دانش تفسير قرآن از نگاه طبري و ابن‏كثيرحليل

پدیدآورمک الیفدومین جان

تاریخ انتشار1388/09/22

منبع مقاله

share 192 بازدید
دانش تفسير قرآن از نگاه طبري و ابن‏كثيرحليل

مک الیف، دومین جان ترجمه: رحمت الله کریم زاده
دانش تفسير قرآن از نگاه طبري و ابن‏كثيرحليل اثري كامل شده مي‏باشد. كارهايي كه در زمينه تفسير قرآن صورت گرفته، بويژه كاري كه در تفسير «محمد بن جرير طبري» و «عمادالدين اسماعيل بن كثير» ارائه شده است، از اين قاعده مستثنا نيست. در تفسير اين دو، نشانه‏هايي وجود دارد كه حكايت از تأليفي بودن اصول تفسيري آنان دارد. به تعبير ديگر، آنان مباني هرمنوتيكس1 (علم تفسير متون مقدس) را براي مخاطبان خود گردآوري كرده‏اند.
اصطلاح «هرمنوتيكس» نياز به توضيح دقيقي دارد؛ زيرا معاني گوناگوني را در يك قرن و نيم اخير افاده كرده است. البته واژه انگليسي "Hermeneutics" از مصدر يوناني "Hermeneuein" گرفته شده است. رايجترين معاني ذكر شده براي اين فعل، عبارت است از: توضيح دادن، ترجمه كردن و بيان نمودن.2 گرهارد ابيلينگ3 متكلم و فيلسوف سوئيسي، اين معاني سه‏گانه را ذكر و سعي كرده است آن را زيرمجموعه عنوان عمومي «تفسير» قرار دهد. او براي اين كه مصادره به مطلوب نكرده باشد، از واژه لاتيني "interpretor" بهره مي‏گيرد و مي‏گويد: تفسير يك موقعيت از طريق واژگان صورت مي‏گيرد. كاربرد يك زبان از راه توضيح و بهره‏گيري از يك زبان خارجي به وسيله ترجمه است.4 واژه انگليسي «هرمنوتيكس» نيز همين مفهوم از تفسير ـ يا به طور خاص، پيش‏شرطهاي لازم آن ـ را دارا مي‏باشد.
پس از نهضت اصلاحي قرن هفدهم، اين واژه به عنوان مقوله‏اي فرعي در كلام مسيحيت، به تدريج در عناوين كتابها ظاهر گشت. كارهاي تفسيري، به دو بخش نظري و عملي تقسيم گرديد. تفسير عملي را معادل اصطلاح «شرح»5 مي‏دانستند، در حالي كه واژه «هرمنوتيكس» را براي نشان دادن غايات و معيارهاي آن «شرح» به كار مي‏بردند. از اين رو، كاربرد متعارف كلامي «هرمنوتيكس»، اقدامي بود كه اصول و متدهاي لازم براي تفسير متون را مشخص مي‏كرد. واژه «هرمنوتيك» به همان معناي كلاسيك در كارهاي مشابه در حوزه علوم قرآني به كار مي‏رود.6 در اين بحث روش‏شناسي تفسيري، نظريه‏هاي تفسيري دو مفسر برجسته اسلامي، «طبري» و «ابن كثير» مورد بررسي قرار مي‏گيرد.

[ بررسي ديدگاه طبري]

