درآمدى بر بحث سوگند در قرآن

پدیدآورحسن خرقانی

نشریهفصلنامه الهیات و حقوق

شماره نشریه1

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیمنسوخ

share 3268 بازدید
درآمدى بر بحث سوگند در قرآن

حسن خرقانى

سلسله مباحث علوم قرآن عهده‏دار شناسايى اين كتاب الهى است و به مطالعه و بررسى ابعاد مختلف آن مى‏پردازد. از جمله اين مباحث، بحث از قَسمها و سوگندهاى قرآن كريم است كه داراى شاخه‏ها و مسائل چندى است و شناسايى جنبه‏هاى گونه‏گون آن پژوهشى همه‏جانبه را مى‏طلبد.
با رهيافت به عرصه اين مبحث و دريافت معالم آن، كليد فهم بسيارى از آيات قرآن در اختيار ما قرار مى‏گيرد و بينشى جامع‏نگر در كاربرد اين اسلوب در قرآن برايمان فراهم مى‏آيد كه در پرتو آن، فزون بر فهم تفسير بخشى از آيات اين كتاب كريم، توان پاسخگويى به پرسشهايى كه درباره اقسام قرآن قابل طرح است، ايجاد خواهد شد.
نگارنده بر آن است كه به يارى خدا در گفتارهايى چند، نتيجه جست‏وجو و درنگ خويش را عرضه دارد، گفتارهايى كه از سويى جدا و از سوى ديگر قطعه‏هايى از يك مجموعه است. اينك در نخستين بخش از آن، مقدمه‏اى براى ورود به بحث سوگند در قرآن ارائه مى‏گردد:

پيشينه‏اى از سوگند

پيشينه سوگند به پيش از پا نهادن انسان به پهنه اين جهان خاكى بازمى‏گردد، آن‏جا كه شيطان او را فريفته سوگند دروغ خود ساخت تا به او بباوراند كه خيرخواه اوست:
«فوسوس لهما الشيطان ليبدى لهما ما وورى عنهما من سوآتهما و قال ما نهاكما ربّكما عن هذه الشّجرة إلاّ أن تكونا ملكين او تكونا من الخالدين. و قاسمهما إنّى لكما لمن النّاصحين»(1)(اعراف/ 21-20)
اين سوگند تا پس از حيات دنيوى نيز ادامه دارد و جالب آن كه انسان اغوا شده شيطان خود در قيامت نيز با سوگند دروغ قصد فريب دادگاه الهى را دارد و انسان مشرك، راه نجات خود را در سوگند جست‏وجو مى‏كند:
«و يوم نحشرهم جميعا ثمّ نقول للّذين أشركوا أين شركاءكم الذين كنتم تزعمون. ثمّ لم‏تكن فتنتهم إلاّ ان قالوا و اللّه‏ ربِّنا ما كنّا مشركين»(2)(انعام/ 23-22)
تصويرى كه اين دو آيه از وجود سوگند در مبدأ و منتهاى حيات انسان و آن جامعه كوچكى كه اعضاى آن آدم، حوا و شيطان بودند، به نمايش مى‏گذارد، نشاندهنده آن است كه سوگند راهى مهم براى ايجاد اطمينان و جلب اعتماد ديگران در روابط انسانى است و با واسطه قراردادن موجودى مقدس و مورد احترام مى‏توان راستى و درستى گفته خويش را تأكيد كرد و بر پايدارى به وعده‏اى كه داده مى‏شود اطمينان بخشيد.
قرآن كريم سوگندهاى ديگرى از گذشته‏هاى دور و نزديك زندگى انسانها را نيز براى ما حكايت مى‏كند كه گستره كاربردى آن را نشان مى‏دهد: آن‏گونه كه قرآن كريم حكايت مى‏كند حضرت ابراهيم عليه‏السلام پدر اديان توحيدى چنين سوگند ياد مى‏كند:
«و تأللّه‏ لأكيدنّ أصنامكم بعد أن تولّوا مدبرين»(3)(انبياء/ 57)
پيش از ابراهيم نيز گروهى از قوم صالح، زمانى كه مى‏خواهند با يكديگر هم‏سوگند شوند كه پيامبر خدا را همراه با خانواده‏اش شبانه از ميان بردارند، باز به «اللّه‏» قسم مى‏خورند:
«قالوا تقاسموا باللّه‏ لنبيّتنّه و أهله ثمّ نقولنّ لوليّه ما شهدنا مهلك أهله و إنّا لصادقون»(4)(نمل/ 49)
قرآن حتى از مشركان نيز حكايت مى‏كند كه به «اللّه‏» سوگند ياد كردند كه اگر نشانه‏اى بر درستى دعوت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم برايشان بيايد، ايمان آورند:
«و أقسموا باللّه‏ جهد أيمانهم لئن جاءتهم آية ليؤمننّ بها»(5)(انعام/ 109)
از آيات كريمه ياد شده دو نكته به دست مى‏آيد:
1 سوگند شيوه‏اى است كه از گذشته‏هاى دور در ميان انسانها جريان دارد و امتهاى گوناگون آن را به كار مى‏برده‏اند.
2 سوگند به «اللّه‏» به عنوان مقدسترين موجود رواج داشته است و اين نشان مى‏دهد كه پذيرش خداى يكتا در سرآغاز دفتر زندگى انسان ثبت بود؛ از اين رو الهه‏ها و امور مقدس ديگر پديده دومى بودند كه پا به عرصه زندگى بشر نهادند و سوگند به آنها نيز به ميان آمد.
از جمله اقوامى كه قسم در ميان آنان شايع بوده قوم عرب است كه قرآن كريم به زبان آنان فرود آمد. سوگند در ميان اعراب اسلوبهاى گوناگونى داشته است و واژگان چندى براى آن نهاده‏اند. گفتارى كه ياد مى‏شود حكايتگر اين شيوه‏هاست و نگارنده آن پس از آن كه فراگير بودن اسلوب سوگند در ميان تمامى انسانها را يادآور مى‏شود، نمودهاى گوناگون قسم در زبان عربى را برمى‏شمرد:
«اسلوب قسم در قرآن و ديگر كتب آسمانى منحصر نيست، بلكه اين شيوه در ميان تمامى افراد بشر؛ مسلمان و غير مسلمان، در جاهليت و در اسلام، نزد عرب و غير عرب، گستره دارد.
