عوامل استحكام خانواده در فرهنگ قرآنى

پدیدآورسیدحیدر علوی‌نژاد

نشریهپژوهش‌های قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیارض

share 1443 بازدید
عوامل استحكام خانواده در فرهنگ قرآنى

سيد حيدر علوي نژاد

چکیده: در اين مقاله از عوامل اصلى و فرعى، داخلى و خارجى استحكام خانواده بحث شده است. نويسنده از محبت و عشق واقعى، احساس نياز عاطفى، نياز جنسى، و داشتن فرزند، به عنوان مهمترين عوامل استحكام خانواده ياد كرده است، كه عوامل بيرونى و قوانين كشورها و فرهنگ جامعه مى‏تواند اين عوامل را تشديد يا تضعيف كند. سپس از تأثير منفى منافع و اغراض ديگران، دخالت‏هاى جاهلانه، حتى از روى دوستى و به اصطلاح محبت و عوامل درشت و ريز ديگرى كه در حاشيه خانواده هستند در فروپاشى خانواده سخن گفته است.

كليد واژه‏ها: خانواده، عوامل استحكام، عوامل درونى، محبت، نياز جنسى، نياز عاطفى، فرزند.

«يا أيُّهَا الَّذينَ آمَنوُا قُوا أنفُسَكُمْ وَ أهْلِيكُمْ ناراً وَ قُودُهَا النَّاسُ وَ الحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلاَئِكَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَروُنَ» (تحريم/ 6)
«وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادقَ الْوَعْدِ وَ كَانَ رَسُولاً نَبِيّاً. وَ كَانَ يَأْمُرُ أهْلَهُ بِالصَّلاَةِ وَ الزَّكَاةِ وَ كَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً» (مريم/ 54-55)
براى شناخت عوامل استحكام و پايدارى خانواده لازم است بدانيم چه انگيزه‏ها، نياز و كشش هايى سبب تشكيل خانواده مى‏شود، و چه حكمتى در تشكيل خانواده و ازدواج وجود دارد. عوامل استحكام و پايدارى را مى‏توان در همان عواملى كه سبب تشكيل آن مى‏شود يافت.
انگيزه‏هاى تشكيل خانواده خود اساسى‏ترين عوامل استحكام و پايدارى آن نيز هستند. مثلاً انگيزه جنسى و عاطفى اصلى‏ترين عامل جفت‏طلبى براى موجودات زنده از جمله انسان است. پس تداوم اين انگيزه مى‏تواند سبب استحكام و پايدارى آن نيز باشد. در انسان داشتن فرزند نيز از عوامل اساسى ميل به ازدواج به حساب مى‏آيد. بخصوص در ميان خانواده هايى كه نياز به نيروى كار و حمايت و دفاع خانواده فرزندان داشته‏اند.
براى انسان‏ها مهم است جايى كه پس از كار و تلاش روزانه بتوان در آن آرامش يافت، و احساس تنهايى و سرگردانى نكرد. تأمين امنيت، غذا و نيازهاى مادى خويش را نيز در آن جا يافت. امّا نيازهاى ديگرى نيز هستند كه در مرتبه بعد قرار دارند، مثل شرايط آداب، رسوم و باورهاى خاص اجتماعى كه هر كدام از اين‏ها در جوامع مختلف كاركرد و تأثير و انگيزش خاص خود را دارد و افراد را به تشكيل خانواده، همسر گزينى و داشتن فرزند تشويق مى‏كنند.
پس مى‏توان نياز جنسى، داشتن فرزند، داشتن جايگاه متناسب در جامعه را از عوامل مؤثر در تشكيل و استحكام خانواده دانست.
علاوه بر اين عوامل طبيعى و اجتماعى، از عوامل ديگرى هم مى‏توان ياد كرد كه در پاسخگويى به اين نيازهاى طبيعى و اجتماعى تأثير دارد و آن عبارت است از باورها و اعتقادات مردم و پايبندى آن‏ها به احكام شرعى و رضاى خداوند.
اين عوامل در تشكيل و استحكام خانواده نيز بسيار مهم هستند، مانند توصيه به ازدواج، كراهت يا حرمت طلاق، يا توصيه دين به تحمل مشكلات خانواده و وعده پاداش به اين افراد، و پاداش براى اصل ازدواج. با همين ديدگاه است كه جهان بينى و باورهاى يك ملت، بطور عام، و زن و شوهر بطور خاص در تشكيل و پايدارى خانواده نقش مهمى دارد.
در برخى جوامع و فرهنگ‏ها، عوامل مادّى و انگيزه‏هاى اقتصادى، عامل تشكيل خانواده، هر چند به صورت ظاهرى بوده است، مانند برخى ازدواجها در شوروى سابق كه سبب مى‏شد زن و مرد بتوانند از خانه‏هاى دولتى استفاده كنند؛ دوام آن خانواده‏ها مربوط به همان نياز خاص بود. معروف بود كه گاهى جوانان شهرستانى با زنان مسن مسكو يا شهرهاى بزرگ محل تحصيل يا كار خود ازدواج مى‏كردند.1
طبيعى بود كه آن زنان و مردان به ازدواج خويش به عنوان يك زندگى كه بايد ادامه يابد نگاه نمى‏كردند. نياز متقابل بيرونى آنها را به ازدواج وا مى‏داشت، و اين عمل صورى با ازدواج حقيقى تفاوت داشت. گاهى ممكن است رويه دولت كاركردى برعكس داشته باشد؛ مانند قانون مربوط به مستمرى و حمايت از زنان مطلّقه در آمريكا، كه سبب شده است برخى از زنان با برنامه قبلى، با اظهار عشق و محبت مردى را به دام ازدواج خويش بيندازند، و پس از ثبت ازدواج، درخواست طلاق كنند، تا از آن حمايت‏هاى دولت بهره‏مند شوند؛ آزادانه، بدون قيد و بند شوهر داشتن، ممرى براى زندگى داشته باشند و نيازهاى جنسى خود را نيز با استفاده از آزادى‏هاى بى‏بندبارانه جامعه خويش برآورده سازند. به يقين اين قانون و حمايت دولت با هدف خدمت رسانى بوده و اهداف خيرخواهانه‏اى داشته، امّا اين پيامد را نيز داشته است.
با توجه به اين مطالب، محبت و عشق واقعى، احساس نياز عاطفى، نياز جنسى، و داشتن فرزند، كه هدف آفريدگار از ازدواج و زوج آفريدن است از مهمترين عوامل استحكام خانواده است، و عوامل بيرونى و قوانين كشورها و فرهنگ جامعه مى‏تواند اين عوامل را تشديد يا تضعيف كند. منافع و غرض و مرضهاى ديگران نيز گاه بر خانواده‏ها تأثير منفى مى‏گذارند. دخالتهاى جاهلانه، حتى از روى دوستى و به اصطلاح محبت نيز مى‏تواند خانواده‏ها را از هم بپاشانند. بنابراين عوامل درشت و ريز ديگرى در حاشيه خانواده هستند كه مى‏توانند در استحكام يا فروپاشى آن اثر بگذارند. مجال پرداختن به همه مسائل ريز و درشت، در يك مقاله نيست، لذا ما برخى از مهمترين عوامل را از ديدگاه قرآن بررسى مى‏كنيم.

