رهنمودهایی از تفسیر المیزان (3) صراط مستقیم

پدیدآورحسین سوزنچی

نشریهرشد آموزش معارف اسلامی

شماره نشریه58

تاریخ انتشار1390/01/17

منبع مقاله

share 2849 بازدید
رهنمودهایی از تفسیر المیزان (3) صراط مستقیم

حسین سوزنچی

در ادامه‏ی مباحث برگزیده از«تفسیر المیزان»،در این شماره بحثی درباره‏ی معنا و حقیقت صراط مستقیم خواهیم آورد که خلاصه‏ای از تفسیر آیات 6 و 7 سوره‏ی حمد است.این بحث از دو جنبه می‏تواند برای دبیران محترم دینی مفید باشد.اولا بحث راه هدایت که مهمترین‏ محور دین است،در این آیات مورد توجه قرار گرفته است،ثانیا در این بحث می‏توان یکی از بهترین نمونه‏های کاربرد روش تفسیر«قرآن با قرآن»را مشاهده کرد؛به‏طوری که برای شرح این دو آیه،به بیش از 40 آیه مراجعه شده است.در این مراجعه،نکته‏ی مهم این است که‏ برخلاف تلقی سطحی و عامیانه از تفسیر قرآن با قرآن،این اقدام صرفا با مراجعه به کتاب«المعجم المفهرس»انجام نشده است.زیرا اولا در زمان نگارش تفسیر المیزان هنوز این کتاب تألیف نشده بود و و ثانیا و مهم‏تر این‏که،آیات مشابه که برای تفسیر یکدیگر به کار می‏روند،صرفا از روی واژه‏های مشترک قابل ردیابی نیستند،بلکه درکی جامع از همه‏ی آیات قرآن برای انجام این روش تفسیر لازم است.به تعبیر آیت الله‏ جواد آملی،شرط اصلی تفسیر قرآن با قرآن،تسلط بر کلیه‏ی معارف قرآن است،نه صرفا مراجعه به معجم و واژه‏های مشابه.