طبيعت و سرشت انسان در هر زمان و هر مكان اقتضا مى‏كند كه خبرى كه مى‏شنود يا وعده‏اى كه به وقوع مى‏پيوندد مورد تأكيد قرار گيرد. آدمى ميل دارد از كلام گوينده‏اى كه براى او سخن مى‏گويد اطمينان يابد و خود نيز به شنونده خويش اطمينان بخشد و اين مسأله در ميان بشر شايع است؛ خواه فرد باشد يا گروه، بويژه در امور مهم؛ مانند پيمان ميان گروهها با يكديگر يا ميان حاكم و مردم يا ميان افراد مردم، تا نسبت به يكديگر اطمينان پيدا كرده، موافق از مخالف و دوست از دشمن را بازشناسند.
اين نياز به تأكيد و اطمينان، مردم را به ايجاد قسم فراخواند، به صورتى كه از آن با نهادن دست راست در دست راست يكديگر تعبير كردند و اين كار آن‏گونه كه به نظر مى‏رسد ريشه كلمه «يمين» است.
گاه اين امر را با برگرفتن عطر و تقسيم آن ميان يكديگر و ماليدن بر دستشان بيان مى‏كردند؛ چنانچه در جاهليت مرسوم بود.
گاه با گره زدن ريسمان خود به ريسمان ديگرى از همپيمانان او مى‏شدند، تا اين كه «حبل» و ريسمان نام براى پيمان ذمّه و همجوارى قرار گرفت؛ همان‏گونه كه در قرآن كريم آمده است:
«إلاّ بحبل من اللّه‏ و حبل من الناس» (آل عمران/ 112)
گاه برخى لذايذ را مانند: شرب خمر، استعمال بوى خوش و كوتاه كردن مو، بر خود حرام مى‏كردند تا زمانى كه به مقصود خود برسند. اين نذر نيز گونه‏اى قسم است.
گاه بدون آن كه شرط كنند چيزى را ترك مى‏كردند و اين كار را «أليّة» ناميدند؛ همچنان كه قرآن مى‏گويد:
«للّذين يؤلون من نساءهم تربّص أربعة أشهر» (بقره/ 226)
سپس كاربرد اين ماده گسترش يافت و «آليتُ» به معناى أقسمت شد. گاه «لام تأكيد» را دليل بر قسم قرار مى‏دادند و وقتى كسى مى‏گفت: «لأفعلَنّ» مقصودش اين بود كه «واللّه‏ لأفعلنّ» و از اين‏گونه است آيه: «لأملأن جهنّم»(اعراف/ 18)
گاه كلمه «أقسمت» را به كار مى‏بردند و قصدشان از آن تأكيد بود. ريشه اين ماده از «قَسَم الشى‏ء و قسَّمه» به معناى قطع كردن است، و قطع در نفى شك و شبهه و گفتار قاطعى كه ميان حق و ناحق را جدا مى‏كند به كار مى‏رود. گاه كلمه «حَلِف» را به كار مى‏بردند كه معنايش برندگى و تيزى و شبيه كلمه قسم بود. گفته مى‏شود: «سنان حليف»؛ يعنى شمشير برنده و «لسان حليف»؛ يعنى زبان تيز.
يا گاه براى قسم خوردن و تأكيد كردن از لفظ «اشهد» تعبير مى‏آوردند، و اين كلمه در قرآن كريم در گونه‏اى قسم آمده است:
«اذا جاءك المُنافقون قالوا نشهد إنّك لرسول اللّه‏ و اللّه‏ يعلم إنّك لرسوله و اللّه‏ يشهد إنّ المنافقين لكاذبون» (منافقون/ 1) خداوند شهادت آنان را سوگند ناميد.(6)
بنابراين براى قسم يك لفظ و يك شيوه وجود ندارد، بلكه اسلوبهاى گوناگون و راههاى متفاوت و واژگان چندى وجود دارد.»(7)
در زبان پارسى نيز سوگند از لفظ مركب «سَوكنتَ وَنْتَ» اوستايى به معناى داراى گوگرد يا گوگردمند است كه تطور يافته و قسمت دوم آن: ونتَ از آخر آن افتاده و در قسمت نخست كاف به گاف و تا به دال بدل شده است.
اين امر حكايتگر آن است كه در دوران قديم هنگام قضاوت و داورى آب آميخته به گوگرد به كار مى‏رفته است، بدين‏ترتيب كه اين‏گونه آب را به متهم مى‏نوشانيدند و از دفع شدن يا در شكم ماندن آن بى‏تقصيرى يا مقصر بودن او معلوم مى‏شده است. استعمال فعل «خوردن» با سوگند يادگار همين مفهوم است. بعدها سوگند مفهوم اصلى خود را از دست داد و به معناى قسم عربى به كار رفت.(8) بدين‏ترتيب كلمه سوگند نمودار يكى از ورهاى معمول در ايران باستان است كه در محاكمات مشكوك كاربرد داشته است. در گذشته عمل سوگند دادن و سوگند خوردن را كه در حضور موبدان انجام مى‏گرفته است، وَرْ مى‏گفته‏اند. در نوشته‏هاى پهلوى چند نوبت سوگند مترادف وَرْ به كار رفته است وَرْ در ايران و اُردال در اروپا انواع و اقسامى داشته است؛ مانند آن كه متهم دست خود را مدتى در آتش نگه مى‏داشت و يا با لباس اندوده به قير يا موم از ميان آتش مى‏گذشت، در صورتى بى‏گناه محسوب مى‏شد كه بدو آسيب نرسد. به اين نوع وَرْگرم مى‏گفتند، وَرْسرد نيز وجود داشته است؛ مثل آن كه دست چپ مدّعى عليه را به پاى راستش مى‏بستند و سپس او را در آب مى‏افكندند، در صورتى كه بر روى آب مى‏ماند مقصّر و محكوم شناخته مى‏شد؛ زيرا اعتقاد داشتند آب پاك متّهم را نمى‏پذيرد.(9)
بعدها بر اثر گذشت زمان و تحوّلات و تطوّرات تاريخى و پيشرفت زبان و ادب فارسى سوگند نيز از صورت ساده واوليه خود به در آمد و راه دگرگونى و ترقّى پيمود و به صور و انواع گوناگون نمودار گشت.(10)
به هر حال جداى از پيشينه قسم و انواعى كه در آن ياد شد، اكنون قسم و سوگند مفهومى مشخص دارد و يك عمل گفتارى است كه البته گاه ممكن است با امورى همچون بالا بردن دست يا نهادن آن به مورد قسم همراه باشد و در بخشى كه پيش رو داريد به شناسايى آن خواهيم پرداخت.

