قرآن و شيوه اصلاح فرهنگ

پدیدآورسیدموسی صدر

نشریهپژوهش‌های قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 2197 بازدید
قرآن و شيوه اصلاح فرهنگ

سید موسی صدر*

چکیدهدراین نوشتار، نویسنده پس از تعریف مهندسی فرهنگی، برضرورت اصلاح فرهنگ به عنوان یکی از محورهای عمدة مهندسی فرهنگی، تاکید مي كند، سپس از الگوی گیری از روش اصلاحی قرآن سخن می گوید، آنگاه ماهیت روش اصلاحی قرآن را توضیح می دهد، درادامه ویژگیهای شیوه اصلاحی قرآن را به دوسته تقسیم می کند 1- ویژگیهای شکلی 2- ویژگیهای محتوایی، از ویژگیهای شکلی به: انگیزش هنری، گونه گونی سخن، ترکیبی بودن اهداف، شفافیت ورسایی، تکرار وتلقین اشاره می کند، و ویژگیهای محتوای را درعناوین زیر مورد بحث قرار می دهد: واقع گرایی، ریشه گرایی، عقل گرایی، فطرت گرایی، علم گرایی، تجددگرایی، بهره گیری ازمعادله سود و زیان، تدریج وگام به گام، تلقی واقعی از خود.

كليد واژه ها: قرآن/ مهندسی فرهنگی/ اصلاح فرهنگ/ روشها/ انگیزش هنری/ گونه گونی سخن/ ترکیبی بودن اهداف/ شفافیت و رسایی/ تکرار و تلقین واقع گرایی/ ریشه گرایی/ عقل گرایی/ فطرت گرایی/ علم گرایی/ تجددگرایی/ معادله سود و زیان/ تدریج و گام به گام/ تلقی واقعی از خود.

* پژوهشگر ومدرس حوزه

براي فرهنگ از زوایای گوناگون تعريف هاي متعدد شده است؛ برخی نویسندگان مجموعه تعاریف فرهنگ را در شش دسته طبقه بندی کرده اند: 1- تعاریف تشریحی 2- تعاریف هنجاری 3- تعاریف ساختاری 4- تعاریف تاریخی 5- تعاریف روانشناختی 6- تعاریف تکوینی (آشوری،/7).
اگر منظرهای گوناگون را به لحاظ عینیت و وجود واقعی فرهنگ در یک نقطة مشترک کنار هم بگذاریم، شايد بتوان گفت نقطه مشترك همة آنها عبارت است از باورها و ارزش ها به علاو ة مظاهر و تجليات آن دو (هنجارها، سنت ها، نمادها، فنون، هنرها و ...) در عينيت زندگي انسان.
از مهندسي فرهنگي نيز تعريف هاي متعددي شده است، به عنوان نمونه:
1. مهندسي فرهنگي عبارت است از طراحي، نوسازي و بازسازي سيستم فرهنگ. (ناظمي اردكاني، 1/27)
2. مهندسي فرهنگي عهده دار آن مجموعه از تصميمات، اهداف، روش ها و راه هايي است كه در جهت تحقق خارجي احكام كلي تر فرهنگي مي باشد. (ارژمند، 1/161)
3. مهندسي فرهنگي كوششي سنجيده براي جلوگيري از مشكلات فرهنگي آينده يا بهبود جامعة فردا با طرح و اجراي نقشه هاي دقيق و محدود است. (فيروزجاه، 1/228)
4. مهندسي فرهنگي عبارت است از ارائة يك نقشه و طرح كلي و جامع از نظام فرهنگي جامعه با ايجاد نسبت و ربط منطقي ميان متغيرهاي فرهنگي جهت: 1-ايجاد و تأسيس نهادها و ساختارهاي فرهنگي2- ترميم و اصلاح و تغيير نظام فرهنگي3- تكامل و توسعة نظام فرهنگي براي تحقق و رسيدن به فرهنگ. (علي اكبر رشاد، 1/230)
قطع نظر از اينكه تعريف هاي فوق را ناظر به مهندسي فرهنگي بدانيم يا مهندسي فرهنگ،1 اصلاح مؤلفه ها و اجزاي فرهنگ به معنای تجدید کارکرد بایستة آنها در نظام فرهنگی جامعه، يكي از محورهاي مهم مهندسي به شمار مي آيد، با اين تفاوت كه در صورت نخست يكي از لوازم و در صورت دوم يكي از اجزاي برنامه است.

قرآن و روش اصلاح

اصلاح فرهنگ گر چه می تواند با تلاش فکری و توشة عقلی انسان ها صورت گیرد، اما بدون استمداد از منبع الهی و فرا انسانی، که فارغ از محدودیت های ذهنی و احساسی به کلیت زندگی وگسترة تجلیات فکری و روانی انسان ها بنگرد و به کژی ها و کاستی های آن آگاهی داشته باشد، کاری ناقص و نافرجام می نماید؛ زیرا فرهنگ محصول انسان است وکژی ها وکاستی هایش نیز معلول وی خواهد بود و عاملی که سبب نقصان است، نمي تواند به طور کامل و جامع سبب کمال باشد، اگر چه به صورت جزئی و موردی این توانایی را داشته باشد. (طباطبایی، 2/131)
از این رو قرآن کریم، فرستادن پیامبران را برای بشریت به عنوان «اتمام حجت» یاد می کند؛
(رُسُلا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا)(نساء/165)
«پيامبرانى كه بشارتگر و هشدار دهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‏] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است.»‏
بنابراین، اگر دین الهی را عامل اصلی و اصیل اصلاح فرهنگ بشر بدانیم، دور از واقع سخن نگفته ایم. چنان که رسالت و هدف اساسی ادیان الهی که هدایت و راهبری بشر به سوی کمال و تعالی فکری و اخلاقی معرفی شده است نیز مؤید همین واقعیت است؛
(لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِين) (آل عمران/164)
«به يقين، خدا بر مؤمنان منت نهاد [كه‏] پيامبرى از خودشان در ميان آنان برانگيخت، تا آيات خود را بر ايشان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد، قطعاً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.»
(الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي‏ كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)(اعراف/157)
«همانان كه از اين فرستاده، پيامبر درس نخوانده- كه [نام‏] او را نزد خود، در تورات و انجيل نوشته مى‏يابند- پيروى مى‏كنند [همان پيامبرى كه‏] آنان را به كار پسنديده فرمان مى‏دهد و از كار ناپسند باز مى‏دارد و براى آنان چيزهاى پاكيزه را حلال و چيزهاى ناپاك را بر ايشان حرام مى‏گرداند و از [دوش‏] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است برمى‏دارد. پس كسانى كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و ياريش كردند و نورى را كه با او نازل شده است پيروى كردند، آنان همان رستگارانند.»
تعالی فکر و اخلاق از يك سو، خود به صورت مستقيم به معنای اصلاح بخش بنيادين فرهنگ، يعني باورها و ارزش هاست و از سوي ديگر منجر به اصلاح لايه هاي ديگر فرهنگ مانند سنت ها، هنرها، نمادها و... مي گردد.
اين تصور و پيش فرض از نقش دين، گرچه در آغاز، مناسب و در خور جوامع غير ديني است كه نخستين بار دين در آن نفوذ مي كند و با القاي فرهنگ آرماني خلأها و آسيب هاي فرهنگ موجود آن جوامع را اصلاح و پيرايش مي نمايد، ولی نسبت به جوامعي كه فرهنگ ديني در آن دروني شده و سپس خود اين فرهنگ در بستر زمان گرفتار فساد وآسيب گرديده است، چندان مناسب و مؤثر به نظر نمی رسد.
اما واقعيت اين است كه در رابطه با اسلام به عنوان كامل ترين دين الهي دو جهت قابل توجه و تأمل است: يكی محتوا و درون ماية آن كه يك سلسله باورها و ارزش هاي متعالي را براي بشر عرضه كرده است تا با تحول در بينش و ارزش، تمام ساحات زندگي وي را تحت تأثير قرار داده و اصلاح كند. و ديگر، روش و شيوة تأثيرگذاري و دروني سازي آن باورها و ارزش ها به عنوان فرايندي كه در بسترحوادث و جريان هاي اجتماعي شكل گرفت و در دروني ساختن مؤلفه هاي فرهنگ، اصول و قواعدي را رعايت كرده است. (سیدقطب، 1/‏507)
اگر آموزه هاي اسلام در جامعة اسلامي به خاطر پیشینه و حضور، نتواند بازتوليد شود، اما روش و شيوة به كار رفته در تطبیق و درونی سازی آن و اصول و قواعدي كه در نهادینه سازی بر آنها تكيه شده است، مي تواند براي بازاصلاح فرهنگ آسيب ديده مورد بهره برداري قرار گيرد.
خوشبختانه قرآن به مثابة مظهر و منبع اسلام، همان گونه كه درون مايه و محتواي آن را به نمايش گذاشته است، اصول و قواعدي را كه در فرايند تطبيق و دروني سازي به كار رفته يا بايد به كار مي رفت، نيز به خوبي بيان كرده و نمايانده است.
گذشته از اين، قرآن كريم در آيات متعددي، از روش و رفتار پيامبران و اصولي كه آنان براي رساندن پيام خدا براي بشريت در پيش گرفته بودند نيز گزارش كرده است. اگر بپذيريم كه آنچه پيامبر اسلام (ص) و ساير پيامبران الهي انجام دادند، به معناي دقيق كلمه اصلاح فرهنگ بشري در كليتش بوده است، مي توان نتيجه گرفت كه قرآن به عنوان كتابي كه هم آموزه ها و هم روش ها را در معرض نگاه انسان ها قرار داده است، مي تواند راه مناسبي براي به دست آوردن روش هاي اصلاح فرهنگ به شمار آيد.
اين نوشتار در پي آن است تا با بررسي فشرده و گذرا و با الهام گرفتن از آيات وحي، روش اصلاح فرهنگ آسيب ديده در جامعة اسلامي را به دست آورد.

