قرآن، موسي، معجزه، آيت، بني اسرائيل، غمام، منّ و سلوي، چشمه، بحر، كوه، بقر
إعجاز از ماده "عجز" است که در لغت به معنای ضعف بوده؛[1] و در اصطلاح قرآنی به این معناست كه انسان كار فوقالعادهای انجام دهد و با آن کار، هم دشمن خویش را ناتوان كند و هم غیر او از انجام آن كار ناتوان باشد.[2]
پس معجزه عبارت است از امر خارقالعادهای که با ارادهی خدای متعال از شخص مّدعی نبوت ظاهر شود و نشانهی صدق نبوت وی باشد.[3]
"موسى" لفظ عبرى است، به معناى از آب گرفته شده؛ نام مبارك "موسی" –علیهالسلام- 136 بار در قرآن به كار رفته است.[4] نسب آن بزرگوار با چهار واسطه(وهیب، لاوی، یعقوب و اسحاق) به ابراهیم خلیلالله(ع) میرسد.[5]
حالات حضرت موسى در قرآن مجید بیشتر از حالات دیگر پیغمبران ذكر شده است؛[6] چون كشور مصر وسیعتر و مردم مصر داراى تمدن پیشرفتهترى از قوم نوح، هود، شعیب و مانند آنها بود، مقاومت دستگاه فراعنه به همین جهت بیشتر بود؛ لذا قیام حضرت موسى(ع) از اهمیت بیشترى برخوردار بوده و نكات عبرتانگیز فراوانترى در بردارد؛ به همین دلیل در قرآن، به مناسبتهای مختلف، روى فرازهاى گوناگون زندگى موسى و بنىاسرائیل تكیه شده است.[7]
ایشان یكی از پیامبران اولیالعزم الهی است كه دارای شریعت و كتاب (تورات) بوده[8] و جهت هدایت بنیاسرائیل و نجات آنها از دست فرعون مبعوث شد که ماجرای ولادت آن حضرت، پرورش یافتن او در خانهی فرعون، خروج از مصر، استقرار وی در مدین، داستان وادی طور، بازگشت به مصر، درگیری با فرعون، نجات بنیاسرائیل و نابودی فرعون و فرعونیان، معجزات حضرت بر فرعونیان و قوم خویش و... از جمله مباحثی است که در برخی سورههای قرآن[9] بیان شده است.[10]
قبل از بیان هر چیز بیان این نكته لازم است كه در مقالهی "معجزات حضرت موسی(ع) بر فرعون و قبطیان"، مباحثی پیرامون "نیاز پیامبران به معجزه و شرایط زمانی آن"، به عنوان مقدمهی بحث اعجاز نقل شده كه برای اطلاع بیشتر میتوانید به آن مقاله مراجعه فرمایید.
طبق آیات قرآن، حضرت موسی(ع) شش معجزه برای قوم خود آشكار كرد و این معجزات، غیر از آن نُه معجزهای است كه بر فرعون و قوم او نازل شد (معجزهی عصا، یدبیضاء، نزول طوفان، قمّل، جَراد، ضفادع، خون، قحطی و كمبود میوهها)؛ یعنی از مجموع پانزده معجزهای كه قرآن برای حضرت موسی(ع) ذكر کرده، شش معجزه برای قوم موسی (بنیاسرائیل) نازل شده.[11] که عبارتند از:
حضرت موسى(ع) پس از تبلیغ فراوان و دعوت فرعون و آل فرعون با ارائهی معجزات گوناگون و عدم پذیرش آنها، مأمور مىشود كه نیمهشب با بنىاسرائیل از مصر كوچ كند.[12]
فرعون فردی طغیانگر و سركشی بود كه در رأس گروهی به نام قبطیان كه فامیلها و اطرافیان او بودند، صاحب قدرت و شوكت بود.[13]
