تاريخ تفسير

پدیدآورسیدعبدالرسول حسینی‌زاده

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 8

تاریخ انتشار1390/08/27

منبع مقاله

share 2709 بازدید

تفسير / تاريخ تفسير: سرگذشت تفسير قرآن و تفاسير آن و بررسى تحولات و پيشرفت آن دو

تاريخ در لغت به معناى تعريف وقت[1] و تاريخ شىء عبارت از زمان حدوث آن چيز است.[2] تاريخ تفسير دانشى است كه به سرگذشت تفسير قرآن و تفاسير آن و بررسى تحولات و سير تطور و تكامل آن دو از زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) تاكنون مى پردازد.

اهميت و ضرورت:

بى ترديد فهم بخش عظيمى از معارف قرآن به تفسير و تلاش علمى مناسب نياز دارد. اين نياز در گذر زمان روز به روز بيشتر شده و در نتيجه علمى به نام تفسير قرآن پديد آمده و كتاب هاى تفسيرى فراوانى تدوين شده است. دانش تاريخ تفسير ما را با مفسران، تفاسير، فراز و فرودها و تغيير و تطورهاى آن علم و احياناً قوت و ضعف روش ها، مكتب ها و نظريات مطرح در آن آشنا مى كند و بديهى است آشنايى با اين دانش نقش مؤثرى در استفاده بهينه از علم تفسير دارد و با توجه به اينكه تفسير قرآن از علوم مهم، ضرورى و اثرگذار در حيات دنيوى و اخروى انسان است و انسان بدون آن نمى تواند به هدف اعلا و كمال نهايى خود دست يابد، اين دانش مى تواند در سعادت و كمال انسان نقشى مؤثر داشته باشد.[3]

پيشينه:

در ميان پيشينيان كتاب مستقلى با عنوان «تاريخ تفسير» نگاشته نشده و مباحث مربوط به آن در ميان كتاب هاى ديگر پراكنده اند؛ رجاليان و فهرست نويسان به اجمال، به مفسران و تفاسير آنان اشاره كرده اند. برخى از مفسران مانند شيخ طوسى[4]، ابن عطيه[5] و ابن عاشور[6] در مقدمه تفاسيرشان به اجمال به برخى مباحث تاريخ تفسير اشاره كرده اند؛ همچنين مراغى در مقدمه تفسيرش، طبقات مختلف مفسران و افراد هر طبقه را به اجمال معرفى مى كند.[7] برخى از نويسندگانِ كتاب هاى علوم قرآن مانند سيوطى نيز در نوع 88 اتقان فى علوم القرآن و زرقانى در مبحث 12 مناهل العرفان فى علوم القرآن هرچند كوتاه به اين بحث پرداخته اند. افزون بر اين جمعى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 66
كتاب هايى در شناساندن مفسران و تفاسيرشان تأليف كرده اند.
سيوطى (م. 911 ق.) نخستين كسى بود كه كتابى مستقل در طبقات المفسرين نگاشت. وى 136 نفر از مفسران ادوار مختلف را در كتابش شناساند.[8] بعد از سيوطى شاگردش داودى (م. 945 ق.) كتابى با همين عنوان نگاشت و در آن 704 نفر از مفسران را به ترتيب الفبايى معرفى كرد.[9] در همين زمان شيخ ابوسعيد بن صنع الله الكوز كنانى (م. 980 ق.) از دانشمندان روستاى كوزكنان تبريز كتابى در طبقات المفسرين تدوين كرده است[10] كه اثرى از آن نيست. در قرن 11 احمد بن محمد بن ادنه وى (زنده در 1092 ق.) كتابى با همين عنوان نوشت و 638 نفر مفسر را بر اساس قرن معرفى كرد. بنا به آنچه در مقدمه كتاب آمده است وى به مفسران بعد از داودى و نيز مفسرانى پرداخت كه داودى از قلم انداخته بود.[11]
دكتر منيع عبدالحليم محمود نيز در كتاب مناهج المفسرين به معرفى جمعى از مفسران مى پردازد. وى از سفيان ثورى (م. 161 ق.) شروع و به محمد محمود حجازى ختم مى كند و ضمن معرفى شخصيت و كتاب هاى تفسيرى نامبردگان و شيوه تفاسير آنان، به نمونه اى از تفاسيرشان نيز اشاره مى كند.[12]
مذاهب التفسير الاسلامى نوشته ايگناس گلدزيهر خاورشناس يهودى، اثرى است در تاريخ و تحليل تفسيرنگارى در جهان اسلام كه شامل مباحثى چون نخستين مرحله تفسيرنگارى و پيدايش آن، تفسير مأثور، تفسير در پرتو اعتقاد، تفسير در پرتو تصوف اسلامى، تفسير در پرتو فرقه هاى دينى و تفسير در پرتو تمدن اسلامى است.[13]
التفسير والمفسرون محمدحسين ذهبى از نگاشته هاى مشهور در اين زمينه است. ذهبى كتابش را در يك مقدمه و سه باب و خاتمه تنظيم كرده است. وى در مقدمه به مباحثى چون تعريف تفسير، تأويل و فرق آن دو و ترجمه قرآن پرداخته است و باب نخست را به اولين مرحله تفسير يعنى تفسير در دوران صحابه و تابعان، باب دوم را به مرحله دوم تفسير يعنى تفسير در عهد تابعان، باب سوم را به دوره سوم تفسير يعنى تفسير در عهد تدوين (دوره عباسيان) تا زمان حاضر و خاتمه را به مهم ترين الوان تفسيرى در عصر جديد، اختصاص داده است.
دراسات فى التفسير و رجاله اثر ابواليقظان عطية الجبورى، معجم مصنفات القرآن الكريم اثر على شواخ، معجم المفسرين من صدر الاسلام
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 67
حتى العصر الحاضر اثر عادل نويهض كه در مقدمه كتابش تفسير به سه دوره ترسيم شده است[14]، الموسوعة الميسرة فى تراجم ائمة التفسير والاقراء والنحو واللغه اثر جمعى از نويسندگان، معجم تفاسير القرآن الكريم در دو جلد، جلد اوّل تأليف جمعى از مؤلفين و جلد دوم تأليف محمد بوخبزة از كتاب هايى اند كه در زمان حاضر در اين خصوص نگاشته شده اند.
نيز طبقات مفسران شيعه اثر عقيقى بخشايشى كه به معرفى مفسران شيعه مى پردازد، التفسير بالمأثور و تطويره عند الشيعة الاماميه اثر احسان امين، المفسرون حياتهم ومنهجهم و نيز شناخت نامه تفاسير هر دو از سيد محمدعلى ايازى، نموذجٌ من اسماء المفسرين اثر غلام رضا مولانا بروجردى (شامل 349 نفر از مفسران صدر اول تا قرن 13 در مقدمه تفسير الصراط المستقيم[15])، سه مقاله در تاريخ تفسير از محمدباقر حجتى، آشنايى با تفاسير قرآن و مفسران از استادى، تاريخ تفسير قرآن كريم اثر حبيب الله جلاليان، تاريخ تفسير از عبدالوهاب طالقانى، مفسران شيعه از محمد شفيعى، تاريخ تفسير قرآن كريم اثر سهراب مروتى، آشنايى با تاريخ تفسير و مفسران تأليف علوى مهر و دو كتاب مكاتب تفسيرى و تاريخ تفسير قرآن از على اكبر بابايى از جمله كتاب هايى اند كه نويسندگان معاصر شيعه در اين زمينه نگاشته اند. كتاب التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب تأليف معرفت از بهترين كتاب هايى است كه در اين زمينه نگاشته شده است. وى سعى كرده است در اين كتاب ضعف ها و كاستى هاى التفسير والمفسرون ذهبى را برطرف سازد. از جمله مزيت هاى اين كتاب اختصاص فصلى از آن به نقش اهل بيت(عليهم السلام) در تفسير قرآن است.[16]

