پيوند ناگسستني و همه سويه نهجالبلاغه با قرآن کريم، از مسائل حائز اهميت است. يکي از مظاهر اين پيوند، اقتباسهاي قرآني نهجالبلاغه است. اهميت بررسي اين اقتباسها به چند امر باز ميگردد: نخست، گوناگوني اقتباسهاي قرآني است. دوم، کارکردهاي متفاوت اين اقتباسهاست. در اين نوشتار ميکوشيم با رويکردي تحليلي اين اقتباسها را بررسي کنيم. گونههاي اقتباس قرآني نهجالبلاغه عبارت است از: اقتباس کامل، جزئي، متغير، اشارهاي و نهايتاً استنباطي. پربسامدترين گونه، اقتباس جزئي است، و پيچيدهترين اقتباس، استنباطي است. کارکردهاي اقتباس نيز متعدد است، گاه براي زيبايي افزايي است، گاهي ديگر براي توضيح و تفسير و زماني کارکردي دو سويه در سخن دارد، مانند اينکه کارکرد بلاغت افزايي با کارکرد استدلال در يک عبارت گره ميخورد.
قرآن، نهجالبلاغه، اميرالمؤمنين، اقتباس، اقتباس جزئي، اقتباس اشارهاي.
با درخشش آفتاب عالمتاب اسلام و تلألو قرآن کريم، اميران سخن، زبان به اعتراف گشوده، در برابر شيوايي کلام وحي سر تسليم فرود آوردند. با گسترش اسلام در نقاط مختلف شبه جزيره عربستان و انسپذيري جانوخرد مردم با کتاب الاهي، حافظان قرآن، آيههاي نور را براي ديگران تلاوت مينمودند و شاعران پرآوازه، شعر خود را با دُر واژههاي آن آزين بستند و حتي برخي شاعران زبانآور وصاحب سخن مانند لبيد بن ربيعه عامري (م. 662 ميلادي) پس از تشرف به اسلام، از بس شکوه قرآن در جان و دلشان کارگر افتاده بود که از سرودن شعر دهان باز ايستادند.
آوردهاند که خليفه دوم از مغيرة بن شعبه، والي کوفه، خواست سرودههاي شاعران مقيم در کوفه را در عصر اسلامي گردآوري نموده به او برساند، هنگامي که به طلب شعر سراغ لبيد بن ربيعه رفتند، او سوره مبارکه بقره را در صحيفهاي نوشت و به مغيره داد و چنين گفت: «أَبدَلَنِي اللهُ هذا في الإسلامِ مکانَ الشعر ِ» (جرجي زيدان، 1983، ج 1، ص 107 و 108) يعني خداوند در سايه اسلام اين آيات نوراني را به جاي شعر به من ارزاني داشت. برخي نقل کردهاند که او پس از تشرف به اسلام تنها يک بيت سرود و آن هم حمد و ستايش خداوند است که لباس برازنده اسلام را بر تن او درآورد:
الحمدُ للهِ أن لَم يأتِنِي أَجَلِي** حتّي لَبِستُ مِنَ الإسلامِ سِربالاً
(همان، ج 1، ص 108)
اين بود که سرودههاي شاعران به نور قرآن درخششي ديگر يافت؛ زيرا آنان تمامي يک آيه يا فرازي از آن را در شعر خود وام ميگرفتند. نکته جالب توجه آن است که اگر قبل از نزول قرآن کريم، اقتباس از ديگر شاعران عيب و ننگ و درشمار و سرقت ادبي بود، حال اقتباس از قرآن مايه افتخار شاعر و زينتافزاي اثر او ميشد. اندکاندک اين رويه رواج يافت، بهگونهاي که موضوع اقتباس يا تضمين از قرآن کريم به بابي فراخ بدل گشت، و در نتيجه کتبي بهصورت مستقل به آن اختصاص يافت که از آن جمله ميتوان به «الاقتباس من القرآن الکريم» ابومنصور ثعالبي نيشابوري (م. 412 ق)، «توشيح البيان بالملتقط من القرآن» حريري (م. 516 ق)، «رفع الإلباس وکشف الالتباس في ضرب المثل من القرآن» و «الاقتباس» سيوطي (م. 911 ق) اشاره کرد. فقها نيز با حکم به جواز اقتباس در موارد مشروع، بر شور اين قرآن محوري افزودند. (الأثري، 1409 ق، ص 204)
اقتباساز قرآن از آغاز شيفتگي مسلمانان به اين کتاب آسماني تاکنون رواج داشته و هر روز متناسب با بهره معنوي بشر از قرآن، جلوه و رنگي تازه به خود ميگيرد. نهجالبلاغه که برادر قرآن و بيان بيمانند اميرمؤمنان شده، تعبيري ديگر و تفسيري بيهمتا از آيات تابناک وحي است. با نگاهي گذرا به اين يادگار گرانسنگ، رايحه دلانگيز سخن حضرت دوست از زبان مولا، کام جان را شيرين ميکند و به قول شيخ اجل سعدي:
حال از دهان دوست شنيدن چه خوش بود ** يا از دهان آنکه شنيد از دهان دوست
آري آميختگي نهجالبلاغه با قرآن کريم به آميختگي شير و شکر مي ماند، اما اهميت و ارج اين پيوند به اين است که ظاهري نيست، و به تعبير زبانشناسان به روساخت1 محدود نميشود؛ بلکه به ژرف ساخت2 نهجالبلاغه پيوند ميخورد. پرسش اساسي اين است که انگيزههاي امام علي× از اقتباسهاي قرآني چه بوده است؟ و ديگر اينکه کارکردهاي اقتباس قرآني در نهجالبلاغه چيست؟ براي پاسخ به اين پرسشها نخست به بررسي مدلهاي اقتباسقرآني نهجالبلاغه ميپردازيم.
