قرآن و زبان وحی

پدیدآورخلیل منصوری

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 1170 بازدید
قرآن و زبان وحی

خليل منصوري
براى وحى، مى توان به دو جنبه متمايز اشاره كرد. دو جنبه اى كه اهميتى برابر دارند. جنبه نخست آن جنبه كلامى و مربوط به سخن و كلام بودن وحى است و دومين جنبه آن، جنبه زبانى وحى است كه به زبان وحى نازل شده است. اين هر دو جنبه وحى تأثير فرهنگى شديد در تاريخ انديشه اسلامى از خود به جا گذاشته است.
وحى در اسلام از بنيادين ترين، مهم ترين و محورى ترين جايگاه برخوردار است; مفهوم وحى در اسلام اين است كه خدا با انسان سخن مى گويد و خود را به ميانجيگرى زبانى كه قابل فهم انسان و بشر است، آشكار مى سازد: «انّ اللّه تجلّى لخلقه فى كلامه; خداوند بر خلقش در كلامش تجلى كرد». اين مهم ترين و اصلى ترين واقعيت است. بدون صورت گرفتن اين فعل اصلى و ابتدايى از جانب خدا هيچ دينى واقعى نمى توانسته است در زمين پيدا شود.
پس مايه شگفتى نيست كه از همان آغاز به مسأله زبان توجه شود. قرآن و اسلام آن زمان ظهور كرد كه خدا سخن گفت. ولى اين مطلب را نبايد فراموش كنيم كه وحى پايه و مبناى ديگرى با همين اهميت دارد كه آن را قابل آن مى سازد كه به هر حال تا آن جا كه به كلام خدا مربوط مى شود، وحى امرى اسرارآميز است و وجه مشتركى با رفتار زبان شناختى آدمى ندارد و تا آن جا كه به كلام بودن آن ارتباط دارد، مى بايستى همه خصوصيات اساسى كلام آدمى را داشته باشد. حقيقت آن است كه قرآن به اين دو بُعد وحى اشاره دارد. پس هر چند كه وحى نمودى است كه ماوراى هر مقايسه قرار دارد و تجزيه و تحليل نمى پذيرد، با وجود اين سيمايى از آن هست كه مى توانيم به صورت تحليلى به آن نزديك شويم و در آن بكوشيم كه ساخت اساسى مفهوم و تصور آن را از طريق ملاحظه كردن آن هم چون يك حالت نهايى يا استثنايى رفتار زبان شناختى مشترك ميان همه موجوداتى كه سخن مى گويند اكتشاف نماييم.
وحى قرآنى، مربوط به دستگاه علامتى است كه در آن خدا خود به زبان عربى با انسان سخن مى گويد. در حقيقت خدا خود زبان عربى را هم چون يك دستگاه علامتى مشتركى ميان خود و انسان برگزيده است.
مى دانيم براى ايجاد ارتباط كلامى ميان دو شخص (خدا و انسان) به چيزى نياز است كه دستگاه علامتى مشترك ناميده مى شود; و اين چيزى جز زبان (لسان) نيست. به عبارت ديگر، براى آن كه ارتباط زبان شناختى مؤثرى صورت پذير باشد، شخص گوينده بايد به زبانى سخن بگويد كه براى شنونده مفهوم باشد. در حالات متعارف گوينده و شنونده هر دو به يك جامعه زبانى تعلق دارند، و اگر چنين نباشد لازم است كه گوينده به زبان شنونده سخن گويد يا لااقل از يك زبان و دستگاه علامتى مشترك بهره گيرند كه هر دو آن را بدانند.
در وحى قرآنى خدا با فرستاده اش محمد(ص) به زبان عربى سخن مى گويد و در حقيقت به زبان شنونده سخن مى گويد.
هر چند از نظر وجودشناختى ناهمترازى ميان گوينده و شنونده است كه مسأله اى است كه بحث جداگانه اى مى طلبد ولى ما در اين دو بُعد زبان شناختى وحى بحث داريم بنابراين از آن صرف نظر مى كنيم.
اكنون زمان آن رسيده است كه از جنبه زبانى وحى نيز سخن بگوييم. زبان چنان چه گفته شد، دستگاهى از علامات شفاهى است كه با توافق اجماعى به عنوان وسيله ارتباط ميان افراد متعلق به يك جامعه به كار مى رود از اين لحاظ يك پديده و واقعيت اجتماعى است.
زبان دستگاه نمادى متعلق به يك جامعه است كه هر يك از افراد آن در سخن گفتن با ديگران، اگر مى خواهد سخنش مفهوم باشد و شنونده آن را درك كن، بايد از اين دستگاه بهره بردارى كند. بنابراين ارتباط زبان شناختى پديد نخواهد آمد مگر زمانى كه دو شخص كه مى خواهند با هم سخن بگويند، به نظام واحدى از علامت ها بهره گيرند.