پيدايش تفسير:

پيدايش تفسير همزمان با فرود آمدن قرآن بر قلب مبارك پيامبر(صلى الله عليه وآله) است. آن حضرت مواردى از قرآن را كه صحابه در فهم آن دچار مشكل مى شدند براى آن ها تفسير مى كرد[17] و به آن ها مى آموخت. برجسته ترين شاگرد مدرسه تفسير در اين زمان اميرمؤمنان، على(عليه السلام)بود كه طبق روايات شيعه و سنى استعداد، همت، امكان فراگيرى و تلاش رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در آموزش وى با ديگر صحابه سنجيدنى نبود.[18]پيامبر(صلى الله عليه وآله) همه تفسير و دانش قرآن را به آن حضرت آموخت. (=> تفسير پيامبر)
بعد از آن حضرت صحابه آن بزرگوار به تفسير قرآن ادامه دادند. تفسير در اين دوره بيشتر نقل حديث بود؛ اما هنوز تدوين نشده بوده است. در اين مرحله روايات تفسيرى صحابه از پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 68
از صحابه ديگر نقل مى شد و تابعان نيز از صحابه يا از يكديگر نقل مى كردند. رونق اين مرحله حداكثر تا پايان قرن اول هجرى است.[19] برخى از اين دوره تا پايان خلافت على(عليه السلام) (سال 40 ق.) را به عنوان عصر شكل گيرى تفسير (=> تفسير صحابه) و از اين زمان تا پايان قرن اول را به عنوان عصر گسترش تفسير ياد كرده اند. در اين دوره تفسير به صورت شفاهى و شاخه اى از علم حديث بوده است. (=> تفسير تابعان)

تفسير در عصر تدوين:

تفسير تا پيش از عصر تدوين يعنى اواخر دوره بنى اميه و اوايل بنى عباس تنها به صورت شفاهى و نقل روايت آموخته مى شد و صحابه و تابعان روايات تفسيرى را از پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا از يكديگر گزارش مى كردند. همزمان با عصر تدوين (آغاز قرن دوم) مرحله ديگرى در تفسير قرآن آغاز شد.[20]

1. قرن دوم:

در ابتداى اين دوره تأليف مستقلى نگاشته نشده كه سوره ها و آيه هاى قرآن را به صورت منظم تفسير كند، بلكه پيشوايان حديث مانند يزيدبن هارون سلمى (م. 117 ق.) شعبة بن حجاج (م. 160 ق.)، وكيع بن جراح (م. 197 ق.) و سفيان بن عيينه (م. 198 ق.) ضمن تدوين روايات، بابى را به روايات تفسيرى اختصاص مى دادند. شايد بتوان گفت اين مرحله تا اواسط قرن سوم ادامه داشته است؛ ولى تدريجاً تفسير از علم الحديث جدا شد و به صورت علم مستقل درآمد[21] و تفاسير جامعى كه به تمامى قرآن مى پرداختند، تأليف شدند. محمدبن يزيد بن ماجه (م. 275 ق.)، ابن جرير طبرى (م. 310 ق.)، ابوبكربن منذر نيشابورى (م. 318 ق.)، ابن ابى حاتم (م. 327 ق.)، ابوالشيخ بن حبان (م. 369 ق.)، محمدبن عبدالله حاكم نيشابورى (م. 405 ق.) و گروهى ديگر اين كار را تحقق بخشيده اند. ذهبى از اين مرحله به سومين مرحله تفسير ياد كرده است.[22]
درباره نخستين نگارنده تفسير قرآن بين دانشمندان اختلاف است؛ بنابه نقلى از ابن ابى مليكه، مجاهد درباره تفسير همه قرآن از ابن عباس پرسيد و به دستور وى آن را نگاشت.[23] طبق اين نقل با توجه به اينكه ابن عباس در سال 68 قمرى از دنيا رفته است بايد تفسير تمام قرآن و تدوين آن پيش از اين انجام گرفته باشد[24]؛ ولى محققان در اين حديث ترديد دارند.[25] جمعى از محققان ترجيح داده اند كه نخستين تفسير را سعيد بن جبير (م. 95 ق.) نگاشته باشد.[26]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 69
ابن حجر با رد اين نظريه كه اولين مدون ابن جريج (م. 150 ق.) يا فراء (م. 207 ق.) بوده است، نخستين تدوين كننده تفسير را سعيد بن جبير مى داند.[27] به گفته او عبدالملك مروان (م. 86 ق.) از سعيدبن جبير درخواست كرد كه برايش تفسير قرآن بنويسد و سعيد آن را نگاشت. عطاء بن دينار اين كتاب را در ديوان يافت و چون گويا سعيد را نديده بود آن را به طور مرسل از وى روايت كرد.[28] اين روايت صريحاً نشان مى دهد سعيد بن جبير پيش از مرگ عبدالملك مروان تفسير قرآن را نگاشته است. ابن نديم نيز از كتاب ابن جبير ياد كرده است.[29]
افزون بر آنچه گذشت ابن نديم در ليست تفاسير قرآن كريم از تفسير عكرمه (م. 104 يا 105 ق.) ياد مى كند[30] و به گفته ابن خلكان عمرو بن عبيد، از سران معتزله (م. 144 ق.) كتابى در تفسير قرآن كريم از حسن بصرى (م. 110 ق.) نوشته است.[31] ابن نديم نيز از تفسير حسن بصرى ياد مى كند.[32]
برخى از تفسير بزرگى در سه جزء به عنوان تفسير ابن جريج (م. 150 ق.) ياد كرده اند.[33] احمد بن حنبل او را اولين مدون تفسير دانسته است[34]، با اين حال سعيد بن جبير در ميان مدونان تفسير در عصر تابعان از همه جلوتر است؛ همچنين از اسماعيل سدّى (م. 128 ق.)، محمدبن سائب كلبى (م. 146 ق.) صاحب تفسير كبير، ابوحمزه ثمالى (م. 148 ق.) از ياران خاص امام سجاد و امام باقر(عليهما السلام) كه روايات تفسيرى وى مورد توجه مفسرانى چون عياشى، طبرى، طبرسى و قرطبى قرار گرفته است[35] و ابوبصير اسدى (م. 150 ق.) از ياران امام صادق(عليه السلام) به عنوان كسانى ياد كرده اند كه در اين دوره به نگارش تفسير قرآن دست زده اند.[36]
ابن نديم نقل مى كند عمربن بكير از ياران فراء (م. 207 ق.) از او خواست تا اصول يا كتابى در تفسير قرآن براى وى تدوين كند تا در موارد نياز به آن مراجعه كند. فراء در پاسخ او كتاب معانى القرآن را كه از فاتحة الكتاب تا پايان قرآن را دربردارد به شاگردانش املا كرد.[37]احمد امين تفسير فراء را نخستين تفسيرى مى داند كه همه قرآن را به ترتيب آيات و سوره ها و به طور گسترده تفسير كرده است و تفاسير قبل از آن را ناپيوسته و تنها شامل آيات مشكل قرآن مى داند.[38] معرفت نيز به اين نظر متمايل است[39]؛ ولى ذهبى با استناد به گزارش هاى تاريخى كه به برخى از آن ها
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 70
اشاره شد، معتقد است تفسير كامل و پيوسته قرآن قبل از اين انجام شده است.[40]
به هر روى تفسير در اين دوره تدوين شد و رفته رفته از مرحله نقل مأثور خارج و گسترده و فراگير و متنوع شد[41]، هرچند بسيارى از آثار مدون در اين دوره از بين رفته اند. گفتنى است امامان شيعه(عليهم السلام) در اين دوران با وجود محدوديت هاى زياد، بيشترين نقش را در گسترش، تعميق و نشر تفسير قرآن داشته و سعى كرده اند با ارائه روش صحيح در تفسير قرآن[42] و آسيب شناسى آن، از انحراف در آن جلوگيرى كنند.[43] پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله)، بر اساس حديث متواتر ثقلين طريق اهل بيت(عليهم السلام) مطمئن ترين راه در تفسير قرآن است، زيرا در اين روايت و ديگر روايات رسيده از پيامبر(صلى الله عليه وآله) به صراحت بيانات خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله) در امر دين، از جمله شرح و توضيح قرآن، معتبر شمرده شده است، بر اين اساس، تفسير اهل بيت(عليهم السلام) كه منشأ شكل گيرى تفسير مأثور شيعى بوده حجيت دارد. (=> تفسير اهل بيت(عليهم السلام))