اقتباس در لغت از ماده «قبس» و بهمعناي پاره و شعلهاي از آتش است. در زبان عربي ميگويند: «قَبَستُ من فلان ٍ ناراً واقتبستُ منهُ عِلماً» از او آتش گرفتم يا علم و دانشي برگرفتم. (ابنفارس، 1991، ج 5، ص 48؛ ابنمنظور، 1988، ج 11، ص 11) بنابراين اقتباس بهمعناي گرفتن از چيزي و بهرهمندي از آن و در اصطلاح آرايهاي ادبي است که گوينده بخشي از سخن ديگري يا معناي آن را در کلام خود بياورد. منبع اقتباس ميتواند قرآن کريم، احاديث پيامبر| يا ضربالمثلها و هر سخن ديگري باشد؛ البته شرط اصلي اقتباس آن است که به منبع اقتباس و گوينده اصلي اشاره نشود. (الرازي، 1992، ص 112؛ النويري، ج 7، ص 182؛ الميداني، 1996، ج 2، ص 536). کميت و کيفيت اقتباس، گوياي ميزان و چگونگي پيوند دو پديدآورنده با هم است؛ بدين ترتيب که هر قدر کميت اقتباس بالاتر باشد، تنوع و عمق اقتباس در اثر اقتباسکننده بيشتر است و نشان از ذوب اقتباسکننده در اقتباس شونده دارد.
آنچه در اين مقاله مورد عنايت است، وامگيري و اقتباس از قرآن کريم در اثر ماندگار اميرمؤمنان علي×، يعني نهجالبلاغه است. هر چند گروهي وجود اين اقتباسهاي قرآني در نهجالبلاغه را دستمايهاي براي شبهه پراکنيهاي بياساس ساختهاند و آن را از جنس سرقت ادبي بهشمار آوردهاند و در اثبات مدعاي خود ناشيانه به باب سرقات در مصادر بلاغي استناد جستهاند! بايد گفت اينان مصداق سروده ابونواس (م. 186 ق) شاعر عصر عباسياند که: «حفظتَ شيئاً وغابَت عنکَ أشياءُ». (البستاني، 1968، ج 3، ص 54) اگر آنان اندکي انصاف و آگاهي داشتند درمييافتند که ارباب بلاغت و نقد ادبي، اقتباس از قرآن کريم و احاديث نبوي را نه تنها جزء سرقات بهشمار نياوردهاند که آن را مبارک و مقبول يافتهاند. (مطلوب، 1403 ق، ج 1، ص 272)
از سويي سرقت در يک اثر ادبي زماني مصداق مييابد که اثر مذکور قابل سرقت باشد و بتوان پارهاي يا تمامي آن را به خود منتسب نمود. اما سرقت از کتب آسماني و شاهکارهاي ادبي در هر فرهنگ و تمدني، منتفي و اساساً بيمعناست؛ چون اين آثار شناخته شدهتر از آن است که کسي فکر سرقت از آن را در مخيله خود راه دهد.
باري با نگاهي به اقتباسهاي پرشمار نهجالبلاغه ميتوان گونههاي اقتباس را در اين کتاب ارزنده به پنج شکل ديد: 1. اقتباس کامل، 2. اقتباس جزئي، 3. اقتباس متغير، 4. اقتباس اشارهاي، 5. اقتباس استنباطي.