موساى نبی، بنیاسرائیل را شبانه حركت داد و فرعون نیز به دنبال آنان با هزاران اسب سوار حركت كرد؛ همراهان موسى که 620 هزار نفر بودند، فرعون با دیدن آنان به همراهان خود گفت: اینها گروه كمی هستند كه موجب خشم و ناراحتی ما شدهاند، ولی همهی ما آمادهی مبارزه با آنها هستیم؛[14] حضرت موسى، بنىاسرائیل را حركت داد تا به دریا رسیدند و آل فرعون نیز به دستور فرعون، به دنبال آنان به راه خود ادامه دادند؛ در همان حال قوم حضرت موسی ابراز ناراحتی کردند از اینکه همراه موسی بوده و هستند و هر روز مورد آزار فرعونیان قرار میگیرند؛ چون در وضعیتی بودند كه از پیشرو دریا و از پشتسر، لشگر نیرومند فرعون قرار گرفته بود؛ اما بعد از اینکه حضرت موسی وعدهی هلاکت آنها را بر قوم خود داد، فرمان الهی نازل شد:[15]
«فَأَوْحَینا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ»[16]
«و به دنبال آن به موسى وحى كردیم، عصایت را به دریا زن، دریا از هم شكافته شد، و هر بخشى همچون كوه عظیمى بود»
دریا از هم شكافته شد و دو راه پدید آمد و براى هر سبطى یك راه نمایان شد. بنىاسرائیل گفتند: این راه مرطوب است و ما مىترسیم غرق شویم. خدا باد صبا را فرستاد تا آن راهها خشك شد؛ البته در حال عبور از بین آب، ایراداتی دیگر به موسی میگرفتند كه موسی با اعجاز از ناحیه خدا، بهانهی آنها را بر طرف میساخت.[17] اما وقتى كه فرعون با یارانش وارد دریا شدند، دریا متلاطم شد:
«وَ إِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیناكُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ»[18]
«به خاطر بیاورید هنگامى را كه دریا را براى شما شكافتیم و شما را نجات دادیم و فرعونیان را غرق كردیم در حالى كه تماشا مىكردید»
جسدهاى هلاك شدهی لشكر فرعون روى آبها قرار گرفت و بنىاسرائیل با چشم خود دیدند كه دشمن به چه روزى افتاده است.[19] در قرآن کریم در چند سوره به این ماجرای عظیم اشاره شده است.[20]
این معجزه در وادی "تیه" اتفاق افتاد (سرزمین سینا كه یك سرزمین بیابانی بوده و حضرت موسی و بنیاسرائیل، بعد از گذشتن از رود نیل، وارد آن سرزمین شدند). وقتی بنیاسرائیل از شدت تشنگى به حضرت موسی، شكایت نمودند و از حضرت طلب آب كردند، حضرت موسی این معجزه را نمایان كرد:[21]
«وَ إِذِ اسْتَسْقى مُوسى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ...»[22]
«و (بخاطر بیاور) زمانى را كه موسى براى قوم خویش طلب آب كرد به او دستور دادیم عصاى خود را بر سنگ مخصوص بزن، ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشید، بطورى كه هر یك (از طوائف دوازدهگانهی بنىاسرائیل) چشمهی مخصوص خود را مىشناخت...»
"حَجَر" آن سنگ مخصوصى بود كه موسی(ع) از كوه طور برداشته بود و همیشه آن را با خود داشت.[23] وقتی به موسی وحى شد كه عصایت را به سنگ بزن، موسى این فرمان الهی را انجام داد؛ در نتیجه دوازده چشمه به عدد دوازده سبط بنىاسرائیل بیرون آمد كه برابر هر سبطى، یك چشمه از آن سنگ جاری شد.[24]
لقب حضرت یعقوب اسرائیل است و فرزندان او را بنی اسرائیل می گویند، بنیاسرائیل به صورت دوازده گروه و امت بودند كه بازگشت این دوازده گروه به دوازده پسر حضرت یعقوب بود و این دوازده نفر، رؤسای قبایل اسرائیلی بودند.[25]
گرچه در این آیه تعبیر به "إنْفَجَرَتْ" شده ولی در آیه 160 اعراف كه همین معجزه را مطرح میكند، تعبیر به "إنْبَجَسَتْ" میكند؛ دلیلش این است كه ابتدا حضرت موسی عصا را به سنگ زد، مقدار كمی آب جاری شد كه تعبیر "انبجاس" مناسب آن است و بعد از آن، آب به صورت دوازده چشمه به سوی دوازده گروه مانند جوی به مقدار زیاد، جاری شد كه تعبیر "انفجار" با آن تناسب دارد.[26]