ماهيت سوگند

اين نكته روشن است كه سوگند يكى از شيوه‏هاى تأكيد و استوارسازى سخن است، همان‏گونه كه از ديد دستور زبانى به اين بعد آن نگريسته مى‏شود. بدرالدين زركشى در مفصلترين نوع از كتاب البرهان فى علوم القرآن كه «اساليب القرآن و فنونه البليغة» نام دارد، يكى از اسلوبهاى تأكيد را سوگند ياد مى‏كند و در آغاز آن مى‏نويسد:
«سوگند در نزد نحويان جمله‏اى است كه با آن خبر مورد تأكيد قرار مى‏گيرد. حتى آنها گفتار خداوند متعال: «و اللّه‏ يشهد إنّ المنافقين لكاذبون»(منافقون/ 1) را سوگند شمرده‏اند؛ گرچه در آن اِخبار از گواهى دادن خداوند بر كذب منافقان است؛ امّا چون براى تأكيد خبر آمده، قسم ناميده شده است»(11).
اين بيان كه در بسيارى ديگر از كتابها آمده است، نمى‏تواند بازگوكننده ماهيت و مفهوم سوگند باشد. تنها تعريفى به ويژگى و فايده آن است كه تأكيد باشد و در نزد نحويان ملاك و معيار تشخيص سوگند قرار گرفته است.
سخن در اين است كه سوگند چه عملى انجام مى‏دهد و چه فرايندى در آن رخ مى‏دهد كه موجب تأكيد كلام مى‏شود و همچنان كه امورى مانند: عهد و پيمان، شهادت و گواهى دادن، و نذر هر كدام داراى ماهيت و وجه تمايزى هستند كه آنان را از يكديگر جدا مى‏كند، حقيقت سوگند چيست و وجه تمايز آن با ديگر امور كدام است؟
اين مسأله را علامه طباطبائى بخوبى تشريح كرده، در اين باره مى‏نويسد:
«سوگند آن است كه خبر يا انشا را به چيزى كه داراى شرافت و آبروست به جهت ارج و اعتبارى كه دارد پيوند داده، مقيد كنيم، به گونه‏اى كه اگر خبر درست نباشد و در انشا، امر يا نهى امتثال نشود، كرامت و شرافت آن چيز لطمه بخورد و باطل شود؛ مثلاً وقتى مى‏گوييم: به جان خودم سوگند كه زيد ايستاده است، صدق اين سخن را به شرافت زندگى و عمر خود پيوند داده‏ايم، به طورى كه اگر خبر ما دروغ باشد، عمر ما فاقد شرافت و ارزش شده است. همچنين وقتى به شخصى بگوييم: به جان خودم سوگندت مى‏دهم كه اين كار را براى من انجام ده، خواهش خود را به شرافت زندگى خود گره زده‏ايم، به گونه‏اى كه اگر آن شخص اين كار را انجام ندهد، شرافت زندگى و ارزش عمر ما را ناديده انگاشته است.»(12)
علامه پس از ذكر اين مطلب دو نكته را نتيجه مى‏گيرد:
1 سوگند بالاترين درجه تأكيد در سخن است.
2 آن چيزى كه به آن سوگند ياد مى‏شود، بايد ارجمندتر و شريفتر از آن چيزى باشد كه به خاطر آن سوگند ياد مى‏شود؛ زيرا معنى ندارد كه كلام با چيزى تأكيد شود كه شرافت و ارزشش پايينتر از آن است.
در برخى از كتب علوم قرآن در تعريف قسم اين‏گونه آمده است:
«و عرّفه العلماء: بانّه ربط النفس بالامتناع عن شى‏ء او الاقدام عليه بمعنى معظم عند الحالف حقيقة او اعتقادا.»(13)
قسم آن‏گونه كه عالمان آن را شناسانده‏اند، به معناى ايجاد رابطه ميان خوددارى كردن نفس از چيزى يا اقدام بر آن است با امرى كه در نزد سوگند يادكننده بزرگ است؛ خواه در واقع آن امر عظمت داشته باشد يا به اعتقاد وى چنين باشد.
اين تعريف گرچه از جهتى شبيه تعريف علاّمه است، امّا جامعيّت آن تعريف را ندارد، چرا كه تنها شامل عقد يمين مى‏شود كه در آن براى انجام يا عدم ارتكاب امرى در آينده سوگند ياد مى‏شود و سوگند بر وقوع يا عدم وقوع كارى در گذشته را دربرنمى‏گيرد. يمين بنا بر مفهوم ياد شده شبيه نذر و عهد است و در فقه اسلامى در رديف آن دو ياد مى‏شود و در هر سه مورد مكلّف به واسطه يكى از آنها انجام يا پرهيز از كارى را بر خود لازم مى‏كند. عهد ميثاقى است كه انسان با خداى خود مى‏بندد كه التزام به فعلى داشته باشد و صورتش اين است كه: «عاهدتُ اللّه‏ يا علىّ عهد اللّه‏.» و نذر آن است كه انسان در صورت حاصل شدن چيزى در آينده، كار نيكى را بر خود واجب مى‏كند، بدين‏گونه كه مى‏گويد: «ان كان كذا فللّه‏ِ علىّ كذا».
گاه در برخى اخبار يمين بر نذر نيز اطلاق شده است. از اين رو شهيد اول يمين و عهد را از توابع نذر مى‏شمرد.(14) اما در عين حال يمين، نذر و عهد سه مفهوم جداى از هم هستند كه گرچه در هر سه عزم و تصميم بر انجام يا ترك چيزى است، اما در سوگند اين عزم را به شى‏ء محترم و داراى شرافتى پيوند مى‏دهد و در عهد، پيمانى ميان او و خداست و در نذر انجام آن را معلّق بر حصول امرى ديگر مى‏كند و به خاطر رسيدن به هدف معينى ملتزم به انجام يا ترك كارى مى‏شود.

ساختار سوگند

سوگند از دو جمله تشكيل مى‏شود كه اين دو با همديگر تركيب و همانند يك جمله شده‏اند و مكمّل يكديگرند: جمله قسم و جمله جواب قسم. در اين ميان مقصود اصلى جمله جواب است كه جمله قسم براى تأكيد آن آمده است؛ به عنوان نمونه در آيات كريمه «يس. و القرآن الحكيم. إنّك لمن المرسلين. على صراط مستقيم»(15)(يس/ 4-1) «و القرآن الحكيم» جمله قسم و «انّك لمن المرسلين على صراط مستقيم» جمله جواب قسم است. همين‏طور در آيه كريمه «لعمرك إنّهم لفى سكرتهم يعمهون»(16)(حجر/ 72)، «لعمرك» قسم و «انّهم لفى سكرتهم يعمهون» جواب آن است.
جمله قسم گاه فعليّه است كه در اين صورت در آن سه عنصر وجود دارد: فعل قسم، مقسم به (چيزى كه به آن سوگند ياد مى‏شود) و حرفى كه معناى قسم را به مقسم‏به پيوند مى‏دهد؛ همانند نمونه نخست كه «القرآن الحكيم» مقسمٌ‏به، «و» ادات قسم و فعل قسم كه «اُقسم» باشد نيز محذوف است.
جمله قسم اسمى همانند «لعمرك» مركب از مبتدا و خبر است كه خبر آن هميشه محذوف است و اين‏گونه بوده است: «لعمرك قسمى». در اين مورد مبتدا نقش مقسم به را دارد.
در زبان عربى در سوگند از چهار ماده: قسم، حلف، ايلاء و يمين استفاده مى‏شود و باء، واو، تاء و لام ادوات و حروف سوگند هستند.
جمله جواب قسم نيز از نظر دستور زبانى داراى ويژگيهايى است كه تفصيل آن در آينده خواهد آمد. همچنين درباره عناصر ياد شده در جمله قسم و نيز امورى كه شبه سوگند نام دارند و جانشين آن مى‏شوند، به خواست خدا در آينده به تفصيل سخن خواهيم گفت.

