تورات

پدیدآورعلی اسدی

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 9

تاریخ انتشار1392/12/28

منبع مقاله

share 2084 بازدید

تورات:كتاب آسمانى حضرت موسى عليه السلام ، پنج سِفر نخست عهد قديم

درباره عربى يا عِبرى بودن و نيز اشتقاق و ساختارواژه تورات اختلاف است؛ فرهنگ نويسانى مانند فراهيدى (م. 170 ق.)، ابن دُرَيد (م. 321 ق.) و ابن فارِس (م. 395 ق.) كه آن را در كتاب هاى خود نياورده اند[1] به احتمال زياد تورات را از واژگان عبرى دانسته اند. زَجّاج (م. 311 ق.) از اتفاق پژوهشگران بر عبرى بودن آن و زبيدى (م. 1205 ق.) از محتمل بودن آن سخن گفته[2] و برخى واژه پژوهان قرآنى مانند آرتور جِفرى و مصطفوى بر عبرى بودن آن تصريح كرده اند.[3] به نوشته آرتور جفرى از زمان «ماراچى» دانشمندان غربى بر اين باورند كه واژه تورات از عبرى به عربى راه يافته است.[4]
در مقابل، فرّاء (م. 270 ق.)، سيبويه (م. 180 ق.) و مبرّد (م. 285 ق.) آن را از واژگان عربى، از ريشه «و ـ ر ـ ى» (وَرَت النار: آتش برافروخته شد)، به معناى نور و روشنايى و سبب نامگذارى تورات به اين نام را روشنگر و هدايتگر بودن آموزه هاى آن دانسته اند.[5] راغب اصفهانى (م. 502 ق.) و فيروزآبادى (م. 817 ق.) بى هيچ پرسشى اين ديدگاه را پذيرفته اند.[6] ابن منظور (م. 711 ق.) آن را به شكل مبسوط گزارش كرده و زبيدى (م.1205 ق.) ضمن پذيرش، آن را به جمهور نسبت داده[7] و زمخشرى (م.538 ق.) آن را استهزا و رد كرده است.[8]
كسانى كه واژه تورات را عربى پنداشته اند، درباره ساختار آن اتفاق نظر ندارند: 1. گروهى آن را در اصل تَورَيَة بر وزن تَفْعَلَة مى دانند كه «ى» آن به سبب متحرك بودن و فتحه داشتن حرف پيش از آن به «الف» بدل شده است. 2. تَوْرِيَة بر وزن تَفْعِلَة مانند «توفية» و «توصية» هم گفته اند كه در آن حرف «ر» بنا بر تلفظ قبيله طى از حالت مكسور به حالت مفتوح در آمده است (آنان جاريه را جاراة تلفظ مى كردند). 3. اصل تورات «وَوْرَيَة» بر وزن فَوْعَلَة است كه در آن «و» اول به «ت» و «ى» به سبب مفتوح بودن حرف قبلش به «الف» بدل شده است.[9] زبيدى پس از گزارش آراى گوناگون درباره ريشه و ساختار واژه تورات، احتمال عبرى بودن آن را طرح كرده، سپس يادآور مى شود كه در اين صورت بحث اشتقاق و وزن آن در زبان عربى بى معنا خواهد بود، مگر اينكه بگوييم اين واژه پس از معّرب شدن، تصريف شده است.[10]
معادل انگليسى تورات را (توراه) و آن را واژه اى عبرى دانسته اند. از زمان ترجمه هاى آرامى و يونانى عهد عتيق (قرن 3 ـ 6 ق.م.)، معناى «قانون» براى تورات مرسوم و مقبول بوده است. بعضى كاربردهاى در عهد عتيق[11] به معناى قانون يا شريعت سبب شده است تا برخى اين ترجمه را موجه بدانند[12]؛ اما بعضى از پژوهشگران متأخر يهودى بر اين باورند كه ترجمه عمومى به «قانون» يا «شريعت» نادرست و ناشى از ترجمه واژه ياد شده به (قانون، شريعت) در ترجمه يونانى «سبعينيه» است و از اين راه وارد ترجمه هاى لاتين شده است. به عقيده اين پژوهشگران تورات در درجه نخست به معناى «آموزش» و اشاره به تعليم بنى اسرائيل به وسيله خداوند است.[13]
تورات در الهيات يهودى و مسيحى و در رايج ترين كاربرد آن به 5 سِفر(كتاب) نخستِ «عهد قديم» يا همان «اسفار پنج گانه»[14] اطلاق مى شود.عهد قديم به جز تورات، مجموعه اى متعدد از كتاب هاى ديگر را نيز دربرمى گيرد. (=> ادامه همين مقاله، تورات و بخش هاى آن) اسفار پنج گانه، «تورات مكتوب» و در مقابل آن، تلمود، «تورات شفاهى» خوانده مى شود. در سنت يهودى اعتقاد بر اين بوده است كه حضرت موسى عليه السلام در شرح و تفصيل تورات، تعاليم ديگرى نيز داشته كه بعدها به صورت كتاب تلمود در آمده است.[15]
در ادبياتِ معارف اسلامى، تورات نام كتاب آسمانى حضرت موسى عليه السلام است.[16] مباحث مربوط به تاريخ، آموزه ها و تحولات تورات بازتاب گسترده اى در قرآن، احاديث و منابع اسلامى يافته است. بر اساس ديدگاه رايج اسلامى، تورات نازل شده بر حضرت موسى عليه السلام در طول تاريخ دچار تغيير و تحول شده و نسخه كنونى با آن تفاوت زيادى دارد.

عهد قديم:

«كتاب مقدس» عنوان مجموعه اى از نوشته هايى است كه به دو بخش بزرگ و كوچكِ «عهد عتيق» و «عهد جديد» قسمت مى شود.[17] عنوان «كتاب مقدس» نخستين بار به وسيله «پولُس» و تنها درباره عهد عتيق[18] و بعدها اغلب از سوى مسيحيان عرب زبان درباره مجموع دو بخش به كار رفت. [19] در بيشتر زبان هاى اروپايى براى نامگذارى كتاب مقدس از واژه هايى برگرفته از واژه يونانى Bibliaبه معناى «كتاب ها» استفاده مى شود. اين واژه در انگليسى و فرانسوى به صورت Bibleنوشته مى شود.[20] از ميان دو بخش كتاب مقدس، يهوديان فقط عهد عتيق، ولى مسيحيان هر دو بخش را كتاب آسمانى و مقدس خود مى دانند.[21] عهد عتيق و عهد جديد، اصطلاحى مسيحى است.[22] يهوديان كتاب آسمانى خود (عهد عتيق) را «تَنَخ» مى نامند. اين واژه از حروف نخست سه واژه عبرى «تورا» به معناى تورات، «نِويئيم» به معناى انبيا و «كِتوبيم» به معناى مكتوبات (با تبديل «ك» به «خ» طبق قواعد آن زبان) ساخته شده و به معناى «تورات و مكتوبات انبيا» است.[23]
واژه «عهد قديم» نخستين بار در سال 170 ميلادى به وسيله ميلتيوس[24]، اسقف ساردس درباره بخش اول كتاب مقدس و واژه «عهد جديد»در سال 200 ميلادى از سوى ترتوليان[25] براى بخش دوم آن به كار رفت.[26] البته دو مفهوم عهد جديد و قديم و نامگذارى مزبور برگرفته ازآموزه هاى خود كتاب مقدس[27] و مبتنى بر اين باور مسيحى است كه خداوند با انسان دو پيمان بسته است: قديم[28] و جديد.[29] بر اساس عهد و پيمان قديم، خداوند از انسان پيمان گرفت كه اوامر و شريعت الهى را پذيرفته، بدان گردن نهد و در اين صورت خداوند رستگارى و نجات او را تضمين خواهد كرد. كانون مركزى اين عهد كه از طريق پيامبران پيش از حضرت عيسى عليه السلام گرفته شد، پيمانى است كه با ابراهيم عليه السلام منعقد گرديد و سپس در زمان حضرت موسى* عليه السلام تجديد و تحكيم شد. دوره تاريخى اين پيمان كه نماد آن ختنه كردن و انسان هاى طرف آن، اغلب بنى اسرائيل بودند، با ظهور حضرت عيسى عليه السلام پايان پذيرفت و خداوند عهد و پيمان جديدى از طريق عيسى مسيح عليه السلام بست كه طرف آن همه آدميان هستند. بر اساس اين پيمان جديد، نجات و رستگارى انسان از طريق محبت خدا و عيسى مسيح عليه السلام به دست مى آيد؛ به اين معنا كه با اراده مهرآميز خداى پدر، خداى پسر به شكل انسان تجسم يافته، با تحمل رنج صليب، كفاره گناهان بشر و موجب نجات او گرديد. مسيحيان با اعتقاد به اين دو دوره، كتاب هاى مربوط به دوره نخست را كه درباره پيمان كهن سخن مى گويد، عهد عتيق و كتاب هاى دوره دوم را كه درباره پيمان نو سخن مى گويد عهد جديد مى نامند.[30]

دو نسخه كهن عهد قديم:

«عهد عتيق» نزديك به سه چهارم كتاب مقدس را تشكيل داده، داراى 39 يا 46 كتاب است. اختلاف مزبور از تفاوت دو نسخه قديم آن (عبرى و يونانى) سرچشمه مى گيرد. زبان اصلى عهد قديم، جز بخش اندكى از آن كه به زبان كلدانى نگارش يافته عبرى است. در قرن چهارم پيش از ميلاد و در پى اشغال فلسطين به دست اسكندر، يهوديان در سراسر امپراتورى وى پراكنده شده و با فراموشى تدريجى زبان مادرى خويش (عبرى) به زبان يونانى روى نهادند، بر همين اساس در سده سوم پيش از ميلاد، نزديك به 70 نفر از يهوديان اسكندريه به دستور «بطلميوس فيلادلفوس» (285 ـ 247 ق.م.) حاكم مصر، عهد قديم را به زبان يونانى ترجمه كردند.[31] اين ترجمه به نسخه «سبعينيه»[32] معروف و مهم ترين تفاوت آن با متن عبرى در 7 كتاب طوبيّت، يهوديّت، حكمتِ سليمان، حكمتِ يشوع بن سليمان، باروك،كتاب اول و دوم مُكابيان است. به رغم وجود اين كتاب ها در نسخه سبعينيه، متن عبرى آن ها در دست نيست؛ همچنين برخى از كتاب ها در نسخه سبعينيه نسبت به متن عبرى، افزوده هايى دارند. نسخه سبعينيه در دو قرن پيش از ميلاد و يك سده پس از آن، نزد بسيارى از يهوديان و بعدها نزد مسيحيان معتبر بود. حدود سال 100 ميلادى، شورايى از سران يهود* با رأى به رسميت 39 كتاب متن عبرى، اسفار هفت گانه موجود در ترجمه سبعينيه را غيرقانونى اعلام كرد؛ اما مسيحيان به استفاده از آن ادامه دادند تا اينكه در قرن شانزدهم، پروتستان ها نيز كه مردم را به بازگشت به ايمان كليساى صدر مسيحيت فرامى خواندند با بازگشت به متن عبرى، 7 كتاب ياد شده را غير معتبر خواندند، بنابراين يهوديان و مسيحيان پرُوتِستان[33]، فقط متن عبرى را معتبر و شمار كتاب هاى عهد قديم را 39 عدد، ولى مسيحيان كاتوليك و اُرْتُدُكْس[34] نسخه سبعينيه را قانونى و عهدقديم را داراى 46 كتاب مى دانند. اضافات سبعينيه نزد پروتستان ها، «اپوكريفا»[35] (مخفى و پوشيده) و نزد دو فرقه ديگر مسيحى «قانون ثانوى»، بهمعناى داراى اعتبار درجه دوم ياد مى شود.[36]

تقسيم بندى عهد عتيق:

دو نسخه كهن عهد قديم در ترتيب كتاب ها نيز متفاوت اند؛ نسخه عبرى به سه بخش تورات، نبييم(انبيا) و كتوبِيم(مكتوبات) تقسيم شده است. بخش تورات، 5 سِفر پيدايش، خروج، لاويان، اعداد، و تثنيه را دربرمى گيرد. بخش دوم (كتب انبيا) به دو بخش انبياى متقدم و متأخر تقسيم شده است. در قسمت نخست، كتاب هاى يُوشَع، داوران، اول و دوم سَموئيل و اول و دوم پادشاهان و در بخش دوم كتاب هاى اَشِعْيا، اِرْمِيا، حِزْقِيال، هُوْشَع، يُوئيل، عامُوس، عُوْبَدْيا، يُونُس، مِيكاه، ناحُوم، حَبَقُّوق، صَفَنْيا، حَجَّىْ، زَكَرِيا و ملاكى را شامل مى شود. بخش سوم عهد عتيق (مكتوبات) از كتاب هاى مَزامير، أمثال، اَيّوب، غَزَل غَزَل ها، رُوْت، مَراثى اِرميا، اِسْتَر، جامعه، دانيال، عَزرا، نَحَمِيا، و تواريخ اول و دوم تشكيل مى شود. برخى از اين كتاب ها به صورت شعر، برخى تاريخى و بعضى ديگر دربردارنده حكمت، پيشگويى و رؤيا هستند.[37]
اما نسخه سبعينيه به سه بخش «كتاب هاى تاريخى»، «كتاب هاى حكمت، مناجات و شعر» و «كتاب هاى پيشگويى» قسمت مى شود. بخش نخست، افزون بر اسفار پنج گانه تورات، كتاب هاى يوشع، داوران، روت، سموئيل اول و دوم، دو كتاب پادشاهان، دو كتاب تواريخ ايام، عزراء، نحيما و استر را شامل مى شود. اين بخش كه با داستان آفرينش جهان وانسان آغاز مى شود و تاريخ بنى اسرائيل را تا حدود قرن پنجم پيش از ميلاد گزارش مى كند، هر چند مطالب گوناگونى مانند شريعت و اخلاق نيز دارد، از آنجا كه بخش عمده آن تاريخ است، آن را بخش تاريخى ناميده اند. بخش دوم با 5 كتاب ايوب، مزامير، امثال، جامعه، و غزل غزل ها مشتمل بر كلمات حكيمانه، مناجات ها و اشعار و سروده هاى شاد، غمناك، شورانگيز و گاه بدبينانه است. بخش سوم نيز 17 كتاب اشعيا، ارميا، مراثى ارميا، حزقيال، دانيال، هوشع، يوئيل، عاموس، عوبديا، يونس، ميكاه، ناحوم، حبقوق، صفنيا، حجى، زكريا و ملاكى را دربرمى گيرد. در اين قسمت پيامبران بنى اسرائيل ضمن هشدار به قوم خويش، آنان را از گناهان برحذر داشته، آينده اسفناك يا خوشايندشان را پيشگويى كرده اند.[38]

تاريخ نگارش عهد قديم:

بر اساس ديدگاه رايج در سنت يهودى ـ مسيحى، مجموعه عهد قديم در مدت زمان تقريبى 1000 سال با وحى و الهام خداوند، به وسيله حضرت موسى عليه السلام و پيامبران و ديگر شخصيت هاى الهى پس از وى نگارش يافته است. تورات (اسفار پنج گانه) را حضرت موسى عليه السلام و ساير كتاب هاى عهد عتيق را كسانى نوشته اند كه اين كتاب ها در عنوان خود به آن ها منسوب اند. كتاب هايى ديگر مانند «داوران» و «پادشاهان» هم كه در عنوان آن ها نام كسى ياد نشده به يكى از شخصيت هاى قديمى منسوب اند. بنابر اين ديدگاه، «عزراء» و ديگران پس از دوران اسارت در بابل فقط به گردآورى و حفظ اين كتاب ها پرداخته اند.[39]
اما پژوهش هاى گسترده انجام گرفته درباره يكايك كتاب هاى اين مجموعه به ويژه پس از پيدايش جريان نقد تاريخى كتاب مقدس نشان مى دهد كه تاريخ نگارش و نويسندگان شمارى از آن ها نامعلوم اند و درباره شمار باقى مانده نيز ترديدها و چالش هايى بسيار جدى وجود دارند. بر اساس اين پژوهش ها، مجموعه عهد قديم در يك فرايند تدريجى از حدود سال 1500 تا 130 پيش از ميلاد به وسيله شمار زيادى از افراد تأليف و گردآورى شده است و شواهدى گوناگون به ويژه مستنداتى از خود مجموعه، نشان مى دهند كه اين كتاب ها يا دست كم همه بخش هاى آن ها نمى توانند در زمان و به وسيله كسانى نوشته شده باشند كه به آن ها منسوب اند[40]، در هر صورت عموم پژوهشگران جديد و بسيارى از دانشمندان سنتى يهودى و مسيحى بر اين باورند كه تاريخ نگارش و تدوين نهايى عهد قديم بعد از پايان اسارت بابلى (538 ق. م. دوران اسارت بخت النصر در بابل) است.[41]
مجموعه عهد قديم افزون بر فرآيند تدريجى نگارش، فرايند ديگرى را براى قانونى شدن پيموده و اين جريان به صورت پذيرش تدريجى متون عمل كرده است، بر اين اساس بخش تورات، احتمالاً در حدود سال هاى 400 پيش از ميلاد، كتاب هاى انبيا در حدود سال 200 پيش از ميلاد و بخش مكتوبات نيز حدود سال هاى 100 ميلادى بسته شده است؛ به اين معنا كه ديگر متن جديدى را براى افزودن بر آن نمى پذيرفتند.[42]

نوشت افزار:

نسخه هاى عهد قديم تا پيش از پيدايش كاغذ و صنعت چاپ، با دست روى برگه هاى پاپيروس و اغلب روى نوعى مرغوب و محكم از پوست گوسفند نوشته مى شد. با گذشت زمان و فرسوده شدن نسخه هاى كهن، نسخه هاى نو جايگزين آن ها مى شدند.[43] گزارش هاى خود عهد قديم نشان مى دهند كه در زمان حضرت موسى عليه السلام ، كتيبه ها و الواح سنگى[44] و در دوره هاى بعد كتيبه ها و الواح فلزى، سنگى و خشتى[45] و اغلب برگه هاى پاپيروس و پوست براى نگاشتن اسفار مقدس به كار مى رفتند.[46] نسخه هاى پوستين مربوط به بخش هاى گوناگون عهد عتيق در دوره هاى مختلف تاريخى و از مناطق گوناگون به وسيله كاوشگران باستانشناس يافت شده اند.[47] پارچه هاى كتانى به شكل طومارى عريض كه در دو طرف آن چوبى براى پيچيدن داشت و آن را در جلدى از پوست مى پيچيدند، وسيله ديگرى بود كه براى نگارش اسفار مقدس از آن استفاده مى شد.[48]

ترجمه هاى عهد قديم:

زبان اصلى عهد قديم، جز بخش كوچكى از آن كه به زبان كلدانى (آرامى) و يونانى نگارش يافته عبرى باستان است. درباره اينكه تورات نوشته شده در زمان حضرت موسى عليه السلام به چه زبانى بوده، داده هاى دقيقى در دست نيستند. البته برخى با توجه به يافته هاى باستانشناسى به دست آمده از صحراى سينا كه تاريخ آن را حدودا 1500 پيش از ميلاد تخمين زده اند، زبان آن را سينايى (از زبان هاى سامى و نزديك به زبان فنيقى) دانسته اند.[49] پس از ترجمه سبعينيه كه قديمى ترين ترجمه عهد عتيق به زبان يونانى است ترجمه هاى ديگرى هم به زبان يونانى صورت گرفت.[50] امروزه نسخه هاى خطى متعددى از ترجمه سبعينيه در كتابخانه ها و موزه هاى كشورهاى مختلف نگهدارى مى شوند.[51] در پى حضور درازمدت يهوديان در جوامع ديگر (مانند دوران اسارت بابلى) و نيز گسترش مسيحيت در ميان اقوام و ملل گوناگون، عهد قديم در دوره هاى مختلف تاريخى و با هدف تأمين نياز مؤمنان، به زبان هاى مختلف آرامى، سريانى، لاتينى، قبطى، حبشى، ارمنى، انگليسى، عربى و فارسى ترجمه شد.[52]

تورات و بخش هاى آن:

«تورات» در رايج ترين كاربرد آن به 5 سِفر (كتاب) نخستِ «عهد قديم» اطلاق مى شود. عنوان «سِفر تورات»[53] و «تورات»[54] در خود كتاب مقدس درباره اسفار پنج گانه يا بخشى از آن ها به كار رفته است. افزون بر آن، عناوين ديگرى نيز در اين باره به كار رفته اند. شريعت[55]، شريعت موسى[56]، سِفر موسى[57]، سِفر شريعت موسى[58]، سِفر شريعت پروردگار[59]، سِفر تورات موسى[60]، كتاب ناموس[61] و كتاب موسى[62] از اين قبيل اند.
پنج كتاب نخست عهد عتيق، از سِفرهاى پيدايش، خروج، لاويان، اَعداد و تثنيه تشكيل مى شوند. اين نام ها و عناوين پنج گانه كه به نوعى برگرفته از ترجمه سبعينيه اند، در نسخه عبرىِ عهد عتيق با نام هايى ديگر آمده اند.

