زمینه های رویكرد به آسیب شناسی اجتماعی

پدیدآوراحمد ترابی

نشریهپژوهش‌های قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیفرزندان نمونه

share 2182 بازدید
زمینه های رویكرد به آسیب شناسی اجتماعی

احمد ترابی
گزینش موضوع برای بخش ویژه موضوعی مجله پژوهشهای قرآنی، تاكنون بر اساس ملاك هایی چند صورت می گرفته است كه از آن جمله می توان به «كاربردی بودن»، «به روز بودن» و «ضرورت داشتن» موضوع اشاره داشت.
البته این بدان معنی نیست كه همواره و در همه شماره های مجله این ملاك ها به صورت یكسان و انحصاری ملاحظه شده است، بلكه جزاین معیارها، گاه زمینه ها و مناسبت ها و یا ظرفیت های موجود پژوهشی نیز مورد توجه بوده است.
«آسیب شناسی اجتماعی» نیز از آن رو در دستور كار مطالعاتی و پژوهشی قرار گرفت كه به نظر رسید شرایط و موقعیت اجتماعی جامعه كنونی ما به شدّت نیازمند آن است؛ چه اینكه بیش از دو دهه از استقرار حاكمیت دینی در این جامعه می گذرد، ولی همچنان چالش های فكری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به صورت آزار دهنده ای فضای روشن نظام اسلامی را ـ كه در صدد تحقق آرمان های قرآنی بوده و هست ـ مه آلود و مبهم ساخته است!
این تعبیر، هرگز بدان معنی نیست كه نقطه های روشن و شفاف در این زمینه ها وجود نداشته است و نیز بدان معنی نیست كه در دیگر جوامع و نظام ها، همه چیز به هنجار و بایسته و شایسته بوده و تنها این نظام اسلامی است كه با آسیب ها و كاستی ها روبه رو بوده است!
كسانی كه مصلحانه و انسان دوستانه و فارغ از دلبستگی های قومی، نژادی، جغرافیایی و سیاسی به نقد و تحلیل شرایط اجتماعی ملت ها و اقوام و جوامع پرداخته اند، به صراحت اذعان كرده اند كه حتی مرفه ترین و پیشرفته ترین جوامع صنعتی و علمی كه داعیه داران حمایت از حقوق بشر و اصل آزادی بوده و هستند، از بزرگ ترین آسیب های اجتماعی در ساحت فرهنگ و اخلاق و عدالت و اصول انسانی رنج می برند؛ با این تفاوت كه نوع آسیب ها و شكل و گستره آن با جوامع در حال توسعه متفاوت است.
در یك جامعه فقر و نیازهای بی پاسخ مانده ابتدایی انسان ها زمینه ناكامی های روحی و عاطفی و ناهنجاری های اخلاقی و رفتاری را فراهم آورده و در جامعه ای دیگر، فزون خواهی، رفاه مندی، آسان یابی و شادخواری، باعث بیماری های روحی و پلشتی و پوچی زندگی و بن بست لذت جویی شده است!
این یك از سر نیاز به حقوق دیگران دستبرد می زند، و آن دیگری از سرهوس و خوش گذرانی به شكنجه و آزار انسان ها روی می آورد و…
این است كه انسان و جامعه انسانی، تا بوده و هست، همواره دست به گریبان كاستی ها و در معرض آسیب ها بوده و خواهد بود و نیازمند آسیب شناسی و آفت زدایی. و البته روند مداوم اصلاح گری، روندی پوچ و بی نتیجه نخواهد بود، زیرا جوامع انسانی در پرتو آسیب شناسی و آفت زدایی، از یك مرحله به مرحله برتر و متكامل تر راه می یابند و حفظ و حراست از ارزش های به دست آمده در مرحله نوین خود نیازمند تلاش های دیگری خواهد بود.