انواع سوگندهاى قرآنى

سوگند با توجه به عناصر و ويژگيهاى حاكم بر آن گونه‏هاى چندى دارد و از اين نظر سوگندهاى قرآنى داراى انواع گوناگونى است:
الف سوگندهاى ياد شده در قرآن مجيد به اعتبار كسى كه از او سوگند صادر شده چند دسته است كه در يك تقسيم كلى به دو بخش سوگندهاى الهى و سوگندهاى غير الهى قابل تقسيم است. سوگندهاى غير الهى كه از غير خداوند صادر شده است، شامل سوگندهاى انبياء، سوگندهاى ابليس و سوگندهاى كافران و منافقان مى‏شود. سوگندهاى الهى قرآن كه در آن خود خداوند متعال قسم ياد مى‏كند داراى كميّت بيشترى است و از اهميت بالاترى نيز برخوردار است و تكيه اصلى بحث قسم متوجّه آنهاست؛ از اين رو در آثار نگاشته شده در بازه سوگند به طور معمول به سوگندهاى الهى پرداخته مى‏شود و ديگر سوگندها مورد توجه نگارندگان آنها نيست، بجز آثار اندكى كه به اين سوگندها اشاره كرده‏اند؛ همانند كتاب «القسم فى اللغة و فى القرآن» از محمدمختار سلامى. ما در آينده به خواست خدا ضمن تكيه بر سوگندهاى الهى به ديگر سوگندهاى قرآنى نيز خواهيم پرداخت.
ب آنچه به آن سوگند ياد شده است گاه خداوند يا يكى از نامها و صفات اوست؛ همانند: «فو ربّك لنسألنّهم أجمعين»(17)(حجر/ 92) و گاه پديده‏ها و آفريده‏هاى او همانند: فرشتگان، روز قيامت، شب و روز، آسمان، خورشيد و ماه و مانند آن كه در سوره‏هاى: صافات، قيامت، ليل، شمس و ديگر سوره‏هاى قرآن كريم آمده است. اين قسمها گاه مفرد است و به يك شى‏ء سوگند ياد شده و گاه متعدد، و به چندين شى‏ء سوگند ياد شده است.
ج آنچه به خاطر آن سوگند ياد شده است نيز امور گوناگونى است؛ همانند: يگانگى خدا: «إنّ إلهكم لواحد»(18)(صافّات/ 4)، حقانيت قرآن و پيامبر: «ما ضلّ صاحبكم و ما غوى. و ما ينطق عن الهوى. إن هو إلاّ وحى يوحى»(19)(نجم/ 4-2)، تحقق وعده‏هاى الهى: «إنّما توعدون لواقع»(20)(مرسلات/ 7).
اين امور گاه از سخن حذف مى‏گردد؛ مانند سوگندهاى آغاز سوره ق و فجر كه جواب سوگند در كلام نيامده است.
د گاه جمله قسم و جواب آن هر دو ذكر مى‏شود كه سوگند صريح يا مظهر نام دارد؛ مانند سوگندهاى آغاز سوره تين، عصر و بسيارى ديگر، و گاه تنها به جواب اكتفا شده و خود سوگند از كلام حذف مى‏گردد كه سوگند مضمر نام دارد؛ مانند: «لتبلونّ فى اموالكم و لتسمعنّ من الذين أوتوا الكتاب من قبلكم و من الّذين أشركوا أذىً كثيرا»(21)(آل عمران/ 186)
در اين‏گونه موارد لام (مانند لام لتبلونّ) دلالت مى‏كند كه در اين‏جا قسمى در تقدير است و گاه ممكن است معنى بر قسم محذوف دلالت كند.(22)
ه شمارى از واژگان وجود دارد كه در ظاهر بيانگر سوگندى نيستند، اما آثار و ويژگيهاى سوگند را دارند؛ از اين رو به آنها شبه سوگند اطلاق مى‏شود؛ مانند: «و إذ أخذ اللّه‏ ميثاق الذين أوتوا الكتاب لتبيّنُنَّه للنّاس و لاتكتمونه»(آل عمران/ 187)
و از منظر فقهى سوگند اقسامى دارد؛ از جمله سوگند لغو، يمين غموس، يمين عقد و مانند آن كه كتاب «جواهر الكلام» در آغاز «كتاب أيمان» به آنها اشاره مى‏كند.(23)
آنچه ياد شد و مواردى از اين دست گونه‏هاى فراوانى براى سوگند ايجاد مى‏كنند كه براى شناخت كامل سوگندهاى قرآن و ويژگيهاى آنها، لازم است مورد دقّت قرار گيرند. ما در آينده به خواست خدا به هر كدام در جاى خود خواهيم پرداخت. در بخشى كه پيش رو داريد تنها يكى از اين تقسيمات را كه جنبه مقدميت بر بحثهاى آينده دارد، با تفصيل اندكى اشاره مى‏كنيم.

انشاء سوگند و اخبار از سوگند

الف انشاء سوگند

سوگند در اصل از انشائيّات محسوب مى‏شود؛ يعنى قضيه‏اى در خارج نيست كه قسم حكايتگر وقوع يا عدم وقوع آن باشد، بلكه گوينده‏اى كه سوگند ياد مى‏كند با اين عمل مضمون سوگند را ايجاد مى‏كند و درستى و استوارى مطلبى را كه بر آن سوگند ياد مى‏كند به شرافت و ارزشمندىِ چيزى كه به آن سوگند مى‏خورد، پيوند مى‏دهد.
بنابراين گرچه ممكن است متعلق قسم و مطلبى كه گوينده بر آن سوگند ياد مى‏كند متّصف به دروغ و نااستوارى شود، امّا نفس سوگند وى امرى است كه به وجود آمده و قابل تعلّق به صدق و كذب نيست.
سوگند در عين انشائى بودن با توجه به متعلقش دو گونه مى‏شود: يمين اخبارى و يمين انشائى.(24) در يمين اخبارى قسم بر حادث شدن و وقوع امرى در گذشته، حال و يا آينده است كه سوگندخورنده براى تأكيد بر آن سوگند مى‏خورد؛ اما در يمين انشائى قسم به انجام فعلى در آينده تعلق مى‏گيرد كه سوگندخورنده به آن ملتزم مى‏شود.

ب اخبار از سوگند

گاه گوينده خود سوگندى ياد نمى‏كند، بلكه از انجام سوگندى كه ياد شده يا ياد مى‏شود، خبر مى‏دهد. بسيارى از سوگندهاى قرآن كه در آن سوگندخورنده غير از خداوند متعال است، از اين دسته‏اند.

اخبار از قسم چند گونه است:

1 حكايت صرف قسم خوردن بدون اشاره به جزئيات؛ مانند: «فيحلفون له كما يحلفون لكم»(25)(مجادله/ 18)
2 حكايت قسم خوردن همراه با اشاره به برخى جزئيات و حذف برخى ديگر؛ مانند «إذ أقسموا ليصرمنّها مصبحين»(26)(قلم/ 17)
در اين‏جا آنچه به آن قسم خورده شده حذف گرديده، امّا به آنچه براى آن سوگند آمده اشاره شده است.
3 حكايت معنى و نقل قول غير مستقيم قسم؛ مانند: «و يقول الّذين آمنوا أهؤلاء الّذين أقسموا باللّه‏ جهد أيمانهم إنّهم لمعكم»(27)(مائده/ 53)
در اين‏جا قسم آنان با تمام جزئيّات ياد شده، امّا معناى آن حكايت شده است، چرا كه گفته شده «انّهم لمعكم» و اگر نفس سوگند آنان حكايت مى‏شد بايد إنّنا لمعكم گفته مى‏شد.
4 حكايت لفظ و نقل قول مستقيم قسم؛ مانند: «فيقسمان باللّه‏ إن ارتبتم لانشترى ثمنا»(28)(مائده/ 106)
«فيقسمان باللّه‏ لشهادتنا أحقّ من شهادتهما»(29)(مائده/ 107)
در اين دو آيه، خداوند فرمان به قسم مى‏دهد و براى آن كه چگونگى قسم روشن و بدون ابهام باشد، نفس لفظ قسم بازگو مى‏شود.
در مواردى كه حكايت سوگند با لفظ قال آمده است و قسم به عنوان مقول قول آن واقع شده است نيز خود سوگند حكايت شده است؛ مانند حكايت اين سوگند ابليس: «قال فبعزّتك لاغوينّهم اجمعين»(30)(ص/ 82)
قسمهايى را كه خداوند در آن به پيامبرش فرمان به سوگند مى‏دهد نيز مى‏توان در رديف اخبار از سوگند شمرد و از مصاديق قسم اخير دانست؛ مانند: «و يستنبؤنك أحقّ هو قل إى و ربّى»(31)(يونس/ 53)