در اين نوع از اقتباس، عين نص قرآني در اثر و کلام متکلم بهکار گرفته ميشود؛ بيآنکه هيچ تغيير يا دخل و تصرفي در آن ايجاد گردد. انگيزه چنين اقتباسهايي را ميتوان در موارد ذيل خلاصه کرد:
1 ـ 1. تفسير قرآن کريم؛ در مواردي اميرمؤمنان× در خطبههاي خود آيات نوراني قرآن را تفسير فرمودهاند. مانند: «يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّكَ برَبِّكَ الْكَر ِيم ِ» (انفطار / 6) که فصلي مستقل به آن اختصاص دادهاند (الرضي، 1412 ق، ص 344) و از همين قبيل است آيه شريفه: «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ» (عنکبوت / 1 و 2) که امام× اين آيه را در پاسخ به سئوال مردي تلاوت و تفسير نمودند که از ايشان خواست در باب فتنه از ديدگاه رسول خدا| سخن بگويد. (همان، ص 220)
1 ـ 2 استدلال و احتجاج؛ گاه امام علي× براي روشنگري بهتر و اقناع مخاطب از آيات قرآن بهره ميگيرد. نمونههاي اين گونه اقتباس در نهجالبلاغه فراوان است، مانند: «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاس ِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْ الْعَالَمِينَ» (آلعمران / 97) ايشان از آيه فوق در نخستين خطبه نهجالبلاغه براي بيان جايگاه، ابعاد و فلسفه فريضه حج بهره جستهاند. (همان، ص 45)
مراد از اقتباس جزيي اقتباسي است که ترکيبها و عباراتي گزيده از قرآن در متن ديده ميشود. بديهي است که اين گونه از اقتباس، پربسامدترين گونه اقتباسها را آثار ادبي تشکيل ميدهد، بهطوريکه کمتر صفحه يا فرازي از نهجالبلاغه، خالي از آن مينمايد. اين نوع اقتباس در درجه نخست نشانه انس با قرآن است. در طول تاريخ افراد بسياري بودهاند که به دليل انس فراوان با کتاب خدا هميشه به قرآن استشهاد ميکردند و حتي نيازهاي گفتاري روزمره شان را با عبارات نوراني قرآن بيان مينمودند. بنابراين امام علي× قرآن ناطق، شايستهترين فرد به بهرهجويي از فرازهاي نوراني کلام وحي در گفتهها و نوشتههاي خود است، از جمله اين اقتباسهاي جزئي است:
... لقد رأيتُ أصحاب محمّدٍ صلّي اللهُ عليه وآلِه، فما أري أحداً يشبهُهم منکم، لقد کانوايصبِحونَ شُعثاً غُبراً، وقد باتوا سجّداً و قياماً؛ (همان، ص 143) همانا ياران پيامبر| را ديدم، کسي را نميبينم که همانند آنها باشد. روز را ژوليده مو، گردآلود به شب ميرساندند و شب را به نوبت، در سجده يا قيام بهسر ميبردند» (شهيدي، 1377، ص90)
در عبارت پيشگفته امام علي× پس از بيان ضرورت اتباع از اهلبيت عصمت و طهارت^، و در مقام مقايسه اصحاب خود با اصحاب رسول خدا از آيه «والذين يبيتون لربّهم سجّداً و قياماً» (فرقان / 64) اقتباس نمودهاند. از اين عبارت بوي عتاب و ملامت و تعريض نيز به مشام ميرسد؛ زيرا حضرت اين قياس را قياسي معالفارق ميدانند.
گاهي اقتباسهاي جزئي، کارکردي تفسيري و توضيحي دارد مانند: «لم يولد فيکون في العزّ مشارَکاً و لم يلِد فيکون موروثاً هالکاً؛ (الرضي، 1412 ق، ص 260 و 261) او که به بزرگياش ميستاييم، زاده نشده است تا در عزت وي را شريک شوند و کسي را نزاده است تا چون مُرد، ميراث خوار او بُوَند.» (شهيدي، 1377، ص 190) و بر کسي پوشيده نيست که بخشهاي برجسته شده در عبارت حضرت× برگرفته از سوره توحيد است.
در مواردي نيز هدف از اين اقتباس استدلال است، مانند: «فَالحذَرَ الحذَرَ أيها المُستَمِعُ، والجِدَّ الجِدَّ أيها الغافِلُ، ... وَلَا ينَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِير ٍ» (الرضي، 1412 ق، ص 214) اميرمؤمنان× در اين فراز نيز در تأييد اندرز خود و آگاهي از حقيقت سخن خويش به اين پاره از آيه 14 سوره مبارکه فاطر استناد نمودهاند.