عوامل پايدارى و استحكام خانواده

اين عوامل يا مربوط به اصل ماهيت خانواده است، و يا مربوط به عوامل زمينه‏اى. و يا مربوط به مسائلى در جامعه كه خانواده با آن رو به روست. و يا در نهايت مربوط به عوامل كاملاً فردى بين زن و شوهر يا هر كدام آنها است.

الف - تمايل و كشش طبيعى

اگر در موجودات زنده عاملى طبيعى و درونى وجود نمى‏داشت كه آنها را به سوى جنس ميل دهد و اگر عمل توليد مثل براى آن‏ها لذت بخش نمى‏بود با سرعت هر چه بيشتر نسل موجودات زنده منقرض مى‏شد و اين حكمت الهى است كه موجودات زنده، بخصوص حيوانات را كه حركت ارادى دارند، داراى كشش درونى براى توليد مثل قرار داده و قانون زوجيّت را بر سيستم حيات جارى ساخته است.
«أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ» (شعراء/ 7)
«مگر در زمين ننگريسته‏اند كه چقدر در آن از هر گونه جفتهاى زيبا رويانيديم؟»
اين نياز به صورت تماس جنسى در حيوانات، و گرده افشانى و تلقيح در گياهان، سبب توليد مثل و به بارنشستن مى‏شود.
در انسان مانند ديگر موجودات زنده، جفت‏يابى نيازى جدى است. نه تنها براى ادامه نسل كه براى تأمين بخشهاى عاطفى و اجتماعى زندگى .
«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ بَنيِنَ وَ حَفَدةً وَ رَزَقَكُمْ مِنْ الطَّيِّباتِ أفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ» (نحل/ 72)
«و خدا براى شما از خودتان همسرانى قرار داد، و از همسرانتان براى شما پسران و نوادگانى نهاد و از چيزهايى پاكيزه به شما روزى بخشيد. آيا (باز هم) به باطل ايمان مى‏آورند و به نعمت خدا كفر مى‏ورزند؟»
«نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأتُوا حَرْثَكُمْ أنَّى شِئْتُمْ وَ قَدَّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاَقُوهُ وَ بَشِّرْ الْمُؤْمِنيِنَ» (بقره/ 223)
«زنان شما كشتزار شما هستند، پس از هر جا (هر گونه) كه خواهيد به كشتزار خود (در) آيد، و براى (آخرت) خودتان (توشه) از پيش بفرستيد. و تقواى الهى پيشه كنيد، و بدانيد كه شما خدا را ملاقات خواهيد كرد، و مؤمنان را بشارت بده.»
اين نياز آن قدر در انسان شديد است كه اگر مانعى بر سر راه ارضاى طبيعى آن قرار بگيرد انسان به هر قيمت ممكن تلاش مى‏كند آن مانع رابرطرف كند، و حتى اگر بطور موقت هم مانعى وجود داشته باشد براى انسان سنگين تمام مى‏شود.
«اُحِلَّ لَكُمْ ليلةَ الصِّيَّامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتَانُونَ أنفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَ عَفَا عَنْكُمْ فَالآنَ بَاشروُهُنَّ وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّهُ لكم...» (بقره/187)
«در شبهاى روزه همخوابگى با زنانتان بر شما حلال گرديده است. آنان براى شما لباسى هستند و شما براى آنان لباسى هستيد. خدا مى‏دانست كه شما با خودتان ناراستى مى‏كرديد، پس توبه شما را پذيرفت و از شما درگذشت. پس اكنون (در شبهاى ماه رمضان مى‏توانيد) با آنان همخوابگى كنيد، و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته طلب كنيد.»
در آغاز مسلمان حق غذا خوردن در شبهاى ماه رمضان را نداشتند، اگر قبل از افطار خوابشان مى‏برد تا شب ديگر گرسنه مى‏ماندند، و نيز حق همبستر شدن در شبهاى ماه رمضان نداشتند. اين آيه با به رسميت شناختن اين نياز اين ممنوعيت را بر مى‏دارد، زيرا ممكن بود تعداد بسيارى از مسلمانان به خود خيانت كرده و مرتكب كار حرام شوند. تنها موردى كه لحن قوانين حقوقى قرآن شدّت يافته، مواردى است كه زن، بدون دليل موجّه از اين تعهّد شانه خالى كرده و به نياز طبيعى مرد پاسخ ندهد. نشوز و تمرّد از پاسخگويى به نياز جنسى فقط در مورد زنان نيست، شوهران هم اگر ناشز باشند، مورد بازخواست قرار مى‏گيرند، و بايد به توافقى منطقى برسند.
«وَ إِنْ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يُصْلِحَا بَيْبنَهُمَا صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ وَ أُحْضِرَتْ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنوُا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً» (نساء/ 128)
«و اگر زنى از شوهر خويش بيم ناسازگارى يا رويگردانى داشته باشد، بر آن دو گناهى نيست كه از راه صلح با يكديگر، به آشتى گرايند؛ كه سازش بهتر است. و (لى) بخل (و بى گذشت بودن)، در نفوس، حضور (و غلبه) دارد؛ و اگر نيكى كند و پرهيزگارى پيشه نماييد، قطعاً خدا به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است.»
دين كه بر اساس كتاب تشريع است، مطابق با كتاب تكوين اين نياز را به رسميت شناخته است، امّا از آنجايى كه كششهاى انسان صرفاً غريزى نيست، شبه غريزى است، دين كيفيت ارضا و محدوديتهاى آن را بيان كرده است تا انسان را از ميان حيوانات بيرون بياورد.