ماهيت روش قرآني

قرآن كريم از تلاش پيامبران براي تحقق و تطبيق رسالت خويش تحت عنوان «دعوت» ياد مي كند؛
(قُلْ هذِهِ سَبيلي‏ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني‏) (يوسف/108)
«بگو: اين است راه من، كه من و هر كس (پيروى‏ام) كرد با بينايى به سوى خدا دعوت مى‏كنيم.»
(يا قَوْمِ ما لي‏ أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجاةِ وَ تَدْعُونَني‏ إِلَى النَّار) ( غافر/41)
«و اى قوم من! چه شده است كه من شما را به نجات فرامى‏خوانم و [شما] مرا به آتش فرامى‏خوانيد؟»
(وَ قالُوا قُلُوبُنا في‏ أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ وَ في‏ آذانِنا وَقْر) (فصلت/5)
«و گفتند: دل هاى ما از آنچه ما را به سوى آن مى‏خوانى سخت محجوب و مهجور است. و در گوش هاى ما سنگينى است.»
(قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمي‏ لَيْلاً وَ نَهارا) (نوح/ 5)
« [نوح‏] گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز دعوت كردم.»
و در خصوص پيامبر اسلام سفارش مي كند كه اين دعوت بر سه عنصر حكمت، موعظه و جدال نيكو، استوار باشد؛ (ادْعُ إِلى‏ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَن) (نحل/125)
«با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [شيوه‏اى‏] كه نيكوتر است مجادله نماى.»
با توجه به ماهيت «دعوت» كه فرايند مخاطب محور است و با توجه به عناصر «حكمت»، «موعظه» و «جدال احسن» كه بر خرد ورزي و اقناع تأكيد دارد (طباطبايي، ‏12/372؛ صادقي،‏ 16/534؛ زمخشري‏، 2/644)، مي توان اين نتيجه را گرفت كه شيوة مورد سفارش قرآن در پروسة اصلاح فرهنگ، شيوة خود انگيزي يا به تعبير ديگر انگيزش از درون است، اما نه هر انگيزشي، بلكه انگيزش بر پاية آگاهي و انتخاب؛ زيرا تكيه بر «حكمت» به عنوان سخني كه بيانگر حقايق روشن و انكار ناپذير است، و «موعظه» به عنوان سخن پندآموز و خيرخواهانه، و «جدال احسن» به عنوان سخني كه موانع ذهني مخاطب را به چالش مي كشد، (طباطبايي، ‏12/372؛ مكارم شيرازي، ‏11/455) بيانگر اين واقعيت است كه دعوت بايد عقل و قلب مخاطب را تحت تأثير قرار داده و باورمند سازد، امري كه بستر انتخاب آگاهانه را فراهم مي كند.
بنابراين از نگاه قرآن، روش اصلاح فرهنگ در لايه ها و سطوح گوناگونش چيزي جز انگيزش دروني مخاطب بر پاية دو عامل آگاهي و انتخاب نمي تواند باشد.
تأكيد قرآن بر عقلانيت و آزادي انسان در قبال پذيرش يا عدم پذيرش كليت دين (لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي)(بقره/256)، (قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون) (حديد/17) و نيز ماهيت آموزه ها و دستورات آيات كه همواره نخست، ارزش ها و الزامات را به باورها مستند مي كند و سپس باورها را به انتخاب عقلاني انسان وا مي گذارد (فضل الله، ‏22/264)، همين واقعيت را تأييد و تأكيد مي نمايد.
در برابر اين روش، سه شيوه و روش ديگر وجود دارد:
يكي روش تحميل كه در آن اختيار و اراده نقشي ندارد و انسان زير فشار نيروي بيروني مقهور شده و در برابر فرهنگ تازه تن مي دهد.
ديگر روش اغفال و تخدير كه در آن تغيير و تحول نه بر بنياد آگاهي كه در بستر ناداني و بي خبري شكل مي گيرد.
سوم روش تحريك احساس كه نيروي محرك اما ناپايدار و فاقد شعور دروني، ابزار تحقق اهداف قرار مي گيرد.
قرآن هيچ يك از اين سه روش را در فرايند اصلاحي خود در پيش نمي گيرد و از سایر پیامبران نیز اتخاذ چنین شیوه ای را گزارش نمی کند، بلكه تنها به انگيزش دروني از طريق آگاهي بخشي و اعتماد بر اختيار انسان تأكيد مي ورزد.
حال اين پرسش پيش مي آيد كه آيا اتخاذ شيوة انگيزش دروني از سوي قرآن بدان خاطر است كه اين روش تنها روش معقول و سازگار با طبيعت فرهنگ است يا اينكه چون راه ديگري ممكن نبوده است، از اين روش بهره گرفته و سفارش كرده است؟
در پاسخ بايد گفت گزينش روش خود انگيزي نمي تواند از روي اضطرار و تحميل و بدون انتخاب باشد؛ چرا که خداوند مي توانست پيام اصلاح گر خويش را از طريق برانگيختن قدرتمندان يا قهرمانان جامعه براي بشريت بفرستد تا از طريق زور و تحميل آن را به اجرا گذارند، يا از طريق مبعوث ساختن سياستمداران كه در برانگيختن احساسات و اغفال مردم تخصص دارند ارسال كند تا اصلاح و تغيير در بستر عاطفي يا جهل صورت گيرد. اما مي بينيم كه خداوند چنين نكرده است، بلكه در طول تاريخ پيامبرانش را از طبقة محروم و فاقد قدرت و مكنت و البته صالح جامعه به سوي بشريت فرستاده است. اين، نشان مي دهد كه شيوة خود انگيزي نه يك شيوة اضطراري، بلكه تنها روش مناسب و معقول براي اصلاح مؤلفه هاي گوناگون و لايه هاي مختلف فرهنگ بوده است.

ويژگي هاي روش اصلاح قرآني

روش خود انگيزي قرآن هم از نظر شكل و قالب و هم از نظر محتوا و درونمايه، ويژگي هايي دارد كه بدون توجه به آنها نمی توان تصور درستی از کلیت شیوة قرآنی پیدا کرد. در اين نوشتار می کوشیم به اختصار ویژگی های دو گانه را توضيح دهيم.

ويژگي هاي شكلي

1. انگيزش هنري

از خصوصيات بارز وآشكار روش اصلاحي قرآن كه در نخستين نگاه توجه مخاطب را جلب مي كند، آميختگي انگيزش و هنر است. بدين معنا كه در رساندن پيام و ايده هاي اصلاحي خويش از انواع فنون و شيوه هاي هنري كلام و زيبا سازي سخن بهره گرفته است. استعاره، كنايه، تشبيه، تصويرسازي، داستان و... از فنوني است كه در سراسر آيات وحي به چشم مي خورد.
اين به كارگيري روش هاي هنري كه در بيشتر موارد انتخابي بوده و مي توانست به كارگرفته نشود، نشان از اين واقعيت دارد كه ميان پيام فرهنگي و زيبايي پيام رساني، پيوند استواري وجود دارد و فرهنگ براي دروني شدن، نيازمند روش هاي جذاب و زيباست.

2. گونه گوني سخن

ويژگي ديگر روش قرآن، گونه گوني در پيام رساني است. قرآن كريم وقتي ايده و پيامي را مطرح مي كند، آن را از زواياي گوناگون و با روش هاي متنوع پردازش مي كند. گاهي در قالب بشارت بيان مي كند، گاهي در قالب هشدار، گاهي حكايت مي كند، گاهي تذكر مي دهد، گاهي تشويق مي كند، گاهي تصوير مي كند و... .
اين تنوع بيان و پردازش نمي تواند بدون فلسفه وحكمت باشد. نزديك ترين توجیه در فهم آن، این است كه تنوع گرايي نه تنها در رفتار وكردار بشر، كه حتي در دريافت و شناخت وي نيز جايگاه ويژه اي دارد و پيامي كه با درون و ذهن انسان سر وكار دارد، نمي تواند بدون در نظر داشت اين واقعيت تأثيرگذار باشد.