در میان بنىاسرائیل پیرمرد ثروتمندى بود كه برادرزادگانش او را به قتل رساندند تا از او ارث ببرند؛ جسد وى را بر سر راه یكى از قبایل بنىاسرائیل انداختند، سپس در مقام خونخواهى برآمده و براى اقامهی دعوى نزد موسى رفتند، موسى پرسید: چه كسى از این جریان آگاه است؟ گفتند: تو پیامبر خدا هستى و داناترى. در این هنگام خداوند وحى فرستاد و امر كرد كه آنان گاوى را كشته و عضوى از آن را به مقتول بزنند تا مقتول زنده شود و واقعه را شرح دهد.[27]
«وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً...»[28]
«(و بخاطر بیاورید) هنگامى را كه موسى بقوم خود گفت: خداوند به شما دستور مىدهد ماده گاوى را ذبح كنید (و قطعهاى از بدن آن را به مقتولى كه قاتل او شناخته نشده بزنید تا زنده شود و قاتل خویش را معرفى كند و غوغا خاموش گردد)»
لازم به ذکر است که بنیاسرائیل بعد از این دستورِ خداوند، بهانههای زیادی مبنی بر مقدار سن گاو، چگونگی شكل، رنگ و نحوهی كار آن گاو گرفتند؛ حتی در ابتدای كار كه موسی(ع) به آنها دستور ذبح گاو را داد، تصور كردند كه موسی آنها را مسخره میكند؛ اما حضرت بعد از هر بهانه، طبق امر خداوند که در قرآن بیان شده، صفات و ویژگی گاو را به آنها بیان نمود، تا اینکه گاو مورد نظر را یافتند و ذبح كردند.[29]
در ادامهی همین آیات كریمه میفرماید: «خداوند اینگونه مردگان را زنده مىكند و آیات خود را به شما نشان مىدهد، شاید درك كنید.»[30] چون پس از آن كه پارهای از اعضاى گاو را به مقتول زدند، به اراده خداوند زنده شد، و درحالىكه خون از رگهاى گردنش مىجوشید، قاتل خود را معرّفى كرد، تا اینکه قاتل نیز کشته شده و مورد قصاص گرفت و پس از این ماجرا، هیچ قاتلى از مقتول ارث نبرد.[31]
وقتى حضرت موسى(ع) بنىاسرائیل را از دریا عبور داد، وارد بیابانی شدند. در آن بیابان بنیاسرائیل به موسى گفتند: اى موسى تو ما را در این بیابان خواهى كشت، براى اینكه ما را از آبادى به بیابانى آوردهاى كه نه سایهای است، نه درختى و نه آبى. پس از آن به اعجاز حضرت موسی(ع)، روزهای آفتابی ابرى از كرانهی افق برمیخاست و بر بالاى سر آنان مىایستاد و سایه مىانداخت تا گرماى آفتاب آنها را آزار ندهد؛ خدای تبارک در قرآن میفرماید:[32]
«وَ ظَلَّلْنا عَلَیكُمُ الْغَمام...»[33]
«و ابر را بر شما سایبان ساختیم...»
"مَنّ" غذاى لذیذی است كه پروردگار متعال بر بنىاسرائیل منّت نهاد و بر آنان نازل فرمود، و "سَلوى" به معنى گواراست و مراد از آن، پرندهای شبیه به كبوتر است كه گوشت آن از گواراترین گوشتهاى پرندگان است.[34]
«...وَ أَنْزَلْنا عَلَیكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى كُلُوا مِنْ طَیباتِ ما رَزَقْناكُم...»[35]
«...و با "منّ" (شیرهی مخصوص و لذیذ درختان) و "سلوى" (مرغان مخصوص شبیه كبوتر) از شما پذیرایى به عمل آوردیم (و گفتیم) از نعمتهاى پاكیزهاى كه به شما روزى دادیم بخورید...»