ضرورت آسیب شناسی و آسیب زدایی

واقعیت زندگی نشان داده است كه هر جا سخن از زندگی و موجود زنـده است، آفت هـا، تضـادهـا و تزاحم هـا نیز وجـود دارد و در این میــان
موجودی به حیات خود ادامه می دهد كه بتواند در برابر آفت ها ایستادگی كرده اضداد خود را از پای درآورد.
موانع حیات آن گاه كه درونی شود و چون ویروس یا سلول سرطانی در لا به لای عناصر وجودی موجود زنده جای گیرد و پنهان شود به صورت یك آفت بروز می كند، و زمانی كه به صورت تهاجم از بیرون به ارگانیسم حیاتی هجوم آورد به عنوان یك دشمن و ضدّ شناخته می شود.
موجود زنده برای ادامه حیات خویش ناگزیر است در دو میدان درونی و بیرونی با آفت ها و اضداد خود مبارزه كند، اما همیشه گفته شده است كه مبارزه با اضداد بیرونی و دشمنان رودررو آسان تر از مبارزه با آفت ها و آسیب های درونی است، چرا كه آن یك در برابر انسان صف آرایی كرده و شناسایی و هدف گیری آن آسان تر است، امّا این یك به صورت جزئی از وجود در آمده و بازشناسی و جداسازی آن از سایر عناصر وجودی چندان آسان نیست.
به همین دلیل است كه در ساحت باورهای دینی، مبارزه با رذائل اخلاقی به عنوان جهاد اكبر شناخته شده است، و نیز به همین دلیل است كه انسان ها بیش از آنكه به دست دشمنان و تصادم ها و سوانح از پا درآیند، در نتیجه نارسایی های درونی و از دست دادن قدرت مقاومت در برابر آسیب های ناشناخته و یا ناپیدا از میان می روند. فراوانی این گونه مردن به حدی است كه ناگزیر آن را «مرگ طبیعی» نام نهاده ایم!
جامعه انسانی نیز از آن رو كه همه عناصر تشكیل دهنده آن از حیات و جنبش و پویایی برخوردارند، چونان یك ارگانیسم زنده، از قوانین حیات پیروی كرده بسیاری از ویژگی های موجود زنده را دارا هستند.
جوامع بزرگ انسانی، تمدن ها و فرهنگ های دیر پا، پیش از آن و بیش از آنكه به وسیله دشمنان بیرونی از پای درآمده و به افول گرایند، از درون تهدید شده و قدرت و انگیزه مقاومت و حیات را از دست داده اند.
بنابراین راز ماندگاری و پایداری حیات در یك ارگانیسم زنده و تپنده، در بازسازی مداوم درونی آن نهفته است و خداوند هستی در نظام های طبیعی سازمان وجود، این تدبیر را به كار برده است.
تعبیر «یخرج الحی من المیت و مخرج المیت من الحی»(انعام/95) كه بارها در قرآن و با عبارت های مختلف آمده است می تواند اشاره به این معنی
داشته باشد كه حیات در نتیجه یك دگرگونی و دگردیسی درونی در موجود پدید می آید؛ به گونه ای كه از متن و بطن آن زاییده می شود، چنان كه مرگ نیز از یك ركود و ایستایی درونی می جوشد.
واژه «یخرج» از یك سو به فاعلیت خداوند و اراده محیط و غالب او اشاره دارد؛ و از سوی دیگر به وجود ظرفیت تعبیه شده درونی موجود كه اراده الهی به خروج آن از قوه به فعل تعلق گرفته است.
چه بسا بتوان میان دو تعبیر قرآنی كه در یكی فرموده است: «یحیی و یمیت» و در جای دیگر فرموده است: «یخرج الحی من المیت و…» بتوان این تمایز را قائل شد كه در مورد نخست، نقطه مركزی نگاه متوجه قدرت و اراده و فاعلیت الهی بوده و در مورد دوم، تأكید بر چگونگی و كیفیت پدیده مرگ و حیات داشته است.
