حديث فطرت و شريعت

پدیدآورمحمدجواد رودگر

نشریهفصلنامه رواق اندیشه

شماره نشریه27

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیابن عربى

share 2421 بازدید
حديث فطرت و شريعت

محمد جواد رودگر
چكيده

شريعت و فطرت دو پديده الهى‏اند كه همگرايى و توافق وجودى و ذاتى با هم داشته و به تعبير آموزه‏هاى اسلامى فطرت، شريعت متصل و شريعت، فطرت منفصل است كه در حقيقت «انسانيت‏» آدمى را تشكيل داده است . دين براى هدايت و تامين سعادت انسان و شريعت‏با هدف شكوفاسازى فطرت آدمى ظهور يافته است و «صراط مستقيم‏» تكامل و تعالى وجودى انسان را تشكيل مى‏دهند . به همين جهت، انسان بايد فطرت‏شناسى و شريعت‏شناسى نمايد و از سوى ديگر فطرتش را جلا يافته و پر فروغ نگه دارد و از حجابهاى ظلمانى، نجاتش دهد تا قابليت تامه هدايتهاى شريعت را يافته و به رستگارى و فلاح نايل گردد .
انسان شريعت‏گرا و فطرت محور; انسان خداگرا، خداپرست و كمال‏طلبى است كه در جهت فردسازى و جامعه‏سازى دينى تلاش مى‏نمايد و به سوى فتح قله‏هاى كمال و سعادت به پيش مى‏رود; چه اين‏كه‏فطرت پايه و اساس همه حقايق، معارف و كمالات‏وجودى انسان‏است و شريعت نيز در خدمت فطرت‏است . پس‏همه‏انسانها بايد روزگار وصل به فطرت خويش را جستجو نمايند و از فصل و فراق با جوهره و انسانيت‏خويش رهايى يابند كه هدف همه بعثت‏ها و امامتها بازگشت‏دادن انسان به فطرت خويش و تكميل ارزشهاى ذاتى و فطرى اوست .
در كتاب خلقت و صحيفه آفرينش، پديده‏هايى از دو عالم «امر» و «خلق‏» و دو نشئه «غيب و شهود» ، اگر چه در اصل تلبس به لباس هستى و تبتل از نقص نيستى به سوى كمال وجود، اشتراك و اتحاد دارند ولى كثرت حقيقى نيز به مشيت الهى بر تمام موجودات حاكم بوده و معيار غيريت، و كثرت، همانا در ذات و جوهره هر كدام از موجودات، مكنون مى‏باشد و بايد فصل مميز يك هستى از هستى‏هاى ديگر را تحصيل نمود . پس اگر چه همه پديده‏ها در اين كه از عالم امر و غيبند، مبدا واحدى داشته به سوى همان مبدا، معادى در يك صيرورت خواهند داشت و از وحدت به سوى وحدت در سيرند اما حقيقتى جوهرى و ذاتى، آنها را از هم جدا مى‏نمايد . اين فصل جوهرى تميز دهنده انسان از ساير موجودات، همانا «فطرت‏» (2) اوست كه او را تنها، يگانه، تافته جدا بافته، گل سر سبد آفرينش، نسخه منتخب هستى، معيار حدوث و بقاى عالم، امانت‏پذير، خلافت پيشه، وحى‏پذير، مريد و مختار، تكامل‏گرا، حقيقت‏جو، عرفان‏ياب، خلاق و مبتكر، مسخر عالم، مسجود ملائكه، صعوديابنده، معراج انديش، تجلى جمال و جلال الهى، جدول بحر وجود، دفتر غيب و شهود، تبلور وحدت امر و خلق و كانون ملك و ملكوت قرار داده است . به همين جهت، نغمه فطرت، نغمه ديار قرب و لقا و نداى فطرت، نداى «ارجعى‏» (3) و نواى فطرت، نواى «استجيبوا» (4) و حديث فطرت، حديث «تعالوا» است كه: آيا گوش جان را براى شنيدن ناله‏ها و نواهاى فطرت گشوده‏ايد؟ آيا چشم دل در شهود جمال فطرت باز كرده‏ايد؟ آيا با خود، با جان، با روح و روان با فطرت خويش; خلوت و تنهايى، گفتگو و درد دل، مصاحبت و محاشرت، معاشرت و مؤانست داشته‏ايد؟ آيا اخبار تعالى دهنده و احوال تكامل بخش «فطرت‏» را در كتاب نفس خوانده‏ايد؟ (5) آيا اشعار اشعار دهنده و ابيات به بيت الله رساننده فطرت را ديده‏ايد؟ آيا آيات «و في انفسكم ا فلا تبصرون‏» و كريمه «عليكم انفسكم‏» (6) را در كتاب شريعت تلاوت نموده‏ايد؟ آيا «بل الانسان على نفسه بصيرة‏» (7) و «سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم‏» (8) را قرائت كرده‏ايد؟ آيا بانگ كوبنده «و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم‏» (9) و ... را هشدار خويشتن خويش و بيدارى دل خود نهاده‏ايد؟