1. سفر پيدايش:

داستان آفرينش آدم و حوا، برخوردارى آنان از محيطى آرام و پرنعمت و خروج و هبوطشان در پى نافرمانى، تاريخ و سرگذشت هابيل و قابيل، حضرت نوح، ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب، يوسف عليهم السلام و برادران او و سكونت آنان در مصر به گونه اى پيوسته و داستانى در سفر پيدايش آمده اند. اين كتاب كه «دوره ماقبل تاريخ يهود» (عصر آدم و نوح نبى) و دوران ابراهيم عليه السلام (حدود 1900ق.م.) تا دوره يوسف عليه السلام (حدود 1550 ق.م.) را روايت مى كند، با وفات يوسف عليه السلام در مصر پايان مى پذيرد.[63]

2. سِفر خروج:

سفر خروج در ادامه تاريخ بنى اسرائيل، با جهشى تاريخى و بدون گزارش رخدادهاى پس از وفات يوسف عليه السلام تا ولادت موسى عليه السلام ، به روايت آزار و اذيت شديد بنى اسرائيل و بردگى آنان به دست حاكمان جديد، تولد و بعثت حضرت موسى عليه السلام و درگيرى هاى وى با فرعون، ماجراى خروج بنى اسرائيل از مصر و غرق شدن فرعونيان در دريا و نافرمانى و سرگردانى 40 ساله بنى اسرائيل در بيابان مى پردازد. در اين مدت 10 فرمان آمد و حضرت موسى عليه السلام احكام ديگرى را نيز براى قوم خود آورد؛ توضيح بيشتر اينكه 10 فرمان فهرست ده گانه اى از دستورات مذهبى است كه در قالب دو لوح سنگى و سه ماه پس از خروج بنى اسرائيل از مصر در كوه سينا بر موسى عليه السلام نازل شد. اين فرمان ها محور شريعت يهود به شمار مى روند.[64]
تاريخ وقوع اين رخدادها حدود سال 1250 قبل از ميلاد است.[65]

3. سِفر لاويان:

نام سِفر لاويان از نام «سبط لاوى» گرفته شده است. كاهنان بنى اسرائيل همه از اين سبط بودند و چون اين كتاب بيشتر درباره احكام كهانت و وظايف كاهنان سخن گفته، به اين نام خوانده شده است. احكام ديگرى مانند احكام خوردنى هاى پاك و ناپاك، حلال و حرام و نيز احكام روز سَبْت (شنبه) در اين كتاب آمده اند.[66] اين كتاب اصولاً كتاب شريعت است كه شعائر و قوانين رايج در دين حضرت موسى عليه السلام را دربرمى گيرد.[67]

4. سِفر اَعداد:

سِفر اَعداد سرگذشت سرگردانى بنى اسرائيل در بيابان را بيان مى كند. آن ها در پى سرپيچى از فرمان خداوند مبنى بر نبرد با ساكنان سرزمين موعود، 40 سال سرگردان و آواره شدند. اين كتاب آمار دقيقى از شمار جمعيت اسباط بنى اسرائيل را ارائه مى دهد؛ همچنين احكام و دستورات فقهى متعددى در آن آمده اند.[68]

5. سِفر تثنيه:

تثنيه به معناى تكرار است، زيرا احكام و دستورات كتاب هاى ديگر دوباره در اين كتاب بازگو شده اند. گزارش هاى اين كتاب از پايان دوره سرگردانى بنى اسرائيل و رسيدن آنان به كنار رود اردن و مرز سرزمين موعود آغاز مى شوند. در اين مكان حضرت موسى عليه السلام احكام را براى قوم بنى اسرائيل يادآورى و جانشين خود را تعيين مى كند. در پايان اين كتاب، وفات حضرت موسى و عزادارى بنى اسرائيل براى او گزارش شده است.[69]

تاريخ نگارش تورات (اسفار پنج گانه):

درباره نويسنده و تاريخ نگارش تورات سه ديدگاه وجود دارد: بر اساس گزارش تلمود و اعتقاد دانشمندان سنتى يهود، حضرت موسى عليه السلام تورات را در كوه سينا دريافت كرد و به نگارش درآورد و آن را پس از خود به يوشع عليه السلام سپرد و يوشع آن را به پيران دانشمند و پيران به انبيا و ايشان به اعضاى انجمن كبير سپردند.[70] در اثبات اين ديدگاه به گزارش هاى خود كتاب مقدس استناد شده است.[71] برخى از اين دسته صاحب نظران، پذيرفته اند كه همه بخش هاى اسفار پنج گانه، نوشته خود حضرت موسى عليه السلام نيست؛ اما بر اين باورند كه اصل و اساس تورات نوشته هاى اوست و اگر ديگران چيزى بر آن افزوده و بخشى يا همه آن را بازنويسى كرده اند، همه با هدايت الهى و روح القدس بوده است[72]؛ همچنين صاحبان اين ديدگاه پذيرفته اند كه تورات موسى عليه السلام به وسيله نَبُوخَذ نُصَّر (بُخْتُ نُصَّر) و در زمان محاصره اورشليم در آتش سوخت و عزراء كاهن با هدايت روح القدس دوباره آن را نگاشت.[73] تورات (اسفار پنج گانه) مقدس ترين كتاب از مجموعه عهد عتيق است و فرقه سامريان كه هنوز بقاياى آنان در برخى روستاهاى فلسطين هستند، فقط وحيانى بودن اين بخش را مى پذيرند.[74]
اين ديدگاه درباره نويسنده و تاريخ نگارش تورات بعدها با نقد برخى از دانشمندان يهود روبه رو شد. ابراهيم بن عزراء (1089 ـ 1164 م.) براى نخستين بار كتابت تورات موجود (اسفار پنج گانه) به وسيله حضرت موسى عليه السلام را با زبان رمز ـ به سبب هراس از اتهام بدعتگذارى ـ رد كرد. باروخ اسپينوزا (م. 1677 م.) رمزهاى او را باز كرد و از آن استفاده كرد كه بر اساس شواهدى گوناگون از خود تورات، نويسنده آن حضرت موسى عليه السلام نيست، بلكه شخص ديگرى قرن ها پس از وى آن را نوشته است. اسپينوزا شواهد مهم تر ديگرى از تورات مى آورد كه ابن عزراء به آن توجه نكرده است.[75] او به برخى از حوادث[76] و نام هاى[77] ياد شده در تورات استناد مى كند كه بعد از زمان موسى عليه السلام پديد آمده است. گزارش زمان و مكان مرگ و دفن موسى عليه السلام ، عزادارى بنى اسرائيل براى او و جمله هايى مانند «پيامبرى مانند موسى تا به حال در بنى اسرائيل برنخاسته» و«احدى قبر او را تا امروز ندانسته است»[78] از اين قبيل اند كه نمى توانند نوشته خود حضرت موسى عليه السلام باشند.[79] اسپينوزا نتيجه مى گيرد كه تورات موسى عليه السلام غير از اسفار پنج گانه موجود، بسيار كمتر از آن و كاملاً متفاوت با آن است و نويسنده اسفار مزبور، آن را در جاى مناسب، لابه لاى نوشته هاى خود گنجانده است. به اعتقاد اسپينوزا اسفار پنج گانه پس از دوران اسارت بابلى (538 ق.م.) و به احتمال قوى به دست عزراء نوشته شده است.[80]
در قرن نوزدهم و در پى عصر روشنگرى در اروپا، درباره كتاب مقدس نيز بررسى هاى انتقادى صورت گرفت كه امروزه به «نقد تاريخى كتاب مقدس» معروف اند. پژوهشگران و نقادان كتاب مقدس در اين دوره با تجزيه و تحليل دقيق و نقادانه مجموعه تورات بر آن شدند كه اسفار پنج گانه تورات دست كم از 4 منبع اصلى در زمان هاى گوناگون به وجود آمده اند. اين ديدگاه كه به تدريج پذيرش عام يافت، نظريه «منابع تورات» ناميده شد. منابع ياد شده براى سهولت بيشتر با حروف J (: يَهُوَه اى)[81]، E (: اِلوهيمى)[82]D (: كاهنى)[83] و P (: تثنيه اى)[84] نامگذارى شدند كه هر يك بيانگر خطوطكلى يا منابع دوره اى خاص است. آمدن نام خدا در منبع نخست به صورت «يَهُوَه» و در دومى به صورت «الوهيم»، تمركز منبع سوم بر احكام معبد و كاهنان و منبع بودن چهارمى براى سفر «تثنيه» سبب اين نامگذارى هاست.[85] منابع مزبور، زبان، انديشه هاى دينى و تاريخ پيدايش متفاوتى دارند؛ منبع يهوه اى با قدمتى بيشتر، در زمان حضرت داود عليه السلام (975 ـ 1015ق.م.) و سليمان عليه السلام (933 - 975 ق.م.)، منبع الوهيمى پس از حضرت سليمان عليه السلام و تجزيه كشور يهود به شمال و جنوب، در بخش شمالى، منبع تثنيه اى در «يوشيا» (690 ـ 640 ق.م.) و منبع كاهنى در دوره اسارت بابلى نوشته شده است. بر اساس اين ديدگاه، تورات موجود (اسفار پنج گانه) پس از دوره اسارت بابلى (538 ق.م.) و از تركيب منابع ياد شده پديد آمده است.[86] البته اين نظريه با انتقاداتى نيز روبه روست.[87]
امروزه بيشتر دانشمندان سنتى يهود و مسيحى پذيرفته اند كه اسفار پنج گانه نمى تواند نوشته حضرت موسى عليه السلام باشد؛ توماس ميشل از فرقه سنّتگراى «ژزونيت» مسيحى معتقد است كه تورات، 5 سده پيش از ميلاد، به وسيله شخصى ناشناس و با الهام الهى نوشته شده است.[88] البته دليلى بر الهامى بودن آن اقامه نمى شود.

تورات از ديدگاه قرآن:

نام، تاريخ، ويژگى ها و آموزه هاى تورات بازتاب گسترده اى در قرآن يافته اند. قرآن كريم افزون بر واژه تورات، با تعابير و عناوين ديگرى مانند كتاب موسى عليه السلام ، الواح، صحف موسى عليه السلام و جز آن نيز به كتاب آسمانى حضرت موسى عليه السلام و آموزه هاى وحيانى نازل شده بر وى اشاره كرده است. نسبت اين عناوين با تورات، مورد توجه و اهتمام مفسران قرار گرفته است؛ همچنين تنوع تعابير قرآن در اين باره و چرايى آن مى تواند پرسش برانگيز و جالب توجه باشد.

بسامد و طبقه بندى آيات:

بررسى آيات نشان مى دهد كه قرآن كريم از عناوينى متفاوت براى اشاره به تعاليم وحيانى نازل شده بر حضرت موسى عليه السلام و كتاب مقدس يهوديان استفاده كرده است. اين عناوين را مى توان به نوعى بازتابى از تكامل و تحول تاريخى در كتاب ياد شده و عناوين اطلاق شده بر آن دانست؛ همچنين تفاوت تعابير و عناوين به كار رفته به سبب جهات مختلفى است. اين عناوين و تعابير براساس ترتيب تاريخى عبارت اند از:

1. الواح موسى عليه السلام :

نخستين تعبيرى كه قرآن كريم براى اشاره به مجموعه مشخصى از تعاليم وحيانى نازل شده بر حضرت موسى عليه السلام به كار برده، عبارت كلى و مبهم «ما ءاتَيتُكَ» در آيه 144 اعراف/7 است. بر اساس اين آيه و آيات پيشين خداوند در ميقات از گزينش موسى عليه السلام به رسالت و همسخنى خويش سخن گفته و از او مى خواهد، آنچه را كه به وى داده است بگيرد.
سياق اين آيات و آيات بعدى نشان مى دهد كه مراد از اين تعبير مبهم، همان الواح* است؛ توضيح اينكه قرآن كريم در ادامه از الواحى ياد مى كند كه در ميقات بر حضرت موسى عليه السلام نازل شد. الواح مزبور مجموعه اى از دستورهاى كلى و كامل الهى را دربرداشت و خداوند از موسى عليه السلام خواست كه آن را با قدرت گرفته، به قوم خويش فرمان دهد تا بر اساس آن عمل كنند. (اعراف/ 7، 143 ـ 145) بر پايه گزارش كتاب مقدس نيز خداوند از موسى عليه السلام خواست تا بر فراز كوه رفته، با فراگرفتن قوانين و دستورات نوشته شده بر الواح سنگى، آن ها را به بنى اسرائيل بياموزد.[89] (=>الواح موسى)
مفسران درباره اين همانى تورات و الواح، ديدگاه يكسانى ندارند؛ بيشتر آن ها، الواح را همان تورات دانسته اند.[90] به اعتقاد دسته اى ديگر، الواح بخشى از تورات است كه پيش از آن نازل شده است.[91] نكته شايان توجهى كه مى تواند به نوعى مؤيد ديدگاه دوم نيز باشد، اين است كه آيات مربوط به نزول الواح در ضمن گزارش بخشى از تاريخِ بنى اسرائيل و ماجراى رفتن حضرت موسى عليه السلام به ميقات آمده است. اين دوره، مربوط به ماه هاى نخست پس از خروج از مصر است، بر اين اساس به احتمال زياد، الواح، فقط بخشى كوچك و در عين حال اصول آموزه هاى نازل شده بر حضرت موسى عليه السلام را دربرداشت. مفسرانى چون زمخشرى محتواى الواح را 10 آيه [10 فرمان ]دانسته اند كه در تورات وجود دارند[92]، بنابراين نام نبردن قرآن از تورات در اين دوره تاريخى، مى تواند به اين معنا باشد كه اين نام در دوره هاى بعدى بر آموزه هاى وحيانى نازل شده بر حضرت موسى عليه السلام اطلاق شد و مجموعه اى كه تورات شامل آن مى شود به مراتب كامل تر و گسترده تر از آموزه هاى الواح است.

2. كتاب موسى عليه السلام :

در شمارى از آيات، از كتاب حضرت موسى عليه السلام با همين عنوانِ «كِتاب موسى» و «الكِتاب» ياد شده است. مفسران مراد از «كتاب» ياد شده در اين آيات را تورات دانسته اند.[93] وحيانى، نعمت، روشنگر و رحمت بودن كتاب موسى عليه السلام و فرود آوردن آن براى هدايت بنى اسرائيل و فرعونيان به سوى مبدأ و معاد، مضامين اين آيات اند. (بقره/2، 53، 87؛ انعام/ 6، 154؛ مؤمنون/ 23، 49؛ قصص/ 28، 43) راهنما و رحمت بودن كتاب موسى پيش از قرآن، پيدايش اختلاف درباره آن (هود/11، /11، 110؛ فصّلت/41، 45) و پنهان كردن بخشى و آشكار ساختن بخشى ديگر از آن توسط يهود، محتواى شمار ديگرى از اين دسته آيات است. (انعام/6،91؛ هود /11، 17؛ احقاف/46، 12) اين آيات از نظر تاريخى اغلب در ارتباط با گزارش حوادث و اشاره به موضوعاتى اند كه معاصر حضرت موسى عليه السلام يا نزديك به آن روى داده اند. به نظر مى رسد عنوان كتاب موسى عليه السلام نيز همانند تورات، اشاره به مجموعه اى كامل تر و گسترده تر از الواح باشد.

3. صحف موسى عليه السلام :

صُحُف، جمع صحيفه و صحيفه به معناى قطعه اى مسطح از گِل خشك شده، سنگ، مس، چوب، پوست دباغى شده، كاغذ و مانند آن است كه در دوره هاى مختلف تاريخى، گونه اى از آن براى نوشتن به كار مى رفته است.[94] قرآن كريم دو بار از صحف موسى عليه السلام ياد مى كند. (نجم/53، 36؛ اعلى/ 87، 19) مفسران درباره مراد از آن به اختلاف گراييده و بيشتر مفسران آن را همان تورات دانسته اند.[95] كتاب موسى عليه السلام [96]، الواح موسى عليه السلام [97] و اسفار تورات[98] نيز گفته اند. برخى نيز آن را نوشته هايى غير از تورات دانسته اند كه پيش از آن نازل شده است.[99] بر اساس اين ديدگاه كه در برخى احاديث اسلامى نيز آمده، صحف موسى عليه السلام متشكل از 10 صحيفه و آموزه هاى آن متفاوت از تورات و فقط شامل پند، حكمت و موعظه بوده است.[100] مفسران همچنين«الصُّحُفِ الاولى» (اعلى/87، 18) را اشاره به كتب آسمانى پيش از قرآن از جمله تورات و انجيل دانسته اند.[101]

4. تورات:

واژه تورات، 18 بار در 16 آيه از 7 سوره قرآن به مناسبت هاى گوناگون و به صراحت ياد شده است. برخى آيات ضمن تصريح به وحيانى بودن تورات و هدايتگرى آن پيش از قرآن، ماهيت الهى و هدف نزول آن را بيان كرده اند. (آل عمران/ 3، 3) شمارى ديگر از آيات به ارتباط تورات با حضرت مسيح عليه السلام و كتاب آسمانى وى پرداخته اند؛ تصديق تورات از سوى انجيل و حضرت عيسى عليه السلام (آل عمران/3،50؛ مائده/5، 46؛ صفّ/ 61، 6) و تعليم آن به حضرت عيسى عليه السلام (آل عمران/ 3، 48؛ مائده/ 5، 110) از اين قبيل اند. اين آيات به نوعى در پى آن اند كه پيوند آيين مسيح عليه السلام با دين و كتاب آسمانى پيش از آن را بيان كنند.
بخش ديگرى از آيات به جايگاه تورات در ميان يهوديان و چگونگى تعامل گروهى از آن ها و عالمانشان با آن در دوره تاريخى پس از مسيح عليه السلام تا زمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پرداخته اند. اين آيات نشان مى دهند كه تورات تا زمان اسلام مبناى داورى پيامبران بنى اسرائيل، ربّانيان و احبار بوده است؛ همچنين گروهى از يهوديان به آن ايمان نداشته، برخلاف آن داورى كرده اند. تشبيه عالمان غير عامل به تورات، به الاغ هايى كه بار كتاب دارند، برخوردار شدن يهود از بركات زمين و آسمان در صورت عمل كردن به آموزه هاى تورات و بى ارزش بودن آن ها در غير اين صورت، مضامين برخى ديگر از اين آيات اند. (مائده/ 5، 43 - 44، 66، 68؛ جمعه/ 62، 5)
شمار ديگرى از آيات كه ناظر به دوره بعد از ظهور اسلام اند، به ارتباط تورات با قرآن كريم و پيامبر اكرم پرداخته اند. بر اساس اين آيات، از يك سو تورات درباره بعثت و ويژگى هاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، پيروان و فراگير شدن دعوت او بشارت داده است و از سوى ديگر قرآن كريم تورات را تصديق مى كند. (اعراف/7، 157؛ فتح/ 48، 29) اين آيات كه در واقع از تأييد متقابل دين حضرت موسى عليه السلام و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سخن مى گويند، پاسخ به پرسش ها و مسائلى هستند كه با پيدايش اسلام درباره اصل ارتباط دو دين ياد شده با يكديگر پديد آمدند.
با گسترش روزافزون اسلام و طرح آموزه هاى وحيانى جديد كه گاه در تعارض با تعاليم رايج يهوديت بودند، چالش هايى گوناگون در اين باره پديد آمدند. شمارى از آيات مربوط در چنين فضايى و در پاسخ به اين چالش ها و نقد برخى از عقايد رايج يهوديت، با استناد به خود تورات نازل شدند. نفى يهودى بودن حضرت ابراهيم عليه السلام (آل عمران/ 3، 65 - 67) و اثبات حلال بودن همه خوردنى ها پيش از نزول تورات و حرمت برخى از آن ها بر يهود به سبب نافرمانى آن ها با استناد به خود تورات (آل عمران/3،93) محتواى اين دسته از آيات اند. در آيه 111 توبه/9 وعده حتمى بهشت به مؤمنانى كه در راه خدا، دشمنان را كشته يا خود كشته مى شوند، از آموزه هاى تورات خوانده شده است.