گستره سوگند و كتاب‏شناسى آن

به بحث سوگند از ديدگاهها و زاويه‏هاى چندى مى‏توان نگريست و سوگند در قرآن ابعاد گوناگونى دارد كه در عين نيازمندى به تفكيك، تحقيقى جامع‏نگر را مى‏طلبد.
سوگند به عنوان اسلوبى گفتارى، از نظر ادبى ويژگيها و احكام خاص خود را دارد كه كتابهاى ادبى و لغوى به آن مى‏پردازند.
از سويى ديگر شناسايى سوگندهاى قرآن كريم و پاسخ به پرسشهاى پيرامون آن، رهيافت به شناسايى بعدى از اين كتاب آسمانى است كه در ذيل علوم قرآنى جاى مى‏گيرد. بررسى آيات سوگند و پرده برداشتن از معانى و مقاصد آن نيز در زمره تفسير است. قسم خوردن جنبه فقهى نيز دارد و به عنوان عمل مكلف احكامى بر آن بار مى‏شود؛ از اين رو بحث از سوگند و در مرتبه خاص‏تر سوگند در قرآن، در گستره علوم ادبى بويژه نحو، علوم قرآنى، تفسير و فقه جاى مى‏گيرد كه از آنها با سه بعد: ادبى، قرآنى و فقهى ياد مى‏كنيم و به توضيحى درباره هر يك همراه با اشاره به منابعى از آن علوم كه از سوگند سخن گفته‏اند، مى‏پردازيم:

1 بعد ادبى

بارزترين جنبه ادبى سوگند جهت دستور زبانى و نحوى آن است. گرچه در نحو سرفصلى مستقل به سوگند اختصاص نيافته است، اما به اعتبار ادوات سوگند و حروفى كه بر آن داخل مى‏شود در بحث از حروف مفرده و نيز در بحث اجتماع شرط و قسم و مانند آن به طور پراكنده در شمارى از كتب نحو گوشه‏هايى از قسم مورد بحث قرار مى‏گيرد.
از بهترين كتابهاى نحوى كه در اين باره سخن گفته‏اند شرح مفصل زمخشرى از موفق‏الدين يعيش است كه در جزء هشتم آن در بحث حروف قسم(32) و در جزء نهم آن در بحث از لام جواب قسم(33) و نيز در گفتار مفصلى كه درباره قسم دارد(34) به اين بحث مى‏پردازد. شرح كافيه ابن حاجب از مرحوم رضى‏الدين استرآبادى به مناسبت حروف وارد بحث سوگند مى‏شود و برخى مسائل مربوط به آن را توضيح مى‏دهد.(35) در بحث ادات شرط نيز از اجتماع شرط و قسم سخن مى‏گويد.(36)
از ديگر كتابها همع الهوامع فى شرح جمع الجوامع از جلال‏الدين سيوطى است كه در سه بحث: حروف قسم، جمله قسم و قسم غير صريح نكاتى از سوگند را بيان مى‏كند.(37) النحو الوافى نيز بحثهايى از سوگند را آورده است؛ اما چندان زياد نيست. عباس حسن در كتاب خود ويژگيهاى جواب قسم و اجتماع آن با شرط را بيان كرده است.(38)
برخى از آثار صبغه قرآنى نحوى داشته و به بررسى تمام يا برخى اسلوبهاى نحوى و يا اسلوب قسم در قرآن كريم پرداخته‏اند. كتاب ارزشمند دراسات لاسلوب القرآن، از نويسنده سختكوش محمد عبدالخالق عبدالمنعم عضيمه از آن جمله است كه در سه بخش، به تطبيق كامل مباحث صرفى، نحوى و حروف معانى با قرآن كريم پرداخته است. وى در لابلاى كتاب خويش به مناسبت بحث از ادوات سوگند، اجتماع شرط و قسم، و در بحثى كه با نام «لمحات عن دراسة القسم فى القرآن الكريم» دارد نكات ارزنده و نمونه‏هاى نابى را عرضه مى‏دارد.(39)
اسلوب التوكيد فى القرآن الكريم از دكتر محمدحسين ابوالفتوح كتاب ديگرى است كه به عنوان يكى از اسلوبهاى توكيدى قرآن، از سوگند سخن مى‏گويد.(40)
اساليب القسم فى اللغة العربيه از كاظم فتحى راوى(41) نيز بحثى در گستره علم نحو و تفسير است، همين‏گونه كتاب اسلوب القسم و اجتماعه مع الشرط فى رحاب القرآن الكريم نوشته على ابوالقاسم عون.(42)
سوگند در هيچ يك از علوم سه‏گانه بلاغت: معانى، بيان و بديع بنا بر تقسيم سكاكى در مفتاح العلوم و خطيب قزوينى در تلخيص المفتاح و كتابهاى بلاغى پس از آن، جاى ندارد، تنها به عنوان يك مؤكّد مى‏تواند ارتباط كمى با علم معانى داشته باشد. اما در آثار بلاغى پيش از آن گاه مطرح بوده است؛ مانند بديع القرآن ابن ابى‏الاصبع كه آن را عنوان يكى از حدود صد باب كتاب بديعى خود ياد مى‏كند. محقق اين كتاب خزانة الادب ابن حجه حموى، حسن التوسل حلبى و نهاية الارب نويرى را به عنوان منابع بحث قسم ياد مى‏كند.(43)
شناسايى واژگان سوگند در دايره علم لغت داخل است و مفهوم‏يابى و ريشه‏يابى آنها و نيز تفاوت ميان آنها را در فرهنگهاى اصيل و معتبر همانند العين خليل(44)، معجم مقاييس اللغه ابن فارس(45) و لسان العرب ابن منظور(46) مى‏توان جست‏وجو كرد.

2 بعد قرآنى

در بررسيهاى قرآنى از دو جهت به سوگندهاى به كار رفته در قرآن كريم مى‏توان نگريست: از نظرگاه علوم قرآنى و از جنبه تفسيرى.