«ابوجعفر، محمد بن جرير طبري» در عصر ساسانيان در ولايت طبرستان ديده به جهان گشود. طبرستان، منطقه‏اي كوهستاني در پشت ساحل جنوبي درياي خزر است. تاريخ ولادت وي بيشتر به سال 224 هجري و 838 ميلادي گفته شده، ولي گاهي 225 هجري و 839 ميلادي نيز تعيين گرديده است. او از آغاز نوجواني، به تحقيق در افقهاي بسيار گسترده مطالعاتي پرداخت كه اين خود نخستين نشان بلوغ فكري وي مي‏باشد.7
فعاليت جدّي وي در آغاز، تنها به شهر ري كه دقيقا در جنوب تهران جديد قرار دارد، ختم مي‏شد. ديري نپاييد كه به بغداد رفت و آن جا را به عنوان پايگاهي براي سفرهاي خود به شهرهايي چون كوفه، بصره، قاهره و بخشهايي از سوريه انتخاب كرد.8 ولي همواره به بغداد، مركز حكومت عباسيان برمي‏گشت و آن شهر بود كه شاهد رشد فزاينده شهرت وي بود.
تمام تحليل‏گران اذعان دارند كه «طبري» يكي از انديشمندان بزرگ عصر خويش به شمار مي‏آيد. همه سيره‏نگاران، بالاتفاق تحت تأثير دانش فراوان و عميق و حجم زياد آثار نوشتاري وي قرار دارند. سخني كه مورخ و مفتي قرن يازدهم، «خطيب بغدادي» (463/1071) درباره او دارد، صفحاتي از تحسين را دربردارد. [ او مي‏گويد: [طبري در عصر خود از نظر دانش، همتايي نداشت.9
وي اين دانش وسيع را در اختيار دانشجويان و كساني كه به دنبال نظريه‏هاي فقهي وي بودند، قرار داد. او به ظاهر به دنبال كسب مقامي عالي براي خود نبود و هر منصبي را كه به وي پيشنهاد مي‏شد، رد مي‏كرد. او در زندگي حرفه‏اي‏اش دانشجويي سخت‏كوش، معلمي دلسوز و نويسنده‏اي پركار بود.
او در وطن انتخابي‏اش، بغداد، به سال 310/923 از دنيا رفت. ميراث مكتوب وي شامل دو اثر عمده در زمينه علوم اسلامي مي‏باشد. اثر نخست، درباره تاريخ جهان به نام تاريخ الرسل و الملوك است و اثر دوم او تفسير حجيم وي از قرآن با عنوان جامع البيان عن تأويل آي القرآن مي‏باشد. اين اثر، دوره كلاسيك فعاليت تفسير اسلامي را معرفي مي‏كند و دربردارنده تأليف و تنظيم روش‏شناسانه تفسير اسلامي در دو قرن و نيم اوليه مي‏باشد.
اين تفسير به دليل اين كه مشتمل بر احاديث تفسيري فراواني است، معمولاً از جمله نمونه‏هاي بسيار مهم تفسير روايي به شمار مي‏آيد.10 (با اين وجود، جامع البيان فراتر از صرف جمع‏آوري و تأليف، مجموعه‏اي تفسيري به شمار مي‏آيد). دقّتي كه در تنظيم اين اثر به كار رفته است، حكايت از بينش و داوري قابل ملاحظه‏اي دارد. صفحات نخست اين كتاب نشان مي‏دهد كه طبري كاملاً با مسائل روش‏شناسانه آشنا بوده است. او كتابش را با آوردن بخش مقدماتي كه ملاحظاتي را در باب دانش تفسير يادآور مي‏شود، آغاز كرده است.11 طبري علاوه بر مباحث زبان‏شناختي و واژگاني (مانند قرائتهاي معتبر قرآن)، وضعيت مبهم تفسير به رأي، ايرادهاي مخالفان تفسير و شهرت مفسّران پيشين ـ اعم از خوش‏نام و بدنام ـ را به بحث مي‏گذارد.
اهميت خاص موضوع مورد بحث به خاطر بخشي است كه طبري به بحث از شيوه‏هاي مختلف دستيابي فرد به دانش تفسير قرآن اختصاص مي‏دهد.12 (او در اين جا واژه «تأويل» را به كار مي‏برد.) چارچوب سخنان وي، تقسيم سه‏گانه مسائل قرآني است. او با استفاده از آيات 44 و 64 سوره شانزدهم، به عنوان دليلي قانع‏كننده، دسته نخست از آيات را آياتي مي‏داند كه تنها پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم آگاه به تفسير آنهاست.13
در اين دو آيه‏اي كه به عنوان دليل ذكر مي‏كند، كلمه «لتُبَيِّنَ» آمده است كه فاعل آن محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مي‏باشد. سپس آيات مختلفي را كه در دسته نخست قرار دارد، برمي‏شمارد. اين دسته از آيات را بدين‏گونه دسته‏بندي مي‏كند كه آن آيات، ثمرات حقوقي دارد و تنها در پرتو بيان پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم قابل فهم است. در نتيجه، تنها بحثي كه در اين جا وجود دارد، آن است كه پيامبر خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به موجب آن، تفسيرش را بيان مي‏كند.14 به عقيده طبري، سخن پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ممكن است به دو صورت بيان شود: ممكن است نصي از وي وارد شود و ممكن است دليل قانع‏كننده‏اي ارائه دهد كه امت را به تفسير آن رهنمون سازد.15
از ديدگاه طبري، دسته دوم از آيات قرآن، آياتي است كه تنها خداوند به تفسير آنها آگاه است. (او هيچ توضيحي درباره اين كه چرا اين آيات را دسته دوم قرار داده، نه دسته اوّل، ارائه نمي‏دهد.) مثالهايي كه او ذكر مي‏كند، شامل آياتي مي‏گردد كه مربوط به فرود آمدن عيسي بن مريم عليه‏السلام در آينده و زمان برپايي قيامت است. او براي تأييد اين دسته، آيه 187 سوره هفتم را نقل مي‏كند كه از جمله آيات محكم است و در بخش ديگري از اين مقاله، توضيحش خواهد آمد.
اين آيه كه مربوط به مسأله اذيت و آزار پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در مورد پرسش از زمان برپايي قيامت مي‏باشد، اين مسأله تفسيري را مطرح مي‏سازد كه آيا محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم دسترسي به چنين اطلاعاتي داشته است يا نه. طبري درباره تفسير خود آيه و نيز بافت معنايي آن، با دقت تمام تأكيد مي‏كند كه تنها خداوند از اين امور آگاهي دارد.16 ميزان آگاهي پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم از برپايي قيامت و زمان معين آن، منحصر به اطلاعاتي است كه خداوند، تنها با علايم و نشانه‏هايش به وي خبر داده است.17 پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم آگاهي خاصي از برپايي قيامت، به اين معني كه دقيقا ماه و روز آن را بداند، نداشت.18
