اعجاز قرآن

پدیدآورمحمدتقی جعفری

نشریهکیهان فرهنگی

شماره نشریه158

تاریخ انتشار1390/01/15

منبع مقاله

share 1102 بازدید
اعجاز قرآن

محمدتقی جعفری

هیچ کتاب و اثری از مغز بشری،دربارهء تفسیر و بایستگیهای انسان و حقیقت جهان تراوش نکرده‏ است،مگر این که انواعی از محدودیتها در محتویات آن کتاب و اثر وجود دارد.کجاست آن‏ کتابی که از عهدهء توضیح نهایی حقیقت انسان،و شؤون و بایستگیها و شایستگیهای او برآید،و هیچ‏ افراط و تفریط و نسبیتی در آن وجود نداشته باشد؟ کجاست آن کتابی که آورنده‏اش نیز جزیی از مخاطبهای او قرار بگیرد؟
آیا کتابی را تا حال سراغ گرفته‏اید که پیچیده‏ترین‏ مسایل جهان هستی و انسان را مطرح کرده،بدون‏ اندک اختلاف و تناقضی،آنها را حل و فصل کند؟ اگر قرآن،این کتاب الهی را مورد دقت قرار بدهیم،برای اثبات الهی بودن آن،و اینکه ساخته و پرداخته مغز بشری نیست،می‏توانیم مسائل زیر را مورد توجه قرار بدهیم:

1-اشراف و سلطه‏ای که خوانندهء آگاه در آیات قرآنی احساس می‏کند

این احساس،که در هیچ کتاب بشری به وجود نمی‏آید یکی از شگفت‏انگیزترین مختصات قرآن‏ است.در این آیات دقت فرمایید: وقضی ربک الا تعبدوا الا ایاه(1)«و پروردگار تو حکم کرده است که نپرستید،مگر او را.»
البته پوشیده نیست که مقصود از کلمهء قضی در این آیه،حکم به معنای اصطلاحی نیست،که یک‏حاکم صادر می‏کند،و مردم،هم می‏توانند به آن‏ حکم عمل کنند و می‏توانند عمل نکنند.بلکه‏ مقصود جریان مشیت بالغهء الهی و تثبیت شدن آن‏ در نظام هستی انسانهاست.یعنی عقل و فطرت‏ انسانها را به طوری تعبیه کرده است که بهترین وسیله‏ در راه وصول به هدف اعلای زندگی،که‏ خداشناسی و خدایابی و خداپرستی است، هستند،و سرنوشت نهایی بشری،محوری جز خداشناسی و خداپرستی و خدایابی ندارد.
در این آیه،حالت اشراف و سلطه بر هستی و انسان،بقدری روشن است که با اندک اطلاع از ادبیات عربی می‏توان درک کرد.این جمله،با حالت مخصوصی که گفتیم،نمی‏تواند تراوشی از مغز محدود و روان محاصره شده،در گوشه‏ای از طبیعت و تمایلات معمولی بوده باشد.محتوای این‏ جمله اثبات می‏کند که گویندهء آن به همه جهان‏ هستی و انسان‏ها اشراف و سلطهء کامل دارد.
«ای انسان،تو در حالت شدیدترین کوشش و تلاش،به دیدار پروردگارت نایل خواهی شد».(2)
محتوای این آیه،با طرز جمله‏بندی خاصی که‏ دارد،با اشراف تمام به ماهیت انسان،و هدف‏ نهایی او،و مسیری را که باید در رسیدن به آن هدف‏ سپری کند،سرنوشت اساسی او را تعیین می‏کند. امکان ندارد این جمله از کسی صادر شود که خود جزیی از انسانهای غوطه‏ور در طبیعت و آمال و خواسته‏های محدود است.