3. تركيبي بودن اهداف

روش رايج كتاب هاي بشري اين است كه وقتي موضوعي را در قالب گزاره اي بيان مي كند، هدف خاصي را از آن در نظر مي گيرد و تلاش مي كند كه مستقيم ترين و مرتبط ترين گزاره اي را كه بيانگر آن هدف است، مطرح كند و هرگونه تحليل و پردازشي اگر صورت مي گيرد نيز در قالب گزاره هاي مستقيم و مرتبط با همان هدف انجام مي گيرد.
اما قرآن شيوة متفاوتي دارد؛ در قرآن بيشتر گزاره هايي كه متضمن موضوعي است، اهداف متعددي را دنبال مي كند؛ اگر حكم شرعي مطرح مي شود، در كنارش نگاهي به پيامد اخلاقي يا عاطفي يا مبناي عقيدتي آن نيز وجود دارد. اگر آموزة عقيدتي بيان مي شود، به لوازم رفتاري يا احساسي آن نيز اشاره دارد. اگر به موضوعي مانند دنيا يا آخرت مي پردازد، به ارزش و جايگاه يا آثار گرايش به آن در رفتار انسان تذكر مي دهد. اگر از صفات اخلاقي مانند تقوا، صبر، صداقت و... سخن مي گويد، ريشه ها و بنيادهاي عقيدتي يا بازتاب هاي رفتاري آن را نيز گوشزد مي كند. اگر از تاريخ گزارش مي كند، از نقش باورها و اخلاق در شكل گيري آن نيز ياد مي كند. اگر طبيعت و پديده هاي طبيعي را به تصوير مي كشد، بايستگي و چگونگي پيوند انسان با آنها را نيز مطرح مي كند. خلاصه گزاره هاي قرآني در بيشتر موارد به اهداف متعدد نگاه دارد.
اين واقعيت در روش قرآن مي تواند گوياي نكتة مهمي در موضوع فرهنگ باشد و آن اينكه سطوح گوناگون فرهنگ با همديگر مرتبط و غيرقابل تفكيك اند، به گونه اي كه يك مؤلفه با تمام ابعاد وجودي انسان پيوند دارد و يك پيام اصلاحي بايد ناظر به همة زمينه ها و زواياي وجودي و با استفاده از همة اهرم هاي تأثيرگذار القا شود. شيوة تركيبي سخن گفتن، ابزاري است براي تحريك تمام لايه ها و سطوح وجودي انسان.

4. شفافيت و رسايي

یکی از ویژگی های بیانی قرآن، گویایی و رسایی است. قرآن به رغم اینکه مشتمل بر متشابهات است؛ ( هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات)(آل عمران/7)‏، اما از لحاظ تفهیم و رساندن مطلب به مخاطب، هیچ گونه ابهام و نارسایی ندارد و چنان که خود می گوید، زبانش «مبين» است؛ (وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِين)(نحل/103)، از همین رو، مشرکان مکه به خوبی منظور آیات را می فهمیدند و تحت تأثیر آن قرار می گرفتند. (مغنیه، الکاشف، 7/75؛ تفسیر المبین، 1/705)
این واقعیت گذشته از آنكه نشان می دهد تشابه آيات در محتوا و حقيقت مفاهيم است نه در قالب بياني آن، یک نکتة مهمی نیز در رابطه با روش تأثیرگذاری پیام اصلاحی دارد و آن اینکه تغییر لایه های گوناگون فرهنگ در سطح عموم مردم نمی تواند در قالب اصطلاحات خاصان و بیان پیچیده صورت گیرد. زبان فرهنگ سازی و فرهنگ پیرایی به تناسب گسترة مخاطبان باید زبان عمومی باشد.
شاید مقصود از زبان قوم که قرآن در رابطه با رسالت انبیا مطرح می کند(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ )(ابراهیم/4) نیز همین باشد.

5. تكرار و تلقين

از ويژگي هاي دیگر روش قرآن، اين است كه در بيان حقايق و ارزش ها به يك بار بسنده نمي كند، بلكه در مواضع و جايگاه هاي متعدد تكرار مي كند، اما نه تكرار يكنواخت و ملال آور، بلكه تكرار همراه با تنوع و تازگي.
این حقیقت را می توان با یک استقرای اجمالی به اثبات رساند. ابن عاشور می گوید:
«كنّي عن معنى التكرير بمادة التثنية لأن التثنية أول مراتب التكرير، ... فالقرآن مثاني لأنه مكرر الأغراض. و هذا يتضمن امتنانا على الأمة بأن أغراض كتابها مكررة فيه لتكون مقاصده أرسخ في نفوسها، و ليسمعها من فاته سماع أمثالها من قبل.» ‏(ابن عاشور، 24/68)
«مادة تثنیه کنایه از تکرار است، زیرا تثنیه نخستین مرتبة تکرار شمرده می شود ...، پس قرآن مثانی است؛ چون اغراضش مکرر است و این یک نوع امتنان بر امت به شمار می آید که اهداف و مقاصد کتابش تکرار شده است تا در جان ها بهتر نفوذ کند وکسانی که قبلاً نشنیده اند بشنوند.»
این ویژگی بیش از هر چیز معلول ماهیت پیام قرآن است. اگر قرآن پیام فرهنگی نداشت، شاید با این روش عمل نمی کرد، اما ماهیت فرهنگی آموزه های قرآن و نیازی که برای درونی سازی دارد از یک سو، و خصلت غفلت و فراموشی ذهن بشر از سوی دیگر و اهمیت پیام از جهت سوم، ضرورت به کارگیری چنین شیوه ای را ایجاب می کند.

ويژگي هاي محتوايي

روش اصلاحي قرآن همان گونه كه در قالب و فرم ويژگي هايي داشت، از نظر محتوا و درون مايه نيز ويژ گي ها و خصوصياتي دارد كه الگو بخش مصلحان اجتماعي است. فشردة این ویژگی ها بدین قرار است:

1. واقع گرايي

بخش بزرگي از آيات قرآن به تذكر و توجه دادن به آيات تكويني الهي اختصاص يافته است، به گونه اي كه مي توان گفت این بخش يكي از محورهاي اصلي آموزه های وحی به شمار مي آيد. بخش ديگري از آيات، تاريخ تاريك يا روشن بشر در مواجهه با حق و باطل را گزارش مي کند. بخش قابل توجهی ازآیات، به بیان سنت های تکوینی و تشریعی الهی می پردازد. (زحيلي،‏2 /950) تعداد دیگری از آیات به آشکار ساختن بنیادهای وهمی و غیر واقعی سنت های جاهلی نظردارد.
اين توجه فراگیر به واقعیت های بیرونی، به ویژه طبيعت و تاريخ، براي پيامي كه به ظاهر ارتباطي با آن دو ندارد و تنها در صدد تغيير و اصلاح باور و بينش انسان نسبت به زندگي است، (دروزه، ‏4/145،163،171) نشانة آن است كه قرآن در روش اصلاحي خود، تكيه بر واقعيت ها و دوري از تخيلات و پندارها را حتي در جايي كه فرهنگ از مقولة احساس و عاطفه باشد، به عنوان يك اصل و قاعده مي شناسد و اين حقيقت را در زمينة فرهنگ آشكار مي كند كه پايه گذاري باورها و ارزش ها بر بنياد پندارهاي بي اساس يا احساسات دور از واقعيت اگر چه در راستای اهداف مورد نظر باشد، نمي تواند شيوة درستي براي بهسازي فرهنگ جامعه به شمار آيد، امری که سوگمندانه مورد بی توجهی قرارگرفته و هر روز شاهد برنامه ها وکارهای احساس بنیاد و تخیلی هستیم.