آخرين بخش از اين اقسام سه‏گانه، آن است كه هر كسي كه با زبان قرآن آشنا باشد، آگاه به تفسير خواهد بود.19 مشخصات اين اشتراك زباني، سه چيز است: 1. فهم كاركرد صرفي (اقامة اعرابه)؛ 2. بايد با معناي ذاتي اسمهايي كه هم‏خانواده (مترادف) نيستند، آشنا باشد؛ 3. بايد ماهيت خاص كلمات توصيفي را بشناسد.20
مثالي كه طبري از قرآن مي‏آورد، تنها بيانگر يكي از آن ويژگيهاي سه‏گانه است. او با استشهاد به آيه 11 و 12 سوره بقره كه مصلحان را در برابر مفسدان قرار مي‏دهد، مي‏گويد: كسي نمي‏تواند جاهل به اين امر باشد كه معناي اصلي «افساد» با چيزي ارتباط دارد كه در آن زيان باشد، در حالي كه «اصلاح» دلالت بر چيزي دارد كه در آن، منفعت (خير) است.21 ديدگاه طبري آن است كه هر عرب‏زباني، صرف نظر از روشن بودن ويژگيهاي «افساد» و «اصلاح» از جانب خداوند، به اين نوع معانيِ اصيل آگاهي دارد.
طبري اين دسته‏بندي سه‏گانه آيات قرآني را با نقل حديثي از «ابن عباس» و خود پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به پايان مي‏برد. همان‏طور كه به كرّات اتفاق مي‏افتد، حديثي كه به عنوان مؤيد ذكر شده، دقيقا بر دسته‏بندي خود طبري انطباق ندارد. در هر دو روايت، محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم علماي دين را در دانش ويژه خود سهيم مي‏داند.
آخرين بحثي كه اين مفسّر مطرح مي‏كند، تقسيم بر اساس مفاهيم زبان و محتوا مي‏باشد؛ به گونه‏اي كه عذر جهل نسبت به حلال و حرام، از هيچ انساني ـ خواه عرب يا غير عرب ـ پذيرفته نيست. آن بخش از آياتي كه تنها خداوند از تفسير آنها آگاهي دارد ـ به طور خاص ـ به عنوان آيات متشابه شناخته مي‏شود. «متشابه» واژه‏اي است كه اكنون مي‏تواند به راحتي معرف بخش دوم مبحث هرمنوتيكي از نگاه طبري باشد.22
در اوايل قرآن، آيه‏اي هست كه اساس پيشرفت روش‏شناسي تفسيري است. آيه هفتم سوره آل عمران محتواي وحي را به دو دسته محكم و متشابه تقسيم مي‏كند. تفسير طبري از اين آيه كه از طولاني‏ترين مطالب موجود در تفسيرش مي‏باشد، شايد نشان خوبي از اهميت اين موضوع در نگاه وي است.
آيه با اين فراز آغاز مي‏گردد: «او كسي است كه اين كتاب را بر تو نازل كرد، قسمتي از آن، آيات «محكم» است كه اساس اين كتاب مي‏باشد (ام الكتاب) و قسمتي از آن، «متشابه» است». روشن است كه وظايف عمده در تفسير اين قسمت از آيه، تعريف اصطلاحات «محكم» و «متشابه» و تفحص از قواعد قرآني است كه ممكن است كاربرد داشته باشد.
طبري طبق روشي كه دارد، با طرح مجموعه‏اي از روشها به تقريب اين بحث مي‏پردازد. او ابتدا توضيحي مقدماتي درباره قواعد مهمي كه در اين آيه به كار گرفته شده است، ارائه مي‏دهد. بر اساس آن، آيات محكمات را به دليل برخورداري از وضوح و تفصيل، به عنوان آيات داراي استحكام توصيف مي‏كند.23 طبري سپس شش كلمه متضاد را كه اين آيه ممكن است بر اساس آن دسته‏بندي شود، به صورت توأمان فهرست مي‏كند: حلال و حرام، وعد و وعيد، ثواب و عقاب، امر و نهي، خبر و مَثَل و موعظه و عبرت.24 از سوي ديگر، آيات متشابهات را آياتي معرفي مي‏كند كه از نظر لفظي، مشابه و از نظر معني، متفاوت مي‏باشند [طبري واژه متشابهات را به كار مي‏برد كه البته مصادره به مطلوب است25] و سپس اين ويژگيهاي اساسي را در تفسير اين آيات دخالت مي‏دهد.
طبري تنها پس از اين كار اساسي مقدماتي است كه مجموعه احاديث تفسيري را كه از اهل تأويل گلچين شده است، پديد مي‏آورد. او به روشي نظام‏مند، اين مجموعه را بر اساس انواع تفسيري كه در آن بيان گرديده، دسته‏بندي مي‏كند. اين تقسيم‏بندي داراي پنج بخش و مشتمل بر هفده حديث است.
دسته نخست از اين احاديث كه بيشترين تعداد احاديث را دربردارد و به عنوان مؤيد ذكر شده است، آيات محكم را ناسخ و آيات متشابه را منسوخ معرفي مي‏كند.26 نمونه‏هاي دسته نخست (ناسخ) شامل دو آيه است (آيه 151ـ152 سوره 16 و آيه 23ـ 29 سوره 17) كه مي‏توان نام بسيار مناسب دستورات كوتاه قرآني را بر آنها نهاد.27
طبري آن رواياتي را كه در آنها آيات محكم، آياتي شمرده شده است كه خداوند، احكام حلال و حرام را به صورت قطع بيان كرده است، به عنوان دسته دوم تفسير ارائه مي‏كند، ولي آيات متشابه را آياتي معرفي مي‏كند كه گرچه در لفظ، متفاوتند، اما از حيث معني، مشابه يكديگرند.28
نظريه سوم تفسيري، تمايز اين دو دسته از موضوعات قرآني را بر پايه امكان تعدد تفسير و عدم آن قرار مي‏دهد. بر اساس اين نظريه، آيات محكم، تنها تحمل يك تفسير را دارد، ولي آيات متشابه، تحمل بيش از يك تفسير را دارد. در حديثي كه از «محمد بن جعفر بن زبير» نقل شده و مؤيد اين نظريه است، آمده است كه تعدد تفسيرپذيري آيات متشابه، آزمايشي الهي براي بندگان است، در حالي كه آيات محكم با ويژگي خاص خود به عنوان حجّت پروردگار و عصمت بندگان به شمار مي‏آيد.29
نظريه چهارم تفسيري، مربوط به بخشهاي قصص قرآني است. آيات محكم، آياتي است كه شامل اخبار مربوط به اُمم مختلف و پيامبراني كه براي آنها فرستاده شده‏اند، مي‏شود. بر عكس، آيات متشابه، همان قصص را ـ خواه به الفاظ مشابه يا متفاوت ـ در بخشهاي ديگر قرآن بازگويي مي‏كند.30 (طبري اين مسأله را كه كدام بخش از آيات قرآني، اصل و بخش ديگر، تكرار آن مي‏باشد، مسكوت مي‏گذارد.)
