بیگمان مرزباننامه کتابی است در زمره سیاستنامههای ایرانی، چنین کتابهایی در سنت ایرانی همواره از آن خصویت تراژدی برخوردارند که ارسطو از آن به کارتارسیس یاد میکند(رک:فن شعر، 121، 189)یعنی عمدتا از طریق تهذیب و تزکیه اخلاقی راه به مقصود میبرند.هم این تهذیب و هم آنچه دستگاه اندیشگی این کتابها از جمله مرزباننامه را میسازد«حکمت»است.روشهایی که برای نفوذ در مخاطب به کار گرفته میشود همه مبتنی بر حکمت است و شناختی ژرف و ویژه از روان آدمی و رفتارشناسی او.همه رایزنیها و توصیهها و رهنمونیها مبتنی بر چنین معرفتی هستند.در اینکه مرزباننامه نیز کتابی از این شمار است شواهد بسیار م توان اقامه کرد، اما گفتارهای ذیل به صراحت از سیاستنامهای بودن آن نشان میدهند: و من ازین فصول الاثبات اصول ملک که بنیاد آن بر آبادانی رعیت مبنی است نمیخواهم.(ص 51) و آن کتاب که خواستی، بنهی...تا علیل حکمت را شفایی باشد و غلیل دانش را قانونی، و من زمان زمان...به مطالعه آن متسأنس و مستفید میباشم و سیاست پادشاهی را از آنجا استکمال میکنم و خراج ملک بر حال اعتدال میدارم و در حفظ صحت و حزم اندیشه من دستور کار شود و کارنامه اخلاص جهانیان گردد.(ص 62)
اندیشه حکمت و اعتدال بخوبی در گفتار بالا بازتابیده و مینماید که خردمندان رایزن دربارها چگونه سیاست را مبتنی بر خرد میخواستهاند و جهان را به نظام اعتدال درخواست میکردهاند.
تفصیل در این مباحث از عهده جستار کنونی بیرون است، اما برای اندر یافت کارکرد سیاسی آیات قرآن در مرزباننامه مقدمهای در بایست است.
بیگمان متن اصلی مرزباننامه-چه به زبان طبری نوشته بوده یا به زبان و لهجهای دیگر(صقس: مقدمه کتاب، نوزده)-از آیات قرآنی بهرهای نداشته است.پس میتوان افزودن آیات را متناسب با گفتارها و تمها و اندیشهها و توصیههای کتاب، هنر و راوینی دانست.در عین حال قدر مسلم وراوینی، گوهر خردگرا و حکمتآمیز و حکمتآموز کتاب تسلیم بوده است و آیات را اولا بر اساس خردگرایی منتشر در متن برگزیده و ثانیا در
خردگرایی خود علاوه بر متن مرزباننامه، به سنت سیاستنامهنویسی دبیران ایرانی توجه داشته است.
بنابراین آیاتی که او انتخاب کرده است بویژه از نظر توجیه عقلانی مؤلف از آنها درخور توجه است.
خردآمیزی اشارات قرآنی وراوینی مهمترین جنبه در شناخت ارج و هنر و راوینی از جنبههای اعتقادی، در سیاق تداول عصر وراوینی از جنبههای اعتقادی، بلاغی و زیباشناسانه آیات قرآن نیز غافل نبوده و بویژه در بخش بهرهوری بلاغی از آیات قرآن سخت چیرهدستانه عمل کرده است.در ادامه جنبههای چهارگانه کاربرد آیات قرآنی را در تحریر و راوینی از مرزباننامه برمیرسیم.