در همان بیابان گرم كه آب و غذایی نبود و بنیاسرائیل مدت چهل سال در آن بیابان سرگردان بودند، در شب هنگام، به اعجاز حضرت موسی(ع) از ناحیهی خدا برای بنیاسرائیل "منّ" نازل میشد و روى گیاهان، بوتهها و سنگها مىنشست و بنیاسرائیل آنها را میگرفتند و میخوردند، و در آخر شب، "سلوی" (مرغ بریان) بر آنها نازل میشد و داخل سفرههایشان مىافتاد. وقتی میخوردند و سیر مىشدند، آن مرغها دوباره پرواز كرده و مىرفتند.[36]
هنگامى كه موسى(ع) از كوه طور بازگشت و تورات را با خود آورد، به قوم خویش اعلام كرد، كتاب آسمانى آوردهام كه حاوى دستورات دینى و حلال و حرام است؛ دستوراتى كه خداوند برنامهی كار شما قرار داده، آن را بگیرید و به احكام آن عمل كنید. یهود به بهانهی اینکه موسی تكالیف مشكلى براى آنان آورده، بناى نافرمانى و سركشى گذاشتند؛ لذا خدای متعال نیز فرشتگان را مأمور كرد تا قطعهی عظیمى از كوه طور را بالاى سر آنها قرار دهند:[37]
«وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ...»[38]
«و به خاطر بیاورید زمانى را كه از شما پیمان گرفتیم و طور را بالاى سر شما قرار دادیم...»
در این هنگام حضرت موسى اعلام كرد كه چنانچه پیمان ببندید و به دستورات خدا عمل كنید و از سركشى و تمرّد توبه نمائید، این عذاب و كیفر از شما بر طرف مىشود و گرنه همه هلاك خواهید شد:
«وَ ظَنُّوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا ما آتَیناكُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا ما فیهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون»[39]
«گمان كردند كه آن كوه، بر سر آنها فرود خواهد آمد (و در این حال از آنها پیمان گرفتیم و گفتیم) آن چه را به شما (از احكام و دستورات) دادهایم با قدرت (و جدّیت) بگیرید و آن چه را در آن است به یاد داشته باشید (و عمل كنید) تا پرهیزگار شوید.»
پس آنها تسلیم شدند و تورات را پذیرفتند و براى خدا سجده نمودند، درحالىكه هر لحظه انتظار سقوط كوه را بر سر خود مىكشیدند؛ ولى سرانجام به بركت توبه، این عذاب الهى از آنها دفع شد.[40]
در چگونگى قرار گرفتن كوه بالاى سر بنىاسرائیل، مطالبی ذكر شده كه به برخی اشاره میكنیم.
الف. به فرمان خداوند، کوه طور از جا كنده شد و همچون سایبانى بر سر آنها قرار گرفت.[41]
ب. بر اثر یك زلزلهی شدید، كوه چنان تكان خورد كه افرادى كه پاى كوه بودند، سایهی قسمت بالاى آن را بر سر خود مشاهده كردند.
ج. قطعهی عظیمى از كوه كنده شد و در یك لحظهی زودگذر بر فراز سر آنها قرار گرفت، سپس از آنجا گذشت و كنار افتاد.
در هر حال شكی نیست كه این یك موضوع خارقالعاده بوده، نه یك جریان طبیعى.[42]
1- بنیاسرائیل که قومی لجوج و اهل بهانه بودند، هدایت یافته و عموم مردم به سوی توحید فراخوانده شود. [43]
2- تا مردم با مشاهدهی این معجزات الهی پند گرفته و رقّت قلب یابند؛ در نتیجه به سوی خدای یگانه گرویده و رضای الهی را در نظر بگیرند. [44]
3- برطرف شدن نیازهای مردم و توجه مردم به لطف و رحمت پروردگار نسبت به بندگانش، به اینكه جز خدا كسی قادر به رفع مشكلات عظیم آنها نیست و همیشه خدا به یاد آنها و شاهد اعمال آنهاست.[45]
4- اطمینان كامل به نبوت موسی، و عظمت و حقانیت خدای موسی و همچنین رفع بهانههای مكرر قوم موسی.[46]
[1]. ابن منظور، محمد بن مكرم؛ لسان العرب، بیروت، دار صادر، 1414ق، چاپ سوم، ج 5، ص369.