پنجمين و آخرين نظريه، برمي‏گردد به نظام دسته‏بندي‏اي كه طبري در مقدمه تفسيرش بيان كرده است. اين تقسيم در اين جا بر اساس تفسيرهاي مختلف يا متعدد صورت نمي‏پذيرد، بلكه به طور كلي بر اساس امكان تفسيرپذيري مي‏باشد. دسترسي به فهم آيات محكم، گرچه براي علما امكان‏پذير است، ولي فهم آيات متشابه، به جز براي خدا ممكن نيست. آيات عمده‏اي كه در دسته دوم قرار مي‏گيرد، آياتي است كه حروف رمزي در آنها آمده و برخي از سوره‏هاي قرآن با آنها آغاز مي‏شود. تفسير و تأويل اين حروف رمزي، اگر با عددشناسي الفبايي (حساب الجمل) به منظور پيشگويي به كار گرفته شود، عملي منهي عنه مي‏باشد؛ خواه به وسيله مسلمان صورت گيرد يا غير مسلمان.31
طبري با اين ويژگي پنجمي كه براي آيات محكم و متشابه ذكر مي‏كند، بخت خود را مي‏آزمايد. او براي انجام اين كار، آيات متشابه را به بخش كوچكي از كل وحي محدود مي‏كند و داوري خودش را بر پايه ضرورت ذاتي تمام چيزهايي كه در قرآن موجود است، قرار مي‏دهد. به عقيده وي، چيزي در قرآن وجود ندارد كه مردم به آن نياز نداشته باشند و نيز در قرآن، چيزي وجود ندارد كه مردم به آن نياز داشته باشند، ولي تفسير آن را ندانند.32
با توجه به تعريفي كه طبري از متشابه ارائه مي‏دهد، مي‏تواند هر چيزي را كه جزو متشابه نيست، از محكمات بداند.33 او به صراحت اين عقيده را كه آيات محكم تحمل بيش از يك تفسير را ندارند، مردود مي‏شمارد. به عقيده وي معناي برخي آيات، صريح و گوياست و معاني بسياري از آيات، مطلق و قابل تصرف است.34 سپس طبري بحث از اين آيات قرآني را با پيوند دادن مجدد آن به دسته‏بندي‏اي كه در مقدمه‏اش آورده است، به پايان مي‏برد. از آيات محكمي كه داراي معاني بسيار مي‏باشد، آياتي است كه خود خداوند شرح آنها را بيان كرده است و همچنين آياتي كه پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم معناي مشخص آنها را براي امت نقل كرده است.35
تفسيري كه طبري درباره ادامه آيه هفتم سوره آل عمران ارائه مي‏دهد، حاوي مطالب بسيار جالبي است، ولي به لحاظ تحليل هرمنوتيكي كنوني، دو فقره از آن را مورد بررسي قرار مي‏دهيم. بخش نخست مربوط به تفسير وي از اين فراز است كه مي‏فرمايد: «اما آنهايي كه در قلبهايشان انحراف است، از متشابهات پيروي مي‏كنند تا فتنه‏انگيزي نمايند و خواهان تفسير آن هستند».
طبري پس از تحليلي طولاني و مفصل از جزئيات اين آيه، آن را مجددا تفسير مي‏كند. شرح طولاني وي در اين باب ـ مبني بر اين كه چطور تفسير قرآني نبايد ادامه يابدـ تأثير ضد هرمنوتيكي دارد.36
مفسر منحرف از نگاه طبري كسي است كه به عمد به دنبال آيات بسيار مبهم قرآني باشد و سپس معاني آنها را به منظور تثبيت تمايلات ذهني خود با ظرافت تصحيح كند. به جاي اين كه در پرتو آيات محكم در صدد فهم آنها باشد، آيات محكم را ناديده انگاشته و بدين‏سان، توهمات خود و ديگران را تثبيت مي‏كند.
طبري بر خلاف مفسّراني كه قبلاً از آنها نام برده است، كمتر به معرفي افراد يا گروههايي كه ممكن است اين نوع اتهامات بر آنها وارد باشد، علاقه دارد. بلكه بيشتر به معرفي افرادي كه در معرض اتهام مي‏باشند، مي‏پردازد.37
گناه عمده چنين افرادي، تمايل به بدعت‏گذاري در دين است. نتيجه اين بدعت، ترجيح دادن آيات متشابه و ايجاد شكاف پي‏درپي در جامعه يا اعتقادات فردي به خاطر اين نوع اشتباهات كلامي است. پيامد غير قابل اجتناب آن، پديد آمدن مشاجرات و منازعات ديني است. بر اساس حديث بسيار معروف نبوي، هر كسي كه وارد اين نوع منازعات گردد، مشمول اين نهي الهي خواهد شد.
در برابر اين افراد، گروه ديگري وجود دارد كه موضوع مهم ديگر اين آيه مي‏باشد كه هنوز به بحث گذشته نشده است. در ادامه اين آيه كه مي‏فرمايد: «هيچ كسي جز خدا تفسير آن را نمي‏داند»، «واو» عاطفه و واژه «الراسخون» آمده است. بر طبق قواعد دستور عربي، كلمه «راسخون» كه به معناي برخورداري از دانش عميق و ثابت مي‏باشد، مي‏تواند نقش فاعلي را براي فراز قبلي يا فراز بعدي داشته باشد. (اين خلاف قاعده دستوري ـ بر اساس برخي تحليلهاـ به تنهايي اين آيه را در زمره متشابهات قرار مي‏دهد.) در وهله اول، معنايش آن است كه خداوند و راسخان در علم، هر دو در فهم آيات سهيم مي‏باشند. طبري و بسياري از بزرگاني كه او نام مي‏برد، اين تفسير را مردود مي‏شمارند.38 او در عين حال با گفتن اين سخن، بر اعتقاد به همان نظام دسته‏بندي‏اي كه تفسيرش را با آن آغاز كرد، باقي مي‏ماند.
اين كار طبري، همراه با دسته‏بندي وي، به نظر مي‏رسد كمك عمده وي به تقويت نظريه‏اي هرمنوتيكي درباره قرآن باشد. اين اقدام، نخستين گام لازم در تفسير روش‏شناسانه وي را پديد مي‏آورد. شناخت اين امر كه يك آيه به كدام دسته تفسيري تعلق دارد، نوع برداشت بعدي از آن آيه را مشخص مي‏سازد. برعكس، امتناع از شناخت ويژگي خاص محكم و متشابه كه تشكيل‏دهنده اجزاي وحي قرآني است، مي‏تواند به تحريفي جدي بينجامد. از نگاه طبري، اين امتناع، خواه به عمد باشد يا به غير عمد، تفاوت چنداني ندارد. تحريفي كه از ناحيه تفسير پديد مي‏آيد، معضلي جدي را براي فرد و جامعه ديني ايجاد مي‏كند.