«و بدان جهت که خدای ابراهیم،وی را با مسائلی که مشیت خدا می‏خواست،آزمایش کرد، و ابراهیم از عهدهء آن آزمایشات برآمد فرمود:من تو را برای مردم پیشوا قرار دادم.ابراهیم گفت:آیا از نسل من نیز می‏توانند به پیشوایی برسند؟خدا فرمود:عهد پیشوایی به ستمکاران نمی‏رسد».(3)
کسی جز آفرینندهء ابراهیم و حاکم بر سرنوشت او و همهء انسانها نمی‏تواند چنین جمله‏ای را با اشراف‏ کامل بیان کند.
«و بدین ترتیب شما را امتی معتدل قرار دادیم،تا ملاک‏[و میزان حیات معقول‏]مردم باشید و پیامبر ملاک و میزان‏[حیات معقول‏]شما باشد».(4)
مسلم است که بدون اشراف و سلطهء مطلقه به‏ همهء ایده‏ها و آرمانها و عقاید و مصالح و مفاسد بشری،چنین جمله‏ای از کسی صادر نمی‏شود.
«مگر انسان نمی‏بیند که ما او را از نطفه‏ای‏ آفریدیم.این انسان(بدون آن‏که علتی داشته‏ باشد)،ناگهان به خصومت آشکار با ما برخاست، و برای ما مثلی زد و آفرینش خود را فراموش کرد. می‏گوید:کیست که استخوانهای پوسیده را زنده‏ خواهد کرد؟به‏این انسان‏[که از خلقتش غفلت‏ ورزیده است‏]بگو:همان خدایی که آفرینش‏ نخستین انسانها را به‏وجود آورد،بار دیگر،آن‏ استخوانها را احیا خواهد کرد و او بر همهء مخلوقات‏ داناست».(5)
«پس به کجا می‏روید؟جز این نیست که آن قرآن‏ تذکری است برای عالمیان.کسانی از شما که‏ می‏خواهند راه مستقیم به سوی کمال را پیش‏ بگیرند،[از این تذکر بهره‏ور خواهند شد]و شما چیزی را مورد مشیت خود قرار نمی‏دهید،مگر اینکه مورد مشیت خداوند عالمیان بوده باشد».(6)
جملهء«به کجا می‏روید؟»،از مقامی صادر می‏شود که به بشر از کجا آمده است؟به کجا می‏رود؟و برای چه آمده است؟اشراف داشته‏ باشد.قانونی که حکم بر خواسته‏های نیک و بد آدمیان است،آماده شدن زمینه‏ای برای جریان‏ قوانین هستی است،که جلوه‏گاه مشیت خداوندی‏ است.اگر بشر،با اندیشه و کردار خود،زمینه رابرای جریان قوانین مثبت و سازنده آماده بسازد، مشیت خداوندی،طبق همان قوانین مثبت و سازنده،به جریان خواهد افتاد،پس معنای این‏ که شما نمی‏توانید بخواهید،مگر اینکه خدا بخواهد،این است که خواستن شما،در نتیجهء آماده شدن زمینهء جریان مشیت الهی است،که‏ خود،مقدمات آن‏را به وجود می‏آورید.این است‏ حکم قاطعانهء حیات بشری،در مجرای گردیدنها. حرکت،با نادیده گرفتن این قانون،مقصدی‏ ندارد.لذا،این سؤال توبیخ آمیز که به کجا می‏روید؟با اشراف تام و سلطهء مطلقه،متوجه بشر می‏شود.

