسي هست كه خداي را يكسويه و با دو دلي ميپرستد.» (ترجمه دكتر سيد جلال الدين مجتبوي)
يا: «و از مردمان كس است كه در پرستش خداي بر لبه است.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي)
37 ـ مؤمنون : 88
وَهُوَ يُجيرُ وَلا يُجارُ عَلَيهِ
«او پناه ميدهد و در پناه كسي نميرود.»
اشكال: معادلِ «لايُجارُ عَلَيْه» جمله «و در پناه كسي نميرود» نيست، زيرا كلمه «عليه» در اين ترجمه ناديده گرفته شده است.
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«و اوست كه پناه ميدهد و برخلافِ [خواست] او [به كسي] پناه داده نشود.»
توضيح: يعني برخلافِ خواست او، كسي نميتواند ديگري را از عذاب پناه دهد.
38 ـ نور : 55
لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فيِ الاْءَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ
«كه حتما آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد، همان گونه كه كساني را كه پيش از آنان بودند جانشين [خود] قرار داد.»
اشكال: كلمه [خود] در اين ترجمه كه دوبار بعد از كلمه «جانشين» آمده زايد است و لازم است كه حذف شود؛ زيرا مراد از استخلاف در اين جا استخلاف از ديگران است نه از خدا. همان گونه كه مفسّران بزرگ از جمله علامه طباطبايي اين را گفتهاند و احتمال استخلاف از خدا را در اين آيه بعيد دانستهاند.
بايد توجه داشت اين گونه احتمالاتِ ضعيفِ تفسيري را آن هم در مقام ترجمه، نبايد در ترجمه متن دخالت داد. البته مترجم ميتواند در پانوشت به انواع احتمالات اشاره كند. اما آوردن يك احتمال ناموجه در متن، خود نوعي تحميل نظر بر آيه است.
39 ـ شعراء : 19
وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتي فَعَلْتَ
«و [سرانجام] كار خود را كردي.»
اشكال: در ترجمه فوق «فَعَلْتَ»ي دوم ترجمه نشده است.
ترجمه صحيح آيه چنين است: «و آن كارت را كه كردي، كردي!» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي)
40 ـ عنكبوت : 3
وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللّهُ الَّذينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبينَ
«و به يقين، كساني را كه پيش از اينان بودند آزموديم، تا خدا آنان را كه راست گفتهاند معلوم دارد و دروغگويان را [نيز] معلوم دارد.»
اشكال: در جمله «فَلَيَعْلَمَنَّ» و «وَلَيَعْلَمَنَّ» حرف «فاء» و «واو» هر دو عاطفه هستند و حرف «لام» مفتوحه نيز در هر دو جمله، لام قسم و مفيد تأكيد ميباشد نه لام مكسوره علت، تا اين كه معادل آن در فارسي «تا» بياوريم كه در اين ترجمه آمده است! در صورتي كه مترجم محترم مثل همين آيه را در آيه 11 همين سوره، صحيح ترجمه كرده است:
«وَلَيَعْلَمَنَّ الَّذينَ امَنُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْمُنافقينَ»
«و قطعا خدا كساني را كه ايمان آوردهاند ميشناسد، و يقينا منافقان را نيز ميشناسد.»
شگفتا كه در ترجمه آيه مورد بحث، بيشتر مترجمان لغزيدهاند!
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«و به راستي آنان را كه پيش از ايشان بودند آزموديم، پس قطعا خداوند آنان را كه راست گفتهاند ميشناسد و دروغگويان را نيك ميشناسد.»
يا: «و به راستي پيشينيان آنان را آزمودهايم؛ و بيشك خداوند راستگويان و دروغگويان رانيك ميشناسد.» (ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، چاپ جديد)
يا: «آنان را كه پيش از ايشان بودهاند نيز آزموديم. و هر آينه خداوند كساني را كه راست گفتهاند ميشناسد و دروغگويان را نيز شناسد.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي)
41 ـ روم : 32
كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ
«هر حزبي بدانچه پيش آنهاست دلخوش شدند.»
اشكال: «فَرِحُونَ» و نيز «فَرِحينَ» و «فَرِحْ» صفت مشبّهه هستند نه فعل ماضي!
بنابراين ترجمه صحيح آيه چنين است:
«هر گروهي بدانچه پيش آنهاست دلخوشاند.»
يا: «هر گروهي بدانچه نزدشان است، شادمانند.» (ترجمه دكتر ابوالقاسم امامي)
يا: «هر گروهي به آنچه دارند دلخوشند.» (ترجمه بهاءالدين خرمشاهي)
42 ـ لقمان : 7
فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَليمٍ
«پس او را از عذابي پر درد خبر ده.»