در چهار سوره از قرآن تعبیری نظیر این آیه آمده است:
«و تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی» (آل عمران/27)
ازمیان این چهار مورد، در سه مورد، توجه اصلی آیه به اثبات اصل معاد و امكان حیات دوباره انسان ها در جهان آخرت است، ولی در آیه 27سوره آل عمران، سیاق آیه بر معنایی متفاوت دلالت دارد، چنان كه در آیه 26 سخن از مالكیت و فرمانروایی برخی انسان ها و عزت مندی گروهی و ذلّت دسته ای دیگر است.
«قل اللهم مالك الملك تؤتی الملك من تشاء و تنزع الملك ممّن تشاء و تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء…»
پس از این آیه خداوند به مسأله خروج زنده از متن مرده و بیرون آمدن مرده از دل زنده تصریح فرموده است.
اگر بر آن باشیم كه رابطه میان این دو آیه و دو پیام را شناسایی كنیم، بی شك روشن ترین رابطه را باید در این بدانیم كه هر دو آیه در صدد اثبات قدرت و حاكمیت اراده الهی بر هستی است. ولی این، همه پیام آن نیست، بلكه با عبور از معنای ظاهری آیه و عطف نظر به لایه های درونی آن در می یابیم كه مناسبت و مقایسه ای نیز میان «اعطای مُلك و عزت و سلب ملك و عزت از انسان ها» با «خارج ساختن زنده از متن موجود مرده و بیرون كشیدن مرده از دل زنده» صورت گرفته است، و چه بسـا پیـام این معادله و
مقایسه این باشد كه اگر پیدایش حیات، دستاورد تحولات درونی و به فعلیت رسیدن ظرفیت های نهفته حیات می باشد، و اگر مرگ نتیجه ضعف و آفت زدگی و پایان یافتن ظرفیت پویایی و پایایی زندگی است، مالكیت، فرمانروایی، عزت و اقتدار و حیات اجتماعی جوامع، ملت ها، فرهنگ ها و تمدن ها نیز از چنین مكانیسمی برخوردار است. با این تفاوت كه در نظام عمومی طبیعت، تبدیل ظرفیت ها به فعلیت، به صورت قهری اعمال می شود، ولی در نظام زندگی انسان و جامعه انسانی، بخش مهمی از این ظرفیت ها و چگونگی تبدیل شدن نیروهای متراكم و استعدادهای انسانی و اجتماعی به فرصت های طلایی و یا منتهی شدن آنها به تهدیدهای جدی، به اراده، خواست، همت، تلاش و معرفت خود انسان ها وانهاده شده است.
انسان برای ادامه حیات و آسایش و آرامش خودناگزیر است به دردها، نارسایی ها، آفت ها و آسیب های زندگی خود بیندیشد و برای درمان و جبران آنها چاره ای بیندیشد و گرنه گرفتار مرگ زودرس، یا زندگی ای پردرد و رنج خواهد شد.
چنان كه جامعه انسانی نیز باید برای حل بحران های گوناگون فكری، اعتقادی، روحی، عاطفی، اقتصادی و… و برای شناسایی آسیب ها و رفع و دفع آنها چاره ای بیندیشد، و گرنه از درون، قابلیت تداوم حیات را از دست می دهد و به صورت موجودی فلج، ناكارآمد و زجرآور به زندگی ادامه می دهد تا نابود شود. و این از سنت های الهی است كه علاوه بر آیات یاد شده از برخی آیات دیگر با صراحت بیشتری می تواند استفاده شود، مانند:
«تلك أمّة قد خلت لها ماكسبت و لكم ما كسبتم»(بقره/134)
«ظهر الفساد فی البرّ و البحر بما كسبت أیدی الناس»(روم/41)
«و ما أصابكم من مصیبة فبما كسبت أیدیكم»(شوری/30)
«و أن لیس للإنسان إلاّ ما سعی»(نجم/39)