2. ريشه گرايي

شكل گيري يك حركت در درون فرهنگ كلان جامعه از دو راه مي تواند صورت بگيرد:
يكي از سطح به عمق، يعني شروع از لايه ها و سطوح رويين به سمت لايه ها و سطوح زيرين و ژرف.
و ديگر از عمق به سطح و ايجاد حركت در لايه هاي زيرين و بنيادين به قصد رسيدن به سطوح برين وعيني.
هر يك از اين دو راه منطق و توجيهات خود را دارد، اما قرآن كريم راه دوم را پيشنهاد مي كند. این ادعا را می توان با دو دلیل اثبات کرد:
نخست چگونگي سير نزول آيات از آغاز بعثت تا انجام آن است، مقايسة آيات مكي و مدني اين حقيقت را به خوبي تأييد مي كند كه به رغم تنوع زمينه ها و شكل هاي بياني در آيات مكي، محور همة آنها دو چيز است: يكي باور به مبدأ و ديگر باور به معاد و قيامت. ارزش هاي اخلاقي در مرحلة دوم و روابط اجتماعي و مناسك و نمادهاي ديني در رتبة سوم قرار دارد. (زحیلی، التفسير المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج، ‏1/ 18)
اما در آيات مدني سير ماهوي گزاره ها برعكس مي شود، يعني آيات مربوط به باورها به رغم حفظ مرجعيت شان در رابطه با ساير آموزه ها، حجم كمتري را از لحاظ بياني به خود اختصاص داده اند و برعكس، بيان قوانين و تشريعات و نمادهاي ديني، آيات بيشتري را در بر مي گيرند. (فضل الله، ‏9/9؛ دروزه، ‏1/ 128) اين تفاوت ماهوي گزاره ها در سير نزول آيات، نشان دهندة اهميت اصلاح بنيادهاي عقيدتي در مرحلة نخست حركت فرهنگي است.
دليل دوم تأكيد و سفارشي است كه قرآن بر مرجعيت و زيربنا بودن باورها و بينش ها در نظام فرهنگي دارد، كمتر آيه اي مربوط به ارزش هاي اخلاقي يا سنت هاي اجتماعي يا مناسك ديني است كه به باورها ارجاع و اسناد داده نشود.
به عنوان نمونه به آيات 172 تا 197 سورة بقره ونيز آيات 222 تا 240 همين سوره كه بيانگر احكام و تشريعات و بعضاً ارزش هاي اخلاقي است نگاه كنيد. تقريباً در تمام موارد پشتوانة دستورات و سفارش ها، علم الهي، رحمت الهي، عقاب الهي و صفاتي از اين دست قرار گرفته است كه آشكارترين معناي آن اين است كه باور به چنين صفاتي مي تواند تضمين كنندة اجراي دستورات و فرامين و ارزش هاي بيان شده باشد.
از مجموع اين سفارش و آن نمايش سير نزول، مي توان نتيجه گرفت كه روش اصلاح گرانة قرآن مبتني بر حركت از عمق به سطح و ايجاد تغيير از بنياد ها و زيربناها به سمت روبنا و لايه هاي رويين است. سید قطب می گوید:
«و لم يبدأ المنهج الإسلامي في معالجة هذه التقاليد في أول الأمر، لأنها إنما تقوم على جذور اعتقادية فاسدة فعلاجها من فوق السطح قبل علاج جذورها الغائرة جهد ضائع. حاشا للمنهج الرباني أن يفعله! إنما بدأ الإسلام من عقدة النفس البشرية الأولى عقدة العقيدة. بدأ باجتثاث التصور الجاهلي الاعتقادي جملة من جذوره و إقامة التصور الإسلامي الصحيح. إقامته من أعماق القاعدة المرتكزة إلى الفطرة ... إن عقدة الفطرة البشرية هي عقدة العقيدة و ما لم تنعقد هذه العقدة أولا فلن يثبت فيها شي‏ء من خلق أو تهذيب أو إصلاح اجتماعي ... إن مفتاح الفطرة البشرية هاهنا.» (سید قطب، ‏2/973)
«اسلام در درمان سنت های غلط جاهلی از اصلاح خود سنت ها آغاز نکرد، زیرا آنها بر مبانی و ریشه های فاسد عقیدتی استوار بودند و تلاش برای درمان آنها از بالا قبل از درمان ریشه های عمیق آنها تلاش بیهوده بود و از روش الهی به دور است که چنین کار عبثی انجام دهد. اسلام از گرة نفس بشر، یعنی گرة عقیده شروع کرد و با کندن ریشة بینش و باور جاهلی، بینش صحیح اسلامی را جایگزين ساخت. کاری از ژرفا، ... گرة فطرت بشر گرة عقیده و باور است و تا زمانی که این گره گشوده نشود، هیچ خُلق نیک و تهذیب نفس و اصلاح اجتماعی رخ نخواهد داد... کلید فطرت بشر اینجاست.»
البته این نکته را نباید فراموش کرد که نگاه به عمق در حرکت اصلاحی قرآن به خاطر نیازمندی های آغاز کار، از نظر قالب و شکل، به رغم حفظ تنوع وگونه گونی، در قالب هایي متفاوت از قالب ها وشکل های به کار رفته در ادامة حرکت و در آیات مدنی صورت گرفته است.
بررسی آیات مکی، به ویژه آیات سال های آغازین و مقایسة آنها با آیات مدنی، به خوبی این حقیقت را آشکار می کند که در آیات مکی اولاً شکل بیان و ساختارهای زبانی کوتاه، کوبنده و همراه با تهدید، مسجع و موزون است و ثانیاً قالب تصویرگری، چه راجع به امت های گذشته و چه راجع به نعمت های اخروی، بیشتر از سایر قالب ها مورد استفاده قرار گرفته است و ثالثاً روش تهدید، همراه و برابر با روش تشویق به کار رفته است، نه کمتر یا بیشتر.
اما در آیات مدنی، قالب های دیگری بیشتر مورد استفاده قرار گرفته است. (مکارم شیرازی، 14/275؛ فضل الله، ‏9/ 9؛ الموسوعة القرآنية، خصائص السور، ‏3/6)
در اینجا پرسش مهمی مطرح می شود و آن اینکه آیا می توان روش عقیده بنیاد قرآن را در جامعة عصر نزول حجاز که مشکل عمده شان شرک و ناباوری نسبت به خدا و معاد بود و طبعاً باید قرآن در رسالت اصلاحی خویش بر آن تأکید می کرد، در جامعة امروز، به ویژه در جامعة اسلامی که مردم معتقد به توحید و معاد هستند و از این نظر مشکلی ندارند، پیاده کرد؟ آیا قیاس آن جامعه با ساختار فرهنگی خاصش به این جامعه و ساختار فرهنگی متفاوتش، قیاس مع الفارق نیست؟
در پاسخ باید گفت سخن در نوع عقیده و باور نیست تا این تصور پدید بیاید که در جامعة اسلامی امروز شرک به خدا و انکار معاد وجود ندارد تا نقطة آغاز اصلاح فرهنگ، عقیده به توحید و معاد باشد، بلکه سخن در اصل آسیب دیدن باور است؛ در جامعة عصر نزول، مردم با چالش های فرهنگی گوناگونی در زمینة باورها، اخلاق، رفتارها، سنت ها وعادات، مناسک و نمادها و... مواجه بودند. قرآن در میان این چالش ها و نقاط تاریک، نخست بر باورها انگشت می گذارد و با روش های متنوع تعلیم، تهدید، بشارت، ترسیم پیامدها و... در صدد اصلاح آن بر می آید و به جای آن، سراغ اخلاق یا رفتار یا سنت های اجتماعی نمی رود.
این نشان می دهد که اصلاح باید از عمق باورها آغاز گردد، حال این باورها در زمین ها و زمان های گوناگون ممکن است متفاوت باشد. اگر در جامعة بدوی حجاز عقیدة آسیب دیده و آفت زدة جامعه، شرک و بت پرستی بود، در جامعة مدرن یا نیمه مدرن امروز اسلامی، ممکن است آن عقیدة آسیب دیده، عدم عمق باور به توحید و معاد یا عدم درک درست حضور و ربوبیت الهی در زندگی انسان یا عدم شناخت حاکمیت قضا و قدر الهی بر تاریخ بشر یا فراموش شدن آخرت در غوغای دنیا گرایی و اموری از اين گونه باشد که هر یک منشأ صفات، ارزش ها، رفتارها و سنت های غلط و نادرستی در جامعه می گردد و پیکرة فرهنگ کلان جامعه را گرفتار آسیب می سازد.
آنچه جامعة امروز را با جامعة عصر نزول قرآن همانند می سازد، آسیب و آفت در لایه های گوناگون فرهنگ آن دو و ضرورت گزینش نقطة عزیمت برای تغییر و اصلاح آن است، نه نوع باورها یا ارزش ها یا سنت ها. و همین است که زمینه را برای الهام گیری و الگوسازی از روش اصلاح گرانة قرآن در جامعة امروز فراهم می سازد.
گرچه نویسنده بر این باور است که در جامعة امروز ما نیز آموزة توحید و معاد، به خاطر دینداری تقلیدی و نا آگاهانه، از حد سخن و زبان فراتر نرفته و حقیقتاً به عقیده تبدیل نشده است، پس آنچه این جامعه را از جامعة شرک زدة عصر نزول متمایز می سازد، عقیده به توحید و معاد نیست، بلکه عدم اعتقاد به شرک و عدم انکار معاد است و میان این دو رویکرد تفاوت فاحشی وجود دارد.