آرى! گرچه هر چيزى در درياى وجود بهره‏اى از كمالات الهى داشته و نشانه‏اى از «وجود مطلق‏» است اما به قدر سعه وجودى خود و قابليت هستى‏اش آن بى‏نشان را، نشان مى‏دهد و چون انسان، عصاره هستى و چكيده خلقت است پس عصاره تجلى عالم از خداست و از آنجايى كه سعه وجودى داشته و گام بر دو لبه مجرد و ماده نهاده و غيب و شهود را نشانه گرفته، بيشتر و كاملتر از هر موجودى آيت جمال حق سبحانه است . بر همين اساس، حديث فطرت، حديث «فاطر السماوات و الارض‏» (10) و كتاب فطرت، همان كتاب كامل فطرت آفرين است .
گرچه سنت هدايت «تكوينى‏» و «عامه‏» بر عالم و آدم به صورت موجبه كليه حاكم است و كل هستى محكوم به حكم هدايت الهى مى‏باشد ولى چون انسان از سرمايه‏ها و استعدادهاى متنوع و سرشار در نيل به عاليترين درجات تكاملى و وصول به بلندترين قله‏هاى كمال نوعى خويش بهره‏مند است‏خداوند نيز مظهر فضل و كمال و جود و احسان است و عدالت‏براى فعليت و شكوفايى آن قواى وجودى و كشف و كاوش معادن انسانى «هدايت تشريعى‏» را نيز در كنار هدايت تكوينى و هدايت فطرى (11) نهاده تا «حجت‏» بر انسان تمام شده به سوى غايت‏خلقتش حركت و پويايى داشته باشد و كتاب شريعت در پاسخ به سؤال فطرت از كتاب مكنون و لوح محفوظ الهى تنزيل يافت; چون «و آتاكم من كل ما سالتموه‏» (12) . به همين جهت، رابطه دين و دل و شريعت و فطرت; رابطه طالب و مطلوب، عاشق و معشوق و مكمل و مستكمل است كه هدف اين مقاله نيز تبيين چهره اين ترابط است .
شريعت (13) با همه ظاهر و باطن خويش و پيوند «امرى‏» و «خلقى‏» شان نزول يافت تا فطرت تنها نباشد و غريب نماند . شريعت‏به لقاى فطرت در زندان طبيعت و به ديدار «يار» در ظلمتكده ماديت آمد و چه نكوست كه شريعت از همان راهى تنزيل يافت كه فطرت از همان جا هبوط كرد; آن «من امرنا» بود اين «من روحى‏» (14) ، شريعت آمد تا فطرت را از اسارت «ماندن‏» حريت‏بخشد كه «مسيح فطرت‏» ، شريعت‏بود . اينك به متن اصلى مقاله پيرامون شريعت و فطرت و اشتراكها و افتراقهاى آنها مى‏پردازيم:
شريعت، فطرت منفصل و فطرت، شريعت متصل و هر دو از «مبدا» واحد با معانى واحد هستند كه شريعت و فطرت عين همند و حال فطرت در قال شريعت و هواى شريعت در «نى‏» فطرت دميده شد و هر دو سر انسان و راز عالمى را به جلوه آورده‏اند . «من‏» فطرى با وحى الهى مرتبط و قرآن با قلب و دين با دل متصل كه «اسلام‏» ، تفسير انسان و انسان، تقرير اسلام (15) و هر دو مظهر اراده تكوينى و تشريعى الهى كه اگر دين ظهور نمى‏داشت دل به چه مى‏آرميد و در پرتو چه چيزى به تعالى و كمال مى‏رسيد؟ و اگر دل نبود دين به چه مى‏ارزيد؟ كه اين دو، بهر هم آفريده شده كه فطرت از خداست و شريعت نيز، اين طلبيد و آن عاشقانه به سويش دويد .
شريعت، سروش سر فطرت است و آهنگ دل آن، كه اگر فطرت بر سنت «تقويم‏» (16) گشته، شريعت‏بر قانون «اقوم‏» (17) منزل مى‏گزيده است . اين كتاب تكوين به آن كتاب تدوين، عجين و اين «ارشاد» خواست و آن «رشد» عطا فرمود كه فطرت در رهايى خويش از ظلمت، «معتصم‏» به «حبل‏» شريعت و متمسك به «عروه وثيق‏» شريعت‏شد كه اين به آن محتاج است و آن به اين مشتاق .
حال دمى با قرآن، مانوس و لحظه‏اى با وحى، محشور شويم . از دفتر وحى قصه‏هاى كتاب دل خويش خوانيم و با تلاوت قرآن، تعالى فطرت و با قرائت آن به قرب فطرت واصل گرديم كه قرآن سخن قلب است . تلاوتش تبتل و قرائتش قرب‏آور، پيامش جعت‏به فطرت و آرمانش آرميدن در شبستان فطرت است كه فروغ وحى، فرقان حق و ايقان مبين و عرفان وزين و برهان شريف و دانش دين و بينش دل عطا كند كه تعليم و تزكيه; غايت‏بعثت و شريعت، و تعلم و تزكى; جوهره جبلت و فطرت، و شريعت; برهان، نور، رحمت، هدايت، بصيرت، بشارت، حكمت، موعظه، فرقان، بلاغ و بيان است . پس فطرت‏شناسى و فطرت‏يابى، شريعت‏شناسى و شريعت‏يابى است . خطوط منقش بر صحيفه مطهره شريعت همانا خطوط مصور بر كتاب زيباى فطرت است و تفكر در كتاب خدا، تفكر در كتاب خود است .