[ بررسي ديدگاه ابن كثير]

تقريبا چهار قرن بين مرگ «طبري» (310/923) و تولد «ابن كثير» (700/1300 يا 701/1301) فاصله است. البته اين چند قرن در تاريخ حيات و انديشه اسلامي، قرنهاي مهمّي به شمار مي‏آيد. دنيايي كه «عمادالدين اسماعيل بن عمر بن كثير» در سالهاي نخست قرن هشتم هجري و چهاردهم ميلادي گام در آن نهاد، شاهد رشد روشهاي عمده تفسير قرآني بود. آثار شخصيتهايي چون «طوسي» (460/1067)، «زمخشري» (538/1144)، «فخرالدين رازي» (606/1209) و «ابن عربي» (638/1240) اثر خودش را گذاشته بود. بناچار در تفسير ابن كثير، دست كم برخي از اين تفسيرها بازتاب يافته است. قطعا تفسير وي دليل روشني براي كاربرد آگاهانه مسائل روش‏شناسانه به ما ارائه خواهد كرد.
ابن كثير در سوريه، شهر نظامي «بُسرا» به دنيا آمد. او آغاز كودكي را در آن جا گذراند، ولي با مرگ پدرش در سن شش سالگي به دمشق رفت و در حمايت برادرش قرار گرفت.39 دمشق كه دژ مستحكم اهل سنت به شمار مي‏آمد، فرصت آموزشي سازمان‏يافته مغتنمي را در اختيار ابن كثير جوان قرار داد. استادان وي از ميان انديشمندان مهم آن عصر بودند. آنان ابن كثير را دانشجويي مشتاق به علوم اسلامي، بويژه حديث و فقه يافتند.40 بعدها دانشجويان خود وي از ميان استادان خود، او را به خاطر داشتن حافظه سرشار در زمينه حفظ حديث و دانش بسيار نسبت به شرح و تفسير آنها ـ از حيث درجه‏بندي روات و تعيين صحت و سقم آنهاـ ستايش مي‏كردند.41
مطمئنا از معروفترين استادان وي ـ شايد كسي كه بيشترين تأثير را بر وي داشت ـ متكلم و فقيه حنبلي، «تقي‏الدين احمد بن تيميه» (728/1328) بود. هنگام وفات اين فقيه بزرگ، ابن كثير، بيست و هشت سال داشت. ابن كثير در دوران اذيت و آزار متناوبي كه ابن تيميه در ده سال آخر زندگي‏اش بدان دچار شده بود، با وي آشنا شد.
زندگي خود ابن كثير در سالهاي پس از مرگ تيميه در سكوت سپري مي‏شد، اما در طي چند سال، آوازه او به عنوان عالم فقهي، استاد حديث و خطيبي برجسته فراگير شد. بر اساس اطلاعات كمي كه از زندگي وي در دست است، او در دهه ششم حياتش، يكي از بزرگترين وعّاظ و سخنرانان دمشق شده بود. او در سال 774 هجري و 1373 ميلادي از دنيا رفت و در قبرستان «صوفيا» در كنار استادش ابن‏تيميه به خاك سپرده شد.42
تفسير ابن كثير به نام تفسير القرآن العظيم ـ همان‏طور كه از مؤلفي كه چنين برجستگي را در علوم حديث كسب كرده انتظار مي‏رودـ قطعا در زمره تفاسير روايي قرار مي‏گيرد. در واقع، به گفته دانشمند معاصر، «عبداللّه‏ محمود شحاته»، تفسير ابن كثير اگر سرآمد تفاسير روايي نباشد، يكي از معتبرترين آنها به شمار مي‏آيد.43 عامل غالب در شكل‏گيري اين اثر كه شايسته چنين ارزيابي‏اي مي‏باشد، مطمئنا به خاطر توجهي است كه در آن به مسائل روش‏شناسي تفسيري شده است.
ابن كثير با ارائه تحليلي روشن و دقيق از رويه درست تفسيري ـ آن گونه كه آن را يافته است ـ به معرفي اثرش مي‏پردازد. اين بخش از مقدمه كتاب تفسيري وي با اين پرسش آغاز مي‏شود كه: بهترين روشهاي تفسيري چيست؟ ابن كثير در پاسخ به اين پرسش، مراحل متوالي‏اي را كه مفسّر قرآن بايد طي كند، مطرح مي‏سازد. مرحله نخست و بهترين رويه، تفسير قرآن به قرآن است.44 روا دانستن تفسير قرآن به قرآن، اين ايده را پيش‏فرض قرار مي‏دهد كه قرآن، مجموعه وحياني واحدي است كه بخشي از آن غالبا مي‏تواند بخش ديگر را توضيح دهد.
ابن كثير اين ادعا را با يادآوري اين مطلب مورد تأكيد قرار مي‏دهد كه آنچه در جايي از قرآن به صورت مختصر آمده، در محل ديگري به تفصيل به آن پرداخته مي‏شود.45 تنها پس از بررسي انجام شده در لابه‏لاي اين كتب مقدس است كه توسل به مرحله دوم اين رويه تفسيري امكان‏پذير خواهد بود.
مرحله دوم، مربوط به بررسي سنّت نبوي است؛ زيرا سنت نبوي ابزاري براي شرح و توضيح قرآن مي‏باشد.46 سپس اين مفسّر، دليلي از قرآن براي مزيّت بيان تفسيري پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ارائه مي‏دهد و آن آيات 44 و 64 سوره شانزدهم مي‏باشد كه طبري نيز آن را ذكر مي‏كند. او آيه 105 سوره چهارم را كه بيانگر جايگاه رفيع قضايي پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم است، به اين آيات مي‏افزايد. ابن كثير در موافقت با مذهب شافعيه به ترسيم اهميت سنّت مي‏پردازد و مي‏گويد: سنّت نيز از طريق وحي نازل شده است؛ هرچند كه مانند قرآن به وسيله جبرئيل فرود نيامده است.47
ولي اگر قرآن و سنت نبوي، منابع مناسبي را براي تفسير آيه‏اي ارائه نكنند، مفسّر بايد به مرحله سوم تفسيري گام نهد و آن، تمسّك به سخنان صحابه پيامبر مي‏باشد. برجستگي اين افراد، به عقيده ابن كثير، بدان جهت است كه شاهد آن موقعيتها و وقايع بوده‏اند. اين مشاركت نزديك، آنان را مجهز به ابزار فهم كامل، دانش صحيح و عمل صالح نموده است.48 شاخصترين آنان چهار خليفه اول (راشدين) و «ابن مسعود» و «ابن عباس» مي‏باشند.49
ابن كثير در اين مرحله، در بيان مقدماتي‏اش در باب دانش تفسير قرآن، آن توالي تفسيري را به دليل به بحث گذاشتن دو معضل مربوط به تفسير، دنبال نمي‏كند. معضل نخست، به كارگيري منابع غير اسلامي ـ بويژه آنچه از يهوديها و مسيحيها گرفته شده ـ در تفسير قرآن است. ابن كثير پس از نقل حديثي از پيامبر كه از اين عمل نهي مي‏كند، محدوديتهاي ناشي از كاربرد آنها را برمي‏شمارد.
او معتقد است كه نقل احاديث اسرائيليات به عنوان استشهاد مي‏باشد، نه به عنوان دليل.50
اين حديثهاي اسرائيليات از نگاه يك مسلمان به سه دسته تقسيم مي‏شود:
1. مربوط به چيزهايي كه از واقعيت برخوردار است و صدق آنها را قرآن تأييد مي‏كند.
2. قرآن بر بطلان آنها گواهي مي‏دهد.
3. اموري كه در هيچ يكي از اين دو قسم قرار نمي‏گيرد.51