قرآن آگاهى روشنى از اين واقعيت اجتماعى نشان مى دهد و به صورتى بسيار آشكار، مفهوم و تصور زبان را به معنايى كه گفته شد، بيان مى دارد، قرآن طرف تصور خود را از وحى و پيامبرى بر روى همين انديشه بنياد مى نهد، از توجه به اين واقعيت آغاز مى كند كه هر قوم و جامعه اى از اجتماعات بشرى، داراى زبانى ويژه به خويش است; و براى اين امر از لحاظ ارتباط آن با نمود رسالت اهميت فراوان قايل مى شود; از اين رو مى فرمايد: «وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُول إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُم;[1] هيچ فرستاده اى را جز به زبان قومش نفرستاديم تا چنان باشد كه پيامش را آشكار بيان كند».
و همان گونه كه اقوام جهان از لحاظ رنگ با يك ديگر تفاوت دارند، در زبان نيز با يك ديگر متفاوت هستند.«وَ مِنْ ءَايَـتِهِ خَلْقُ السَّمَـوَ تِ وَ الاَْرْضِ وَاخْتِلَـفُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوَ نِكُم;[2] و از آيات او آفرينش آسمان ها و زمين، و تفاوت زبان ها و رنگ هاى شماست».
و تفاهم كامل و ارتباط در آن جا كه زبان مشتركى نباشد وجود پيدا نمى كند: «حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لاَّ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلا;[3] و هم چنان به راه خود ادامه داد تا به ميان دو كوه رسيد; و در كنار آن دو كوه قومى را يافت كه هيچ سخنى را نمى فهميدند (و زبانشان ويژه خودشان بود.)».
از همين رو قرآن بيان مى دارد كه چرا پيامبر سخنگوى به زبان عربى با يك وحى عربى براى اعراب مبعوث شد: «إِنَّـآ أَنزَلْنَـهُ قُرْءَ نًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُون;[4] از اين جهت آن را به صورت قرآن عربى فرو فرستاديم كه شما بتوانيد آن را بفهميد».
و نيز مى فرمايد: «وَ إِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَــلَمِينَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَْمِينُ* عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ * بِلِسَان عَرَبِىّ مُّبِين;[5] به راستى اين وحى فرو فرستاده پروردگار جهان است كه روح امين يعنى جبرئيل آن را با زبان عربى آشكار بر قلبت فرود آورده است تا از بيم دهندگان باشى».
همان گونه كه به حضرت موسى(ع) كتابى به زبان عبرى، زبان حضرت و قومش داده شده بود، اكنون نيز به پيامبر عرب كتابى به زبان عربى «لِّسَانًا عَرَبِيًّا»[6] داده شده است.
چه اگر خدا وحى خود را به زبانى غيرعربى فرو مى فرستاد، مردمان هرگز ايمان نمى آوردند، زيرا كه نمى توانستند گفته هاى پيامبر(ص) را بفهمند: «وَ لَوْ جَعَلْنَـهُ قُرْءَانًا أَعْجَمِيًّا لَّقَالُواْ لَوْلاَ فُصِّلَتْ ءَايَـتُهُ ءَاعْجَمِىٌّ وَ عَرَبِىٌّ;[7]و اگر قرآن را به زبان غيرعربى (أعجمى) قرار مى داديم، مى گفتند: چرا آيه هاى آن روشن بيان نشده است؟ آيا غير عربى و زبان عربى؟» چرا وحى غير عربى براى قوم عرب فرستاده شده است؟ چه مناسبتى ميان آن دو است؟
به همين ترتيب اگر خدا اين قرآن عربى را بر پيامبر غير عرب فرو مى فرستاد تا وى آن را به زبان عربى بر قوم خود فرو خواند كه البته آن را نمى فهميدند، آنان نيز هرگز به آن ايمان نمى آوردند: «وَ لَوْ نَزَّلْنَـهُ عَلَى بَعْضِ الاَْعْجَمِينَ * فَقَرَأَهُ عَلَيْهِم مَّا كَانُواْ بِهِ مُؤْمِنِين;[8] و اگر آن را به پيامبرى غير عرب فرو مى فرستاديم و آن را به عربى بر آنان يعنى قوم غير عرب فرو مى خواند، هرگز به آن ايمان نمى آوردند».