اوصاف و ويژگيهاى مشترك شريعت و فطرت يا هماهنگى و وحدت اين دو با هم

1 - كتاب شريعت (با ظاهر و يا باطن و غيب و شهودش) تجلى خداست:
و فطرت نيز محل ظهور و تجلى خداست: «ان الله خلق آدم على صورته .» (19) و هر دو نمايش علم و قدرت و حيات الهى، كه تجلى اسماى حسناى الهى‏اند «فاينما تولوا فثم وجه الله‏» (20) و هر دو از آيات و نشانه‏هاى عرفان و ادراك خداى سبحانند .
2 - هر دو (شريعت و فطرت) با تمام ابعاد و درجات وجوديشان از «مبدا واحد» سرچشمه گرفته و به سوى آن «مبدا واحد» در حركتند كه نازل كننده هر دو، خداست «انا انزلناه في ليلة القدر» (21) و «اهبطوا منها جميعا» (22) كه مبدا و معاد هر دو واحد است .
3 - هم شريعت و هم فطرت از كلمات الهى‏اند; يكى كلام تشريعى و ديگرى كلام تكوينى . (23)
4 - نه در شريعت الهى (مجموعه آيات قرآن) تغيير و تبديل وجود دارد نه در فطرت، كه هيچ كدام تغيير يابنده و تبديل‏پذير نيستند . (24)
5 - هر دو (شريعت و فطرت) از مصاديق جهان خلقت و نيز معجزه‏اند و دعوت به تحدى پيرامون اسلام و انسان شده «قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله‏» (25) و «ان الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له‏» (26) و انسان مرموزترين و اسرارآميزترين مخلوق الهى است كه در رابطه با آن به طريقى اولى، اين حكم صادق است .
6 - هم شريعت «نور» است و هم فطرت، و ظلمت‏بطلان در هيچ‏كدام راه ندارد و «لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه ...» (27) در هر دو صدق مى‏كند .
7 - هم شريعت و قرآن از كثرت و اختلاف و تخلف مصون است و هم فطرت و حقيقت وجودى انسان . (28)
8 - هم قرآن و وحى در آنچه كه مى‏دهد و فرا مى‏خواند «معصوم‏» است و هم فطرت در آنچه كه مى‏طلبد و مى‏خواند . به همين جهت، در عصمت، هم حريم وحى از معصيت مبراست و هم حرم فطرت از گناه برى است . (29)
9 - هم قرآن غيب و شهود و ظاهر و باطن و ملك و ملكوت و جسم و جان دارد و هم فطرت انسان داراى مراحل و مراتب و درجات وجودى است و انسان به مقدار لياقت و توانمندى ذهنى و ذاتى هم از «انوار» شريعت و هم از انوار و لمعات فطرت بهره‏مند مى‏باشد .
10 - هر دو كتاب تدوين و تكوين، شريعت و فطرت را «عالمان‏» دانند كه چيست؟ و در آنجا به تدبر و تفكر مى‏پردازند «بل هو آيات بينات في صدور الذين اوتوا العلم‏» (30) و ...
11 - هم دين، عميق و ژرف و بى‏انتهاست و معارف مكنون در آن وسيع و گسترده، هم دل حاوى معالم و معارف گسترده و جامعى است كه حكم «ظاهره انيق و باطنه عميق .» (31) حكم و وصف عنوانى شريعت و فطرت است .