نظریه وراوینی در باب رهبری سیاسی و مشی تدبیر مدینه، گویا تفاوت اساسی با متن اصلی مرزباننامه نداشته است و بهر حال تحقیق در این موضوع به آسانی ممکن نیست، زیرا در صورت فعلی، نظریهای که در متن منعکس است چنان یکدست و منسجم و با متن اصلی واحد است که نمیتوان میان اثر اصلی تحریر آن تمایزی قائل شد.البته مواردی در مرزباننامه هست که کاملا تفکر متن اصلی را باز میتاباند، ولی این موارد از نظر اخلاق دینی قابل توجه است و نه از نظر اخلاق سیاسی.چنانکه در داستان«خره بماه با بهرام گور»فرهنگ پیش از اسلام حضور آشکاریدر عین حال میتوان مورادی را نشان داد که وراوینی احتمالا بیش از متن اصلی تابع متون اسلامی و فرهنگ قرآن بوده است و در هر حال متن را به طور قابل توجهی با فرهنگ قرآنی یگانه کرده استظ شیر گفت امروز از شما میخواهم که اگر عیبی بسیار و اندک در نهاد من میبینید آن را بر من عرضه دارید...انا بشر مثلکم.(ص 452)
ای ملک بدان که این اموال منضد که به صورت عسجد و زبرجد مینماید همه هیمه دوزخ است و نفس تو حمالة الحطب که از بهر داغ پیشانی تو برهم مینهد.قوله تعالی:یوم یحمی علیها فی نارجهنم فتکوی بها جباهم و جنوبهم و ظهورهم.(ص 143)
در این نوع مثالها تصرف وراوینی، به عنوان یک مسلمان سیاست فهم فرهیخته و خردور، در متن اصلی و روز آمد کردن اندیشههای گوهرین آن را میتوان ملاحظه کرد.اکنون ببینیم که کدام پاره از دستگاه نظریه سیاسی مرزباننامه به آیات قرآن مستند شده است:
1-نسبت:و از لوازم استعداد پادشاهی اول نسبی طاهرست که اگر ندارد هر چه ازو آید به نوعی از نقصان آلوده تواند بود...قال الله تعالی:و الذی خبث لا یخرج الا نکدا.[اعراف/58](ص 307 و 308)
اما در متن احتجاح میشود که: نه هر که از شیر زاید دلیر بود یا هر چه از آهن کنند شمشیر باشد.و این فضله پلید که از آن معدن پاکزاد این داغ نامقبول برناصیه او نهادند که:انه لیس من اهلک انه عمل غیرصالح [هود/46]پس بدانستم که نسب جزو علت پادشاهی نیست.(ص 309 و 310)
2-رایزنی:اگر چه نص و شاورهم فی الامر (آل عمران/159)هیچ پادشاه مستبد را از استضائت به نور عقل مشاوران و مناصحان مستغنی نگردانیده است اما به وقت تعارض مهمات احوال و تناهی عزمات هم به رأی پاک ایشان از پرونشو کارها تفصی بهتر توان یافت.(ص 343)
در اینجا وراوینی به ملایمت تمام لزوم رایزنی از خردوران را بر طبق نص قرآنی یادآوری میکند، ولی در عین حال، استبداد آنها را نیز توجیه میکند.
3-خرد و نرمخویی:بدان ای شاه که پاکیزدهترین گوهری که از عالم وحدت با مرکبان عناصر پیوند گرفت خردست.و بزرگتر نتیجهای از نتایج خرد خوی نیکوست و اشرف موجودات را بدین خطاب شرف اختصاص میبخشد و از بزرگی آن حکایت میکند.قوله تعالی:و انکک لعلی خلق عظیم.[قلم/ص 27 و 28]
و پادشاه چون خوی کم آزاری و نیکوکاری و ذلاقت زبان و طاقت پیشانی با رعیت ندارد تفرق به رعایا راه یابد...قال الله تعالی:و لو کنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک.[آل عمران/159](ص 44).
4-عفو و گذشت:و آنکه عفو و تجاوز را پیرایه قواعد سیاست گردانید و حدود شرعی را به لباس این مجاملت جمال داد که گفت:قوله تعالی فمن تصدیث به فهو کفارة له[مائده/45]گناه دادمه از این اقسام جز زلتی نیست که کس از آن معصوم نتواند بود.(ص 219)
شهریار گفت ما عورت گناه دادمه را به ستر کرامت پوشاندیم و از کرده و گفته او در گذشتیم و قوله جل ذکره:و اخفض جناحک لمن اتلعک من المؤمنین[شعراء/215]را در این حال متبوع داشتیم.(ص 241)
در نظام تفکر و روایتی، قرآن یک راهنما حکومتی، اخلاقی و اجتماعی است.او حتی نحوه رفتار در حضور پادشاهان را از قرآن بر میگیرد: هنجار سخن گفتن را با پادشاهان طریقتی خاص و نسقی جداگانه است...قوله تعالی و جادلهم بالتی هی احسن[نمل/125]اشارت است به چنین مقامی.(ص 239)
اما بهر روی رنگ زمینی آیات بیشتر مورد توجه مؤلف است.او اصولا با دیدگاهی زمینی و عینی به قرآن مینگرد.بنابراین نصیب دنیایی را در برابر نصیب اخروی فراموش نمیکند.و از زبان پادشاه میگوید: بدانید که من از جهان نصیب خویش یافتم و آنچه از ازل مقسوم بود خوردم و سرد و گرم روزگار دیدم و تلخ و شیرین او چشیدم و نبشته و لا تنسی نصیبک من الدنیا[تغابن/17]نصب عین خاطر داشتم.(ص 66)
این نحوه تفکر کاملا در برابر تفکری قرار میگیرد که کلیت اندیشه آیاتی را آسمانی و عرفانی و افلاطونی میبیند و اغلب راه را براندیشههای زمینی سد میکند و نشانهای است زنده از سابقه تفکر عینی و زمینی در میان مسلمانان و متکی به سنن و آیینها و باورهای شریعت.