5. تعابير كلى:

قرآن كريم افزون بر موارد ياد شده، در قالب برخى تعابير كلى نيز به كتاب آسمانى حضرت موسى عليه السلام و آموزه هاى وحيانى نازل شده بر وى اشاره كرده است. تعبير «ما اوتِىَ موسى» (بقره/2، 136؛ آل عمران/3، 84؛ قصص/28، 48)[102] از اين قبيل است. آيات دربردارنده اين تعبير در نقد ديدگاه اهل كتاب كه از ايمان به آموزه هاى وحيانى پيامبران خويش و انكار انبياى ديگر و آموزه هاى آنان سخن مى گفتند، نازل شده است. بر اساس اين آيات آموزه هاى وحيانى حضرت موسى عليه السلام بخشى از آموزه هاى وحيانى پيش از قرآن اند و مسلمانان بايد به آن ها نيز ايمان داشته باشند؛ همچنين با تعابيرى مانند «الَّذى بَينَ يَدَيه» (انعام/ 6، 92؛ يونس/ 10، 37؛ يوسف/12، 111) و «لِما بَينَ يَدَيهِ» (احقاف/46، 30) به كتاب هاى آسمانى پيشين از جمله تورات و تصديق آن ها از سوى قرآن اشاره شده است.[103] تعابيرى مانند «لِما مَعَهُم»[104]و «لِما مَعَكُم» (بقره/2، 41، 89، 91؛ آل عمران/3، 81؛ نساء/4،47) تعابير كلى ديگرى اند كه قرآن كريم براى اشاره به كتب آسمانى اهل كتاب مانند تورات، انجيل و جز آن ها استفاده كرده است.[105] برخى مفسران اين تعابير را اشاره به مجموع عهدين دانسته اند.[106] مخاطب و مشاراليه اين آيات نيز اهل كتابِ عصر نزول اند.
افزون بر آنچه گفته شد، گاهى تورات، از مصاديق حتمى و مورد اشاره «الكِتاب» در تركيب هايى چون «اَهل الكِتاب» (آل عمران/ 3، 64 ـ 65؛ نساء/ 4، 171) و«الَّذينَ اوتوا الكِتـبَ» (بقره/2، 146؛ نساء/4، 47، 131؛ مائده/ 5، 5) و مانند آن است. تأكيد بر باورهاى مشترك ميان اهل كتاب و مسلمانان، نقد برخى از باورهاى آنان و اثبات حقانيت برخى از آموزه هاى وحيانى قرآن با استناد به عقايد دينى و تاريخى خود اهل كتاب و نيز بيان شمارى از احكام مربوط به تعامل مسلمانان با آن ها مضامين اين دسته از آيات اند. مخاطبان اين آيات در درجه نخست يهوديان و مسيحيان شبه جزيره عرب بودند كه با عنوان اهل كتاب شناخته مى شدند؛ توضيح اينكه ساكنان شبه جزيره عرب در آستانه بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به دو گروه عمده «اهل كتاب» و «امى ها» قسمت مى شدند. (آل عمران/ 3، 20) گروه نخست كه اقليت پراكنده يهوديان و مسيحيان را شامل مى شد[107]، برخلاف دسته دوم، داراى كتاب و تعاليم دينى، فرهنگ مكتوب و نيز عالمانى آشنا به خواندن و نوشتن بودند، بر اين اساس مى توان واژه «كتاب» در تركيب هايى مانند «اَهل الكِتاب» را اشاره به مجموع «عهدين» موجود در عصر نزول نيز دانست.
از مجموع عناوين و تعابير به كار رفته درباره آموزه هاى وحيانى نازل شده بر حضرت موسى عليه السلام و كتاب مقدس يهوديان مى توان نتيجه گرفت كه الواح در همان ماه هاى نخستِ بعد از خروج بنى اسرائيل از مصر نازل شد، در حالى كه نزول آيات آغازين وحى بر حضرت موسى عليه السلام با آغاز رسالت وى، هنگام بازگشت از مدين، همزمان بود. (براى نمونه ر.ك: طه/20، 13 ـ 24) در زمان حضور آن حضرت در مصر و رويارويى هايى كه با فرعونيان داشت، همچنين پس از خروج از مصر، به ويژه در دوران سرگردانى 40 ساله بنى اسرائيل* در بيابان هاى اطراف سرزمين مقدس مجموعه وسيعى از آيات الهى بر حضرت موسى عليه السلام نازل گرديد (براى نمونه: ر. ك: بقره/2، 67 ـ 73؛ مائده/ 5، 21 ـ 26؛ اعراف/ 7، 117، 160؛ يونس/10، 87 ـ 89؛ طه/ 20، 77، 83 ـ 85؛ شعرا/ 26، 10 ـ 15، 63)، بر اين اساس مى توان گفت كه الواح همان 10 فرمان است كه تنها بخشى از تورات و اصلى ترين و كلى ترين آموزه هاى آن را دربردارد و تورات به مجموع آيات نازل شده بر آن حضرت از آغاز بعثت تا پايان عمر وى گفته مى شود. به احتمال زياد همه آيات نازل شده، در زمان خود حضرت موسى عليه السلام به نوعى مكتوب شده اند كه صحف موسى مى تواند اشاره به آن باشد.
نكته شايان توجه ديگر اينكه برخلاف آنچه در منابع حديثى و تفسيرى آمده و شهرت دارد، در هيچ يك از آيات قرآن كريم، كتاب نازل شده بر حضرت موسى عليه السلام با عنوان تورات ياد نشده است؛ با اين توضيح كه مضامينى مانند «اِنّا اَنزَلنَا التَّورةَ اِلى موسى» يا «آتينا موسى التوراة» به كار نرفته و آيات نازل شده بر وى اغلب با عنوان «الواح» و «كتاب موسى» آمده است. در حالى كه آيات نازل شده بر حضرت عيسى عليه السلام و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به صراحت با عنوان انجيل و قرآن ياد شده اند.«وقَفَّينا بِعيسَى ابنِ مَريَمَ وءاتَينـهُ الاِنجيلَ...» (حديد/57،25، 27؛ انعام/6، 19؛ يونس/10، 37)، بر اين اساس مى توان گفت كه كتاب نازل شده بر حضرت موسى عليه السلام نه در زمان خود آن حضرت بلكه به احتمال بسيار زياد در دوره هاى بعدى به نام تورات خوانده شده است.

تاريخ تورات

1. تورات، كتابى آسمانى:

قرآن كريم بعثت حضرت موسى عليه السلام را ادامه «ارسال رسل و انزال كتب» خوانده، بر نزول كتاب آسمانى بر وى تصريح مى كند. (نساء/ 4، 163 ـ 165؛ انعام/ 6، 154) قرآن هرچند نام كتاب وى را تورات نخوانده و تورات را غالبا به عنوان كتاب آسمانى قوم بنى اسرائيل و يهود ياد كرده است، بر اساس ديدگاه قريب به اتفاق مسلمانان، كتاب وى تورات نام داشته است.[108] قرآن كريم به صراحت تورات را كتابى آسمانى مى خواند كه همانند قرآن و انجيل و پيش از آن دو براى هدايت مردم از سوى خداوند نازل شده است[109]: «نَزَّلَ عَلَيكَ الكِتـبَ بِالحَقِّ مُصَدِّقـًا لِما بَينَ يَدَيهِ واَنزَلَ التَّورةَ والاِنجيل * مِن قَبلُ هُدىً لِلنّاسِ واَنزَلَ الفُرقانَ...» (آل عمران/ 3، 3 ـ 4 و نيز مائده/ 5، 44؛ انعام/ 6، 91، 154؛ اسراء/ 17، 2)، بنابراين مى توان گفت كه قرآن با تصريح به منشأ وحيانى تورات، بشرى بودن[110] آن را نفى مى كند، در نتيجه تورات موجود كه افراد بشرى، در نگارش، تدوين و تحولات آن دست داشته اند، نمى تواند، عينا همان كتاب نازل شده بر حضرت موسى عليه السلام باشد[111]؛ همچنين تورات ياد شده در قرآن، بخش هاى ديگر عهد قديم را دربرنمى گيرد.
از سوى ديگر يادكرد تورات در كنار انجيل* و قرآن* و به عنوان «كتاب»، موجوديت و واقعيت خارجى آن به عنوان مجموعه اى از تعاليم آسمانى را ثابت مى كند؛ از تورات 11 بار به عنوان زوج انجيل (آل عمران/3، 3، 48، 65؛ مائده/5، 66، 68، 110؛ اعراف /7، 157؛ توبه/9، 111) و سه بار در كنار انجيل و قرآن ياد شده است. (آل عمران/ 3، 3 - 4 و نيز مائده/ 5، 44 - 48؛ فتح/48، 29) البته، قرآن فقط نزول مجموعه اى از آيات وحيانى به نام تورات و نه كتاب به معناى شناخته شده آن را تأييد مى كند و درباره صورت مكتوب و نگارش يافتن آن در زمان حيات موسى عليه السلام به دست يا املاى وى، نفيا و اثباتا، گزارشى ندارد، هر چند بر اساس تفسيرى كه «الواح موسى» را همان تورات يا دربردارنده اصول تعاليم آن مى داند، تورات يا آموزه هاى محورى و بنيادين آن در قالب الواحى مكتوب بوده است[112] (اعراف/ 7، 144 ـ 145)؛ همچنين دسته اى از مفسران مراد از آيات 2 ـ 3 طور/52 را صورت مكتوب تورات[113] بر روى پوست[114] دانسته اند كه هنگام تلاوت گشوده مى شد: «والطّور * وكِتـبٍ مَسطور * فى رَقٍّ مَنشور». تفسير كتاب به تورات با سوگند به كوه طور (محل نزول الواح) در آيه نخست، سازگارى و تناسب بيشترى دارد.[115]

2. كيفيت نزول:

قرآن درباره نزول دفعى يا تدريجى تورات سخن صريحى ندارد؛ اما اكثر قريب به اتفاق مفسران مسلمان، معتقد به نزول دفعى تورات اند واين ديدگاه در ميان آنان بسيار مشهور و پذيرفته شده است[116]، به گونه اى كه آلوسى، ديدگاه مقابل آن را ناشى از كم اطلاعى خوانده است.[117] شمار چشمگيرى از مفسران معتقد به اين نظريه، با اقتباس از ديدگاه راغب (م.502 ق.) و زمخشرى (م. 538 ق.) كه تنزيل را بيانگر نزول تدريجى، ولى كاربرد انزال را اعم از دفعى و تدريجى دانسته اند[118]، كاربرد واژه «انزال» درباره تورات و انجيل را دليل دفعى بودن نزول آن دو مى دانند.[119] مستند اين گروه در تفاوت معنايى «انزال» و «تنزيل»، كاربرد هر دو تعبير درباره قرآن است كه اولى را اشاره به نزول دفعى آن در شب قدر و دومى را بيانگر نزول تدريجى آن در مدت 23 سال دانسته اند. دراين ديدگاه به آيه 32 فرقان/ 25 نيز استناد شده است: «وقالَ الَّذينَ كَفَروا لَولا نُزِّلَ عَلَيهِ القُرءانُ جُملَةً واحِدَةً...»؛ با اين توضيح و برداشت كه نزول دفعى تورات و انجيل در ميان مشركان قريش، مسلم و پذيرفته شده بود و آنان بر همين اساس بر پيامبر صلى الله عليه و آله خرده مى گرفتند كه چرا قرآن نيز همانند تورات يكباره بر وى نازل نشده است.[120] به اعتقاد شمارى از مفسران در آيه 48 قصص/ 28 نيز مشركان با توجه به نزول دفعى تورات بر نزول تدريجى قرآن خرده گرفته اند: «فَلَمّا جاءَهُمُ الحَقُّ مِن عِندِنا قالوا لَولا اوتِىَ مِثلَ ما اوتِىَ موسى...».[121]
در مقابل، برخى ديگر از مفسران مستندات نزول دفعى تورات را به چالش كشيده اند. در اين ديدگاه به مواردى از كاربرد قرآنى انزال و تنزيل در عكس معناى ادعا شده براى آن دو (مائده/5، 112؛ نحل/16، 16؛ فرقان/25، 25) و نيز ناسازگارى آن با لغت عرب استناد شده است.[122] آلوسى در تفسيرى تفاهم جويانه معتقد است كه قطع نظر از دفعى و تدريجى بودن، كاربرد انزال و نه تنزيل درباره تورات و انجيل دلالت مى كند كه آن دو برخلاف قرآن فقط يك نزول داشته اند[123]؛ همچنين علامه طباطبايى در ذيل آيه 32 فرقان/25 با ارائه تفسيرى متفاوت از«جُملَةً واحِدَةً» و با اشاره به عدم اعتقاد مشركان به تورات، دلالت آيه مزبور بر اعتقاد آنان به نزول دفعى آن را برنمى تابد، هرچند ذيل آيه 48 قصص/28 وجود چنين باورى در ميان آنان را مى پذيرد.[124] سرانجام ابن عاشور با آشنايى نسبتا خوبى كه درباره كتاب مقدس و تاريخ آن دارد، نزول هيچ كتاب آسمانى را به صورت يكجا و دفعى نمى پذيرد.[125] پيش از وى برخى مانند ابن الكمال نيز با تكيه بر گزارش هاى خود تورات اين ديدگاه را داشته اند. به اعتقاد وى دليل قاطعى برخلاف اين ديدگاه وجود ندارد.[126] از آنجا كه بر اساس آيات قرآن و نيز متن خود تورات (اسفار پنج گانه) وحى الهى از آغاز رسالت حضرت موسى عليه السلام تا زمان خروج از مصر و نيز پس از آن و در دوران سرگردانى 40 ساله بنى اسرائيل در بيابان هاى اطراف سرزمين مقدس بر آن حضرت نازل مى شد، ديدگاه مبتنى بر نزول تدريجى تورات تأييد مى شود. بسيارى از اين تعاليم وحيانى در تورات كنونى و قرآن كريم آمده اند. (=>همين مقاله، بسامد و طبقه بندى آيات، الواح موسى، تعابير كلى)

3. زمان نزول:

قرآن كريم درباه زمان نزول تورات سخن صريحى ندارد؛ اما ديدگاه غالب در ميان مسلمانان نزول آن را در زمان ميقات مى داند[127]؛ توضيح بيشتر اينكه بر اساس ديدگاه مبتنى بر اين همانى تورات و الواح موسى عليه السلام ، نزول تورات بعد از خروج بنى اسرائيل از مصر و پس از 40 شب عبادت حضرت موسى عليه السلام در ميقات و بالاى كوه طور بوده است[128]: «ووعَدنا موسى ثَلـثينَ لَيلَةً واَتمَمنـها بِعَشرٍ فَتَمَّ ميقـتُ رَبِّهِ اَربَعينَ لَيلِةً... * ولَمّا جاءَ موسى لِميقـتِنا... * قالَ يـموسى اِنّى اصطَفَيتُكَ عَلَى النّاسِ بِرِســلـتى وبِكَلـمى فَخُذ ما ءاتَيتُكَ ... * وكَتَبنا لَهُ فِى الاَلواحِ مِن كُلِّ شَى ءٍ مَوعِظَةً ...» (اعراف/ 7، 142 ـ 145)؛ اما براساس قراينى كه قبلاً براى نزول تدريجى تورات ياد شد، آيات آن از آغاز تا پايان دوره رسالت حضرت موسى عليه السلام نازل شده اند.

4. هدف نزول:

بر اساس آيه 43 قصص/ 28 پس از نابودى امت هاى پيشين، خداوند به حضرت موسى عليه السلام كتاب آسمانى (تورات) داد تا مايه بينش، هدايت و تذكر مردم و رحمت براى آنان باشد:«ولَقَد ءاتَينا موسَى الكِتـبَ مِن بَعدِ ما اَهلَكنَا القُرونَ الاولى بَصائِرَ لِلنّاسِ وهُدًى ورَحمَةً لَعَلَّهُم يَتَذَكَّرون». علامه طباطبايى معتقد است كه در اين دوره تاريخى، آموزه ها و اديان الهى به مرور زمان از بين رفته بودند و نياز به نزول كتاب آسمانى جديد احساس مى شد، بر همين اساس، حكمت الهى اقتضا مى كرد تا دعوت و انذار جديدى صورت پذيرد تا با اشاره به سرگذشت اقوام پيشين و نابودى آنان در پى تكذيب آيات الهى و نيز ارائه عقايد و احكام الهى مايه عبرت، هدايت و ايمان مردم شود.[129]
قرآن كريم در جاهاى ديگر هدف از نزول كتاب بر حضرت موسى عليه السلام را هدايت بنى اسرائيل، زمينه سازى براى پرهيزگارى و ايمان آن ها به روز قيامت و لقاى پروردگار و پندآموزى معرفى مى كند: «ولَقَد ءاتَينا موسَى الكِتـبَ لَعَلَّهُم يَهتَدون». (مؤمنون/23، 49 و نيز بقره/ 2، 53، 63؛ انعام/ 6، 154؛ اعراف/ 7، 171؛ سجده/ 32، 23)

5. ويژگى هاى عمومى تورات:

قرآن كريم در وصفى كلى از كتاب حضرت موسى عليه السلام ، آن را مايه هدايت، بصيرت و رحمت الهى براى مردم مى خواند: «ثُمَّ ءاتَينا موسَى الكِتـبَ تَمامـًا عَلَى الَّذِى اَحسَنَ وتَفصيلاً لِكُلِّ شَى ءٍ وهُدىً ورَحمَةً لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِم يُؤمِنون». (انعام/6،154 و نيز ر.ك: قصص/28، 43؛ هود/ 11، 17؛ احقاف / 46،)؛ همچنين جداكننده حق از باطل، روشنگر راه و مايه تذكر و يادآورى براى پرهيزگاران و خردمندان و مايه ياد خدا (انبياء/21، 48؛ غافر/ 40، 53 ـ 54) و نيز داراى نور و مايه روشنگرى مردم معرفى شده است: «اِنّا اَنزَلنَا التَّورةَ فيها هُدىً ونورٌ». (مائده/ 5، 44 و نيز انعام/6،91) مفسران هدايت را به وجود آموزه هاى توحيدى و تنزيه خداوند از داشتن همسر، فرزند، شريك و انباز[130]، معارف مربوط به معاد[131]، تصديق و تنزيه انبيا، بشارت بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله [132]، احكام الهى و ادله آن[133] تفسير كرده اند. قرآن كريم نيز مايه هدايت خوانده شده است. (بقره2/،2) فهميدن اين معنا و توجه به آن مى تواند در فهم وصف تورات به مايه هدايت بودن بسيار راهگشا باشد، چنان كه در تفسير اشتمال تورات بر نور، آن را اشاره به بيان احكام شرعى[134]، ادله، مثل ها، فضايل و ارزش هاى رهنمون به سوى حق[135] و زدودن تاريكى هاى جهل و نادانى[136] از سوى تورات معنا كرده اند و مراد از وجود موعظه در آن را، فرمان هاى الهى مبنى بر پرهيز از گناه و انجام عبادات و پند و اندرزهاى شيوا و رسا گفته اند.[137]