ب - نياز عاطفى و روحى

علاوه بر گرايش جنسى و غريزى مرد به زن و زن به مرد، بايد از عامل ديگرى ياد كرد كه فراتر از تمايل جنسى است و مى‏توان از آن به عنوان نياز عاطفى و روحى ياد كرد.
انسان كه جوياى انس و الفت است و در سايه محيط جمعى احساس آرامش روانى دارد، اين احساس را به شكل كاملترى در محيط خانواده و در پرتو حضور و الفت همسر تجربه مى‏كند.
«هُوَ الَّذِى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا ليَسْكُنَ إِلَيْهَا» (اعراف/ 189)
«وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُم أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِى ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّروُنَ» (روم/ 21)
از اين كاربردها به خوبى به دست مى‏آيد كه معناى آرامش همان چيزى است كه انسان پس از اضطراب، خستگى و نگرانى و يا امنيت پس از خوف و ترس به دست بياورد. انسان پس از روزى پركار، دلهره و صرف انرژى، شب را دارد كه در آن استراحت مى‏كند و اين تاريكى آرامش شبانه، بار ديگر نيرو مى‏يابد تا روزى ديگر را با اميد و نيرو آغاز كند. انسان در ميان تلاش و تنهايى، نگرانى و نياز، خشونت و دلهره‏هاى زندگى، كسى را با عواطفى زيبا و ژرف دارد كه مانند آبى بر آتش، خستگى، دلهره، نگرانى و اضطرابهاى او را فرو مى‏نشاند. هر گاه همسران اين نقش خود را به ياد داشته باشند، خانواده مستحكم باقى خواهد ماند و راه خويش را به سعادت و خوشبختى ادامه خواهد داد.
شايان توجه است كه قرآن آرامش روانى را براى مردان بيان مى‏كند. مخاطب ظاهراً مردان هستند - هر چند در قرآن وقتى مخاطب هم زنان و هم مردانند، باز هم فعل به لفظ مذكر مى‏آيد - امّا در اين مورد ممكن است كه مذكّر آمدن واژه به اين دليل باشد كه:
1- خطاب اين مطالب به مردان است تا توجه كنند كه زنانشان امانت الهى هستند و سبب آرامش روانى ايشانند، و شفقت با آنها نجات از عذاب خداوند و رسيدن به بهشت الهى را در پى دارد.
2- ممكن است آيه اشعار به اين معنا داشته باشد كه زنان بيشتر از مردان از اين هنر برخوردار هستند كه همسرانشان را به آرامش روحى برسانند.
«برخى از دلايل نشان مى‏دهد مردان ازدواج نكرده نسبت به زنان ازدواج نكرده كمتر احساس خوشبختى مى‏كنند، و اين مى‏رساند كه فائده ازدواج براى مردان بيشتر است تا براى زنان.»2
آرامش روانى سبب مى‏شود كه شخص از بيمارى روانى رنج نبرد، و اين در افراد ازدواج كرده بيشتر وجود دارد:
«درصد احتمال اين كه افراد ازدواج كرده به بيمارى عقلى و روانى مبتلا شوند كمتر است، به نسبت افراد ازدواج نكرده، مردانى كه از زنانشان جدا شده يا زنانى كه طلاق گرفته‏اند يا شوهرشان فوت كرده است. (درصد اين احتمال ابتلاى مجردان را به نسبت به متأهلين در جدول زير ببينيد)3
عزب
با طلاق جدا شده
بيوه (شوهر مرده)
مردان
1/13
5/09
2/53
زنان
1/74
2/80
1/43