همه اين آيات چنان كه مى بينيم، مبتنى بر اين نظر است كه هر جامعه زبان ويژه به خود دارد، و اين كه پيوستگى جدانشدنى ميان هر جامعه و زبان آن موجود است; و اين برابر است با آن كه بگوييم در قرآن تصور زبان به معناى فنّى امروزى اين واژه وجود دارد. اين تصور و مفهوم در قرآن با واژه لسان بيان شده است.
خود قرآن به شايعه پليد و نادرستى در زمان نزول در ميان اعراب اشاره دارد كه قرآن وحى خدا نيست و در واقع در پشت اين جريان مردى اعجمى و بيگانه كه به كتاب هاى تورات و انجيل آشنايى دارد او را تعليم و آموزش مى دهد:«وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِى يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِىٌّ وَهَـذَا لِسَانٌ عَرَبِىٌّ مُّبِين;[9] ما مى دانيم كه آنها مى گويند: اين آيات را انسانى به او تعليم مى دهد; در حالى كه زبان كسى كه اين ها را به او نسبت مى دهند عجمى است، ولى اين قرآن زبان عربى آشكار است».
قرآن با اين بيان اين شايعه را رد مى كند و مى گويد زبان همه كسانى كه قرآن را ساخته آنان مى دانند غيرعربى و عجمى است، در صورتى كه قرآن به زبان عربى آشكار است و نتيجه اين گفته اين است كه شخصى كه زبانش عربى نباشد مطلقاً نمى تواند به پيامبر تعليم دهد كه چه چيزها به زبان عربى خالص بگويد.
آياتى از قرآن واژه بسيار مهم أعجمى را طرف توجه ما قرار مى دهد. بهتر است اين مسأله را در راستاى شناختن ديدگاه قرآن درباره زبان با توجه به تضاد و تقابل اساسى ميان عرب و عجم مورد تحليل قرار دهيم.
به نظر تازيان همه اقوام جهان شناخته را مى توان به دو گروه دسته بندى كرد: عرب و غير عرب. همه اقوام و ملت هاى غير عرب شناخته شده براى ايشان روى هم رفته و بدون تمايز در گروه دوم قرار مى گرفتند. اين دو مفهوم به صورت انحصارى جنبه زبان شناختى نداشت، چون خون يعنى نژاد نيز به ويژه در مفهوم عرب نقش مهمى ايفا مى كرد; ولى قاطع ترين عامل در اين دسته بندى بدون شك زبان بود. شاهد آن اين واقعيت است كه حتى فرد با اصل خالص عربى، اگر نمى توانست چنان كه شايسته است به زبان عربى سخن بگويد غالباً به نام أعجمى خوانده مى شد.
اين امر بعضى از صاحب نظران را بر آن داشت تا به تمايزى ميان أعجمى و عجمى قايل شوند. لفظ نخست بنابراين نظريه به كسى اطلاق مى شود كه نتواند به صورت صحيح و آشكار مقصود خود را به زبان عربى بيان كند، حتى اگر از لحاظ نژاد هم عرب بوده باشد; در صورتى كه لفظ دوم به معناى كسى است كه از لحاظ نژادى غيرعرب است، خواه بتواند به زبان عربى سخن بگويد يا نتواند; ولى همه دانشمندان لغت در اين نظر اتفاق ندارند.
به هر صورت اين امر قطعى است كه در جاهليت ريشه عجم دامنه استعمالى گسترده اى داشت. معناى اساسى آن در ظاهر وجود ابهام و تاريكى مُفرط در سخنگويى شخص است، خواه به صورت اتفاقى و موقتى بوده باشد يا به صورت دايمى برخاسته از بيگانه بودن.
پس، انديشه ابهام و تاريكى زبان شناختى ممكن است جهت ديگرى اختيار كند: جانورانِ از گونه دام و دد به نام أعجم خوانده شده اند. پس هر كس يا هر چيز كه نتواند مانند عرب تكلّم كند، أعجم است، و اين در عين حال نشان مى دهد كه اصلاح أعجم يا عجم در ابتدا اصطلاحى تحقيرآميز بوده است: به عبارت ديگر، براى بيان اهانتى از طرف عرب ها نسبت به كسانى بوده است كه از سخن گفتن به زبان عربى عاجز و ناتوان بودند، و اين زبان در نظر ايشان غنى ترين و زيباترين و كامل ترين زبان در سراسر عالم بود. ناتوانى در سخن گفتن به اين زبان، به نظر ايشان هم سنگ با لال و گنگ به دنيا آمدن است.
