حجت الاسلام علي دواني، از نويسندگان و محققاني است كه نويسندگي را از 19سالگي آغاز كرد و علاوه بر مقالاتي در اغلب مجلات و جرايد، بالغ بر 85 جلد كتاب نگاشته است.
وي پس از گذراندن تحصيلات مقدماتي در زادگاهش روستاي دوان (از توابع كازرون) در حوزههاي علميه نجف و قم علوم ديني را تحصيل كرده و از محضر درس بزرگاني چون آيتالله بروجردي، امام خميني(ره) و علامه طباطبايي بهرههاي فراواني برده است. دكتر دواني كه از محققان و مورخان تاريخ اسلام به شمار ميآيد، در خصوص شرايط اجتماعي، سياسي و جغرافيايي سرزمين وحي در سالهاي قبل و بعد از بعثت پيامبر اكرم(ص) گفتوگويي با خبرنگار گلستان قرآن داشته است كه بخشهايي از آن را با هم ميخوانيم.
وضعيت جغرافيايي و سياسي شبهجزيره عربستان در زمان قبل از بعثت پيامبر اكرم(ص) را تشريح كنيد.
ابتدا تعريفي از بعثت ضروري است. بعثت يعني برانگيختن پيغمبر(ص) توسط خداوند متعال، براي هدايت و راهنمايي جامعه بشري.
شبه جريزه عربستان كه سرزمين نزول آيات آخرين كتاب الهي است، در زمان بعثت پيامبر اكرم (ص)،تابع يمن و يمن نيز تابع سرزمين حبشه (اتيوپي فعلي) بود. ساكنان كشور حبشه پيرو دين مسيح و تحتالحمايه امپراتوري روم شرقي بودند و از آنها كمكهاي مادي و معنوي زيادي دريافت ميكردند. در زمان سلطه حبشه بر يمن، پادشاه حبشه فرماندهي به نام ابرهه با هفتادهزار سپاه راهي مكه ساخت تا خانه خدا را ويران كند و كليسايي در يمن بسازد تا اعراب به جاي خانه خدا، براي زيارت به آن كليسا رجوع كند. نابودي سپاه ابرهه بهوسيله پرندگان كوچك ،كه داستان آن در قرآن نيز نقل شده از حوادث مهم تاريخي قبل از اسلام در اين منطقه است.
آن زمان ممالك و سرزمينهاي مختلف بين امپراتوريهاي روم شرقي و ايران تقسيم شده بود. بسياري از ممالك مختلف در دست امپراتوري رومشرقي بود. امپراتوري ايران ساساني نيز چند پايتخت داشت كه پايتختهاي مهم آن مدائن و تيسفون بود و نيز سرزمينهاي زيادي حكومت ميكردند. در منطقه عربستان كه بين دو قدرت زمان تقسيم شده بود، اعراب مسيحي اردن، دستنشانده امپراتوري روم شرقي و بلاگردان آنها در مقابل امپراتوري ايران بودند. ملوك حيره را نيز اعراب مسيحي تشكيل ميدادند كه دستنشانده دولت ايران و بلاگردان آنها در مقابل حملات احتمالي دولت روم شرقي محسوب ميشدند. يعني اگر روميها به ايران حمله ميكردند، با اعراب مسيحي سرزمين حيره كه تابع ايران بودند، روبهرو ميشدند تا دولت مركزي ايران خود را براي جنگ آماده كند و همچنين در مقابل، اگر حملهاي از طرف دولت ايران شكل ميگرفت، با مردم سرزمينهاي اردن و سوريه كه اعراب قصاني و مسيحيمذهب در آنها سكونت داشتند، روبهرو ميشدند.
از مهمترين تحولات آن زمان حمايت انوشيروان پادشاه ساساني، از سيف بن زي يزن از اهالي يمن، براي اخراج اشغالگران حبشي از سرزمين يمن ،كه مدت يك سال در ايران اقامت داشت و پادشاه ساساني، 800 نفر از زندانيان سياسي را با كشتي، همراه وي براي تصرف يمن فرستاد و ايرانيان به كمك اعراب محلي، سرزمين يمن را از تصرف حبشيها خارج ساختند و يمن به تحتالحمايگي ايران درآمد. در رابطه با سرزمين يمن نيز بايد گفت با توجه به كوهستاني و صعبالعبور بودن منطقه، تمامي آن سرزمين به تصرف حبشيها و ايرانيها در نيامده و فقط سواحل يمن و شهرهايي مانند صنعا، عدن و قرن تصرف شده بود. لذا، در زمان ظهور پيغمبر اكرم(ص) يمن تقريباً در دست ايرانيها بود و مسيحيهاي حبشه شكست خوردند.