2. قرن سوم:

تفسير از قرن سوم به بعد تحت تأثير انواع دانش ها و معارف و فرهنگ هاى رايج، متنوع و متحول شد[44] و استقلال خود را به دست آورد. روايات تفسيرى ائمّه(عليهم السلام) و صحابه گسترش يافت و با شكوفا شدن علوم مختلف، تفاسير زيادى با رويكردهاى گوناگون روايى، ادبى، لغوى، فقهى و عرفانى تدوين شدند. مجاز القرآن ابوعبيده (م. 209 ق.)، معانى القرآن فراء (م. 207 ق.)، نظم القرآن جاحظ (م. 225 ق.)، تأويل مشكل القرآن ابن قتيبه (م. 276 ق.)، احكام القرآن هشام بن محمد بن سائب كلبى (م. 204 ق.) و احكام القرآن شافعى (م. 204 ق.) از مهم ترين نگاشته هاى اين دوره اند.[45] برخى اين قرن را در مقايسه با دو قرن پيشين، عصر شكوفايى و بالندگى تفسير و مفسران دانسته اند.[46]

3. قرن چهارم:

در قرن چهارم همزمان با شكوفايى انديشه و گسترش دانش و فروكش كردن درگيرى هاى سياسى، تدوين تفاسير زيادى از جمله تفاسير روايى آغاز شد. تفسير على بن ابراهيم قمى (م. 307 ق.)، تفسير فرات كوفى (م. 307 ق.)، تفسير عياشى اثر ارزشمند محمد بن مسعود بن عياش (م. 320 ق.) از محدثان بزرگ شيعه[47]، تفسير منسوب به امام عسكرى(عليه السلام) تأليف محمد بن قاسم استرآبادى (م. 350 ق.) و تفسير
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 71
نعمانى (م. 360 ق.) از مهم ترين تفاسير شيعه در اين دوران اند و مهم ترين تفاسير اهل سنت در اين دوره عبارت اند از: جامع البيان عن تأويل آى القرآن تأليف ابوجعفر محمد بن جرير طبرى (م. 310 ق.) كه نگارش آن نقطه عطفى در تاريخ تفسيرنگارى بود و از جامع ترين و ارزشمندترين تفاسير نقلى موجود به شمار مى رود كه اقوال سلف را با ذكر سند ذكر مى كند، هرچند نقل روايات ضعيف و اسرائيليات از ضعف هاى عمده اين تفسير به شمار مى آيد[48]، تفسير المسند اثر ابوحاتم محمد بن ادريس (م. 327 ق.) و تفسير بحرالعلوم تأليف نضربن محمد سمرقندى (م. 375 ق.).
البته در اين زمان تفسيرهاى ديگرى با رويكرد ادبى لغوى مانند معانى القرآن زجاج (م. 311 ق.)، بيانى مانند تفسير القرآن الكريم رمانى (م. 384 ق.) و كلامى مانند تأويلات القرآن ماتريدى (م. 333 ق.) نيز نگاشته شده اند. تدوين علوم گوناگون، مانند لغت و صرف و نحو، ترجمه كتب فلسفى، ظهور اختلافات فقهى و كلامى و رواج تعصبات فرقه اى و مذهبى و ورود اجتهاد در تفسير قرآن، از جمله عوامل مؤثر در رشد و بسط تفسير در اين زمان شمرده شده اند.[49] در اين عصر بيش از هر عصر ديگر، تفاسير قرآن رونق و رواج داشته اند.[50]

4. قرن پنجم:

قرن پنجم نيز عصر ترجمه و شكوفايى دانش هاى مختلف و رويارويى مذاهب اسلامى در جهان اسلام است.[51] حقايق التأويل فى متشابه التنزيل سيد رضى (م. 406 ق.)، الامالى سيد مرتضى (م. 436 ق.) و التبيان شيخ طوسى (م. 460 ق.) كه نخستين تفسير اجتهادى و جامع شيعه است، مهم ترين تفاسير شيعى نگاشته شده در اين قرن اند. تفسير الكشف والبيان ثعلبى (م. 427 ق.)، لطائف الاشارات قشيرى (م. 465 ق.)، النكت والعيون ماوردى (م. 450 ق.) الوسيط فى تفسير القرآن واحدى (م. 468 ق.) و المحرر الوجيز ابن عطيه (م. 546 ق.) مهم ترين تفاسير سنى نگاشته شده در اين زمان اند.[52]

5. قرن ششم:

ليست تفاسير نگاشته شده در قرن ششم حكايت از بالندگى و پيشرفت دانش تفسير در اين دوران دارد. مجمع البيان طبرسى (م. 548 ق.)، متشابه القرآن ابن شهر آشوب (م. 558 ق.)، روض الجنان و روح الجنان ابوالفتوح رازى (م. 554 ق.) و فقه القرآن راوندى (م. 573 ق.) مهم ترين تفاسير شيعه در اين زمان اند كه البته به باور برخى در اين تفاسير به روايات تفسيرى بدان جهت كه بيشتر آن ها ضعف سند
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 72
دارند توجهى نشده است.[53] معالم التنزيل بغوى (م. 510 ق.)، كشف الاسرار ميبدى (م. 520 ق.)، الكشاف زمخشرى (م. 538 ق.) كه تاكنون به سبب جايگاهش در محافل تفسيرى ده ها حاشيه بر آن نگاشته شده است و زادالمسير ابن جوزى (م. 597 ق.) نيز مهم ترين تفاسير سنى تأليف شده در اين زمان اند.[54]

6. قرن هفتم و هشتم:

نگارش تفسير به شيوه روايى و اجتهادى در قرن هفتم و هشتم، با گرايش هاى مختلف ادامه يافت، هرچند سير نگارش تفاسير شيعى در اين دوران به علت اوضاع نابسامان سياسى (حمله مغول و جنگ هاى صليبى) و توجه دانشمندان شيعه به فقه دچار نوعى كندى بوده است[55]، از اين رو با وجود تفاسير فراوانى كه به قلم دانشمندان شيعه نگاشته شده اند در آن ها تفسير جامع كمتر ديده مى شود. نهج البيان عن كشف معانى القرآن تأليف محمد بن حسن شيبانى (زنده در 640 ق.) از تفاسير ارزشمند شيعه در اين زمان است.[56]
مفسران اهل سنت در اين دو قرن تفاسير ارزشمندى از خود باقى گذاشته اند[57] كه مهم ترين آن ها عبارت اند از: مفاتيح الغيب يا التفسير الكبير تأليف فخر رازى (م. 606 ق.) كه تفسيرى گسترده و به روش اجتهادى عقلى و با گرايش كلامى فلسفى است، الجامع لاحكام القرآن اثر ابوعبدالله محمد بن احمد انصارى قرطبى (م. 671 ق.) كه از بهترين تفاسيرى شمرده شده است كه در آن همه آرا و اقوال را جمع و به لغت، ادب، فقه، كلام و... توجه و حتى المقدور از ذكر اسرائيليات پرهيز كرده است[58]، انوارالتنزيل و اسرارالتأويل نوشته عبدالله بن عمر بيضاوى (م. 791 ق.) كه داراى سبكى شيوا، عباراتى ظريف و موجز، و قدرت بيانى شگفت و همانند تفسير الكشاف زمخشرى از معدود تفاسيرى است كه مورد توجه مجامع علمى شيعه و سنى قرار گرفته و ده ها شرح و حاشيه بر آن نگاشته شده است[59]، البحر المحيط تأليف ابوحيان اندلسى (م. 754 ق.) كه تأكيد بر مباحث ادبى و بيانى براى اثبات اعجاز قرآن و اثبات ارتباط ميان سوره ها از ويژگى هاى آن اند[60]، تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان نيشابورى (م. 728 ق.) كه در مذهب وى شك و ترديدهايى شده است،[61] تفسير القرآن العظيم از ابن كثير (م. 774 ق.) كه از مهم ترين تفاسير روايى است كه در كنار نقل روايات به نقد،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 73
تحليل، بررسى و جرح و تعديل آن ها مى پردازد.[62]