همين ايستار بى ارزش شمردن مردمى كه از سخن گفتن به زبان عربى ناتوان هستند، سبب پيدايش واژه تقليد صوتى طمطم در زبان عربى شده است; يعنى سياهان گنگ.
مايه شگفتى است كه در بحبوبه چنين جهاتى قرآن نسبت به اين مسأله ايستارى منصفانه و بى طرفانه اختيار كرده است. در آن هيچ دليلى بر برترى طبيعى زبان عربى بر زبان هاى غير عربى مشاهد نمى شود. البته اين درست است كه با ظهور اسلام وضع واقعاً يگانه و ممتازى براى زبان عربى به عنوان زبان وحى به وجود آمد، ولى اگر درست سخن بگوئيم، هيچ قصدى براى آن نبوده كه برترى زبان عربى به صورت علنى اظهار شود; و نيز در قرآن هيچ اشاره به برترى نژاد عرب نسبت به ديگر نژادها نشده است; چه قرآن برترى امّت را به تقوا و عمل به اعتدال و وسيطت مى داند و اين كه امر به معروف و نهى از منكر مى كند[10] بنابراين هيچ اشاره اى به برترى عربى يا جامعه عربى نسبت به ديگر مردمان نمى كند; اگر برترى باشد به جهت عمل به تقوا و امورى است كه ذكر شد و همين تنها موجب برترى اهل قرآن بر اهل كتاب هاى ديگر آسمانى است.
نظر قرآن درباره اين مسأله مبتنى بر اين خود آگاهى فرهنگى آشكار است كه هر ملت زبان ويژه به خود دارد و عربى زبان تازيان است و از اين لحاظ يكى از چندين زبان است مانند عبرى و آرامى و مانند آنها. اگر خدا اين زبان را برگزيده، به خاطر ارزش درونى و ذاتى آن به عنوان يك زبان نبوده بلكه تنها براى سودمندى آن بوده است; يعنى بدان سبب زبان را عربى برگزيد كه پيام در درجه خطاب به مردمانى بود كه به زبان عربى سخن مى گفتند. مكرر در قرآن با آياتى رو به رو مى شويم كه بنابر آن ها معلوم مى شود كه كتاب خدا از آن جهت به زبان عربى فرود آمد كه فهم آن براى عرب ها و تازيان آسان تر باشد: از آن جهت قرآن را به زبان عربى فرو فرستاديم كه شما بتوانيد آن را بفهميد.[11]
و اين ناظر به ايستار كلى تر اسلام نسبت به مسأله اختلاف نژادى است كه در آيه 13 سوره حجرات به صراحت بيان شده است.
اين ايستار قرآن، نشان مى دهد كه در آخرين تحليل، عرب ها چيزى جز يك ملت و قوم در ميان قوم ها و ملت هاى ديگر نبودند و زبان عربى نيز يكى از چندين زبان متفاوت ديگر بود. بدين ترتيب ديده مى شود كه چرا قرآن على رغم تأكيدى كه درباره عربى بودن خود مى كند، خود را به عنوان اعلاميه اى از برترى اين زبان در نظر نمى گيرد. هر جامعه و امتى زبان ويژه به خود دارد. به همين جهت هنگامى كه خدا وحى خود را به شكل تورات به اسرائيليان فرو فرستاد، زبان عبرى را وسيله انتقال پيام خود قرار داد; و اين بدان جهت بود كه آن قوم به زبان عبرى سخن مى گفت. همين مطلب در مورد وحى هاى ديگر فرستاده شده به اقوام ديگر صحت دارد: هر قوم اهل كتاب داراى كتابى به زبان جامعه آن قوم است. به همين ترتيب، همه پيامبرانى كه پيش از حضرت محمد(ص) مبعوث شدند، هر يك پيام خود را با زبان قوم خويش ابلاغ كردند. پس قرآن از آن جايى كه پيامبرش عرب بود به زبان عربى نازل شد تا براى قوم عرب قابل فهم باشد; سپس اين وحى و قرآن براى هر كس كه برسد حجت است: «أُوحِىَ إِلَىَّ هَـذَا الْقُرْءَانُ لاُِنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغ».[12]
بنابراين نمى توان دليلى اقامه كرد كه چرا زبان عربى براى دين اسلام و وحى و قرآن از ميان ديگر زبان ها برگزيده شده بود، جز آن كه پيامبر آن عرب زبان بود و اين طبيعى است. اين انديشه مركزى قرآن كاملاً موافق با جهان بينى گسترده است كه قرآن آن را بيان مى دارد، بنابراين زبان قداست خاصّى ندارد.