اما سرزمين وحي، يعني ناحيه عربستان كه عمده سرزمين آن را منطقه حجاز در غرب تشكيل ميداد، بقيهاش به صورت كوير خشك و بيآب و علف بود. در قسمت شمال آن، سرزمين شامات و فلسطين قرار داشت و محل بعثت پيغمبر(ص) شامل سواحل درياي سرخ و شهرهاي مدينه، مكه، طائف و اطراف امالقراء بود.
اعرابي كه در ظلمت، جهل و ناداني ميزيستند و زير سلطه اشغالگران يمن بودند، با اشغال يمن توسط ايران، تحت نفوذ دولت ايران قرار گرفتند. در آن هنگام هر كدام از دولتهاي ايران يا روم، يمن را تصرف ميكردند، قطعاً حجاز نيز تحت سلطه آنها قرار ميگرفت. ولي به خاطر نبود توليدات صنعتي و كشاورزي و ...، هيچكدام از دولتها به اين منطقه لشگركشي نميكردند.
آنها دو نوع تجارت انجام ميدادند كه در سوره قريش، خداوند درباره آن ميفرمايد: «رحلت الشتاء و السيف»، يعني تجارت زمستاني و تابستاني.
درباره تجارتها نيز بايد گفت كه از بركات جنگهاي 20ساله بين دولتهاي ايران و روم شرقي، مردم مكه از موقعيت مناسب منطقه، دور بودن از مناطق جنگي و رفت و آمد سرمايهدارها و تجار به شهرشان بخوبي بهرهبرداري ميكردند.
آنان در زمستان به سمت جنوب يمن ميرفتند و به تجارت و خريد و فروش و مبادله كالا ميپرداختند و تابستانها را در سمت شمال، به خريد و فروش كالا در شامات و فلسطين ميگذراندند.
اين دو آيه نشانگر آن است كه سرزمين مورد اشاره از تمدن دور بود. در آن شرايط عبدالمطلب، رئيس قبيله بنيهاشم، رؤساي ساير قبايل را گردآورد و آنها توافق كردند در جهت حفظ آرامش و امنيت چهار ماه از سال قتال و نزاع نكنند و نام آنها را «اشهر حرم» يعني ماه محترم گذاشتند و تعهد كردند اگر در اين ماههاي ذيقعده الحرام، ذيحجه الحرام و محرم الحرام و يك ماه ديگر كه به نظر ميرسيد ماه رجب بود، خونريزي يا قتلي واقع شود، ضارب و قاتل از هر قبيله كه باشد به قبيله مضروب و مقتول تحويل و قصاص شود و اگر قبيلهاي ضارب يا قاتل را تحويل ندهد، بقيه قبايل متحد شده و آن قبيله را مورد حمله قرار دهند و شخص قاتل يا ضارب را دستگير كنند.
البته اين قرارداد چندين بار نقض و منجر به جنگهايي شد كه شخص پيامبر نيز در دوران نوجواني در يكي از جنگها حضور داشت، ولي تيراندازي نميكرد و راضي نبود با تيرش كسي مجروح شود. خداوند پيرامون آن عصر در قرآن ميفرمايد: «به ريسمان الهي چنگ بزنيد و پراكنده نشويد، به ياد بياوريد نعمتي كه خدا به شما داده، زماني كه با هم دشمن بوديد و خدا دلهايتان را به هم پيوند داد، انگار همگيتان در لبه پرتگاه و گودال آتش بوديد، خدا شما را از لبه پرتگاه سقوط اخلاقي گرفت و همگيتان را متحد ساخت و دور هم جمع كرد.»
حضرت علي(ع) در رابطه با بعثت پيغمبر(ص) در نهجالبلاغه ميفرمايد: «مردم حيران و سرگردان بودند و در ورطههاي بيديني و فساد اخلاقي، كشتار و جنگ و گريز، غوطهور بودند و خدا به بركت پيغمبر، آنان را از ظلمت، پراكندگي و حيراني نجات داد.»