2-عدم تناقض در آیات قرآنی

قرآن در دوران پرتلاطم و پر از رویدادهای ضد و نقیض زندگی پیامبر اکرم نازل شده است.آغاز رسالت،و پایان رسالت،موقعی که مسلمانان در اقلیت دردناک به سر می‏بردند در آن هنگام که‏ سرزمین عربستان تحت سیطرهء اسلام قرار گرفته‏ بود،در شادیها و اندوه‏ها،در شکستها و پیروزها و غیر ذلک،لحن آیات و سبک آنها به هیچ وجه‏ مختلف و متضاد نیست.همچنین،در قرآن‏ مجید،مسائل گوناگون جهان‏بینی و اصول مربوط به تفسیر انسان،در ابعاد گوناگونش،و همچنین‏ مطالب مربوط به رابطهء انسان با خدا،و رابطهء جهان‏ با خدا،و رابطهء انسان با جهان،رابطهء انسان با انسان،به‏طور متنوع وارده شده است،بدون اینکه‏ تناقض و تضادی میان آنها وجود داشته باشد.با اینکه قرآن نه کتاب علمی معمولی است،که دقت‏ خاصی در مقدمات و نتایج و ابواب و فصول‏ موضوعات مبذول شده باشد،و نه یک کتاب‏ فلسفی است،که تجزیه و ترکیب مسائل بنیادین‏ جهان‏بینی را با دقت کامل تنظیم می‏کند.
این عدم تقید می‏بایست اختلافات و تناقض‏گوییهایی را در قرآن به وجود بیاورد. مخصوصا با نظر به تلاطم و بی‏قانون بودن‏ جامعه‏ای که پیامبر اکرم در آن زندگی می‏کرد. برخی از مسیحیان و دیگر اشخاص خارج از اسلام،که درصدد پیدا کردن اختلاف و تناقض در قرآن برآمده‏اند،در حقیقت بی‏اطلاعی خود را از قوانین ادبیات عرب و دیگر مسائل انسان‏شناسی و جهان‏بینی به ثبوت رسانیده‏اند.