7. قرن نهم:

سير نگارش تفسير در قرن نهم نيز ادامه يافت. منهاج الهدايه ابن متوّج بحرانى (م. 820 ق.)، كنزالعرفان فاضل مقداد (م. 826 ق.) و شفاء العليل فى شرح خمسمأة آية من التنزيل تأليف عبدالله بن محمد بن ابى القاسم زيدى نجرى (م. 877 ق.) كه هر سه آيات الاحكام و احكام عملى و اجتماعى اسلام را مورد توجه قرار داده اند از تفاسير شيعى نگاشته شده در اين قرن اند.[63] الجواهر الحسان فى تفسير القرآن تأليف عبدالرحمن ثعالبى (م. 875 ق.) و نظم الدرر فى تناسب الآيات والسور برهان الدين ابوالحسن بقاعى (م. 885 ق.) نيز از مهم ترين نگاشته هاى تفسيرى سنى در اين دوران اند.[64]

8. قرن دهم:

از قرن دهم به عنوان دوران پويايى و تحرك تفسير قرآن ياد شده است. جواهر التفسير با رويكرد اجتماعى تربيتى والمواهب العليّه با رويكرد ادبى عرفانى هر دو از كاشفى سبزوارى[65] (م. 910 ق.)، تفسير فارسى جلاء الاذهان و جلاءالاحزان معروف به تفسير گازر از حسين بن حسن جرجانى كه در تاريخ 968 قمرى از نگارش آن فارغ شده است و بيشتر برگرفته از تفسير ابوالفتوح رازى است، تفسير ميرابوالفتح حسينى يا تفسير شاهى تأليف مير سيد ابوالفتح حسينى (م. 976 ق.)، زبدة البيان فى آيات الاحكام نگاشته احمد بن محمد اردبيلى (م. 993 ق.) كه دو مورد اخير تنها به تفسير آيات الاحكام پرداخته اند[66]، منهج الصادقين تأليف ملا فتح الله كاشانى (م. 988 ق.) و حاشيه هاى فراوانى كه بر تفسير بيضاوى نگاشته شده اند بخشى از آثار تفسيرى دانشمندان شيعه در اين قرن اند.[67]
الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور از جلال الدين سيوطى (م. 911 ق.)، حاشيه شيخ زاده بر تفسير بيضاوى و ارشاد العقل السليم تأليف ابوالسعود محمد بن محمد العمادى (م. 951 ق.) نيز از تفاسير مشهور اهل سنت در اين زمان اند.[68]

9. قرن يازدهم:

از سده يازدهم آثار تفسيرى زيادى از بزرگان شيعه به جا مانده است، هرچند شيوه غالب در اين تفاسير شيوه روايى (محض و غير محض) است، زيرا تفكر اخباريگرى تفكر غالب اين دوران بوده است؛ ولى تفاسير زيادى به سبك اجتهادى نيز حاوى همه يا بخش هايى از قرآن در اين دوران تأليف شده اند. مهم ترين تفاسير اين دوران عبارت اند از تفسير آيات الاحكام استرآبادى تأليف محمد بن على بن استرآبادى (م. 1028 ق.)، تفسير القرآن
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 74
الكريم ملاصدرا (م. 1050 ق.)، تفسير مسالك الافهام الى آيات الاحكام فاضل الجواد الكاظمى (م. 1065 ق.)، تفسير شريف لاهيجى اثر شيخ محمد بن شيخ على لاهيجانى (م. 1090 يا 1095 ق.) و تفسير الصافى ملامحسن فيض كاشانى (م. 1091 ق.)[69] كه سه تفسير از تفاسير ياد شده همان گونه كه از نام آن ها پيداست درباره آيات الاحكام اند.

10. قرن دوازدهم:

فضاى غالب در سده دوازدهم نيز فضاى اخباريگرى بوده است، از اين رو شاهد تدوين معروف ترين تفاسير روايى شيعه در اين دوره هستيم. البرهان فى تفسير القرآن تأليف سيد هاشم بحرانى (م. 1107 ق.)، تفسير المعين از نورالدين محمد بن مرتضى الكاشانى (م. 1115 ق.)، تفسير نورالثقلين اثر عبدعلى بن جمعه (م. 1112 ق.)، كنزالدقائق نگاشته ميرزا محمد المشهدى (م. 1125 ق.) و الوجيز فى تفسير القرآن العزيز نوشته شيخ على بن حسين آملى (م. 1135 ق.) در اين قرن نگاشته شده اند[70]؛ ولى در اين زمان تفاسير زيادى از اهل سنت در دست نيستند. روح البيان فى تفسير القرآن از اسماعيل حقى بروسوى (م. 1117 ق.) از تفاسير خوب اهل سنت در اين دوره است.

11. قرن سيزدهم:

هرچند عالمان شيعه در قرن سيزدهم تفاسير زيادى نگاشته اند؛ ولى تفسير جامعى كه به همه مباحث مورد نياز بپردازد نگاشته نشده است. سه تفسير بزرگ، متوسط، كوچك از سيد عبدالله شُبَّر (م. 1242 ق.) به نام هاى صفوة التفاسير، الجوهر الثمين، و الوجيز از تفاسير نگاشته شده در اين دوره اند كه البته تفسير بزرگ شُبَّر (صفوة التفاسير) تاكنون به صورت خطى مانده است.[71] تفسير الصراط المستقيم تأليف سيد حسين بروجردى (م. 1277 ق.) كه در 5 جلد منتشر شده و حاوى 14 مقدمه و تفسير سوره حمد و بخشى از سوره بقره تا آية الكرسى است[72]؛ همچنين تفسير الدرالنظيم فى تفسير القرآن العظيم تأليف محمدرضا معروف به كوثر عليشاه و كوثر همدانى (م. 1247 ق.) به زبان فارسى به سبك موضوعى و با گرايش عرفانى فلسفى[73] و تفسير بزرگ بحرالعرفان و معدن الايمان از شيخ محمد صالح برغانى (م. 1271 ق.) به شيوه روايى، ادبى و كلامى[74] از ديگر تفاسير شيعه اند. البته مؤلف تفسير اخير 4 اثر تفسيرى ديگر نيز دارد.[75]
برخلاف قرن دوازدهم، در اين قرن شاهد پديدار شدن چند تفسير ارزشمند در جهان اهل سنت هستيم كه تفسيرالمظهرى تأليف قاضى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 75
محمد ثناءالله المظهرى (م. 1225 ق.)، روح المعانى اثر محمود آلوسى (م. 1270 ق.) و فتح البيان نگاشته محمدصديق حسن خان القنوجى از آن جمله اند؛ همچنين تفسير فتح القدير تأليف محمد بن على شوكانى (م. 1232 ق.) زيدى كه گرايش هاى سلفى داشته است از تفاسير مختصر و جامع اين قرن است كه به قول مؤلفش ميان روايت و درايت جمع كرده است.[76]