البته اجزاي اصلي اين دسته، موضوعات كم‏اهميت در مسائل ديني است. استنباطي كه ابن كثير از دسته سوم دارد، آن است كه نقل اين اطلاعات، ممكن است مجاز باشد، ولي از اهميت چنداني برخوردار نيست. اختلاف تفسيري بر سر چنين موضوعاتي، ارزش ذاتي ندارد و براي هيچ كس مفيد نيست.52
ولي نكته جالب توجه، آن است كه ابن كثير نقل چنين اموري را از گردونه بحث خارج نمي‏داند. اين امر، همان مسأله دومي است كه ابن كثير درباره اين بحث عنوان مي‏كند. او با پيوند دادن دنباله سخنش به مسأله اشاره خداوند به بحث از تعداد اصحاب غار ـ كه در آيه 22 سوره هيجدهم آمده است ـ رويه مشابهي را در چنين قضايايي پيشنهاد مي‏كند كه عبارت است از بررسي ديدگاههاي مختلفي كه در اين زمينه ابراز شده، تصديق موارد صحيح، ردّ موارد نادرست و سپس رها كردن آن موضوع.
توصيه كوچكي كه ابن كثير در پايان دارد، بسيار مهم است و آن اين است كه: هرچه مشاجره و منازعه كمتر باشد، انسان به ندرت به دنبال مسائل بي‏فايده مي‏رود و خود را به آن مشغول مي‏سازد، مگر آن كه آن امور، اهميت بيشتري داشته باشد.53 ابن كثير با يادآوري اين مطلب كه هيچ بخشي از اين رويه را نبايد كنار گذاشت ـ بويژه رويه داوري درباره درستي يا نادرستي ديدگاههاي متضادـ اين بحث را به پايان مي‏برد. مسؤوليتي كه يك مفسّر براي گسترش و اشاعه حقيقت بر عهده مي‏گيرد، مسؤوليتي سنگين است.
ابن كثير در بازگشت به بررسي روش‏شناسي مرحله‏ايِ تفسيري‏اش، به چهارمين و آخرين مرحله اشاره مي‏كند كه تمسّك به سخنان تابعين است. مهمترين فردي كه او نام مي‏برد، «مجاهد بن جبر» (104/722) شاگرد «ابن عباس» مي‏باشد. او توضيح مي‏دهد كه اين مرحله بر مفسّران قرآن الزامي نيست، بلكه صرفا برخي از آنان از آن تبعيت مي‏كنند.54 از آن گذشته، سخنان تابعين اگر با يكديگر متعارض باشد، از اعتبار برخوردار نخواهد بود. به تعبير ديگر، اگر آنها اختلاف داشته باشند، سخن برخي از آنها بر گفتار برخي ديگر يا كساني كه بعد از آنها مي‏آيند، آمريت ندارد.55
مؤلّفه آخري كه در اين پيش‏درآمد تفسيري مورد بحث قرار گرفته، انتقاد شديد وي از تفسير به رأي است. آنچه با استفاده از رواياتي كه ابن كثير در اين زمينه ارائه كرده، تحت اين عنوان مردود شمرده شده است، اقدام غير مسؤولانه ايشان به تفسير چيزي است كه از آن آگاهي ندارد.56 از سوي ديگر، او به جِد اظهار مي‏دارد كه توقف، شايسته يا حتي مجاز نيست، بلكه در هر صورت بايد پاسخي ارائه داد. همه موظفند دانش خود را در اختيار جويندگان آن قرار دهند. امتناع از اين امر، در واقع شايسته ملامت است.57
اما ابن كثير و طبري هر دو اعتراف دارند كه دانش بشري محدود است. ديدگاههاي نهايي ابن كثير در اين بخش مقدماتي بر دسته‏بنديهاي مختلفي كه طبري در صفحات آغازين تفسيرش از قرآن مورد بحث قرار داد، متمركز مي‏باشد. ابن كثير همانند بحث قبلي، به صراحت اذعان مي‏دارد كه تفسير برخي آيات را بايد تنها به خداوند واگذار كرد.
از نگاه ابن كثير، بيان قرآن در آيه هفتم سوره آل عمران از آيات محكم و متشابه، بيشتر تحليلي از علل و معلولهاي به عمد و به غير عمدِ تفسيرِ غلط مي‏باشد تا به كارگيري آن در دسته‏بندي‏اي تفسيري.
اين ايده حتي در اظهارات كوتاهي كه او در آغاز تفسير اين آيه دارد، نمود پيدا كرده است. [ او مي‏گويد] آيات محكم به عنوان آيات بيّن و واضح توصيف مي‏شود، به طوري كه هيچ ابهامي در معناي آنها براي كسي وجود ندارد.58 برعكس، آيات متشابه آياتي است كه در معناي آنها از حيث دلالت براي برخي افراد يا بيشتر آنان ابهام وجود دارد.59 با توجه به اين تفاوت، تنها گزينه تفسيري ـ آن گونه كه ابن كثير به وضوح بيان مي‏كندـ برگرداندن آيات متشابه به آيات محكم است.
همان طور كه انتظار مي‏رود، ابن كثير احاديث زيادي را نقل مي‏كند ـ بسياري از آنها در تفسير طبري نيز وجود داردـ كه در صدد تعريف اين دو دسته است.60 در يكي از آن روايات به نقل از «سعيد بن جبير» آمده است كه تسميه آيات محكم به عنوان «ام الكتاب» بدان جهت است كه آن آيات در تمام كتابهاي مقدس وجود دارد. ابن كثير بعد از نقل اين روايت مي‏افزايد: «مقاتل بن حيان» (150/797) گفته است: معناي اين روايت آن است كه در هيچ ديني كسي پيدا نمي‏شود كه آيات محكم را قبول نداشته باشد.61 ايده ابن كثير درباره اين نوع تفسيرهاي مختلف، موافق ايده طبري است.
اما فهم ابن كثير از فرازهاي بعدي اين آيه، بينشهايي را ارائه مي‏دهد كه از مفسّران پيشين اخذ نشده است. انحراف (زيغ) كه برخي افراد متهم بدان مي‏باشند، دقيقا به خاطر تفسيري انحرافي است كه آنها از قرآن دارند. نه‏تنها اين انحراف شامل پيروي از متشابه ـ در صورتي كه متشابه به محكم برگردانده نشودـ مي‏گردد، بلكه در برخي موارد، دستكاري در معناي درست به‏منظور تطبيق دادن آن بر مقاصد نادرست خودشان مي‏باشد.62 نمونه‏اي كه ابن كثير براي اين نوع تفسير به رأي ارائه مي‏كند، مربوط به افرادي است كه براي الوهيت عيسي عليه‏السلام به اصطلاحاتي كه در قرآن درباره وي آمده است (كلام خدا، روح خدا) استدلال مي‏كنند و قسمتهاي ديگر قرآن (مانند آيه 59 سوره آل عمران) كه به صراحت بر انسان بودن وي تأكيد دارد را ناديده مي‏گيرند.63
تكرار واژه تأويل در اين آيه به ابن كثير اين فرصت را مي‏دهد كه درباره پيامدهاي تحريف در تفسير، اظهار نظر دقيقتري كند. تعبير وي از اين ملامت (ابتغاء تأويله) مشابه تعبير قرآن است. وجه مصدري واژه «تأويل» به معناي تغيير و اصلاح است. نتايج چنين كاري ـ همان‏طور كه مورد تأييد احاديث زيادي است كه ابن كثير نقل مي‏كندـ منازعات و اختلافات غير قابل اجتناب است.