آیات قرآنی یکدیگر را تفسیر می‏کنند

آیات قرآن مجید،از مقام شامخ ربوبی نازل شده‏ است،و هریک از این آیات،دربارهء هر موضوعی‏ هم که باشد،نه تنها با هیچ یک از آیات دیگر اختلاف ندارند،بلکه بدان جهت که هر یک از آنها بیان کنندهء جزیی از اجزای مجموعهء واقعیت مربوط به خدا و جهان هستی،در ارتباط با انسان،آن‏ چنان که هست و انسان،آن چنان که باید و شاید، است،لذا،هریک از آنها،مکمل بقیه آیات قرآنی‏ است.
اگر در آیات قرآنی کمترین اختلاف و تناقضی‏ وجود داشته باشد،وحدت معانی و هدف مختل‏ می‏شود،و شایستگی اعجاز را از دست می‏دهد. وانگهی،این قرآن،از هنگامی که نازل شده است، مورد مطالعه و بررسی و تحقق مخالفانی از ناقدان‏ سخن و متخصصان ماهر در فنون محاورات و حقایق مربوط به خدا،جهان هستی و انسان،بوده‏است.اگر اندک اختلاف یا تناقضی در آیات‏قرآنی‏ می‏دیدند،محال بود که آن را اشاعه ندهند. مخصوصا در موقع ظهور اسلام،کفار و مشرکین، با تمام قوا،برای از بین بردن اسلام صف‏آرایی‏ کرده،و در این عرصهء مبارزه،عقاید و مال و منال‏ و تاریخ و نژاد و فرهنگ خود را از دست می‏دادند. با این حال نتوانستند از عهدهء اثبات اختلاف یا تناقض در آیات قرآن مجید برآیند،در حالی که‏ چنین کاری(اثبات اختلاف و تناقض)آنان را در همهء عرصه‏های رویارویی پیروز می‏کرد و نیاز به‏ جنگ و کشتار و از دست دادن همهء شؤون حیاتی‏ نبود.
این وحدت و انسجام قرآن،در ارائهء واقعیات‏ بسیار فراوان پیرامون الهیات،طبیعیات،موقعیات، انسان در جهان هستی،احکام،دستورات، اخلاقیات و قصص‏[برای اعتبار و آموزش اصول و قوانین حیات در مسیر کمال‏]،ایجاب می‏کند که‏ هر یک از مجموعهء آیات،مفسر و شاهد آیات‏ دیگر بوده باشد.به‏عنوان مثال،چهار آیهء آخر سورهء تکویر چنین است: «پس به کجا می‏روید؟این قرآن نیست مگر یاد -در قرآن مسائل گوناگون‏ جهان‏بینی و اصول مربوط به‏ تفسیر انسان،در ابعاد گوناگونش‏ و رابطهء انسان با خدا،جهان با خدا،انسان با جهان و انسان با انسان،بدون اینکه‏تناقض و تضادی میان آنها وجود داشته‏ باشد،آورده شده است.
آورنده برای عالمیان،برای کسی از شما که‏ می‏خواهد در صراط مستقیم دین حرکت کند، شما نمی‏توانید[چیزی را]بخواهید،مگر اینکه‏ خداوند،پرورندهء عالمیان،آن را بخواهد».
اگر با قطع نظر از سایر آیاتی که مربوط به مشیت‏ خداوندی است،آخر این آیه را معنی کنیم، محتوای آن جبر است،و محال است خداوند سبحان،انسانهای مجبور را مسؤول قرار بدهد.اما با نظر به بعضی از آیات دیگر،که مورد مشیت‏ خداوندی را بیان می‏کند،جبر منتفی می‏شود و احساس اختلاف یا تناقض آیهء مزبور،با آیهء سوم از سورهء انسان،که دلالت بر اختیار می‏کند،برطرف‏ می‏شود.
«ما انسان را به راه دین هدایت کردیم،یا شکرگزار است‏[و آن‏راه را مسیر خود قرار می‏دهد]و یا کفران‏ می‏ورزد[و از آن راه منحرف می‏شود]».
بعضی از آیات مربوط به مورد مشیت الهی،که‏ مفسر آیات تعلق مشیت خداوندی به کارهای‏ انسانی است،چنین است: «اگر کفر بورزید[خیانت به خود کرده‏اید]،زیر خداوند از شما بی‏نیاز است و خداوند به کفرورزیدن بندگانش راضی نیست».
بنابراین آیهء شریفه و نظایر آن،که خداوند در آن‏ آیات،از اضلال مردم خود را بری معرفی می‏فرماید [مگر این‏که خداوند آنان ضلالت را انتخاب کنند]، محال است مشیت خداوندی به کفر و ضلالت‏ مردم متعلق شود.زیرا بدیهی است که مشیت، فرع،یا از نتایج رضایت به چیزی است.وقتی که‏ در مورد رضایت خداوندی وجود داشته باشد، حتما در آن مورد مشیت او نیز وجود دارد.آیات‏ متعدد دیگر می‏فرماید.اگر مشیت خداوندی تعلق‏ می‏گرفت،همهء مردم را هدایت می‏کرد.پس مشیت‏ خداوندی به هدایت مردم تعلق نگرفته است،بلکه‏ مقدمات هدایت را،مانند ارسال رسل و انزال کتب‏ و تعبیهء عقل و قلب،در درون بندگانش،به وجود آورده است،تا مردم،با اختیار خود،هدایت را انتخاب کنند.حال که خداوند هدایت بندگانش را با مشیت اجبار کنندهء خود نخواسته است،آیا ممکن است که ضلالت آنان را با مشیت اجباری‏ خود بخواهد؟!
پس با نظر به مضامین مجموع آیات قرآنی، مربوط به مشیت و رضا و ارادهء خداوندی،و با توجه‏ به آیات بسیار فراوانی که از طرق مختلف مردم را دارای اختیار معرفی می‏کند،به این نتیجه می‏رسیم‏ که منظور از آن مشیت خداوندی که متعلق به‏ کارهای اختیاری انسانهاست،مشیت قانونی، است.به این معنی که کسی که با مقدمات‏ اختیاری،اقدام به یک کاری کند،خداوند متعال، همان مقدمات را مشمول قوانینی ساخته است که‏ مطابق مشیت اوست.به‏عنوان مثال:اگر شما با مقدمات اختیاری رفتید و مادهء محترقی را به دست‏ آوردید و آن را روی جسمی که قابل احتراق است‏ انداختید،آن جسم قطعا خواهد سوخت،زیرا سوختن جسم قابل احتراق با مادهء محترق،قانونی‏ است که مشیت خداوند به آن تعلق گرفته است.با این ملاحظات که از آیات قرآنی استفاده کردیم، آیات آخر سورهء تکویر چنین تفسیر می‏شود.
مشیت الهی،این قانون را مقرر فرموده است که‏ هرکس بخواهد وارد عرصهء مسابقه در خیرات شود،و بخواهد در راه مستقیم قدم بردارد،امور طبیعی و انسانی‏ مربو به آن شخص و نیتش،مطابق مشیت الهی، به نتیجه برسد.