در مواردي نيز اقتباسهاي جزئي، کارکردي دو سويه دارند، بدين معنا که از يکسو کارکرد استدلالي و از سوي ديگر کارکردي زيبايي شناختي دارند و بهرهمندي از اين کارکرد توأمان آفريننده اثر زيباست و از جمله آن، سخن حضرت در وصف منافقان است: «يقُولونَ فَيشَبِّهُونَ، و يصِفونَ فَيمَوِّهُونَ، قَد هَوَّنُوا الطَّريقَ، وأَضلَعُوا المَضيقَ، فَهُم لُمَةُ الشيطان ِ، وَ حُمَةُ النيران ِ أُوْلَئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَان ِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَان ِ هُمْ الْخَاسِرُونَ» (الرضي، 1412 ق، ص 308) در اين فراز از سخن حضرت مولا قسمت برجسته شده، اقتباسي است از قرآن کريم. (مجادله / 19) سجع موجود ميان سخن حضرت و آيه شريفه که در فواصل به دو حرف الف و نون ختم مي شود، هارموني و تناسب آوايي ميان متن خطبه و آيه شريفه را فراهم آورده است، و بدين ترتيب کارکردي زيبايي شناختي دارد. نمونه ديگر آن عبارت: «اِعمَلُوا لِيومِ تُذخَرُ لَهُ الذخائرُ، وتُبلَي فيهِ السَّرائرُ» (الرضي، 1412 ق، ص 176) که از آيه شريفه «يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ» (طارق / 9) اخذ شده و نقش سجع موجود ميان عبارت حضرت، و عبارت قرآني در تأثير و جلوهسازي آوايي بهخوبي نمايان است.
منظور از اقتباس متغير آن است که نويسنده يا متکلم بخشي مستقل از آيه قرآني را از سياق جدا ميسازد و با ساختاري تغيير يافته در لايه صرفي يا نحوي، در اثر و سخن خود بهکار ميگيرد؛ بدين روي ميتواند در ساختار به شکلهاي گوناگون دخل و تصرف نمايد، گاه با افزودن و گاه با کاستن، دمي با تقديم و دمي با تأخير. پارهاي از اقتباسهاي نهجالبلاغه از اين دست است که حضرت با تغييراتي در ساختارهاي قرآني آنها را به سبک خود در خطبهها و نامههايشان بهکار گرفتهاند.
به نظر ميرسد هدف از اين تغييرها، گاه بهواسطه اقتضائات ساختاري سخن بوده است. مانند: «فَلَسنَا نَعلَمُ کُنهَ عَظَمَتَکَ، إِلّا أنّا نَعلَمُ أنّکَ حَي قَيومٌ لا تَأخُذُکَ سِنَةٌ ولا نَومٌ لَم ينتَهِ إِليکَ نَظَرٌ وَلَم يدر ِککَ بَصَرٌ أَدرَکتَ الأَبصارَ وَأَحصَيتَ الأَعمالَ وَأَخَذتَ بِالنَّواصِي وَالأَقدام ِ» (همان، ص 225) اين فراز از چندين آيه به شکل ذيل سامان يافته است:
1. «أنّکَ حي قيومٌ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ» برگرفته از آيه 255 بقره است: «لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ».
2. «لم ينته إليک نظر ولم يدرِککَ بصرٌ أَدرکتَ الأبصارَ» برگرفته از آيه 103 سوره انعام است: «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ.»
3. «أخذتَ بالنَّواصي و الأقدام» برگرفته از آيه 41 سوره الرحمن است:«يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَام ِ» (الرحمن / 41)
البته در تعبير اميرمؤمنان دو تغيير ديده ميشود:
اول. تغيير زمان فعل از حال به ماضي: اين تغيير با انگيزه بلاغي انجام يافته؛ بدينمعنا که آن حضرت براي نشاندادن تحقق حتمي فعل در آينده آن را در ساختار ماضي و گذشته بهکار گرفتهاند. چنين بازآفريني با سبک قرآن بيگانه نيست؛ زيرا نمونههاي تعبير از آينده به شکل ماضي، به همان انگيزه مذکور، پرشمار است مانند آيه اول سوره واقعه «اِذَا وَقَعَتْ الْوَاقِعَةُ».
دوم. تغيير از غياب به خطاب: اين تغيير که از آن با نام صفت التفات ياد ميشود، با توجه به اقتضاي سخن حضرت که در مقام خطاب به حضرت حق است انجام شده است. اين اسلوب خطاب، به رابطه ميان متکلم و مخاطب جان ميبخشد وآن را عينيتر و محسوستر مينمايد و فاصلهها را برميدارد.
گاهي هم اين تغيير در ساختارهاي قرآني به انگيزههاي بلاغي بوده است مانند: «و تُبَرَّزُ الجحيم للغاوين» (همان، ص 219) که برگرفته از «وَبُرِّزَتْ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ» (شعراء / 91) است. انتقال از ماضي به حال نيز از اين باب توجه برانگيز است که زمان ماضي، سپري شده، اما فعل دال بر زمان حال معنا را زنده و در حال وقوع و عيني و محسوس و ملموس جلوهگر ميسازد، چندان که گويا اکنون مخاطب آن را با لعيان ميبيند حس مينمايد و پيامد نمود يافته کار خود را در فعل، برداشت ميکند.