ج - كنترل تمايلات جنسى و جهت دهى آن به سمت نظام همسرى

نگاه نداشتن چشم و دل از نامحرم، كمترين اثرش اين است كه هر روز هوس تازه‏اى به سر بيننده راه مى‏يابد ؛ دلدادن به صورتهاى زيباتر از همسر، همسر را در نظر مرد تكرارى و نازيبا جلوه مى‏دهد، از يكسو زمينه روابط آزاد و نامشروع را فراهم مى‏آورد و از سوى ديگر بنيان خانواده را متزلزل مى‏سازد. همين مسأله خانواده را در غرب تهديد كرده است؛ آزادى جنسى در اثر آزادى روابط، نه تنها تماس جنسى پيش از ازدواج را ترويج كرده و سبب به عقب افتادن ازدواج يا بى ميلى به آن مى‏شود، بلكه زنان و مردان متأهل را نيز تشويق به بى بند و بارى مى‏كند؛ و سبب گسترش هوس بازى و در نتيجه طلاق مى‏شود.
گسترش تماس جنسى پيش از ازدواج يكى از عوامل ويرانى بنياد اصل خانواده است. اگر مردم پيش از ازدواج به آسانى بتوانند با جنس مقابل تماس جنسى داشته باشند، ديگر انگيزه تشكيل خانواده به عنوان نيازى ضرورى و عاجل او را به سوى تشكيل خانواده نخواهد كشاند. متأسفانه يكى از آثار شوم فرهنگ الحادى و جامعه سكولار تماس جنسى بدون ازدواج است كه خانواده را از ريشه تهديد مى‏كند.
اين اظهارات يك مورّخ اجتماعى است:
«كاهش نفوذ مذهب و شايد آزاديهاى جنسى منجر به افزايش تعداد زوجهايى شد كه با هم زندگى مى‏كردند و حتى داراى فرزند مى‏شدند، بدون اين كه به عقد قانونى يكديگر درآيند. خانواده، مانند جامعه بورژوازى گذشته، ديگر يك واحد كارى كه بر مبناى تقسيم كار بين شوهر نان آور و همسر خانه دار ايجاد شده باشد نبود. اين امر بويژه در كشورهايى كه به سبب شرايط اقتصادى يا نفوذ مذهب، خانواده همچنان مركز زندگى بود، سرآغاز تجديد ساختارى اساسى در جامعه اروپا به شمار مى‏رفت. البته در ساير مناطق اروپا چنين وضعيتى كمتر وجود داشت.»4
اسلام به عنوان دينى كه ابعاد مادى و معنوى، فردى و اجتماعى زندگى انسان را مورد توجه جدّى خود قرار داده است، به اين مسأله نيز عنايت داشته كه مى‏بايست با تدابيرى راه تحكيم بنياد خانواده و اساساً تشكيل خانواده را تسهيل و هموار كرده و راه‏هاى انحرافى را سدّ كند. اسلام اين ايده و ارزش را از دو راه دنبال كرده است:
1- وضع قوانين خاص اجتماعى براى روابط زن و مرد
2- هشدارهاى اخلاقى اعتقادى و تربيت نفوس و تقويت نيروى شناخت و اراده و تقوا در آنان.
اين دو عامل كه به صورت قوى و نيرومند در آموزه‏ها و دستورهاى اسلام آمده است، سبب مى‏شود كه شخص براى تأمين صحيح و سالم نيازهاى شبه غريزى خويش تلاش كند و مقدمات تشكيل خانواده را فراهم كند. چه اين كه تخلف از مرزهاى عفاف كيفر شديد الهى را در پى خواهد داشت.
در قرآن اين موضوع تحت عناوين و رهنمودها و توصيه‏هاى خاصّى ارائه شده است كه با وجود تفاوت لحن و بيان، در مجموع ايده و هدف مشتركى را دنبال مى‏كند، از آن جمله:

1- ضرورت حفظ عفاف و پرهيز از حريم شكنى

«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ.... وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظوُنَ. إِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ. فَمَنْ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَاُوْلَئِكَ هُمْ الْعَادُونَ» (مؤمنون/ 1 و 5-7)
«براستى كه مؤمنان رستگار شدند، و همانان كه پاكدامنند، مگر در مورد همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آورده‏اند، كه در اين صورت بر آنان نكوهشى نيست. پس هر كه فراتر از اين جويد، آنان از حد در گذرندگانند.»

2- بهره‏گيرى از حجاب و عفاف براى حفظ تعادل و تمايل سالم

«قُلْ لِلْمُؤْمِنيِنَ يَغُضُّوا مِنْ أبْصَارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبيِرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ. وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لاَ يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَ لاَ يُبْدِيِنَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُو لَتِهِنَّ أوْ آبائهنّ اَو آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أوْ أبْنَائِهِنَّ أوْ أبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِى إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِى أخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوْ التَّابِعينَ غَيْرِ اُوْلِى الْأَرْبَةُ مِنْ الرِّجَآلِ أَوْ الطِّفْلِ الَّذينَ لَمْ يَظْهَروُا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَ لاَ يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَميعَاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنوُنَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحوُنَ.» (نور/ 30-31)
«و به زنان با ايمان بگو: «ديدگان خود را (از هر نامحرمى) فرو ببندند و پاكدامنى ورزند و زيورهاى خود را برگردن خود آشكار نگردانند مگر آنچه كه طبعاً از آن پيداست. و بايد روسرى خود را بر گردنِ خويش (فرو) اندازند، و زيورهايشان را جز براى شوهرانشان يا پدرانشان يا پدران شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان (همكيش) خود يا كنيزانشان يا خدمتكاران مرد كه (از زن) بى‏نيازند يا كودكانى كه بر عورتهاى زنان وقوف حاصل نكرده‏اند، آشكار نكنند؛ و پاهاى خود را (به گونه‏اى به زمين) نكوبند تا آن‏چه از زينتشان نهفته مى‏دارند معلوم گردد. اى مؤمنان، همگى (از مرد و زن) به درگاه خدا توبه كنيد، تا رستگار شويد.»
مسأله عفاف آنقدر در اسلام مهم است كه رسول گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم هنگام بيعت‏گرفتن از زنان‏مسلمان، مسأله‏عفت را به‏عنوان يكى‏از مواد بيعت قرار مى‏داد.