3-نفوذ شگفت‏انگیز معانی آیات قرآنی‏ در همهء سطوح روانی آدمی

مفردات و ترکیباتی که در یک آیه قرار گرفته‏اند، در درجه‏ای از فصاحت و زیبایی هستند که موجب‏ بروز جذبهء روانی مافوق شعر می‏شوند.در حدود شش هزار و ششصد و شصت و شش آیه،که قرآن‏ را تشکیل می‏دهند،از امتیاز مزبور برخوردار هستند.با این حال،هیچ یک از محتویات این‏ آیات،نه تنها مخالف عقل و منطق نیستند،بلکه‏ به جهت توافق شدید آیات،با وجدان و فطرت پاک‏ و عقل سلیم،دلیل آنها،همراه خود همان‏ قضایاست،و برای اثبات حق بودن آن‏ محتویات،تنها درک آنها کافی است.وقتی که آیهء قرآنی می‏گوید: «و نیست برای انسان،مگر سعی او،و قطعاسعی او به زودی دیده خواهد شد».(7)
با اندک اندیشه دربارهء احساس عمیق درونی،که‏ دینامیسم حیات کار است،و با کمترین توجه بر اینکه هیچ کنشی در جهان هستی بدون واکنش‏ نخواهد بود،محتوای آیهء مزبور،بدون احتیاج به‏ تنظیم فرمول‏های ریاضی و اشکال منطقی‏ ارسطویی،از درون آدمی نمودار می‏شود.البته این‏ نکته را در نظر می‏گیریم که این گومنه بهره‏برداری‏ عالی از قرآن،مخصوص آن انسانهایی است که با قلبی بی‏آلایش،عشق به درک کمال و گرایش به آن‏ دارند،و نیروی تمیز حق از باطل را در درونشان‏ خفه نکرده‏اند.حقیقت این است که مهمترین‏ مختص سلامت و پاکی فطرت آدمی،عشق به‏ حقیقت‏یابی است،که تا آلودگی‏های پست حیوانی‏ آن را محو نکرده باشد،خود همان عشق،موقعیت‏ و مسیر او را،در تکاپو به سوی کمال،مشخص و اثبات می‏کند.منطقی که از نهاد چنین عشق‏ -اگر در آیات قرآنی کمترین‏ اختلاف و تناقضی وجود داشته‏ باشد،وحدت معانی و هدف مختل‏ می‏شود و شایستگی اعجاز را از دست می‏دهد.
-منظور از عمق معانی در قرآن‏ این است که قرآن،همهء مسائل‏ نهایی مربوط به انسان و جهان را، در آیاتی‏که کلمات و جملات آن‏ بسیار ساده و زیباست،مطرح‏ کرده است.
-بهترین دلیل اعجاز قرآن،قرار گرفتن قرآن،فوق تغییرات و دگرگونیهای بارز در جوامع‏ انسانی است.
سازنده به وجود می‏آید،مافوق همهء منطقهایی است‏ که با صحت و بطلان مواد خام خود کاری ندارد.