پی نوشت ها:

[1]. ابراهيم/ 4.
[2]. روم/ 22.
[3]. كهف/ 93.
[4]. يوسف/ 2.
[5]. شعراء/ 192 ـ 195.
[6]. احقاف/ 12.
[7]. فصلت/ 44.
[8]. شعراء/ 198 و 199.
[9]. نحل/ 103.
[10]. مانند: آل عمران/ 110.
[11]. يوسف/ 2.
[12]. انعام/ 19.

مقالات مشابه

ارزیابی نظریه زبان‌شناختی نصر حامد ابوزید درباره قرآن

نام نشریهپژوهشنامه تفسیر و زبان قرآن

نام نویسندهمحمدباقر عامری‌نیا, عباسعلی فراهتی

چیستی،چرایی و چگونگی زبان قرآن

نام نشریهپژوهش نامه قرآن و حدیث

نام نویسندهاسمر جعفری, لامحسین اعرابی

نقد دیدگاه‌ «محمد آرکون» درباره زبان قرآن

نام نشریهقرآن پژوهی خاورشناسان

نام نویسندهابراهیم رضایی آدریانی

تبیین تحلیل رابطه متن و مخاطب در پیام‌های قرآن

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهفتحیه فتاحی‌زاده, مرضیه ذاکری, حسین بخشعلی سلطانی

گونه شناسی مفاهیم قرآن و قلمرو فهم عرفی

نام نشریهذهن

نام نویسندهعلیرضا قائمی‌‎نیا, ابوالقاسم علیدوست, محمدحسین رفیعی

علامه طباطبایی و زبان نمادین و انشایی در قرآن

نام نشریهپژوهشنامه تفسیر و زبان قرآن

نام نویسندهمحمد محمدرضایی, ناصر محمدی, سیدعلی علم الهدی, مریم شریف‌پور

سه نظریه درباره زبان دین و شش مفسر قرآن

نام نشریهفلسفه دین

نام نویسندهمیرسعید موسوی کریمی, حمیده طهرانی حائری