مقدمات بحث

در لغت،واژه‏های صراط و سبیل نزدیک به هم هستند، اما از نظر اصطلاح قرآن کریم،تفاوت ظریفی بین آنها وجود دارد.خدای تعالی در آیات «اهدنا الصراط المستقیم، صراط الذین انعمت علیهم»
1،صراط را با وصف«استقامت» توصیف کرده و سپس بیان داشته که این صراط مستقیم را کسانی می‏پیمایند که خداوند به آنان انعام فرموده باشد.و صراطی که چنین وصف و شأنی دارد،مورد درخواست‏ شخص طالب عبادت قرار گرفته و نتیجه و غایت عبادت او واقع شده است.به عبارت دیگر،چنین شخصی از خدایش‏ درخواست می‏کند که عبادت خالصش در چنین صراطی قرار گیرد.
توضیح و تفسیر آیه‏ی مورد بحث،نیازمند شرح چند نکته‏ی‏ مقدماتی است:
1.هر موجودی راهی به سوی خداوند دارد:خداوند سبحان در کلام مجیدش برای نوع بشر و بلکه برای تمامی‏ مخلوقات خود،راهی معرفی کرده است تا از آن راه،به سوی‏ پروردگارشان سیر کنند.در خصوص انسان فرموده است:
شرطی اصلی تفسیر قرآن با قرآن،تسلط بر کلیه‏ی معارف قرآن است،نه صرفا مراجعه به معجم و واژه‏های مشابه
«یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه»2و درباره‏ی عموم موجودات فرموده است:«و الیه المصیر»3، و نیز:
«الا الی الله تصیر الامور» .4
آیات دیگری نیز وجود دارند که به وضوح دلالت دارند بر این‏که تمامی موجودات‏ راهی برای خود دارند و همه‏ی راهشان به سوی او منتهی‏ می‏شود.5
2.راه به سوی خدا به دو راه دور و نزدیک تقسیم‏ می‏شود:از کلام خدای تعالی برمی‏آید که همه‏ی راه‏ها یک‏ گونه نیستند،بلکه از یک نظر به دو قسم تقسیم می‏شوند.
توضیح مطلب این‏که،اولا از برخی آیات فهمیده می‏شود که در مقابل صراط المستقیم؛راه دیگری هست.مثلا از آیات‏ «فانّی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان،فلیستجیبوا لی و لیؤمنوا بی لعلهم یرشدون»6و«ادعونی استجب لکم ان الذین‏ یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنم داخرین»
7فهمیده‏ می‏شود،بعضی هم هستند که غیر خدا را می‏خوانند و اجابت می‏کنند.همچنین،درمی‏یابیم که راه خدا نزدیک‏ترین راه است و عبارت است از عبادت و دعای او.
آن‏گاه در مقابل،راه غیر خدا از دور معرفی می‏کند و می‏فرماید:«اولئک ینادون من مکان بعید»8
که معلوم‏ می‏شود،غایت و هدف نهایی کسانی که ایمان به خدا ندارد و مسیر ایمان را نمی‏پیمایند،غایتی است دور.
تا این‏جا روشن شد که برای رسیدن به خدا دو راه وجود دارد:یکی دور و یکی نزدیک.راه نزدیک راه مؤمنان است و راه دور راه غیر از ایشان است وهر دو راه هم به حکم آیه‏ی 6 سوره‏ی انشقاق،راه‏های خدا هستند.
3.یک راه به سوی رفعت است و راه دیگر به سوی پستی‏ یا حیرانی و درماندگی:علاوه بر تقسیم قبلی،تقسیم دیگری‏ وجود دارد که یک راه را به سوی بلندی و راه دیگر را به سوی‏ پستی منتهی می‏داند.در جایی می‏فرماید:
«ان الذین کذبوا بآیاتنا واستکبروا عنها لاتفتح لهم ابواب السماء»9
و معلوم‏ می‏شود،آن‏هایی که چنین نیستند،درهای آسمان به رویشان‏ باز می‏شود؛چون اگر هیچ‏کس به سوی آسمان نمی‏رفت و درهای آسمان را نمی‏کوبید،چنین مذمتی معنایی نداشت. همچنین،آیه‏ی«و من یحلل علیه غضبی فقد هوی»نیز دلالت بر راه سرازیری دارد،زیرا«هوی»به معنای سقوط کردن‏ است.
قرآن کریم در جای دیگری می‏فرماید:
«و من یتبدّل الکفر بالایمان فقد ضلّ سواء السبیل»10
که نشان می‏دهد،دسته‏ی‏ سومی هستند که نه راهشان به سوی بالاست و نه به سوی‏ سقوط،بلکه اصلا راه را گم کرده و دچار حیرت شده‏اند.آنان‏ که راهشان به سوی بالاست،کسانی هستند که ایمان به خدا دارند و از عبادت او استکبار نمی‏کنند.و آنانی که راهشان به سوی پستی است،کسانی که به ایشان غضب شده‏ است.گروه سوم نیز اصلا راه را گم کرده‏اند و شاید آیه‏ی 7 سوره‏ی حمد،با تعبیر«الذین انعمت علیهم»و«المغضوب‏ علیهم»و«الضالین»به این سه گروه اشاره می‏کند.به هر صورت،کاملا آشکار است که صراط مستقیم،آن دو طریق‏ دیگر نیست.
4.راه نزدیک و به سوی رفعت،تقسیماتی دارد و صراط مستقیم آن است که هیچ نحوه گمراهی و شرک در آن راهی‏ ندارد.از آیه‏ی«یرفع الله الذین آمنو منکم و الذین اوتوا العلم‏ درجات»11برمی‏آید که همین طریق اول نیز تقسیماتی دارد و کسی که با ایمان به خدا به راه اول(یعنی سبیل مؤمنین)افتاده‏ است،چنان نیست که دیگر ظرفیت تکاملش پر شده باشد، بلکه هنوز می‏تواند رشد کند که اگر بقیه‏ی ظرفیتش را هم‏ به دست آورد،آن‏گاه از اصحاب صراط مستقیم خواهد شد.
توضیح این‏که:
اولا باید دانست،هر ضلالتی شرک و هر شرکی ضلالت‏ است؛به شهادت آیه‏ی:«و من یتبدل الکفر بالایمان فقد ضل‏ سواء السبیل»12و آیه‏ی«أن لاتعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم و لقد اضلّ منکم جبلا کثیرا»13که اولی کفر را ضلالت و دومی ضلالت را کفر و شرک‏ می‏داند.همچنین،قرآن کیم شرک را ظلم و ظلم را شرک‏ می‏داند،چنان‏که در آیه‏ی«انی کفرت بما اشرکتمون من قبل‏ ان الظالمین لهم عذاب الیم»14کار این ظالمان که تحت‏ اضلال شیطان بوده‏اند،شرک خوانده شده است.آیه‏ی‏ «الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم‏ مهتدون»15نیز ظلم را شرک و مقابل ایمان دانسته است؛زیرا هدایت و ایمنی از ضلالت یا عذاب را مترتب بر داشتن ایمان‏ و نبودن ظلم دانسته است.خلاصه این‏که مصداق ضلالت‏ و شرک و ظلم در خارج مشترک است،هرچند مفهوم این سه‏ باهم فرق دارد.
ثانیا،در صراط مستقیم که صراط غیر گمراهان است، هیچ‏گونه ضلالت و شرک و ظلمی نباید راه داشته باشد:نه‏ ضلالت در باطن و قلب مثل کفر و خاطرات ناشایست،و نه‏ در ظاهر و بدن مانند معصیت و یا قصور در اطاعت؛و این‏ همان حق توحید علمی و عملی است.توحید هم همین دو مرحله را دارد و شق سومی برایش نیست و به فرموده‏ی قرآن‏ کریم:
«فماذا بعد الحق الا الضلال».16آیه‏ی 82 سوره‏ی انعام‏ هم بر همین معنا منطبق است،زیرا که امنیت طریق را اثبات‏ کرده و به اهتدای تام و تمام وعده می‏دهد17و این یکی از صفات‏ صراط مستقیم است.
5.اصحاب صراط مستقیم نه تنها دل‏ها و اعمالشان از هرچند شریعت اسلام کامل‏ترین شرایع‏ است،ولی کامل‏تر بودن شریعت غیر از کامل‏تر بودن متشرع است