4-عمق معانی قرآن

نباید چنین تصور شود که مقصود از عمق معانی، دشوار بودن و حالت معمایی است که هیچ کس‏ نمی‏فهمد،بلکه مقصود این است که قرآن،همهء مسائل نهایی مربوط به انسان و جهان را،در آیاتی‏ که کلمات و جملات آن بسیار ساده و زیباست، مطرح کرده است.به‏عنوان نمونه: «ما بسیار آبادیها را که ستمکار بودند،شکستیم و نابودشان کردیم،و پس از آنها،گروه دیگری را به‏ وجود آوردیم.در آن هنگام که آن ستمکاران غضب‏ ما را احساس کردند،ناگهان پا به فرار گذاشتند.
[به آنان گفته شد:]فرار نکنید و برگردید به آن‏ وضع پیشین خود،که خودکامگی و اسراف در معیشت را در آن به راه انداخته بودید،و برگردید به‏ جایگاههای قبلی خودتان.شما مسؤول قرارخواهید گرفت.آنان گفتند:وای بر ما،ما ستمکاران بوده‏ایم.این گفتارشان مستمر بود تا آن‏ گاه که آنان را درو شده و خمود روی زمین‏ انداختیم.ما آسمان و زمین و آنچه را که میان‏ آنهاست،در حال بازی و برای بازی نیافریده‏ایم». آیات فوق،با کلمات ساده و بدون اندک‏ پیچیدگی و ابهام در مفهوم جملات،با عظمت‏ترین و اصیل‏ترین قوانین عالم هستی و مشیت خداوندی و زندگی آدمی را بیان می‏کند.هر انسانی که مقداری با ادبیات عربی آشنایی داشته‏ باشد،می‏تواند از آیات فوق استفاده کند.به‏ عبارت کلی‏تر،هر انسانی،به اندازهء آشنایی با معانی کلمات آیات فوق و مقدار و چگونگی‏ اطلاعی که دربارهء قوانین عالم هستی و مشیت‏ خداوندی و ابعاد زندگی آدمی دارد،از آیات فوق‏ بهره‏برداری خواهد کرد.برای توضیح بیشتر،تحلیل‏ زیر را در آیات مزبوره مورد توجه قرار بدهیم: 1-ستم و ستمکاری،انحراف از حیات معقول‏ است،و این انحراف،به قدری مورد غضب الهی‏ است که کیفر آن را در همین دنیا به ستمکاران‏ می‏چشاند.این غضب و کیفر،از بابت ناخوشایند بودن ستم و ستمکاری بر ذات پروردگار نیست. یعنی چنان نیست که خدا مانند انسانها از کارهای‏ بد و رویدادهای ناملایم متأثر شود،و آسیب ببیند و احساس ناگواری کند.بلکه نتیجهءخود ستم و ستمکاری کیفر معین است،که مانند معلول،به‏ دنبال علت خود به جریان می‏افتد.مقصود از کلمهء غضب و قهر و مانند آنها در آیات قرآنی،جز این‏ نیست که مورد غضب،حلقه‏ای را در زنجیر عالم‏ هستی و حیات انسانی وارد کرده است که خلاف‏ ارادهء تشریعی خداوندی در جهان هستی است.
2-قانون خلقت چنین است که گروهی،که به‏ جهت ستم و ستمکاری از منطقهء حیات تکاملی‏ بیرون رفته و ساقط شده‏اند،گروهی دیگر جای آن‏ را بگیرد،و چنان نیست که انحراف گروهی از منطقهء حیات تکاملی،قانون استمرار خلقت را مختل کند؛و به اصطلاح تورات،خدا از کردار خود غمگین و پشیمان شود.
3-احساس نزول بلا فرار کردن از بلا را،بدون‏ معطلی به دنبال می‏آورد.زیرا دفاع از حیات،در متن حیات و مربوط به دینامیسم آن است.
4-مگر فرار از بلایی که خود بر سر خود آورده‏اند،امکان‏پذیر نیست؟!این یک قانون کلی‏ است،که وابستگی معلول به علت خود،بدون‏ استثناء ایجاب می‏کند که هردو،دور یک مجرا قرار بگیرند.علتی را که من ایجاد کرده‏ام،امکان ندارد که معلولش گریبان شما را بگیرد.می‏توان گفت‏ روح آدمی،مانند یک دریای وسیع،به وسعت عالم‏ هستی یا مانند فریضهء اتر است،که همهء کیهان را پر کرده است.هرگونه کار و اندیشه و گفتاری که از آدمی سر می‏زند،موجی در خود روح آدمی پدید می‏آورد،که به وسعت عالم هستی است:
این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا
5-قانون مسئولیت کلی است.هیچ انسانی در این دنیا،که از خلقتی معتدل و از عقل و وجدان و قدرت برخوردار است،نمی‏تواند از مسؤولیت برکنار باشد.هر قانون فردی و اجتماعی،که شامل حال انسانی بوده باشد،مسؤولیتی مناسب با خود،در آن انسان ایجاب می‏کند.
6-قانون پشیمانی و اعتراف به تبهکاری و تیره‏بختی اختیاری،که گاهی تلخ‏تر از شدیدترین‏ کیفرهاست.آن پدیدهء ملکوتی،که وجدان نامیده‏ می‏شود،هرگز اصالت و ضبط و بینایی خود را از دست نمی‏دهد.از ناچیزترین رویدادی که در موجودیت آدمی(منطقهء مأموریت خود)بروز می‏کند ،تا بزرگترین حادثه‏ای که می‏تواند حتی حیات‏ آدمی را تفسیر کند،در دیدگاه وجدان قرار می‏گیرد،و برای ضبط در روح آدمی،که خواه‏ ناخواه رهسپار ابدیت است،تحویل می‏دهد.
7-این جهانی که همهء اجزا و روابط آن را قانون‏ می‏چرخاند،و یک میلیارد میلیاردم اپسیلیون‏ نمی‏تواند از قانون سرکشی کند،آیا احتمال می‏رود که بازی و بازیچهء بی‏هدفی بوده باشد؟!این‏ وقیح‏ترین نیهلیستی در واقعیات نیست؟!
8-ترف،که خودکامگی در صرف مواد معیشت‏ و به بازی گرفتن حیات خود و دیگر انسانهاست، برخاستن برای مبارزه با قانون جدی جهان هستی‏ است،که عبارت است از لزوم تحصیل حیات‏ معقول.
خداوند در این آیات مبارکه،ترف را معلول بازی‏ دانستن جهان معرفی فرموده است.ما هر اندازه در مسائل هشتگانه،که در تحلیل آیات فوق متذکر شدیم،عمیق‏تر بیندیشیم،به معانی عمیق‏تری‏ خواهیم رسید،که سطح نگران نمی‏توانند آنها را از الفاظ ساده و فصیح آن آیات درک کنند.در عین‏ حال،در هر سطحی که از معلومات و ارتباط با واقعیات زندگی و جهان هستی باشد،با توجه‏ بی‏غرضانه به محتویات آیات مزبور،خود را رویاروی واقعیات خواهد دید.