اشكال: «بَشّره» يعني «مژده ده» نه «خبر ده» اگر چه معمولاً لازمه مژده دادن، خبردادن هم هست.3
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«پس او را به كيفري دردناك مژده ده.»
43 ـ احزاب : 5
فَإِخْوانُكُمْ فِي الدّينِ وَمَواليكُمْ
«پس برادران ديني و موالي شمايند.»
اشكال: «مَوالي» ترجمه نشده و در پانوشت هم توضيحي نيامده است. «مَوالي» جمعِ «مَوْلي» در اين جا به معني «برده آزاد شده است كه با صاحب خود هم پيمان است».
ترجمه آيه چنين است:
«پس برادران شما در دين و آزادكردگان شمايند.»
44 ـ يس : 79
قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ
«بگو: همان كسي كه نخستين بار آن را پديد آورد و اوست كه به هر [گونه[ آفرينشي داناست.»
اشكال: جمله «يُحْييها» ترجمه نشده است.
ترجمه دقيق آيه چنين است:
«بگو: همان كسي زندهاش كند كه نخستين بار آن را پديد آورد و او به هر چيزي داناست.»
45 ـ ص : 15
وَما يَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلاّ صَيْحَةً واحِدَةً مالَها مِنْ فَواقٍ
«و اينان جز يك فرياد را انتظار نميبرند كه هيچ [مجال] سرخاراندني در آن نيست.»
اشكال: «فَواق» كه به صورت نكره در آيه آمده است به معني مهلت و فاصله و يا بازگشت استعمال گرديده است.
در ترجمه فوق كلمه «مجال» كه ميتواند معادلِ «فواق» باشد در ميان قلاب قرار گرفته و كلمه «سرخاراندن» كه تعبيري عاميانه و در حكم توضيح «فواق» است نه معادل فارسي آن، به عنوانِ معادل آمده است كه ترجمهاي دقيق نيست.
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«و اينان جز يگانه خروشي كه آن را هيچ بازگشتي نيست، انتظار نميبرند.»
46 ـ فصّلت : 2
تَنْزيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
«وحي [نامه]اي است از جانب [خداي] رحمتگر مهربان.»
اشكال: علاوه بر زايد بودن مطالب داخل قلاب، ترجمه «تنزيل» به «وحي» با روش تطبيقي مترجم محترم كه پايبند بداناند چندان سازگار و مناسب نيست. ترجمه تطبيقي آيه چنين است:
«فرو فرستادهاي است از آن بخشاينده مهربان»
47 ـ فصّلت : 10
وَجَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَبارَكَ فيها وَقَدَّرَ فيها أَقْواتَها في أَرْبَعَةِ أَيّامٍ سَواءً لِلسّائلينَ
«و در [زمين] از فراز آ ن[لنگرآسا] كوهها نهاد و در آن خير فراوان پديد آورد، و مواد خوراكي آن را در چهار روز اندازهگيري كرد [كه] براي خواهندگان، درست [و متناسب با نيازهايشان] است.
اشكال: علاوه بر زايد بودن توضيحات داخل قلابها، كلمه «سَواءً» چندان روشن ترجمه نشده است.
ترجمه دقيق آيه شريفه چنين است:
«و در آن از فرازش كوههاي استوار ساخت و در آن بركت نهاد و روزيها را در چهار روز در آن ــ يكسان براي خواهندگان ــ به اندازه گذاشت.»
48 ـ شوري : 10
ذلِكُمُ اللّهُ رَبّي
«چنين خدايي پروردگار من است.»
ترجمه دقيقتر آيه چنين است: «اين است خداي، پروردگار من.»
49 ـ شوري : 19
أَللّهُ لَطيفٌ بِعِبادِهِ
«خدا نسبت به بندگانش مهربان است.»
اشكال: كلمه «نسبت» زايد است و بايد حذف شود. و نيز چنين است ترجمه آيه 15 از سوره احقاف: «و انسان را [نسبت] به پدر و مادرش به احسان سفارش كرديم.» و همچنين است ترجمه آيه 29 از سوره «ق»: «و من نسبت به بندگانم...» كه بايد كلمه «نسبت» را حذف كرد.
ترجمه دقيقتر آيه چنين است:
«خداوند با بندگان خويش مهربان است.» (ترجمه دكتر امامي)
يا: «خداوند در كار بندگانش باريك بين است.» (ترجمه خرمشاهي)
50 ـ زخرف : 5
أَفَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحا أَنْ كُنْتُمْ قَوْما مُسْرِفينَ
«آيا به [صِرفِ] اين كه شما قومي منحرفيد [بايد] قرآن را از شما باز داريم؟»
اشكال: «صفحا» كه ميتواند حال از فاعل «نَضْرِبُ» باشد، به معني «روي گرداندن» در اين ترجمه نيامده است.