چگونگی آسیب شناسی اجتماعی، از قرآن

آسیب شناسی در قلمرو مسائل اجتماعی، میدان های متفاوتی را در بر می گیرد كه شامل آسیب شناسی اخلاقی، فرهنگی، دینی، ملی و قومی، اقتصادی، سیاسی و… می شود.
گستردگی این میدان هـا و چالش های متفاوت آنها در طول تـاریخ، چه
بسا این تصور را رقم زند كه نمی توان از كتابی چون قرآن انتظار داشت كه به همه این مقولات پرداخته باشد.
این تصور در نگاهی درست، و از منظری غلط است؛ چرا كه اگر این مقولات در نهایت بر ذهن و اندیشه و باور و اخلاق و عمل انسان ها مؤثر باشد، قرآن به عنوان كتاب هدایت و سعادت و برنامه كامل تعلیم و تزكیه نمی تواند فارغ از آنها به ارشاد و راهنمایی خلق پرداخته باشد.
از سوی دیگر حجم مشخص و تثبیت شده آیات و سوره های قرآن، حكایت از آن دارد كه به هر حال این مقدار از الفاظ و پیام ها به طور طبیعی نمی تواند دربردارنده همه نكته های ریز و درشت روابط انسانی و قوانین طبیعی و سنت های اجتماعی باشد.
از تنگنای این دو ضرورت و باید اعتقادی و عینی در صورتی می توان رهایی یافت كه یكی از نظریه های زیر پذیرفته شود:
الف. قرآن به مسائل كلی و اصولی و زیربنایی پرداخته است و شناسایی فروع و احكام آن را به عقل و علم و تجربه بشری وانهاده است.
ب. باید مسائل مادی و معنوی انسان را به دو بخش ثابت ها و متغیرها تقسیم كرد و معتقد شد كه وظیفه قرآن پرداختن به ثابت ها و وظیفه عقل و علم پرداختن به متغیرها است.
ج. آنچه به سعادت و هدایت انسان ـ فرد و جامعه ـ مربوط می شود، قرآن، عهده دار بیان آن بوده است؛ با این تفاوت كه برخی ازمسائل در نصّ و ظاهر آیات یاد شده و برخی دیگر در سیاق آیات، نسبت سنجی میان آنها و نتیجه گیری از آنها، دلالت های التزامی و تضمنی و نیز بطون و لایه های زیرین آیات باید مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد.
د. شناخت مفاهیم و معارف قرآن، فرایندی چونان شناخت قوانین و رموز نهفته در طبیعت است.
انسان هزاران سال است كه برای شناخت اسرار و قوانین طبیعت تلاش كرده است و همواره متناسب با امكانات، تجربه ها و نیازهای خود از این تلاش ها بهره گرفته است و البته این كوشش ها و دستاوردها همچنان ادامه دارد، با اینكه طبیعت به هر حال در كره خاك محدود است و عناصر شناسایی شده نیز نامحدود نمی باشد.
با توجه به اینكه خدای یگانه هستی، كتاب تشریع را نیز موافق با كتاب
تكوین قرار داده است، می توان نتیجه گرفت كه انسان در طول تاریخ متناسب با امكانات مطالعاتی، تجربه های پیشین، نیازها و پرسش های نوین می تواند به نكته های جدی ـ متناسب با تحولات تاریخی و اجتماعی انسان ـ از قرآن دست یابد. بنابراین دیدگاه، همه نیازهای معرفتی مرتبط با هدایت و سعادت انسان ـ چه در زندگی فردی و چه اجتماعی ـ در قرآن مورد توجه قرار گرفته است و شرط دست یابی به آنها، فراهم آمدن شرایط پژوهش و احساس نیاز و رسیدن به نقطه پرسش است؛ چنان كه امام علی(ع) فرموده است:
«ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لكن أخبركم عنه، ألا انّ فیه علم ما یأتی، و الحدیث عن الماضی، و دواء دائكم و نظم ما بینكم» (نهج البلاغه، خطبه158)
این بیان از نهج البلاغه برای اهل فضل و پژوهش بسی آشنا است، ولی یاد كرد آن در این مقطع از نگاه می تواند حامل نوعی تفسیر برای آن باشد تا سرّ تعبیر «فاستنطقوه» و «لن ینطق» شناخته شود.
از یك سو امام خواسته است تا مسلمانان و مؤمنان به وحی قرآنی با پرسش ها و تلاش ها و دقت ها و ریزاندیشی های خود، قرآن را به نطق آورند تا اسرار نهفته خود را برای ایشان بازگوید، از سوی دیگر می فرماید: «و البته هرگز قرآن سخن نخواهد گفت»!
به نظر می رسد كه از لا به لای كلام امام، جمله یا كلماتی حذف شده است كه باید آن را به قرینه سیاق و بر اساس فهم كلی كلام آن حضرت كشف كرد، و چه بسا آن عبارت محذوف این باشد كه قرآن دربردارنده معارف فراوانی مرتبط به نیازهای زندگی فردی و اجتماعی، آسیب ها و درمان هاست كه همه آنها از ظاهر قرآن دانسته نمی شود، بلكه باید احساس نیاز كرد و پرسید و در یك جستار علمی و عطشناك، زبان قرآن را گشود.
پس باید دانست كه هر كس نمی تواند در همه زمینه ها و تا ژرفای معارف و بیان های نهفته قرآن، این كلام الهی را كشف كند و مدعی راهیابی به همه دانسته ها و رهنمودهای آن شود؛ زیرا پرسش از قرآن متناسب با درك و نیاز هر فرد یا جامعه در زمان خاص آن صورت می گیرد و به اندازه سؤال پاسخ هست و به مقدار عطش می توان از گوارای وحی بهره گرفت، ولی اهل قرآن بـاید بدانند كه گرچه ظرف هـای نیـاز و پرسش آنـان محـدود
است، اما ظرفیت راه گشایی و راه نمایی قرآن فراخ و گسترده است و می تواند پاسخ گوی همه پرسش های هستی شناسی و اخلاقی و حیات متعالی انسان باشد.
اینها زیربناها و باورهایی است كه ما را به طرح «آسیب های اجتماعی» و ایجاد پرسش در ساحت قرآن وا داشته است.
اذعان داریم كه هم آسیب ها بسیار متنوع تر و جدی تر از آن چیزی است كه در مقالات بخش موضوعی مجله آمده است، و هم پاسخ های قرآن می تواند دقیق تر و كاربردی تر از آنچه باشد كه به دست آمده است.
بنابراین خواسته ایم تا نگاه اهل تحقیق را به این مقوله مهم تاریخ معاصر امت اسلامی، بیش از پیش متمایل سازیم.
امید است قرآن پژوهان در تعامل فكری با متخصصان امور تربیتی، سیاسی و اجتماعی، تجربه ها و نیازهای انسان معاصر را به صورت پرسش های جدی مطرح كنند و با پژوهشی جامع نگر به پاسخ آنها از كلام الهی در حدّ توان و نیاز امروز جوامع اسلامی، بلكه جوامع انسانی دست یابند.