5-استمرار جاودانی محتویات قرآن

این همان امتیازی است که امیرالمؤمنین‏ علیه السلام در نهج‏البلاغه فرموده است: «شگفتی‏های قرآن فناناپذیر است،و معانی‏ بی‏نظیرش را پایانی نیست،و تاریکیها،بدون‏ استمداد از آن،مرتفع نخواهد شد».
جریان قرآن در فضای تاریخ مانند جریان‏ خورشید و ماه است
امتیاز پنجم قرآن،که بهترین دلیل اعجاز آن‏ است،همانا قرار گرفتن قرآن،فوق تغییرات و دگرگونی‏هاست،که در جوامع انسانی بروز می‏کند.فلاسفه و دانشمندان و مکتب‏سازان،چه‏ بخواهند و چه نخواهند،چه بپذیرند و چه نپذیرند، هردو قلمرو انسان و جهان،به وسیلهء قوانینی که در آنها حکمفرماست،ثابتهایی را در دیدگاه ما قرار داده و قرار خواهد داد.به‏قول مولانا:
قرنها بگذشت این قرن نوی است‏ ماه آن ماه است و آب آن آب نیست
فضل آن فضل است،عدل آن عدل هم‏ گرچه مستبدل شد این قرن و امم
قرنها بر قرنها رفت ای همام‏ وین معانی برقرار و بر دوام
شد مبدل آب این جو چند بار عکس ماه و عکس اختر برقرار
پس بنایش نیست بر آب روان‏ بلکه بر اقطار اوج آسمان
برای اثبات اینکه ثابتهایی در عالم هستی وجود دارد[یا به قول برخی از فیزیکدانان صاحب نظر، ثابتهایی در پشت پردهء نمودهای جهان و انسان، دست‏اندرکار است‏]،نخست باید اشتباهی را که از اختلاط ثابت و ساکن به وجود آمده است برطرف‏ کنیم.
مقصود از ساکن و راکد و ایستا،مفهومی است‏ در مقابل حرکت،که بقای یک شئی به یک حالت‏ در دو لحظه از زمان است.در صورتی که منظور از ثابت،عبارت است از حقیقتی تقرر یافته،اعم از این که متحرک باشد یا ساکن،پویا باشد یا ایستا. بنابراین،خود حرکت و دگرگونیها،که در جهان و انسان حکمفرماست،یکی از ثابتهاست.
شروع خلقت جاندار از یک مرحلهء پست و تحرک‏ آن به سوی رشد و کمال ثابت است.مطابق‏ مشاهدات و قوانینی که ما از جهان عینی بهره‏برداری‏ کرده‏ایم،پدیدهء مزبور کلیت داشته و استثنا ناپذیر است.با نظر به آن مشاهدات و تجربیات و قوانین،امکان ندارد که روزی فرا رسد که خلقت‏ فیل،از موجودیت پانزده سالگی آن شروع می‏شود، و به حال نطفه بودنش حرکت کند.این حرکت‏ خاص در عالم جانداران،یکی از ثابتهاست. همچنین هر جانداری،تا آخرین حد قدرت و امکاناتی که دارد،از حیات خود دفاع می‏کند.این‏ یک ثابت است که از نظر خصوصیات محیطی و نوع جاندار و گذشت زمان هیچ گونه دگرگونی‏ نخواهد داشت.یعنی روزی فرا نخواهد رسید که‏ جاندار،با ماهیتی که دارد،با داشتن قدرت و امکان،از حیات خود دفاع نکند،مگر تغییراتی‏ پیش بیاید که ماهیت حیوانی که تاکنون ادامه داشته‏ است،به کلی دگرگون شود.
انکار ثابتها در قلمرو جهان هستی و انسانی، مساوی انکار همهء قوانین علمی قطعی است که بر کلیات ثابت استوار شده‏اند.آیات قرآن مجید، بیان کنندهء ثابت‏ها در صحنهء جهان هستی و قلمرو انسانی است.در قرآن،پدیده‏هایی که برای‏ شناسایی انسان مطرح کرده است،مانند سودجویی،دفاع کننده از خواسته‏های خود، عجول،ضعیف در برابر ناگواریها،قابل رشد و کمال،و...هرگز تغییر پذیر نیستند.همچنین، پدیده‏هایی که در روابط انسانها با یکدیگر،و رابطهء آنان با رهبران و گردانندگان جوامع،و قوانینی که‏ تاریخ سرگذشت ملتها را می‏تواند تفسیر کنند،و چگونگی رابطهء انسان با خدا،در شکل ثابتهای‏ اصیل،در قرآن گفته شده است.