تفکری که غزالی را میتوان اوج آن دانست و انحطاط آن را از قرن هفتم و بویژه از گلستان سعدی به بعد ملاحظه کرد.در این تفکر مشکلات زمینی و عینی راهحل آسمانی و ذهنی ندارد و ماده و معنا به یکدیگر بر آمیخته نمیشود.وراوینی را میتوان آخرین نماینده بزرگ تفکر سیاست حکیمانه دانست.تفکری که تاریخ بیهقی و کلیله و دمنه و نصیحة الملوک از برترین نمونههای آنند.
در واقع«یکی از مشکلاتی که اندیشه سیاسی در دوران اسلامی ایران با آن رویارویی داشته است اندیشه عرفانی است»(طباطبائی، تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، ص 137)زیرا «اندیشه عرفانی با تکیه بر بیثباتی و تأکید بر درویشی و خمول بنیاد هر گونه اندیشه سیاسی را از میان برده است».(همان، ص 138).
در آنچه مربوط به این گفتار است، نظر شادروان حمید عنایت ختم کلا میتواند بود:در نوعی از متون مشهور به اندرزنامه و نصیحة الملوک که به قلم نوابغی چون غزالی و خواجه نصیر طوسی و سیاستمدارانی نظیر نظام الملک نوشته شده...نظریهای راجع به پادشاهای مطرح شده که به روشنی متأثر از عقاید و آراء ایرانیان پیش از اسلام راجع به حکومت است هر چند که به هیئت مناسب اسلامی آراسته شده است.(اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ص 35).
البته به نظر میرسد که مسأله از صرف آراستن به هیئت اسلامی برمیگرذ، در حقیقت، خردوران دوره اسلامی بنیادهای خرگرایانه پیش از اسلام را ترک نکردند، بلکه ادامه دادند و در قرآن و منصوصات اسلامی نیز همان را«یافتند) و جنبههای خردورانه دین را در برابر جنبههای ماورایی-عرفانی ارتقا بخشیدند و دستمایه عمل اجتماعی-سیاسی ساختند.
اگر گزینههای اخلاقی وراوینی را در چارچوب نوعی اندیشه زاهدانه-و نه عارفانه- ببینیم چندان به خطا نرفتهایم.چهره وراوینی از ورای مستندات قرآنی مرزباننامه بهر طریق بیشتر، یک«حکیم»ماننده است تا ادیب صرف یا سیاست پیشهای بیپروا.بر این اساس اخلاق مورد اعتنای او نیز حکیمانه و بنابراین مبتنی برترک لغو و لعب و لهو است: زبان وحی...میان آن کودک نادان خیالپرست که با لعبتی از چوپ تراشیده به الف و پویند دل عشق بازی کند، و میان آنکه دل خود از دیگر مطلوبات به بقای فرزندان و جمال ایشان خرم و خرسند گرداند هیچ فرق نمینهد تا بدین صیغت عبارت میفرماید: انما الحیوة الدنیا لعب و لهو وزینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد [حدید/20](ص 492).
هر که نیک انجامی کار جوید اول پای برگردن نفس نهد و آرزوهای او را در نحر نهمت شکند وبل که نعیم جویان جاودانه را راه دریافت مقصود خود همین است.قال الله تعالی:و نهی النفس عن الهوی فان الجنة هی الماوی.[نازعات/40 و 41](ص 255).
بر تایید این انگاشت نگاهی به انسانشناسی وراوینی، عبرتآموز است: و بیتأمل و تثبت قدم در راه این عزیمت منتهی که آفریدگار جل و علا با آنکه از جمله جواهر حیوانات، جوهر آدمی را مطهرتر آفریده است و بهره دانایی و تیزبینی و هوشمندی ایشان را بیشتر داده...ولیکن چون از پی هوا قدمی فرانهند اسیر ما دیوان شوند و مسخر و مقهور ما گردند.(ص 160 و 159).
و خلعت کمال او[روح نفسانی]این است که میفرماید:قال اللّه تعالی:و من یؤت الحکمة فقداوتی خیرا کثیرا و ما یذکر الااولوا الالباب.
[بقره/269](182).