هر ضلالت و ظلمی مبراست،بلکه از نعمت علمی‏ مخصوصی نیز بهره‏مندند که از سایر مؤمنین خالص‏ بالاترند:اصحاب صراط مستقیم دارای ثبات قدم به تمام‏ معنا هستند؛هم در فعل و قول و هم در ظاهر و باطن. امکان ندارد که جز در اطاعت خدا باشند،چرا که خداوند می‏فرماید:
«و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم‏ الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا.»18
البته این ایمان و اطاعت را در آیات‏ قبل چنین تفسیر کرده بود که:
«فلا و ربک لایؤمنون حتی‏ یحکّموک فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلّموا تسلیما،ولو أنّا کتبنا علیهم ان اقتلوا انفسکم او اخرجوا من دیارکم ما فعلوه إلاّ قلیل منهم و لو انهم‏ فعلوا ما یوعظون به لکان خیرا لهم و اشدَّ تثبیتاّ»19
تازه، مؤمنینی که چنین ثبات قدمی دارند،پائین‏تر از اصحاب‏ صراط مستقیم دانسته شده‏اند؛زیرا در همین آیه‏ی 68 سوره‏ی نساء فرموده است،چنین مؤمنین ثابت قدمی همراه‏ و رفیق«الذین انعم الله علیهم»
(یعنی همان اصحاب صراط مستقیم)هستند،نه جزو آنان.20
پس اصحاب صراط مستقیم از این مؤمنین که دل‏ها واعمالشان از هرگونه ضلالت و شرک و ظلم به کلی مبراست، نیز بالاترند.تدبر در این آیات نشان می‏دهد که چنین مؤمنین‏ با فضلیتی هنوز ظرفیتشان کاملا تکمیل نشده است و هنوز می‏توانند از همراهی با«الذین انعم الله علیهم»فراتر روند و با پر کردن بقیه‏ی ظرفیت خود،جزو«الذین انعم الله علیهم»قرار گیرند.همچنین،بعید نیست که این بقیه ظرفیت،نوعی علم‏ و ایمان خاص به خدا باشد،زیرا آیه‏ی«یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات»21،دارندگان علم را از مؤمنین‏ بالاتر دانسته است.پس برتری«الذین انعم الله علیهم»بر مؤمنین،به داشتن همان علمی است که خدا به آنان داده،نه‏ علمی که خود از مسیر عادی کسب کنند.پس اصحاب صراط مستقیم که«انعم الله علیهم»هستند،به خاطر داشتن این نعمت‏ [علمی‏]ویژه،حتی از دارندگان ایمان کامل منزلت بالاتری‏ دارند.
6.«صراط»خدا امری واحد است و شاهراهی است که‏ بر همه‏ی«سبیل»های رسیدن به خدا سیطره و احاطه دارد: خداوند متعال،در کلام مجیدش،بارها نام صراط و سبیل را برده و با این‏که جز یک صراط مستقیم به خود نسبت نداده، اما سبیل‏های متعددی را به خود نسبت داده است.پس معلوم‏ می‏شود،میان خدا و بندگان،چند سبیل و یک صراط مستقیم‏ برقرار است.مثلا درباره‏ی سبیل فرموده است:
«و الذین‏ جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا.»22یا گاهی آن را به برخی بندگان‏ خود نسبت داده است،مثلا یک جا به رسول خدا نسبت داده‏ و فرموده است:
«قل هذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیرة»23، یا به توبه‏کاران نسبت داده و فرموده است:«سبیل من اناب‏ إلی»24،و یا به مؤمنین:«سبیل المؤمنین.»25اما هر جا صحبت از صراط مستقیم به بیان آمده:آن را یکی دانسته و جز در آیه‏ی 7 سوره‏ی حمد،در هیچ مورد صراط مستقیم را به کسی از خلایق نسبت نداده است.26پس سبیل غیر از صراط مستقیم است،چون سبیل متعدد است و براساس‏ تفاوت رهروان،راه عبادت متفاوت می‏شود؛برخلاف صراط مستقیم که یکی است و مانند بزرگراهی است که همه‏ی‏ راه‏های فرعی بدان منتهی می‏شوند،همچنان‏که آیه‏ی‏ شریفه‏ی
«قد جائکم من الله نور و کتاب مبین،یهدی به الله‏ من اتّبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الی النور بإذنه و یهدیهم الی صراط مستقیم»27به این نکته اشاره دارد.
زیرا سبیل را متعدد و صراط را واحد دانسته است؛حال یا این‏ است که صراط مستقیم همه‏ی آن سبیل‏هاست،یا این‏که‏ سبیل‏ها مانند راه‏های فرعی‏اند که بعد از اتصال به یکدیگر، به صورت صراط مستقیم و شاهراه درمی‏آیند.
7.سبیل،برخلاف صراط مستقیم،می‏تواند با مقداری‏ ضلالت جمع شود.نسبت صراط مستقیم به سبیل‏ها،مثل‏ نسبت روح به بدن است.از آیه‏ی شریفه‏ی«و ما یؤمن اکثرهم‏ بالله الاّ و هم مشرکون»28برمی‏آید که مرحله‏ای از شرک(که‏ همان ضلالت است)با ایمان(که یکی از سبیل‏هاست)جمع‏ می‏شود،و این فرق دیگری میان سبیل و صراط است.سبیل‏ با شرک جمع می‏شود،ولی دیدیم که صراط مستقیم با ضلالت شرک جمع نمی‏شود و آیه‏ی 7 سوره‏ی حمد تأکید مزیت اصحاب صراط مستقیم بر بقیه و نیز مزیت صراط آنان بر سبیل سایرین،تنها به علم است،نه عمل داشت که:«ولا الضالین»
.دقت در این آیات نشان می‏دهد که هر سبیلی با مقداری نقص،یا با حد اقل امتیاز می‏تواند محقق شود؛برخلاف صراط مستقیم که هیچ نقصی در آن راه‏ ندارد.به علاوه،صراط مستقیم همه یکی است و صراط مستقیم هرکس غیر از صراط مستقیم شخص دیگر نیست؛ برخلاف سبیل‏ها که هریک مصداقی از صراط مستقیم‏ هستند.این معنا از برخی آیات فوق و نیز آیاتی نظیر:
«و ان‏ اعبدونی هذا صراط مستقیم»29و«قل اننی هدانی ربّی الی‏ صراط مستقیم دینا قیما ملة ابراهیم حنیفا»30
نیز استفاده‏ می‏شود،زیرا هم عبادت و هم دین صراط مستقیم خوانده‏ شده‏اند؛با این‏که این دو در همه‏ی سبیل‏ها مشترکند.پس‏ می‏توان گفت،مثل صراط مستقیم به سبیل‏های خدا،مثل‏ روح است به بدن.همان‏طور که بدن یک انسان در زندگی‏اش حالات متفاوتی دارد،ولی در همه حال روح او همان روح‏ است.و نیز بدن ممکن است به احوالی مبتلا شود که روح او صرف نظر از بدنش،اقتضای آن را نداشته باشد؛برخلاف‏ روح که چون مفطور به فطرت الهی است و«لا تبدیل لخلق‏ صراط مستقیم راهی است به سوی خدا و هر راه دیگری که خلایق به سوی خدا دارند، شعبه‏ای از آن است‏ الله»31،هیچ‏گاه در اصل ذات خود دگرگون نمی‏شود.به همین‏ ترتیب،سبیل به سوی خدا همان صراط مستقیم است.با این‏ تفاوت که هریک از سبیل‏های مؤمنین و منیبین و...ممکن است‏ از داخل یا خارج دچار آفتی شود.به‏هرحال،سبیل مراتب‏ متفاوتی دارد که برخی خالص و برخی آمیخته با شرک و ضلالت‏ هستند،برخی راهی کوتاه‏تر و برخی دورترند.اما هرچه هست، به سوی صراط مستقیم می‏رود؛و به معنایی دیگر،آن‏گونه که‏ توضیح دادیم،همان صراط مستقیم است.32