الف علوم قرآنى

علوم قرآنى مجموعه‏اى از مباحث است كه موضوع و محور بحث در آنها قرآن كريم است و آن را از ابعاد گوناگون مورد مطالعه و بررسى قرار مى‏دهد. از اين رو بحث سوگند به عنوان يكى از اسلوبهاى به كار گرفته شده در اين كتاب آسمانى مورد مطالعه اين رشته مى‏باشد.
طبيعى است كه وظيفه علوم قرآن، شناسايى سوگندهاى قرآن و ويژگيهاى آنها و پاسخگويى به پرسشها و ابهامات پيرامون آن است، نه آوردن قسمهاى قرآن و تفسير آنها. از اين رو سرفصل‏هايى همچون: تعريف قسم وشناخت صيغه‏هاى آن، غرض از كاربرد قسم در قرآن، انواع قسم، امورى كه خداوند به آن يا براى آن سوگند ياد مى‏كند، ذكر و حذف جواب سوگند و مانند آن را شامل مى‏شود.
زركشى در كتاب البرهان فى علوم القرآن در بحث اساليب القرآن و فنونه البليغه، اولين اسلوب را تأكيد بيان مى‏كند كه 28 قسم دارد و هجدهمين مورد آن قسم است.(47) سيوطى در الاتقان فى علوم القرآن، اين بحث را به طور جداگانه در نوع شصت و هفتم آورده است.(48) وى در كتاب معترك الاقران خويش به عنوان يكى از وجوه اعجاز قرآن، آنچه را از بحث سوگند در الاتقان آورده ياد مى‏كند.(49)
از ديگر كتابهاى علوم قرآن كه به اين بحث پرداخته‏اند، آثار ذيل مى‏باشند:
مباحث فى علوم القرآن، منّاع القطّان.(50)
التعبير الفنى فى القرآن، بكرى شيخ امين.(51)
هدى الفرقان فى علوم القرآن، غازى عنايت.(52)
دراسات فى علوم القرآن، دكتر محمدبكر اسماعيل.(53)
قواعد التدبّر الامثل لكتاب اللّه‏ عزّ و جلّ، عبدالرحمان حسن حبنكه الميدانى.(54)
اعجاز بيانى قرآن، دكتر عايشه عبدالرحمن بنت الشاطى.(55)
علوم قرآنى، آية‏اللّه‏ محمدهادى معرفت(56)
درسهايى از علوم قرآنى، دكتر حبيب‏اللّه‏ طاهرى(57)
تك‏نگارى‏ها و پايان‏نامه‏هاى چندى نيز در اين باره نگاشته شده است، كه در ذيل به آنها اشاره مى‏شود.
امعان فى اقسام القران، عبدالحميد فراهى.(58)
اين كتاب با وجود حجم اندك اثرى ارزنده و نوآور در عرصه قسمهاى قرآن است.
القسم فى اللغة و فى القرآن، محمد مختار سلامى.(59)
اين كتاب جديد از بهترين آثارى است كه در اين موضوع نگارش يافته است و به گونه‏اى جامع و مبسوط به جهات لغوى، و فقهى قسمهاى قرآنى مى‏پردازد.
القسم فى القرآن، دكتر حسين نصّار.(60)
اين كتاب از سلسله آثارى است كه مؤلف درباره اعجاز قرآن مى‏نگارد. وى قسم را يكى از عناصر اعجاز بيانى مى‏شمارد و در اين كتاب تلاشش بر آن بوده تا تاريخى فراگير از انديشه‏هاى و نگاشته‏هاى عربى درباره اقسام قرآن ارائه دهد. بنابراين اين كتاب مجموعه‏اى از نقل اقوال است كه بر حسب تسلسل تاريخى اجزاء آن مرتب شده است.
ظاهرة القسم فى القرآن الكريم، على العامر.(61)
در زبان فارسى نيز تا كنون دو اثر منتشر شده است:
سوگندهاى قرآن از شهيد ابوالقاسم رزاقى با مقدمه‏اى از استاد جعفر سبحانى.(62)
پژوهشى در سوگندهاى قرآن كريم از خانم مينا كمانى(63) كه پايان‏نامه كارشناسى ارشد وى بوده است.

ب: تفسير

تفسير سوگندهاى قرآنى با حجم قابل توجهى كه دارند بخشى از تفاسير را به خود اختصاص داده است و هر مفسرى متناسب با ظرفيت و شيوه تفسيرى خود به شرح و تفسير آنها پرداخته است. در اين ميان مجمع البيان مرحوم طبرسى، تفسير كبير فخر رازى، الميزان علامه طباطبايى و التفسير البيانى بنت الشاطى، يادكردنى است.
گردآورى اين سوگندها در كتابى مستقل و پرداختن به تفسير آنها، در ذيل تفسير موضوعى جاى مى‏گيرد. كتاب التبيان فى اقسام القرآن از ابن قيّم جوزيّه (م751 ق) را در واقع بايد كتابى در حيطه تفسير به شمار آوريم كه در طى 151 فصل بجز صفحاتى از آغاز، به تفسير سوگندهاى خداوند مى‏پردازد.
ذهبى در التفسير و المفسرون(64) و همين‏طور امين خولى(65) اين كتاب را در شمار تفاسير موضوعى ياد مى‏كنند.
كتاب الأقسام فى القرآن الكريم از آية‏اللّه‏ جعفر سبحانى را نيز اثرى در تفسير قسمهاى قرآن بايد دانست.
شمارى از آيات سوگند شامل بعد تشريعى آن بوده كه از آنها قوانينى درباره سلوك و رفتار مكلف به دست مى‏آيد. تفاسير فقهى و كتابهاى آيات الاحكام منبع خوبى براى پيگيرى اين آيات به شمار مى‏آيد؛ از جمله كتابهاى شيعى آيات الاحكام، كنز العرفان فى فقه القرآن از فاضل مقداد سيورى است كه در بحث جداگانه‏اى درباره يمين آيات فقهى آن را شرح مى‏دهد.(66) به عنوان نمونه براى كتب آيات الاحكام اهل سنت از احكام القرآن جصّاص حنفى ياد مى‏كنيم كه در عين آن كه آيات فقهى قرآن را به شيوه معمول اهل سنت و بر طبق ترتيب سوره‏ها بحث مى‏كند، عنوانى با نام «باب الايمان» دارد كه در آن به تفسير آيات آن مى‏پردازد.(67)

3 بعد فقهى

از مسائل مطرح در فقه و حقوق اسلامى بحث يمين است. در فقه اسلامى يمين بر دو قسم است: يمين عقد و يمين قضايى.
الف يمين عقد، سوگندى است كه براى انجام و يا عدم ارتكاب امرى در آينده ياد مى‏شود و سوگندخورنده به موجب آن نسبت به مفاد سوگند متعهد مى‏گردد. احكام اين نوع در فقه اسلامى در بابى تحت عنوان «كتاب النذر و العهد و اليمين» مورد بحث قرار گرفته است. بر تخلف اين نوع سوگند كه به حنث تعبير مى‏شود، كفاره مترتب مى‏گردد.در زمان معاصر سوگندى كه متصديان امور اجتماعى، قبل از تصدى، به موجب قوانين خاصى موظف به ادا مى‏شوند، مبنى بر آن كه در انجام وظيفه‏اى كه بر عهده دارند مسامحه و كوتاهى ننمايند و از حدود حق و عدالت و قوانين تجاوز نكنند، شبيه مصاديق عقد يمين است.
ب يمين قضايى سوگندى است كه در دادگاه به عنوان يكى از ادلّه اثبات دعوى به كار مى‏رود و عبارت است از گواه قرار دادن خداوند در دادگاه بر وجود يا عدم امرى كه سوگند يادكننده ادعاى آن را مى‏نمايد. سوگند قضايى همواره به سود خود و به زيان ديگرى است.(68) اين نوع سوگند در فقه در كتاب قضا بحث مى‏شود. اين قاعهده فقهى نيز مشهور است كه «البيّنة على المدّعى و اليمين على من انكر»(69)؛ يعنى در موارد قضايى آن كسى كه مدعى است بايد بينه و گواه بياورد و كسى كه عليه او اقامه دعوى شده و در مقام انكار است در صورت عدم اثبات ادعا از سوى مدّعى و درخواست وى، بايد بر بى‏گناهى خود سوگند ياد كند.
«قسامه»(70) و «لعان»(71) نيز از مسائل فقهى مربوط به قسم هستند كه در موارد خاصى از دعاوى كيفرى كاربرد دارند. بحث «ايلاء»(72) نيز از مباحث فقهى مرتبط با سوگند است.
پر واضح است كه براى دستيابى به ابعاد فقهى قسم بايد آنها را در نگاشته‏هاى فقهى بررسى كرد كه شمارى فزون دارند و براى نمونه از تهذيب الاحكام شيخ طوسى(73)، شرح لمعة شهيد ثانى(74) و جواهر الكلام شيخ محمدحسن نجفى(75) در شيعه و از المغنى ابن قدامه(76)، المحلّى ابن حزم(77) و الفقه على المذاهب الاربعة جزيرى(78) در اهل سنت مى‏توان نام برد.
اليمين و العهد و النذر نام كتابى فقهى از علامه محمدحسين فضل‏اللّه‏ است كه با استفاده‏اى نيكو از آيات قرآن مباحث فقهى يمين را طرح مى‏كند.
كتاب القسم فى اللغة و فى القرآن به اعتبار آن كه نگارنده آن محمد مختار السلامى مفتى جمهورى تونس بوده است، نيمى از چهارصد و اندى صفحه آن به مباحث فقهى قرآنى اختصاص دارد.