تفسير در عصر جديد:

آنچه بيان شد گزارشى از فراز و فرود تفسير در ادوار پيشين بود. به باور محمد هادى معرفت تفسير در اين دوران همگام با پيشرفت ادب و علوم و معارف گسترش يافت و جوانب مختلف فهم معانى قرآن در همه زمينه ها شكوفاتر گرديد. البته ديرى نپاييد كه با ركود علم در جهان اسلام و افول تمدن اسلامى به ويژه پس از فتنه مغول، تفسير نيز از حركت باز ايستاد و بيشتر تفاسير به تلخيص يا شرح يا حاشيه تفاسير پيشين تبديل و فاقد هرگونه ابتكار و نوآورى قابل ذكرى شدند، هرچند برخى از اين اقتباس ها با ذوق لطيف و افزودن نكات ظريف انجام گرفته است. وى سپس نمونه هايى از هر دو نوع را ياد مى كند.[77]
گسترش علم و فلسفه، نيازهاى پيچيده جوامع براى راهيابى به معنويت و سعادت، دگرگون شدن لوازم و ابزار زندگى، درخواست از دين براى پاسخگويى به نيازهاى بشر و جامعه و باور به توان قرآن براى پاسخگويى به نيازمندى هاى بشر در همه اعصار از ويژگى هاى عصر حاضرند كه از قرن چهاردهم شروع مى شود[78]، از اين رو در عصر جديد تحولى بزرگ و همه جانبه در شيوه هاى تفسيرى و سبك هاى مختلف آن و روش هاى جديد در تفسير موضوعى پديدار شد.[79]
تاريخ تفسير در يك قرن اخير با نهضت هاى اجتماعى، به ويژه نهضت هاى اصلاح دينى در سراسر جهان اسلام همراه بوده است. نهضت نوخواهى و نوانديشى در عالم اسلام، خاستگاه و خواسته هاى دينى و نيز دنيوى داشته است. سلسله جنبان نهضت هاى اصلاح طلبى در جهان اسلام، مواجهه گسترده با فرهنگ غرب بوده است كه به شيوه مستقيم و غيرمستقيم بر ارزش ها و نگرش هاى جامعه اسلامى به ويژه و در درجه اول بر تحصيل كرده ها و روشنفكران اثر نهاده است. خصوصيت اصلى اين نهضت ها در اين بوده است كه اسلام را دين پويا و يك نظام كامل دينى و دنيوى و اخلاقى، سياسى، عبادى و اجتماعى مى ديده اند.[80]
تفسيرنگارى در قرن اخير نه فقط به سبب انبوه تفاسير با مكتب ها و مشرب هاى متفاوت
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 76
بلكه به علت ياد شده و تحول ديدگاه تفسيرنويسى از ديدگاه فردى و اخروى به ديدگاه اجتماعى از هر قرن ديگر ممتاز است. بازگشت به قرآن و نهضت عظيم تفسيرنويسى در اين دوره بارزترين مشخصه انقلاب اصلاحى فراگير است[81]؛ براى نمونه سيد جمال الدين اسدآبادى و شيخ محمد عبده مقالات پرشور و برانگيزاننده خود را در نشريه العروة الوثقى به آيات قرآن و تفسير آياتى مستند مى كردند كه اهميت اجتماعى بيشترى داشت.[82] شيخ محمد عبده مكتب جديدى در تفسير قرآن و متفاوت از مكتب تفسيرنويسى قديم با دو ويژگى ابداع كرد: 1. اعتماد بسيار به عقل در فهم مراد خداوند. 2. كوشش براى توافق دادن اسلام با تمدن غرب يا ارزش ها و معيارهاى جديد زندگى.[83] گفتنى است انكار معجزات و توجيه مادى آن ها از ضعف هاى تفسير اوست.[84] رشيدرضا شاگرد وى درس هاى تفسير او را از ابتداى قرآن تا آيه 126 سوره مبارك نساء دقيقاً مطابق نظر استاد در تفسير المنار گرد آورد. سپس به همان سبك و سياق، نگارش آن را تا آيه 101 يوسف پيش برد. البته تفاوت عمده اى بين آراى رشيدرضا و عبده ديده نمى شود، جز اينكه وى معتقد به اصلاح نظام خلافت اسلامى به شكل صدر اسلام و گرايش افراطى به سلفى گرى و دشمنى با شيعه بود.[85]
طنطاوى (م. 1358 ق.) شاگرد ديگر عبده تفسير الجواهر فى تفسيرالقرآن را با گرايش افراطى به علم و قياس حقايق قرآن با علوم جديد تدوين كرد.[86]
احمد مصطفى مراغى در تفسير المراغى هرچند در سبك تفسيرى و خطوط اصلى تابع مكتب تفسيرى عبده است، برخلاف وى به آراى مفسران قديم و احاديث رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) و سلف صالح آگاه تر و متعهدتر است و از تفسير و توجيه آيات بر مبناى يافته هاى علوم جديد خوددارى مى كند.[87]
جمال الدين قاسمى نيز در تفسير مهم و مفصل خود محاسن التأويل متأثر از عبده است و از او به «الاستاذ الحكيم» ياد و حتى در مقدمه تفسيرش 10 صفحه از مقدمه تفسير عبده را نقل مى كند.[88] قاسمى هرچند نگرش سلفى دارد؛ ولى به علت فضل فراوانش تمايلات وهابيگرى در او چندان ظاهر نيست، بلكه بيشتر اشعرى گرا و اهل حديث است و در كنار گرايش هاى نقلى او گرايش هاى عقلى نيز مشهودند. غالب منابع فكرى و موارد نقل و نقد او آثار قدماست و از
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 77
معاصران تنها به عبده توجه دارد و تفسيرش به سبك و سياق تفاسير قديم است.[89]
سيد قطب نيز از مصلحانى است كه به قصد اصلاحگرى به قرآن و تفسير آن پرداخت و تفسير فى ظلال القرآن را نگاشت.
محمود شلتوت نيز از مفسران مصرى همين دوره است كه نمى توان او را پيرو تفسير عبده دانست و خود داراى سبك و سياق مستقل و متفاوت از عبده است و در آثار تفسيريش از جمله تفسير القرآن الكريم در برابر گرايش علمى ـ عقلى عبده گرايش سنتى ـ نقلى بارزى دارد.[90]
در همين دوره طالقانى از مفسران و مصلحان مبارز شيعه نيز تفسير فارسى خود پرتوى از قرآن (شامل سوره حمد تا آيه 28 سوره نساء و جزء آخر قرآن) را با عنايت به مباحث اجتماعى و اصلاحى با گرايش هدايتى ـ تربيتى و توجه به مسائل علمى و اعجاز قرآن تدوين كرد.[91]
علامه سيد محمدحسين طباطبايى (م. 1402 ق.) از مفسران بزرگ معاصر نيز تفسير كم نظير الميزان فى تفسير القرآن را به روش تفسير قرآن به قرآن و با گرايش ادبى ـ اجتماعى تدوين كرده است. جمع بين دو روش تفسير موضوعى و ترتيبى، توجه به وحدت موضوعى و انسجام سور[92] و وحدت كلى حاكم بر همه قرآن[93] از ويژگى هاى اين تفسيرند.
شايان ذكر است افزون بر تفاسير ياد شده در اين دوره تفاسير فراوان ديگرى نيز در جهان اسلام نگارش شده اند كه به برخى از مهم ترين آن ها اشاره مى شود.