12 - هم شريعت، جاودان و ابدى است و هم فطرت، نه دين مردنى است و نه فطرت زوال‏پذير كه هر دو، باقى به بقاى الهى‏اند; «لا تبديل لخلق الله‏» . (32)
13 - هم در شناخت و تفسير شريعت‏بايد به همه آيات توجه داشت و هم در شناخت فطرت بايد به همه مقوله‏ها و ابعادش نظر نمود . بر همين اساس، قرآن‏شناسى و انسان‏شناسى هم با توجه به همه جوانب و ابعاد، ممكن و ميسر مى‏باشد . (33)
14 - در مشكلات و تحيرها، هم مى‏توان به قرآن و دين مراجعه كرد و هم سرى به خانه دل زد كه: «فعليكم بالقرآن .» (34) و «عليكم انفسكم‏» (35) دال بر آن مى‏باشد .
15 - در تفسير آيه امانت (36) ، امانت‏به قرآن و شريعت و نيز به فطرت تفسير شده است .
16 - هم شريعت، دعوت‏كننده به توحيد (خداشناسى و خداپرستى موحدانه و مطلق‏شناسى) است و هم فطرت، فراخوان به سوى توحيد (وحدت در دعوت) است .
17 - هم شريعت، حامل علم حصولى و علم حضورى است و با علم مفهومى و علم شهودى قابل ادراك و شناخت است و هم فطرت .
18 - همان طورى كه انحراف از شريعت ممكن است، انحراف از فطرت نيز ممكن است و مبدا انحراف از هر دو، واحد و مشترك مى‏باشد .
19 - هم وجود شريعت در متن و نهاد حيات بشرى ضرورى است و هم فطرت در كانون زندگى انسان، واجب كه اين نياز از طرف انسان به شريعت و فطرت، خود ذاتى و حقيقى است .
20 - هم شريعت و وحى، برهانى بر شناخت‏خداست و منبع معرفت و هم فطرت دليل و حد وسطى براى دريافت‏حق متعالى . از اين رو، در هر دو راه قرآن و فطرت امر به تفكر و تدبر شده است .
21 - منطق و پيام شريعت همان منطق و پيام فطرت است، اگر چه در اجمال و تفصيل با هم فرق دارند .
22 - نه وجود فطرت در انسان مخالف اصل آزادى است و نه نزول شريعت‏با آزادى منافات دارد بلكه هر دو، برهانى بر اثبات آزادى و آزادگى انسانند . (37)
23 - هم هر كس به قدر افكار و انديشه‏هاى خويش از شريعت و وحى بهره‏مند خواهد شد و هم به هر كسى به قدر آگاهيها و تاملات خود، از فطرت عطا خواهد شد كه: «ان هذه القلوب اوعية فخيرها اوعاها .» (38)
24 - فطرت و شريعت (اسلام) هر دو همگانى و جهانى است و فتح و ظفر در نهايت نيز از آن شريعت و فطرت است كه حاكميت و زمام بشريت را به عهده خواهند گرفت .
25 - هم شريعت احسن‏الحديث است و هم فطرت احسن‏المخلوقين كه فطرت بر «تقويم‏» و شريعت‏بر «اقوم‏» بنا نهاده شده است .
26 - رجوع و بازگشت‏به فطرت بر سبيل حقيقت همانا رجوع و انابه به سوى شريعت‏بوده، چنان‏كه رجوع و ايمان به شريعت‏بر صراط حقيقت همانا رجوع و ايمان به فطرت است كه مؤمن به شريعت، مؤمن به فطرت و مؤمن به فطرت، مؤمن به شريعت مى‏باشد .
27 - نه فطرت كهنه شدنى و قديمى خواهد شد و نه شريعت (دين) بلكه هم فطرت و هم شريعت، هميشه زنده، تازه، با طراوت و جذابند .