هر اندازه که دیدگاه بشری،دربارهء انسان و جهان،وسیع‏تر و عمیق‏تر می‏شود،ثابتهای‏ وسیع‏تر و عمیق‏تری را در قرآن،دربارهء آن دو قلمرو،خواهد دید.وقتی که شما با دیدگاه بسیار بسیار وسیع و عمیق مولانا جلال‏الدین در مثنوی‏ آشنا می‏شوید،می‏بینید مولانا،از پنجرهء آن‏ ثابتهایی که در آیات قرآنی آمده است،شایستگی‏ تماشا بر آن دیدگاههای عمیق و وسیع را پیدا کرده‏ است.
این یک مسئله فوق‏العاده با اهمیت است که‏ می‏بینیم مثنوی مولانا،که از کتابهای محدود و جاودانی بشری است،به قول مرحوم حاج ملاهادی‏ سبزواری،نوعی از تفسیر قرآن مجید،است.اکتشافاتی که مولانا در قرآن مجید دربارهء ثابتهای‏ جهان هستی و انسان،به آنها نایل شده است، مانند کشف زنبور عسل است که از انواع گلها و گیاهان،عسل را بیرون می‏آورد،در صورتی که دیگر جانداران توانایی آن‏را ندارند.
در آن هنگام که بشر بتواند با قرآن ببیند و با قرآن‏ سخن بگوید
در آن روز،بشر خواهد توانست همهء زندگی خود را تجسیم کنندهء قانون بسازد.به عبارت دیگر،در آن روز،گفتار و کردار و نیت و خودداری و اقدامش،در هر موقعیتی،همه و همه تجلیگاه‏ قوانین خواهد شد،و تدریجا به آن درجه خواهد رسید که اگر از گفتار و کردار او قضیه‏ای بسازد و آن‏را به شکلی کلی درآورند،خود قانون خواهد بود. به عنوان نمونه: 1-امانتی را که گفته است،بدون کمترین‏ خیانت به آن،به صاحبش رد خواهد کرد.این‏ همان کردار است که اگر قضیه‏ای آن‏را به عنوان‏ منشأ بازگو کند،همان قانون کلی الهی است که‏ می‏فرماید: «خداوند به شما دستور می‏دهد که امانتها را به‏ صاحبان آنها ادا کنید».(8)
2-کاری را که فردی یا گروهی از جامعه،برای‏ او انجام دادند،و به طور کلی،هر کار و کالایی که‏ از فرد یا گروهی از جامعه به دست بیاورد،ارزش آن‏ را پایین نخواهد آورد.در این هنگام،چنین عملی، تبلوری از قانون و لا تبجسو الناس اشیائهم(9)است‏ که محتوایش با عظمت‏ترین قضیهء سازنده و اصلاح‏ کنندهء همهء شؤون جامعه است.
3-خصومت شخصی،باعث نمی‏شود که انسان‏ دست از عدالت بردارد.این رفتار،مجسم کنندهء این دستور کلی است که:«و عداوت قومی باعث‏ نباشد که شما به گناه وادار شوید،و عدالت‏ نورزید.عدالت بورزید».(10)
بشر،در چنان روزی،گفتار خود را با آیات قرآنی‏ مستحکم خواهد کرد،و مبنای سخنش قرار خواهد داد.لغو و یاوه نخواهد گفت.دهانش با دروغ و سخنان زشت و فریبکاری آلوده نخواهد شد.
به امید چنان روزی«قرآن،کتاب خداوندی است‏ که با آن می‏بینید،و با آن سخن می‏گویید،وبا آن‏ می‏شنوید،و بعضی از آیات قرآنی،بعض دیگر را توضیح می‏دهد و بعضی از آن به‏[تفسیر و تأویل‏] بعض دیگر شهادت می‏دهد.در بیان الهیات، هیچ اختلافی در میان آیاتش نیست،و کسی را که‏ با قرآن همدم باشد،از خدا منحرف نکند».(11)

پی‏نوشت:

(1)-سورهء اسراء،آیه 23
(2)-سوره انشقاق،آیه 6
(3)-سوره بقره،آیه 124
(4)-سوره بقره،آیه 143
(5)-سوره‏یس،آیات 78 و 79 و 80
(6)-سوره تکویر،آیه 26
(7)-سوره‏نجم،آیه 839
(8)-سوره‏نساء،آیه 58
(9)-سوره هود،آیه 85 و سوره اعراف،آیه 85 و سوره شعرا،آیه‏ 183
(10)-سوره مائده،آیه 8
(11)-نهج‏البلاغه،خطبه 133

مقالات مشابه

بررسی اعجاز قرآن کریم از دیدگاه شیخ مفید

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهسیدمحسن موسوی, محسن جهاندیده, محمدتقی اسماعیل‌پور

رشید رضا و اعجاز القرآن

نام نشریهالوعی الاسلامی

نام نویسندهاحمد الشرباصی

النظریة الإعجازیة للتنزیل

نام نشریهالمنهاج

نام نویسندهمشکور العوادی

قرآن معجزه ای فراتر از ساختار زبانی

نام نشریهکاوش‌نامه زبان و ادب

نام نویسندهاحمد فغانی, حسین شمس آبادی