1. اضواءالبيان فى ايضاح القرآن بالقرآن تأليف محمدامين بن محمد شنقيطى (م. 1393 ق.) فقيه مالكى موريتانيايى متمايل به ابن تيميه و وهابى گرى كه به مدت 30 سال در مسجد النبى تفسير قرآن تدريس مى كرده و تفسيرش را به روش قرآن به قرآن از ابتداى قرآن تا سوره حشر تدوين كرده و سپس شاگردش عطيه سالم آن را تا پايان قرآن به همان سبك مؤلف ادامه داده است.[94]
2. التحريروالتنوير نگاشته محمد طاهربن عاشور (م. 1393 ق.) از فقهاى مالكى كه در تونس منصب افتا را برعهده داشت. وى از داعيان اصلاح اجتماعى دينى در آنجا به شمار مى رفت و در اين زمينه نوشته هاى فراوانى دارد. تفسير وى كه در 30 جزء با رويكرد اجتماعى، تربيتى، اخلاقى و سياسى نگاشته شده از بهترين تفاسير عصرى و روزآمد به شمار مى رود.[95]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 78
3. الاساس فى التفسير اثر سعيد حوى (م. 1411ق.) از روشنفكران اسلامگرا كه تفسير خود را در مسير اهداف تربيتى، اخلاقى و اجتماعى و با توجه به نكات ادبى و بلاغى نگاشت. وى مسئله وحدت موضوعى سور و آيات را مطرح كرد و از اين راه آفاق گسترده اى را در تفسير گشود. اين تفسير در نوع خود كم نظير است و افزون بر نكات ياد شده به مسائل علمى اى پرداخته كه گاه در قرآن بدان ها اشاره شده است.[96]
4. تفسير القرآن و هو الهدى والفرقان تأليف سيد احمد خان هندى كه نخستين تفسيرى است كه راه تأويل به شيوه عصرى را در تبيين مفاهيم قرآن گشود. وى با اين پندار نادرست كه معجزه نقض و خرق قوانين طبيعى است آن را نمى پذيرد و معجزات پيامبران در قرآن را تأويل مى كند؛ براى نمونه شكافته شدن دريا براى حضرت موسى(عليه السلام) را جزر و مد تأويل مى كند. او همچنين با اين توجيه كه قوانين طبيعى تخطى ناپذيرند، تأثير دعا را رد مى كند.[97]
5. الهداية والعرفان فى تفسيرالقرآن بالقرآن كه تقريباً خلاصه اى از تفسير سيد احمد خان و به تقليد از او[98] و بر اساس تفسير قرآن به قرآن تأليف شده است. مؤلف سعى كرده است قرآن را تنها از راه مراجعه به متن آن تفسير كند، بر اين اساس روايات را به كلى كنار نهاده و از اين رهگذر بخشى از مطالب مسلم ميان مسلمانان را انكار و ادعاهاى عجيبى را به قرآن نسبت داده است.[99]
6 و 7. دو تفسير بيان المعانى[100] اثر سيد عبدالقادر ملاحويش آل غازى[101] (م. 1382 ق.) و التفسير الحديث تأليف عزة دروزه[102] (م. 1404 ق.) كه بر اساس ترتيب نزول تدوين شده اند.
8. التفسير المنير تأليف وهبه زحيلى كه تفسيرى جامع معقول و منقول و متناسب با انديشه و فرهنگ و ادب معاصر است و با سبكى شيوا نوشته شده است.[103]
9. آلاء الرحمن فى تفسير القرآن تأليف علامه محمدجواد بلاغى (م. 1352 ق.) كه شامل تفسير قرآن از آغاز تا آيه 57 سوره نساء و مقدمه اى در مباحث علوم قرآن است كه در شناخت قرآن و دفاع از آن مطالب ارزشمندى را به روش تحليلى و استدلالى ارائه كرده است.[104]
10. تقريب القرآن الى الاذهان اثر سيد محمد شيرازى كه با قلمى شيوا و روان افزون بر شرح و بسط لغوى و ادبى به مناسبت به مسائل كلامى، فقهى، اجتماعى و اخلاقى قرآن مى پردازد.[105]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 79
11. من هدى القرآن از سيد محمدتقى مدرسى كه تفسيرى است تحليلى و تربيتى، به روش قرآن به قرآن و پيراسته از مباحث جدلى و اسرائيليات.[106]
12. تفسير من وحى القرآن تأليف سيد محمدحسين فضل الله كه تفسيرى تربيتى ـ اجتماعى است. به گفته معرفت اين تفسير به سبب داشتن سبك جالب ادبى و امتزاج آن با سبك علمى، ممتاز و برجسته است و خواننده را به خود جذب مى كند.[107]
13. تفسير نمونه اثر آية الله مكارم با همكارى جمعى از فضلاى حوزه علميه قم كه تفسيرى است با گرايش عصرى و اجتماعى كه به زبان روان و براى پاسخگويى به نيازهاى نسل كنونى تأليف شده است. اين تفسير با نام الامثل به زبان عربى ترجمه شده است.
14. التفسير الكاشف نگاشته شيخ محمدجواد مغنيه كه تفسيرى است اجتهادى با سبكى جديد و متناسب با نيازهاى جامعه در عصر كنونى اين تفسير مفاهيم قرآن را موجز و متناسب با مقتضيات زمان و با عباراتى زيبا و محكم و ادله اى متين و معقول بيان كرده و تفسيرى جامع، كامل و پاسخگو به پرسش هاى نسل جديد است.[108]
15. الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن والسنه اثر محمد صادقى كه در 30 مجلد و به روش تفسير قرآن به قرآن تدوين شده است، هرچند در آن از روايات و تحليل و استدلال هاى عقلى و علمى نيز غفلت نشده است.[109]
16. مخزن العرفان تأليف بانو امين اصفهانى كه تفسيرى است اجتهادى جامع و كامل و به سبكى تربيتى ـ اخلاقى و عرفانى و مبتنى بر تهذيب نفس و تزكيه اخلاق به گونه اى نيكو نوشته شده است.
17. تفسير نوين نوشته محمدتقى شريعتى از پيشگامان تفسيرنگارى به شيوه عصرى كه با انگيزه اصلاح طلبى فكرى و اجتماعى و دينى به تدوين تفسير جزء سى ام قرآن پرداخته است.
18. التفسير الاثرى الجامع تأليف محمدهادى معرفت كه در نوع خود از بهترين تفاسير تدوين شده در سال هاى اخير است، هرچند مؤلف به تكميل آن موفق نشد. روش وى در اين تفسير، روايى ـ تحليلى است. اين تفسير مقدمه اى دقيق و عميق درباره تفسير و فهم قرآن دارد و مؤلف كوشيده تا روايات صحيح را از ناصحيح شناسايى كند.
19. تسنيم تأليف آية الله جوادى آملى كه با محوريت روش تفسير قرآن به قرآن و بهره گيرى از روش هاى تفسير قرآن به سنت و عقل با هدف پاسخگويى به نيازهاى زمان در حال نگارش است. اين تفسير كه گرايش اخلاقى، تربيتى،
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 80
معرفتى و اجتماعى دارد تاكنون 19 جلد آن منتشر شده است.[110]
افزون بر موارد ياد شده دانشمندان شيعه و سنى تفاسير فراوانى را با روش ها و گرايش هاى مختلف در اين دوره نگاشته اند.[111]
از ويژگى هاى اين دوره رشد و بالندگى نگارش تفسير به سبك موضوعى است كه در نگاشته هاى تفسيرى سلف كمتر به چشم مى خورد، هرچند مشابه آن در برخى آثار گذشته نظير تفسير آيات الاحكام شيعه مشاهده مى شود. (=> تفسير موضوعى)