پايان سخن

چون شريعت تكليف بر انسان و تحميل بر آن نيست، بلكه تشريف و تربيت آدمى است، انسان در طول حيات خويش محتاج به دين مى‏باشد اگر چه به اوج بلوغ عقلى و پويايى علمى و بالندگى عرفانى هم رسيده باشد; زيرا همان خدايى كه عقل و حس را آفريد و آنها را قابل تكامل و رشد قرار داد، عامل تكامل و فعليت‏سرمايه‏هاى فكرى و روحى را نيز نازل نمود (كه دين باشد) تا فطرت عقلى و فطرت قلبى (39) در پرتو شريعت‏به شكوفايى برسد و نياز و گرايش به دين و ايمان دينى را نيز فطرى هر بشرى قرار داد (كه دين‏پذيرى و گرايش مذهبى «فطرى‏» باشد) و «وجه دل‏» به سوى «وجه دين‏» متوجه باشد كه «فاقم وجهك للدين حنيفا» (40) و به همين دليل، خداوند در قرآن كريم در كمال صراحت، هم ايمان مذهبى را نوعى هماهنگى با دستگاه خلقت و كتاب آفرينش دانسته است: «ا فغير دين الله يبغون و له اسلم من في السماوات و الارض‏» (41) و هم ايمان مذهبى را جزء سرشت و فطرت آدمى معرفى نموده: «فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التي فطر الناس عليها» (42) . فطرت، خود يك فلسفه زندگى و فرهنگ جامع و جاويد، پويا و پاياى انسان به شمار مى‏رود كه اگر انسان در «طريق توحيدى‏» فطرت گام بردارد يقينا در صراط ديانت و شريعت نيز قرار خواهد گرفت; ; زيرا تباين، تضاد و تناقضى بين فطرت و ديانت نيست كه «مانعة‏الاجتماع‏» باشند يا بتوان گفت: «يا فطرت يا شريعت‏» يا به صورت منفصله حقيقيه باشند بلكه فطرت، خود تجلى شريعت و شريعت، ظهور همان فطرت است و چون فطرت، جوياى كمال (آن هم كمال مطلق) مى‏باشد و به صورت استعدادها و قوه است‏بايد در پرتو ديانت و شريعت‏به فعليت وجودى خود و كمال نوعيش برسد و اساسا شريعت در لبيك به نداى فطرت به ظهور و بروز رسيده است و لا غير .
به همين دليل چون هميشه فطرت هست و به سوى كمال هم مى‏رود و «حد يقف‏» نيز ندارد شريعت هم بايد دائما باشد و فلسفه ختم نبوت نه فلسفه ختم فطرت است و نه ختم ديانت‏بلكه تنها به معناى انقطاع وحى است چون آنچه لازمه و ضرورى حيات بشر بود نازل شده و ابلاغ گشت و فلسفه امامت و ولايت نيز تبين حقايق و بواطن شريعت در احيا و تعالى فطرتها بوده; چه اين كه در غايت و حكمت‏بعثت نيز فرمود: «يثيروا لهم دفائن العقول .» (43) و اگر مدعى شود كه با اين همه رشد و نبوغ عقلى و فلسفى و علمى و تجربى، ديگر نيازى به وحى نيست و احتياجى به امامت نيز نخواهد بود خواهيم گفت فطرتها چه حكمى دارند؟ انقطاع از نبوت و امامت‏يا ارتباط و اتصال؟ مگر هدف وحى و نبوت و نزول كتاب و شريعت‏بروز شكوفايى استعدادهاى عقلى و تجربى و عرفانى نبود؟ آيا اين همه رشد، خود عقل و علوم عقلى و تجربى، برهان بر اثبات نياز مستمر و دائمى به شريعت نيست؟ آيا علوم تجربى همه نيازهاى انسان را پاسخ مى‏دهد؟ اگر آرى، پس چرا در دنياى رشد علمى و فلسفى، عطش دين‏گرايى و تمايل به مذهب، بيش از هر عصر و زمان ديگر وجود دارد؟ آيا اين طلب و نياز از احكام فطرت نيست؟ مگر وحى تا زمانى است كه علم و فلسفه نباشد؟ آيا دين كانون تكامل انسان در ابعاد مختلف عقلى، ذهنى، قلبى، ذاتى، مادى و تجربى نيست!؟ باز پاسخ فطرت چيست؟ شايد اين انس با خويشتن و رجوع دل و گفتگو با حقيقت هستى، خود تمام اين سؤالات را جواب وافى و كافى دهد و ... اما لب و جان مطلب اين است كه بشر در هر مرحله‏اى كه باشد در مقابل وحى و شريعت «امى‏» محسوب شده و آيه «و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون‏» (44) اشعار به آن داشته و «هو الذي بعث في الاميين‏» (45) در هر عصر و نسلى اعلام امى بودن بشر (از جهت انسان بودن) را مى‏كند كه انسان هميشه به تفسير «خود» ، «جهان‏» ، «جامعه‏» و «خدا» محتاج است و دين تفسير اين اركان چهارگانه هستى است; چه اين كه شريعت «تبيانا لكل شي‏ء» (46) خواهد بود . از طرف ديگر تجربه عينى و عملى مكاتب تجربى صرف و فلسفه‏هاى ماترياليستى و اديان بشر ساخته در عصر جديد، خود بهترين شاهد و گواه بر اين حقيقت است و بشر از جاهليت ارتجاعى و بدوى به تنزيل و در عصر جاهليت متمدن و متجدد به تاويل و تفسير دين و سپس تبليغ و تعميق انديشه‏هاى دينى ناب نيازمند است .
آرى! جاهليت آن روز عريان و بى‏نقاب بود و جاهليت امروز نقابدار، اميت آن روز برهنه و اميت امروز پوشيده، آن روز بت چوبى و سنگى حجاب انسان در دريافت فطرت بود و امروز بت تمدن و تجدد، آن روز بى‏خبرى از عالم و آدم بود (چه اين كه نه اعتقاد درست وجود داشت و نه علم و فرهنگ و دانش) و امروز نيز گرچه بازار علم و دانش رونق دارد ولى ايمان و اعتقاد و جهان‏بينى صحيح بر پندار و گفتار و كردار جهانيان وجود ندارد .
پس جهالت‏به فطرت، جهالت‏به شريعت است و عرفان و ادراك به فطرت، ادراك به شريعت و مراقبت از فطرت است . نتيجه آن كه:
1 - فطرت از عالم «امر» بوده و فصل مميز جوهرى انسان از ساير موجودات در غيب و شهود است .
2 - انسان همانند ساير موجودات، داراى ظاهر و باطن و ملك و ملكوت است و دفترى از غيب و شهادت بوده و گام بر دو لبه ماديت و روحانيت، طبيعت و ماوراى طبيعت نهاده و داراى مراتب وجودى مختلف است .
3 - هر چيزى در عالم، جلوه جمال الهى است . انسان نيز چنين است و چون سعه وجودى خاصى دارد و اشرف و اكمل موجودات مى‏باشد، جلوه كامل جمال الهى است .
4 - شريعت و فطرت، دين و دل و اسلام و انسان رابطه‏اى چون رابطه عاشق و معشوق، طالب و مطلوب، محب و محبوب و مكمل و مستكمل دارند .
5 - انسان غير از هدايت تكوينى عامه و هدايت فطرى، از هدايت تشريعى نيز برخوردار مى‏باشد .
6 - حدوث شريعت و نزول ديانت در جهت تكامل فطرت و رهايى از زندان ماديت، طبيعت و نقص است .
7 - شريعت، فطرت مفصل و فطرت، شريعت مجمل است .
8 - شريعت، فطرت منفصل و فطرت، شريعت متصل است .
9 - فطرت به شريعت محتاج و شريعت‏به فطرت مشتاق است .
10 - فطرت و شريعت در اوصاف ثبوتى و سلبى گسترده، مشترك و واحدند .
11 - شريعت تشريف و تربيت و تزكيه فطرت است .
12 - وجه فطرت متوجه وجه شريعت است .
13 - فطرت مطلق شناس و مطلق خواه و شريعت، شناساننده «مطلق‏» و عطاكننده آن و موصل به سوى كمال مطلق است .
14 - فطرت، جاودان، تازه و با طراوت و شريعت نيز دائمى، باقى، ابدى و جوان است .
15 - رجوع به شريعت همانا رجعت‏به فطرت و بازگشت‏به فطرت همان ورود در بيت منور و منور شريعت است .