آموزه هاى تورات:

قرآن كريم، گاه با برخى اوصاف كلى و گاه با يادكرد پاره اى از احكام و آموزه هاى اخلاقى و اعتقادى مشخص، تصويرى نسبتا كامل، از ويژگى هاى عمومى و محتواى تورات و آموزه هاى وحيانى حضرت موسى عليه السلام به دست مى دهد و كتاب حضرت موسى عليه السلام را بيانگر همه معارف مورد نياز مردم مى شناساند: «ثُمَّ ءاتَينا موسَى الكِتـبَ تَمامـًا عَلَى الَّذِى اَحسَنَ وتَفصيلاً لِكُلِّ شَى ءٍ». (انعام/6، 154) در تفسير آيه گفته اند كه كتاب هاى آسمانى پيش از حضرت موسى عليه السلام تنها شامل اصول و كلياتى از آموزه ها و شرايع الهى بودند و مراد از «كُلِّ شَى ءٍ» بيان تفصيلى جزئيات آن اصول و كليات است كه كتاب حضرت موسى عليه السلام بر اساس نياز بنى اسرائيل به تبيين آن ها پرداخت.[138] افزون بر موارد ياد شده، قرآن كريم بسيارى از تعاليم وحيانى حضرت موسى عليه السلام رانيز گزارش كرده است. هر چند قرآن اشاره اى به آمدن بسيارى از اين آموزه ها در كتاب حضرت موسى عليه السلام نكرده است، در صورتى كه تورات را مجموع تعاليم وحيانى نازل شده بر آن حضرت بدانيم، آموزه هاى ياد شده نيز قطعا بخشى از تعاليم كتاب وى خواهند بود. اين آموزه ها، حوزه هاى مختلف خداشناسى، معادشناسى، نبوت، احكام، اخلاق و تاريخ را دربرمى گيرند:

1. خداشناسى:

قرآن كريم در تصويرى كلى، خداشناسى تورات را توحيدى مى خواند. بر اساس آيات قرآن، توحيد در ربوبيت، الوهيت و عبوديت، نخستين آموزه هاى وحيانى نازل شده بر حضرت موسى عليه السلام و اصلى ترين آن ها بودند: «فَلَمّا اَتـها نودِىَ يـموسى * اِنّى اَنَا رَبُّكَ فَاخلَع نَعلَيكَ اِنَّكَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُوًى * واَنَا اختَرتُكَ فَاستَمِع لِما يوحى * اِنَّنى اَنَا اللّهُ لا اِلـهَ اِلاّ اَنَا فَاعبُدنى ...» (طه/ 20، 11 ـ 14)، چنان كه در جاى ديگر دعوت به پرستش خداى يگانه و نفى خدايان دروغين را يكى از آموزه هاى بنيادين كتاب آسمانى بنى اسرائيل (تورات) مى خواند:«واِذ اَخَذنا ميثـقَ بَنى اِسرءيلَ لا تَعبُدونَ اِلاَّاللّهَ... اَفَتُؤمِنونَ بِبَعضِ الكِتـبِ وتَكفُرونَ بِبَعضٍ...» (بقره/2، 83، 85)؛ همچنين در آيه 2 اسراء/ 17 كتاب حضرت موسى عليه السلام وسيله هدايت بنى اسرائيل براى پرهيز از اتكال بر غير خدا معرفى شده است: «وءاتَينا مُوسَى الكِتـبَ وجَعَلنـهُ هُدًى لِبَنى اِسرءيلَ اَلاّ تَتَّخِذوا مِن دونى وَكيلا». اين آيه دعوت به توحيد در توكل را مى رساند. در 24 انبيا/ 21، نفى الوهيت خدايان دروغين و مطالبه دليل از مشركان و بت پرستان براى اثبات باورهاى خويش از سخنان و آموزه هاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و انبياى پيش از او خوانده مى شود: «اَمِ اتَّخَذوا مِن دونِهِ ءالِهَةً قُل هاتوا بُرهـنَكُم هـذا ذِكرُ مَن مَعِىَ وذِكرُ مَن قَبلى ...». بيان خالقيت و ربوبيت تكوينى خداوند با اشاره به مصاديق مختلف آن از ديگر آموزه هاى خداشناختى توحيدى است كه در صحف موسى (تورات)[139] آمده است: «اَم لَم يُنَبَّأ بِما فى صُحُفِ موسى... واَنَّهُ هُوَ اَضحَكَ واَبكى * واَنَّهُ هُوَ اَماتَ واَحيا * واَنَّهُ خَلَقَ الزَّوجَينِ الذَّكَرَ والاُنثى * مِن نُطفَةٍ اِذا تُمنى * واَنَّ عَلَيهِ النَّشاَةَ الاُخرى * واَنَّهُ هُوَ اَغنى واَقنى * واَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعرى * واَنَّهُ اَهلَكَ عادًا اَلاولى * وثَمودًا فَما اَبقى...». (نجم/53، 36، 43 ـ 54) بنابر آموزه هاى ياد شده كه قرآن به آمدن آن در صحف موسى عليه السلام تصريح مى كند، آفرينش، ربوبيت تكوينى، الوهيت و تدبير امور آفريدگان منحصرا در اختيار خداست و او در اين زمينه هيچ شريك و انبازى ندارد.[140] معرفى تزكيه نفس، ياد خدا و نماز خواندن به عنوان زمينه هاى رستگارى انسان آموزه ديگر توراتى در حوزه خداشناسى توحيدى است: «قَد اَفلَحَ مَن تَزَكّى * وذَكَرَ اسمَ رَبِّهِ فَصَلّى * ... اِنَّ هـذا لَفِى الصُّحُفِ الاولى * صُحُفِ اِبرهيمَ وموسى». (اعلى/87، 14 ـ 15، 18 ـ 19)

2. معادشناسى:

قرآن كريم در حوزه معادشناسى نيز تصويرى كلى و نسبتا كامل از موزه هاى وحيانى حضرت موسى عليه السلام و كتاب وى ارائه مى كند. بر اساس آيات قرآن، خداوند دادن كتاب به حضرت موسى عليه السلام را كامل كردن نعمت خويش بر نيكوكاران[141] و مايه رحمت و هدايت آنان مى خواند؛ باشد كه به وسيله آموزه هاى معادشناختى، زمينه ساز ايمان آن ها به ديدار پروردگار، يعنى روز رستاخيز گردد[142]:«ثُمَّ ءاتَينا موسَى الكِتـبَ تَمامـًا عَلَى الَّذِى اَحسَنَ وتَفصيلاً لِكُلِّ شَى ءٍ وهُدىً ورَحمَةً لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِم يُؤمِنون». (انعام/ 6، 154) برپايه گزارش قرآن، حتمى بودن وقوع قيامت، كيفر و پاداش انسان ها به سبب كارهاى نيك و بد و هشدار درباره تكذيب قيامت و غفلت از آن، از نخستين آموزه هاى نازل شده بر حضرت موسى عليه السلام بودند: «اِنَّ السّاعَةَ ءاتِيَةٌ اَكادُ اُخفيها لِتُجزى كُلُّ نَفسٍ بِما تَسعى * فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنها مَن لا يُؤمِنُ بِها واتَّبَعَ هَوهُ فَتَردى». (طه/20، 15 ـ 16)
مرگ انسان و رستاخيز و زنده شدن دوباره او به دست خداوند از ديگر آموزه هاى معادشناختى حضرت موسى عليه السلام است كه هنگام دعوت فرعون به يگانه پرستى و معرفى خداى يگانه به وى مطرح شد: «مِنها خَلَقنـكُم وفيها نُعيدُكُم ومِنها نُخرِجُكُم تارَةً اُخرى». (طه/ 20، 55)
بازگشت نهايى انسان به سوى خداوند، ثواب و عقاب براى اعمال انسان در آخرت و اينكه در آن روز هركسى تنها از نتيجه تلاش خويش بهره مند شده، هيچ كس بار گناه ديگرى را بر دوش نخواهد كشيد، از آموزه هاى مهم و به نسبت جزئى تر صحف حضرت موسى عليه السلام در حوزه معادباورى اند: «اَفَرَءَيتَ الَّذى تَوَلّى * واَعطى قَليلاً واَكدى * اَعِندَهُ عِلمُ الغَيبِ فَهُوَ يَرى * اَم لَم يُنَبَّأ بِما فى صُحُفِ موسى... اَلاّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ اُخرى * واَن لَيسَ لِلاِنسـنِ اِلاّ ما سَعى * واَنَّ سَعيَهُ سَوفَ يُرى * ثُمَّ يُجزهُ الجَزاءَ الاَوفى * واَنَّ اِلى رَبِّكَ المُنتَهى... واَنَّ عَلَيهِ النَّشاَةَ الاُخرى...». (نجم/53، 33 ـ 36، 38 ـ 42، 47)[143] سياق آيات، مويد گزارش هاى رسيده درباره شأن نزول آن هاست كه براساس آن ها يكى از مسلمانان براى آمرزش گناهان خود، مال فراوانى انفاق مى كرد. برخى ضمن هشدار درباره تمام شدن دارايى، به وى گفتند كه اگر به جاى انفاق زياد، بخشى از اموال خود را به او دهد، وى همه گناهان او را بر عهده مى گيرد. هنگامى كه او از انفاق دست كشيد، اين آيات نازل شد كه وى از كجا مى داند كه اموالش با انفاق كردن پايان پذيرفته يا ديگران مى توانند گناهان او را بر دوش كشند؟ مگر او علم غيب دارد؟ آن گاه در نفى پندارهاى وى، آموزه هاى معادشناختى و آمدن آن ها در صحف حضرت ابراهيم عليه السلام و موسى عليه السلام ياد شده است.[144] وعده خداوند مبنى بر پاداش بهشت براى مؤمنان نيز از آموزه هاى صريح تورات به روايت قرآن است؛ مؤمنانى كه با جان و مال خويش در راه خدا جهاد مى كنند و در اين راه كشته مى شوند و دشمنان خدا را مى كشند: «اِنَّ اللّهَ اشتَرى مِنَ المُؤمِنينَ اَنفُسَهُم واَمولَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقـتِلونَ فى سَبيلِ اللّهِ فَيَقتُلونَ ويُقتَلونَ وَعدًا عَلَيهِ حَقـًّا فِى التَّورةِ والاِنجيلِ والقُرءانِ...». (توبه/9،111) بر اساس آموزه هاى صحف حضرت موسى عليه السلام ، جهان آخرت بهتر و پايدارتر از زندگى دنياست: «بَل تُؤثِرونَ الحَيوةَ الدُّنيا * والأخِرَةُ خَيرٌ واَبقى * اِنَّ هـذا لَفِى الصُّحُفِ الاولى * صُحُفِ اِبرهيمَ وموسى». (اعلى/87، 16 ـ 19)
آموزه هاى معادشناختى، در سخنان پيروان معاصر حضرت موسى عليه السلام نيز به چشم مى خورد. اين سخنان در واقع مى تواند بازتابى از آموزه هاى وحيانى حضرت موسى عليه السلام و كتاب آسمانى او باشد؛ سخنان ساحران فرعون پس از ايمان به موسى عليه السلام از اين قبيل است؛ آنان در پاسخ به تهديدهاى فرعون، ماندگارى هميشگى در جهنم را كيفر تبهكاران و بالاترين درجات يعنى بهشت جاودان با نهرهاى جارى را پاداش مؤمنان صالح و انسان هاى پاك دانستند: «اِنَّهُ مَن يَأتِ رَبَّه مُجرِمـًا فَاِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَموتُ فيها ولا يَحيى * ومَن يَأتِهِ مُؤمِنـًا قَد عَمِلَ الصّــلِحـتِ فَاُولـئِكَ لَهُمُ الدَّرَجـتُ العُلى * جَنّـتُ عَدنٍ تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدينَ فيها وذلِكَ جَزاءُ مَن تَزَكّى». (طه/20، 74 ـ 76) سخنان مومن آل فرعون نيز كه در پى تصميم فرعونيان براى كشتن حضرت موسى عليه السلام و در دفاع از آن حضرت گفته شده، از اين نمونه است. او كه گويا پس از ايمان ساحران فرعون، به حضرت موسى عليه السلام گرويده بود، ولى ايمان خويش را كتمان مى ساخت، آخرت را در مقايسه با دنيا، سراى پايدار خواند و از كيفر بدكاران و نيز بهشت و روزى بى حساب آن به عنوان پاداش مومنان صالح ياد كرد: «يـقَومِ اِنَّما هـذِهِ الحَيوةُ الدُّنيا مَتـعٌ واِنَّ الأخِرَةَ هِىَ دارُ القَرار * مَن عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجزَى اِلاّ مِثلَها ومَن عَمِلَ صــلِحـًا مِن ذَكَرٍ اَو اُنثى وهُوَ مُؤمِنٌ فَاُولـئِكَ يَدخُلُونَ الجَنَّةَ يُرزَقُونَ فيها بِغَيرِ حِساب». (غافر/40، 39 ـ 40)

3. نبوت:

فراخوان ايمان به انبياى الهى از آموزه هاى تورات است. تاريخ و سرگذشت برخى پيامبران و اقوام پيش از موسى عليه السلام مانند قوم نوح، عاد و ثمود در صحف او آمده است: «اَم لَم يُنَبَّأ بِما فى صُحُفِ موسى... واَنَّهُ اَهلَكَ عادًا اَلاولى وثَمودًا فَما اَبقى وقَومَ نوحٍ مِن قَبلُ اِنَّهُم كانوا هُم اَظلَمَ واَطغى والمُؤتَفِكَةَ اَهوى فَغَشـّـها ما غَشّى». (نجم/53، 36، 50 ـ 54) روايت سرگذشت اقوام ياد شده در صحف موسى عليه السلام به احتمال زياد از جمله با هدف انذار درباره پيامد تكذيب آن حضرت از سوى بنى اسرائيل و ترغيب ايمان به وى بوده است.
بشارت به آمدن برخى پيامبران پس از موسى عليه السلام از آموزه هاى ديگر تورات در اين باره است؛ بنابر نص صريح برخى آيات قرآن و نيز ظاهر برخى ديگر، خبر بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ويژگى هاى او در تورات و انجيل نازل شده از سوى خدا، آمده است. اين موضوع در ميان آموزه هاى ياد شده تورات و انجيل در قرآن برجستگى ويژه اى دارد: «اَلَّذينَ يَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِىَّ الاُمِّىَّ الَّذى يَجِدونَهُ مَكتوبـًا عِندَهُم فِى التَّورةِ والاِنجيلِ يَأمُرُهُم بِالمَعروفِ ويَنهـهُم عَنِ المُنكَرِ ويُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبـتِ ويُحَرِّمُ عَلَيهِمُ الخَبـئِثَ ويَضَعُ عَنهُم اِصرَهُم والاَغلـلَ الَّتى كانَت عَلَيهِم». (اعراف/ 7، 157) از ظاهر آيه بر مى آيد كه اوصاف سه گانه «رسول»، «نبىّ» و «اُمّى» (درس ناخوانده و خط نانوشته) همه در تورات و انجيل براى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ياد شده اند[145] و اگر آيه درصدد چنين بيانى نبود، يادكرد هر سه وصف در كنار هم كه منحصر به همين آيه است، به ويژه آوردن ويژگى سوم، نكته پيدايى نداشت[146]؛ همچنين امر به معروف و نهى از منكر، حلال كردن خوراكى هاى پاكيزه و تحريم چيزهاى ناپاك بر مردم و برداشتن بارهاى گران و غل و زنجيرها از دوش و گردن آن ها از ويژگى هايى است كه تورات و انجيل براى آن حضرت گفته اند.
بر اساس برخى ديگر از آيات قرآن، گزارش هاى تورات و انجيل درباره بعثت و ويژگى هاى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به گونه اى دقيق و روشن بوده است كه براى يهود و نصارا يا دست كم براى دانشمندان آنان هيچ ترديدى در شناخت آن حضرت و حقانيت دعوت و رسالت وى باقى نمى گذاشت[147]؛ اما گروهى از آنان بر اثر انگيزه هاى گوناگون به كتمان آن مى پرداختند: «اَلَّذينَ ءاتَينـهُمُ الكِتـبَ يَعرِفونَهُ كَما يَعرِفونَ اَبناءَهُم واِنَّ فَريقـًا مِنهُم لَيَكتُمونَ الحَقَّ وهُم يَعلَمون». (بقره/2،146) از اين آيه و همانند آن (قصص/28، 52 ـ 53) برمى آيد كه گزارش هاى ياد شده در تورات و انجيلهاى موجود در عصر نزول نيز بوده است. در غير اين صورت، يهود ونصارا با استناد بر آن به عنوان بهترين دليل، شديدا به تكذيب قرآن، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و دعوت او مى پرداختند[148]، در حالى كه شمارى از آنان به ويژه برخى از دانشمندان يهود و نصارا بر اساس بشارت هاى ياد شده و شناخت پيشين از پيامبر اكرم به وى ايمان آوردند[149]: «اَلَّذينَ ءاتَينـهُمُ الكِتـبَ مِن قَبلِهِ هُم بِهِ يُؤمِنون * واِذا يُتلى عَلَيهِم قالوا ءامَنّا بِهِ اِنَّهُ الحَقُّ مِن رَبِّنا اِنّا كُنّا مِن قَبلِهِ مُسلِمين». (قصص/ 28، 52 - 53) البته با توجه به تحريف*آميز بودن بسيارى از گزارش هاى عهد قديم، آنچه قرآن در اين باره آورده است، به طور كامل در آن وجود ندارد و آنچه يافت مى شود برخى عبارات كلى است كه قابل انطباق بر پيامبر اكرم است، در حالى كه از قرآن برمى آيد كه در تورات و انجيل به روشنى و با صراحت از آمدن پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داده شده است.[150]
در آيه 29 فتح/48 نيز از يادكرد برخى اوصاف پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و پيروان راستين او در تورات و انجيل سخن به ميان آمده است. بر اساس اين آيه در كتب ياد شده آمده است كه پيامبر و پيروانش با كافران، سرسخت و با يكديگر بسى مهربان اند؛ همچنين آنان به زراعتى تشبيه شده اند كه روز به روز رشد، بالندگى و استحكام بيشترى يافته، شگفتى كشاورزان را برمى انگيزد؛ به اين معنا كه مسلمانان نيز در آغاز اندك اند؛ اما در گذر ايام چنان بر شمار و نيروى آنان افزوده مى شود كه كافران را به خشم آورده، هراسان مى سازند[151]:«مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ والَّذينَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم تَرهُم رُكَّعـًا سُجَّدًا يَبتَغونَ فَضلاً مِنَ اللّهِ ورِضونـًا سيماهُم فى وُجوهِهِم مِن اَثَرِ السُّجودِ ذلِكَ مَثَلُهُم فِى التَّورةِ ومَثَلُهُم فِى الاِنجيلِ كَزَرعٍ اَخرَجَ شَطـٔهُ فَـٔزَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَوى عَلى سوقِهِ يُعجِبُ الزُّرّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الكُفّارَ...». (فتح/ 48، 29) مفسران در اينكه همه اوصاف ياد شده، در هر دو كتاب تورات و انجيل آمده اند يا بخشى در تورات و بخشى ديگر در انجيل، اختلاف دارند؛ شمارى از مفسران شيعه [152] و سنى[153] به پيروى از تفسيرگران نخستينى چون قتاده، ضحّاك و ابن جُبير[154]، اوصافى را كه پيش از واژه «ذلِكَ» آمده اند، ياد شده در تورات، و تشبيه به زرع و كِشته را آمده در انجيل مى دانند. طبرى در اثبات اين ديدگاه مى گويد: اگر «كَزَرعٍ» عطف بر اوصاف پيشين و به تورات هم مربوط بود، بايد همراه «واوِ» عطف مى آمد.[155] در مقابل، شوكانى، جمله«كَزَرعٍ» را مستأنفه دانسته، به پيروى از مجاهد معتقد است كه همه ويژگى هاى ياد شده از آغاز تا پايان آيه، هم در تورات و هم در انجيل آمده اند[156]، چنان كه ابو سليمان دمشقى بر اين باور است كه فقط تشبيه به زرع و كِشته در تورات و انجيل ياد شده است.[157]