نمونه وي براي اختلافي كه در زمينه تفسير پديد آمده است، جريان خوارج است؛ زيرا به گفته ابن كثير، شروع بدعت در اسلام با فتنه خوارج اتفاق افتاد.64 اين مفسّر به عنوان چاره‏انديشي، حديث نبوي شاذي را نقل مي‏كند كه اين توصيف گمراه‏كننده و نسنجيده از تأويل را تقويت مي‏كند و آن حديث چنين است: «در ميان امت من كساني هستند كه قرآن را تلاوت مي‏كنند، آن را مانند مشتي خرماي نامرغوب به كناري مي‏اندازند»؛ يعني قرآن را بر خلاف آن روشي كه بايد تفسير شود، تفسير مي‏كنند.65
در عين حال، نسبت به بررسي واژه «تأويل» اختلاف بسيار جزئي در برداشت ابن كثير از رابطه كلمه‏هاي «اللّه‏» و «الراسخون» به چشم مي‏خورد. همان‏طور كه هنگام بررسي ديدگاه طبري نسبت به اين بخش از آيه خاطرنشان شد، ممكن است اين دو واژه، هر دو فاعل جمله قبلي باشد و احتمال دارد فاعلهاي جداگانه‏اي باشند؛ بدين‏گونه كه «اللّه‏» فاعل فراز قبلي باشد و «الراسخون» فاعل فراز بعدي. آنچه تحليل ابن كثير را درباره اين مسأله تفسيري برجسته مي‏كند، شيوه‏اي است كه او اين دو احتمال را به دو معناي واژه تأويل پيوند مي‏دهد. اگر تأويل به معناي شناخت حقايق و كنه آنها (حقائق الامور و كنهها)66 باشد، قهرا واژه «اللّه‏» تنها فاعل براي اين فراز مي‏باشد (هيچ كس جز خدا تفسير آن را نمي‏داند). ولي اگر تأويل به معناي عمل تفسيري و مترادف واژه‏هاي «تفسير»، «بيان» و «تعبير» باشد، طبعا كلمه «اللّه‏» و «الراسخون» هر دو فاعل فرازي كه نقل شد، خواهد بود.67 ابن كثير مي‏گويد اين معناي دوم قابل قبول است؛ هرچند كه دانش آنان در حدي نيست كه به حقايق اشيا آگاه باشند، ولي عالم به آنچه مخاطب آن مي‏باشند، هستند.
اين مفسر سپس بحث خود را در باب مسائل تفسيري ـ كه اين آيه مطرح مي‏كندـ با بياني كه منعكس‏كننده سخن وي در مقدمه تفسيرش مي‏باشد ـ كه عبارت است از يكپارچگي قرآن ـ به پايان مي‏برد. بر اساس آنچه خداوند از قول راسخون نقل مي‏كند كه مي‏گويند: «ما به متشابه ايمان داريم، همه از طرف پروردگار ماست»، ابن كثير مجددا راستي و درستي تمام آيات محكم و متشابه را تصديق مي‏كند. بدين معني كه هر كدام از آيات محكم و متشابه، مؤيد و گواه ديگري است؛ زيرا تمام قرآن از طرف خداست و هرچه از جانب خدا باشد، اختلاف و تضادي در آن نيست.68
ويژگيهاي راسخون در علم كه چنين تأييدي را به همراه دارند، در حديثي از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم برشمرده شده است. اين توصيف مي‏تواند به عنوان شرايط معنوي لازم براي يك مفسر قرآن به شمار آيد: «كسي كه با دست راستش كار خير انجام مي‏دهد، و زبانش جز حق بيان نمي‏كند و قلبش سالم است و كسي كه شكم و شهوتش را حفظ مي‏كند، در زمره راسخين در علم قرار دارد».69
ترديدي نيست كه ميان طبري و ابن كثير در زمينه تفسير، ارتباط زيادي وجود دارد. كتابهاي تفسيري آن دو از جمله عالي‏ترين تفاسير روايي به شمار مي‏آيد. اتكاي زياد بر مطالب سنتي از ويژگيهاي اين نوع كار تفسيري است كه تفسير طبري و ابن كثير، هر دو كاملاً در اين ويژگي شريك مي‏باشند. همچنين هر دوي آنان علاقه خاصي به مسائل نظم و ترتيب دارند.
ولي در بررسي آثار آنان به منظور آگاهي از تأملات تفسيري، تفاوتهاي نسبتا مهمي ممكن است به دست آيد. اين تفاوتها، هم در برداشت مستقيم از مسائل موجود در مقدمه كتابهايشان به چشم مي‏خورد و هم در بحث بسيار اشاره‏اي كه از تلقي آنها درباره آيه هفتم سوره آل عمران جمع‏آوري شده، مشاهده مي‏شود.
مي‏توان ادعا كرد كه طبري نخستين قدم لازم در پيشبرد دانش تفسير را كه از انسجام برخوردار است، برمي‏دارد. او وجود تنوع موضوعات را در مجموعه قرآن به رسميت مي‏شناسد و اصل سازمان‏دهنده‏اي را براي آن قرار مي‏دهد. اين اصلِ سازمان‏دهنده، شكل نظامهاي دسته‏بندي را به خود مي‏گيرد. او در وهله نخست كه مربوط به مقدمه وي مي‏باشد، دسته‏بندي‏اش را از خارج اتخاذ مي‏كند. آيات قرآني از لحاظ تئوريك بر اساس [ برداشت] احتمالي مفسران ـ نه بالقوه ـ دسته‏بندي مي‏شود. برعكس، تعريفي كه آيه هفتم سوره آل عمران از متون قرآني به عنوان آيات محكم يا متشابه ارائه مي‏دهد، از درون گرفته شده است. در اين جا خود متون، بيشتر مورد بحث مي‏باشد تا تواناييهاي تفسيري دريافت‏كنندگان آن.
از سوي ديگر، رهيافت ابن كثير ـ به صورتي بسيار آگاهانه ـ روش‏شناسانه است. پرسش دقيقي كه او به وسيله آن به معرفي پژوهش هرمنوتيكي خود مي‏پردازد، حاكي از همين امر است. جالبتر آن است كه او علاوه بر توجه كامل به دسته‏بندي، بر رويّه تأكيد دارد. او شروع به بيان مراحلي مي‏كند كه با آن بتوان به تفسيري مناسب دست يافت. علاوه بر آن، وي به كاربرد احتمالي منابع اسلامي فوق‏العاده و روشهايي كه به آن وسيله بتوان اعتبار آنها را مورد ارزيابي قرار داد، تمايل دارد. دقّتي كه او در تمايز كار تفسيري مفيد از غير مفيد به كار مي‏برد، به همان ميزان مورد توجه است. او در اين جا مجددا بر پايه نمونه‏اي قرآني، رويه بعدي را كه بايد دنبال شود، مشخص مي‏سازد.
اين دغدغه خاطر نسبت به روش تفسيري نيز تحليل ابن كثير از آيه هفتم سوره آل عمران را مشخص مي‏كند. ولي پيامد منفي كاربرد نادرست چنين رويه‏اي در اين جا دغدغه اساسي است. ناديده گرفتن دسته‏بندي آيات به محكم و متشابه يا تحريف عمدي تفسيرهاي آنها هر دو نمونه‏هايي از دانش تفسيري را ارائه مي‏كند كه نادرست است. همين‏طور، روشي كه فهم متغير اين مفسر از واژه «تأويل» پديد مي‏آورد، براي هر دو دلالت ضمني منفي و مثبت، مناسب مي‏باشد. اين گستره از اصلاح گمراه‏كننده متن، به علم نامتناهي خداوند سرايت مي‏كند.
ظاهرا، اين دغدغه بسيار آگاهانه نسبت به روش‏شناسي، ابن كثير را نيز متوجه خطرات ناآگاهي روش‏شناسانه تخريب عمدي معنايي مي‏كند. ديدگاه خود وي درباره هرمنوتيكس هنگامي كه در مقابل توصيف پيامدهاي خطرناكِ بسيار دقيقِ كاربرد غلط چنين تكنيكهايي به طور كامل ترسيم مي‏گردد، دقت و ويژگي خاصي را ارائه مي‏دهد.