نتیجه‏گیری

صراط مستقیم راهی است به سوی خدا و هر راه دیگری‏ که خلایق به سوی خدا دارند،شعبه‏ای از آن است.یعنی هر راهی که فرض شود،آن مقدار آدمی را به سوی خدا و حق‏ راهنمایی می‏کند که خودش از صراط مستقیم بهره‏مند باشد؛ اگر مقدار کمی از صراط مستقیم را دارا باشد،رهروی خود را کم‏تر به سوی خدا می‏کشاند و اگر بیش‏تر داشته باشد، بیش‏تر.اما خود صراط مستقیم بی هیچ قید و شرطی رهروی‏ خود را به سوی خدا هدایت می‏کند و می‏رساند و برای همین، خداوند نام آن را صراط مستقیم گذاشت.زیرا«صراط»به‏ معنای راه روشن است و از ماده‏ی«ص ر ط»گرفته شده که‏ به معنای بلعیدن است و گویی این راه روشن رهروی خود را می‏بلعد و نمی‏گذارد از درونش منحرف شود.و کلمه‏ی‏ «مستقیم»به معنای هرچیزی است که بخواهد بدون تکیه بر امور دیگر،روی پای خود بایستد و بر کنترل خود و متعلقاتش‏ مسلط باشد.پس مستقیم اشاره به امری دارد که تغییرناپذیر و ثابت است.و بدین ترتیب،«صراط مستقیم»یعنی راه‏ روشنی که در هدایت مردم و رساندنشان به سوی غایت واقعی‏ تخلف نکند و صددرصد اثر خود را بگذارد؛چنان‏که خداوند تعالی می‏فرماید:
«فأما الذین امنوا بالله و اعتصموا به‏ فسیدخلهم فی رحمة منه و فضل و یهدیهم الیه صراطا مستقیما. »33و نیز می‏فرماید:
«فمن یرد الله ان یهدیه یشرح‏ صدره للاسلام و من یرد أن یضلّه یجعل صدره ضیّقا حرجا کأنما یصّعّد فی السماء کذلک یجعل الله الرجس علی الذین‏ لایؤمنون و هذا صراط ربک مستقیما.» 34همچنین،در آیه‏ی‏
«قال هذا صراط علی مستقیم،ان عبادی لیس لک علیهم‏ سلطان إلاّ من اتّبعک من الغاوین»35
،صراط مستقیم خود را غیر قابل تخلف و تغییر،و دائمی معرفی کرده است و در حقیقت می‏خواهد بفرماید:
«فلن تجد لسنة الله تبدیلا و لن‏ تجد لسنة الله تحویلا.» 37