3. عقل گرايي

همان گونه كه اشاره شد، روش قرآن در مواجهه با چالش هاي فرهنگي، روش انگيزش از درون بر پاية آگاهي و انتخاب است، امري كه يكي از لوازم جدايي ناپذيرش، اهميت دادن به نيروي عقلي انسان مي باشد. بدین سبب قرآن به خرد ورزی به عنوان یکی از راهبردهای اساسی در روش انجام رسالت اصلاح گرانه اش می نگرد. از اين رو چه در مواجهه با باورها و سنت هاي غلط اجتماعي و چه در مواجه با باورها و سنت هاي بايسته و پسنديدة اجتماعي، نخستين توصيه و سفارش خرد ورزي و تعقل است. هيچ گاه خرافه گرايان را بدون تعقل و تدبر در آنچه مي پرستند يا مي ستايند، دعوت به انصراف و اعراض نمي كند، بلكه نخست آنان را وادار به تفكر مي كند و اين پرسش را در برابر ذهن و ضميرشان قرار مي دهد كه آيا آنچه مي پرستند یا می ستایند، ويژگي هاي يك معبود یا محبوب را دارد؟
اين رويكرد از نظر قرآن چنان اهميت دارد كه نه تنها در مواجهه با باطل و خرافات كه حتي در رابطة با ايمان و پذيرش يك حقيقت نيز راضي به واكنش بدون انديشه و تفكر نيست؛
«الإسلام دعوة الإصلاح الكبرى الشاملة لجميع أبناء البشر، لذا كان حريصا بصراحته و رحمته و اعتماده على العقل الحر و المنطق الرشيد، هداية الناس جميعا حتى الوثنيين البدائيين إلى الدين الحق و العقيدة الصحيحة القائمة على توحيد اللّه عز و جل، و إبطال عبادة كل ما لا خير فيه و لا نفع، و لا دليل من الواقع عليه.» (الزحيلي، 3/2239؛ نیز رک: مدرسي‏، 15/64)
«اسلام یک پیام بزرگ اصلاحی است که تمام بشر را مخاطب قرار داده است، از این رو بر صراحت، رحمت، عقل آزاد و منطق صحیح تأکید دارد، زیرا می خواهد همگان، حتی بت پرستان بدوی را به دین حق و عقیدة درست که بر توحید استوار است هدایت کند و پرستش هر آنچه را که در آن خیر و سودی نیست و دلیلی از واقعیت بر آن وجود ندارد ابطال نماید.»
مجموع واژگان مربوط به تفكر و تعقل که در قرآن آمده است نیز به خوبي اين واقعيت را تأييد مي كند.
حال اتخاذ راهبرد خرد ورزی از سوی قرآن به عنوان نماد حرکت اصلاح فرهنگ، نشان از يك ضرورت در روش تعامل با اجزای فرهنگ دارد و بر اين ادعا گواهي مي دهد كه اصلاح فرهنگ با تمام زوايا و ظرافت هايش، نمي تواند بدون بهره گيري از نيروي عقلاني خود انسان باشد. به تعبیر دیگر، تقلید و تبعیت در ساحت کار فرهنگی امر نشدنی است.

4. فطرت گرايي

طبق گزارش قرآن، اسلام در کلیتش برآمده از فطرت انسان و متکی بر آن است؛
(فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون)(روم/30)
«پس روى خود را با گرايش تمام به حق، به سوى اين دين كن، با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خداى تغيير پذير نيست. اين است همان دين پايدار، ولى بيشتر مردم نمى‏دانند.»
از همین رو قرآن خودش را ذکر(إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِين)(یوسف/104)‏ و پیامبر (ص) را نیز مأمور به تذکر می داند؛ (فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّر)(غاشیه/21)
اگر فطرت را به معنای ساختار ویژة وجودی انسان بگیریم، (طباطبایی، ‏16/179-180) بازتاب مستقیم فطری بودن آموزه های اسلام در روش تفسیر و تطبیق آن آشکار می شود. بدین معنا که فهم آموزه های اسلام در لایه های بینش ها، باورها، ارزش ها، سنت ها و هنجارهای اجتماعی و نیز تفهیم و تطبیق آن در ساحت های گوناگون زندگی باید به گونه اي باشد که ساختار فيزیکی و روانی انسان در ابعاد عقلی، عاطفی و غریزی بپذیرد.
بر این اساس آن گاه که عناصر فرهنگ جامعة دینی گرفتار آسیب و آفت گردد، شیوة اصلاح و بازیابی آنها نیز ناگزیر باید تابع همین ویژگی باشد، زیرا همان گونه که اشاره شد، اسلام در حقیقت یک اصلاح بزرگ بود و شیوة به کار رفته در نفوذ و درونی سازی آن فرمول کلی هرگونه اصلاح و تجدید است.

5. علم گرايي

یکی از راهبردهای اصلی قرآن در انجام رسالت پیامبر (ص) ، تکیه بر علم و آگاهی مخاطبان است. آیات وحی نه تنها از مخاطبان می خواهد که در مواجهه با باورها، ارزش ها و سنت ها آگاهانه عمل کنند، بلکه خود بر تعلیم و آگاهی بخشی مخاطبان می پردازد. نمونة بارز این اقدام، جریان شناسی اجتماعی است. يكي از چالش هاي جامعة اسلامي هنگام نزول قرآن، پديدة نفاق بود. قرآن با اين پديده چگونه برخورد كرده و چه راه هايي را براي مبارزه با آن ارائه كرده است؟
اگر به مجموع آیات در این زمینه نگاه شود، مشاهده می شود که تکیة اصلی قرآن بر آگاهی بخشی است. قرآن از یک سو به آشكار ساختن انگيزه ها و انديشه هاي پنهان منافقان می پردازد، از سوی دیگر حالات روحي و روانيشان را بر ملا می کند و از سوی سوم بي تأثير بودن توطئه ها و برنامه هايشان عليه مؤمنان و اينكه خودشان بيشتر در دام توطئه هايشان گرفتار مي شوند را مطرح می نماید. اين گام هاي سه گانه بدين معناست كه قرآن شيوة تعليم و آگاه ساختن را براي از بين بردن و جلوگيري از گسترش اين پديده در ميان مؤمنان را در پيش گرفته است. عین همین سیاست در مورد مشرکان، یهودیان و دیگر جریان های اجتماعی وجود دارد.
شکل دیگری از آگاهی بخشی، طرح پدیده ها به صورت مقایسه ای و تطبیقی و تصویر ویژگی های آنها در مقابل هم است که این روش نیز در قرآن به صورت گسترده به کار رفته است. مقایسة انسان های خوب و بد، کارهای زشت و زیبا، پیامدهای ناگوار وگوارای رفتارها و...، نمونه هايی از این روش به شمار می آید. (حجازی، 1/905)

6. تجدد گرایی

تصور عمومی این است که آموزه های دینی امور ثابت و همیشگی و تغییر ناپذیر است. این تصور نسبت به باورها و ارزش های دینی درست است، اما نسبت به تشریعات و هنجارهای دینی به صورت مطلق درست نیست؛ زیرا احکام و هنجارهای دینی آنجا که با امور و موضوعات متغیر و سیال پیوند می یابد، تغییر پذیر و دگرگون شونده است. این حقیقتی است که قرآن با وارد کردن پدیدة نسخ در احکام به ما می آموزد. گرچه در گستره و مصادیق نسخ میان مفسران اختلاف نظر وجود دارد، اما اصل وقوع و مشروعیت آن مورد تردید نیست؛ (مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا)(بقره/106) (طباطبایی، ‏1/252)
این واقعیت هنگامی که در عرصة رسالت فرهنگی قرآن مورد ارزیابی قرار گیرد، حکایت از یک ضرورت در زمینة روش اصلاح فرهنگ می کند و آن اینکه هر نوع تغییر یا جایگزینی در سطوح هنجاری و سنت های اجتماعی باید نسبت به واقعیت های آینده و پدیده های پیش رو گشوده و باز باشد. اراده و اصرار بر ایجاد هنجارها و سنت های ثابت و تغییر ناپذیر، فرایند اصلاح فرهنگ را با چالش مواجه می سازد.