4. احكام:

بررسى آيات قرآن نشان مى دهد كه تورات احكام فردى، اجتماعى، عبادى، قضايى، سياسى و نظامى مهمى را شامل بوده است و خداوند تورات را به موسى عليه السلام داد تا به بيان تفصيلى همه چيز بپردازد: «ثُمَّ ءاتَينا موسَى الكِتـبَ ... و تَفصيلاً لِكُلِّ شَى ءٍ ...». (انعام/6، 154 و نيز اعراف/ 7، 145) به عقيده مفسران، مراد بيان تفصيلى در حوزه مسائل و نيازهاى دينى و شريعت* است.[158] بعضى مفسران با اعتقاد به ارتباط اين آيه با آيات پيشين (انعام/ 6، 151 ـ 153 و نيز شورى/ 42، 13) معتقدند كه محرمات ياد شده در آيات مزبور در كتاب هاى آسمانى پيش از تورات به همين صورت كلى آمده اند؛ ولى تورات در پاسخ به نياز عصرى مخاطبانش به بيان تفصيلى آن ها پرداخته است.[159] پرهيز از شرك به خدا و كشتن فرزندان از ترس ندارى، دورى از كارهاى زشت آشكار و نهان، نكشتن بى گناهان، اجتناب از خوردن مال يتيم، كمفروشى نكردن، نيكى كردن به پدر و مادر و عادلانه سخن گفتن آموزه هايى اند كه در آيات ياد شده آمده اند.
اقامه نماز براى ياد خداوند از نخستين آموزه هاى نازل شده بر موسى عليه السلام در حوزه احكام عبادى است: «واَقِمِ الصَّلوةَ لِذِكرى». (طه/20، 14) پرهيز از بستن دروغ و دادن نسبت هاى ناروا به خداوند و نيز ستمگر خواندن كسانى كه بر اساس آموزه هاى الهى حكم نمى كنند از ديگر احكام تورات در حوزه ارتباط با خدا و دين الهى اند: «اِنّا اَنزَلنَا التَّورةَ... ومَن لَم يَحكُم بِما اَنزَلَ اللّهُ فَاُولـئِكَ هُمُ الظّــلِمون». (مائده/ 5، 44 ـ 45 و نيز اعراف/ 7، 169)
لزوم پرهيز از جنگ و درگيرى داخلى، بيرون نكردن يكديگر از خانه و كاشانه خويش، همپيمانى و همكارى نكردن با بيگانگان بر ضد يكديگر و لزوم آزاد سازى اسيران خويش با پرداخت فديه، از آموزه هاى اجتماعى تورات با رويكرد سياسى و نظامى اند[160]: «واِذ اَخَذنا ميثـقَكُم لاتَسفِكونَ دِماءَكُم ولا تُخرِجونَ اَنفُسَكُم مِن دِيـرِكُم... * اَفَتُؤمِنونَ بِبَعضِ الكِتـبِ وتَكفُرونَ بِبَعضٍ» (بقره/2، 84 - 85)، همچنان كه يكى ديگر از آموزه هاى تورات با رويكرد نظامى، جنگ و جهاد در راه خدا و وعده حتمى بهشت به مؤمنانى است كه در اين مسير، دشمنان خدا را كشته يا خود كشته مى شوند. (توبه/ 9، 111) آيه مورد اشاره را درباره صاحبان بيعت عقبه دانسته اند[161] و مفسران بر اين باورند كه وجود حكم جهاد در همه اديان آسمانى را مى رساند.[162]
احكام قصاص بخش ديگرى از آموزه هاى تورات در حوزه احكام قضايى و حقوق جزاست: «اِنّا اَنزَلنَا التَّورةَ ... * وكَتَبنا عَلَيهِم فيها اَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ والعَينَ بِالعَينِ والاَنفَ بِالاَنفِ والاُذُنَ بِالاُذُنِ والسِّنَّ بِالسِّنِّ والجُروحَ قِصاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفّارَةٌ لَهُ و...». (مائده/5، 44 - 45) اين احكام در عصر نزول قرآن وجود داشتند و پاسخگوى نياز يهوديان بودند. (مائده/ 5، 43)
تورات حتى براى تنظيم ارتباط پيروان خويش با طبيعت و پديده هاى آن نيز احكامى داشته است. بر اساس آموزه هاى تورات همه خوراكى ها پيش از نزول آن، بر بنى اسرائيل حلال بوده است: «كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنِى اِسرءيلَ اِلاّ ما حَرَّمَ اِسرءيلُ عَلى نَفسِهِ مِن قَبلِ اَن تُنَزَّلَ التَّورةُ...». (آل عمران/ 3، 93) بعدها شمارى از اين خوردنى ها به عنوان كيفر برخى از گناهان بنى اسرائيل و در قالب آموزه هاى تورات بر آنان حرام شد. (نساء/ 4، 160 ـ 161؛ انعام/6، 146) برخى از اين احكام تحريمى به وسيله حضرت مسيح عليه السلام حلال و منسوخ شدند. (آل عمران/ 3، 50)

5. اخلاق:

صحف موسى عليه السلام تزكيه نفس را مايه فلاح و رستگارى خوانده است. (اعلى/ 87، 14، 18 ـ 19) الواح موسى عليه السلام آموزه هاى پندآميز فراگيرى را كه اغلب در حوزه اخلاق جاى دارند دربرداشته است: «وكَتَبنا لَهُ فِى الاَلواحِ مِن كُلِّ شَى ءٍ مَوعِظَةً...». (اعراف/7، 145) اين نوع آموزه ها زمينه ساز تزكيه نفس هستند. انجام دادن كار نيك يكى از آموزه هاى اخلاقى تورات است. قرآن كريم بنى اسرائيل را سرزنش مى كند كه چرا به رغم خواندن تورات فقط مردم را به نيكى فرمان داده، ولى خود را از ياد مى برند: «اَتَأمُرونَ النّاسَ بِالبِرِّ وتَنسَونَ اَنفُسَكُم واَنتُم تَتلونَ الكِتـبَ». (بقره/ 2، 44)

تورات و يهود

1. جايگاه تورات در ميان يهود:

كتاب حضرت موسى عليه السلام (تورات) بعد از آن حضرت در ميان بنى اسرائيل بوده و از نسلى به نسل ديگر منتقل مى شده تا مايه هدايت مردم و تذكر خردمندان شود[163]: «ولَقَد ءاتَينا موسَى الهُدى واَورَثنا بَنى اِسرءيلَ الكِتـب * هُدًى وذِكرى لاُِولِى الاَلبـب». (غافر/40، 53 ـ 54) مفسران ذيل برخى از آيات قرآن گفته اند كه همه پيامبران الهى پس از موسى عليه السلام تا زمان حضرت عيسى عليه السلام مأمور به تبليغ تورات و عمل بر اساس آن بوده اند: «ولَقَد ءاتَينا موسَى الكِتـبَ وقَفَّينا مِن بَعدِهِ بِالرُّسُلِ».[164](بقره/2،87) تورات و آموزه هاى آن همواره جايگاهى بلند و برجسته در تاريخ و زندگى فردى و اجتماعى يهوديان داشته است. از جمله اينكه مرجع قضايى يهود به شمار مى رفته و پيامبران بنى اسرائيل و علما و احبار يهود بر اساس تعاليم آن در ميان مردم داورى مى كرده اند: «اِنّا اَنزَلنَا التَّورةَ فيها هُدىً ونورٌ يَحكُمُ بِهَا النَّبِيّونَ الَّذينَ اَسلَموا لِلَّذينَ هادوا والرَّبّـنِيّونَ والاَحبارُ بِمَا استُحفِظوا مِن كِتـبِ اللّهِ وكانوا عَلَيهِ شُهَداءَ». (مائده/5، 44) قرآن كريم در برخى آيات از تلاوت شايسته كتاب آسمانى به وسيله گروهى از اهل كتاب، ايمان خاشعانه آن ها به آن و عمل به آموزه هايش و نيز نفروختن آيات الهى به بهاى اندك سخن گفته و به همين سبب ضمن ستايش، به آنان وعده پاداش داده است: «واِنَّ مِن اَهلِ الكِتـبِ لَمَن يُؤمِنُ بِاللّهِ وما اُنزِلَ اِلَيكُم وما اُنزِلَ اِلَيهِم خـشِعينَ لِلّهِ لايَشتَرونَ بِـٔيـتِ اللّهِ ثَمَنـًا قَليلاً اُولـئِكَ لَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم...». (آل عمران/3، 199 و نيز بقره/2،121)
به اعتقاد برخى از مفسران آيه 30 احقاف/ 46 دلالت مى كند كه افزون بر يهوديان، گروهى از جنّ نيز به حضرت موسى عليه السلام و كتاب وى ايمان داشته اند: «واِذ صَرَفنا اِلَيكَ نَفَرًا مِنَ الجِنِّ ... قالوا يـقَومَنا اِنّا سَمِعنا كِتـبـًا اُنزِلَ مِن بَعدِ موسى مُصَدِّقـًا لِما بَينَ يَدَيهِ...».[165]

2. اختلاف درباره تورات:

قرآن كريم در برخى از آيات خود به پيدايش اختلاف درباره كتاب تورات حضرت موسى عليه السلام اشاره مى كند: «ولَقَد ءاتَينا موسَى الكِتـبَ فَاختُلِفَ فيهِ... واِنَّهُم لَفى شَكٍّ مِنهُ مُريب». (هود/11، 110؛ فصّلت/ 41، 45) بيشتر مفسران اختلاف و ترديد ياد شده را مربوط به يهوديان معاصر حضرت موسى عليه السلام دانسته و گفته اند كه گروهى از آنان تورات را تصديق كرده، گروهى ديگر به تكذيب و انكار آن پرداختند. بر اساس اين تفسير، آيه در مقام دلدارى دادن به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است، چرا كه گروهى از قوم وى نيز به تكذيب كتاب آسمانى وى پرداخته، دسته اى ديگر به آن ايمان آوردند[166]؛ اما برخى مفسران، اختلاف و ترديد مزبور را مربوط به يهوديانى دانسته اند كه بسيار متاخر از حضرت موسى عليه السلام بودند، بر اين اساس تورات اصلى در ماجراى يورش بُخْتُ نُصَّر به بيت المقدس و آتش زدن آن، نابود شد و تورات موجود پس از دوران اسارت بابلى و به وسيله عزراى كاهن نگارش يافته است، بنابراين چون سند تورات كنونى به يك نفر بازمى گردد و اطمينان آور نيست، زمينه اختلاف و ترديد درباره آن پديد آمد.[167]

3. كتمان آموزه هاى تورات:

بر اساس آيات قرآن، خداوند از يهود و عالمان آن ها پيمان گرفت تا تعاليم تورات را براى مردم بيان كرده، از كتمان و پنهان سازى آن بپرهيزند، با اين حال گروهى از يهود و دانشمندان آنان به ملاحظاتى و در برابر بهايى اندك بخشى از آموزه هاى تورات را ناديده گرفته، كتمان مى كردند: «واِذ اَخَذَ اللّهُ ميثـقَ الَّذينَ اُوتوا الكِتـبَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنّاسِ ولا تَكتُمونَهُ فَنَبَذوهُ وراءَ ظُهورِهِم واشتَرَوا بِهِ ثَمَنـًا قَليلاً». (آل عمران/3،187 و نيز: بقره/2، 159، 174 ـ 175؛ آل عمران/3، 71، 77) در آياتى به كتمان بخشى از آموزه هاى تورات و ديگر كتب آسمانى از سوى يهوديان اشاره شده است. اين آموزه ها اغلب به بشارت درباره بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مربوط بود كه كتمان آن از سوى يهوديان معاصر آن حضرت صورت مى گرفت. (براى نمونه ر.ك: بقره/ 2، 41 ـ 42، 159، 174؛ آل عمران/ 3، 187 ـ 188)؛ از جمله در سوره انعام به اين برخورد ابزارى و گزينشى با آموزه هاى كتاب حضرت موسى عليه السلام اشاره شده است: «قُل مَن اَنزَلَ الكِتـبَ الَّذى جاءَ بِهِ موسى نورًا وهُدىً لِلنّاسِ تَجعَلونَهُ قَراطيسَ تُبدونَها وتُخفونَ كَثيرًا». (انعام/6،91) بر اساس اين آيه يهوديان، با نوشتن كتاب حضرت موسى عليه السلام در برگه هاى مختلف و در قالب كتاب ها و نوشته هاى پراكنده[168]، بخشى از آن را آشكار و بخش زيادى را كتمان مى كردند و آيه به نوعى آنان را توبيخ و ملامت مى كند.[169] مشهور مفسران معتقدند كه آن ها در مواجهه با اسلام، آموزه هاى مربوط به بعثت پيامبر اكرم و ويژگى هاى آن حضرت را پنهان كردند[170] و با اين كار موجب گمراهى مردم شدند، در حالى كه كتاب حضرت موسى عليه السلام براى هدايت مردم آمده بود.
قرآن كريم با سرزنش كتمان كنندگان آموزه ها و حقايق تورات، اين كار را مايه گمراهى مردم و سبب گرفتار شدن كتمان كنندگان به عذاب دردناك الهى، آتش دوزخ و لعنت خدا و مردم و محروم شدن از لطف و عنايت خدا در روز قيامت مى خواند. (بقره/ 2، 159، 174 ـ 175؛ آل عمران/ 3، 71، 77)

4. عمل نكردن به آموزه هاى تورات:

آيات قرآن نشان مى دهند كه همواره گروهى از يهود و عالمان آن ها در دوره هايى از تاريخ زندگى خويش آموزه هاى تورات را ناديده گرفته و به آن كفر ورزيده اند. نخستين كفرورزى بنى اسرائيل به آموزه هاى وحيانى حضرت موسى عليه السلام و ناديده گرفتن آن در ماه هاى آغازين پس از خروج از مصر و نزد كوه طور بوده است؛ زمانى كه خداوند از آنان پيمان گرفت كه كتاب داده شده را به جد و جهد گرفته، به آموزه هاى آن گوش فرا دهند؛ ولى آنان به سبب كفر خويش به گوساله پرستى گراييدند. (بقره/2،93)
در برخى آيات به مواردى از تورات كه بدان عمل نمى شده به صورت جزئى تر اشاره شده است؛ در آيه 83 بقره/2 رويگردانى اكثر بنى اسرائيل از آموزه هايى چون يگانه پرستى، احسان به پدر و مادر، خويشاوندان، يتيمان و بيچارگان، همچنين خوش زبانى با مردم، اقامه نماز و پرداخت زكات گزارش شده است. اين ها از آموزه هاى مهم تورات اند كه خداوند از بنى اسرائيل پيمان گرفت كه آن ها را رعايت كنند.
يهوديان بشارت هاى تورات درباره برخى پيامبران الهى را نيز ناديده گرفته، به آن كفر ورزيدند؛ آنان برخلاف بشارت هاى تورات درباره بعثت پيامبراكرم و تأكيد آن مبنى بر ايمان به وى، آن حضرت و كتاب آسمانى او را تكذيب كردند: «ولَمّا جاءَهُم كِتـبٌ مِن عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُم وكانوا مِن قَبلُ يَستَفتِحونَ عَلَى الَّذينَ كَفَروا فَلَمّا جاءَهُم ما عَرَفوا كَفَروا بِهِ فَلَعنَةُ اللّهِ عَلَى الكـفِرين». (بقره/2،89) قرآن كريم ناديده گرفتن بشارت هاى ياد شده را ناشى از حسادت يهوديان مى داند، زيرا پيامبر موعود برخلاف انتظار آن ها از ميان بنى اسرائيل برگزيده نشد.[171] (بقره/ 2، 90) يهوديان آموزه هاى كتاب آسمانى خود را درباره پيامبران خويش نيز ناديده مى گرفتند؛ وقتى از آنان خواسته شد كه به قرآن ايمان بياورند، آن ها گفتند كه فقط به آنچه بر خود آنان نازل شده ايمان مى آورند. قرآن كريم با اشاره به كشته شدن انبياى الهى به دست يهود، آن را دليل بى ايمانى آن ها به آموزه هاى وحيانى نازل شده بر خودشان از جمله تورات مى داند[172]: «واِذا قيلَ لَهُم ءامِنوا بِما اَنزَلَ اللّهُ قالوا نُؤمِنُ بِما اُنزِلَ عَلَينا ويَكفُرونَ بِما وَراءَهُ وهُوَ الحَقُّ مُصَدِّقـًا لِما مَعَهُم قُل فَلِمَ تَقتُلونَ اَنبِياءَ اللّهِ مِن قَبلُ اِن كُنتُم مُؤمِنِين». (بقره/2،91)
برخى آموزه هاى تورات درباره ارتباط و تعامل اجتماعى نيز ناديده گرفته مى شد؛ بر اساس گزارش قرآن كريم، خداوند در كتاب (تورات) از آنان پيمان گرفته بود كه خون يكديگر را نريزند، همديگر را از خانه و كاشانه خويش بيرون نكرده، با بيگانگان بر ضدّ يكديگر همكارى و همپيمانى نكنند؛ همچنين در صورت اسارت يكى از آنان در دست بيگانگان با پرداخت فديه او را آزاد كنند؛ اما آنان سه حكم نخست را ناديده گرفته، تنها به حكم اخير عمل مى كردند. خداوند چنين برخورد تبعيض آميزى با آموزه هاى تورات را ايمان به بخشى و كفرورزيدن به بخشى ديگر خوانده، ضمن سرزنش يهوديان، به آنان وعده عذاب مى دهد. (بقره/2، 84 ـ 85) بر اساس ديدگاه مشهور، آيات مورد اشاره درباره يهوديان بنى نضير و بنى قريظه نازل شده است. هر يك از آنان ضمن همپيمان شدن با يكى از دو قبيله مشرك اوس و خزرج، هنگام جنگ با يكديگر از همپيمان خويش يارى مى جستند.[173]
ناديده گرفتن حكم رجم زناى محصنه مورد ديگرى از عمل نكردن شمارى از عالمان يهود به آموزه هاى تورات است كه در زمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رخ داده است.[174] (مائده/5،43)
عمل نكردن يهوديان به آموزه هاى تورات با واكنش تند قرآن روبه رو شده است؛ از جمله گروهى از يهود و علماى آنان را كه به رغم تعلم و تلاوت تورات، به تعاليم آن عمل نمى كردند به چارپايانى تشبيه مى كندكه بارى از كتاب دارند؛ ولى محتواى آن هيچ سودى به حال آنان ندارد[175]: «مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلوا التَّورةَ ثُمَّ لَم يَحمِلوها كَمَثَلِ الحِمارِ يَحمِلُ اَسفارًا بِئسَ مَثَلُ القَومِ الَّذينَ كَذَّبوا بِـٔيـتِ اللّهِ ...». (جمعه/62،5)؛ همچنين در آيه 44 بقره/2 بنى اسرائيل را به سبب اينكه به رغم تلاوت كتاب آسمانى خويش، مردم را به كارهاى نيك و شايسته فراخوانده ولى خود به آن عمل نمى كنند، سرزنش كرده، تلويحا نابخرد مى خواند. شديدترين موضعگيرى قرآن در اين باره جايى است كه ناديده گرفتن آموزه هاى تورات از سوى يهوديان و عالمان آن ها را كفر و بى ايمانى و سبب آن را دنياطلبى خوانده است كه پيامدهايى چون خوارى و خفت در دنيا و عذاب سخت الهى در قيامت دارد. (بقره/2، 85 ـ 86؛ مائده/5،43)
براساس گزارش قرآن كريم همچنين شمارى از علماى يهود به رغم آگاهى از تعاليم تورات به تكذيب آن نيز دست زده اند. خداوند اين گروه را ظالم و تكذيب تورات را موجب تباهى اعمال و محروميت از هدايت الهى خوانده است. (اعراف/7، 145 - 147؛ جمعه/ 62، 5)