پى‏نوشتها

1. پس شيطان آن دو را وسوسه كرد تا آنچه را از عورتهايشان برايشان پوشيده مانده بود، نمايان گرداند و گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت منع نكرد جز آن‏كه مبادا دو فرشته گرديد يا از جاودانان شويد. و براى آن دو سوگند ياد كرد كه من از خيرخواهان شما هستم.
2. و روزى كه همه آنان را گرد آوريم، آن‏گاه به كسانى كه شرك آورده‏اند مى‏گوييم: كجايند شريكان شما كه آنان را شريك خدا مى‏پنداشتيد؟ آن‏گاه عذرشان جز اين نيست كه مى‏گويند: به خدا، پروردگارمان سوگند كه ما مشرك نبوديم.
3. و سوگند به خدا كه پس از آن‏كه پشت كرديد و رفتيد، در كار بتانتان تدبيرى خواهم كرد.
4. گفتند به خدا هم‏قسم شويد كه بر صالح و خانواده‏اش شبيخون بزنيم، سپس به خونخواهش بگوييم كه ما در كشتار كسانش حاضر نبوديم و ما راست مى‏گوييم.
5. و با سخت‏ترين سوگندهايشان، به خدا سوگند خوردند كه اگر معجزه‏اى براى آنان بيايد حتما بدان مى‏گروند.
6. چرا كه خداوند در آيه پس از آن تعبير مى‏كند: «اتّخذوا أيمانَهم جُنَّة» و از شهادتشان به يمين ياد مى‏كند.
7. بنگريد به: عبدالحميد فراهى، امعان فى اقسام القرآن، قاهره، المطبعة السلفية، 1349، ص22 14؛ بكرى شيخ امين، التعبير الفنى فى القرآن، بيروت، دار العلم للملايين، 1994 م، ص249 247.
8. بنگريد به: محمدحسين بن خلف تبريزى متخلّص به برهان، برهان قاطع، تهران، مؤسسه انتشارات اميركبير، 1361، ج2، ص190، پاورقى دكتر معين؛ حسين كيانى، سوگند در زبان و ادب فارسى، انتشارات دانشگاه تهران، آذر 1371، ص1.
9. بنگريد به: سوگند در زبان و ادب فارسى، ص5 3.
10. همان، ص32.
11. بدرالدين زركشى، البرهان فى علوم القرآن، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دارالمعرفة، ج3، ص40.
12. الميزان فى تفسير القرآن، ج1، ص225 224.
13. غازى عنايت، هدى الفرقان فى علوم القرآن، بيروت، عالم الكتاب، 1416 ق، ج4، ص227.
14. زين‏الدين جبعى عاملى، الروضة البهيّة فى شرح اللمعة الدمشقيّة، تصحيح و تعليق سيدمحمد كلانتر، بيروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ج3، ص38.
15. ياسين. سوگند به قرآن حكمت‏آموز، كه تو از جمله پيامبرانى بر راهى راست.
16. به جان تو سوگند كه آنان در مستى خود سرگردان بودند.
17. پس سوگند به پروردگارت كه از همه آنان خواهيم پرسيد.
18. به قطع پروردگار شما يگانه است.
19. هم‏سخن شما نه سرگشته است و نه گمراه شده است. و از سرِ هوس سخن نمى‏گويد. آن نيست جز وحيى كه به او فرستاد مى‏شود.
20. آنچه به شما وعده داده شده است، رخ‏دادنى است.
21. قطعا در مالها و جانهايتان آزموده خواهيد شد، و از پيشينيان اهل كتاب و مشركان سخنان دلازار بسيار خواهيد شنيد.
22. بنگريد به: زركشى، البرهان فى علوم القرآن، ج3، ص43.
23. محمدحسن نجفى، جواهر الكلام فى شرح شرايع الاسلام، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1981 م، ج35، ص226 222.
24. بنگريد به: محمدحسين فضل‏اللّه‏، اليمين و العهد و النذر، بيروت، دار الملاك، 1996 م/ 1417 ق، ص20.
25. پس براى او سوگند ياد مى‏كنند همچنان كه براى شما سوگند ياد مى‏كنند.
26. آن‏گاه كه (آن باغداران) سوگند ياد كردند كه صبحگاهان ميوه‏هاى آن باغ را بچينند.
27. و كسانى كه ايمان آورده‏اند مى‏گويند: آيا اينان بودند كه به خداوند سوگندهاى سخت مى‏خوردند كه جدّا با شما هستند؟
28. پس به خدا سوگند ياد مى‏كنند اگر در صداقت آنان شك كرديد كه ما اين حق را به هيچ قيمتى نمى‏فروشيم.
29. پس به خدا سوگند ياد مى‏كنند كه گواهى ما قطعا از گواهى آن دو درست‏تر است.
30. (شيطان) گفت به عزّت تو سوگند كه همه را از راه به در مى‏برم.
31. و از تو خبر مى‏گيرند آيا آن راست است؟ بگو آرى! سوگند به پروردگارم.
32. موفق‏الدين يعيش، شرح المفصّل، انتشارات ناصر خسرو، 10 جزء در دو جلد، جزء 8، ص32.
33. همان، جزء 9، ص20.
34. همان، ص90.
35. محمد بن حسن رضى استرآبادى، شرح الكافيه فى النحو، المكتبة المرتضويه، ج2، 341 336.
36. همان، ج2، ص394 391.
37. جلال‏الدين سيوطى، همع الهوامع فى شرح جمع الجوامع، تحقيق احمد شمس‏الدين، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418 ق/ 1988 م، به ترتيب صفحات 391، 397 و 409.
38. عباس حسن، النحو الوافى، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1367، ج2، ص461؛ ج4، ص450.
39. محمد عبدالخالق عضيمه، دراسات لاسلوب القرآن الكريم، قاهره، دارالحديث، ج2، ص58 53، 98 99؛ ج3، ص261 259 و 494 490؛ ج10، ص261 247.
40. محمدحسين ابوالفتوح، اسلوب التوكيد فى القرآن الكريم، بيروت، مكتبة لبنان، 1995 م، ص246 239.
41. اين كتاب در سال 1397 ق/ 1977 م از سوى دانشگاه مستنصريه بغداد براى نخستين‏بار منتشر شده است.
42. ناشر: منشورات جامعة الفاتح، بيروت، 1992 م.
43. ابن ابى‏الاصبع مصرى بديع القرآن، ترجمه سيدعلى ميرلوحى، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس، 1368 ش، ص206 202.
44. خليل بن احمد فراهيدى، كتاب العين، قم، مؤسسة دار الهجره، 1405 ق، ج3، ص231، «حلف»؛ ج5، ص86، «قسم»؛ ج8، ص386، «يمن».