پى‏نوشت:

1) دكترى عرفان، استاديار دانشگاه آزاد اسلامى واحد كرج، مدير گروه اخلاق و عرفان پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، محقق و نويسنده .
2) مقصود از «فطرت‏» ، بنياد هستى و اساس وجود انسان است كه او را از ساير موجودات ممتاز و جدا كرده است . فطرت همانا باطن انسان و ميسر وجود آدمى است كه با تعابير لغوى و اصطلاحى نيز كاملا هماهنگ است و به سرشت و حقيقت انسان نيز تفسير شده است و تمامى گرايشهاى متعالى انسان اعم از گرايشهاى خداپرستانه، خيرخواهانه، عدالت جويانه، زيبايى‏پرستانه، علم‏جويى و ... و حتى بينش و شناخت‏خدا را شامل مى‏گردد; يعنى انسان كه در دو ناحيه بينش‏ها و گرايشها يا «انسانيت‏» از موجودات جدا و منفك مى‏شود به «فطرت‏» تعبير شده است .
3) فجر/30 . چون نداى فطرت همان نداى شريعت است و در شريعت، ارجعى و استجيبوا آمده است نداى فطرت تلقى مى‏شود . آرى! آن نداها، آيات الهى‏اند ولى با فطرت انسان كاملا هماهنگ خواهند بود; به گونه‏اى كه همانا نداى حقيقت وجود آدمى هستند .
4) انفال/24 .
5) النازعات/20 . كتاب نفس همانا كتاب وجود انسان يا حقيقت آدمى است و به وزان كتاب آفرينش و هستى و كتاب قرآن يا هدايت مى‏باشد كه كتاب فطرت، كتاب دل، كتاب نفس و ... به آن گفته مى‏شود و در اينجا فطرت جزئى از مجموعه كتاب نفس يا وجود آدمى است .
6) مائده/105 .
7) قيامت/15 .
8) فصلت/53 .
9) حشر/19 .
10) ابراهيم/10 .
11) مرحوم علامه طباطبايى در تفسير الميزان، ذيل آيه سوم سوره انسان (دهر) بين هدايت فطرى و هدايت تكوينى تفاوتهايى قائل است .
12) ابراهيم/34 .
13) در سراسر مقاله، شريعت‏به معناى دين و اعم از عقايد، اخلاق، عرفان، فقه و احكام به كار رفته است كه بر اساس آيه 18 سوره جاثيه: «ثم جعلناك على شريعة من الامر فاتبعها ...» آمده است .
14) فطرت شمه‏اى از روح است كه حقيقت وجود انسان مى‏باشد و زيرمجموعه همان «و نفخت فيه من روحي‏» است . از اين رو، روح، حقيقت واحدى است كه داراى مراتب، درجات و شؤون مختلف است .
15) چون اسلام براى هدايت انسان نازل شده است انسان‏شناسى كامل و وحى كه قرارگاه اصيل اسلام است، انسان را كه اشرف مخلوقات و عصاره عالم خلقت است تفسير مى‏نمايد كه تفسير همه عالم نيز هست . آرى! لازمه هدايت كامل انسان تفسير ملائكه، ارض و سما و ... نيز مى‏باشد كه در اسلام به صورت اصولى آمده است .
16) تين/4 .
17) اسراء/9 .
18) نهج‏البلاغه/خطبه 147 .
19) سيد محمدحسين تهرانى، انوار الملكوت، ج 1، ص 305 .
20) بقره/115: پس به هر طرف كه رو كنيد وجه خدا هم هست .
21) قدر/1 .
22) بقره/38 . اگر چه هبوط، مربوط به آدم و حوا كه منشا انسانهاى كره زمين هستند مى‏باشد ولى به فطرت نسبت داده شد تا مشعر اين معنا باشد كه انسانيت انسان به فطرت اوست و لا غير . ; زيرا حقيقت آدمى، به روح بوده و فطرت از تجليات روحى اوست .
23) مائده/48 .
24) تغابن/3 .
25) اسرا/8: بگو: اگر جن و انس جمع شوند كه مثل اين قرآن را بياورند، نمى‏توانند .