3- پاكدامنى از تعهّدات اصلى و مهم پيمان دينى

«يَا أَيُّهَا النَّبِىُ إِذْ جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَنْ لاَ يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لاَ يَسْرِقْنَ وَ لاَ يَزنِينَ وَ لاَ يَقْتُلْنَ أَوْلاَدَهُنَّ وَ لاَ يَأْتينَ بِبُهْتَان يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لاَ يَعْصِينَكَ فِى مَعْروُفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيِمٌ» (ممتحنه/ 12)
«اى پيامبر، چون زنان با ايمان نزد تو آيند كه (با اين شرط) با تو بيعت كنند كه چيزى را با خدا شريك نسازند، و دزدى نكنند، و زنا نكنند، و فرزندان خود را نكشند، و بچه‏هاى حرامزاده پيش دست و پاى خود را با بهتان (و حيله) به شوهر نبندند، و در (كار) نيك از تو نافرمانى نكنند، با آنان بيعت كن و از خدا براى آنان آمرزش بخواه، زيرا خداوند آمرزنده مهربان است.»
از آنجايى كه مؤمنان، بايد خانواده‏اى پاك و طاهر داشته باشند، و زنان و مردان پاك، با پاكان ازدواج مى‏كنند.

4- اهميّت انتخاب همسر پاكدامن

«الْخبيثَاتُ لِلْخَبِيثينَ وَالْخَبيثُونَ لِلْخَبيِثَاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبينَ وَ الطَّيِّبوُنَ لِلطَّيِّباتِ اُوْلَئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ» (نور/ 26)
«زنان پليد براى مردان پليدند، و مردان پليد براى زنان پليد. و زنان پاك براى مردان پاكند و مردان پاك براى زنان پاك، اينان از آنچه درباره شان مى‏گويند بر كنارند، براى آنان آمرزش و روزى نيكو خواهد بود.»

5- ممنوعيّت همسرى با روسپيان و آلوده دامنان

«الزَّانِى لاَ يَنكِحُ إلاَّ زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لاَ يَنكِحُهَآ إِلاَّ زَانٍ أَوٌْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ» (نور/ 3)
«مرد زناكار، جز زن زناكار يا مشرك را به همسرى نگيرد، و زن زناكار، جز مرد زناكار يا مشرك را به همسرى نگيرد، و بر مؤمنان اين (گونه ازدواج) حرام گرديده است.»

د- گرمابخشى به روابط همسران از طريق اعطاى محبّت و مودّت ويژه به آنان

قرآن از مودّت به عنوان نعمت الهى ياد مى‏كند كه بين زن و مرد برقرار مى‏شود: «و جعل بينكم مودة» (روم/ 21) محبت مى‏تواند خانواده را از خطر اضمحلال حفظ كند، دوستى به اين معنى است كه طرفين نمى‏خواهند محبوب خود را از دست بدهند، دورى محبوب دشوار و تلخ است. خداوند مى‏فرمايد دوستى را در اساس خلقت زن و مرد قرار داده‏ايم. پس هر چيزى كه محبت را كم كند، خانواده را تهديد مى‏كند، بخصوص با آسان‏تر شدن طلاق.
محبت يكى از اساسى‏ترين نيازهاى انسان است، بدون محبت انسان نمى‏تواند شخصيت سالم و متعادلى داشته باشد. درست در زمانى كه زن مانند كالايى خريد و فروش مى‏شد، به ارث گذاشته يا تعويض مى‏شد قرآن آمد و مهمترين مسأله را در خانواده محبت قرار داد. به زن شخصيت انسانى بخشيد، و سپس ازدواج را از شكل تصاحب زن به قالب ازدواج درآورد؛ يعنى زوجيت، فردى دو تا مى‏شود. و محبت در اين ميان به عنوان يك فاكتور مهم در زندگى زناشويى مطرح شد.
در روان‏شناسى جديد محبت جايگاه ويژه‏اى دارد؛ در نظريه مزلو، محبت در سلسله نيازهاى اساسى قرار دارد.

ه - تشويق به مهرورزى و تقويت آن از طريق پاداش اخروى

انسان بلكه موجود زنده به طور طبيعى و غريزى نسبت به همسر و جفت خويش احساس لطفى دارد كه در مورد انسان اوج آن و آگاهانه آن را تحت عنوان محبت، شفقت و رحمت مى‏توان مشاهده كرد.
امّا اسلام علاوه بر تأييد اين روحيه، از طريق ظرفيّت‏هاى اعتقادى و ايمانى، در صدد تقويت آن برآمده است. قرآن شفقت نسبت به خانواده را از خصوصيات اهل بهشت مى‏داند. اين تصوير زيبا را ببينيد، بهشتيان غرق نعمات الهى و لذتهاى جاودانه و بى نقص بهشتى با هم گفت و گو مى‏كنند، از اين كه چطور شد به بهشت آمدند، مى‏گويند، ما پيش از اين در دنيا با خانواده خويش مشفق بوديم:
«قَالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِى أَهْلِنَآ مُشْفِقيِنَ. فَمَنَّ اللَّهَ عَلَيْنَا وَ وَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ. إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحيِمُ» (طور/ 26-28)
«ما پيش از اين در ميان خانواده خودمان با شفقت بوديم. پس خداوند بر ما منت نهاد و ما را از عذاب جهنم نگاهداشت.»