اميرالمؤمنين× خطبه معروف «الجهاد» را با ذکر جهاد و بيان اهميت و جايگاه آن و پيامدهاي ناگوار وانهادن جهاد و سستي در آن آغاز کرده، ميفرمايند: «وَقَد دَعَوتُکُم إلي حَربِ هَؤُلاءِ القَوم ِ لَيلاً وَنَهاراً» (همان، 69) اين فراز آيه «قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا» (نوح / 5) را تداعي ميکند. در آيه قرآني بحث از دعوت مردم وسيله نوح× به خداپرستي است و در گفتار اميرمؤمنان×، سخن از فراخوان مردم به جهاد در راه خدا از ناحيه آن حضرت است.
ممکن است اين اقتباس براي مقايسه ميان دعوت نوح× و دعوت امام× باشد؛ بدينمعنا که همانگونه که نوح پيامبر، مردم را به خداپرستي دعوت نمود، امام× نيز قوم خود را به جهاد در راه خدا فرا ميخواند و آنان را به اين مهم ترغيب و تشويق مينمايد و از عواقب ناگوار ترک جهاد در راه خدا برحذرشان ميدارد. اين همه فضاسازي معنايي، به مدد بهرهگيري از تعابير نوراني قرآن کريم است. امام علي× به لطف اقتباس قرآني، ضمن يادآوري جايگاه خود به مردماني که ناآگاه يا مغرض و بدخواه بودند، پيام خود را بيکم و کاست به مخاطبان انتقال داده، به مدد همين اقتباس قرآني، رنجها و دردهاي خود را به تصوير کشيده است؛ اين تصوير از رهگذر تأمل در اقتباس حضرت و مقايسه خود با نوح پيامبر به دست ميآيد.
دومين نکته مهم در اقتباس متغير آن است که مانند نمونه پيشگفته امام× سخن اقتباس شده را در فضايي جديد و براي مصداق و دلالتي جديد به کار گرفته است و اين مزيت اقتباس بهشمار ميآيد که به يک فن ابداعي و ابتکاري بدل ميشود.
حقيقت انکار ناپذير اين است که زبان در اثر بهرهجوييهاي پيوسته، زيبايي و جذابيت و اثرگذاري خود را از دست ميدهد و آرايههاي ادبي و صور خيال به ابتذال و فرسودگي کشيده ميشود و به اصطلاح به حالت خودکاري3 يا خنثي تنزل مييابد. فرايند خودکاري زبان در اصل بهکارگيري عناصر زبان است، بهگونهاي که به قصد بيان موضوعي بهکار برود، بدون آنکه شيوه بيان جلب نظر کند و مورد توجه اصلي قرار گيرد.
اين مقولهاي بود که در مکتب فرماليسم روسي4 در نيمه دوم سده ميلادي گذشته، مطرح شد. فرماليستها يا صورتگرايان روس براي برون رفت از معضل خودکاري زبان، برجستهسازي5 را پيشنهاد کردند؛ بدينمعنا که نويسنده و اديب عناصر زبان را طوري بهکار گيرد که شيوه بيان جلبنظر کند و غيرمتعارف باشد. (صفوي، 1383، ص 44 ـ 34)
لذا تغييرهاي اين اقتباسها، تعابيري را که در اثر انس و ممارست بسيار با يک اثر، براي مخاطب، عادي و خودکار شده؛ از نو سامان ميدهد و به مدد اين تغيير او را به بازنگري در پيامهايي واميدارد و ديدگاه مورد نظر را به او القا ميکند که فرستنده پيام درصدد رساندن آنها به گيرنده است و اين نکات در اقتباس متغيير به چشم آمدني است.
در اين گونه اقتباس، آفرينشگر ادبي با اشاره يا نشانهاي کوتاه به برخي اشخاص يا حوادث و داستانهاي قرآن کريم، به اثر خود غنا و عمق ميبخشد و با همين اشاره يا نشانه، تمامي ماجرا براي مخاطب يادآوري ميشود؛ بيآنکه حضور لفظي کامل از ماجرا در متن باشد. بنابراين اقتباس اشارهاي بر پايه معدود واژگاني از متن اصلي و مادر بنا ميشود. شايد مراد ثعالبي از: «تداول الشعراء معني أصله من القرآن» (الأثري، 1409 ق، ص 204) همين اقتباس اشاره اي باشد.