ثمرات بحث

از آنچه تاکنون درباره‏ی صراط مستقیم گفته شد،پنج نکته‏ دریافت می‏شود:
الف)اختلاف مراتب هدایت و گمراهی و رابطه‏ی آن‏ها با صراط مستقیم:راه‏هایی که به خدای متعال منتهی‏ می‏شوند،از نظر نقص و کمال،نایابی و رواج و دوری و نزدیکی نسبت به منبع حقیقت و صراط مستقیم متفاوتند. مانند طریق اسلام،ایمان،عبادت،اخلاص و اخبات از یک طرف دیگر.چنان‏که قرآن کریم درباره‏ی هر دو صنف‏ فرموده است:
«و لکلّ درجات مما عملوا و لیوفّیهم اجورهم‏ و هم لایظلمون.»37
این معنا نظیر معارف الهی است که‏ عقول در گرفتن و درک آن متفاوتند،زیرا استعدادها متفاوت‏ هستند.چنان‏که آیه‏ی 17 سوره‏ی رعد نیز بر این مطلب‏ دلالت داشت.
ب)هیمنه و برتری اصحاب صراط مستقیم بر دیگران:
همان‏طور که صراط مستقیم مهیمن و فوق همه‏ی‏ سبیل‏هاست،اصحاب صراط مستقیم که خداوند آنان را در آن صراط جای داده،مهیمن و فوق همه‏ی مردمند.چون‏ خداوند متعال خودش امور آنان را بر عهده گرفته و آن‏ها را وسیله‏ای در انجام امور مردم قرار داده و هدایت مردم را به‏ آن‏ها واگذار کرده و فرموده است:
«و حسن اولئک رفیقا. »38 و نیز فرموده است:
«إنّما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون. »39به حکم‏ آیه‏ی اول که متن کامل آن قبلا گذشت،اصحاب صراط مستقیم(یا صراط«الذین انعم الله علیهم
»)را انبیا و صدیقین‏ و شهدا و صالحین معرفی کرده و به حکم آیه‏ی دوم و با در نظر گرفتن روایات متواتر40،امیر المؤمنین علی(ع)را فاتح این‏ صراط دانسته است.
ج)معنای هدایت به سمت صراط مستقیم:با روشن‏ شدن معنای صراط مستقیم،معنای هدایت به صراط مستقیم نیز روشن می‏شود.فقط41در این‏جا اشاره می‏کنیم‏ که هدایت به معنای نشان دادن هدف به وسیله‏ی نشان دادن‏ راه است که خود این کار،نوعی رساندن به هدف نیز محسوب می‏شود و این هدایت همواره کار خداست.البته‏ سنت خدای متعال این است که امور را از مجرای اسباب به‏ جریان اندازد.در نتیجه،در مسأله‏ی هدایت هم در عین‏ حال که فرموده است:
«انک لاتهدی من احببت ولکن الله‏ یهدی من یشاء»42،در جایی دیگر،از قول مؤمن آل فرعون‏ حکایت می‏کند:
«یا قوم اتبعون اهدکم سبیل الرشاد.»43 پس خداوند در مسأله‏ی هدایت هم وسیله‏ای فراهم می‏کند تا هدف برای هرکس که او بخواهد روشن شود و بنده در مسیر زندگی به هدف نهایی خود برسد.از همین‏رو می‏فرماید:
«فمن یرد الله ان یهدیه یشرح صدره للاسلام44
«ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله،ذلک هدی الله‏ یهدی به من یشاء.»45
نکته‏ی مهم این است که همان طور که سبیل‏ها متفاوتند، هدایت نیز بنابر اختلاف آن‏ها متفاوت می‏شود.پس برای هر سبیلی هدایتی است،قبل از آن و مختص به آن.آیه‏ی‏ شریفه‏ی«والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» 46
نیز به این‏ اختلاف اشاره دارد.زیرا فرق است بین این‏که بنده‏ی خدا در راه خدا جهاد کند یا برای خدا جهاد کند.در اولی شخص‏ مجاهد،سلامت سبیل و از میان برداشتن موانع آن را می‏خواهد،اما در دومی خود خدا را می‏خواهد و خدا هم‏ هدایت به سوی سبیل را برایش ادامه می‏دهد؛البته سبیلی که‏ لیاقت و استعدادش را داشته باشد،و همچنین از آن سبیل به‏ سبیلی دیگر،تا جایی که وی را مختص به ذات خود-جلت‏ عظمته-می‏کند.
د)ذو مراتب بودن تحقق هدایت(هدایت در هدایت): از آن‏جا که صراط مستقیم در تمامی سبیل‏های متفاوت‏ محفوظ است،این مطلب صحیح است که یک انسان‏ هدایت شده بازهم به سوی آن هدایت شود،یعنی از سبیلی که قبلا به آن هدایت شده بود،به سبیلی که فوق آن‏ است،هدایت شود.پس اگر می‏بینیم،بندگان‏ هدایت شده‏ی،خدا همه روزه می‏گویند:«ما را به سوی‏ صراط مستقیم هدایت فرما»،نباید بگوییم آن‏ها که هدایت‏ شده‏اند،دیگر چرا طلب هدایت می‏کنند.زیرا صراط در ضمن همه‏ی سبیل‏هاست و او از مرتبه‏ای از صراط(یعنی‏ از یک سبیل)به مرتبه‏ی بالاتر(یعنی به سبیلی دیگر)هدایت‏ می‏شود.
با توجه به بحث فوق،این اشکال هم پاسخ داده می‏شود که برخی می‏گویند:مسلمانی که دینش کامل‏ترین دین‏ها و صراطش مستقیم‏ترین صراط است،چرا درخواست‏ هدایت به سوی صراط مستقیم می‏کند؟پس معلوم است که‏ وی خود را در صراط مستقیم نمی‏داند.پاسخ این است که‏ هرچند شریعت اسلام کامل‏ترین شرایع است،ولی کامل‏تر بودن شریعت غیر از کامل‏تر بودن متشرع است.و آن‏ مسلمان در واقع تقاضا می‏کند که خدایا مرا به مرتبه‏ی‏ بالاتری از ایمان و عمل صالح برسان.یک مثال ساده مطلب‏ از روشن می‏سازد:هرچند شریعت اسلام از شریعت نوح، موسی و عیسی(علیه السلام)کامل‏تر است،ولی به این‏ معنا نیست که فرد مسلمان معمولی،از نظر کمالات معنوی به پایه‏ی نوح،موسی و عیسی(علیهم السلام)می‏رسد؛ بلکه دارنده‏ی مقام کامل و خالص،هرچند از اهل‏ شریعت‏های گذشته باشد،کامل‏تر و برتر از کسی است که‏ به آن مرتبه از توحید و اخلاص نرسیده است،و جا دارد که‏ چنین کسی،دائما درخواست هدایت به صراط مستقیم را داشته باشد.47
ه)مزیت اصحاب مستقیم بر بقیه،به علم است، نه به عمل:مزیت اصحاب صراط مستقیم بر بقیه و نیز مزیت‏ صراط آنان بر سبیل سایرین،تنها به علم است،نه عمل. آنان به مقام پروردگارشان علمی دارند که دیگران ندارند.زیرا قبلا گفتیم،در سبیل‏های پائین‏تر صراط مستقیم،اعمال‏ صالح کامل و بدون نقص نیز وجود دارند و وقتی برتری‏ اصحاب صراط مستقیم به عمل نیست،فقط علم باقی‏ می‏ماند.اما درباره‏ی این‏که آن علم چه علمی و چگونه علمی‏ است،در جایی دیگر48بحث خواهیم کرد.در این‏جا تنها می‏گوییم،آیه‏ی«یرفع اللّه الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم‏ درجات»49و نیز آیه‏ی«الیه یصعد الکلم الطیب و العمل‏ الصالح یرفعه»
،به این مزیت اشاره می‏کند.زیرا نشان‏ می‏دهد،آنچه خودش به سوی خدا بالا می‏رود،کلمه‏ی‏ طیب و علم است و اما عمل صالح،اثرش کمک به بالا رفتن‏ علم است.51