7. بهره گیری از معادله سود و زیان

تصور دین همیشه همراه است با اخلاص وکارها را برای خدا انجام دادن، زیرا لبّ اللباب دین، بندگی و تسلیم بودن انسان در برابر ارادة الهی است. اما نکتة شگفت آور این است که قرآن برای ترغیب و تشویق انسان ها به تغییر باورها یا پذیرش ارزش های متعالی یا دست برداشتن و رها ساختن سنت ها و هنجارهای ناصواب، یا از روش اخلاص استفاده نمی کند، یا بسیار بسیار اندک استفاده می کند، بلکه به جای آن از یک معامله سخن می گوید و از یک معادلة مبتنی بر سود و زیان شخصی بهره می گیرد؛
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيم‏)(صف/10)
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! آيا شما را بر تجارتى راه نمايم كه شما را از عذابى دردناك مى‏رهاند؟»
(إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة... فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بايَعْتُمْ بِه‏...)(توبه/111)
«در حقيقت، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به [بهاى‏] اينكه بهشت براى آنان باشد، خريده است ... پس به اين معامله‏اى كه با او كرده‏ايد شادمان باشيد ...»
حجم آیاتی که پیامدهای گوارا یا ناگوار رفتار یا گرایش انسان را بیان می کند و نیز تعداد آیاتی که به توصیف نعمت های بهشت و نقمت های جهنم می پردازد یا از خرسندی و ناخرسندی خدا به عنوان پاداش و کیفر عمل سخن می گوید، و همچنین تعبیر تجارت، بیع، شراء و... در ادبیات قرآن راجع به رابطة بنده با خدا، و به طور کلی گفتمان ربح و خسران در قرآن به خوبی از روش راهبردی قرآن در انگیزش انسان ها و جوامع پرده بر می دارد.
به نظر می رسد اصل بهره گیری از روش معامله با توجه به آیات وعده و بشارت به بهشت و نعمت های اخروی قابل تردید نیست، آنچه نیازمند تأمل بیشتر است و باید به آن پرداخت، پرسش های زیر است:
1. آیا قرآن در انگیزش انسان تنها بر معادلة سود و زیان تکیه دارد یا بر اقتضاء و خواستة وجدان - جدای از سود و زیان - نیز نگاه دارد؟ به تعبیر دیگر آیا قرآن در روش انگیزش، تنها سودگراست یا وظیفه گرا نیز است؟
2. آیا قرآن در فرمول سودگرایی تنها به سود اخروی نگاه دارد یا سود دنیوی را نیز مورد توجه قرار داده است؟
3. آیا سود و زیان مورد نظر قرآن که آن را انگیزة تحریک و تشویق قرار داده است، فقط سود و زیان شخصی است یا سود و زیان جمعی و اجتماعی را نیز در بر می گیرد؟
راجع به پرسش نخست، حقیقت این است که جستجو و تتبع در آیات قرآن- تا جایي که برای نویسنده مقدور بود- بیانگر این مطلب است که آموزه های اخلاقی و تشریعی قرآن که بخش عظیمی از عناصر فرهنگی در ساحت رفتارها و سنت ها را نشان می دهد، بر بنیاد نظام پاداش و کیفر (اعم ازدنیوی واخروی) استوار است. نمی توان موردی یافت که نظام پاداش و کیفر در آن مطرح نباشد. این ادعا را می توان از دو راه به اثبات رساند: یکی از طریق تتبع در آموزه های قرآن که در این زمینه نتیجة به دست آمده نشان می دهد که هیچ دستور یا سفارشی در زمینة رفتار، اخلاق، تغییر سنت ها و... نیست که به دنبالش نوعی پاداش یا کیفر به عنوان مشوق و ترغیب کننده یا مانع و بازدارنده بیان نشده باشد، حالا چه این پاداش و کیفر در قالب بهشت و جهنم باشد یا خشم و خشنودی خداوند یا ... .
دیگر از طریق دیدگاه قرآن نسبت به رابطة زندگی دنیوی انسان با زندگی اخروی وی. قرآن دنیا را زمینة عمل و آخرت را زمان نتیجه گیری می داند؛ (وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى)(بقره/197)، (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ *وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه) (زلزله/8-7). آموزه های قرآن بر تجسم اعمال تأکید دارد؛(وَأَنْ لَيْسَ لِلإنْسَانِ إِلا مَا سَعَى)(نجم/39). یکی از نام های قیامت، یوم الدین، یعنی روز کیفر و پاداش است (حمد/4)، همة این حقایق نشان از آن دارد که در نگاه قرآن، زندگی دنیوی انسان با تمام ساحت ها و عرصه هایش بر بنیاد پاداش و کیفر، البته به معنای اعم استوار است.
بنابراین، نظریة وظیفه گرایی اخلاقی به این معنا که رفتار اخلاقی باید بر اساس احساس وظیفه و مسئولیت انجام گیرد و وجدان بدون در نظرداشت پاداش یا کیفر، انسان را به عمل اخلاقی وا دارد، مورد تأیید آموزه های قرآن در ساحت انگیزش انسان نیست. شاید دلیل این مطلب، عمق گرایش انسان به خود دوستی یا حب نفس باشد که عمیق ترین و تأثیرگذارترین رویکرد وجودی انسان به شمار می آید.
اما در رابطة با پرسش دوم باید گفت گرچه آیات قرآن عمدتاً و غالباً به لحاظ رویکرد آخرت گرایی اش سود و زیان را در بستر زندگی جاودانه، یعنی آخرت، تفسیر و تعریف می کند و برای زندگی دنیا در برابر آخرت جایگاهی در تعیین سود و زیان قائل نیست، اما این بدان معنا نیست که قرآن مصالح و مفاسد زندگی دنیوی انسان را نادیده می گیرد و برای آنها اهمیتی در محتوای پیام یا شیوة پیام رسانی قائل نیست، بلکه برعکس، بر اساس آموزه های آیات، بخشی از کارکردهای دین، اصلاح و بهسازی زندگی دنیوی انسان است؛ رفع اختلافات انسان ها: (کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيه) (بقره/21)، اقامة قسط و عدل: (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس)(حديد/25) و... که به عنوان فلسفة آمدن پیامبران و کتاب های آسمانی مطرح شده است، در همین راستا قرار دارد.
بنابراین رویکرد آخرت گرایی قرآن به معنای جهت دادن زندگی دنیا به سوی آخرت است، نه نادیده گرفتن زندگی دنیا، از این رو پاداش ها و تشویق ها یا کیفرها و تهدیدهای دنیوی به صورت قابل توجهی در معادلة سود و زیان قرآن مطرح است. به عنوان نمونه وقتی به ارزشی مانند تقوا فرا می خواند، علاوه بر پاداش اخروی، پیامد دنیوی آن را نیز به عنوان مشوق مطرح می کند؛ (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالأرْض)(اعراف/96)، (وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا*وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب)(طلاق/3-2). یا هنگامی که اهمیت قصاص را به عنوان یک قانون یا سنت در جامعه تثبیت می کند، به نقش بازدارندة اجتماعی آن تکیه می کند؛ (وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ)(بقره/179). وقتی رفتار یا هنجاری را در جامعه ایجاد یا امحا می کند، به آثار و پیامدهای مثبت یا منفی دنیوی آن اشاره می نماید؛ (وَلا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا)(اسراء/29)، (وَلا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ)(فصلت/34)، (الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لا يَقُومُونَ إِلا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَس)(بقره/275)، (وَلا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْم)(انعام/108)، (فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَض) (احزاب/32)، ( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ)(مائده/101).
نمونه هایي از این دست که در قرآن فراوان وجود دارد، بیانگر این حقیقت است که سود و زیان مورد نظر قرآن اعم از پاداش ها و کیفرهای اخروی و مصالح و مفاسد دنیوی است و اختصاص به آخرت ندارد.
اما پرسش سوم. واقعیت این است که برای سود و زیانی که قابلیت انگیزش دارند، سه حالت می توان فرض کرد: 1- سود و زیان شخصی برای شخص 2- سود و زیان جمعی برای جمع 3- سود و زیان جمعی برای شخص.
در قرآن کریم از دو قسم نخست نمونه های فراوانی وجود دارد، یعنی مواردی که ارزشی یا هنجاری خطاب به شخص القا شده و منافع یا مضاری مربوط به شخص در آن گوشزد گردیده است، یا جامعه مورد خطاب قرار گرفته است و سود و زیان باورها، بینش ها یا سنت های آن که به خود جامعه بر می گردد مطرح شده، بی شمار است.
اما در رابطه با قسم سوم که سود و زیان جمعی عامل انگیزش فرد قرار داده شده باشد، آیات صریحی به دست نیامد، البته برخی آیات می تواند در این راستا تفسیر شود، مانند: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ)(مائده/51) که ایجاد پیوند عاطفی با یهودیان ومسیحیان را عامل پیوستن روحی و یافتن هویت جمعی آنان معرفی می کند. یا آیة (وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُون)(مائده/56) که دوستی با خدا و رسول و مؤمنان را عامل ورود در فضای جمعی و بهره مندی از پیروزی حزب پیروز الهی می داند. یا آیة (مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا)(مائده/32) که حفظ و اصلاح یا کشتن و افساد یک فرد را برابر با حفظ و اصلاح یا کشتن و افساد یک جامعه تلقی می کند و آن را عامل محرک یا باز دارنده قرار می دهد، و آیات دیگری از این دست. اما همان گونه که اشاره شد، این آیات صراحت و وضوح لازم را ندارد. اگر دلالت این آیات را بر وجود قسم سوم از انگیزش بر مبنای سود و زیان بپذیریم یا خطابات قسم سوم را انحلالی بدانیم که نتیجه اش طرح سود و زیان جمعی برای فرد خواهد بود، در این صورت می توان گفت قرآن از هر سه نوع سود و زیان در نظام پاداش و کیفر خویش استفاده کرده است، اما اگر دلالت آیات را نپذیریم یا آیات را انحلالی ندانیم، نتیجه آن می شود که قرآن از سود و زیان جمعی برای انگیزش فرد بهره نگرفته است و تنها به سود و زیان هايی توجه نشان داده است که ارتباط مستقیمی با مخاطب دارد.
از مجموع آنچه گفتیم، این نتیجه به دست آمد که قرآن در روش اصلاح گری خویش بر معادلة سود و زیان به معنای اعم از دنیوی و اخروی توجه و تأکید دارد. این حقیقت از یک سو از عمق سودگرایی انسان ها و همچنین از سازگاری این رویکرد با دینداری حکایت می کند و نشان می دهد که سودگرایی تا زمانی که سمت و سوی وابستگی به زندگی دنیا ایجاد نکند، بلکه برای دست یابی به منافع پایدار و همیشگی (نعمت های اخروی) یا منافع دنیوی که زندگی دنیا را انسانی تر می کند، باشد، با دینداری و بندگی ناسازگار نیست، و از سوی دیگر به لحاظ روشی، این نکته را می رساند که هرگونه جریانی که تغییر اندیشه و انگیزة انسان ها را هدف گرفته است، نمی تواند بدون توجه به این رویکرد فطری و ژرف قرین توفیق باشد. حرکت اصلاح و تغییر باید با تکیه بر عمیق ترین انگیزة انسان ها که همان جلب منفعت و دفع مضرت است صورت گیرد.