اين گونه اقتباس در بلاغت کلاسيک، نامهايي متعدد دارد. ابن رشيق قيرواني (م. 456 ق) نيز سخني در همين معنا دارد، آنجا که ميگويد: «و من التضمين ما يحيل الشاعر فيه إحالة و يشير به إشارة فيأتي به وکأنّه نظم الأخبار أو شبيه به.» (ابنرشيق القيرواني، 1972، ج 2، ص 88) علاوه بر او نويري (النويري، بيتا، ج 7، ص 127) و حلبي (الحلبي، 1980، ص 242) آن را تضمين ناميدهاند. برخي بلاغتدانان مسلمان نيز اين گونه اقتباس را با نام «التلميح» بازشناساندهاند. (الرازي، 1992، ص 112؛ القزويني، بيتا، ص 426؛ التفتازاني، 1330، ص 475؛ ابنعربشاه الإسفرايني، 1384، ج 2، ص 254) ناگفته نماند، خطيب قزويني تلميح را جزء سرقات برشمرده است. (القزويني، بيتا، ص 427) نگارنده مقاله بر اين باوراست که شهرت ماده اقتباس شده ـ صرف نظر از اصطلاحي که بر آن اطلاق کنيم ـ مانع از آن است که کسي داعيه ابتکار آن مقوله و داستان را داشته باشد؛ تا ما بتوانيم تلميح را سرقت ادبي تلقي کنيم.
از اينرو ديدگاه خطيب قزويني درست به نظر نميرسد و تلميح نه تنها مذوم و نکوهيده نيست؛ بلکه از يکسو به جهت ايجاز کلام و از ديگر سو بهواسطه انتقال مخاطب به فضاي معنايي خاص، در نفوذ کلام، نقشي برجسته ايفا مي کند.
علي صدرالدين بن معصوم مدني ضمن واگويه تعريف ديگران در باب تلميح آن را به چهار دسته تلميح قرآني، تلميح حديثي، تلميح شعري و نهايتاً تلميح ضربالمثلي تقسيم نموده است. (المدني، 1968، ج 4، ص 307) اين تقسيمات نيز گوياي شهرت و گستره انتشار و کثرت تداول در افواه ماده اقتباس شده هستند و سرقت آن را ناممکن ميسازند. ذيلاً به برخي نمونههاي اين اقتباس در نهجالبلاغه اشاره ميکنيم:
ماجراي اسکان حضرت آدم× در بهشت و وسوسة ابليس و هبوط او به زمين، و پذيرش توبهاش از سوي حضرت حق، بهصورت اقتباس اشارهاي در خطبه اول نهجالبلاغه با اين عبارات آمده است: «ثمّ أَسکنَ آدمَ داراً أَرغَدَ فيها عَيشَهُ وآمَنَ فيها مَحلّتَه وحَذَّرَهُ إبليسَ وعَداوتَه، فَاغتَرَّهُ عدُوُّهُ نَفاسَةً عليه بدار ِ المُقام ِ، ومُرافَقَةِ الأبرار ِ... ؛ (الرضي، 1412 ق، ص 43) «پس خداي سبحان آدم را در خانهاي آرام داد، جايگاهي در امان و بيبيم، با زندگي فراخ و پرنعيم و او را از شيطان بترسانيد که دشمني است لئيم. اما دشمن او برنمي تافت که آدم با نيکوکاران در بهشت به سر بَرَد... .» (شهيدي، 1377، ص 5) اين ماجرا به روايت قرآن کريم چنين است: «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى * فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنْ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى * إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَى * وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَى * فَوَسْوَسَ فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَى * فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَان ِ عَلَيْهمَا مِنْ وَرَق الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى * ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى * قَالَ اهْبطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْض ٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى.» (طه / 123 ـ 116)
شايد برجسته ترين نکته در اين نوع اقتباس، تغيير اسلوب يا سبک سخن باشد. همانگونه که ميبينيم سبک گفتگو و محاورهاي قرآن در نقل اميرمؤمنان به سبک روايت تبديل شده است؛ يعني مخاطب به جاي خواندن گفتگوها ميان افراد داستان، ماجرا را از زبان راوي ميشنود.