منابع

آشنايى با تاريخ تفسير و مفسران، حسين علوى مهر، قم، مركز جهانى علوم اسلامى، 1384 ش؛ آشنايى با تفاسير قرآن، رضا استادى، قم، مؤسسه در راه حق، 1377 ش؛ اتجاهات التفسير فى العصر الحديث، عبدالمجيد عبدالسلام، دارالفكر، 1393 ق؛ اسراء (فصلنامه)، پژوهشى علوم اسلامى، قم، مؤسسه تحقيقاتى اسراء؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق؛ بيان السعاده، الجنابذى (م. 1327 ق.)، ترجمه رضاخانى و رياضى، تهران، پيام نور، 1372 ش؛ بيان المعانى، سيد عبدالقادر ملاحويش، دمشق، مطبعة الترقى، 1384 ق؛ تاريخ آداب اللغة العربيه، جرجى زيدان، بيروت، دار مكتبة الحياة، 1992 م؛ تاريخ بغداد، الخطيب البغدادى (م. 463 ق.)، به كوشش عبدالقادر، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417 ق؛ تاريخ تفسير قرآن، على اكبر بابايى، قم، پژوهشهاى حوزه و دانشگاه، 1387 ش؛ التبيان، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تفسير التحرير والتنوير، ابن عاشور (م. 1393 ق.)، مؤسسة التاريخ؛ التفسير الحديث، محمد عزّة دروزة (م. 1404 ق.)، بيروت، دارالغرب الاسلامى، 1421 ق؛ تفسير الصراط المستقيم، سيد حسين البروجردى، به كوشش بروجردى، قم، انصاريان، 1416 ق؛ تفسير العياشى، العياشى (م. 320 ق.)، به كوشش رسولى محلاّتى، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير المراغى، المراغى (م. 1371 ق.)، دارالفكر؛ تفسير مقاتل بن سليمان، عبدالله محمود شحاته، بيروت، التاريخ العربى، 1423 ق؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م. 1112 ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، 1373ش؛ تفسير و تفاسير جديد، بهاء الدين خرمشاهى، تهران، كيهان، 1364 ش؛ تفسير و مفسران، معرفت، قم، التمهيد، 1373 ش؛ التفسير والمفسرون، الذهبى، بيروت، دارالقلم، 1407 ق؛ التفسير والمفسرون، معرفت، مشهد، الجامعة الرضوية، 1418 ق؛ التوحيد، الصدوق (م. 381 ق.)، به كوشش حسينى تهرانى، قم، جامعه مدرسين؛ تهذيب الاحكام، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش موسوى و آخوندى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1365 ش؛ تهذيب التهذيب، ابن حجر العسقلانى (م. 852 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1404 ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1412 ق؛ الجواهر الحسان، الثعالبى (م. 875 ق.)، به كوشش عبدالفتاح و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1418 ق؛ دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى، خرمشاهى، تهران، دوستان، 1377 ش؛ دايرة المعارف تشيع، زير نظر سيد جوادى و ديگران، تهران، نشر شهيد سعيد محبى، 1375 ق؛ سه مقاله در تاريخ تفسير و نحو، محمد باقر حجتى، بنياد قرآن، 1360 ش؛ شناخت نامه تفاسير، محمدعلى ايازى، قم، مبين، 1378 ش؛ ضحى الاسلام، احمد امين، مصر، النهضة المصريه؛ طبقات مفسران شيعه، عقيقى بخشايشى، قم، نويد اسلام، 1371 ش؛ طبقات المفسرين، احمد بن محمد الادنه وى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 81
 (م. قرن 11 ق.)، به كوشش سليمان بن صالح، المدينة، مكتبة العلوم والحكم، 1417 ق؛ طبقات المفسرين، السيوطى (م. 911 ق.)، بيروت، دارالكتب العلميه؛ طبقات المفسرين، محمد على على الداودى (م. 945 ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1403 ق؛ الفرقان، محمد صادقى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1365 ش؛ فرهنگ ابجدى عربى ـ فارسى، فؤاد افرام بسطانى، ترجمه: مهيار؛ الفكر الدينى فى مواجهة العصر، عفت الشرقاوى، مكتبة الشباب، 1976 م؛ الفهرست، ابن النديم (م. 438 ق.)، به كوشش تجدد؛ الكافى، الكلينى (م. 329 ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375 ش؛ كشف الظنون، حاجى خليفه (م. 1067 ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1413 ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405 ق؛ المبادئ العامة لتفسير القرآن، محمد حسين على الصغير، بيروت، دارالمورخ العربى، 1420 ق؛ مبانى و روشهاى تفسير قرآن، عميد زنجانى، تهران، وزارت ارشاد، 1373 ش؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق؛ المحرر الوجيز، ابن عطية الاندلسى (م. 546 ق.)، به كوشش عبدالسلام، لبنان، دارالكتب العلمية، 1413 ق؛ مذاهب التفسير الاسلامى، اجنتس جولد تسيهر، كوشش عبدالحليم النجار، القاهرة، مكتبة الخانجى، 1374 ق؛ معجم رجال الحديث، الخوئى (م. 1413 ق.)، بيروت، 1409 ق؛ معجم المفسرين، عادل نويهض، مؤسسه نويهض، 1403 ق؛ مفاهيم القرآن، السبحانى، قم، مؤسسه امام صادق(عليه السلام)، 1420 ق؛ مناهج المفسرين، منيع عبدالحليم محمود، بيروت، دارالكتاب اللبنانى، 1421 ق؛ من هدى القرآن، سيد محمدتقى مدرسى، تهران، دارمحبى الحسين(عليه السلام)، 1419 ق؛ وفيات الاعيان، ابن خلكان (م. 681 ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، دار صادر؛ هدية العارفين، اسماعيل باشا (م. 1339 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى.
سيد عبدالرسول حسينى زاده