8. تدریج و گام به گام

آموزه های قرآن کریم در دو مورد، سیاست تدریج و گام به گام را در پیش گرفته است، یک در ابلاغ و بیان، چرا که می توانست یک باره نازل شود، اما مرحله به مرحله و تکه تکه نازل گردیده است؛
(وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلا)(اسراء/106)
«و قرآنى [با عظمت را] بخش بخش [بر تو] نازل كرديم تا آن را به آرامى بر مردم بخوانى، و آن را به تدريج نازل كرديم.»
(وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلا) (فرقان/32)
«كسانى كه كافر شدند، گفتند: «چرا قرآن يك جا بر او نازل نشده است؟» اين گونه [ما آن را به تدريج نازل كرديم‏] تا قلبت را به وسيلة آن استوار گردانيم و آن را به آرامى [بر تو] خوانديم.»
و دیگر در اجرا و تطبیق نسبت به عادت ها و سنت هايی که با کشش های نفسانی انسان گره خورده است (مشروبات تخدیرکننده، انواع قمار). (فضل الله، 8/330؛ مکارم شيرازی، 2/688)
فلسفة تدریج در مقام نخست را خود قرآن به وضوح بیان کرده است که عبارت است از تثبیت و استوار سازی قلب پیامبر (ص) به عنوان مخاطب و گیرندة مستقیم سخن از یک سو و خواندن و ابلاغ آهسته و با درنگ پیام به مردم ازسوی دیگر. اما راز تدریج در مقام عمل و تطبیق بیان نشده است. مفسران بر این باورند که فلسفة تدریج در تعامل با سنت ها و عادت های یاد شده، در نظرداشت واقعیت رفتار انسان است، چه اینکه پیوند روانی و نفسانی که میان انسان و یک رفتار پدید می آید، باعث مقاومت در برابر جدایی و ترک آن می شود. اگر مبارزه علیه آنها یک دفعه و ناگهانی صورت گیرد، در نخستین گام با واکنش منفی مواجه شده و شکست خواهد خورد. (صادقی، 3/292؛ نیز رک: مغنیه، 1/329)
به نظر می رسد هر دو مقام در یک نکته مشترکند و آن اینکه اصلاح باورها، ارزش ها و سنت های اجتماعی که گاهی با ایجاد باورها و ارزش های جدید و گاهی با زدودن و از بین بردن آنها همراه است، یک نوع تربیت اجتماعی است و تربیت بر خلاف تعلیم که می تواند دفعی و یکباره صورت گیرد، فرایند مرحله ای است که باید در زمان ها و مناسبت های لازم تحقق یابد؛ زیرا در تربیت، اراده ها باید به منصة ظهور برسد و آموزه ها در جان انسان ترسیخ و تثبیت گردد و این می طلبد که زمان ها و رویدادها به عنوان بستر آموزش و انگیزش تلقی گردد. علامه طباطبایی (ره) می گوید:
«فقوله: (كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ) بيان تام لسبب تنزيل القرآن نجوما متفرقة و بيان ذلك أن تعليم علم من العلوم و خاصة ما كان منها مرتبطا بالعمل بإلقاء المعلم مسائله واحدة بعد واحدة إلى المتعلم حتى تتم فصوله و أبوابه إنما يفيد حصولا ما لصور مسائله عند المتعلم و كونها مذخورة بوجه ما عنده يراجعها عند مسيس الحاجة إليها، و أما استقرارها في النفس بحيث تنمو النفس عليها و تترتب عليها آثارها المطلوبة منها فيحتاج إلى مسيس الحاجة و الإشراف على العمل و حضور وقته.
ففرق بيّن بين أن يلقي الطبيب المعلم مثلاً مسألة طبية إلى متعلم الطب إلقاء فحسب و بين أن يلقيها إليه و عنده مريض مبتلى بما يبحث عنه من الداء و هو يعالجه فيطابق بين ما يقول و ما يفعل.
و من هنا يظهر أن إلقاء أي نظرة علمية عند مسيس الحاجة و حضور وقت العمل إلى من يراد تعليمه و تربيته أثبت في النفس و أوقع في القلب و أشد استقرارا و أكمل رسوخا في الذهن و خاصة في المعارف التي تهدي إليها الفطرة فإن الفطرة إنما تستعد للقبول و تتهيأ للإذعان إذا أحست بالحاجة ... و هذه سبيل البيانات القرآنية المودعة في آياته النازلة كما قال تعالى: (وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلا) (اسراء/106) و هذا هو المراد بقوله تعالى:(كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ و الله أعلم)» (طباطبایی، ‏15/ 211)
«سخن خدا که فرمود: (كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ) بیان کاملی است برای فلسفه نزول تدریجی قرآن. توضیح مطلب این است که تعلیم و آموزش هر نوع علوم، به ویژه اگر مرتبط با عمل باشد، به شیوه القای مسئله مسئله تا پایان فصل، تنها اثری که دارد، ایجاد تصویر مسائل در ذهن دانش آموز است که در خزانه ذهنش ذخیره شده و هنگام نیاز به آن مراجعه می کند، اما تثبیت و ترسیخ آنها در نفس به گونه ای که نفس بر اساس آن رشد کند و آثارش در نفس آشکار گردد، نیازمند ضرورت و رسیدن وقت عمل است. آرى، فرق است بين اينكه طبيب يك مسئله بهداشتى را به شاگرد خود (به طور نظرى) ياد دهد و بين اينكه همين مسئله را در بالين مريضى (به طور عملى) به او بياموزد و از مريض نشانه‏هاى مرض را بپرسد و او پاسخ دهد و اين پرسش و پاسخ را با قواعدى كه به شاگرد درس داده تطبيق كند كه در اين صورت آنچه مى‏گويد، با آنچه مى‏كند مطابق می شود.
از اينجا معلوم مى‏شود كه القاى يك نظريه علمى در هنگام احتياج و رسيدن هنگام عمل، در دل شاگردى كه مى‏خواهد آن را بياموزد، بهتر ثبت مى‏گردد و در قلب مى‏نشيند و پا بر جاتر هم خواهد بود، مخصوصاً در معارفى كه فطرت بشرى بدان رهنمون شود، چون فطرت وقتی آماده پذیرش می شود که احساس نیاز کند... . قرآن كريم هم همين رويه را دارد، يعنى آيات آن هر يك در هنگام احساس حاجت نازل شده، در نتيجه بهتر اثر گذاشته است، همچنان كه خود قرآن فرموده:(وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلا) و نيز همين معنا مورد نظر آيه است كه مى‏فرمايد: (كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ)- و خدا داناتر است.»
بنا براین، تدریج و حرکت بر اساس عینیت ها و جلو رفتن بر مبنای کارهای شده و تغییرات انجام گرفته، لازمة فرایند اصلاح لایه های درونی و عمیق فرهنگ در جامعة بشری است.