[2]. طریحى، فخرالدین؛ مجمع البحرین، تحقیق سیداحمد حسینى، تهران، كتابفروشى مرتضوى، 1375ش، چاپ سوم، ج4، ص24.
[3]. مصباح یزدی، محمدتقی؛ آموزش عقاید، قم، سازمان تبلیغات اسلامی، 1377ش، چاپ دوم، ص220.
[4]. قرشى، سیدعلىاكبر؛ قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الإسلامیه، 1371ش، چاپ ششم، ج6، ص 304.
[5]. نجفى خمینى، محمدجواد؛ تفسیر آسان، تهران، اسلامیه، 1398ق، چاپ اول، ج 18، ص88.
[6]. قاموس قرآن، ج6، ص304.
[7]. مكارم شیرازى، ناصر و همكاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الإسلامیة، 1374ش، چاپ اول، ج6، ص279.
[8]. طباطبایى(علامه)، سیدمحمدحسین؛ المیزان فى تفسیر القرآن، قم، جامعهى مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، 1417ق، چاپ پنجم، ج18، ص218.
[9]. بقره، اعراف، طه، قصص، شعراء و نمل.
[10]. تفسیر آسان، ج14، ص330 - 332.
[11]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص218 و تفسیر نمونه، ج12، ص309.
[12]. تفسیر نمونه، ج1، ص251.
[13]. المیزان فى تفسیر القرآن، ج14، ص145.
[14]. شعراء/54 - 56.
[15]. طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372ش، چاپ سوم، ج1، ص229.
[16]. شعراء/63.
[17]. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج1، ص229.
[18]. بقره/50.
[19]. تفسیر نمونه، ج1، ص251.
[20]. اعراف/136، انفال/54، إسراء/103، شعراء/63 - 66، زخرف/55 و دخان/17 به بعد.
[21]. طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، اسلام، تهران، 1378ش، چاپ دوم، ج2، ص43.
[22]. بقره/60.
[23]. حسینى همدانى، سید محمدحسین؛ انوار درخشان، تحقیق محمدباقر بهبودى، تهران، كتابفروشى لطفى، 1404ق، چاپ اول، ج1، ص184.
[24]. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج1، ص250.
[25]. صادقى تهرانى، محمد؛ الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامى، 1365ش، چاپ دوم، ج1، ص432.
[26]. طوسى، محمد بن حسن؛ التبیان فى تفسیر القرآن، تحقیق احمد قصیرعاملى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ج5 ص8 و الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج1، ص432.
[27]. طبرسى، فضل بن حسن؛ تفسیر جوامع الجامع، تهران، دانشگاه تهران و مدیریت حوزۀ علمیۀ قم، 1377ش، چاپ اول، ج1، ص52.
[28]. بقره/67.
[29]. بقره/67 – 73.
[30]. بقره/73.
[31]. تفسیر جوامع الجامع، ج1، ص55.
[32]. قمى، على بن ابراهیم؛ تفسیر قمى، تحقیق سیدطیب موسوى جزایرى، قم، دارالكتاب، 1367ش، چاپ چهارم، ج1، ص48.
[33]. بقره/57.
[34]. أنوار درخشان، ج1، ص176.
[35]. بقره/57.
[36]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص191 و تفسیر قمی، ج1، ص48.
[37]. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج1، ص262.
[38]. بقره/63.
[39]. اعراف/171.
[40]. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج1، ص262.
[41]. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج4، ص763، تفسیر من وحی القرآن، ج10، ص280، الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج12، ص13، تفسیر نمونه، ج1، ص294 و حسینی شیرازی، سیدمحمد؛ تقریب القرآن إلی الأذهان، بیروت، دارالعلم، 1424ق، چاپ اول، ج2، ص266.
[42]. تفسیر نمونه، ج6، ص439.
[43]. انوار درخشان، ج10، ص163.
[44]. فیض كاشانی، ملامحسن؛ تفسیر الصافی، تهران، صدر، 1415ق، چاپ دوم،ج2، ص229.
[45]. المیزان فى تفسیر القرآن، ج1، ص191 و تفسیر نمونه، ج1، ص261.
[46]. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج1، ص229.