اشارات قرآنی ذیل نیز مکمل درک ارزش خرد در انسانشناسی وراوینی است: و آنچه نتوان آموخت عقل و زیرکی[است]که اگر در گوهر فطنت نسرشته باشند و از خزانه یؤتیه من یشاء عطا نکرده، در مکتب هیچ تعلیم به تحصیل آن نرسند.(ص 185).
دیو گفت:خردمند میان مردم کیست؟دینی گفت:آنکه چون برو ستم کنند مقام احتمال بشناسد و تواضع با فرودستان از کرم داند و عفو به وقت قدرت واجب شناسد و کار جهان فانی آسان گیرد و از اندیشه جهان باقی خالی نباشد...خواسته را بر خرسندی نگزیند، در تحصیل ناآمده سخت نکوشد، در ادراک غایت رنج بر دل ننها، در نایافت مراد اندوهگن نگردد و دریافتن آن شادی نیفزاید.قال الله تعالی:لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتیکم.[حدید/23](ص 189).
در اشاره به آیه اخیر اینکه وراوینی مصداق آیه را از مؤمنان«للذین آمنوا بالله و رسله- حدید/21)به خردمندان توسع بخشیده بسیار پرمعناست.
در نگاه وراوینی«اعتدال»اساس سیاست و اخلاق است و برهان را از قرآن میآورد و میگوید: و باد دستی و تبذیر واز سخاوت مثمر:ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین[اسراء/27]و بخل و امساک از کدخدایی مدان و عدالت میان هر دو صفت نگاهدار...که استاد سرای ازل این کدخدایی از بهر تو نیکو کرده است و میزان توسیت هر دو به دست تو باز داده.قال الله تعالی: و لا تجعل یدک مغلولة الی عنقک و لا تبسطها کل البسط.
[اسراء/29](ص 67 و 68)
به نظر او«آزموده حکمت»و«فرموده شریعت»یکی است و«ستوده دولت»نیز همان است.(ص 390)
در نظریه سنتی ادبیات«بلاغت»مقامی ممتاز و فاخر دارد و کوشش هر نویسندهای در آن است که اثرش از حد اعلای بلاغت برخوردار گردد.گاهی نیز مسأله بلاغت اصلیترین هدف مؤلفان قرار گرفته و آثاری برمحور عرضه بلیغ و چیردهدستانه زبان بوجود آمده است که انواع مقامهنویسی را میتوان به درجات از شمار آن دانست.اما در بخش عمدهای از تاریخ پویان فن دبیری، بلاغت همواره به تأثیر و کاربرد نظر داشته، و نه هدفی مجرد که مقصودی انضمامی بوده است.
بواقع، اصیلترین صورتهای بلاغت در چنین حوزهای از کاربرد و انضمام به وجود آمده است و از جمله، زیباترین نمونههای خود را در متنهای خردنامهها و سیاستنامهها به دست میدهد که به پشتوانه اندیشههای حکیمانه نگاشته شدهاند و طبعا بلاغت را نیز حکیمانه در کار آوردهاند.
بنابراین، گر چه میتوان توجه مؤلفان چنین متونی-از جمله وراوینی در مرزباننامه-را فی المثل به جنبه بلاغی آیات قرآن زیباشناسانه ارزیابی کرد، اما همواره باید در نظر داشت که ایشان از آن، مقاصد تربیتی و تعلیمی نیز اراده میکنندظ گفت این فصل که از من شنیدی به ماهیان رسان و این سعی دریغ مدار...آیه:و ان لیس للانسان الا ما سعی.[نجم/39](ص 503)
در عین حال، وراوینی در برخی مواضیع نظر به زیبائی محض کرده و بندهای درخشانی از قلمش تراویده است: گمان میبرم که بیرون آمدن محبوسان عذاب را از شهر بند دورخ به شرط حتی یلج الجمل موعد خلاص نزدیک آمد که غایت ضیعفی هودج کوهانش به دروازه سم الخیاط، به آسانی به در خواهد شد[اعراف/40](ص 449).
دختری داشت چنان پاکیزه که هر که در بشره او نگاه کردی ما هذا بشرا[یوسف/31]بر زبان راندی و هر که لحظهای کرشمه الحاظ او بدیدی افسحر هذا[طور/15]برخواندی.(ص 123)
(1)-سعد الدین وراوینی، مرزباننامه، با مقابله و تصحیح و تحشیه محمد روشن، چاپ دوم، تهران نشرنو، 1367، 2 جلد.
(2)-سید جواد طباطبائی، درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1367.
(3)-عبد الحسن زرینکوب، ارسطو و فن شعر، تهران، امیر کبیر، 1357.
(4)-حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، تهران، خوارزمی، 1362.