زیر نویس:

(1).حمد/6 و 7:ما را به صراط مستقیم هدایت‏فرما؛صراط کسانی‏ که بر آنان انعام فرمودی.
(2).انشقاق/6:ای انسان،بی‏تردید تو به سوی پروردگارت در تلاش‏ هستی که این تلاشت سرانجام به ملاقات او خواهد انجامید.
(3).تغابن/3:بازگشت به سوی اوست.
(4).شوری/53:بدان که همه‏ی امور به سوی او بر می‏گردد.
(5).برای مطالعه بیش‏تر در این باب،به کتاب انسان از آغاز تا انجام،نوشته‏ی علامه طباطبایی،ترجمه‏ی صادق لاریجانی مراجعه‏ کنید.
(6).بقره 2/186:...من نزدیکم،جواب هرکسی که مرا بخواند، هنگامی که مرا بخواند می‏دهم،پس مرا اجابت کنند و به من ایمان‏ آورند تا بلکه رشد یابند.
(7).غافر/60:مرا بخوانید تا جواب شما را بدهم،چرا که کسانی که‏ از عبادت من سرپیچی می‏کنند و تکبر می‏ورزند،با خواری و ذلت‏ وارد جهنم خواهند شد.
(8).فصلت/44:آنان را از مکانی دور صدا می‏زنند.
(9).اعراف/40:کسانی که آیات ما را تکذیب کنند و از پذیرش آن‏ استکبار ورزند،درب‏های آسمان به رویشان باز نمی‏شود.
(10).بقره 2/108:کسی که کفر را به جای ایمان بنشاند،راه میانه را گم کرده است.
(11).مجادله/11:خداوند کسانی را که ایمان آورده‏اند رفعت می‏دهد و کسانی را که به آن‏ها علم داده شده است،به درجاتی بالا می‏برد.
(12).ر.ک:پاورقی 10.
(13).یس/62:...که شیطان را نپرستید که او دشمنی آشکار برای‏ شماست و مرا بپرستید که این همان صراط مستقیم است؛در حالی‏ که شیطان بسیاری از شما را گمراه کرد.
(14).ابراهیم/22:[شیطان در قیامت می‏گوید:]من به آنچه شما پیش از این شرک می‏ورزیدید،کافر بودم؛قطعا که ظالمین عذابی‏ دردناک دارند.
(15).انعام/82:آنان که ایمان آوردند و ایمانشان را به ظلمی‏ نیالودند،برایشان امنیت است و هدایت یافتگانند.
(16).یونس 10/32:پس بعد از حق،جز ضلالت چه چیزی باقی‏ ماند؟
(17).از تعبیر«و هم مهتدون»این نتیجه گرفته شده است،زیرا این‏ تعبیر اولا هیچ قید و شرطی ندارد،پس تمام هدایت است و ثانیا به‏ صورت اسم فاعل آمده که دلالت بر قطعیت دارد،درحالی‏که اگر به‏ صورت فعل«یهتدون»می‏آمد،بر چنین قطعیت و حتمیتی دلالت‏ نمی‏کرد.
(18).نساء/69:و کسانی که از خدا و رسول اطاعت کنند همراه با کسانی خواهند بود که خداوند بر آن‏ها انعام فرموده،یعنی انبیا و صدیقان و شهدا و صالحان،که اینان نیکو رفیقانی هستند.
(19).نساء/66-67:نه،قسم به پروردگارت که ایمان واقعی‏ نمی‏آورند مگر وقتی که در اختلافاتی که بینشان رخ می‏دهد،تو را حاکم قرار دهند و به هر حکمی که می‏کنی راضی باشند و احساس‏ کدورت نکنند و کاملا تسلیم باشند؛به حدی که اگر ما واجب کنیم‏ که خود را به کشته شدن‏[جهاد]اندازید،یا از شهر و دیارتان بیرون‏ شوید،چنین کنند.ولی جز عده‏ی کمی از آن‏ها،این‏طور نیستند.
حال آن‏که اگر این‏چنین به توصیه‏ها عمل کنند،برای خودشان بهتر و در استواری‏شان مؤثرتر است.
(20).آیهء 19 سوره‏ی حدید هم قریب به همین مضمون را اثبات‏ می‏کند.می‏فرماید:«و الذین آمنوا باللّه و رسله اولئک هم الصدیقون و الشهداء عند ربهم لهم اجرهم و نورهم».زیرا در این آیه،مؤمنین را به‏ صدیقان و شهدا ملحق کرده و به عنوان پاداش،همانند اجرا و نور صدیقان و شهدا را برای مؤمنین هم قرار داده است.
(21).ر.ک:پاورقی 11.
(22).عنکبوت/69:و آنان که برای ما جهاد کنند،قطعا راه‏هایمان‏ را نشانشان خواهیم داد.
(23).یوسف/108:بگو این راه من است که مردم را با بصیرت به‏ سوی خدا دعوت می‏کنم.
(24).لقمان/15:راه کسانی که به سوی من رجوع کنند.
(25).نساء/115:راه مؤمنین.
(26).در این‏جا شاید این سؤال پیش آید که همین مورد یک مثال نقض‏ است و لذا نمی‏توان گفت صراط همواره واحد است.پاسخ این است‏ این کسانی که صراط به آن‏ها نسبت داده شده،براساس انعام الهی به‏ این مقام رسیده‏اند و در واقع طبق حدیث قدسی معروف،گوش و چشم و عمل آن‏ها،گوش و چشم و عمل الهی شده است.پس‏ وقتی کاری به این‏ها نسبت داده می‏شود،گویی مستقیما به خود خدا نسبت داده شده است،چون این‏ها خلیفة اللّه هستند.این مضمون‏ در آیات متعددی نیز مورد اشاره واقع شده است.مثلا خداوند از توصیف توصیفگران منزه شمرده شده،غیر از توصیف مخلصین، یعنی توصیف کسانی که خود خدا آن‏ها را خالص کرده است: سبحان اللّه عما یصفون الا عباد اللّه المخلصین(صافات 160- 159).