9. تلقی واقعی از خود

یکی از سنت های رایج در میان نخبگان، مخصوصاً در میان سیاستمداران، ستایش از تاریخ و فرهنگ تاریخی جامعة خود است. علت این کار گذشته از دلبستگی و پیوند عاطفی انسان با پیشینه اش، نقش فرهنگ در شکل گیری هویت و شخصیت جامعه است. همان گونه که جامعه شناسان و پژوهشگران عرصة فرهنگ گفته اند، تاریخ و فرهنگ یک جامعه، هویت آن جامعه را می سازد و طبیعتاً هر فرد یا جامعه ای نسبت به هویت خویش دیدگاه مثبت و ستایش آمیز دارد. این حقیقت تا جایی ریشه دارد که حتی مصلحان یک جامعه نیز در مقام اصلاح گری، گاهی از کنار ضعف ها و کاستی ها با سکوت می گذرند و در سکوت، به تغییر آن می اندیشند.
اما قرآن کریم در این زمینه روش معکوس دارد. قرآن در راستای تربیت انسان و جامعة انسانی یکی از چیزهایي که بر آن تأکید دارد، فهم و باور صادقانة انسان و جامعه نسبت به ضعف ها وکاستی های خود است. در همین راستا حقایق زیادی از ضعف ها و نقص های روانی و رفتاری انسان یا کاستی ها و انحرافات در سنت ها، بینش ها و ارزش های جامعة عصر نزول یا جوامع گذشته در قرآن مطرح شده است، با این هدف که این کاستی ها و کژی ها مورد توجه قرار گیرد و در مسیر اصلاح و ایجاد شخصیت و رفتار درست یا پایه گذاری سنت ها و ارزش های پسندیده، از آنها عبرت گرفته شود. (فضل الله، 6/276)
و نیز به همین خاطر تقدیس و پیروی کورکورانه و نابخردانه مشرکان و منحرفان نسبت به تاریخ و فرهنگ گذشته شان به عنوان یک تفکر غلط، نقد و نفی شده است؛
(إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَوَلَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ) (بقره/170)
«و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد، مى‏گويند: «نه، بلكه از چيزى كه پدران خود را بر آن يافته‏ايم، پيروى مى‏كنيم.» آيا هر چند پدرانشان چيزى را درك نمى‏كرده و به راه صواب نمى‏رفته‏اند [باز هم در خور پيروى هستند]؟»
(قالُوا أَجِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا) (یونس/78)
«گفتند: آيا به سوى ما آمده‏اى تا ما را از شيوه‏اى كه پدرانمان را بر آن يافته‏ايم بازگردانى‏؟»
(وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَوَلَوْ كانَ الشَّيْطانُ يَدْعُوهُمْ إِلى‏ عَذابِ السَّعِيرِ) (لقمان/21)
«و چون به آنان گفته شود آنچه را كه خدا نازل كرده پيروى كنيد، مى‏گويند: «[نه!] بلكه آنچه كه پدرانمان را بر آن يافته‏ايم پيروى مى‏كنيم». آيا هر چند شيطان آنان را به سوى عذاب سوزان فرا خواند؟»
بنابراین، فرهنگ گرچه هویت اجتماعی انسان و روح کلی جامعه است، اما در مقام اصلاح و جراحی، به جای تقدیس و ستایش یا چشم فروبستن بر کاستی ها و خلأهایش، باید منصفانه و بی طرفانه شناخت و شجاعانه بدان اعتراف کرد و این آگاهی و اعتراف را به وجدان اجتماعی تبدیل نمود تا انگیزش درونی نسبت به تغییر آن پدید آید.

سخن آخر

آنچه گفتیم، برخی از مبانی و اصولي است که قرآن به عنوان راهبردهای اصلی روش پیامبر (ص) اسلام و سایر پیامبران الهی در راستای انجام رسالتشان مطرح کرده است. اصول و قواعد دیگری نیز وجود دارد، مانند نگاه به الگوها در فرایند اصلاح، جایگزین سازی هنگام نقد و نفی سنت ها و ارزش ها، رعایت قاعدة «الاهم فالاهم» در تغییرها و دگردیسی های باورها و هنجارها، بسترسازی برای تحولات سطوح زیرین فرهنگ و... که جهت اختصار، از توضیح آن صرف نظر می کنیم.
اگر آنچه به عنوان نمونه آمد، مورد مداقه و تأمل قرار گیرد، نیازها و بایسته های شیوة اصلاح فرهنگ در سطوح گوناگون آن به خوبی آشکار می گردد. هر تعریفی از فرهنگ در نظر بگیریم، این واقعیت را نمی توان انکار کرد که فرهنگ فراوردة انسان است و هرگونه تعامل با آن، چه در جهت تغییر و تبدیل یا سازماندهی و مدیریت یا کاراسازی و اثر بخشی آن، باید بر اساس سازوکار و ویژگی های روانی انسان، اعم از اندیشه، احساس، نیروها و گرایش های وجودی، آن هم با رویکرد بالندگی و فرا روندگی، و نه به عنوان یک موجود ثابت و ساکن یا فرو رونده و رو به انحطاط، صورت گیرد. تمام اصول و مبانی روشی قرآن، تأکیدی بر همین حقیقت است.
فاصله گرفتن از خطوط فطری حرکت و تمایلات علمی و عملی انسان یا نادیده گرفتن رویکرد تعالی طلبی وی و نگريستن تنها به بعد مادی گرایی و حیوانی انسان، مدیران و مصلحان اجتماعی را به خطا خواهد کشید و کار مهندسی و مدیرت فرهنگ یا نهادهای اجتماعی در سایة فرهنگ، به سامان مطلوب نخواهد رسید.

منابع ومآخذ

1- ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر والتنویر، الدار التونسیه للنشر- الدار الجماهیریه للنشر والتوزیع والاعلان
2- حجازی، محمد محمود؛ التفسیر الواضح، دارالجیل، بیروت، 1413ق.
3- دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی؛ مجموعه مقالات اولین همایش ملی مهندسی فرهنگی، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، سال 1386ش.
4- دروزه، محمد عزت؛ التفسیر الحدیث، دار احیاء الکتب العربیه، قاهره، 1383ش.
5- زحیلی، وهبه؛ المنیر فی العقیده والشریعه والمنهج، دارالفکرالمعاصر، بیروت – دمشق، 1418ق.
6- زحیلی، وهبه؛ التفسیر الوسیط، دارالفکر، دمشق، 1422ق.
7- زمخشری، جارالله؛ الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل، دارالکتاب العربی، بیروت،1407ق.
8- سید قطب ، فی ظلال القرآن ، دارالشروق ، بیروت – قاهره ، 1412ق.
9- صادقی تهرانی، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، انتشارات فرهنگ اسلامی، قم، 1365ش.
10- طباطبائی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن،
11- فضل الله، سید محمد حسین؛ تفسیر من وحی القرآن، دارالملاک للطباعه والنشر، بیروت، 1419ق.
12- مدرسی، سید محمد تقی؛ من هدی القرآن، دارمحبی الحسین، تهران، 1419ق.
13- مغنیه، محمد جواد؛ الکاشف، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1424ق.
14- مغنیه، محمد جواد؛ التفسیر المبین، بنیاد بعثت، قم
15- مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیة، تهران،1374ش.



پي نوشت
1. در مهندسي فرهنگي، موضوع، نهادهاي اجتماعي، و هدف، ايجاد رويكرد فرهنگي در اهداف و فعاليت هاي آنهاست، اما در مهندسي فرهنگ، موضوع، خود فرهنگ موجود جامعه، و هدف، سامان دهي و جهت دادن آن به سمت تعالي و بالندگي است.

مقالات مشابه

نقش خدامحوری و مؤلفه های آن در مدیریت فرهنگی از منظر قرآن کریم

نام نشریهآموزه‌های قرآنی

نام نویسندهمحمدابراهیم روشن‌ضمیر, نعمت‌الله فیروزی

فرهنگ آفرینی قرآن و دگرگونی اجتماعی

نام نشریهاندیشه حوزه

نام نویسندهرضا حق‌پناه

فرهنگ سازي از راه ارائه الگوي مناسب

نام نویسندهمحمدعلی ربانی

توسعه فرهنگي در آموزه هاي قرآني

نام نویسندهامیر محمدی

معرفي كتاب جامعه سازي قرآني

نام نویسندهمحمدرضا بزنجانی

فرهنگ گفتار در قرآن

نام نویسندهمحمدحسن درایتی

نسبت دين و فرهنگ ازنگاه قرآن

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهمحمد بهرامی

قرآن و مهندسی فرهنگی

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهاحمد ترابی

نگاهي نو به نظريات فرهنگي

نام نشریهفرهنگ جمعه

نام نویسندهسیدحسین تقوی