5. تحريف تورات:

آياتى از قرآن كريم به انواع تحريف در آموزه هاى دينى اهل كتاب ناظرند. اين آيات را مى توان به 4 دسته كلى قسمت كرد: أ. آياتى كه با كاربرد واژگان همخانواده با «تحريف»، نمونه هايى از تحريفگرى در آموزه ها و سخنان دينى و الهى، به ويژه از سوى يهود را گزارش مى كنند؛ مانند «يُحَرِّفون». (بقره/2،75؛ نساء/4، 46؛ مائده/ 5، 13، 41) واژگان ديگرى نيز كه از نظر معنايى نزديك به تحريف و بيانگر يكى از گونه هاى آن هستند، در اين گروه جاى مى گيرند؛ واژگان«يَلوونَ» (آل عمران/ 3، 78) و «لَيـًّا» (نساء/4، 46) از اين قبيل اند كه در ارتباط با تحريف كتاب مقدس يهوديان به كار رفته اند. لفظى يا معنوى بودن تحريف در اين آيات و اينكه مراد، تحريف كدام آموزه و سخن است، اغلب مورد اختلاف مفسران است. بر اساس يك ديدگاه موارد ياد شده ناظر به تحريف تورات اند. )تحريف)
ب. آياتى كه صراحتا پاره اى از آموزه هاى وحيانى تورات و انجيل نازل شده بر موسى و عيسى عليهماالسلام را گزارش مى كنند، در حالى كه اين آموزه ها دست كم به آن صراحت هرگز در كتاب مقدس (عهدين) كنونى يافت نمى شوند؛ آياتى كه از يادكرد صريح ويژگى ها و بشارت آمدن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در تورات و انجيل خبر مى دهند، از اين قبيل اند. (اعراف/7، 157؛ فتح/48،29)
ج. آياتى كه ضمن انتساب پاره اى از باورهاى شرك آميز، گزارش ها و عقايد تاريخى به يهود و نصارا، به نقد و نفى صريح آن ها مى پردازند. (براى نمونه: ر. ك: بقره/2، 116؛ نساء/ 4، 157؛ مائده/ 5، 18) اين موارد كه به گونه اى در كتاب مقدس نيز بازتاب يافته اند[176]، نمونه هايى از تحريف در آموزه هاى تورات و ديگر كتب مقدس يهوديان به شمار مى روند.
د. آياتى كه بخش هاى مهمى از تاريخ زندگى و معجزات پيامبرانى چون ابراهيم، اسماعيل و عيسى عليهم السلام و نيز رخدادهاى مهم دينى ـ تاريخى يهوديت را گزارش مى كنند و اين به سبب اهميت بسيار فراوان آن ها در تاريخ اديان الهى و تكوين و تصحيح باورها و ارزش هاى توحيدى است (براى نمونه ر.ك: بقره/ 2، 127، 260؛ نساء/4، 157؛ انعام/6، 74 ـ 81)، بر همين اساس تورات و انجيل نازل شده نمى توانستند به آن ها بى توجه باشند؛ ولى اين گزارش ها در كتاب مقدس كنونى نيامده اند، در حالى كه در بسيارى از موارد، جزئى ترين مسائل مربوط به حوادث و شخصيت هاى دينى و سخنان آن ها را گزارش كرده اند. موارد ياد شده را مى توان به احتمال، از آموزه هايى دانست كه در يكى از مقاطع تاريخى از تورات حذف شده اند. (=> تحريف)
قرآن كريم، دنياطلبى و جلب منافع مادى و قساوت قلب را عامل تحريف تورات خوانده (بقره/ 2، 79؛ آل عمران/ 3، 77 ـ 78؛ مائده/ 5، 12 ـ 13) و ضمن تهديد تحريف كنندگان، از عذاب الهى آنان در آخرت، خوارى در دنيا، محروميت از الطاف و مواهب الهى، پاك نشدن دل هايشان از كفر و نفاق و سخن نگفتن خداوند با آن ها به عنوان پيامدهاى تحريف ياد كرده است.(بقره/ 2، 79؛ آل عمران/ 3، 77 ـ 78؛ مائده/ 5، 41)

تورات و مسيحيت:

قرآن كريم با معرّفى «ارسال رسل و انزال كتب» به عنوان يك حركت توحيدى واحد (نساء/4،163)، نگرش قومگرايانه و انحصارطلبانه به تاريخ انبيا و اديان تحريف ناشده آسمانى گذشته را رد مى كند. (بقره/2، 140) بر همين اساس است كه بعثت حضرت مسيح عليه السلام را ادامه رسالت حضرت موسى عليه السلام (بقره/ 2، 87؛ مائده/5، 44 ـ 46) و در نتيجه حضرت عيسى عليه السلام و انجيل را تصديق كننده تورات مى خواند: «وقَفَّينا عَلى ءاثـرِهِم بِعيسَى ابنِ مَريَمَ مُصَدِّقـًا لِما بَينَ يَدَيهِ مِنَ التَّورةِ وءاتَينـهُ الاِنجيلَ فيهِ هُدىً ونورٌ ومُصَدِّقـًا لِما بَينَ يَدَيهِ مِنَ التَّورةِ». (مائده/5، 46 و نيز آل عمران/3، 50؛ صفّ/61،6) تكرار تصديق و نسبت دادن آن به انجيل در كاربرد دوم، نشان مى دهد كه گواهى بر حقانيت تورات و نزول الهى آن افزون بر سخنان حضرت مسيح عليه السلام ، در آيات انجيل نيز آمده است. البته روشن است كه مراد، تورات اصلى و نازل شده بر موسى عليه السلام است كه خداوند آن را عارى از تحريفات پديد آمده، به عيسى عليه السلام تعليم داد: «ويُعَلِّمُهُ الكِتـبَ والحِكمَةَ والتَّورةَ والاِنجيل» (آل عمران/3، 48؛ مائده/5، 110)، بنابراين تصديق ياد شده، هرگز به معناى تأييد كامل تورات موجود در عصر عيسى عليه السلام و پيراسته بودن آن از تحريف نيست.[177] تصديق تورات از سوى حضرت مسيح عليه السلام در اناجيل چهارگانه موجود نيز به چشم مى خورد.[178]
شمارى از مفسران[179] با استناد به دو آيه ياد شده و همانند آن ها بر اين باورند كه انجيل نازل شده بر مسيح عليه السلام به امضا و تكميل احكام تورات تحريف ناشده پرداخته و آيين آن حضرت جز در پاره اى احكام، ناسخ شريعت موسى عليه السلام نبوده است. در انجيل متّى و از زبان عيسى عليه السلام نيز به اين مطلب تصريح شده است[180]، بر همين اساس مسيحيان، تورات (اسفار پنج گانه) و ديگر كتاب هاى عهد عتيق را نيز بخشى از كتاب مقدس خود مى دانند.[181] تصريح قرآن به تعليم تورات به عيسى عليه السلام از سوى خدا و تأكيد بر آن به عنوان نعمتى بر وى، مى تواند مؤيّد ديدگاه ياد شده باشد: «ويُعَلِّمُهُ الكِتـبَ والحِكمَةَ والتَّورةَ والاِنجيل» (آل عمران/3،48؛ مائده/5،110)؛ همچنين برخى آيات نشان مى دهد حكم گوشت و برخى ديگر از اجزاى شمارى از حيوانات كه بر اساس تورات بر قوم يهود حرام شده بود، به وسيله انجيل، نسخ شده است: «ومُصَدِّقـًا لِما بَينَ يَدَىَّ مِنَ التَّورةِ ولاُِحِلَّ لَكُم بَعضَ الَّذى حُرِّمَ عَلَيكُم».[182](آل عمران/ 3، 50 قس: انعام/ 6، 146) قرآن سبب تحريم هاى ياد شده به رغم حلال بودن آن ها را، ستمگرى، حق ستيزى و تمرد قوم يهود و به عنوان كيفر آنان معرفى مى كند. (نساء/4، 160؛ انعام/ 6، 146)

تورات و اسلام:

قرآن كريم در آياتى به بيان ارتباط خود، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و مسلمانان با تورات پرداخته است. اين آيات، نسبت دين اسلام با دين حضرت موسى عليه السلام و كتاب آسمانى آن حضرت را بيان مى كنند.

1. تصديق تورات از سوى قرآن و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله :

در آياتى قرآن كريم و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تصديق كننده همه كتاب هاى آسمانى پيشين و به طور مشخص تورات و انجيل معرفى شده اند: «واَنزَلنا اِلَيكَ الكِتـبَ بِالحَقِّ مُصَدِّقـًا لِما بَينَ يَدَيهِ مِنَ الكِتـبِ ومُهَيمِنـًا عَلَيه ...». (مائده/5، 48 و نيز بقره/2،41، 89 ـ 91، 101؛ آل عمران/ 3، 3؛ انعام/ 6، 92؛ يونس/10، 37؛ فاطر/35،31؛ احقاف/46، 12) مفسران در معناى تصديق و تأييد ياد شده به اختلاف گراييده اند[183]؛ ديدگاه نخست، آن را به معناى گواهى دادن قرآن بر نزول كتب پيشين از سوى خداوند و درستى آموزه هاى آن ها مى داند؛ با اين توضيح كه اين تأييد، هرگز به معناى تصديق همه محتويات كتاب هايى نيست كه امروزه به نام تورات و انجيل ناميده مى شوند. ديدگاه دوم تصديق ياد شده را به معناى تأييد همه يا بخشى از محتواى كتب آسمانى گذشته مى داند و ديدگاه سومى هم بر آن است كه كتاب هاى آسمانى پيشين درباره نزول قرآن از سوى خداوند خبر داده است و نزول قرآن ـ نه شهادت گفتارى آن ـ دليل درستى آن خبر غيبى و مطابق با واقع بودن و از سوى خدا بودن كتب آسمانى گذشته است.[184]
به نظر مى رسد، دقت در آيات مربوط و تفاوت تعابير مى تواند چالش ياد شده را برچيده، زمينه وحدت نظر را فراهم آورد؛ با اين توضيح كه آيات تصديق كننده را مى توان از يك جهت به دو دسته قسمت كرد: أ. آياتى كه تعابيرى چون «الَّذى بَينَ يَدَيه» و «ما بَينَ يَدَيه» دارند. اين آيات صريحا به تصديق كتاب هاى پيش از قرآن اشاره دارند و نمى توانند جز به معناى تأييد كتبى چون تورات و انجيل نازل شده باشند: «وما كانَ هـذا القُرءانُ اَن يُفتَرى مِن دونِ اللّهِ ولـكِن تَصديقَ الَّذى بَينَ يَدَيهِ وتَفصيلَ الكِتـبِ...». (بقره/2،97؛ آل عمران/3،3؛ مائده/5،48؛ يونس/10، 37 و نيز يوسف/ 12، 111؛ فاطر/ 35، 31؛ احقاف/46، 30) تصديق در اين آيات يقينا مى تواند به معناى گواهى دادن قرآن بر نزول الهى تورات و انجيل واقعى و تأييد وحيانى بودن همه آموزه هاى آن دو باشد.[185] روشن است كه تصديق به اين معنا، بشارت هاى تورات و انجيل درباره بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و نزول قرآن را نيز دربرمى گيرد. نكته شايان توجه اينكه، قرآن به عنوان يك توضيح تكميلى درباره تصديق كتاب هاى آسمانى گذشته، بر «مُهَيْمِن» بودن خود نسبت به آن ها تصريح مى كند تا از پيدايش توهم تصديق، بى هيچ دخل و تصرفى، پيشگيرى كند. مهيمن بودن قرآن را هر چند متفاوت ولى نزديك به هم معنا كرده اند.[186] برآيند اين معانى، آن است كه قرآن نسبت به كتب گذشته مسلط، فرادست و فراگير است و بر اساس آن مى تواند انواع دخل و تصرف ها را در آن ها انجام دهد، بر همين اساس آموزه هاى اصلى آن ها را حفظ و امضا، موارد حذف و تحريف شده را يادآورى و اصلاح و تعاليم تابع شرايط خاص زمان، مكان و مخاطبان را نسخ كرده است.[187]
ب. آياتى كه با تعابيرى چون «لِما مَعَكُم» و «لِما مَعَهُم» به اهل كتاب (يهود و نصارا) اشاره دارند:«يـاَيُّهَا الَّذينَ اُوتوا الكِتـبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما مَعَكُم مِن قَبلِ اَن نَطمِسَ وُجوهـًا...». (نساء/ 4، 47 و نيز بقره/ 2، 41، 91) هر چند مى توان ظاهر اين تعابير را اشاره به تورات و اناجيل و حتى كل مجموعه عهد قديم و جديد موجود در عصر نزول دانست كه در دست اهل كتاب بود، قطعا به معناى تصديق همه محتواى آن كتاب ها نيست، بلكه چنان كه برخى از آيات نيز اشعار دارد(مائده/ 5، 14)، تأييد بخشى از آموزه هاى تحريف ناشده آن هاست و اين بدان سبب است كه از جمله تورات (اسفار پنج گانه) داراى آموزه هاى ضد و نقيض و شرك آميز است و سخنان، كارها و حوادثى را به خداوند و پيامبران نسبت مى دهد كه با عقل و تعاليم توحيدى سازگار نيستند. در قرآن به مواردى از اين گزارش ها، عقايد و احكام نادرست، شرك آلود و تحريف شده، اشاره شده است.[188] (نساء/4،157،171؛ مائده/5، 17، 72 ـ 73، 116 ـ 117؛ توبه / 9، 30) )تحريف)
تأييد ضمنى و به اجمال تورات عصر نزول از برخى آيات ديگر نيز بر مى آيد؛ آيه 66 مائده/ 5 از اين قبيل است كه در ترغيب اهل كتاب براى عمل به آموزه هاى تورات و انجيل، برخوردار شدن از بركات آسمان و زمين را پيامد آن مى خواند:«ولَو اَنَّهُم اَقاموا التَّورةَ والاِنجيلَ و ما اُنزِلَ اِلَيهِم مِن رَبِّهِم لاََكَلوا مِن فَوقِهِم ومِن تَحتِ اَرجُلِهِم...». مفسران، مراد از اقامه تورات و انجيل را اعتقاد و عمل به تعاليم آن دو درباره مبدأ، معاد[189]، احكام و حدود الهى[190] و نيز اعتراف به وجود بشارت مربوط به پيامبر اكرم[191]، بدون هر گونه تحريف و كتمان[192] دانسته اند، بنابراين دست كم تورات (اسفار پنج گانه) موجود در عصر نزول، آموزه هايى از تورات نازل شده را دربرداشته است. در غير اين صورت و با توجه به فقدان تورات واقعى، دعوت به اقامه آن، توجيه خردمندانه اى نخواهد داشت.
تأييد ضمنى و اجمالى ياد شده رااز آيه 68 مائده/ 5 نيز مى توان برداشت كرد: «قُل يـاَهلَ الكِتـبِ لَستُم عَلى شَى ءٍ حَتّى تُقيموا التَّورةَ والاِنجيلَ وما اُنزِلَ اِلَيكُم مِن رَبِّكُم...». در شأن نزول آيه گفته اند[193] كه گروهى از يهوديان، پس از پاسخ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به پرسش آنان درباره تصديق تورات از سوى او گفتند: ما نيز تورات را قبول داريم؛ ولى به غير آن ايمان نمى آوريم و خداوند بر اساس اين آيه، دين و آيين آنان را بدون اعتقاد و عمل به تورات و انجيل فاقد ارزش و بى پايه و اساس مى خواند. اعتقاد و عمل به آن نيز ايمان به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و قرآن را مى طلبد. قرآن كريم در 47 مائده/5 پيروان تورات را به داورى و حكم كردن بر اساس آنچه خداوند در تورات نازل كرده است، فرا مى خواند: «وليَحكُم اَهلُ الاِنجيلِ بِما اَنزَلَ اللهُ فيهِ...». اين آيه نيز تأييد ضمنى و اجمالى تورات عصر نزول را مى رساند.

2. احتجاج قرآن به تورات:

با ظهور اسلام انديشه ها و ايده هاى نوى مطرح شد كه گاه ناظر به نقد برخى باورها و عقايد دينى و تاريخى اهل كتاب به ويژه يهوديان يا در تعارض با آن بود؛ همچنين گاهى يهوديان بعضى از آموزه هاى قرآن را به چالش مى كشيدند. در موارد بسيارى از اين چالش ها، قرآن كريم در ابطال برخى باورها و دعاوى يهوديان به مواردى مانند زمان و اصل نزول تورات و برخى آموزه هاى آن استناد و احتجاج كرده است كه خود به نوعى دليل ديگرى بر تأييد تورات از سوى قرآن كريم است. مهم ترين موارد احتجاج از اين قرارند:
أ. نفى يهودى بودن ابراهيم عليه السلام :
هر يك از يهود و نصارا بر اساس اعتقاد متعصبانه، با معرفى دين خود به عنوان تنها دين بر حق و باطل خواندن اديان ديگر، درباره حضرت ابراهيم عليه السلام ، با يكديگر به نزاع پرداخته، آن حضرت را پيرو دين خود مى خواندند.[194] (آل عمران/ 3، 67) قرآن كريم با احتجاج به اينكه تورات و انجيل پس از ابراهيم عليه السلام نازل شده اند، اين ادعاى آنان را نادرست و نابخردانه مى خواند:«يـاَهلَ الكِتـبِ لِمَ تُحاجّونَ فى اِبرهيمَ وما اُنزِلَتِ التَّورةُ والاِنجيلُ اِلاّ مِن بَعدِهِ اَفَلا تَعقِلون» (آل عمران/3،65)، زيرا كاملاً روشن است كه يهوديت و مسيحيت پس از نزول تورات و انجيل پديد آمده است و آن حضرت نمى تواند پيرو اديان ياد شده باشد.[195]
ب. حلال بودن همه خوردنى ها پيش از نزول تورات:
قرآن كريم از حرام شدن گوشت و برخى ديگر از اجزاى حلال شمارى از حيوانات بر بنى اسرائيل به عنوان كيفر بعضى از گناهان آن ها سخن گفته است. (نساء/ 4، 160 ـ 161؛ انعام/6،146) يهوديان در نفى اين گزارش و براى القاى شبهه در اذهان مسلمانان ادعا مى كردند كه موارد ياد شده از همان آغاز، پيش از نزول تورات و در دين همه انبيا از جمله حضرت ابراهيم عليه السلام نيز حرام بوده است و نسخ حكم الهى امكان ندارد و در نتيجه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ادعاى پيروى از حضرت ابراهيم عليه السلام و دين حنيف او صادق نيست.[196] قرآن كريم در پاسخ آنان به تورات موجود در عصر نزول احتجاج كرده، مى گويد: پيش از نزول تورات همه خوردنى ها بر بنى اسرائيل حلال بود و فقط حضرت يعقوب عليه السلام ، خودش بعضى چيزها را بنا به ادله اى بر خود حرام كرده بود. در ادامه نيز از آنان مى خواهد اگر راست مى گويند كه پيش از تورات نيز بعضى از خوراكى ها بر همه حرام بوده است، تورات را آورده، آن را بخوانند تا حقيقت روشن شود: «كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنِى اِسرءيلَ اِلاّ ما حَرَّمَ اِسرءيلُ عَلى نَفسِهِ مِن قَبلِ اَن تُنَزَّلَ التَّورةُ قُل فَأتوا بِالتَّورةِ فَاتلوها اِن كُنتُم صـدِقين». (آل عمران/3،93) بر پايه گزارش هاى تفسيرى، از آنجا كه يهوديان از درستى اين سخن قرآن آگاه بوده و مى دانستند كه احكام ياد شده، در تورات وجود دارند، از آوردن تورات خوددارى كردند.[197]
ج. بى ايمانى گروهى از يهوديان:
برخى آيات نشان مى دهد كه براى گروهى از يهوديان معاصر پيامبر صلى الله عليه و آله حادثه اى رخ داد. عالمان يهود به سبب پاره اى ملاحظات، برخلاف آموزه هاى صريح تورات، درباره آن حادثه حكم كرده، سپس براى به دست آوردن تأييدى بر حكم خود و فرار از حكم تورات، افرادى را نزد پيامبر اكرم فرستادند تا در اين باره داورى كند. به اين افراد توصيه شد در صورتى كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر حكمِ خلاف آنان صحه نگذاشت، آن را نپذيرند. (مائده/5،41 ـ 42) براساس شأن نزول مشهور، احبار يهود با گرفتن رشوه، حكم تورات مبنى بر رجم زناكار را درباره زن و مردى از اشراف با تازيانه و تشهير جايگزين كردند؛ گويا در پى اعتراض به اين حكم، عالمان يهود افرادى را براى داورى خواستن نزد پيامبر فرستادند. پيامبر صلى الله عليه و آله با استناد به تورات، حكم به رجم كرد؛ ولى آنان نپذيرفتند.[198] قرآن كريم با اشاره به وجود حكم الهىِ تورات در اين باره، داورى خواستن و سپس رويگردانى آن ها از پيامبر را به نوعى غير صادقانه و نشانه بى ايمانى آنان به تورات و پيامبر اكرم[199] مى خواند: «وكَيفَ يُحَكِّمونَكَ وعِندَهُمُ التَّورةُ فيها حُكمُ اللّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّونَ مِن بَعدِ ذلِكَ وما اُولـئِكَ بِالمُؤمِنين». (مائده/5،43) بر اساس اين آيه چنين حكمى در تورات عصر نزول بوده است، چنان كه در تورات كنونى نيز هست.[200]
د. امكان نزول كتاب آسمانى بر بشر:
قرآن كريم كه ارسال رسل و انزال كتب را از لوازم الوهيت و ربوبيت الهى و هدايت مردم مى داند[201] در پاسخ منكران قرآن[202] كه نزول هر گونه وحى و كتاب آسمانى بر انسان را انكار مى كردند، آن را بازتاب عدم شناخت درست خداوند دانسته، در رد آن به نزول كتاب حضرت موسى عليه السلام از سوى خداوند احتجاج مى كند: «وما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدرِهِ اِذ قالوا ما اَنزَلَ اللّهُ عَلى بَشَرٍ مِن شَى ءٍ قُل مَن اَنزَلَ الكِتـبَ الَّذى جاءَ بِهِ موسى نورًا وهُدىً لِلنّاسِ تَجعَلونَهُ قَراطيسَ تُبدونَها وتُخفونَ كَثيرًا». (انعام/6،91)
ديدگاه مشهور، يهود را مخاطب آيه مى داند[203]، زيرا اولاً مشركان قريش به كتاب حضرت موسى عليه السلام و نزول الهى آن باور نداشتند، پس بر اساس آن نمى توان ضد آن ها احتجاج كرد. ثانيا مخاطبان در ادامه به سبب پراكنده ساختن كتاب موسى عليه السلام و نيز آشكار كردن بخشى از آن و پنهان كردن بخشى ديگر سرزنش شده اند و اين از ويژگى هاى يهود است و آنان نمونه هاى ديگرى از اين اظهارات خلاف عقايد خويش داشتند كه از سر لجاجت و دشمنى بود.[204] (ر.ك: نساء/ 4، 51؛ آل عمران / 3، 67)
ه . رد بهانه مشركان براى انكار قرآن:
خداوند با اشاره به اينكه پيش از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هيچ منذرى براى قريش نيامده است، ارسال آن حضرت را براى اتمام حجت بر آنان مى خواند، چرا كه اگر آن ها پيش از آمدن پيامبرى به سبب كردارشان مجازات مى شدند، مى گفتند: پروردگارا! اگر پيامبرى مى فرستادى از آيات تو پيروى كرده، ايمان مى آورديم (قصص/28، 46 ـ 47)؛ اما هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مبعوث و قرآن نازل شد به تكذيب آن حضرت پرداخته، گفتند: چرا همانند آنچه كه به موسى داده شد به او داده نشده است: «فَلَمّا جاءَهُمُ الحَقُّ مِن عِندِنا قالوا لَولا اوتِىَ مِثلَ ما اوتِىَ موسى». (قصص/28،48) بر اساس يك تفسير، مشركان با اشاره به نزول دفعى تورات كه به سبب ارتباط با اهل كتاب با آن آشنا بودند، قرآن را به سبب نزول تدريجى آن مورد ترديد قرار داده و از ايمان به آن سر باز زدند[205]، از اين رو خداوند در رد بهانه جويى آن ها به كفر پيشين آنان (زمانى كه يهوديان، قرآن را تصديق كردند) نسبت به كتاب موسى عليه السلام و قرآن و سحر ناميدن آن دو، احتجاج مى كند؛ يعنى اگر يكجا هم نازل مى شد باز ايمان نمى آورديد، چنان كه به تورات كفر ورزيديد و در مقام محاجه از مشركان مى خواهد كه اگر راست مى گويند، كتابى هدايت كننده تر از تورات و قرآن از سوى خداوند بياورند: «اَوَ لَم يَكفُروا بِما اوتِىَ موسى مِن قَبلُ قالوا سِحرانِ تَظـهَرا وقالوا اِنّا بِكُلٍّ كـفِرون * قُل فَأتوا بِكِتـبٍ مِن عِندِ اللّهِ هُوَ اَهدى مِنهُما اَتَّبِعهُ اِن كُنتُم صـدِقين». (قصص/ 28، 48 ـ 49) سياق آيات و برخى گزارش هاى تفسيرى نشان مى دهند كه مشركان قريش با مراجعه به يهود درباره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و قرآن جويا شدند و هنگامى كه آن ها براساس بشارت ها و وصف هاى تورات به تأييد آن حضرت پرداختند، مشركان ناخرسند از اين موضوع، تورات و قرآن را سحرى خواندند كه يكديگر را تأييد مى كنند و نسبت به هر دو اظهار كفر كردند.[206]

3. آگاهى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از آموزه هاى تورات:

براساس آيات قرآن، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بسيارى از حقايق و آموزه هاى كتب آسمانى از جمله تورات را كه اهل كتاب به كتمان آن مى پرداختند، بيان كرده، از آشكار ساختن بسيارى ديگر خوددارى كرد: «يـاَهلَ الكِتـبِ قَد جاءَكُم رَسولُنا يُبَيِّنُ لَكُم كَثيرًا مِمّا كُنتُم تُخفونَ مِنَ الكِتـبِ ويَعفوا عَن كَثيرٍ». (مائده/5،15) مفسران مواردى چون حكم رجم زناى محصنه و بشارت هاى تورات درباره ويژگى ها و بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را مصداق آموزه هاى كتمان شده تورات دانسته و گفته اند كه بيان پيامبر صلى الله عليه و آله همان چيزى است كه در آيات 146 بقره/2، 41 مائده/5، 157 اعراف/7، و 29 فتح/48 آمده است.[207] آيه 15 مائده/ 5 نشان مى دهد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از طريق وحى الهى از آموزه هاى تورات آگاه بوده است و همين مسئله با توجه به امى بودن آن حضرت، صداقت وى در ادعاى نبوت را گواهى مى كند.[208]

4. لزوم ايمان مسلمانان به تورات:

بر اساس آنچه كه درباره تاييد قرآن و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نسبت به همه كتب آسمانى از جمله تورات گفته شد، مسلمانان بايد بدون هر گونه تبعيضى به آموزه هاى وحيانى و كتب نازل شده بر همه انبياى الهى از جمله حضرت موسى عليه السلام ايمان داشته باشند:«قولوا ءامَنّا بِاللّهِ وما اُنزِلَ اِلَينا وما اُنزِلَ اِلى اِبرهيمَ واِسمـعيلَ واِسحـقَ ويَعقوبَ والاَسباطِ وما اوتِىَ موسى ... لانُفَرِّقُ بَينَ اَحَدٍ مِنهُم ونَحنُ لَهُ مُسلِمون». (بقره/2،136 و نيز آل عمران/ 3، 84) البته بديهى است كه ايمان ياد شده مربوط به صورت تحريف ناشده آن كتب و محدود به دوره تاريخى آن هاست.

منابع

آشنايى با اديان بزرگ، حسين توفيقى، تهران، طه، 1384 ش؛ ارشاد العقل السليم، ابوالسعود (م. 982 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1411 ق؛ الاصفى، الفيض الكاشانى (م. 1091 ق.)، به كوشش مركز الابحاث والدراسات، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1418 ق؛ انوارالتنزيل، البيضاوى (م. 685 ق.)، بيروت، اعلمى، 1410 ق؛ بحرالعلوم، السمرقندى (م. 375 ق.)، به كوشش على معوض و ديگران، بيروت، دار الكتب العلمية، 1413 ق؛ البحر المحيط، ابوحيان الاندلسى (م. 754 ق.)، به كوشش عادل احمد و ديگران، بيروت، دار الكتب العلمية، 1422 ق؛ البيان فى تفسير القرآن، الخوئى (م. 1413 ق.)، انوارالهدى، 1401 ق؛ تاج العروس، الزبيدى (م. 1205 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار الفكر، 1414 ق؛ تاريخ تمدن، ويل دورانت (م. 1981 م.)، ترجمه: آرام و ديگران، تهران، علمى و فرهنگى، 1378 ش؛ تاريخ جامع اديان، جان باير ناس، ترجمه: حكمت، تهران، علمى و فرهنگى، 1373 ش؛ تاريخ قوم يهود، كلاير من، ژيلبرت وليبى، ترجمه: مسعود همتى، تهران، انجمن فرهنگى اوتصوهتوراگنج دانش ايران، 1347 ش؛ تاريخ مختصر اديان بزرگ، فيليسين شاله، ترجمه: خدايار محبى، تهران، طهورى، 1355 ش؛ التبيان، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش احمد حبيب العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، 1374 ش؛ ترتيب العين، خليل (م. 175 ق.)، به كوشش المخزومى و ديگران، دارالهجرة، 1409 ق؛ تفسير ابن عبدالسلام، عبدالعزيز بن عبدالسلام الدمشقى (م. 660 ق.)، به كوشش عبداللّه الوهبى، بيروت، دارابن حزم، 1416 ق؛ تفسير التحرير والتنوير، ابن عاشور (م. 1393 ق.)، تونس، الدار التونسية، 1997 م؛ تفسير جوامع الجامع، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دارالاضواء، 1412 ق؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م. 1091 ق.)، بيروت، اعلمى، 1402 ق؛ تفسير عبد الرزاق، عبدالرزاق الصنعانى (م. 211 ق.)، به كوشش محمود محمد، بيروت، دار الكتب العلمية، 1419 ق؛ تفسير القرآن، السمعانى (م. 489 ق.)، به كوشش غنيم بن عباس و ياسربن ابراهيم، رياض، دارالوطن، 1418 ق؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م. 774 ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دار المعرفة، 1409 ق؛ تفسير القرآن الكريم، سيد مصطفى خمينى (م. 1356 ش.)، نشر آثار الامام قدس سره، 1418 ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606 ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413 ق؛ تفسير مقاتل بن سليمان، عبدالله محمود شحاته، بيروت، التاريخ العربى، 1423 ق؛ تفسير المنار، رشيد رضا (م. 1354 ق.)، قاهرة، دارالمنار، 1373 ق؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م. 1112 ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، 1373ش؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دار الفكر، 1415 ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. 671 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405 ق؛ جمهرة اللغه، ابن دريد (م. 321 ق.)، به كوشش رمزى بعلبكى، بيروت، دارالعلم للملايين، 1987 م؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. 911 ق.)، بيروت، دار الفكر، 1414 ق؛ دين يهود در جهان مذهبى، ريچارد بوشى، كنت دالرهايد، ترجمه: عبدالرحيم موگهى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1374 ش؛ روح المعانى، الآلوسى (م. 1270 ق.)، به كوشش محمد حسين، بيروت، دار الفكر، 1417 ق؛ زادالمسير، ابن الجوزى (م. 597 ق.)، بيروت، المكتب الاسلامى، 1407 ق؛ زبدة البيان، المقدس الاردبيلى (م. 993 ق.)، به كوشش بهبودى، تهران، المكتبة المرتضويه؛ شرح شافية ابن الحاجب، محمد بن الحسن استرآبادى (م. 686 ق.)، به كوشش نورالحسن و ديگران، بيروت، دار الكتب العلمية، 1395 ق؛ فتح القدير، الشوكانى (م. 1250 ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ الفرقان، محمد صادقى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1365 ش؛ فقه القرآن، الراوندى (م. 573 ق.)، به كوشش حسينى، قم، كتابخانه نجفى، 1405 ق؛ قاموس كتاب مقدس، مستر هاكس، تهران، اساطير، 1377ش؛ قاموس الكتاب المقدس، بطرس عبدالملك و ديگران، القاهرة، دارالثقافة، 1994ق؛ القاموس المحيط، الفيروزآبادى (م. 817 ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1417 ق؛ قرآن شناسى، محمدتقى مصباح، به كوشش رجبى، قم، انتشارات اسلامى، 1376 ش؛ كتاب مقدس، ترجمه: فاضل خان همدانى، ويليام گلبن، هنرى مرتن، تهران، اساطير، 1380 ش؛ كتاب مقدس، عبدالرحيم سليمانى، قم، آيات عشق، 1382 ش؛ الكشاف، الزمخشرى (م. 538 ق.)، مصطفى البابى، 1385 ق؛ الكشف والبيان، الثعلبى (م. 427 ق.)، به كوشش ابن عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1422 ق؛ كلام مسيحى، توماس ميشل، ترجمه: توفيقى، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان، 1381 ش؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408 ق؛ مجمع البحرين، الطريحى (م. 1085 ق.)، به كوشش احمد الحسينى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1408 ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دار المعرفة، 1406 ق؛ مدارك التنزيل، النسفى (م. 701 ق.)؛ المدخل الى العهد القديم، القس صموئيل يوسف، القاهرة، دارالثقافة، 1993 م؛ المدخل الى الكتاب المقدس، حبيب سعيد، القاهرة، دارالتأليف والنشر للكنيسة الاسقفيه؛ المدخل الى الكتاب المقدس، الخورى بولس الفغالى، بيروت، المكتبة البوليستة، 1995 م؛ مدخلى بر تبارشناسى كتاب مقدس، حسين كلباسى اشترى، پژوهشگاه فرهنگ وانديشه اسلامى، 1384 ش؛ مسيحيت، كاكسى هاروى، ترجمه: عبدالرحيم سليمانى، قم، زلال كوثر، 1381 ش؛ معالم التنزيل، البغوى (م. 510 ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1414 ق؛ معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م. 395 ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبليغات، 1404 ق؛ مفردات، الراغب (م. 425 ق.)، به كوشش صفوان داودى، دمشق، دارالقلم، 1412 ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق؛ واژه هاى دخيل در قرآن مجيد، آرتور جفرى، ترجمه: بدره اى، توس، 1372 ش؛ الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، الواحدى (م. 468 ق.)، به كوشش صفوان داودى، بيروت، دارالشامية، 1415 ق؛ هفت آسمان (فصلنامه)، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.

1. The Encyclopedia of Religion, Eliade, Mircea(ed): Macmilan Publishing Company, New York, 1987.
2. Encyclopaedia Judaica, CD-ROM (Edition 2011).
3. Encyclopedia Britannica, CD-ROM (Edition 2009).
4. Encyclopedia of Jewish concepts, Philip, Birnbaum, Hebrew Publishing company, New York, 1995.
5. The Oxford Companion to the Bible, M.Metzger, Bruce and D.coogan, Michael, Oxford University press, New York, 1993).