(28).یوسف/106:اکثر آن‏ها به خدا ایمان نمی‏آورند،مگر این‏که‏ [در همین ایمانشان‏]شرک دارند.
(29).یس/61:و مرا بپرستید که این صراط مستقیم است.
(30).انعام/161:بگو بی‏تردید پروردگارم مرا به سوی صراط مستقیم‏ که دینی است قیم و[نیز]شیوه‏ی حنیف ابراهیم بوده،هدایت فرموده‏ است.
(31).روم/30:خلقت خدا تغییرپذیر نیست.
(32).خداوند این معنا را که سبیل‏هایی که به سوی او منتهی می‏شوند، متکثر و همگی مصداقی از صراط مستقیمند،در مثلی که از حق و باطل زده بیان کرد است و در آیه‏ی 17 سوره‏ی رعد می‏فرماید:
«انزل‏ من السماء ماءا فسالت اودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا و مما یوقدون علیه فی النار ابتغاء حلیة او متاع زبد مثله کذلک یضرب اللّه‏ الحق و الباطل فأمّا الزبد فیذهب جفاء و اما ماینفع الناس فیمکث‏ فی الارض کذلک یضرب اللّه الامثال.»
در این مثال،ظرفیت دل‏ها و فهم‏ها در گرفتن معارف و کمالات،متفاوت دانسته شده،در عین‏ این‏که همه‏ی آن معارف،مانند باران به یک رزق آسمانی متکی‏ هستند.
(33).نساء/175:و اما آن‏هایی که به خدا ایمان آورند و به او تمسک‏ جستند،به زودی خدا آنان را در رحمت و فضلی از جانب خود درآورد و به سوی خود به صراط مستقیم هدایت کند.
(34).انعام/126-125:پس کسی را که خدا بخواهد هدایت نماید، سینه‏اش را برای پذیرش اسلام می‏گشاید،و هرکه را بخواهد گمراه‏ کند،دلش را سخت تنگ می‏کند؛چنانکه گویی به زحمت در آسمان‏ بالا می‏رود.این‏گونه خداوند پلیدی را بر آنان که ایمان نمی‏آورند، مسلط می‏سازد.و این صراط مستقیم پروردگار تو است.
(35).حجر/42:بگو این صراط مستقیم است که بر من وارد می‏شود.تو بر بندگان من تسلطی نداری؛مگر آن گمراهانی که‏ خودشان از تو پیروی کنند.
(36).فاطر/43:برای سنت خدا نه تبدیل‏خواهی و نه تحول و دگرگونی.
(37).احقاف/19:برای هریک،درجاتی است از آنچه انجام می‏ دهند تا خداوند اعمالشان را به تمامه به آن‏ها برگرداند،و به آن‏ها ستم‏ نمی‏شود.
(38).نساء/69:اینان بهترین رفیقانند.
(39).مائده/55:تنها ولی و سرپرست شما خداست و پیامبرش و نیز کسانی که ایمان آورده‏اند و نماز می‏گذارند و در حال رکوع صدقه‏ می‏دهند.
(40).علامه طباطبایی در بحث روایتی در ص 65-60 از جلد اول‏ ترجمه‏ی تفسیر المیزان،روایات مربوطه را از کتاب‏های شیعه و سنی‏ نقل کرده است که برای رعایت اختصار،از آوردن آن‏ها در این‏جا صرف‏نظر کردیم.
(41).برخی از مفسران در این‏جا بین مواردی که کلمه‏ی هدایت با حرف اضافه‏ی«الی»توأم شود و مواردی که توأم نشود(مثل همین‏ آیه‏ی 6 سوره‏ی حمد)تفکیک کرده و گفته‏اند،در حالت اول هدایت‏ فقط به معنی دلالت کردن و نشان دادن راه است و در حالت دوم به‏ معنای رساندن به هدف است که علامه طباطبایی با شواهد قرآنی،خطای این نظر را نشان داده است و ما برای رعایت اختصار،اجمالا فقط چکیده‏ی بحث را آوردیم.
(42).قصص/56:تو هرکس را که دوست داری هدایت نمی‏کنی، بلکه خداست که هرکس را بخواهد هدایت می‏کند.
(43).غافر/38:ای مردم پیروی کنید تا شما را به راه رشدآور برسانم.
(44).انعام/125:خداوند هرکس را که بخواهد هدایت کند، سینه‏ی او را برای اسلام می‏گشاید.
(45).زمر/22:«سپس بدن و دل‏هایشان به سوی یاد خدا نرم‏ می‏شود.این هدایت خداست که هرکه را بخواهد هدایت می‏کند.» توجه شود که اگر نرم شدن(لینت)با حرف«الی»متعدی شده،از این‏ جهت است که نوعی میل و اطمینان به چیزی را متضمن است و در حقیقت این نرم شدن عبارت است از صفتی که خدا در قلب بنده‏اش‏ پدید می‏آورد که به خاطر آن صفت یاد خدا را می‏پذیرد و بدان میل‏ می‏کند و اطمینان و آرامش می‏یابد.
(46).ر.ک:پاورقی 22.