ترجمه دقيقتر آيه چنين است:
«آيا پند [= قرآن] را رويگردانه ــ از آن رو كه مردمي گزافكاريد ــ از شما دريغ بداريم؟»
51 ـ فتح : 2
لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَما تَأَخَّرَ
«تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو در گذرد.»
اشكال: «تَأَخَّرَ» فعل ماضي است و «ما تَأَخَّرَ» به معني «ما يَأْتي» نيست كه مترجم محترم آن را در معناي «آينده» قرار داده است. اصولاً آمرزش گناهي كه هنوز تحقق پيدا نكرده و چه بسا عينيّت هم پيدا نكند چه معناي معقولي ميتواند داشته باشد!؟ براي توضيح بيشتر به مقاله اين جانب در شماره 6 و 13 مجله ميراث جاويدان مراجعه فرماييد.
ترجمه صحيح آيه شريفه چنين است:
«تا خداوند گناهت، آنچه در پيش رفت و آنچه [تا كنون] در پس آمد، بيامرزد.»
52 ـ نجم : 11
ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأي
«آنچه را دل ديد انكار[ش] نكرد.»
اشكال: «كَذَبَ» فعل لازم است نه متعدّي و آن غير از «كَذَّبَ» است كه متعدي است.
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«دل آنچه ديد دروغ نديد.» (ترجمه دكتر امامي)
يا: «آنچه دل ديد دروغ نشمرد.» (ترجمه عبدالمحمد آيتي)
يا: «دل آنچه را ديد دروغ نگفت.» (ترجمه دكتر سيد جلال الدين مجتبوي)
توضيح: البته طبق نقل مجمع البيان، قرائت «كَذَّبَ» (با تشديد ذال) نيز نقل شده است كه در آن صورت ترجمه فوق صحيح خواهد بود. ولي بايد دانست كه ترجمهها بايد بر اساس قرائت قرآنهاي كنوني باشد نه قرائتهاي شاذّ و نادر.
53 ـ قمر : 5
حِكْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ
«حكمت بالغه [حق اين بود] ولي هشدارها سود نكرد.»
اشكال: «حكمةٌ بالغةٌ» ترجمه نشده و در پانوشت هم توضيحي نيامده كه مراد از آن چيست؟ در ضمن مطالب داخل قلاب نه تنها آيه را توضيح نداده بلكه وجود چنين جملهاي با تركيب ادبي آيه ناسازگار است.
ترجمه دقيقتر آيه چنين است:
«اندرزي است رسا، ولي هشدارها كارگر نيفتاد.»
يا: «حكمتي است رسا، اما هشدارها سودي نبخشيده است.» (ترجمه استاد بهاءالدين خرمشاهي)
54 ـ تحريم : 4
إِنْ تَتُوبا إِلَي اللّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما
«اگر [شما دو زن] به درگاه خدا توبه كنيد [بهتر است]، واقعا دلهايتان انحراف پيدا كرده است.»
اشكال: اولاً جمله «شما دو زن» نبايد در ميان قلاب قرار گيرد، زيرا عين ترجمه متن آيه است. ثانيا جواب شرط بهتر است از جنس خود شرط باشد؛ پس مناسبتر است جمله [توبه شما را ميپذيرد] را در ميان قلاب بنويسيم. ثالثا «فاء» در «فَقَدْ»، تعليلي است نه تأكيدي، پس به جاي كلمه «واقعا» كلمه «زيرا» را بايد نوشت.
بنابراين ترجمه دقيقتر آيه چنين است:
«اگرشما دو زن به درگاه خدا توبه كنيد [توبه شما را ميپذيرد]، زيرا دلهايتان به كژي بگشته است.»
55 ـ قيامت : 5
بَلْ يُريدُ الاْءِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ
«ولي نه، انسان ميخواهد كه در پيشگاه او فساد كاري كند.»
اشكال: ضمير «أَمامَهُ» به انسان بر ميگردد نه خدا.
ترجمه صحيح آيه چنين است:
«بلكه آدمي ميخواهد فراپيش خود بد كاري كند.»
يا: «بلكه آدمي ميخواهد فرارويش راه گناه باز باشد.»
توضيح: ظاهرا مراد آيه اين است كه انسان دوست دارد هيچ گونه رادع و مانعي بر سر راهش نباشد و راه برايش در هر چه بخواهد باز باشد و چيزي آزادي او را محدود نسازد.
يا: آن گونه كه آقاي خرمشاهي ترجمه كردهاند:
«بلكه انسان ميخواهد در مهلتي كه در پيش دارد، فسق و فجور كند.»