و- تحكيم تكوينى خانواده از طريق فرزند و تحكيم مضاعف آن از طريق حقوق و قوانين الهى

فرزند چون وجود مشترك پدر و مادر را در خود دارد، و سرنوشت او براى هر دو مهم است، سبب مى‏شود كه پدر و مادر با توجه به وجود او، برخى از ناملايمات را تحمل كرده و زود تصميم به جدايى و فروپاشى خانواده خويش نشوند.
در قرآن كريم به اين نياز انسان بارها و بارها اشاره شده است. گاه به صورت عادى و گاه به صورت ذكر نعمت الهى. يكى از اين موارد، آن جا است كه زكرياعليه السلام دعا مى‏كند:
«هُنالِكَ دَعا زَكَرِيّا رَبَّهُ، قالَ رَبِّ هَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيّةً طَيّبةً اِنّكَ سَميعُ الدُّعاء» (آل عمران/ 38)
«آن جا بود كه زكريا پروردگارش را خواند (و) گفت: «پروردگارا! از جانب خود، فرزندى پاك و پسنديده به من عطا كن، كه تو شنونده دعايى.»
و حضرت ابراهيم‏عليه السلام، كه الگوى انسان‏هاى سالم و كامل قرآنى است، از اين كه خداوند در پيرى، اسحاق و اسماعيل‏عليهما السلام را بدو عنايت كرده است شكرگزارى مى‏كند:
«الحمدُللَّهِِ الّذى وَهَبَ لى عَلَى الكِبَر إِسماعيل و إسحاق إنّ ربّى لَسَميعُ الدُّعاء» (ابراهيم/ 39)
«سپاس خداى را كه با وجود سال خوردگى، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد، به راستى پروردگار من شنونده دعا است.»
در مواردى هم خداوند، اين پديده ارزشمند را نعمت بزرگ معرفى مى‏كند. (نمل/ 72)
خداوند در قبال اين كه والدين را به گونه‏اى آفريده كه زحمت به دنيا آوردن، بزرگ كردن و مراقبت فرزندان را بر دوش بگيرند، به آنان لذّت را عطا كرده است اين لذّت با بسيارى از لذّت‏هاى ديگر قابل مقايسه و جا به جايى نيست.
ابراهام هارولد مزلو، از پيشگامان روانشناسى انسان گرا (يا به تعبير خود او نيروى سوم) كه با تولد اولين فرزندش، ديدگاه روانشناختى خود را عوض مى‏كند، مى‏گويد رفتار گرايى (بيهاوريسم) نمى‏تواند اين عواطف را تفسير كند5، يا فرانكل كه مى‏گويد از ميان كسانى كه از بازداشتگاههاى نازى رهايى يافته بودند، آنهايى كه كسى داشتند كه به آن دلخوش باشند راحت‏تر با زندگى كنار آمدند و رنجها را فراموش كردند، اما آنهايى كه در بيرون كسى منتظر آنان نبود، غالباً به زانو در آمدند، معناى داشتن كسى را كه به او دل ببنديم بهتر مى‏فهمد.6
علاقه به فرزند به عنوان يك نياز عاطفى در انسان بسيار شديد است، و قرآن در مورد حضرت ابراهيم و حضرت زكرياعليهما السلام دعاهاى پراحساسى را نسبت به درخواست فرزند مطرح مى‏كند و تجلى اوج دوستى فرزند در داستان يعقوب و يوسف‏عليهما السلام خودش را نشان مى‏دهد. در قرآن كريم ترتيب بيان مطالب معنى دار است، به تلويح اين مطلب مورد اشاره قرار گرفته است كه علاقه به فرزند، مى‏تواند پررنگتر از علاقه به خواهر و برادر، حتى والدين باشد. در سوره عبس آمده است:
«فَإِذَا جَاءَتْ الصَّاخَّةُ. يَوْمَ يَفرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيِه. وَ أُمِّهِ وَ أَبِيِهِ. وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِيِهِ. لِكُلِّ امْرِى‏ءٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيِهِ» (عبس/ 33-37)
در اين آيات از هول عظيم روز قيامت سخن به ميان آمده است كه در آن روز شخص از برادر خويش (كه دست و بازوى اوست) فرار مى‏كند، و از مادر و پدرش (كه او را به دنيا آورده، با عشق و محبت و مراقبت بزرگ كرده‏اند) و از همسر و فرزندان خويش (كه در دنيا دلبستگى اصلى او بودند) فرار مى‏كند.
اينكه قرآن از برادر آغاز مى‏كند، سپس به پدر و مادر و سپس به همسر و فرزندان مى‏رسد، به اين معنا است كه مطابق قاعده ادبى قدم به قدم درجه وابستگى بيشتر شود و تا ترقى از پايين به بالا باشد. اين واقعيت در زندگى ملموس است. يعنى اين كه توجه پدران و مادران به فرزندان خويش بيشتر از توجه به هر كس ديگرى است... لذا داشتن فرزند در زندگى مى‏تواند عامل استحكام خانواده و رابطه محكم‏ترى بين پدر و مادرش باشد، به خصوص در دنيايى كه تكيه بر محسوس است، فرزند موجودى است كه وجود خارجى و ملموس دارد، مى‏تواند خاطر والدين را به خويش معطوف كند و سبب شود كه والدين، احساس كنند يك موجود واقعى و محسوس وملموس آن دو را به هم پيوند مى‏دهد. لذا وجود فرزند، به طور طبيعى وبراى انسانهاى سالم از عوامل مهمى است كه شخص را به سوى ازدواج مى‏كشاند:
«يك نظريه جالب درباره علل ازدواج از طرف جامعه‏شناسى آلمانى مولر لير در كتاب تحول ازدواج در دوران معاصر اظهار شده است. وى خاطر نشان مى‏كند سه عامل افراد را به طرف ازدواج كشانيده است كه عبارتند از: نياز اقتصادى،ميل به فرزند و عشق»7
«در خانواده امروز امريكا طلاق نسبتاً فراوان است. قسمت اعظم طلاقها بين زوجهايى صورت مى‏گيرد كه تنها مدت كمى است ازدواج كرده‏اند. گذشته از اين در امريكا بيش از نيمى از زنان و شوهرانى كه طلاق مى‏گيرند و يا طلاق مى‏دهند از داشتن فرزند محروم هستند. بر طبق آمارى كه اداره بيمه زندگى متروپوليتن منتشر ساخته است حد متوسط طلاق بين زوجهاى بى فرزند 15/3 در هزار خانواده است. در ميان خانواده هايى كه يك فرزند دارند 11/6 در هزار و در ميان خانواده‏هايى كه دو فرزند دارند 7/6 در هزار و در ميان‏خانواده هايى كه بيش از سه فرزند دارند 4/6 در هزار است و بطور كلى 85 درصدطلاقها براى زوجهايى جارى مى‏شود كه فرزندان ندارند و يااين كه‏فقط صاحب يك فرزند هستند.»8