در آيه دوم سوره جمعه خداوند به صراحت در اين رابطه ميفرمايد: «اوست كه در ميان قوم بيكفايت ] عرب [ به پيامبري از ميان خودشان كتاب و حكمت ميآموزد، و حقا كه در گذشته در گمراهي آشكاري بودند.»
در آن مقاله آمده كه پيغمبر(ص) در بالاي كوهي كه الان هم وجود دارد نبود، چون در بالاي كوه مكاني حتي براي خوابيدن نيست، بلكه پيامبر اكرم(ص) در پاي كوه حرا كه مسير مردم بود چادر ميزد و حتي رهگذران را دعوت ميكرد.
پيغمبر(ص) معمولاً صبح كه هوا خنك بود يا بعد از ظهر از كوه بالا ميرفت. از پاي كوه حرا تا قلهاش كه محل غار حرا است، يك ساعت طول ميكشيد. ويژگيهاي ديگر اين كوه كه منظره بسيار زيبايي دارد، آن است كه اطرافش باز است و هيچ كوه ديگري در كنارش نيست. با وجود اينكه خيلي هم كوه مرتفعي نيست، ولي در بالاي كوه حرا انگار انسان به آسمان نزديك است. صحراي عرفات در 4 فرسخي اين كوه و صحراي مني در 2 فرسخي آن قرار دارد و قسمتي از شهر مكه نيز از بالاي آن پيداست.
پيغمبر(ص) به خانه بازگشت و نحوه وضو گرفتن را به حضرت علي(ع) و خديجه و زيد بن حارثه آموخت و همگي وضو گرفتند و در پشت سر آن حضرت ايستادند و نماز برپا كردند. جالبترين موضوع اين كه اولين نماز در دين اسلام به جماعت برگزار شد.
موضوع مهمي كه من بعد از 14 قرن به آن دست يافتم اين است كه همه مورخان و مفسران نوشتهاند كه پنج آيه بر پيامبر نازل شده، درحاليكه تا به حال هيچ كس به اين موضوع توجه نكرده كه بسم اللّه الرحمن الرحيم سوره كجاست و اين بحث كه بسم اللّه الرحمن الرحيم جزء سوره يا آيهاي مستقل است، از همين جا شروع شد.
جبرئيل فرمود: «اقرا بسم ربك الذي خلق» يعني اين كلام خدا بود. نام خدايت را بخوان، نگفت بخوان! چون پيغمبر امي بود، خدا از پيمبر نخواسته بود بخواند و بنويسد. يك روايت ضعيف وجود دارد كه طومار سبزي آوردند كه دكتر شريعتي نيز آن را در كتاب اسلامشناسي مطرح كرد. اما نقض غرض است كه گفته شود، نگار من كه به مكتب نرفت خط ننوشت، طوماري بياورند و بگويند بخوان و اين تكليف مالايطاق است.
«اقراء» به معناي بخوان نيست، بلكه به معني آن است كه بگو. اين معني را نيز من در مقالهام مطرح كردم.
جبرئيل به پيامبر فرمود: نام خدايت را به زبان بياور ولي اكثراً نوشتند «ما» ماي نافيه است. پيغمبر فرمود: «ما انا به قارع» من نميتوانم بخوانم.
همين موضوع را ابوالفتوح رازي در تفسير فارسي خود آورده و نوشته: «پيغمبر فرمود من خواننده نيستم». امام جعفرالصادق (كه در تفسير علي بن ابراهيم آن را يافتم) درباره اين موضوع ميفرمايد: «ما» ماي استفهاميه است.
پيغمبر فرمود: جبرئيل، تو ميفرمايي نام خدا را به زبان جاري كن. «ما اقراء» نام خدا را چگونه بخوانم. جبرئيل بسم اللّه الرحمن الرحيم را آورد و به پيغمبر فرمود: قبل از هر چيز بگو: بسم اللّه الرحمن الرحيم. چون پيغمبر(ص) بار اول متوجه نشد، سؤال كرد و جبرئيل فرمود: «بسم اللّه الرحمن الرحيم، اقرا بسم ربك الذي الخلق» و اصلاً منطقي به نظر نميرسد شروع اين سوره قرآن، با نام خدا نباشد.
حتي گفته ميشود پيغمبر(ص) از ترس لرزيد و نزديك بود به زمين بيفتد كه با دلايل صحيح در اين مقاله رد شده است.