[1]. لسان العرب، ج 3، ص 4، «أرخ».
[2]. فرهنگ ابجدى، ص 204، «التاريخ».
[3]. نك: تاريخ تفسير، ج 1، ص 13.
[4]. التبيان، ج 1، ص 1 - 2.
[5]. المحرر الوجيز، ج 1، ص 41.
[6]. نك: التحريروالتنوير، ج 1، ص 13 - 16.
[7]. تفسير المراغى، ج 1، ص 6 ـ 10.
[8]. نك: طبقات المفسرين، سيوطى، ص 9 - 109.
[9]. نك: طبقات المفسرين، داودى.
[10]. كشف الظنون، ج 2، ص 1107؛ هدية العارفين، ج 1، ص 393؛ معجم المفسرين، «مقدمه».
[11]. نك: طبقات المفسرين، ادنه وى، ص 9، «مقدمه».
[12]. نك: مناهج المفسرين، ص 11 - 388.
[13]. نك: مذاهب التفسير الاسلامى.
[14]. نك: معجم المفسرين.
[15]. نك: تفسير الصراط المستقيم، ج 1، ص 15 - 112.
[16]. نك: التفسير و المفسرون، معرفت، ج 1، ص 455 - 566.
[17]. التحريروالتنوير، ج 1، ص 13؛ المبادى العامة لتفسير القرآن، ص 133 - 139.
[18]. نك: المحرر الوجيز، ج 1، ص 41.
[19]. التفسير والمفسرون، ذهبى، ج 1، ص 145 - 147؛ سه مقاله در تاريخ تفسير، ص 37.
[20]. تفسير ثعالبى، ج 1، ص 81 - 83؛ التفسير والمفسرون، ذهبى، ج 1، ص145.
[21]. التفسير والمفسرون، ذهبى، ج 1، ص 145 - 147.
[22]. همان، ص 146.
[23]. جامع البيان، ج 1، ص 31.
[24]. تاريخ بغداد، ج 1، ص 187.
[25]. تاريخ تفسير و نحو، ص 74.
[26]. المبادى العامة لتفسير القرآن، ص 137؛ مفاهيم القرآن، ج 10، ص 384؛ سه مقاله در تاريخ تفسير، ص 73.
[27]. تهذيب التهذيب، ج 7 ، ص 179.
[28]. التفسير و المفسرون، ذهبى، ج 1، ص 100 ، 135.
[29]. الفهرست، ص 37.
[30]. الفهرست، ص 36.
[31]. وفيات الاعيان، ج 3، ص 462.
[32]. الفهرست، ص 37.
[33]. التفسير والمفسرون، ذهبى، ج 1، ص 149.
[34]. ر. ك: تفسير و مفسران، ج 2، ص 10.
[35]. تفسير و مفسران، ج 2، ص 143 - 147.
[36]. مجمع البيان، ج 1، ص 69، «مقدمه».
[37]. نك: الفهرست، ص 73.
[38]. ضحى الاسلام، ج 2، ص 140 - 142.
[39]. تفسير و مفسران، ج 2، ص 9 - 11.
[40]. التفسير والمفسرون، ذهبى، ج 1، ص 145 - 147.
[41]. تفسير و مفسران، ج 2، ص 9 - 11.
[42]. نك: تهذيب الاحكام، ج 1، ص 363؛ تفسير عياشى، ج 1، ص 296؛ نورالثقلين، ج 1، ص 380، 596.
[43]. نك: الكافى، ج 8، ص 311؛ التوحيد، ص 91؛ تفسير عياشى، ج 1، ص 17 - 18.
[44]. نك: تفسير و مفسران، ج 2، ص 11؛ ترجمه بيان السعاده، ج 1، ص 53 - 54، «مقدمه».
[45]. براى ديدن نگاشته هاى تفسير شيعه در اين دوره نك: طبقات مفسران شيعه، ج 1، ص 452 - 556.
[46]. طبقات مفسران شيعه، ج 1، ص 452.
[47]. معجم رجال الحديث، ج 18، ص 237 - 239، 242.
[48]. نك: تفسير و مفسران، ج 1، ص 162 - 176، 183.
[49]. نك: طبقات مفسران شيعه، ج 1، ص 558 - 634.
[50]. همان، ص 564.
[51]. تاريخ آداب اللغه، ج 3، ص 9 - 14.
[52]. براى آشنايى با تفاسير در اين قرن، نك: طبقات المفسرين، ادنهوى، ص 148 - 210؛ طبقات مفسران شيعه، ج 2، ص 40 - 106.
[53]. آشنايى با تفاسير قرآن، ص 80 .
[54]. براى آشنايى با تفاسير در اين قرن، نك: طبقات المفسرين، ادنه وى، ص 148 - 200؛ طبقات مفسران شيعه، ج 2، ص 107 - 189.
[55]. نك: طبقات مفسران شيعه، ج 2، ص 192 - 290.
[56]. تفسير و مفسران، ج 2، ص 328.
[57]. براى آشنايى با تفاسير در اين مدت، نك: طبقات المفسرين، ادنه وى، ص 211 - 304.
[58]. تفسير و مفسران، ج 2، ص 294 - 295.
[59]. همان، ص 295 - 299.
[60]. همان، ص 322 - 323.
[61]. دانشنامه قرآن، ج 1، ص 725؛ ج 2، ص 2290.
[62]. تفسير و مفسران، ج 2، ص 197 - 198.
[63]. ر. ك: تفسير الصراط المستقيم، ج 1، ص 95؛ طبقات مفسران شيعه، ج 2، ص 293 ، 325.
[64]. دانشنامه قرآن، ج 1، ص 693 ، 771.
[65]. طبقات مفسران شيعه، ج 2، ص 354 - 356.
[66]. دانشنامه قرآن، ج 1، ص 705.
[67]. نك: طبقات مفسران شيعه، ج 2، ص 368، 411 - 415.
[68]. نك: دانشنامه قرآن، ج 1، ص 662، 669 - 670 ، 699 - 700.
[69]. نك: طبقات مفسران شيعه، ج 3، ص 26 - 278.
[70]. همان، ص 281 - 466.
[71]. نك: تفسير و مفسران، ج 4، ص 12 - 73.
[72]. نك: تفسير الصراط المستقيم، ج 1، ص 6.
[73]. نك: دانشنامه قرآن، ج 1، ص 700.
[74]. همان، ص 671 .
[75]. آشنايى با تاريخ تفسير و مفسران، ص 322 - 326.
[76]. شناخت نامه تفاسير، ص 211 - 212.
[77]. نك: تفسير و مفسران، ج 2، ص 446 - 449.
[78]. همان، ص 449 - 451.
[79]. الفكر الدينى فى مواجهة العصر، ص 92 - 93.
[80]. نك: تفسير و تفاسير جديد، ص 15 - 17.
[81]. تفسير و تفاسير جديد، ص 9 - 10.
[82]. نمونه هاى ديگر، نك: تفسير و تفاسير جديد، ص 21 ـ 51.
[83]. اتجاهات التفسير، ص 217 - 218.
[84]. نك: التفسير والمفسرون، ذهبى، ج 2، ص 567 - 569.
[85]. نك: تفسير و تفاسير جديد، ص 76 - 90.
[86]. همان، ص 105 - 111.
[87]. اتجاهات التفسير، ص 211 - 212.
[88]. نك: همان، ص 43 ـ 54.
[89]. تفسير و تفاسير جديد، ص 95 - 96.
[90]. همان، ص 29 - 30.
[91]. نك: همان، ص 136 - 148.
[92]. تفسير و مفسران، ج 2، ص 498.
[93]. همان.
[94]. نك: دانشنامه قرآن، ج 1، ص 666 - 667؛ شناخت نامه تفاسير، ص 29 - 30.
[95]. نك: تفسير و مفسران، ج 2، ص 506؛ دانشنامه قرآن، ج 1، ص 685 .
[96]. نك: تفسير و مفسران، ج 2، ص 506.
[97]. نك: همان، ص 509 - 515.
[98]. نك: همان، ص 516.
[99]. مبانى و روش هاى تفسير قرآن، ص 364 - 365.
[100]. دانشنامه قرآن، ج 1، ص 679.
[101]. بيان المعانى، ج 1، ص 2 - 5.
[102]. التفسير الحديث، ج 1، ص 9 - 10.
[103]. تفسير و مفسران، ج 2، ص 506.
[104]. دانشنامه قرآن، ج 1، ص 658.
[105]. تفسير و مفسران، ج 2، ص 500.
[106]. من هدى القرآن، ج 1، ص 70 - 73.
[107]. تفسير و مفسران، ج 2، ص 501 - 502.
[108]. همان، ص 504 - 505.
[109]. نك: الفرقان، ج 1، ص 5 - 6، «مقدمه».
[110]. ر .ك: اسراء، ش 1، ص 105 - 128، «تسنيم، سنام معرفت قرآن».
[111]. براى آشنايى با تفاسير در دوره هاى مختلف و تفاسير معاصر، نك: دانشنامه قرآن، ج 1، ص 656 - 795؛ دايرة المعارف تشيع، ج 4، ص 549 - 582.

مقالات مشابه

معرفی و سیر تطوّر تفاسیر واعظانه شیعه

نام نشریهشیعه‌پژوهی

نام نویسندهمحمد شریفی, اکرم حسین‌زاده

قرآن ناطق و قرآن صامت

نام نشریهامامت‌پژوهی

نام نویسندهسیدمحمدهادی گرامی, محمود ایوب, محمد قندهاری

كتاب ارغوانى نگاهى به جايگاه ايرانيان در علم قرائت، تفسير و حديث

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهمهدی یار احمدی, محمدزمان خدایی

نگرشی بر تفسیر و روش آن در عصر صحابه

نام نشریهفروغ وحدت

نام نویسندهحامد جمالی

منابع و ابزارهاى تفسير

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهغلام‌علی عزیزی‌کیا