ز - مسدود ساختن راه‏هاى انحراف جنسى، به منظور تحكيم روابط همسرى

همجنس گرايى يا لواط، كه در نظام طبيعت - جز انسان - ديده نشده است و اين حكايت از غيرطبيعى بودن اين روشها دارد. اين عمل در هر دو طرف انحراف است و كيفر شديد الهى را در پى دارد. قرآن كريم درباره قوم لوط عذاب شديدى را در دنيا اعمال كرد و در آخرت وعده داده است.
خداوند خطاب به قوم لوط، كه آلوده به زشت‏ترين گناه در روابط جنسى بودند، تذكر مى‏دهد كه زنان براى شما آفريده شده است، چرا زنان را رها كرده و دنبال مردان مى‏رويد، آنان اين تذكر را ناشنيده گرفتند. از اين آيات بر مى‏آيد كه همجنس بازان دوره حضرت لوط نيز از تشكيل خانواده با يك زن سرباز مى‏زدند، و اين يعنى تأثير مخرب همجنس بازى بر اساس خانواده. در نهايت هم خداوند آنان را به كيفر سختى دچار مى‏كند.
«أتَأتُونَ الذُّكْرَانَ مِنْ الْعَالَمينَ. وَ تَذَروُنَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عَادوُنَ. قَالوُا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يَا لوُطُ لَتَكُونَنَّ مِنْ الُْمخْرِجيِنَ.... ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرينَ. وَأمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنذَريِنَ.» (شعراء/ 165-173)
در اين آيات همجنس بازى آنان سبب فروگذارى همسرانشان شمرده شده كه سبب شده است خانواده از هم بپاشد. و همين گناه بزرگ و عمل خلاف فطرت و مخالفت حكمت زوجيت، سبب فرود آمدن عذاب الهى مى‏شود.
در تاريخ اروپا بخصوص پس از جنگ جهانى، فرهنگ ليبراليستى در نهايت به قانونى شدن همجنس بازى منتهى شد و اثر آن نيز بر كيان خانواده از نظر تاريخ‏دانان و جامعه شناسان بدور نماند:
«عامل فرهنگى نيز به شكل كاملاً آشكار بر نرخ ازدواج تأثير مى‏گذاشت. بر روى هم، احتمال ازدواج كردن اروپاييان نسبت به دو قرن پيش بيشتر شده بود، - زيرا لازم نبود منتظر بمانند كارگاه پيشه ورى يا مزرعه‏اى خالى شود - و فرصت اشتغال مناسبى فراهم آيد. هر چند علنى‏تر شدن همجنس بازى به تدريج بر تعداد ازدواجها تأثير مى‏گذاشت.9