(47).برخی مفسران به این اشکال چنین پاسخ داده‏اند که:«دین‏ خدا در همه‏ی ادوار بشریت یکی بوده و آن هم اسلام است و معارف اصولی آن‏که توحید و نبوت و معاد است و پاره‏ای از فروعی که متفرع بر آن اصول است نیز در همه‏ی شرایع یکی بوده‏ و تنها مزیت شریعت محمدیه(ص)بر شرایع قبلی این است که‏ احکام فرعیه‏ی آن وسیع‏تر و شامل شؤون بیش‏تری از زندگی‏ انسان‏هاست و بر حفظ مصالح بندگان عنایت بیش‏تری شده‏ است.از سوی دیگر،برای اثبات معارفش،تنها به یک طریق‏ استدلالی بسنده نشده،بلکه همه‏ی انحای استدلال از قبیل‏ حکمت و موعظه‏ی حسنه و جدال احسن مورد استفاده قرار گرفته‏ است.پس هم وظایف مسلمان امروز سنگین‏تر از مسلمان عهد مسیح(ع)است و هم معارف دینی‏اش بیش‏تر و و سیع‏تر است. در نتیجه،در برابر هریک از تکالیف و معارفش،یک انحرافی‏ هست و قهرا به هدایت بیش‏تری نیازمند است و ازاین‏رو از خداوند درخواست می‏کند که در سر دو راهی‏های بسیار،به راه‏ مستقیم هدایتش کند...»
اما این پاسخ صحیح نیست و مبتنی بر اصول و مبانی نادرستی‏ است،زیرا چنین تصور کرده که حقیقت و واقعیت معارف اصولی‏ دین یکی است.مثلا واقعیت ایمان به خدا در نوح(ع)و در یک فرد از امت او یکی است و شدت و ضعفی در کار نیست و سخاوت و شجاعت و علم و تقوا و صبر و حلم و ترس ازخدا و سایر کمالات‏ معنوی پیامبر اسلام با افراد امتش مثل هم است و تنها تفاوت پیامبر با افراد امتش در این است که خداوند او را بزرگ‏تر اعتبار کرده و افراد امتش را کوچک‏تر اعتبار نموده،بدون این‏که اعتبار متکی‏ بر تکوین و واقعیت خارجی باشد.نظیر اعتبارات انسانی که یکی را شاه و بقیه را رعیت او اعتبار می‏کنیم،بدون این‏که از حیث وجود انسانی تفاوتی داشته باشد.چنین تصوری ناشی از این است که‏ این‏گونه افراد برای ماده اصالت قائلند و تنها امر ماورای ماده را خدا می‏دانند؛آن هم به عنوان یک استثنا.و عوامل این انحراف فکری‏ دو چیز است:یا به خاطر اعتمادی که به علوم مادی دارند و می‏پندارند حس برای ما کافی است و احتیاطی به ماورای‏ محسوسات نداریم،و یا العیاذ باللّه،قرآن را لایق نمی‏دانند که‏ پیرامون آیاتش تدبر کنند و می‏گویند فهم عامی در درک معانی آن‏ کافی است(ترجمه‏ی تفسیر المیزان،ج 1،ص 59-58).
(48).علامه طباطبایی وعده کرده‏اند که این بحث را در تفسیر آیه‏ی‏ «انزل من السماء ماء افسالت اودیة بقدرها
(سوره‏ی رعد آیه‏ی 17) بیاورند،اما در آن‏جا(ترجمه‏ی تفسیر المیزان،ج 11،ص 464- 457)در این خصوص بحث مبسوطی ندارند و تنها اشاره‏ای دارند که:«مثل اعتقاد حق در دل مؤمن،مثل آب نازل شده از آسمان و جاری در مسیل‏هاست که هریک با اختلافی که در وسعت و ظرفیت‏ دارند،به قدر ظرفیت خود از آن استفاده نموده،مردم از آن منتفع‏ گشته،دل‏هایشان زنده می‏شود و خیر و برکت در ایشان باقی می‏ماند. برخلاف اعتقاد باطل در دل کافر که مثلش مثل کفی است که روی‏ سیل می‏افتد و چیزی نمی‏گذرد که از بین می‏رود.هم‏چنان‏که فرموده‏ است:«یثبت اللّه الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیوة الدنیا و فی الاخرة و یضل اللّه الظالمین و یفعل اللّه ما یشاء»(ابراهیم/17).
(49).ر.ک:پاورقی 11.برای شرح این آیه،ر.ک:ترجمه‏ی تفسیر المیزان،ج 19،ص 327.
(50).فاطر/10:«کلمه‏ی طیب به سوی خدا بالا می‏رود و عمل‏ صالح آن را بالا می‏برد.»
(51).علامه طباطبایی بحث تفصیلی در این مورد را در ذیل همین‏ آیه،در ترجمه‏ی تفسیر المیزان،ج 17،ص 30-28 مطرح کرده‏ است و مخصوصا شاهد مهمی که این کلمه‏ی طیب،همان اعتقاد پاک و خالص است و مهم‏ترین نمونه‏اش اعتقاد به توحید است ارائه‏ کرده،این آیه‏ی شریفه است که:
«ضرب اللّه مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء توتی أکلها کل حین بإذن ربها»
(ابراهیم/25-25).

مقالات مشابه

ارزیابی دیدگاه مفسران درباره معناشناسی «معیشت ضنک» در آیه ۱۲۴ طه

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهسیدمحمد موسوی مقدم, فتح‌الله نجارزادگان, شیما محمود‌پور

نقش سیاق در تفسیر آیة تبلیغ

نام نشریهسراج منیر

نام نویسندهعباس اسماعیلی‌زاده, محبوبه غلامی

نقش غرر آيات در تفسير الميزان با تكيه بر آيات 82و83 سوره «يس»

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهعلی حاجی‌خانی, کاووس روحی برندق, محمد آسنجرانی

تفسير الميزان و قرائات غيرمتداول

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهسیدرضا مؤدب, علی خوشنویس