45. احمد بن فارس بن زكريّا، معجم مقاييس اللغة، مركز النشر مكتب الاعلام الاسلامى، 1404 ق، ج2، ص97، «حلف»؛ ج5، ص86، «قسم»؛ ج6، ص158، «يمن».
46. ابن منظور افريقى، لسان العرب، قم، نشر ادب حوزه، 1405 ق، ج9، ص56 53، «حلف»؛ ج12، 484 478، «قسم»؛ ج13، ص465 451، «يمن».
47. البرهان فى علوم القرآن، ج3، ص46 - 40.
48. الاتقان فى علوم القرآن، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، منشورات شريف رضى بيدار عزيزى، ج4، ص59 53.
49. معترك الاقران فى اعجاز القرآن، بيروت، دار الكتب العلميّة، 1408 ق 1988 م، ج1، ص346 341.
50. مباحث فى علوم القرآن، چاپ سى و چهارم: بيروت، مؤسسة الرسالة، 1418 ق/ 1988 م، ص297 290.
51. التعبير الفنى فى القرآن الكريم، ص257 247.
52. هدى الفرقان فى علوم القرآن، ج4 ص235 227.
53. دراسات فى علوم القرآن، قاهره، دار المنار، 1411 ق/ 1991 م، ص273 263.
54. قواعد التدبّر الامثل لكتاب اللّه‏ عز و جلّ، چاپ دوم: دمشق، دارالقلم، 1409 ق/ 1989 م، ص298 263. در اين كتاب نگارنده به عنوان يكى از قواعد تفسيرى از قسمهاى قرآن سخن مى‏گويد و نكات ارزنده‏اى را ارائه مى‏دهد.
55. اعجاز بيانى قرآن، ترجمه حسين صابرى، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1376، ص237 233 و 270 261. وى از تفاوت حلف و قسم و شروع با واو قسم به عنوان برخى از زاويه‏هاى اعجاز بيانى سخن مى‏گويد.
56. علوم قرآنى، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى التمهيد و سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انسانى، 1379، ص307 295.
57. درسهايى از علوم قرآنى، انتشارات اسوه، 1377 ش، ج2، ص440 407.
58. ناشر: المطبعة السلفيه، قاهره، 1349 ه .
59. اين كتاب توسط دار الغرب الاسلامى، براى اولين بار در سال 1999 م در بيروت منتشر شده است.
60. اين كتاب توسط مكتبه الثقافة الدينيه براى نخستين بار درسال 1421 ه 2001 م منتشر شده است.
61. ناشر: منشورات انوارالهدى، قم، 1414 ه .
62. ناشر: انتشارات توحيد، قم، خرداد 1361.
63. ناشر: انتشارات پيام‏آزادى، 178 ش. با همكارى معاونت فرهنگى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
64. محمدحسين ذهبى، التفسير و المفسرون، بيروت، دار الارقم، ج1، ص102.
65. امين خولى، مناهج تجديد فى النمو و البلاغة و التفسير و الادب، ص301. به نقل از: محمد مختار سلامى، القسم فى اللغة و فى القرآن، ص18.
66. جمال‏الدين مقداد بن عبداللّه‏ سيورى، كنز العرفان فى فقه القرآن، تهران، المكتبة المرتضويه، 1343 ش، ج2، ص125 118.
67. ابوبكر احمد بن على رازى جصّاص، احكام القرآن، بيروت، دار الكتب العلمية، ج2، ص577 566.
68. سيدمصطفى محقق داماد، قواعد فقه (3)، بخش قضايى، مركز نشر علوم اسلامى، تابستان 1377 ش، ص91 89.
69. بنگريد به: القواعد الفقهيّة، سيدمحمدحسن بجنوردى، قم، نشر الهادى، 1377ش، ج3، ص71؛ قواعد فقه (3) بخش قضايى، محقق داماد ص53.
70. در صورتى كه كسى كشته شود و اولياء دم عليه متهم دليلى نداشته باشند، بايد پنجاه نفر سوگند ياد كنند كه متهم مرتكب قتل شده است، اين عمل را قسامه گويند.
71. هرگاه شوهر، به همسر خويش نسبت زنا دهد و بينه‏اى در دست نداشته باشد، لعان صورت مى‏گيرد كه در آن هر يك از زن و شوهر پنج سوگند با صيغه‏اى خاص و تشريفاتى ويژه بايد ادا كنند و در نهايت حكم به جدايى همسر و دفع اتهام از وى و نيز دفع حد قذف از شوهر مى‏گردد.
البته در لعان اين اختلاف وجود دارد كه آيا يمين است يا شهادت. بنگريد به: القسم فى اللغة و فى القرآن، ص326.
72. ايلاء سوگندى است كه شوهر بر همبستر شدن با زن خويش ياد مى‏كند.
73. ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، تهذيب الاحكام، تهران، دار الكتب الاسلاميّه، ج8، ص302 277.
74. الروضة البهية فى شرح اللمعة الدمشقيّة، ج3، ص57 48.
75. جواهر الكلام فى شرح شرائع الاسلام، ج35، ص355 222.
76. عبداللّه‏ بن احمد بن قدامه، المغنى فى فقه الامام احمد بن حنبل، دار الفكر، 1405 ق/ 1984 م، ج9، ص428 385.
77. ابومحمد على بن احمد بن سعيد بن حزم اندلسى، المحلّى بالآثار، بيروت، دارالفكر، ج6، ص341 281.
78. عبدالرحمن بن محمد عوض الجزيرى، الفقه على المذاهب الاربعة، بيروت، دار احياء التراث العربى، ج2، ص121 55.

مقالات مشابه

جلوه بلاغي در آيه الكرسي

نام نشریهبینات

نام نویسندهسیدرضا سلیمان‌زاده نجفی, رویا اسماعیلیان

الصُّور الخیالیه فی آیات الدُّعاء فی القرآن الکریم

نام نشریهپژوهش های قرآنی در ادبیات

نام نویسندهحسین میرزائی‌نیا, علیرضا مجتهدزاده

مقایسه چندمعنایی در تفسیر الکشاف و مجمع البیان

نام نشریهفصلنامه حسنا

نام نویسندهمحمود شهبازی, نرگس شیرازی

قسم در قرآن

نام نشریهفصلنامه سفیر

نام نویسندهسیدعقیل حیدر زیدی

اسالیب اعتراض در قرآن کریم

نام نشریهتحقیقات علوم قرآن و حدیث

نام نویسندهسیدمهدی سلطانی رنانی

بررسی تمثیل های ادبی قرآن

نام نشریهمطالعات تفسیری

نام نویسندهمحمد بهرامی, سیداسماعیل حسینی اجدادنیاکی