پاورقيها:

1. Hermeneutics.
2. Henry George Liddell and Robert Scott, Comp., A Greek - English Lexicon, rev.edn, ed., Henry Stuart Jones (Oxford, n.d.), i.690.
3. Gerhard Ebeling.
4. G. Ebeling, Hermeneutik, Die Religion in Geschichte und Gegenwart (Tubingen, 1959), ii.243.
5. Exegesis.
6. معناي عامتر اين كلمه (كه غالبا در شكل مفرد «هرمنوتيك» به‏كار مي‏رود) ارتباط روشني با انديشه متفكران قرن بيستم؛ مانند Dilthey" "Wilhelm، Gadamer" "Hans-George و Ricoeur" "Paulدارد. براي آشنايي مختصر با تاريخچه مباحث كلامي، رجوع كنيد به آثار «جيمز. ام. رابينسون» با عنوان Hermeneutic since Barth و مقدمه كتاب New Frontiers in Theologyاثر «جيمز. ام. رابينسون» و «جان. بي. كاب» با عنوان «هرمنوتيك جديد» (New york, 1964)، ص1ـ77.
7. طبري استعداد فوق‏العاده عقلاني خود را در زمينه حفظ قرآن در آن زمان به افتخار مسلمان بودنش در اوان جواني (هفت سالگي) به منصه ظهور رساند؛ ر.ك: ياقوت بن عبداللّه‏ الحموي الرومي، ارشاد الاريب الي معرفة الاديب، D.S. Margoliouth, ed. (cairo, 1925)، vi.A29-30.
8. محمد بن علي بن احمد الداوودي، طبقات المفسرين، ج2، ص107ـ 108 (ed. cairo, 1392/1972)
9. همان، ص109؛ محمد السباق، لمحات في علوم القرآن و اتجاهات التفسير، بيروت، 1974، ص185.
10. با مطالعه دقيق جديدترين نسخه (و در عين حال ناتمام) اين تفسير، مي‏توان به ايده‏هايي در باب اهميت اين تأليف دست يافت. ناشر اين نسخه، احاديثي را كه طبري در آن تفسير آورده، به صورت متوالي ذكر مي‏كند. اين نسخه، از تفسير آيه 25 سوره 14 قرآن جلوتر نمي‏رود، ولي شمارگان حديث به 20787 عدد مي‏رسد.
11. تنها كار مبسوطي كه به زبانهاي غربي به مقدمه تفسير طبري پرداخته، مقاله‏اي است كه بيش از صد سال قبل، توسط "O.Loth" به نام "Tabari's Koran Kommentar" به چاپ رسيده است. (ZDMG 35 (1881), 588-628)
12. Abu Jafar Muhammad ibn Jarir al-Tabari, Jomi al-bayan an tawil ay al-Quran, Mahmud Muhammad Shakir and Ahmad Muhammad Shakir, eds. (cairo, 1374/1954), i.73f.
13. همان، ص74.
14. همان.
15. همان.
16. همان، ج13، ص298ـ301؛ تفسير طبري از آيه 187 سوره هفتم، با توضيحي درباره فرازهاي پاياني آيه كه مي‏فرمايد: «يسئلونك كأنّك حفيّ عنها قل إنّما علمها عنداللّه‏ و لكنّ أكثر الناس لايعلمون» خاتمه مي‏يابد. به نظر طبري، چيزي را كه اكثر مردم از آن اطلاع ندارند ـ همان طور كه ممكن است تصور شودـ زمان برپايي قيامت نيست، بلكه آنان از اين حقيقت آگاهي ندارند كه تنها خداوند است كه آگاه بدان مي‏باشد (همان، ص301).
17. همان، ج1، ص75.
18. همان.
19. همان.
20. همان.
21. همان؛ طبري نسبت به كلمه «اصلاح» به جاي آوردن مترادف آن، با تكرار همان واژه، مصادره به مطلوب مي‏كند. ولي استشهاد او به آيه 11 و 12 سوره بقره، بسيار بجاست؛ چرا كه معنايي را ذكر مي‏كند كه كاملاً معكوس است.
22. همان، ص75ـ 76.
23. همان، ج6، ص170؛ ر.ك: (QS, and in Daud Rahbar, God of Justice: A Study in the Ethical Doctorine of the Quran (Leiden, 1960)) مبحث مربوط به آيه هفتم از سوره سوم قرآن.
24. جامع البيان، ج6، ص170.
25. همان، ص173.
26. همان، ص174.
27. اين دو دسته از آيات، برخي اصول بنيادي اخلاق اسلامي را مانند نگه داشتن حرمت خدا (پرستش)، احترام به والدين، مراقبت از بچه‏ها و محافظت از اموال ايتام فهرست مي‏كند.
28. همان، ص176ـ177.
29. همان، ص177.
30. همان، ص178.
31. همان، ص179ـ180؛ براي آشنايي مختصر با تحقيقي درباره حروف رمزي قرآن و كمك به اين بحث مي‏توانيد به قسمتي به همين نام در مقاله "Alford welch" با عنوان "al-kuran" مراجعه كنيد. (EI2v.412-414)
32. جامع البيان، ج6، ص180.
33. همان، ص181.
34. همان، ص181ـ182.
35. همان، ص182.
36. همان، ص185.
37. همان، ص197ـ 198؛ احتمالاً منظور طبري، يهوديها، مسيحيها، مجوسيها، صائبيها يا هاروديها، قَدَريها يا جهميهاست.
38. همان، ص201ـ204؛ بسياري از احاديثي كه طبري ذكر مي‏كند و دليل بر وجود تفسيري ديگر مي‏باشد، از طريق مجاهد نقل شده است.
39. عبدالحي بن العماد، شذرات الذهب في اخبار من ذهب، ج6، ص231 (cairo, 1350/1939).
40. او فقه را نزد اشخاص ديگري همچون «برهان‏الدين فزاري» (729/1329) كه از فقهاي بزرگ شافعي بود، فراگرفت و زير نظر «حافظ جمال‏الدين المزّي» (742/1340) فراگيري احاديث را تقويت كرد. (او با دختر وي نيز ازدواج كرد.) ر.ك: الداوودي، همان، ج1، ص110؛ (Henri Laoust, Ibn Kathir, historicn, Arabica 2 (1955), 43-4)
41. الداوودي، همان، ص111.
42. شذرات الذهب، ج6، ص232؛ الداوودي، همان، ج1، ص111.
43. عبداللّه‏ محمود شحاته، تاريخ القرآن و التفسير، ص176 (cairo, 1392/1972).
44. همان.
45. همان.
46. همان.
47. همان.
48. همان، ج1، ص7ـ 8؛ ابن كثير مدعي است كه بايد توجه داشت كه ابن عباس سي و شش سال بيش از ابن مسعود عمر كرده است؛ بنابراين، تصور كنيد كه چه نوع دانشي پس از ابن مسعود بدست آورده است.
49. همان.
50. همان.
51. همان.
52. همان؛ از نمونه‏هايي كه ابن كثير ذكر مي‏كند، منازعات بر سر اسامي اصحاب كهف، رنگ سگ آنها، نوع چوب عصاي موسي و نوع درختي كه خداوند از طريق آن با موسي سخن گفت، مي‏باشد.
53. همان، ج1، ص9.
54. همان.
55. همان، ص10.
56. همان، ص10ـ12.
57. همان، ص12؛ دليلي كه ابن كثير بر اين دستور از قرآن ارائه مي‏دهد، آيه 187 سوره آل عمران مي‏باشد كه مشتمل بر اين فراز است كه مي‏فرمايد: «لتبيّننّه للنّاس و لاتكتمونه».
58. همان، ج2، ص5.
59. همان.
60. همان؛ او مفاد روايتي را كه از ابن عباس نقل شده و آيات محكم را به دو دسته تقسيم مي‏كند، در آيات 151ـ153 از سوره ششم و آيات 23ـ 39 از سوره هفدهم به چشم مي‏خورد. اين ايده‏ها مستند به «مقاتل بن سليمان» (150/767) نيز مي‏باشد؛ ر.ك: (Q.S 149; GAS 1.36-7.)
61. Ibn Kathir, ii,5.
62. Ibn Kathir, ii,6.
63. همان.
64. همان، ص8.
65. همان.
66. همان، ص9.
67. همان، ص9 ـ10.
68. همان، ص10.
69. همان.

مقالات مشابه

فلسفه تفسیر قرآن کریم

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهمحمدعلی رضایی اصفهانی, محمد امینی تهرانی

تحلیل آیات مربوط به جامعیّت قرآن مجید

نام نشریهسراج منیر

نام نویسندهقاسم فائز, عماد صادقی, ابوالفضل نوروزی

مباني و اركان جامعيت قرآن در انديشه امام خميني رحمه الله

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمحمدتقی دیاری بیدگلی, سیدمحمدتقی موسوی کراماتی

بررسی تطبیقی نظریه جامعیت قرآن از منظر تفسیر المیزان

نام نشریهپژوهش های نفسیر تطبیقی

نام نویسندهعلی ‏احمد‌ناصح, فرزاد اسفندیاری

بازخوانی نسبت بين جهاني و جاودانه بودن قرآن با جامعيت آن از منظر علامه طباطبايي

نام نشریهاندیشه نوین دینی

نام نویسندهعلی نصیری, رحمت‌الله عبدالله‌زاده آرانی, سیدمصطفی مناقب

بررسی دلالت عبارت«تبیان کل شیء» بر جامعیت قرآن

نام نشریهآموزه های قرآنی

نام نویسندهمحمدابراهیم روشن‌ضمیر