26) حج/73: كسانى را كه غير از خدا مى‏خوانيد نمى‏توانند مگسى را بيافرينند هر چند به يكديگر كمك كنند .
27) فصلت/41: مطالب نادرست نه از پيش‏رو و از پشت‏سر، در آن راه ندارد .
28) يعنى فطرت، صراط مستقيم الهى و جاده حق است كه در هدايتها و مقاصد فطرى اختلاف و تناقض نيست و چون فطرت انسان الهى است در آن تخلف نيز وجود ندارد; يعنى فطرت انسان معصوم است و «تبديل‏ناپذير» ، تنها ممكن است دچار غبارگرفتگى و زنگارزدگى باشد و محجوب شود ولى اگر انسان مراقب خويش باشد فطرت هماره فروغ و نور الهى داشته و آدمى را تحت هدايت و حمايتهاى معنوى خويش قرار مى‏دهد و ...
29) دل، از منابع مهم معرفتى است از اين رو، شناخت قلبى برترين است و اگر انسان، اهل تزكيه و تهذيب نفس باشد معارف فراوانى را از درون خويش مى‏يابد . قرآن نيز قلب را منبع شناخت مى‏داند .
30) فصلت/44 .
31) نهج‏البلاغه/خطبه 3 .
32) روم/30 .
33) در تفسير الميزان، ذيل آيه 105 سوره مائده بحث مبسوطى پيرامون آيه ياد شده آمده است كه انسان اگر به خود برگردد; يعنى «خود حقيقى‏» نه «خود پندارى‏» ، به مقام خودشناسى و خودسازى برسد از ترديد و تحير رهايى يافته و حقايق وجودى را در خويشتن خويش مى‏يابد .
34) محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 4، باب فضل القرآن .
35) مائده/105 .
36) احزاب/72 .
37) آزادى در اين بحث اعم از آزاديهاى عقلى (فلسفى - كلامى) و آزاديهاى اخلاقى و عرفانى است كه در حقيقت، بر اساس آموزه‏هاى اسلامى انسان آزاده، آزادى دارد و آزادگى انسان از هر گونه قيد و بند و تعلقات سرچشمه آزادى انسان خواهد بود ...
38) نهج‏البلاغه فيض‏الاسلام، كلمه قصار 139: اين قلبها، ظرفها (ى علوم و حقايق و اسرار) است و بهترين آنها، نگاهدارنده‏ترين آنهاست .
39) در زمينه فطرت عقلى و قلبى ر . ك .: مرتضى مطهرى، شرح مختصر منظومه، ج 2; پاورقى اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5; فطرت .
40) روم/30 .
41) آل‏عمران/83 .
42) روم/30 .
43) نهج‏البلاغه، خطبه 1: و توانمنديهاى پنهان شده عقلها را آشكار سازند .
44) بقره/151 .
45) جمعه/2 .
46) نحل/89 .

مقالات مشابه

بررسى ويژگى ها و ابعاد فطرت از نگاه قرآن

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهسیداحمد رهنمایی, احمد شهامت

فطرت در آيات و روايات

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهحسن ملکی, نجمه درودی

قرآن و توجیه اخلاق فطری

نام نشریهفصلنامه پژوهشهای قرآنی

نام نویسندهسیدابراهیم سجادی

فطرت و طینت

نام نشریهپژوهشهای قرآنی

نام نویسندهسیدموسی صدر

کمال یابی انسان در قرآن

نام نشریهفصلنامه قرآنی کوثر

نام نویسندهمحسن صمدانیان, مریم مسیبی

آیه میثاق و نظریه خداشناسی فطری؛ رهیافتی تاریخی

نام نشریهاندیشه نوین دینی

نام نویسندهاحمد بهشتی, محمد غفوری‌نژاد

فطرت در آیینه قرآن

نام نشریهانسان پژوهی دینی

نام نویسندهعبدالله جوادی آملی