ترجمه ايشان از اين آيه ــ كه با نوعي تفسير در آميخته است ــ با آيات ما قبل و بعد آن كه درباره قيامت است، سازگارتر است.
56 ـ انسان : 7 و 8
يُـوفُـونَ بِـالـنَّـذْرِ وَيَـخافُـونَ يَـوْمـا كانَ شَـرُّهُ مُسْتَطيرا وَ يُطْعِمُونَ الطَّـعـامَ عَلي حُـبِّـهِ مِسْكينا وَيَتيما وَأَسيرا
«[همان بندگاني كه] به نذر خود وفا ميكردند و از روزي كه گزندِ آن فراگيرنده است ميترسيدند. و به [پاسِ] دوستيِ [خدا] بينوا و يتيم و اسير را خوراك ميدادند.»
اشكال: جملاتِ «وفا ميكردند»، «ميترسيدند» و «ميدادند» با صيغههاي مضارعي كه در اين دو آيه آمده است، سازگار نميباشد. گويا تصور مترجم محترم اين بوده كه چون داستان اين آيه مربوط به گذشته است پس افعال مضارع را به ماضي بر ميگردانيم! غافل از آن كه اين روش، خلاف ظاهر آيه و بر خلاف سبك تطبيقي ايشان در اين ترجمه است. وانگهي بيان حال و آينده در اين آيات خود گوياي حكايتِ از گذشته نيز هست و چه لزومي دارد كه برخلاف ظاهرِ الفاظ، ترجمه كنيم؟
و اما در مورد مرجع ضمير «حُبِّهِ» اگر چه جايز الوجهين است، ولي اولاً «ذوق ادبي» و «بداهت وجداني» اقتضا ميكند كه اين ضمير به «طعام» برگردد. ثانيا آيه شريفه «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّي تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ» (آل عمران / 92) و «تُحِبُّونَ الْمالَ حُبّا جَمّا» (فجر / 20) ميتواند قرينهاي بر اين معنا باشد. ثالثا اصلاً با توجه به اصل اختلافي بودن قضيه، در مقام ترجمه چرا از ضمير فارسي به جاي مرجع ضمير احتمالي استفاده نكنيم و توضيح را در پانوشت نياوريم؟ به هر حال ترجمه دقيقتر آيات چنين است:
«به نذر وفا ميكنند و از روزي كه گزند آن فراگيرنده است ميترسند. و خوردني را، با وجود دوست داشتنش، به بينوا و يتيم و اسير ميخورانند.»
57 ـ تكوير : 7
وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ
«و آنگاه كه جانها به هم در پيوندند.»
اشكال: «پيوند جانها به هم» چه معناي معقولي ميتواند داشته باشد؟!
ترجمه صحيح آيه چنين است: «و آنگاه كه جانها با تنها جفت گردند.» (ترجمه دكتر امامي)
و يا: «و آنگاه كه كسان [با يكديگر] جفت و قرين شوند ــ نيكان با نيكان و بدان با بدان ــ» (ترجمه دكتر سيد جلال الدين مجتبوي)
58 ـ علق : 9
أَرَأَيْتَ الَّذي يَنْهي
«آيا ديدي آن كس را كه باز ميداشت.»
اشكال: «يَنْهي» فعل مضارع است نه ماضي!
ترجمه صحيح آيه چنين است: «آيا ديدي آن كس را كه باز ميدارد.»
توضيح: در متون ادبي مثل كتاب مغني اللّبيب و امثال آن، معمولاً جمله «أَرَأيْتَ» را به معني «أَخْبِرْني» ميگيرند، يعني «به من خبر بده و بگو».
59 ـ فيل : 3
وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرا أَبابيلَ
«و بر سر آنها، دسته دسته پرندگاني «ابابيل» فرستاد.»
اشكال: با توجه به اين كه «ابابيل» به معني «گروه گروه» و «دسته دسته» است و در ترجمه نيز اين معني آمده، معلوم نيست كه چرا مترجم محترم كلمه «ابابيل» را در ترجمه تكرار نموده است؟!
توضيح: «ابابيل» جمع مكسري است كه مفرد آن به كار نميرود، هر چند كه برخي مفرد آن را «إباله» و بعضي «ابابله» دانستهاند.
در پايان براي مترجم دانشمند و بزرگوار كه به حق از مفاخر ايران زمين است
آرزوي سلامت و بهروزي دارم.
1. جوامع الجامع، ج 1، ص 202.
2. كنايه از تكبّر و خود خواهي است.
3. براي توضيح بيشتر، به مقاله نقد اين جانب بر ترجمه قرآن آقاي خرمشاهي، مجله ميراث جاويدان، شماره 17، صفحه 13 مراجعه فرماييد.