نمونه ديگر اين اقتباس در حکمت 135از کلمات قصار آن حضرت نمود يافته که گردآورنده نهجالبلاغه نيز به اين اقتباس و سرچشمههاي قرآني آن به نيکويي اشاره نموده است. در اين حکمت ميخوانيم:
مَن أُعطِي أربعاً لم يحرَم أربعاً: مَن أُعطِي الدعاءَ لم يحرَمِ الإجابةَ، ومَن أُعطِي التوبةَ لم يحرَمِ القَبولَ، ومَن أُعطِي الاستغفارَ لم يحرَم ِ المَغفِرةَ، ومَن أُعطِي الشُّکرَ لم يحرَم ِ الزِّيادةَ... . (الرضي، 1412 ق، ص 494)
شريف رضي در تعليق خود بر اين جمله گهربار با اشاره به منبع قرآني آن، ميگويد: کتاب خدا بر اين سخن صحه ميگذارد، خداوند در خصوص دعا فرموده است:
ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ. (غافر / 60)
و درباره استغفار فرموده:
وَمَنْ يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرْ اللَّهَ يَجِدْ اللَّهَ غَفُورًا رَحِيمًا. (نساء / 110)
و در مورد سپاسگزاري و شکر فرموده است:
لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ. (ابراهيم / 7)
و در زمينه توبه گفته است:
إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُوْلَئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا. (نساء / 17)
مشخصه اين نوع اقتباس ايجاز و فشردهگويي و به اصطلاح زبانشناسان «اقتصاد زباني» يا «کم کوشي زباني»6 است. نگاهي به سياق قرآني و تعبيرهاي نهجالبلاغه مؤيد اين امر است. گذشته از اين دقت تعبير نيز از ويژگيهاي بارز اين گونه اقتباس است.
پراهميتترين گونه اقتباس همين نوع است. اگر در گونههاي پيشين اقتباس، محوريت کموبيش با لفظ بود، در اين گونه اقتباس، نويسنده با الهام گرفتن از يک آيه قرآني و پس از دريافت و درک مضمون، آن را به حکم ذوق و قريحه خود بيان ميکند؛ بهگونهاي که خواننده حضور لفظي محسوس، يا ذکري صريح از قرآن نميبيند.
به ديگر سخن اين اقتباس را ميتوان اقتباسي معنايي دانست و نظر به محوريت ايده و انديشه قرآني در اين نوع از اقتباس، تابع شکل و قاعدهاي خاص نيست، همچنين تشخيص و کشف آن دشوارتر از ديگر گونهها بوده و اشراف بهمعاني قرآني را ميطلبد؛ چون نشانههاي متن اصلي در کشاکش ظهور و خفا و طلوع و محاق است.
از نمونههاي روشن آن اين خطبه است: «فَکَم مِن مُستَعجِل ٍ بما إن أَدرَکَهُ وَدَّ أَنَّهُ لَم يدرِکهُ... ؛ (همان، ص 208) «چهبسا شتابکاري که چون به چيزي که ميخواست رسيد، دوست داشت که کاش آن را نميديد.» (شهيدي، 1377، ص 146) عبارت ياد شده، تداعيکننده اين آيه شريفه است که «أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ * فَإِذَا نَزَلَ بِسَاحَتِهِمْ فَسَاءَ صَبَاحُ الْمُنذَر ِينَ.» (صافات / 176 و 177)
از همين قبيل است: «اعلموا عبادَ اللهِ أنّ عليکم رَصَداً من أنفسکم وعُيوناً من جوارحکم...؛ (الرضي، 1412 ق، ص 222) بندگان خدا! بدانيد که از شما بر شما نگاهباناني است و از اندامهايتان مراقباني... .» (شهيدي، 1377، ص 158)
اين فراز اقتباسي است از آيه: «الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ.» (يس / 65) همچنين اين آيه از آن تداعي ميشود: «يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ.» (نور / 24) در اين نوع از اقتباس است که قوه ابتکار اديب نمايان ميشود و او با هنرمندي تمام، متن اصلي را به شکلي نو سامان ميدهد و مضمون اقتباس خود را به شکلي ديگر در ذهن مخاطب القا ميکند؛ زيرا دقت در اقتباس از آيات و گزينش واژگان و تعابير، هنري است که از عهده هر کس برنميآيد.
نکته پراهميت در اقتباس استنباطي، نقش اين نوع اقتباس در تفسير آيات قرآن و رازگشايي از مضامين والاي آن است؛ بدين ترتيب که در پرتو استخراج اقتباسهاي قرآني نهجالبلاغه، ميتوان تفسيري ناب از قرآن کريم در اين مجموعه ارزنده بهدست آورد.
اهم دستاوردهاي اين جستار در موارد ذيل خلاصه مي شود:
1. پربسامدترين اقتباسهاي قرآني نهجالبلاغه، اقتباس جزئي و استنباطي است.
2. ظرافتهاي معنايي و بلاغي اقتباس متغير، بيش از انواع ديگر است؛ چون اديب با انگيزه القاي مفاهيم و ديدگاههاي جديد، در متن اصلي دست به دخل و تصرف ميزند.
3. دشوارترين گونه اقتباس از حيث تشخيص و مرجعيابي، اقتباس استنباطي است و مهمترين بعد اقتباس استنباطي، بعد تفسيري آن است.