ح - تقسيم وظايف حقوقى و اجتماعى ميان زن و مرد بر اساس اقتضائات طبيعى

كار زنان در بيرون از خانه چند جنبه دارد:
كوچك و حقير شدن خانه دارى، فرزند دارى و شوهر دارى از نظر زن.
متكى شدن به خود، استقلال اقتصادى زن، و جرأت اقدام به درخواست طلاق.
بى حوصله شدن در كارهاى ضرورى مادرانه و همسران در منزل و حتى در صورتى كه به اين كارها بخواهد تن بدهد، و در نتيجه از عهده دادن محبت مادرانه به فرزند و محبت كافى متقابل بين زن و شوهر بر نخواهد آمد.
كار زنان در بيرون از خانه سبب خواهد شد كه زنان و مردان اجنبى در بيرون از خانه با زنان و مردان فراوان ديگر برخورد داشته و همسران خود را با آنان مقايسه كنند و درموارد فراوانى آرزو كنند كه كاش اين زن يا مرد به جاى همسر من بود.... و مواردى كه گفتگوها و شوخى‏هاى جنسى كشيده شود نيز كم نخواهد بود، بخصوص اگر حضور زنان بدون رعايت ضوابط اخلاقى و دينى، همراه با جلوه گرى و آرايشهاى زنانه باشد. اگر به خيانت نيانجامد، سبب نارضايتى از وضعيت خانوادگى خود خواهد شد، كه خود عامل مهمى در سردى روابط و يا فروپاشى آن خواهد شد.
«نسبت طلاق در ميان زنان شاغل و حرفه‏اى تقريباً دو برابر اين نسبت در ميان جمعيت زنان به طور كلى، بالغ مى‏شود. با توجه به گروه بندى اجتماعى - شغلى شوهرها، هر چه كه باشد، معلوم مى‏شود كه نرخ طلاق براى زوجهايى كه زن نيز شاغل است به مراتب از آنهايى كه زن داراى شغل نيست فراتر مى‏رود. نسبت (نرخ طلاق در گروه) اول به طور متوسط به چهار برابر (اين نرخ در گروه) دوم بالغ مى‏گردد»10
«امروزه افزايش زنان شاغل در طبقه متوسط (همان طبقه‏اى كه در گذشته زنان آن به طور سنتى فاقد «شغل رسمى و درآمدى مستقل» تلقى مى‏شدند) پديده‏اى عمده و نوين است كه به بروز تغييراتى مهم در نقشهاى زناشويى وفرزند دارى منجر شده است. زنان در تمام سطوح، و به ويژه از نظر اقتصادى، استقلال بيشترى‏يافته‏اند؛نتيجه‏اين كه‏درصورت جدايى زن و شوهر، زن مطلقه از استقلال نسبى برخوردارخواهد بود. پى‏آمد چنين وضعى همانا افزايش در تعداد زنان متقاضى طلاق بوده است.»11
خداوند حكيم كه وظيفه مادرى را به طور تكوينى و تشريعى بر عهده زن گذاشته است اين حق راهم به او داده است كه به فكر معاش نباشد، مخارج خوراك و پوشاك و نيازهاى زندگى او را برعهده مرد گذاشته است:
«وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يُتُمَّ الرِّضَاعَةَ وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْروُفِ لاَ تُكَلِّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا لاَ تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلوُدٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ فَإِنْ أَرَادَ فِصَالاً عَنْ تَرَاضَ مِنْهُمَا وَ تَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَ إِنْ أرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعوُا أَوْلاَدَكُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْروُفِ وَ اتَّقوا اللَّهَ وَاعْلَموُا أنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلوُنَ بَصيرٌ» (بقره/ 233)
اسلام با كار زن در بيرون از خانه در صورت نياز، مخالفتى ندارد، در شرايطى حتى كار زن در بيرون از خانه مى‏تواند سبب استحكام يك خانواده شود. اما در اروپا مسايل فرهنگى، مانند آزادى جنسى، همجنس بازى، مسأله مد و لباس و... نيز دست به دست هم دادند و سبب شدند كه كار زنان عاملى براى طلاق و شكست ازدواجها شود.

پی نوشت‌ها:

1- در سفرنامه جلال آل احمد به شوروى نيز به اين مسأله اشاره شده است.
2- مايكل ارجايل (Mishael argyle) سيكولوجية السعادة (روان‏شناسى خوشبختى)، ترجمه د. فيصل عبدالقادر يونس، (سلسله كتابهاى عالم المعرفة شماره 1414 )175 ق، يوليو 30/ 1993.
3- سيكلو لوجية السعادة،/ 42
4- فرانك ب. تاپسون و رابرت آلدريج، تاريخ اقتصادى و اجتماعى اروپا، ترجمه كريم پيرحياتى، چاپ اوّل، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 230 / 1375
5- دوآن شولتس، روان‏شناسى كمال، ترجمه گيتى خوشدل، چاپ پنجم، تهران، انتشارات نشر نو، 109 / 1369.
«سرانجام رويدادى كاملاً شخصى، يعنى تولد نخستين فرزندش، باعث شد اعتقادش به رفتارگرايى كاملاً واژگون شود، مزلو اين تجربه را اين چنين توصيف مى‏كند: «صاعقه‏اى كه هر چيزى را در جاى خود نهاد»، «مى‏گويم كسى كه فرزند داشته باشد، نمى‏تواند رفتارگرا باشد.» او از راز زندگى و همچنين از نداشتن تسلط موعود رفتارگرايى بر زندگى، بيمناك بود.»
6- ويكتور فرانكل، انسان در جستجوى معنى، ترجمه دكتر على اكبر معارفى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، فصل اول.
7- ساموئيل كنيگ، جامعه‏شناسى، ترجمه مشفق همدانى، چاپ ششم، تهران، كتابهاى سيمرغ، 151 / 1355.
8- همان،/ 166.
9- تاريخ اقتصادى و اجتماعى اروپا،/ 211.
10- مارتين سگالن، جامعه‏شناسى خانواده، ترجمه حميد الياسى، چاپ اول، تهران، نشر مركز، 181 / 1370.
11- همان.

مقالات مشابه

حکم ازدواج با زنان اهل کتاب در قرآن کریم.

نام نشریهقرآن، فقه و حقوق اسلامی

نام نویسندهعلی عندلیبی, رضا عندلیبی

سبک زندگی خانوادگی در قرآن و سنّت پیشوایان معصوم(ع)

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهعنایت‌الله شریفی, مهرعلی لطفی

کنترل جمعیت در جوامع اسلامی از منظر فقه امامیه

نام نشریهبلاغ مبین

نام نویسندهمسعود جهاندوست دالنجان

توليد مثل

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهحمید بیگ‌زاده جلالی