على اسدى



[1]. العين، ج 8، ص 300؛ جمهرة اللغه، ج1، ص236 - 237؛ مقاييس اللغه، ج 6، ص 104، «ورى».
[2]. تاج العروس، ج 20، ص 288، «ورى».
[3]. واژه هاى دخيل، ص 161 - 162؛ التحقيق، ج 1، ص 403، «توراة».
[4]. واژه هاى دخيل، ص 161 - 162.
[5]. شرح شافيه، ج 3، ص 81 - 82، «تورات»؛ لسان العرب، ج 15، ص 283؛ مجمع البحرين، ج 4، ص 492 - 493، «ورى».
[6]. مفردات، ص 168؛ «توراة»؛ القاموس المحيط، ج 2، ص 1758، «الورى».
[7]. لسان العرب، ج 15، ص 283؛ تاج العروس، ج 20، ص 288.
[8]. الكشاف، ج 1، ص 410.
[9]. التبيان، ج 2، ص 391؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 170.
[10] . تاج العروس، ج 20، ص 288.
[11]. ر.ك: كتاب مقدس، خروج 12: 49؛ لاويان 6: 9؛ اعداد 6: 21.
[12]. The Oxford Companion to the Bible P.747.
[13]. Encyclopaedia Judaica, V.15. "Torah
نيز: المدخل الى العهد القديم، ص 41.
[14]. pentateuch.
[15]. Encyclopaedia of Jewish conocepts, PP. 630-631.
[16]. تفسير ثعلبى، ج 1، ص 232؛ مجمع البيان، ج 1، ص 295؛ تفسير ابن كثير، ج 1، ص 372 - 373.
[17]. قاموس كتاب مقدس، ص 718، «كتاب مقدس»؛ كلام مسيحى، ص 23.
[18]. كتاب مقدس، دوم تيموتاوس 3: 15 - 16؛ المدخل الى العهد القديم، ص 26.
[19]. كلام مسيحى، ص 23.
[20]. كلام مسيحى، ص 23.
[21]. كلام مسيحى، ص 23.
[22]. المدخل الى العهد القديم، ص 32.
[23]. همان؛ آشنايى با اديان بزرگ، ص97؛ Encyclopaedia Judaica, V.15,"Torah"
[24]. Melitius.
[25]. Tertulian.
[26]. المدخل الى العهد القديم، ص 32.
[27]. كتاب مقدس، ارميا 31: 31 - 34؛ لوقا 22: 20؛ عبرانيان 8 - 10.
[28]. old Testament.
[29]. New Testament.
[30]. المدخل الى العهد القديم، ص 32؛ آشنايى با اديان بزرگ، ص 158 - 160؛ ر. ك: مدخلى بر تبارشناسى كتاب مقدس، ص 5935.
[31] . المدخل الى العهد القديم، ص 60 - 61؛ كلام مسيحى، ص 2524؛ كتاب مقدس، ص 20 - 22.
[32]. Septuagint.
[33].protestan
[34].rthodox
[35]. Apocrypha.
[36] . كلام مسيحى، ص 25؛ كتاب مقدس، ص 20 - 22.
[37]. المدخل الى الكتاب المقدس، حبيب سعيد، ص 141؛ كتاب مقدس، ص 23.
[38] . كتاب مقدس، ص 23 - 24.
[39]. المدخل الى العهد القديم، ص 33 - 34؛ تاريخ قوم يهود، ج 2، ص 40.
[40]. براى آگاهى مفصل ر.ك: المدخل الى الكتاب المقدس، الفغالى، ج 2، ص 400 - 414؛ ج 3، ص 14 - 15؛ المدخل الى الكتاب المقدس، حبيب سعيد، ص 92 - 171؛ المدخل الى العهد القديم، ص 398 - 673؛ قاموس الكتاب المقدس، ص 17181؛ هفت آسمان، ش 1، ص 102 - 103، «مصنف واقعى اسفار پنج گانه».
[41]. تاريخ جامع اديان، ص 535؛ تاريخ تمدن، ج 1، ص 382؛ كتاب مقدس، ص 187 - 188، 191 - 192.
[42]. ر.ك: المدخل الى العهد القديم، ص 43 - 45؛ جهان مذهبى، ج 2، ص 607؛ تاريخ مختصر اديان بزرگ، ص 268 - 276.
[43]. المدخل الى العهد القديم، ص 48 - 51.
[44]. كتاب مقدس، خروج 34: 1، 4؛ تثنيه 27: 1 - 4 قس: اشعياء 30: 8؛ حبقوق 2: 2.
[45]. قاموس كتاب مقدس، ص 716، «كتاب».
[46]. كتاب مقدس، مزامير 40: 7؛ ارميا 36: 2 - 4؛ حزقيال 2: 9؛ 3 : 31؛ زكريا 5: 1 - 2.
[47]. المدخل الى العهد القديم، ص 50 - 57.
[48]. قاموس كتاب مقدس، ص 716، «كتاب مقدس».
[49]. المدخل الى العهد القديم، ص 47.
[50]. همان، ص 62 - 64.
[51] . ر.ك: همان، ص 66 - 68.
[52]. ر.ك: قاموس كتاب مقدس، ص 721 - 722 «كتاب مقدس»؛ المدخل الى العهد القديم، ص 60 - 64، 69 - 83؛ كتاب مقدس، ص 49 - 50.
[53] . كتاب مقدس، يوشع 1: 8.
[54]. همان، متى 12: 5، لوقا 16: 16؛ يوحنا 7: 19.
[55]. همان، عزراء 10: 3؛ نحميا 8، 2، 7، 14، 10: 36 - 37؛ 12: 44؛ 13:3.
[56]. همان، دانيال 9: 11؛ لوقا 2: 22؛ يوحنا 7: 23.
[57]. همان، نحميا 13: 1؛ دوم تواريخ 35 : 12.
[58]. همان، نحميا 8: 1.
[59] . ر. ك: كتاب مقدس، دوم تواريخ 17: 9، 34: 14؛ نحميا 8: 18.
[60]. همان، يوشع 8: 31، 23: 6؛ 14: 6.
[61]. ر. ك: همان، غلاطيان 3: 10.
[62]. همان، مرقس 12: 26.
[63]. كتاب مقدس، پيدايش، مقدمه؛ المدخل الى العهد القديم، ص 93 - 113؛ كلام مسيحى، ص 32 - 33.
[64]. هفت آسمان، ش 14، ص 204 «ده فرمان».
[65]. كتاب مقدس، خروج، «مقدمه»؛ المدخل الى العهد القديم، ص115 - 117، 121 - 125؛ كلام مسيحى، ص 33.
[66]. كتاب مقدس، لاويان، مقدمه؛ ر. ك: المدخل الى العهد القديم، ص 149 - 161.
[67]. كلام مسيحى، ص 33.
[68]. كتاب مقدس اعداد، مقدمه؛ المدخل الى العهد القديم، ص 163 - 168.
[69]. كتاب مقدس تثنيه، مقدمه؛ المدخل الى العهد القديم، ص 176173.
[70]. ر.ك: المدخل الى العهد القديم، ص 41، 84 - 85؛ گنجينه اى از تلمود، ص 144؛ Encyclopaedia Judaica, V.15، 123.
[71]. ر.ك: المدخل الى العهد القديم، ص 41 ـ 42؛ قاموس الكتاب المقدس، ص 348.
[72]. المدخل الى العهد القديم، ص 42 - 43.
[73]. همان، ص 85.
[74] . كلام مسيحى، ص 31 - 32.
[75]. كتاب مقدس، ص 56 - 62؛ ر. ك: هفت آسمان، ش 1، ص 101 - 116، «مصنف واقعى اسفار پنج گانه».
[76]. ر.ك: كتاب مقدس،پيدايش، 36: 31؛ خروج، 16: 35؛ يوشع، 5: 12.
[77] . قس: همان، پيدايش، 14: 14؛ داوران، 18: 29.
[78]. همان، تثنيه 34: 1 - 10.
[79]. ر.ك: المدخل الى العهد القديم، ص 85، 96 - 103، 119 - 120؛ هفت آسمان، ش 1، ص 101 - 116، «مصنف واقعى اسفار پنج گانه».
[80]. هفت آسمان، ش 1، ص 101 - 116، «مصنف واقعى اسفار پنج گانه»
[81]. Jahwist.
[82]. Elohist.
[83]. Deuteronomy.
[84]. Pristly.
[85]. The Encyclopedia Of Religion, V.14, P. 557- 558; The New Encyclopedia Britanica, V14; P. 922;
كتاب مقدس، ص 62 - 64؛ المدخل الى العهد القديم، ص 85 - 88؛ كلام مسيحى، ص 32 - 33.
[86]. المدخل الى الكتاب المقدس، ج 2، ص 16 - 39؛ دين يهود در جهان مذهبى، ج 2، ص 604.
[87]. ر.ك: المدخل الى العهد القديم، ص 88 - 89.
[88]. همان، ص 89 - 90؛ كتاب مقدس، ص 6564؛ كلام مسيحى، ص 32.
[89] . كتاب مقدس، خروج 20: 1 - 26، 31 - 34.
[90]. التبيان، ج 4، ص 539؛ مجمع البيان، ج 4، ص 733.
[91] . الكشاف، ج 2، ص 668؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 256.
[92]. الكشاف، ج 2، ص 668.
[93] . ر.ك: جامع البيان، ج 1، ص 567؛ مجمع البيان، ج 1، ص 307؛ تفسير ثعلبى، ج 1، ص 232.
[94]. مجمع البحرين، ج 2، ص 587 - 588؛ التحقيق، ج 6، ص 196 - 199، «صحف».
[95] . تفسير مقاتل، ج 4، ص 165، 670؛ التبيان، ج 10، ص 333؛ مجمع البيان، ج 10، ص 272.
[96] . جامع البيان، ج 30، ص 198؛ تفسير واحدى، ج 2، ص 1195؛ تفسير بغوى، ج 4، ص 446.
[97] . التفسير الكبير، ج 29، ص 13.
[98] . جوامع الجامع، ج 2، ص 541؛ تفسير واحدى، ج 2، ص 1042؛ تفسير بغوى، ج 4، ص 231.
[99] . تفسير سمرقندى، ج 3، ص 294؛ روح المعانى، ج 30، ص 198.
[100]. الدر المنثور، ج 8، ص 489؛ نور الثقلين، ج 5، ص 561؛ تفسير قرطبى، ج 20، ص 25.
[101] . تفسير سمرقندى، ج 2، ص 395؛ تفسير قرطبى، ج 11، ص 264؛ تفسير بيضاوى، ج 2، ص 102.
[102]. تفسير مقاتل، ج 1، ص 141؛ جامع البيان، ج 1، ص 788؛ مجمع البيان، ج 1، ص 405.
[103] . جامع البيان، ج 26، ص 44 - 45؛ التبيان، ج 9، ص 284؛ مجمع البيان، ج 9، ص 139.
[104]. جامع البيان، ج 1، ص 577؛ مجمع البيان، ج 1، ص 311؛ التفسير الكبير، ج 3، ص 180.
[105] . جامع البيان، ج 5، ص 173 - 174؛ التبيان، ج 3، ص 215؛ مجمع البيان، ج 3، ص 86.
[106]. ر. ك: الاصفى، ج 1، ص 52؛ تفسير ابن عبدالسلام، ج 1، ص 121، 144؛ روح المعانى، ج 1، ص 244.
[107] . جامع البيان، ج 3، ص 291.
[108]. براى نمونه: ر. ك: تفسير ثعلبى، ج 1، ص 232؛ مجمع البيان، ج 1، ص 307؛ زادالمسير، ج 1، ص 112.
[109]. جامع البيان، ج 6، ص 358؛ مجمع البيان، ج 2، ص 696؛ الميزان، ج 3، ص 197 - 198.
[110]. تفسير المنار، ج 3، ص 159؛ التحقيق، ج 12، ص 40؛ الفرقان، ج 3، ص 12.
[111]. تفسير المنار، ج 3، ص 159؛ الميزان، ج 3، ص 197 - 198.
[112] . ر.ك: الكشاف، ج 2، ص 450؛ التبيان، ج 1، ص 233؛ ج 3، ص 373؛ مجمع البيان، ج 1، ص 232؛ ج 3، ص 205 - 206.
[113]. تفسير ثعلبى، ج 9، ص 123؛ زاد المسير، ج 8، ص 46؛ تفسير بيضاوى، ج 4، ص 195.
[114] . تفسير سمعانى، ج 5، ص 266 - 267؛ تفسير قرطبى، ج 17، ص 59؛ تفسير بيضاوى، ج 4، ص 195.
[115]. تفسير ابى السعود، ج 8، ص 146؛ الميزان، ج 19، ص 6.
[116] . ر.ك: تفسير ثعلبى، ج 1، ص 232؛ التفسير الكبير، ج 3، ص 176؛ جوامع الجامع، ج 1، ص 66.
[117]. روح المعانى، ج 19، ص 14.
[118]. الكشاف، ج 1، ص 96.
[119]. جوامع الجامع، ج 1، ص 169؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 169؛ تفسير قرطبى، ج 4، ص 5.
[120] . تفسير مقاتل، ج 3، ص 233 - 234؛ جامع البيان، ج 19، ص 15؛ تفسير ثعلبى، ج 7، ص 132.
[121] . تفسير مقاتل، ج 3، ص 348؛ تفسير سمرقندى، ج 2، ص 530؛ التفسير الكبير، ج 24، ص 260 - 261.
[122] . تفسير سيد مصطفى خمينى، ج 4، ص 432.
[123]. روح المعانى، ج 3، ص 123 - 124.
[124]. الميزان، ج 3، ص 7؛ ج 15، ص 208 - 209.
[125]. التحرير و التنوير، ج 19، ص 44.
[126]. ر.ك: روح المعانى، ج 19، ص 22.
[127]. الكشاف، ج 2، ص 151 ـ 152؛ التبيان، ج 1، ص 233؛ مجمع البيان، ج 1، ص 232؛ ج 4، ص 730.
[128]. همان.
[129]. الميزان، ج 16، ص 49 - 50.
[130] . جامع البيان، ج 3، ص 226؛ التفسير الكبير، ج 12، ص 9؛ تفسير المنار، ج 6، ص 401.
[131] . التفسير الكبير، ج 12، ص 9.
[132]. همان؛ جامع البيان، ج 3، ص 226.
[133]. جامع البيان، ج 6، ص 358؛ مجمع البيان، ج 3، ص 314.
[134] . التفسير الكبير، ج 12، ص 9.
[135] . تفسير المنار، ج 6، ص 401.
[136] . جامع البيان، ج 6، ص 358 - 359.
[137] . مجمع البيان، ج 3، ص 311؛ التفسير الكبير، ج 12، ص 9.
[138] . الميزان، ج 7، ص 381 ـ 384.
[139] . تفسير ثعلبى، ج 9، ص 151؛ جوامع الجامع، ج 2، ص 540 - 542؛ الميزان، ج 19، ص 45 - 46.
[140]. مجمع البيان، ج 9، ص 272 - 273؛ الميزان، ج 19، ص 45 - 48.
[141]. جوامع الجامع، ج 1، ص 427؛ تفسير نسفى، ج 1، ص 353؛ الميزان، ج 7، ص 381 - 382.
[142] . تفسير نسفى، ج 1، ص 354؛ التفسير الكبير، ج 14، ص 4؛ الميزان، ج 7، ص 383.
[143] . مجمع البيان، ج 9، ص 271؛ الميزان، ج 19، ص 46 - 47.
[144] . الميزان، ج 19، ص 44 - 46.
[145]. جامع البيان، ج 9، ص 112 - 113؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 262؛ ج 3، ص 427؛ الميزان، ج 8، ص 280.
[146] . الميزان، ج 8، ص 280.
[147] . الميزان، ج 7، ص 40.
[148]. التفسير الكبير، ج 17، ص 119؛ البيان، ص 122؛ الميزان، ج 19، ص 253 - 254.
[149] . تفسير قرطبى، ج 13، ص 296؛ الميزان، ج 16، ص 54؛ البيان، ص 119.
[150] . قرآن شناسى، ص 188.
[151]. جامع البيان، ج 25، ص 141 - 149؛ تفسير قرطبى، ج 16، ص 292.
[152]. التبيان، ج 9، ص 336 - 337؛ مجمع البيان، ج 9، ص 192.
[153] . جامع البيان، ج26، ص 145 - 146؛ تفسير ابن كثير، ج 4،ص 219؛ معانى القرآن، ج 6، ص 515.
[154]. جامع البيان، ج 26، ص 145؛ تفسير صنعانى، ج 3، ص 215؛ زادالمسير، ج 7، ص 448 - 449.
[155] . جامع البيان، ج 26، ص 146.
[156]. فتح القدير، ج 5، ص 56.
[157]. زاد المسير، ج 7، ص 448.
[158]. جامع البيان، ج 8، ص 121؛ تفسير نسفى، ج 1، ص 353؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 199.
[159] . الميزان، ج 7، ص 381 - 384؛ نمونه، ج 6، ص 40.
[160]. الكشاف، ج 1، ص 160 - 161؛ التبيان، ج 1، ص 331 - 336؛ مجمع البيان، ج 1، ص 300.
[161] . زاد المسير، ج 3، ص 503 - 504.
[162] . التفسير الكبير، ج 16، ص 201؛ مجمع البيان، ج 5، ص 114؛ فقه القرآن، ج 1، ص 349.
[163]. الميزان، ج 17، ص 44، 338؛ روح المعانى، ج 24، ص 117 - 118.
[164] . جامع البيان، ج 1، ص 567 ـ 568؛ مجمع البيان، ج 1، ص 307؛ التفسير الكبير، ج 3، ص 176.
[165]. تفسير مقاتل، ج 4، ص 27؛ الميزان، ج 18، ص 216.
[166]. جامع البيان، ج 12، ص 160؛ التبيان، ج 6، ص 72 - 73؛ مجمع البيان، ج 5، ص 303.
[167]. تفسير مقاتل، ج 2، ص 300؛ الميزان، ج 11، ص 45 - 46.
[168]. التبيان، ج 4، ص 200؛ الكشاف، ج 2، ص 44؛ مجمع البيان، ج 4، ص 515.
[169] . تفسير بيضاوى، ج 2، ص 33.
[170] . جامع البيان، ج 7، ص 350 - 351؛ التفسير الكبير، ج 13، ص 74 - 76؛ الصافى، ج 1، ص 206.
[171]. مجمع البيان، ج 1، ص 311 - 312؛ التفسير الكبير، ج 3، ص 180 - 181؛ الميزان، ج 1، ص 222.
[172]. مجمع البيان، ج 1، ص 315 - 316؛ التفسير الكبير، ج 3، ص 185 - 186؛ الميزان، ج 1، ص 222.
[173]. التبيان، ج 1، ص 336؛ الكشاف، ج 1، ص 161؛ مجمع البيان، ج 1، ص 303 - 304.
[174]. جامع البيان، ج 6، ص 336 - 337؛ تفسير قرطبى، ج 6، ص 187 - 188.
[175]. التبيان، ج 10، ص 5؛ مجمع البيان، ج 10، ص 8؛ الميزان، ج 19، ص 266.
[176]. ر. ك: كتاب مقدس، اعداد 15: 37 - 41.
[177]. الميزان، ج 3، ص 201.
[178] . كتاب مقدس، متى 5: 17 - 18.
[179]. جامع البيان، ج 3، ص 383 - 384؛ البحر المحيط، ج 2، ص 486؛ روح المعانى، ج 3، ص 273.
[180] . كتاب مقدس، متى 5: 17 - 18.
[181] . آشنائى با اديان بزرگ، ص 158؛ كلام مسيحى، ص 32؛ مسيحيت، ص 63.
[182]. جامع البيان، ج 3، ص 384؛ التبيان، ج 2، ص 470؛ الكشاف، ج 1، ص 365.
[183]. جامع البيان، ج 1، ص 615؛ ج 3، ص 226؛ ج 6، ص 360 - 361؛ التبيان، ج 8، ص 429؛ مجمع البيان، ج 2، ص 696 - 697؛ ج 3، ص 313؛ ج 8، ص 637.
[184]. مجمع البيان، ج 2، ص 696 - 697؛ قرآن شناسى، ج 1، ص 182 - 183.
[185]. التبيان، ج 3، ص 542؛ مجمع البيان، ج 3، ص 313؛ الميزان، ج 5، ص 349.
[186] . جامع البيان، ج 6، ص 360 - 363؛ مجمع البيان، ج 3، ص 313، تفسير ابن كثير، ج 2، ص 68.
[187]. مجمع البيان، ج 2، ص 696 - 697؛ تفسير المنار، ج 6، ص 410 - 411؛الميزان، ج 5، ص 349.
[188]. الميزان، ج 3، ص 197 - 198.
[189] . الميزان، ج 6، ص 37 - 38.
[190]. همان؛ التفسير الكبير، ج 12، ص 46؛ تفسير بيضاوى، ج 1، ص 444.
[191] . معانى القرآن، ج 2، ص 337؛ التفسير الكبير، ج 12، ص 46؛ تفسير ابن كثير، ج 1، ص 169.
[192] . التبيان، ج 3، ص 585؛ مجمع البيان، ج 3، ص 341؛ الميزان، ج 6، ص 37 - 38.
[193]. جوامع الجامع، ج 1، ص 517؛ مجمع البيان، ج 3، ص 383.
[194] . جامع البيان، ج 3، ص 414 - 415؛ التبيان، ج 2، ص 492 - 493؛ الميزان، ج 3، ص 252 - 253.
[195]. جامع البيان، ج 3، ص 414؛ جوامع الجامع، ج 1، ص 193؛ الميزان، ج 3، ص 251.
[196]. الكشاف، ج 1، ص 385 ـ 386؛ جوامع الجامع، ج 1، ص 203؛ مجمع البيان، ج 2، ص 794 ـ 795.
[197] . التبيان، ج 2، ص 532؛ جوامع الجامع، ج 1، ص 203؛ مجمع البيان، ج 2، ص 794 - 795.
[198] . ر.ك: مجمع البيان، ج 3، ص 299 - 301؛ تفسير ابى السعود، ج 3، ص 36 - 38؛ زادالمسير، ج 2، ص 356 - 358.
[199]. الميزان، ج 5، ص 342.
[200]. ر. ك: قاموس الكتاب المقدس، ص 400، «رجم».
[201] . الميزان، ج 7، ص 270 - 271.
[202] . الكشاف، ج 2، ص 44؛ جوامع الجامع، ج 1، ص 400 - 401؛ تفسير بيضاوى، ج 2، ص 33.
[203] . مجمع البيان، ج 4، ص 515؛ الكشاف، ج 2، ص 44؛ التفسير الكبير، ج 13، ص 74 - 76.
[204] . التفسير الكبير، ج 13، ص 74 - 76؛ الميزان، ج 7، ص 268 - 272.
[205]. ر.ك: مجمع البيان، ج 7، ص 401 - 402؛ التفسير الكبير، ج 24، ص 260؛ روح المعانى، ج 20، ص 135.
[206]. مجمع البيان، ج 7، ص 402؛ الميزان، ج 16، ص 47 - 53؛ روح المعانى، ج 20، ص 134.
[207]. التبيان، ج 3، ص 474، 525؛ مجمع البيان، ج3، ص 300 - 301؛ الميزان، ج 5، ص 244.
[208] . الميزان، ج 5، ص 243 - 244.

مقالات مشابه

ویژگی‌ها و مصداق روح‌القدس در قرآن و حدیث

نام نشریهحدیث و اندیشه

نام نویسندهعلی حاجی‌خانی, علی بیدسرخی

بررسی تطبیقی اصطلاح «انجیل» در قرآن و عهد جدید

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهمحمدکاظم شاکر, فاطمه میری

تصلیب و مرگ عیسی از نگاه مفسران اسلامی

نام نشریهپژوهش های ادیانی

نام نویسندهمحسن گلپایگانی, عارفه گودرزوند

مفهوم‌شناسی «تورات» و «انجیل» در کاربردهای قرآنی

نام نشریهاندیشه نوین دینی

نام نویسندهمحمدتقی انصاری‌پور, رامین باباگل‌زاده

انجيل برنابا در تعارض با قرآن كريم

نام نشریهمعرفت ادیان

نام نویسندهخدیجه کاردوست فینی, محمدمهدی قربانی

رهبانيت از منظر قرآن

نام نشریهبینات

نام نویسندهسوسن آل رسول, فاطمه مسجدی