4. انگيزههاي اقتباسهاي قرآني نهجالبلاغه عبارتند از: تفسير و توضيح، بلاغتافزايي يا زيباييافزايي و استدلال که گاه اين کارکردها و گونههاي مختلف اقتباس در يک اقتباس جمع ميشوند.
5. مهمترين بُعد اقتباس استنباطي، بعد تفسيري آن است.
6 . نظر به اينکه اقتباس، صنعت و آرايهاي است فراتر از واگويه صِرف سخنان از پيشگفته، روا نيست آن را جزء سرقات ادبي تلقي نمود؛ بلکه در مواردي مثل اقتباس متغير به جهت خلق فضا و دلالت جديد مسئلهاي فني و امري ابداعي و ابتکاري است.
قرآن کریم.
1. ابنرشيق القيرواني، ابوعلي الحسن، (1972) العمده في محاسن الشعر و آدابه و نقده، ج 2، تحقيق محمد محييالدين عبدالحميد، بيروت، دارالجيل، الطبعه الرابعه.
2. ابنعربشاه الاسفراييني، عصامالدين ابراهيم بن محمد، (1284 ق) الأطول ترکيا، ج 2، بينا، بيجا.
3. ابنفارس بن زکريا، ابوالحسين احمد، (1991) معجم مقاييس اللغه، ج 5، تحقيق عبدالسلام محمد هارون، بيروت، دارالجيل، الطبعه الاولي.
4. ابنمنظور، ابوالفضل جمالالدين محمد بن مرکم، (1988) لسان العرب، ج 11، بيروت، دار احياء التراث العربي، الطبعه الاولي.
5. الاثري، محمد بهجه، (1409 ق) الشعر و الشعرا و انواع اقتباساتهم من الفاظ القرآن الکريم و معاينه العدد البراع، المجلد السابع عشر، بغداد، وزاره الثقافه و الاعلام.
6. البستاني، فؤاد افرام، (1968) المجاني الحديثه، ج 3، بيروت، دارالمشرق، المطبعه الکاثوليکيه، الطبعه الثالثه.
7. التفتازاني، سعدالدين مسعود بن عمر، (1330 ق) المطول، ترکيه، بينا.
8. الحلبي، شهابالدين محمود، (1980) حسن التوسل الي صناعه الترسل، تحقيق د. اکرم عثمان يوسف، بغداد.
9. الرازي، ابوبکر فخرالدين، (1992) نهاية الايجاز في درايه الاعجاز، تحقيق احمد حجازي السقا، بيروت، دارالجيل و المکتب الثقافي.
10. الرضي، الشريف ابوالحسن، (1412 ق) نهجالبلاغه، تحقيق صبحي الصالح، قم مؤسسه دارالهجره، مطبعه بهمن، الطبعه الخامسه.
11. زيدان، جرجي، (1983) تاريخ آداب الغه العربي، ج 1، بيروت، منشورات مکتبه الحياه.
12. شهيدي، سيدجعفر، (1377) ترجمه نهجالبلاغه، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چ دوازدهم.
13. صفوي، کورش، (1383) از زبانشناسي به ادبيات، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامي، چ اول.
14. القزويني، جلالالدين محمد بن عبدالرحمن، (بيتا) الايضاح، تحقيق جامعه من علماء الازهر، القاهره.
15. القزوینی الخطیب، جلالالدین محمدبن عبدالرحمن، (1932) التلخيص في علوم البلاغه، تحقيق عبدالرحمن البرقوقي، القاهره، الطبعه الثانيه.
16. المدني، علي صدرالدين بن معصوم، (1968) انوار الربيع في انواع البديع، ج 4، تحقيق شاکر هادي شکر، النجف الاشرف.
17. مطلوب، د. احمد، (1403 ق) معجم المصطلاحات البلاغيه و تطورها، ج 1، بغداد، مطبعه المجمع العلمي العراقي.
18. الميداني، عبدالرحمن حسن حبنکه، (1996) البلاغه العربيه اسسها و علومها و فنونها، ج 2، بيروت، دارالشاميه، الطبعه الاولي.
19. النويري، شهابالدين احمد، (بيتا) نهايه الارب في فنون الارب، ج 7، تصحيح احمد الزين، القاهره، وزاره الثقافه و الارشاد القومي.
*. دانشجوي دوره دکتري زبان و ادبيات عربي دانشکده زبانهاي خارجي دانشگاه اصفهان.
Email: h.abbaszadeh@Rocketmail.com
1. Surface Structure.
2. Deep Strucutre.
3. Automatization.
4. Russian Formalism.
5. Foregrounding.
6. linguistic economy.